سوزان کرام یکی از جدی‌ترین نویسنده‌گان و متفکران دنیای مدیریت IT است که وبلاگ معروف او روی سایت مجله‌ی هاروارد بیزینس یکی ریویو یکی از مفیدترین و جدی‌ترین پیشنهادات ممکن برای علاقه‌مندان به موضوعات مربوط به کاربردهای IT در حوزه‌ی کسب و کار است.

هفته‌ی پیش سایت مجله‌ی هاروارد بیزینس ریویو با خانم کرام مصاحبه‌‌ی ویدئویی مفصلی داشت در مورد آینده‌ی صنعت IT و به عبارت به‌تر، نقش IT در دنیای آینده‌ در حوزه‌ی کسب و کار. این مصاحبه را می‌توانید هم‌راه با اسلایدهای‌اش در این‌جا به صورت آن‌لاین ببینید.

با توجه به سرعت بسیار بالای (!) اینترنت در ایران، دیدن این مصاحبه‌ی حدودا یک ساعته به صورت آن‌لاین مشکل است. بنابراین دو تا کار کردم تا بشود از این مصاحبه‌ی بسیار عالی بهره برد. یکی این‌که با یک روش محیرالعقول (!) فیلم مصاحبه را دانلود کردم (باور کنید الان خودم هم یاد نمی‌آید چی کار کردم!) فایل مصاحبه را این‌جا آپلود کردم تا اگر کسی تمایل داشت مصاحبه را بتواند به صورت آف‌لاین و کامل مشاهده کند (حجم فایل حدود ۸۰ مگابایت است.)

دومین کار هم ترجمه‌ی سرفصل‌های خلاصه‌ی این مصاحبه در قالب همین پست بود (متن انگلیسی‌ این خلاصه را می‌توانید از این‌جا به صورت فایل PDF دانلود کنید.) با این مقدمه می‌رویم سراغ تعهد IT برای آینده از دیدگاه خانم سوزان کرام؛ یعنی کمک به کسب و کارها برای کمک به خودشان:

  • هر چقدر دنیای کسب و کار تغییرات شگرفی به خود دیده است، اما شیوه‌ی استفاده از IT در سازمان‌ها به همان روش ۳۰ سال پیش است. بنابراین IT باید منابع خودش را برای تمرکز بر چیزهایی که امروز برای آن دارای اهمیت هستند ـ یعنی دسترسی (Access)، کاربردها (Applications)، امنیت (Security) و نوآوری (Innovation) ـ آزاد سازد. در حقیقت در آینده IT باید به سمتی برود که کارهای امروز خود را به خود واحدهای سازمانی و افراد واگذار کند و این تفکر را در سازمان نهادینه سازد: IT  یک سازمان نیست؛ یک دارایی است!
  • هدف از کاربرد IT در کسب و کار به صورت تاریخی فراهم کردن زیرساخت تکنولوژیک مورد نیاز سازمان برای ره‌بری در بازار بوده است (چیزی که حدود ۷۰ درصد حجم فعالیت‌های امروزی IT را در بر می‌گیرد)؛ چیزی که در عمل نیازهای امروز سازمان به IT برای افزایش بهره‌وری کارکنان، مشارکت در دستیابی به اهداف سازمانی و به‌کار گرفتن تکنولوژی‌های جدید برای اتصال دستگاه‌ها، منابع داده و انسان‌ها را تأمین نمی‌کند.
  • در عمل مدیران کسب و کاری هم نتوانسته‌اند IT را برای دستیابی به این اهداف پاسخ‌گو نگاه دارند و هم خودشان در برابر یاد گرفتن کسب و به‌کارگیری تکنولوژی جدید مقاومت کرده‌اند!
  • برای این‌که IT دوباره با کسب و کار مرتبط شود باید چند کار انجام شود:
    • تمرکز بر چیزهایی که مهم است (افراد از چه نرم‌افزارهایی استفاده می‌کنند؟ آیا سطوح دسترسی درست تعریف شده؟ آیا کنترل نسخه‌ها درست انجام می‌شود؟ و …)
    • مدیریت IT به‌عنوان دارایی (IT صرفا یک واحد سازمانی نیست؛ بلکه دارایی است که می‌تواند برای سازمان قابلیت ایجاد کند.)
    • واگذاری کارها به خود افراد (اجازه بدهید افراد تجهیزات‌شان را خودشان تأمین و پشتیبانی کنند؛ اما یک پلت‌فرم زیرساختی را هم طراحی کنید که از طریق چیزی شبیه یک دسک‌تاپ مجازی بتواند این هدف را تأمین کند.)
  • خوب این تغییر نقش IT در سازمان یعنی چه؟ این یعنی چه را در شکل زیر در قالب تفاوت وضعیت نرمال قدیم و وضعیت نرمال جدید مشاهده می‌کنید:

  • باز هم یک سؤل دیگر: سازمان‌های هوش‌مند در زمینه‌ی IT چه ویژگی‌هایی دارند؟ به عقیده‌ی خانم کرام در یک محیط هوش‌مند نسبت به IT، سه نقش حیاتی برای IT وجود دارد:
    • قابل اعتماد بودن IT از طریق: تدوین استراتژی‌ها و سیاست‌های تکنولوژی اثربخش، پایش عملکردها، توسعه و نوآوری (R&D)، معماری سازمانی، هماهنگی با الزامات قانونی، مدیریت ریسک و تأمین امنیت داده‌ها.
    • فراهم کردن صرفه‌ی مقیاس: IT باید دسترسی سازمان را به سرویس‌های تجاری ارزان قیمت و به صرفه (مانند: ای‌میل، شبکه‌ها، آرشیوهای فنی و مستندات و تله‌کنفرانس‌ها) فراهم کند.
    • فراهم کردن خود ـ سرویس‌دهی: IT باید خود ـ سرویس‌دهی را در سطح سازمان با مربی‌گری (Coaching ـ سلام امیر!)، تأمین جعبه‌ابزارها (Toolkits)، واسطه‌گری در تجارت منابع داخلی بین واحدها (brokering resources) و مدیریت روابط بین واحدهای سازمانی فراهم کند.
  • خوب حالا چه بکنیم که به نقطه‌ی مطلوب برسیم؟ این کار دو بخش دارد: بخشی برعهده‌ی واحد IT است و بخشی برعهده‌ی ره‌بران کسب و کار.
    • واحد IT باید سه کار انجام دهد: تهیه‌ی یک Business Case برای وضعیت جدید (برای مشخص کردن این‌که IT باید انجام چه کاری را متوقف کند و سایرین انجام چه کارهایی را شروع کنند)، افزایش میزان هوش‌مندی نسبت به IT در سازمان (ارزیابی سطح بلوغ IT در سازمان ـ براساس به‌عنوان مثال مدل مؤسسه‌ی گارتنر ـ و میزان آمادگی برای تغییر) و سرانجام توقف کارهایی که دیگران می‌توانند برای خودشان انجام دهند (واحدهای کسب و کاری باید دارای مهارت‌های زیر باشند که باید واحد IT به آن‌ها بیاموزد: تعریف نیازمندی‌ها ـ Requirements ـ، مدل‌سازی و تحلیل فرایندهای کسب و کار، تست، مستندسازی و آموزش، مدیریت تغییر، مدیریت پروژه و استخراج داده‌ها برای گزارش‌دهی و تحلیل.)
    • هم‌زمان ره‌بران کسب و کار هم باید سه کار انجام دهند: سطح انتظارات خود را بالا ببرند (در واقع از تلاش‌های واحد IT برای ایجاد قابلیت خود ـ سرویس‌دهی در واحدشان حمایت کنند)، افراد را پاسخ‌گو نگاه دارند (با استفاده از ابزارهای تکنولوژیک و مبتنی بر داده‌های واقعی) و این اطمینان را ایجاد کنند که افرادی که از این به بعد استخدام می‌شوند، تکنولوژی را بفهمند!
  • در وضعیت جدید واحدهای کسب و کاری در مورد وضعیت IT خودشان نیز همانند عمل‌کرد مالی و منابع انسانی‌شان پاسخ‌گو خواهند بود. بر این اساس در سال ۲۰۱۲ تعداد افراد IT ـ کار سازمان در واحد IT کم‌تر از سایر واحدها خواهد بود!

نکات بسیار جالبی در این مصاحبه مطرح شد که حسابی باید روی آن‌ها فکر کرد. خانم کرام قبلا هم یک پست در وبلاگ‌شان در مورد آینده‌ی IT در سازمان‌ها نوشته‌اند که ظرف همین هفته یا هفته‌ی آینده آن را هم ترجمه خواهم کرد.

دوست داشتم!
۲

سوزان کرام یکی از جدی‌ترین نویسنده‌گان و متفکران دنیای مدیریت IT است که وبلاگ معروف او روی سایت مجله‌ی هاروارد بیزینس یکی ریویو یکی از مفیدترین و جدی‌ترین پیشنهادات ممکن برای علاقه‌مندان به موضوعات مربوط به کاربردهای IT در حوزه‌ی کسب و کار است. هفته‌ی پیش سایت مجله‌ی هاروارد بیزینس ریویو با خانم کرام مصاحبه‌‌ی ویدئویی مفصلی داشت در مورد

خدایا اگر من اندکی صبر که تو از من می‌خواهی ندارم، تو که مهر بی‌پایانی که من از تو می‌خواهم را داری!

دوست داشتم!
۰

خدایا اگر من اندکی صبر که تو از من می‌خواهی ندارم، تو که مهر بی‌پایانی که من از تو می‌خواهم را داری! دوست داشتم!۰

کتاب‌های مدیریت و برنامه‌ریزی استراتژیک یک ویژگی بسیار جالب دارند که خواندن‌شان را برای من جذاب می‌کند. همیشه اول کتاب یا در مقدمه‌ یا فصل اول، یک شکل شماتیک از فرایند مدیریت / برنامه‌ریزی استراتژیک آن کتاب وجود دارد که به خوبی به شما نشان می‌دهد که چه مباحث و مفاهیمی قرار است در این کتاب مطرح شود و ترتیب و تقدم و تأخر مطالب کتاب چگونه است. این نقشه‌ی کتاب، خیلی قشنگ ساختار مشخصی را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند که کتاب را باید چطوری بخواند (مخصوصا اگر خواننده کل مطالب کتاب را لازم ندارد، این‌که از کجا شروع کند و کجا تمام کند را بفهمد. به‌عنوان مثال فرض کنید من فقط بخش ارزیابی محیط خارجی سازمان را لازم دارم.)

من در سایر کتاب‌ها چنین نقشه‌ای را ندیده‌ام. البته روشن است که منظورم توضیحات مشروحی که معمولا در مقدمه یا فصل اول در مورد محتوای کتاب داده می‌شود نیست و دقیقا همین نمایش ِشماتیکِ محتویات کتاب را در نظر دارم. ضمنا این نقشه حتما با مطالبی که برای معرفی کتاب این طرف و آن طرف نوشته می‌شود هم کاملا متفاوت است.

چند شب پیش داشتم به همین فکر می‌کردم که داشتن نقشه‌ای برای خواندن یک کتاب ـ به‌ویژه کتاب‌های مربوط به علوم انسانی و مدیریتی ـ می‌تواند خیلی برای آدم مفید باشد. چه خوب بود خیلی از این کتاب‌ها ـ مخصوصا قطورهای‌شان ـ چنین نقشه‌ای را اول‌شان داشتند (مثلا فکر کنید کتاب فرمان پنجم با آن جذابیت استثنایی‌اش چنین نقشه‌ای داشت؛ آن وقت جذابیت‌اش مثلا در برابر کتاب مدیریت استراتژیک فرد دیوید چند برابر می‌شد!) اصلا شاید یکی از دلایل تنبلی ما هم برای جدی‌خوانی همین باشد که قبل از شروع کتاب نقشه‌ی مشخصی از آن کتاب دم دست‌مان نداریم تا بدانیم کتاب را چطور بخوانیم، سر و ته آن را چطور پیدا بکنیم و اصلا کجاهای کتاب به دردمان می‌خورد و کجاهای‌اش نه!

چنین نقشه‌ای حتی در خواندن رمان ـ مخصوصا رمان‌های رئالیسم جادویی و جریان سیال ذهن‌ ـ هم می‌تواند به آدم کمک کند. مثلا یادم هست که اول کتاب صد سال تنهایی مارکز بزرگ، شجره‌نامه‌ی خاندان آرکادیو به صورت شماتیک ترسیم شده بود تا آدم وسط داستان، آن همه آرکادیوی مختلف و تکراری را با هم قاطی نکند! چند وقت پیش هم جایی خواندم برای کتاب بزرگ جی آر آر تالکین ـ یعنی ارباب حلقه‌ها ـ کتابی نوشته شده که تقریبا هدف‌اش ترسیم چنین نقشه‌ای برای خوانندگان است.

