درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۴۱)

“من در تیم‌های بزرگی بازی کرده‌ام. بازیکن ملی‌پوش بودم و سالی ۶۰ یا ۷۰ بازی انجام می دادم. به این نیاز داشتم که کمی استراحت کنم … شاید دو یا سه سال استراحت بس بود و بعد از آن باید باز می‌گشتم. اگر استراحتم طولانی شد به این خاطر بود که می‌خواستم بدانم دقیقا دوست دارم چه کار کنم. برای تصمیم‌گیری باید خیلی فکر می‌کردم.

… همکاری به‌عنوان یکی از مدیران تیم هیجان انگیز بود و نکات زیادی آموختم؛ ولی این کاری نبود که دوست داشته باشم انجام دهم. برای همین تصمیم گرفتم که به زمین چمن نزدیکتر شده و سرمربی شوم. از دوره‌ی کاری با جوانان رئال مادرید خوشم آمد. در آن مدت در خودم دیدم که می‌خواهم اطلاعات درون‌م را منتقل کنم.

… درحال حاضر سیر طبیعی قبل از سرمربی شدن را طی می‌کنم: با افراد باتجربه‌ای کار می‌کنم. اصلا ساده نیست که کارت را درتیمی مثل رئال مادرید شروع کنی؛ ولی من به‌عنوان دستیار استارت زده‌ام.

… از کارلو درس‌های زیادی می‌آموزم. می‌دانم که چه می‌خواهم و چه توانایی‌هایی دارم. می‌خواهم درس‌هایی که الان می‌آموزم در آینده به‌کار بگیرم و کار بزرگی انجام دهم و اگر ده سال دیگر با هم مصاحبه کردیم، بگوئید که عملکرد خوبی داشته‌ام.” (زین‌الدین زیدان؛ این‌جا)

این حرف‌های یک فوتبالیست ناشناخته نیست. گفته‌های شاید یکی از ده فوتبالیست برتر تاریخ جهان است. زیدان دوست‌داشتنی از سرگشتی‌اش در دنیای پس از خداحافظی از فوتبال می‌گوید. این‌که می‌دانست چه نمی‌خواهد ولی نمی‌دانست که چه می‌خواهد! (بزرگ‌ترین سؤال دنیا همین نیست؟)

همه‌ی ما اگر اندکی نگاه‌مان به شغل و تخصص‌مان فراتر زندگی روزمره و کسب درآمد باشد، چه در زمانی که قصد ورود به بازار کار داشته باشید و چه قصد ایجاد تغییری بزرگ، با این سؤالات مواجه خواهید بود که: کی‌ام من؟ آمدن‌م بهر چه بود؟ به کجا باید بروم؟

مواجهه با این سؤالات سرگردانی به‌همراه دارد. سرگردانی که حل کردن آن، سخت‌ترین کار دنیا است. معمولا در مواجهه با این سؤالات، سؤالات دیگری مطرح می‌شود:

ـ این همه استعداد و توانایی من دارم و این همه فرصت در دنیا، کدام‌شان را انتخاب کنم و جلو بروم؟

ـ من خودم را نمی‌شناسم، می‌خواهم چه بکنم؟

ـ حتا اگر توان‌مندترین آدم دنیا باشم، فرصتی نیست! من سرمایه و پارتی که ندارم!

و همین است که اغلب آدم‌ها در مواجهه با این سرگردانی با چسبیدن به چنین کلیشه‌‌هایی از گشتن به‌دنبال پاسخ سؤالات اصلی‌شان می‌گذرند: در به‌ترین حالت تصمیم درستی برای ادامه‌ی زندگی می‌گیرند و شانس هم یاری‌شان می‌کند و در بدترین حالت، عمری از حسرت آرزوهای نشده رنج می‌برند. بارها و بارها با آدم‌هایی مواجه شده‌ام که خودشان هم می‌دانستند “این‌جا جای من نیست” و کوچک‌ترین رضایتی از زندگی شغلی (و حتا شخصی‌شان) نداشته‌اند و نجوای‌شان با زندگی این بوده که: “به من که یک عمرِ بهت باختم” نمی‌خواهی اندکی لذت بچشانی؟

واقعیت این‌ است که قرار نیست زندگی برای ما کاری بکند؛ حتا برای زیدان بزرگ. این مسئولیت بر دوش ما نهاده شده که زندگی مطلوب‌مان را خودمان با تلاش و انتخاب و اشتباه بسازیم. کلید حل مسئله را البته خود زیدان در حرف‌های‌ش ارائه کرده است: خودشناسی و تجربه کردن! زیدان در حرف‌های‌ش گفته که به‌جای نشستن و رنج بردن از سرگردانی، تجربه کردن را کلید زده است: تجربه‌ی مدیریت ورزشی، تجربه‌ی مربی‌گری جوانان و تجربه‌ی دستیاری کارلو آنچلوتی در تیم اول رئال مادرید. حالا او می‌داند که راه‌ش کجاست: زیدان از این فصل سرمربی تیم ب رئال مادرید در دسته‌ی دوم لیگ اسپانیا شده است.

راه تجربه کردن برای خودشناسی، راهی طولانی و پرزحمت است. اما شاید یکی از به‌ترین و جذاب‌ترین راه‌حل‌ها برای رسیدن به پاسخ سؤالات فلسفی و اساسی زندگی باشد. و خوبی ماجرا در این است که در پایان راه زندگی، حتا اگر به پاسخ سؤالات‌مان نرسیدیم، حداقل زندگی متنوع‌تر و جذاب‌تری را تجربه کرده‌ایم!

دوست داشتم!
۸

Tags:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *