وقتی تخیلات حواساش نیست، نمیتوانی به چشمهایات اطمینان کنی …
مارک تواین
وقتی تخیلات حواساش نیست، نمیتوانی به چشمهایات اطمینان کنی …
مارک تواین
نوشتهی: جودی گلیکمن / ترجمهی: علی نعمتی شهاب
یاد گرفتن چگونگی درخواست کمک از دیگران ـ و اینکه چطور آن را به شکل درست انجام دهیم ـ برای انجام درست کارهایمان و فراهم آوردن زمینه موفقیت شخصیمان ضروری است. شما ممکن است از اینکه احمق به نظر بیایید بترسید، اما ترسیدن از درخواست کمک از دیگران و نگرفتن کمکی که به آن نیاز دارید نابخشودنی است؛ بهویژه وقتی ریسک خیلی بالایی وجود داشته باشد. درخواست کمک در محل کار چیز خوبی است. در واقع درخواست کمک از دیگران از راه درست آن میتواند نشان دهد شما چقدر باهوش هستید! این کار نشان میدهد که شما قضاوت خوبی دارید و همچنین نشان میدهد که شما میدانید که چه چیزی را میدانید و چه چیزی را نمیدانید. علاوه بر آن کمک گرفتن، از هدر رفتن زمان، انرژی و منابع بسیار زیادی جلوگیری میکند.
البته مسئله تنها درخواست کمک نیست؛ بلکه انجام این کار از روش درست آن است. اخیرا من مرد جوانی را ـ که در حوزه مسکن مشغول به کار است ـ تعلیم میدادم. او میخواست یک مذاکره قدم به قدم با رئیساش در مورد آغاز کردن یک پروژه محلی برای دلالان شرکتی که در آن کار میکرد، داشته باشد. مرد جوان چندین بار از من پرسید: “من چطور باید این کار را انجام دهم؟” یا “من چگونه باید در این مورد فکر کنم؟” من هر بار به او تعارف کردم که اختیار دارید؛ خودتان بهتر میدانید!
به جای این کار برای دست یافتن به بهترین پاسخ در مورد استراتژی که در این مقاله مطرح میشود بیاندیشید ـ و نشان دهید چقدر باهوش هستید. دفعه بعدی که کمک نیاز داشتید:
در اغلب موارد با پرسیدن سؤالات دشوار به شکل هوشمندانه در کارتان پیشرفت خواهید کرد.
مشاورهی مدیریت از آن حوزههای کاری است که به دلیل اسم بسیار جذاب و با پرستیژش در ایران حسابی طرفدار پیدا کرده است و دارد روز به روز بر تعداد فعالاناش افزوده میشود؛ بدون اینکه کسی بداند ترمِ مشاورهی مدیریت دقیقا در سطح بینالمللی برای چه کارهایی به کار میرود. چند وقت پیش که بنابر یک توفیق اجباری (!) کتاب فرهنگ جیبی استراتژی نوشتهی تیم هیندل و با ترجمهی استاد بسیار بسیار عزیز و نازنینام دکتر سهراب خلیلی شورینی مطالعه میکردم، دیدم که هیندل به خوبی اینکه مشاورهی مدیریت چیست را تشریح کرده است. بد ندیدم که این بخش را از کتاب هیندل اینجا بیاورم تا شاید از این به بعد در به کار بردن اصطلاح مشاورهی مدیریت و عنوان مشاور مدیریت برای خودمان کمی احتیاط کنیم. این هم برگی از این نوشته:
“رسم بر این بوده است که شرکتهایی که ایدههای قابل توجه استراتژیک نداشتهاند از افراد خارج از شرکت کمک میگرفتهاند. این افراد خارج از شرکت معمولا از ردههای مختلف مشاوران مدیریتاند. در واقع بخش عظیمی از این کسب و کار که امروز صنعت بزرگی شده است در دوران رشد شتابان برنامهریزی استراتژیک در دهه ۱۹۶۰ ساخته شد. زمانی مجله بیزینیس ویک نوشت که برنامهریزی استراتژیک “یک مینی صنعت از مغزهای متفکر مشاور تشکیل داد” با این باور که “هر شرکتی میتواند یک استراتژی انتخاب کند که به راحتی آن را به قلههای موفقیت برساند. تنها به این شرط که درست فکر کند.”