خوب باید برای حل این مشکل هم فکری کرد. من دو راه‌حل کلی به نظرم می‌رسد:

  1. همان‌طور که خیلی‌ها از کتاب‌های خوبی که می‌خوانند خلاصه تهیه می‌کنند، شاید بشود هر کس کتاب خوبی خواند از آن کتاب نقشه‌ای هم برای بقیه تهیه کند (این کار را من قبلا برای کتاب بسیار نازنین رقص فیل‌ها در این‌جا البته به صورت متنی و نه گرافیکی انجام داده‌ام.)
  2. شاید هم بشود موقعی که کتابی را برای خواندن در دست می‌گیریم، اول‌اش با ورق زدن کتاب و خواندن آن‌جا و این‌جای‌اش و یا حتی خواندن مقدمه یا فصل اول کتاب، چنین نقشه‌ای را تهیه کنیم (این یکی احتمالا برای کتاب‌های ادبیاتی جواب نمی‌دهد.)

یک چیز دیگری هم به نظرم می‌رسد و آن تهیه‌‌ی نقشه‌ای از ایده‌های مطرح شده در یک کتاب است (این یکی هم برای من خیلی جذاب است و قبلا  این‌جا البته باز به صورت متنی برای کتاب خواندنی شرکت سهامی حیوانات انجام داده‌ام.)

این ایده خیلی خام است و شاید هم اصلا درست نباشد. خوش‌حال می‌شوم در موردش نظر بدهید.

دوست داشتم!
۰

کتاب‌های مدیریت و برنامه‌ریزی استراتژیک یک ویژگی بسیار جالب دارند که خواندن‌شان را برای من جذاب می‌کند. همیشه اول کتاب یا در مقدمه‌ یا فصل اول، یک شکل شماتیک از فرایند مدیریت / برنامه‌ریزی استراتژیک آن کتاب وجود دارد که به خوبی به شما نشان می‌دهد که چه مباحث و مفاهیمی قرار است در این کتاب مطرح شود و ترتیب

این هم لینک‌های این هفته:

پژویان، دلار، طلا (نمونه‌ای واضح از سفسطه‌های معمول این روزهای اقتصاد ایران. این چیزی که صادق نوشته یک اشتباه بسیار معمول در استدلال و تصمیم‌گیری است: هم‌بستگی را به معنای علیت گرفتن!)

غول هزینه ساز، جلسات بی فایده و نکاتی که باید در هنگام ایجاد تغییر در سازمان بدانیم (این وبلاگ، وبلاگ جدیدی در حوزه‌ی آی‌تی و مدیریت است که همین‌جا ورود آقای مهدی عرب عامری را به جمع آی‌تی‌نویسان تبریک عرض می‌کنم. تا این لحظه ایشان دو مطلب نوشته‌اند که هر دو بسیار خواندنی و برای من آموزنده بودند.)

یک عدد وبلاگ Techcrunch لطفا! (این هم نوشته‌ی امیر مهرانی عزیز در مورد فروش ۲۵ میلیون دلاری یک وبلاگ و درس‌هایی که باید از آن بگیریم.)

چند نکته درباره تحولات جدید در نرخ ارز (از دکتر حجت قندی)

مرکزی برای کمک به انتشار مقاله و مدارک اپلای (خبر خوبی که از زبان علی آقای سرزعیم عزیز شنیدیم.)

دلایل افزایش نرخ ارز (مطلب خواندنی دیگری از صادق الحسینی دوست عزیزم. خوش‌حال‌ام که صادق دوباره دارد مرتب می‌نویسد.)

تفکر رنگی (یک مطلب بسیار خواندنی از امیر مهرانی در مورد کاربردهای نقشه‌های ذهنی)

انصراف از مصاحبه استخدامی (باز هم از امیر مهرانی. من هم این هفته یک مطلب در مورد اصول رزومه‌نویسی نوشتم که این‌جا ببینیدش.)

