خدایا اگر میشد و اگر میتوانستم که دیگر از تو نمیخواستم!
بازنگری رزومهی نامرییتان
بسیاری از ما زمان زیادی را برای شکلدهی به رزومه مکتوبمان نسبت به روزمه نامرییمان صرف میکنیم؛ اگر چه دومی تأثیر بیشتری روی فرصتهای شغلی بالقوه ما دارد. وقتی کارفرمایان احتمالی به معرفهای شما زنگ میزنند، در واقع تلاش میکنند تا “روزمه نامریی” شما را بخوانند. همینطور تصمیمگیرانی که میخواهند در مورد ارتقای شغلی شما تصمیم بگیرند نیز دست به چنین تلاشی میزنند.
روزمه نامریی شما از عقاید و نظرات دیگران در مورد شما بهعنوان یک رهبر و همکار در ذهن خود میپرورند تشکیل میشود. این رزومه با آنچه افراد دور و بریتان بر آن میافزایند و با سایرین به اشتراک میگذارند شکل میگیرد و به اندازه رزومه کتبیتان برای همه افراد مریی میشود ـ البته همه جز خودتان.
فهمیدن اینکه چه چیزی در رزومه نامرییتان نوشته شده میتواند چشمهایتان را به واقعیتهایی که نمیدانستید بگشاید. مدیر ارشد فروش یک شرکت تکنولوژی ارقام مورد نظر فروش را فصل به فصل به دست میآورد. در این تلاش بیرحمانه برای دستیابی به فروش بیشتر، وی خودش را دلسوز کسب و کار شرکت خود فرض میکرد. اما او طی یک ارزیابی ۳۶۰ درجهای، متوجه شد که همکاراناش او را بهعنوان فردی دارای “انتظارات غیرمنطقی” و “بردهدار” میشناسند.
خبر بد در این زمینه این است که یک نقص ساده میتواند به یک موقعیت بسیار وخیم تبدیل شود. یکی از بنیانگذاران یک شرکت آنلاین بسیار موفق در تفویض اختیار مشکلات زیادی داشت. او میخواست افراد را نسبت به اینکه بر کاری که در دفترش انجام میشود تسلط دارد مطمئن سازد؛ اما در هر حال این کار را نمیکرد. نتیجه این اشتباه وی به آنجا ختم شد که همکاراناش او را بهعنوان یک آدم غیر قابل اعتماد میشناختند و شروع به زیر سؤال بردن صداقت وی کردند.
برای اینکه خودتان نویسنده رزومه نامرییتان باشید باید کارهای زیر را انجام دهید:
کشف کنید چه چیزهایی بر روی رزومه نامرییتان نوشته شده است: از یک ارزیابی ۳۶۰ درجه شخصی استفاده کنید؛ مثلا از یک همکار معتمد، از اعضای تیمتان یا هر کس دیگری که فکر میکنید میتواند پاسخ مناسبی به شما بدهد بخواهید که به شما بگویند برای اثربخشی بیشتر میتوانید دست به چه کارهایی بزنید یا انجام دادن چه کارهایی را متوقف کنید.
از مدیرتان بخواهید که به شما فراتر از ارزیابیهای عملکرد سطحی سالانه یک بازخور واقعی بدهد: به کسب چه تجربههایی نیاز دارید؟ مدیرتان چه ارزیابی در مورد عملکرد شما دارد؟ همکاران در مورد شما به او چه گفتهاند؟ کشف کنید که آیا جزو افراد بااستعداد و توانمند سازمانتان محسوب میشوید یا نه (مثلا با پرسیدن از مدیرتان) و اگر در آن فهرست نیستید، بپرسید که باید چه بکنید تا به آن فهرست وارد شوید.
شروع به بازنویسی داستان خود کنید: این کار نیاز به شجاعت و تلاش بسیاری نیاز دارد. مدیر ارشد فروش سختگیر در جلسات رو در رو با تکتک افراد و پس از آن در جلسات با کل اعضای تیم فروش اعتراف کرد که وی حالا اثرات مخرب فشارهای دایمی خود را درک میکند. در عین حال وی با یک موقعیت دشوار دیگر نیز روبرو بود:چگونه نتایج مورد انتظار را بدون استفاده از ابزارهایی که معتقد بود وی را موفق کردهاند به دست آورد. یک برنامه هوشمندانه توسعه مهارتهای رهبری ساختارمند به او برای تغییر سبک مدیریتاش و ایجاد میل به تبدیل شدن به یک گروه با عملکرد بالا در همکاراناش کمک کرد.
این مهم است که به مشکل اصلی بپردازید. بنیانگذار شرکت آنلاین نیاز به راستگویی نداشت؛ بلکه نیازمند انجام تعهدات خود بود: چیزی که خود به بهبود فرایندها و تفویض اختیار نیاز داشت. عملکرد قابل اطمینان، اعتماد به وی را افزایش داد.
کانالهایی را برای دریافت بازخورهای دایمی ایجاد کنید: بازخور ۳۶۰ درجه معمولی میتواند با دریافت بازخورهای مکرر از یک همکار قابل اعتماد تقویت شود. استفاده از مربیگری (Mentoring) ـ دریافت بازخور از یک آدم بسیار باتجربهتر نسبت به خود فرد ـ نیز میتواند مفید باشد ـ البته اگر مربی صادق و به موفقیت شما مقید باشد.
خودتان را به صورت دورهای ارزیابی کنید: خود ارزیابیها میتوانند باارزش باشند. کلیدیترین عوامل ایجاد شایستگی را که نیاز دارید فهرست کنید، ویژگیهایی که از آنها دارید تعیین کنید و ارزیابیتان را از تناسب آنها با یکدیگر مشخص سازید. افرادی که تجربیات منظمی از دیگر شکلهای بازخور دارند میتوانند به شکل قابل توجهی در خود ارزیابی موفق باشند.
علاوه بر همه موارد بالا شما باید برای دریافت بازخور و نشان دادن اینکه برای آن ارزش قایل هستید حریص باشید. در غیر این صورت شما با سکوت روبرو خواهید شد ـ چیزی که در مورد رزومه نامریی شما میتواند بسیار کشنده باشد.
منبع (نویسنده: ویکی گوردون / ترجمهی: علی نعمتی شهاب)
پ.ن. این ترجمه در راستای این پست دوست خوبم امیر مهرانی منتشر میشود.
ما آدمهای معمولی
گاهی از کشف اینکه چقدر آدم معمولی هستم حسابی جا میخورم. و چه همه هم فراموش کردهایم این را. بدیاش این است که فقط وقتی با این واقعیت روبرو می شویم که حسابی سنگینی بار هستی دارد روی دوشمان فشار میآورد. وقتهایی که میدانیم باید کاری کنیم و نمیتوانیم. وقتهایی که باید اتفاقی بیفتد و نمیافتد. وقتهایی که میخواهیم و نمیشود. لحظاتی که خودت هستی و زندگی که دارد راه خودش را میرود و از دست تو هم هیچ کاری بر نمیآید جز نشستن به تماشای فیلم بیهیجان زندگی و خمیازه کشیدن که “کاش این هم بگذرد.”
با این اوصاف شاید هم بشود گفت سبکی تحملناپذیر آدم معمولی بودن هم خودش ماجرایی عجیب است در زندگی ما انسانها.
طعم چای در استکانهای شاغلام
۱٫ خیلی خیلی بچه بودم که اگر اشتباه نکنم با گل آقا و شاغلام و آبدارخانهی همایونی در کتابخانهای که در آنجا بزرگ شدم آشنا شدم. پدرم هم هر از چند گاهی گل آقا میخرید و من هم با این که ۱۲۰ درصد (!) مطالباش را نمیفهمیدم با شوق ورقاش میزدم. چیزی که از گل آقای آن دوره در یاد من مانده یکی کاریکاتور همیشگی دکتر حبیبی روی جلد است و دیگری آن شعر معروف روی جلد: یک دهان دارم دو تا دندان لق / میزنم تا میتوانم حرف حق! (آن زمان ماهیت پهلوانانهی این یک بیت شعر را نمیفهمیدم و از آن بدتر نمیدانستم که زدن دو کلمه حرف حساب میتواند برای آدم چه تبعاتی به دنبال داشته باشد …) آن دو کلمه حرف حساب صفحهی اول و گیر دادنهای همیشگی گل آقا به اصحاب آبدارخانه و بهویژه شاغلام بنده خدا هم همیشه برایام جذاب و خواندنی بود. راستی چاییهای شاغلام توی آن استکانهای کمرباریک چقدر خواستنی بودند!
۲٫ سال ۸۱ که شنیدم گل آقا خودشان تصمیم به تعطیلی هفتهنامه گرفتهاند شوکه شدم. چرا؟ هیچ وقت نفهمیدم و نخواستم هم که بفهمم.
۳٫ ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۳: خبر بسیار تلخ بود. گلآقای ملت ایران آسمانی شد …
۴٫ شنیدم دور جدید هفتهنامهی گل آقا دارد توسط دخترشان ـ گلنسا ـ منتشر میشود. مشتری هفتگیاش شدم تا تعطیلی دوباره …
۵٫ و بالاخره ۲۲ شهریور ماه ۱۳۸۹: بالاخره به آرزویام رسیدم و منِ چایینخور، طعم چایی را در استکانهای کمر باریک شاغلام چشیدم. و اعتراف میکنم اینقدر خوشطعم بود که به اندازهی تقریبا یک سالام امروز چایی خوردم! (راستی شاغلام همین آقای عزیزی بود که امروز کلی به خاطر ما به زحمت افتاد؟)
امروز در اتاق گل آقا مهمان خانم پوپک صابری بودم. اتاقی ساده ولی زیبا با آن سماورهای بزرگ و چند گانهاش، با آن کمدهای پر از یادگاریهای گل آقا و با آن میز محکم و قشنگی که گل آقا هنوز پشتاش نشسته و دارد لبخند میزند (با خود گل آقا که متأسفانه نشد؛ میخواستم با اتاق گل آقا عکس یادگاری بگیرم و در رزومهام و همینجا بگذارم که فرصت نشد اجازهی این کار را بگیرم!) خوب در کنار این زیارت (که امیدوارم قبول باشد!) یک ساعت گفتگوی شوخی و جدی با گلنسای عزیز در مورد همان چیزهایی که دغدغهی این روزهای همه ماست و البته در مورد گودر و همین وبلاگ و نوشتههای بنده و طبعا گل انداختن لپهای من! 😉
از مهماننوازیتان و هدایایتان صمیمانه متشکرم خانم صابری عزیز!
۸ نکته برای انگیزش خود در کار و زندگی
آیا برای ایجاد انگیزه خود جهت انجام کارهایتان دچار مشکل هستید؟ مثلا میدانید که باید پروژه جدیدتان را شروع کنید یا رزومهتان را بهروز برساندید؛ اما هیچ انرژی برای این کارها در خودتان نمیبینید؟
در این نوشته ۸ نکته ساده بهیادماندنی و انگیزشی میخوانید که میتوانید آنها را جایی دم دستتان بگذارید برای زمانهایی که کمی انگیزه بیشتر برای کار کردن لازم دارید:
۱٫ کامل در برابر به اندازه کافی خوب: در حالی که بسیاری از افراد عبارت “به اندازه کافی خوب” را با متوسط بودن و کافی نبودن مرتبط می دانند، به اندازه کافی خوب یعنی همان به اندازه کافی خوب! بسیاری از افراد حرفهای به این دلیل که در کار خود فراتر از آنچه ضروری است میروند، آغاز کارهای جدید را به تعویق میاندازند. بار بعدی که یک کار را شروع کردید حدس بزنید که فکر میکنید کامل کردن آن کار چقدر طول بکشد (مثلا ۱۰ ساعت.) هدف شما این است که آن کار را در زمانی نصف پیشبینیتان تمام کنید. برای رسیدن به هدفتان به این فکر کنید که چگونه میتوانید گرایشهای کمالگرایانه خود را مهار کنید و چگونه در زمان صرفهجویی کنید تا تنها آنچه را باید تحویل دهید.
۲٫ کار را به روش خودتان انجام دهید: بسیاری از مشکلات در سازمان به این علت بهوجود میآیند که کارکنان به روشهای استاندارد سازمانی دل میبندند و به این فکر نمیکنند که شاید آن استانداردها با نیازهای کاریشان منطبق نباشند. بنابراین تلاش کنید که روش مناسبی برای انجام کار خود بیابید؛ به جایی اینکه دنبالهرو دیگران باشید.
۳٫ انرژیتان را دنبال کنید: اگر فهرستی طولانی از کارهایی که باید انجام دهید را پیش روی خود دارید، اول آن کارهایی را انجام دهید که انرژی بیشتری برایشان دارید. آن کارهایی که بیشتر شما را به هیجان میآورند.
۴٫ گامهای کودکانه بردارید: طبیعی است که بسیاری از وقتها ـ بهویژه در مواجهه با وظایف پیچیده ـ دستپاچه شوید. در اینگونه شرایط سعی کنید سادهترین فعالیت ممکن برای خود را انتخاب کنید و اول آن را انجام دهید. تنها کاری که باید کنید انجام یک کار ساده و آسان است که مطمئنید میتوانید آن را انجام دهید. سایر کارها را میتوانید بعدا انجام دهید.
۵٫ باورهای منفی خود را همان اول کار چک کنید: بسیاری از افراد اندیشههای منفی چون این دارند: “من نمیتوانم فلان کار را انجام بدهم؛ چون منظم نیستم، چون تمرکز ندارم” و مانند اینها. این باورها کمکرسان نیستند. فرض کنید در یک مسابقه ماراتن شرکت کردهاید و یک آدم ضعیف در اطراف شما به صورت مداوم میگوید: “تو نمیتوانی این کار را انجام بدهی! تو موفق نخواهی شد!” اما یک راه بهتر و یاریرسان دیگر هم وجود دارد: به این فکر کنید که “این کار وقتی که باید انجام شود، انجام خواهد شد! من بهترین کاری را که میتوانم انجام میدهم و این فعلا کافی است.” از صداهای منفی درونی خود آگاه باشید و به جای آنکه خود را به دردسر بیندازید برای تغییر آنها به مشوقهای یاریدهنده تلاش کنید.
۶٫ آن کار را انجام ندهید: از خودتان بپرسید “آیا واقعا باید این کار را همین الان انجام دهم؟” چه کارهایی باید حتما امروز انجام شوند؟ استفن کاوی ـ نویسنده کتاب مشهور ۷ عادت مردمان مؤثر ـ ماتریسی را پیشنهاد میکند که ۴ بخش دارد: ضروری / نه چندان فوری، ضروری / فوری، نه چندان ضروری / نه چندان مهم، نه چندان ضروری / فوری.) میتوانید حدس بزنید باید وقتتان را بر روی کدام یک صرف کنید؟ اگر آن کار چندان ضروری یا چندان فوری نباشد، واقعا مجبور نیستید آن را انجام دهید. پس به جای عقب انداختن کارها، بعضی کارها را انجام ندهید!
۷٫ زمانبندی کنید: معمولا یکی از اشکالات همه ما انسانها زمانبندی نکردن کارها است. بنابراین، از این پس وقتی یک کار ضروری / نه چندان فوری پیش آمد، زمانی را برای انجام آن مشخص کنید و آن را در تقویم کاری خود بنویسید. با خودتان قرار بگذارید که آن کار را سر وقت خود انجام دهید.
۸٫ به خودتان جایزه بدهید: وقتی با کاری روبرو میشوید که نمیخواهید آن را انجام بدهید، ولی در عین حال چارهای جز انجام دادن آن ندارید، چه باید بکنید؟ راهی پیدا کنید که بخواهید آن کار را انجام دهید. مثلا: رفتن به کلاسی که دوست دارید، گرفتن یک حمام داغ یا حتی تماشای فیلم مورد علاقهتان. اگر این هم جواب نداد آن وقت میشود کارهای ناخوشایند را با ارزشهای محوری که به آنها معنا میبخشند مرتبط کرد. مثل اینکه من برای زندگی کردن به پول نیاز دارم؛ پس باید این کار را انجام بدهم تا بتوانم پول دربیاورم!
منبع (نویسنده: سی. جی. لیو / مترجم: علی نعمتی شهاب)
نقشهای سه گانه مشاور، کارفرما و ناظر در یک پروژهی مشاوره
یکی از مشکلات اساسی صنعت مشاوره در کشور ما، مشخص نبودن نقشهای مشاور، کارفرما و ناظر در پروژه مشاوره است. در واقع هیچ استاندارد یا توافق عمومی وجود ندارد که هر یک از این سه گروه افراد درگیر در پروژه، قرار است چه کار کنند. و همین موضوع، یکی از دلایل اساسی شکست یا اجرای ضعیف پروژههای مشاوره در ایران است. من براساس تجربه کاری خودم و نکاتی که در مورد شرکتهای مشاوره خارجی شنیدهام فکر میکنم که هر کدام از این سه نقش دارای یک وظیفه مشخص است و دخالت در کار دیگران، جز شکست پروژه یا پایین آمدن کیفیت اجرای آن نتیجه دیگری ندارد. این وظایف عبارتند از:
۱- کارفرما: وظیفه اصلی کارفرما تعیین هدف انجام پروژه یا به عبارت بهتر، تعریف مسئلهای است که باید توسط مشاور حل شود. کارفرما در کنار این وظیفه اصلی باید به همکاری با مشاور و ارایه دادن اطلاعات لازم به او متعهد باشد.