چند شرکت مشاور مشهور استراتژی در بوستون بودند، جایی که میتوانستند ارتباط نزدیکی با هاروارد داشته باشند. هاروارد دانشگاهی است که منبع بسیاری از هوشمندانهترین (واقبل فروشترین) ایدهها درباره استراتژی شرکتها بوده و همچنان هست. مشاوران بهعنوان واسطه، ایدههایی را که از دانشگاهها بیرون میآمد برای شرکتها تفسیر میکردند و شرح و بسط میداند. آنها البته ایدههای خودشان را هم ترویج میکردند. مثلا در دهه ۱۹۶۰، مککینزی و تعدادی شرکتهای دیگر مفهوم مدیریت ماترسی را در مجامع صنعتی ترویج و تبلیغ کردند.
حرفه مشاوره مدیریت بسیار موفق بوده به طوری که کمتر کسب و کاری خارج از تکنولوژی پیشرفته توانسته چنین رشدی داشته باشد. در حرفه مشاوره مدیریت رشد سالیانه ۲۰ تا ۳۰ درصد غیرمعمولی نبوده است. با این وجود مشاوره مدیریت یک صنعت نوپا نیست. در سالهای نخستین، کسب و کار بر پایه تکنولوژی نبود که چنین رشدی را بتوان از آن انتظار داشت. شرکتهایی چون آرتور. دی. لیتل میتوانند سابقه خود را به قرن نوزدهم برسانند. مککنزی و بوز آلن همیلتون کار مشاورهای را از سالهای نخستین قرن بیستم آغاز کردند. بنابراین چه چیز باعث رونق بیسابقه آنها در دهه یاد شده گردید؟
نخست باید به خاطر داشت که اصطلاح “مشاوره مدیریت” چندین رشته را شامل میشود. اگر چه برخی از شرکتها به سرعت رشد کردهاند، لیکن بقیه رشدی در حد یک کسب و کار رشد یافته را تجربه کردهاند. این کسب و کار را میتوان با اغماض به پنج رشته زیر تقسیمبندی کرد:
در ۱۹۸۰ سه بخش عمده کسب و کار مشاوره (سه مورد اول ذکر شده در بالا)، ۸۰ درصد درآمد این کسب و کار را تشکیل میداد؛ در ۱۹۹۰ این مبلغ به ۶۰ درصد کاهش یافت و امروز احتمالا به پایینتر از ۵۰ درصد رسیده است.
در دهه ۱۹۹۰، حوزه بسیار داغ به تکنولوژی اطلاعات (IT) تعلق داشت. تقریبا این عامل یک تنه کسب و کار را به اوج غیر قابل باوری رساند. در بعضی سالها درآمد انگلستان از مشاوره IT، ۵۰ درصد افزایش یافت؛ در حالی که درآمد سایر رشتههای مشاوره به ندرت از یک رقمی تجاوز کرد. بین مشاوره استراتژی و مشاوره ITدر شرکتها معمولا ارتباطی وجود ندارد. مطالعهای در سال ۲۰۰۱ نشان داد که بیش از سه چهارم نمونه مؤسسات بزرگ جهانی از مشاوران سنتی استراتژی خود برای مسایل مربوط به IT استفاده نکرده بودند.
از راه رسیدن اینترنت و ترس پایان قرن از ویروس هزاره، برنامهریزی کامپیوترها به نحوی که فقط دو رقم آخر هر سال را میتوانستند بخوانند، موجب رونق مشاوره IT گردید. ویروس هزاره به این معنا بود که کامپیوترها سال ۲۰۰۰ را ممکن بود با سال ۱۹۰۰ اشتباه کنند. در نتیجه بازنشستهای که قرار بود مستمریاش از سال ۲۰۰۰ شروع شود مطابق کامپیوتر باید صد سال دیگر صبر میکرد. در عمل اما مستمریبگیران این همه در انتظار نماندند. یا این ویروس وهمی بیش نبود یا مشاوران در از بین بردن آن کارشان را به خوبی انجام دادند.
این شرایط بازار، متخصصان IT را فراتر از همه مشاوران قرار داد. شرکت مشاور اندرسون که در سال ۲۰۰۱ ناماش را به Accenture تغییر داد، با درآمدی حدود ده میلیون دلار در سال به بزرگترین شرکت مشاور مدیریت جهان تبدیل شد. این شرکت دست کم ۵۰ درصد درآمدش از مشاوره سیستمهای اطلاعات است و بسی کمتر از ۵۰ درصد آن مربوط به مشاوره خالص استراتژی است، اگر چه خط فاصل میان این دو روز به روز نامشخصتر می شود. امروز به ندرت کار استراتژیای وجود دارد که ارتباطی با IT نداشته باشد.
مشهورترین مشاوران استراتژیک، مثل مککینزی و گروه مشاوران بوستون، از رونق سابق افتادهاند. لیکن حتی آنها هم نتوانستهاند کسب و کار IT را کاملا نادیده بگیرند، اگر چه به روشنی اعلام کردهاند که این حوزه را حوزه پررونق و پردوامی برای کار مشاوره نمیدانند.”
فرهنگ جیبی استراتژی؛ تیم هندل؛ ترجمه: دکتر سهراب خلیلی شورینی؛ انتشارات اندیشههای گوهربار؛ چاپ اول؛ تهران: ۱۳۸۶؛ صص ۲۴-۲۱
پ.ن.۱٫ این متن کمی طولانی اما بسیار جالب و مهم بود.
پ.ن.۲٫ خوب این روزها انتخاب و نوشتن بریدههایی از کتابهای رمان و داستان و شعر در وبلاگهای مختلفی در سطح اینترنت و البته گودر، به خوبی جا افتاده و طرفداران کمی هم ندارد. با این حال من ندیدم کسی به این فکر باشد که میشود این کار را در مورد کتابهای مدیریت و آیتی هم انجام داد. عمیقا معتقدم که بریدهای از یک متنِ عالی، گاهی آنقدر ارزشمند است که میتواند جای خواندن یک کتاب حجیم را بگیرد. بنابراین از این پس هر از چند گاهی به سراغ برگی از یک نوشته در حوزههای مورد علاقهی خودم در زمینههای مختلفِ مشاورهی مدیریت، علم مدیریت و مدیریت آیتی خواهم رفت.
پ.ن.۳٫ کتابی که برگی از آن را اینجا خواندید، کتاب بسیار جذاب و پرمحتوایی است که مطالعهاش را به تمام علاقهمندان مباحث مدیریت استراتژیک توصیه میکنم.
خدایا اینقدر درگیر غر زدن بر سر ندادههایات هستیم که شکر دادههایات را فراموش کردهایم. با این حال … تو ما را دریاب!
شبکهی خبری CNBC گزارشی منتشر کرده در مورد ۶ شغلی که در ایالات متحده در حال از بین رفتن هستند. این شغلهای در حال خداحافظی در نگاه اول بسیار عجیباند؛ اما دلایل از بین رفتنشان اینقدر جالب است که بد نیست با هم مرورشان کنیم:
پ.ن. آقای واحد در وبلاگ رایمند مطلبی در مورد همین پست نوشتهاند که پیشنهاد میکنم آن را هم از اینجا بخوانید.