گودر گزاره‌ها:

زاویه چرا پاداش‌های تشریفاتی مهمند؟

منم می‌خوام مدیر بشم (کاریکاتورهای مدیریتی انتخاب شده توسط من در سایت گل‌آقا! اسمایلی خودتحویل‌گیری. :))

نکات مدیریتی چرا تامین مالی برای کسب‌و‌کار‌های کوچک دشوار است؟

خطر بازگشت نظام چند نرخی ارز (بسیار خواندن‌اش را توصیه می‌کنم)

روانشناسی جوگیر شدن ! (کل لینک‌های این هفته را نخواندید هم نخواندید؛ لطفا این یکی را حتما بخوانید!)

چرا فیس بوک آبی است؟ (اسرار مارک زوکربرگ بنیان‌گذار فیس‌بوک)

قسمت‌های قبل:

برای دیدن لینک‌های کلیه‌ی قسمت‌های قبل، می‌توانید به این‌جا مراجعه بفرمایید.

دوست داشتم!
۰

این هم لینک‌های این هفته: پژویان، دلار، طلا (نمونه‌ای واضح از سفسطه‌های معمول این روزهای اقتصاد ایران. این چیزی که صادق نوشته یک اشتباه بسیار معمول در استدلال و تصمیم‌گیری است: هم‌بستگی را به معنای علیت گرفتن!) غول هزینه ساز، جلسات بی فایده و نکاتی که باید در هنگام ایجاد تغییر در سازمان بدانیم (این وبلاگ، وبلاگ جدیدی در حوزه‌ی آی‌تی

به گرد چشمه‌ی آب حیات خضری نیست
که حیرت است در این ره دلیل بی‌خبری

اگر چه ناله‌ی شب چاه عشق‌بازان است
و لیک چشمه‌ی عشق است گریه‌ی سحری

ا گر هر آینه پرسی ز حال من ای آه
دعا به جان شما می‌کنم ز بی‌اثری …

احمدعزیزی

دوست داشتم!
۰

به گرد چشمه‌ی آب حیات خضری نیست که حیرت است در این ره دلیل بی‌خبری اگر چه ناله‌ی شب چاه عشق‌بازان است و لیک چشمه‌ی عشق است گریه‌ی سحری ا گر هر آینه پرسی ز حال من ای آه دعا به جان شما می‌کنم ز بی‌اثری … احمدعزیزی دوست داشتم!۰

همه ما رفتارهایی داریم که از آن‌ها به “من” تعبیر می‌کنیم. این رفتارها ـ چه مثبت و چه منفی ـ رفتارهایی هستند که ما آن‌ها را جزو ماهیت تغییرناپذیر خود می‌دانیم. در حالی که بسیاری از این رفتارهای “من” مثبت‌اند (مثلا این‌که من آدم باهوشی هستم، من آدم سخت‌کوشی هستم و …)؛ بعضی از آن‌ها هم می‌توانند منفی باشند (من شنونده‌ی خوبی نیستم، من همیشه دیر می‌رسم و …)

اگر به تعریف خودمان از رفتارهای “منِ” درونی‌مان باور داشته باشیم (همان‌طور که اغلب انسان‌ها باور دارند)، آن وقت می‌توانیم یاد بگیریم که همه کارهای ناخوشایند خودمان را با این بهانه که “من همینم که هستم!” توجیه کنیم.

به‌عنوان مثال مدیری بود که از ارتباط با زیردستانش و از پاداش دادن به آن‌ها طفره می‌رفت. وقتی از او پرسیدند چرا پاسخ داد به سه دلیل:

  1. استانداردهای وی بسیار سخت‌گیرانه بود و افراد اغلب به آن‌ها دست نمی‌یافتند.
  2. او نمی‌خواست به صورت ناعادلانه به افرادش پاداش دهد؛ چون به نظر او این کار ارزش پاداش‌های منصفانه را کاهش می‌داد.
  3. او فکر می‌کرد جدا کردن افراد در پاداش‌دهی می‌تواند باعث تضعیف گروه شود.

در عین حال او می‌دانست که تصدیق شایستگی زیردستان‌اش باعث احساس به‌تر در آن‌ها می‌شود و حتی ممکن است عملکرد آن‌ها را نیز بهبود بخشد. ولی وقتی به صورت دقیق‌تر رفتارش را بررسی کرد فهمید که او نمی‌تواند کارهای خوب افرادش را تشخیص دهد؛ چون فکر می‌کند که این جزو رفتارهای “منِ” او نیست!

شجاعت تغییر کردن داشته باشیم!