۲- مشاور: روشن است که وظیفه اصلی مشاور حل مسئلهای است که توسط کارفرما تعریف شده است. مشاور برای این کار باید به مفاهیم و ابزارها تسلط کامل داشته باشد و برای حل هر مسئله، ابتدا براساس مفاهیم یا تئوریها ماهیت مسئله مورد نظر را کاملا درک کند و در مرحله بعد با تعیین ابزارهای مناسب برای حل مسئله، وظیفه اصلی خود را به انجام برساند.
۳- ناظر: نقش ناظر در پروژههای مشاوره تنها بررسی و اظهارنظر در مورد روششناسی و ابزارهای حل مسئلهای است که توسط مشاور انتخاب شدهاند. بر این اساس ناظر نباید شخص بیتجربه یا با دانش و مهارت کم در زمینه پروژهای باشد که قرار است انجام شود. بر همین اساس است که به نظر من ناظر نباید در مورد محتوای کار مشاور در جایی که متمرکز بر موضوعات خاص کارفرما است نظر بدهد.
خوب چیزی که در ایران عملا اتفاق میافتد این است که تنها مشاور دارد همان کاری را که باید، انجام میدهد! اینکه کارفرما و ناظر نقش خودشان را اشتباه میگیرند منجر به اتفاقات بامزه (و در واقع دردناکی!) میشود که در اینجا به برخی از تجربیاتی که در این زمینه داشتهام اشاره میکنم:
۱٫ کارفرما در مورد ابزار نظر میدهد: متأسفانه علم مدیریت در ایران بهعنوان یک سهل ممتنع فرض میشود که هر کسی خود را محق میداند در مورد آن اظهارنظر کند. از این مسئله تأسفبارتر این است که به دلیل کیفیت بسیار پایین دورههای آموزش مدیریت در ایران (بهویژه دورههایی که برای مدیران دستگاههای دولتی بهعنوان آموزش ضمن خدمت گذاشته میشود)، هر فردی با شنیدن یکی دو اصطلاح و اسم چند تئوری یا ابزار حل مسئله، خود را در آن زمینه متخصص فرض میکند و حالا هر چقدر هم شما اصرار کنید که فلان موضوع به درد این کار نمیخورد، کسی گوشش بدهکار نیست! (در یک پروژه کارفرما اصرار به انجام کار اضافی داشت که هیچ ارزش افزودهای تولید نمیکرد. هر چقدر ما و حتی ناظر! اصرار کردیم، به حرف ما گوش نکرد و در نتیجه دو هفته کار اضافی برای ما ایجاد شد.)
۲- ناظر در مورد محتوا نظر میدهد: این یکی دیگر واقعا از آن شاهکارهای اساسی ناظرهای ایرانی است. ناظر وقتی میبیند که کارفرما روی کار خودش هم مسلط نیست، تلاش میکند با مجبور کردن مشاور به قبول تصورات خود در مورد وضعیت کاری کارفرما به شکلی خود را روی بحث مسلط نشان دهد؛ نظراتی که البته خیلی وقتها هم درست نیستند و تنها باعث ایجاد تنش در روابط میان کارفرما و مشاور میشوند (در یک پروژه ناظر محترم اصرار داشت که در بخش مالی شرکت چرا فلان موضوع را در پروژه ندیدهاید. ما گفتیم وجود ندارد، ولی ناظر قبول نکرد. نتیجه این شد که از واحد مالی شرکت استعلام مجدد گرفته شد و معلوم شد حرف ما درست بوده است!)
۳- ناظر بیتجربه یا غیرمتخصص است: در پروژههایی که در آنها درگیر بودهام، بیش از هر چیز از این موضوع ضربه خوردهایم. احتمالا بعدا به صورت مفصلتر به این موضوع خواهیم پرداخت.
نظر شما چیست؟
گزارهها (۲۰)
وقتی نمیدانم چه چیزی باید بگویم، همیشه میگویم: «اوهوم!»
جورج الک فیلدینگ ـ داستان مشاوری از فضا (همشهری داستان؛ شهریور ۸۹)
پ.ن. هر چند خواندن همشهری داستان جزو توصیههای اکید به همهی ادبیاتخوانهاست؛ ولی به صورت ویژه خواندن این داستان که طنز بسیار جالب و نتیجهگیری بسیار جذابی دارد را شدیدا توصیه میکنم.
عید فطر مبارک!
عید است و دلم خانهی ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
یک ماه تمام میهمانت بودیم
یک روز به مهمانی این خانه بیا …
قیصر امینپور
پ.ن. عید سعید فطرمبارک همراه با آروزی قبولی طاعات و عبادات همه در این ماه عزیز. این ماه، برای من یکی از بهترین ماه رمضانهای عمرم بود. خدا هدیهای به من داد که مدتها در انتظارش بودم: آرامش و شادی درونی.
لینکهای هفته (۴)
از این به بعد به جای چهارشنبهها، لینکهای هفته را پنجشنبهها ببینید:
بحث و گفتگو: آیا حرفه ای بودن به معنی رد شدن از سنتهاست؟ (امیر مهرانی)
مطلب اقتصادی به مثابه امر زیباییشناسانه (حامد قدوسی)
درباره قطع و وصل شدن های ناگهانی اینترنت
بلوغ وبلاگستان فارسی (پژمان دشتینژاد)
رابطه علمی پول و احساس خوشبختی (حجت قندی)
نقشه جهانی شبکه های اجتماعی در سال ۲۰۱۰
چه سازمانهایی به دفتر مدیریت پروژه نیاز دارند؟
پ.ن. این وبلاگ هم که یک جوری گزارههای IT را مینویسد از دست ندهید!
برای دیدن لینکهای کلیهی قسمتهای قبل، میتوانید به اینجا مراجعه بفرمایید.
چگونه تمرکزمان را افزایش دهیم؟
عموما ما آدمها اینقدر مشغلهی ذهنی و غیرذهنی در زندگیمان داریم که موقع کار کردن و حتی زندگی کردن (!) تمرکز لازم را نداریم. جان سی. ماکسول نویسندهی شناخته شدهی علم رهبری سازمانی در کتاب بسیار عالی خود ـ صفتهای بایستهی یک رهبر ـ سه پیشنهاد برای افزایش تمرکز دارد:
ـ به تواناییهای خودتان تکیه کنید: سه یا چهار کاری را که خوب انجام میدهید یادداشت کنید. چند درصد از وقتتان را به انجام این کارها میگذرانید؟ چند درصد از منابع شما در این زمینهها به کار گرفته شده؟ نقشهی تغییرات را بریزید به شکلی که ۷۰ درصد از وقت خود را در کارهایی صرف کنید که در آنها قوی هستید. اگر نتوانستید وقت آن است که شغلتان یا مسئولیتتان در سازمان را عوض کنید.
ـ ضعفهایتان را پیدا کنید: سه یا چهار فعالیت لازم برای شغلتان را که در آنها ضعیف هستید یادداشت کنید. ببینید چگونه میتوانید این فعالیتها را به دیگران واگذار کنید. آیا باید آدمهای جدیدی استخدام کنید؟ آیا میتوانید با همکاری شریک شوید و مسئولیتها را مشترکا به عهده بگیرید. برنامهریزی کنید.
ـ گامی فراتر بگذارید: اکنون که اولویتها را تعیین کردهاید، به تمرکز بیاندیشید. چگونه میتوانید در همان حوزههایی که قوی هستید گامی به جلو بردارید؟ به چه دانشها، چه مهارتها و چه ابزارهایی نیاز دارید؟ شیوههای کاری خود را بازنگری کنید و آماده ی صرف وقت و پول برای دستیابی به آنچه لازم دارید باشید که بهترین سرمایهگذاری است.
پ.ن.۱٫ چند روز پیش هم مطلبی از مکسول از همین کتاب نوشته بودم با عنوان پیشنهاداتی برای تقویت شجاعت.
پ.ن.۲٫ اینجا و اینجا دو نوشتهی خوب از دوست خوبم امیر مهرانی در همین زمینه بخوانید.