کارن دیلون سردبیر هاورارد بیزینس ریویو در اینجا ماجرای مدیرعامل سابق پروکتر اند گمبل، آقای ای. جی. لافلی را شرح میدهد. زمانی که آقای لافلی مدیرعامل P&G شد تصمیم گرفت تا به سراغ پیتر دراکر بزرگ برود تا ببیند دقیقا باید در پست جدیدش چه کار کند. آنها با هم چند جلسه در مورد اینکه وظایف یک مدیر ارشد اجرایی (CEO) چیست بحث و تبادل نظر میکنند تا اینکه این جلسات به دلیل مرگ پیتر دراکر ناتمام میماند …
خانم دیلون یک درس اخلاقی بزرگ از این ماجرا میگیرد: از همین امروز تصمیم بگیرید که هر چه را میتوانید بیشتر یاد بگیرید بدون اینکه کسی از شما بخواهد. هشیار باشید و از هر فرصتی و هر آدمی برای یاد گرفتن بهره بگیرید. با آدمهای بزرگ ارتباط برقرار کنید و حواستان باشد که روابطی که منجر به کسب بینشهای تغییردهندهی قواعد بازی میگردند، تصادفی ایجاد نمیشوند؛ پس همین الان آن تلفنی که باید را بزنید؛ ایمیلی که باید را بفرستید و یا با آن آدم رو در رو سخن بگویید. حواستان باشد که اگر این کارها را نکنید؛ روزی به سرنوشت آقای لافلی مبتلا میشوید که بزرگترین حسرت زندگیاش این است که چرا چندسال زودتر آن تلفن ساده را به پیتر دراکر نزده بود …
بنابراین: وظایف مربوط به پروژهی “کشف کردن” را در صدر فهرست کارهای روزانهتان (To-Do List) قرار دهید.
مسئولیت اجتماعی شرکتها از آن موضوعاتی است که در حوزههای استراتژی و اخلاق کسب و کار، بحثهای زیادی را برانگیخته است. بحث بر سر این است که آیا یک سازمان که برای دستیابی به اهداف خود از منابع جامعه استفاده میکند (و چه بسا در فعالیت خود، ضررهایی هم به جامعه میزند؛ مثل آلودگی زیستمحیطی و …) باید از درآمد خود برای جامعه هزینه بکند یا خیر؟ من خیلی در این زمینه مطالعهی متمرکزی نداشتهام؛ اما در هر حال به نظر میرسد هنوز اجماعی در مورد الزامی بودن این مسئله یا داوطلبانه بودن آن در دنیای مدیریت و کسب و کار به دست نیامده است و این مسئله بیشتر وابسته به دیدگاههای اخلاقی و اجتماعی مدیران و مالکان کسب و کارها است.
در این میان اما سازمانهایی که دست به این کار میزنند هم کارهای بسیار جالبی انجام میدهند. بعضی وقتها این مسئله اجباری میشود (مثل اتفاقی که برای BP در خلیج مکزیک افتاد) و گاهی اوقات داوطلبانه است (مثل فعالیتهای اجتماعی گوگل از طریق بنیاد google.org.) خیلی از این فعالیتها بر ارایهی کمکهای مالی (مثلا به نهادهای وابسته به سازمان ملل متحد از جمله: یونیدو، UNDP، فائو و …) متکی است و بخش دیگری هم ـ که برای من جالبتر است ـ بر توانمندسازی و مهارتافزاییِ در کشورهای کمتر توسعه یافته و حتی فقرای مادی و فرهنگی کشورهای توسعه یافته متمرکز است. طبیعی است که این دومی اثری پایدارتر و بهتر روی توسعهی جامعه دارد؛ بنابراین وجود مؤسساتی مثل مدرسهی کارآفرینی خورشید که برای توانمندسازی بانوان ایرانی فعالیت میکند، برای من بسیار جذابتر از فعالیتهای صرفا یاریبخش مؤسسات خیریه است.
چند روز پیش شرکت معظم مشاورهی اکسنچر اعلام کرد طی ۵ سال آینده (یعنی تا سال ۲۰۱۵) مبلغ ۱۰۰ میلیون دلار را در قالب برنامهی Skills to Succeed برای ارتقای مهارتهای افراد در کشورهای مختلف جهان، از جمله در موارد زیر هزینه خواهد کرد:
به عقیدهی اکسنچر در یک دنیای چند قطبی و در حال تغییرات سریع، مهارتها پیشران اصلی توانمندسازی اقتصاد هستند و در نتیجه این شرکت، براساس تعهد خود در پرورش استعدادها و با بهکارگیری مهارتهای ویژهی خود در زمینهی مشاوره و آموزش، بیش از ۸۰ پروژهی مهارتآموزی را در سطح جهان آغاز کرده است.
