… برای آنکه نگویند، جُستهایم و نبود
تو را که جُسته و پیداش کردهام “آن” باش
کویر تشنهی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش!
حسین منزوی
… برای آنکه نگویند، جُستهایم و نبود
تو را که جُسته و پیداش کردهام “آن” باش
کویر تشنهی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش!
حسین منزوی
نمیدانم چرا فکر میکردم امروز است؛ اما جمعه بود! جمعهای که گذشت، ۲۵ نوامبر، روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان بود. […]
بعضی آدمها آنقدر از مرگ میترسند که هیچگاه زندگی کردن را آغاز نمیکنند! هنری فندیک دوست داشتم!۲
هفتهای این مثنوی تأخیر شد. به هر حال قرار گذاشتیم که لینکهای هفته در شنبه شب منتشر شوند. اما دست پُر آمدم […]
ساعت ۳:۳۰ تا ۵:۰۰ با هم کلاس داشتیم. من از صبح تا ساعت ۳ کلاس داشتم و استاد ساعت قبلاش یعنی یک […]
۲ دیدگاه برای “بارانِ “آن” …”
بله 🙂
خیلی قشنگ بود