وقتی او فهمید که مشکل‌اش چیست و این حقیقت را پذیرفت که هر چه بیش‌تر بر عملکرد کارکنان‌اش تمرکز کند ارزش بیش‌تری را برای شرکت و البته خودش ایجاد می‌کند، توانست خواست برای تغییر را در خود ایجاد کند: او نمی‌خواست “من” ناخوشایندی داشته باشد! تنها یک سال بعد، امتیاز ارزیابی سالانه‌ی وی در شاخص تشخیص درست کارهای خوب همکاران، به سایر شاخص‌های مثبت‌اش در ره‌‌بری رسید.

این مثال را هر وقت که به خاطر چسبیدن به یک تصور غلط ـ و احتمالا بیهوده ـ از خودتان در برابر تغییر مقاومت می‌کنید به یاد بیاورید!

منبع

(نویسنده: مارشال گولداسمیت / ترجمه: علی نعمتی شهاب)

دوست داشتم!
۰

همه ما رفتارهایی داریم که از آن‌ها به “من” تعبیر می‌کنیم. این رفتارها ـ چه مثبت و چه منفی ـ رفتارهایی هستند که ما آن‌ها را جزو ماهیت تغییرناپذیر خود می‌دانیم. در حالی که بسیاری از این رفتارهای “من” مثبت‌اند (مثلا این‌که من آدم باهوشی هستم، من آدم سخت‌کوشی هستم و …)؛ بعضی از آن‌ها هم می‌توانند منفی باشند (من

همین درست بدترین دروغ ها است: وانمود کردن به این‌که آدم دارد راست‌اش را می‌گوید.

سیمون دوبوار ـ مانداران‌ها

دوست داشتم!
۰

همین درست بدترین دروغ ها است: وانمود کردن به این‌که آدم دارد راست‌اش را می‌گوید. سیمون دوبوار ـ مانداران‌ها دوست داشتم!۰

خوش‌بختی فقط داشتن نیست. گاهی اوقات نداشتنْ خود، بزرگ‌ترین خوش‌بختیِ آدمی است …

دوست داشتم!
۰

خوش‌بختی فقط داشتن نیست. گاهی اوقات نداشتنْ خود، بزرگ‌ترین خوش‌بختیِ آدمی است … دوست داشتم!۰

صفحه‌ی مدیران روزنامه‌ی دنیای اقتصاد در این وانفسای نبود یک رسانه‌ی تأثیرگذار و همه‌گیر در زمینه‌ی علم مدیریت واقعا جالب است و من همین‌جا به دست‌اندرکاران این صفحه خسته نباشید می‌گویم. از جمله مطالب جذاب این صفحه زندگی‌نامه‌ی میلیاردهای امروزی دنیا است که برای من بسیار جذاب است و از زندگی این آدم‌های بزرگ چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام.

هفته‌ی پیش داشتم این مطلب را از همین سری زندگی‌نامه‌ها می‌خواندم که زندگی‌‌نامه‌ی یک میلیارد ژاپنی به نام ماسایوشی سان است. این مطلب ایده‌ی بسیار جالب و عجیبی را در دل خود داشت: سان در حین تحصیل در دانشگاه کالیفرنیا تصمیم گرفت هر روز حداقل یک ایده کارآفرینانه خلق کند!!! ادامه‌ی مطلب را که بخوانید متوجه می‌شوید که آقای سان با مجبور کردن خودش به این کار بسیار سخت، به کجا رسید.

بعد از خواندن این مطلب به یاد یک نکته در مورد خودم افتادم. راست‌اش به نظرم می‌آید که اغلب عقب‌ماندگی‌های ما بدون تعارف به دلیل تنبلی است و درمان تنبلی هم چیزی نیست جز اجبار. مثلا من مدتی در مورد وبلاگ نوشتن تنبل شده بودم و برای حل این مشکل، تصمیم گرفتم هر روز حتما یک پست بنویسم؛ گیرم که آن پست از نظر کیفی خیلی هم مطلب سطح بالایی نباشد. این مهم بود که خودم را به نوشتن مجبور کنم؛ چون می‌دانستم این طوری به صورت غیرمستقیم یک چیز دیگر هم برای‌ام اجباری می‌شود. هر پست وبلاگ من (حتی مثلا گزاره‌ها که نقل قول هستند) از یک ایده‌ی مرکزی شروع می‌شود و گسترش می‌یابد.این همان چیزی است که مهم‌تر از نوشتن مستقیم در وبلاگ است: فکر کردن و ایده‌سازی.