این خبر چند جنبه دارد: اول اینکه کاش میشد این برنامهها را بهنوعی در ایران هم راه انداخت (شاید هم بشود؛ اگر ایرانی در اکسنچر کار کند و توانایی متقاعد کردن مدیران ارشد شرکت را داشته باشد یا حتی ایرانیانی که پختگی و توان چانهزنی لازم را در این زمینه داشته باشند؛ مثلا: اعضای انجمن بینالمللی مدیران ایرانی.)
دوم اینکه کاش شرکتهای مشاورهی ایرانی به آن سطحی از بلوغ دانشی و مهارتی و از آن بالاتر، بلوغ اجتماعی برسند که روزی چنین کارهایی را از آنها شاهد باشیم (البته شاید الان هم بعضی شرکتها چنین فعالیتهایی را دارند و من بیخبرم.)
سوم اینکه کاش حداقل مؤسساتی که الان در زمینهی کارآفرینی در ایران فعالاند ـ از جمله فانتازیو ـ بتوانند چنین کارهایی را انجام دهند (که تا جایی که من خبر دارم بخشی از کارشان همین است.)
پ.ن. شخصا به چنین کارهای عام المنفعهای به شدت علاقه دارم. اگر احیانا کسی از خوانندگان محترم اینجا از چنین فعالیتهایی خبر دارد و یا از آن بهتر، در چنین فعالیتهایی مشارکت دارد؛ خوشحال میشوم که بتوانم در صورت امکان کمکهایی در این زمینه بکنم.
این هم لینکهای این هفته:
نکاتی که باید در هنگام ایجاد تغییر در سازمان بدانیم – قسمت دو، مواد لازم برای تهیه طرح مدیریت پروژه توسط یک تازه وارد و طرح مدیریت پروژه، از تهیه تا اجرا (مهدی عرب عامری دقیقا روی نکاتی دست گذاشته که جزو مهمترین نقاط ضعف کارهای مشاوره و نرمافزار در ایران محسوب میشوند. من شخصا از هر نوشتهی ایشان کلی نکتهی جدید یاد میگیرم.)
Cloud Computing و آینده ی پیش رو، حرکت وبلاگ نویسی جهانی با موضوع آب آشامیدنی (این را حتما بخوانید؛ من هم برای شرکت در این برنامه ثبتنام کردهام) و آیفون چگونه محبوب شد ؟ (هر سه از مهرداد نایب عزیز)
کارایی پویا و خانهای که میسوزد (از حامد قدوسی)
جامعه و مسئولیت در قبال شهروندان (از روزبه یوسفی؛ نکتهی جالباش: ما همیشه از عالم و آدم طلبکاریم که برای ما کاری نکردند. ولی مسئله اساسی اینجا است که میدانستند / ما ازشان خواستیم و نکردند؟)
تشخیص فریب های سیاسی ۲ و کتاب های من- تحلیل اقتصادی سیاست (از علی سرزعیم؛ کتاب جدید ایشان کتاب بسیار جالبی برای علاقهمندان مباحث اقتصاد سیاسی است. من این کتاب را دیدهام و بخشهاییاش را هم قبل از چاپ خواندهام.)
شبکههای اجتماعی و قضاوت مشتریان و ویدئو: فالوده شیرازی و ایجاد تفاوت (از امیر مهرانی. امیر دومین ویدئوکستاش را هم تولید کرد. به نظرم حرفهایتر از اولی شده. فارغ از هر بحثی در مورد محتوا و کیفیت کار، همین که یک نفر در وبلاگستان فارسی کار ویدئوکست درست کردن؛ آن هم با موضوع Mentoring و Coaching را جدی گرفته واقعا جای تقدیر و تشکر دارد. موفق باشی امیر جان!)
بیان عملکرد در مصاحبه (خوشحالم که شهرام هم دوباره نوشتن را در یک صنایعی از سر گرفت!)
