ایمان یعنی برداشتن اولین قدم؛ وقتی حتا پلهی اول هم دیده نمیشود.
مارتین لوتر کینگ
ایمان یعنی برداشتن اولین قدم؛ وقتی حتا پلهی اول هم دیده نمیشود.
مارتین لوتر کینگ
“خیلی وقتها، زمانی که از روزهای آرمانی بهدور هستی و چالشی بزرگ را روبرویت میبینی، ارزیابی بهتری از خودت داری. این همان چیزی است که برای من هم اتفاق افتاد. میدانم که این پاداش تلاشهایم است و تلاش میکنم که از تکتک دقایق حضورم در میدان لذت ببرم.” (فرناندو تورس؛ اینجا)
چقدر این نکتهای که تورس گفته جالب است: هر کس بهترین تصویر از واقعیتِ وجودی خودش را میتواند زمانی ببیند که اوضاع زندگیش روبهراه نیست …
برای جمع بودن حواستان و اینکه همه کارهای روزانهتان را انجام دهید، شما باید در صورت امکان زنگ تفریحهای کوچکی را در روز برای خودتان در نظر بگیرید. در اینجا چند پیشنهاد در مورد اینکه چطور چند دقیقهای دست از کار بکشید تا دوباره تمرکزتان را به دست آورید ارایه میشود:
بعد از یک زنگ تفریح تازهکننده روحیه، تمرکز بر روی کارهایتان باید سادهتر باشد.
قبلا در مورد نقدهایی که به آموزش MBA در دنیای امروز وارد شده، نوشتهام. اینجا دیدم که توماس هاوت ـ که یک مشاور استراتژی و استاد مدعو مدرسهی مدیریت فلچر در دانشگاه تافت است ـ یک نقد جالب و جدید ارائه کرده است. آقای هاوت اول از همه به توسعهی MBA در طول یک قرن گذشته در ایالات متحده اشاره میکند: اینکه بیش از ۵۰۰ مدرسهی مدیریت امروز در آمریکا مشغول فعالیت هستند. هاوت میگوید که مدارس مدیریت تنها از نظر تربیت مدیران آینده مهم نیستند؛ بلکه آنها “دسترسی دانشجویان را به شبکههای اجتماعی، استخدامکنندگان و البته مشاغل پردرآمدی که بدون داشتن MBA نمیتوانستند به آنها دست پیدا کنند” فراهم میآورند. اما …
چند اتفاق در سالهای اخیر افتاده است که باعث شده خروجیهای مدارس مدیریت چندان هم برای دنیای کسب و کار مفید نباشند:
۱٫ دانشجویان بهنسبت سالهای قبل دارای تجربهی کار کمتری هستند.
۲٫ دانشجویان بهجای گذراندن دروس بهشکل افراطی درگیر برنامههای حاشیهای MBA هستند؛ برنامههایی مثل: مسافرتهای هدفدار، پروژههای مشاورهی دانشجویی، ملاقات با مدیران ارشد شرکتها و …
۳٫ هر روز بیشتر از قبل اساتید جوانی در مدارس مدیریت مشغول به تدریس میشوند که تجربهی کار غیرآکادمیک ندارند و مدیریت را از دریچهی مقالات آکادمیک میفهمند و نه مسائل دنیای واقعی.
آقای هاوت معتقد است این سه اتفاق باعث شدهاند تا:
۱٫ توان تئوریک دانشجویان ضعیف شود! (اساتید قدیمی شکایت دارند که اگر امتحان ۲۰ سال پیششان را بگیرند، همهی دانشجویان رد میشوند! بنابراین از آنجایی که دانشجویان معدل بالا میخواهند و اساتید هم نمرهی بالاتر در ارزیابی کیفیت تدریسشان، همه چیز ساده گرفته میشود.)
۲٫ آموزشها کاربردی نباشند؛ چون نه خود دانشجوها از مسائل دنیای واقعی خبر دارند و نه بدتر از آنها اساتیدشان!
آقای هاوت برای حل این مشکل پیشنهاد میکند که از مدل موفق گواهینامههایی مثل CFA استفاده شود. مؤسسات معتبری ایجاد شوند که با طراحی یک مدل شایستگی و برگزاری آزمون در زمینهی دروس: حسابداری، فاینانس، مدیریت عملیات و فناوری، آمار و تحلیل دادهها، رفتار سازمانی، بازاریابی، استراتژی و کارآفرینی، شایستگی یک فارغالتحصیل MBA را برای ورود به بازار کار تأیید کنند. ضمنا میشود مدل شایستگی را برای ارزیابی اساتید هم طراحی کرد تا اساتیدی در مدارس مدیریت مشغول بهکار شوند که سابقهی کار قابل توجهی داشته باشند.