فکر کنم نزدیک ۷ سالی باشد که همیشه یک دفترچه‌ی کوچک یادداشت همراه‌ام هست و ایده‌هایی که به ذهنم می‌رسد را در آن یادداشت می‌کنم تا یادم نرود و بعدا سر فرصت به آن‌ها بپردازم. این دفتر واقعا همه جا همراه من است: خانه، محل کار، دانشگاه، مسافرت، مهمانی و خلاصه همه‌جا و داشتن آن هم دل‌گرمی است و هم سرگرمی!

شاید جالب باشد که بگویم ایده‌ی داشتن چنین دفتری را از از کتاب جزیره‌ی سرگردانی خانم سیمین دانشور گرفتم؛ جایی که سلیم نامزد رسمی هستی (و نه عشق واقعی‌اش مراد) چنین دفتری دارد و به صورت کاملا اتفاقی (!) دفترش را پیش هستی جا می‌گذارد و ادامه‌ی ماجرا که به بحث ما مربوط نیست.

من هم مثل سلیم خودم را در نوشتن ایده‌های خودم و حتی دیگران (!) محدود نمی‌کنم؛ در دفتر من می‌توانید انواع و اقسام مطالب را از مدیریت و آی‌تی گرفته تا شعر و داستانک و نقل قول و … پیدا کنید! نکته‌ی مهم‌تر این‌که هیچ وقت به خودم نمی‌گویم این ایده بد است و به درد نمی‌خورد؛ هر چیزی را که به ذهنم می‌رسد ثبت می‌کنم (اگر چه ممکن است خیلی از ایده‌ها از دفترچه بیرون نیایند؛ اما بالاخره براساس قانون پارتو ۲۰ درصدشان ایده‌های درست و حسابی خواهند بود و همین برای من کافی است.)

این دفترها (که به تازگی جلد پنجم‌شان را شروع کرده‌ام) اصلی‌ترین منبع نوشته‌های من در این وبلاگ هستند. این دفترها کاربرد دیگری هم دارند: هر از چند گاهی ورق‌شان می‌زنم و سیر اندیشه و دغدغه‌های خودم را مرور می‌کنم. خیلی وقت‌ها اشتباهات‌ زندگی‌ یا شیوه‌ی تفکرم را در این دفترها پیدا می‌کنم و تغییراتی که در این سال‌ها در منِ وجودی‌ام ایجاد شده برای‌ام آشکار می‌شود. خلاصه داشتن‌ این دفترها و خواندن‌شان برای من لذتی بی‌پایان دارد! (اسمایلی نارسیسیسم!)

وقتی زندگی‌نامه‌ی آقای سان را خواندم به این فکر افتادم که یک قدم جلو بگذارم: از امروز خودم را مجبور می‌کنم که هر روز حتما یک ایده‌ی جدید تولید کنم و در دفترم بنویسم؛ خدا را چه دیدی شاید یکی‌اش گرفت و من هم میلیاردر شدم!

پ.ن. مدت‌ها است که دارم دنبال یک رسانه‌ می‌گردم که بشود در آن ایده‌هایی در مورد مدیریت و آی‌تی را نوشت و در مورد آن‌ها بحث کرد. فرندفید و توئیتر را امتحان کردم؛ ولی خیلی آن شکلی که من می‌خواستم نبودند. هدف اصلی این پست فقط اشاره به کار جالب آقای سان نبود؛ می‌خواستم بگویم که از این پس هر از چند گاهی پست‌هایی در این‌جا خواهیم داشت که فقط شامل یک ایده است و همین‌جا از همه‌ی خوانندگان این وبلاگ دعوت می‌کنم که در مورد این ایده‌ها اظهارنظر کنند.

دوست داشتم!
۰

صفحه‌ی مدیران روزنامه‌ی دنیای اقتصاد در این وانفسای نبود یک رسانه‌ی تأثیرگذار و همه‌گیر در زمینه‌ی علم مدیریت واقعا جالب است و من همین‌جا به دست‌اندرکاران این صفحه خسته نباشید می‌گویم. از جمله مطالب جذاب این صفحه زندگی‌نامه‌ی میلیاردهای امروزی دنیا است که برای من بسیار جذاب است و از زندگی این آدم‌های بزرگ چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام. هفته‌ی پیش