مجموعه پستهای پویان مشایخ در ستایش ورشکستگی بهعنوان یک مکانیسم اصلاحی بازار آزاد؛ از جمله: ورشکستگی در آمریکا و Exit strategy
استراتژی و امید (امیدبخشی یک استاد آلمانی به ما ایرانیها در مورد موانع پیشِ رو )
کنفرانس مدیریت استراتژیک (روایت احسان اردستانی از کنفرانس امسال. میخواستم برم خوب شد نرفتم!)
گودر گزارهها:
اهداف بلندپروازانه مانع یا راهگشا؟ (رهبری جومونگ به زبان علمی!!!)
انتخابهای ما روی شادیمان تاثیر بلندمدت دارد
نیروی مخرب موفقیت طلبی (شدیدا توصیه میکنم این مطلب را بخوانید. نکات بسیار جالبی در مورد انگیزههای رفتارهای اجتماعی انسان و اثرات مخرب آنها بر عملکرد آدمی دارد.)
گوگل جذابترین کارفرمای جهان شناخته شد (شرکته دارند!؟)
رابطه کارآیی و انتخابهای دشوار انسان (نویسنده کارآیی و اخلاق را دو قطب متضاد در تصمیمگیری توصیف کرده. اما به نظر من کارایی و اخلاق دو موضوع متفاوت نیستند؛ بلکه دو معیارند که باید در تصمیمگیری به آنها توجه کرد. تصمیم بهینه لزوما یکی از این دو را قربانی نمیکند.)
مشکلات ناشی از بزرگنمایی افراد در مورد تواناییهای خود بهترین نیروی کار لزوما پرمدعاترین نیست (این مقاله بسیار جذاب و خواندنی است. چه مدیر هستید و چه کارشناس، توصیه میکنم بخوانیدش. موضوع مقاله این است که چرا آدمها خودشان را بزرگنمایی میکنند.)
دومین دوره کارگاه بین المللی مشاوره مدیریت – آذر ۱۳۸۹ (در این مورد در هفتهی آتی خواهم نوشت.)
اوضاع اشتغال در آمار بیکاری (یک تحلیل جالب در مورد آمار بیکاری در ایران!)
مهارتهای مدیریتی ضرورت ادامه تحصیل برای صاحبان کسبوکار و کارمندانشان (ما در مملکتمان تازه به این کشف رسیدیم که MBA چه چیز مزخرفی است؛ بعد این آمریکاییهای جاهل دربارهی علتهای مفید بودن MBA مقاله مینویسند! مملکته دارند!؟)
خط سیر «بی. ان. پی پاریباس» بانکی برای تغییر جهان (بزرگترین شرکت جهان با ۱۱ میلیارد سود سالانه، ۹۰۰۰ مدیر روابط عمومی و دو تریلیارد دلار درآمد!)
من و یک جادهی چشم به راه
جادهای از شب، تا خلوت ماه
آخرین خانهی این جاده تویی
اتفاقی که نیفتاده تویی …
سهیل محمودی
پ.ن. و اضافه میکنم اتفاقی که نخواهد افتاد هم، خودِ تویی! 🙁
شما وقتی میخواهید تصمیم بگیرید برای یک سازمان کار بکنید یا کار نکنید، وقتی که میخواهید تصمیم بگیرید در یک سازمان باقی بمانید یا به سازمان دیگری بروید به چه عواملی توجه میکنید؟ حقوق و مزایا؟ تسهیلات رفاهی؟ امکان پیشرفت در سازمان؟ یا چیزهای دیگر؟
اگر یک مدل مشخص برای سنجش چیزهایی که در کار کردن در یک سازمان باید برای آدمها مهم باشد در دست داشته باشیم، تصمیمگیری در این مورد برایمان راحتتر خواهد بود. داشتن چنین مدلی کاربردهای مختلفی میتواند داشته باشد، از جمله:
علاوه بر کاربردهای فوق که مزایای وجود چنین مدلی برای افراد را نشان میدهند، سازمانها نیز میتوانند دلخواه بودنشان را برای منابع انسانی امروز و فردای خود براساس این معیارها بسنجند و به این ترتیب با تعیین نقاط ضعف و قوت خود، بتوانند سرمایهی انسانی خود را تقویت کنند.
مدتها است قصد دارم مؤسسهی Vault را که یک مؤسسهی معتبر در زمینهی ارایهی خدمات مشاورهی شغلی است، در اینجا معرفی کنم. امشب دیدن این پست در وبلاگهای سایت این مؤسسه هم انگیزهی نوشتن این پست شد و هم انگیزهی معرفی این مؤسسه. بیش از هر چیز خواهش میکنم توجه کنید که کار Vault کاریابی مستقیم نیست؛ بلکه به افراد یاد میدهد که برای پیدا کردن کار متناسب با تواناییها و علایقشان باید چه کار کنند؟ (مثلا راهنماهایی در مورد رزومهنویسی، ویژگیهای MBA و شیوهی اپلای کردن برای آن و بازار کار پس از فارغالتحصیلی و … دارد.) اما مدل کسب و کار این مؤسسه البته فقط محدود به این حوزه نیست و در کنار آن خدمات دیگری هم ارایه میدهد. از جملهی این خدمات، رتبهبندی معتبر این مؤسسه برای شرکتهای برتر جهانی در حوزهی مشاورهی مدیریت است که در پست جداگانهای به آن خواهم پرداخت.
یکی دیگر از رتبهبندیهای مؤسسهی Vault، رتبهبندی بهترین شرکتها برای کار کردن (Best to work for) در میان شرکتهای مشاوره است که اخیرا رتبهبندی آن برای سال ۲۰۱۱ منتشر شده است (علت انتشار برای سال ۲۰۱۱ از الان این است که کاربرد این رتبهبندی در اصل برای خود شرکتهای مشاوره در جذب آدمهای بااستعداد و معمولا تازه فارغالتحصیل شده از دانشکدههای MBA است. در واقع قرار گرفتن در بین ۵۰ شرکت این فهرست و از آن بالاتر، رتبهی هر چه بهتر میتواند بهعنوان یک مزیت در رقابت برای جذب افراد برای یک شرکت مشاوره مطرح شود؛ کما اینکه مثلا من دیدهام که اکسنچر همیشه به رتبهاش در این فهرست استناد میکند. بنابراین چون کاربرد این رتبهبندی برای آینده است و نه امروز، از هماکنون برای سال آینده منتشر میشود.)
مدل Vault برای رتبهبندی بهترین شرکتها برای کار کردن، مدل سنجش کیفیت زندگی کاری (Quality of Life) نامیده شده است که پاسخ سؤالی است که در ابتدای همین پست مطرح شد: چه معیارهایی برای تصمیمگیری در مورد کار کردن برای یک سازمان مهماند؟ این مدل که به صورت مخفف QOL نامیده شده دارای ۱۴ معیار اصلی است. برای سنجش هر یک از این معیارها از یک طیف سادهی ۱۰ تایی (یعنی از یک به معنی بدترین تا ده به معنی بهترین) استفاده شده و از مشاوران شرکتهای مورد ارزیابی خواسته شده که رتبهی شرکتشان را در هر یک از معیارها در قالب طیف ده تایی مذکور مشخص کنند. از مجموع امتیازات داده شده توسط مشاوران هر شرکت، امتیاز هر شرکت در آن معیار و از مجموع امتیازات معیارهای ۱۴ گانه، امتیاز نهایی شرکت به دست آمده که به این ترتیب، گروه مشاورهی بوستون (BCG) بهعنوان بهترین شرکت مشاورهی دنیا برای کار کردن شناخته شده است.
معیارهای ۱۴ گانهی مدل Vault به قرار زیر است (در مورد هر معیار، مثالی از شرکتی که در آن معیار بهترین شناخته شده آورده شده است):
فکر میکنم که این معیارها در هر سازمانی با هر نوع کسب و کاری و برای هر فردی قابل استفادهاند؛ هر چند هر کس میتواند براساس اهداف، ارزشها، نیازها و قابلیتهای خود یک یا چند معیار را از این معیارهای ۱۴ گانه حذف کند.