نکتهی جالبی است. برای من جذابیت این پیشنهاد از آنجا بود که تمام مواردی که آقای هاوت اشاره کردهاند در ایران هم با گسترش دورههای MBA معنادار هستند. نکتهی جالب دیگر اینکه در مطالعاتم متوجه شدهام علاوه بر شایستگیهای دانشی، پیشنهاد شده دانشجویان MBA باید دارای ویژگیهای شخصیتی خاصی باشند. در مورد این ویژگیها هم در آینده برایتان خواهم نوشت.
نویسنده: دیوید هولمز / ترجمه: علی نعمتی شهاب
مقدمه: نولان کی بوشنل (متولد ۵ فوریهی ۱۹۴۳) مهندس و کارآفرین آمریکایی است که بنیانگذار شرکت آتاری و مجموعه تئاترهای زنجیرهای “چاک ای چیز پیزا تایم” است. بوشنل وارد تالار افتخارات بازیهای ویدئویی و تالار افتخارات اتحادیههای محصولات مصرفی شده است، عضویت بفتا (اتحادیهی فیلم بریتانیا) را در اختیار دارد، جایزهی “نوآور برتر سال” نشریهی نیشنز رستورنت نیوز را دریافت کرده و یکی از اعضای فهرست “۵۰ انسانی که آمریکا را تغییر دادند” بوده است. بوشنل بیش از بیست شرکت را پایهگذاری کرده و یکی از پدران صنعت بازیهای ویدئویی بوده است. او هماکنون بنیانگذار مشترک و طراح ارشد بازی وبسایت “بازیهای ضد کهنسالی” است؛ سایتی که دارای بازیهایی برای تحریک کردن مغز است و توسط بوشنل و دو محقق دارای مدرک دکترا ایجاد شده است.
نولان بوشنر در ستایش پنجامین گردهمایی شبکهسازی “مایندشر”در لسآنجلس گفت که بهبود هوشمندی نیازمند ابزارهای مدرن و بهروز یا داروهای روانگردان نیست. تنها یک جفت اسکی و چند تکه لباس یوگا کفایت میکنند.
از سال ۲۰۰۶ تا بهامروز گردهمایی ماهانهی شبکهسازی “مایندشر” برخی از هوشمندترین کارآفرینان، هنرمندان و مخترعان لسآنجلس را با وعدهی نوشیدنیهای ارزانقیمت، موسیقی محلی و در اغلب اوقات ارائههای متحیرکننده دور هم جمع میکند. مایندشر که بنیانگذار آن داگ کمپل ـ از آزمایشگاههای سین ـ آن را فرزندخواندهی همایشهای TED و مرد سوزان (البته بدون خودپسندیهای خاص آن دو) میداند، پنجاهمین نشست ماهانهی خود را با یک گردهمایی سه روزه در تعطیلات آخر هفته ـ که سرشار از هنر، موسیقی و فناوری بود ـ جشن گرفت. علاوه بر چیزهای عجیب و غریبی مانند یک برج آجرچینی عظیم اسباببازی و کاکتوس نوازنده، سخنرانان منتخب و تأثیرگذار این گردهمایی موضوع “آینده چگونه است” را در حوزههایی مانند: فضانوردی، طراحی بازی و سلامت بررسی کردند. علاوه بر آن هنراسرارآمیزی با نام “مُد زیستی” و چیزی که “عقیم کردن دیجیتال” یا اسکروتوسکوپی نامیده میشد (و البته بهاندازهی اسمش ترسناک نبود) هم ارائه شدند.
اما جذابترین سخنرانی همایش، از آن بنیانگذار آتاری و نوآور سریالی نولان بوشنل بود که دربارهی برخی حکمتها ـ که در ۴۰ سال تجربهاش بهعنوان مخترع و نوآور کسب کرده است ـ سخن گفت. با در نظر گرفتن مخاطبان او که همگی تشنهی فناوری بودند و اینکه بوشنل به باور بسیاری نمونهای کامل از کارآفرینان عصر فناوری مدرن است، توصیههای او برای کارآفرینان جوان عرصهی فناوری شگفتآور و انگیزشبخش بود:
آرام نگیرید
“شما قصد دارید ضریب هوشیتان (IQ) را ظرف دو سال بالاتر ببرید. پس آرام نگیرید. معنایاش این است: چیزی یاد بگیرید که در آن ذهنیتی ابتدایی دارید. من دوست داشتم شطرنج بازی کنم. مشخص است که امکان نورونسازی ـ تولد سلولهای جدید مغزی ـ در زمینهی شطرنج برای آدمی به سن و سال من از بین رفته است. مغز من اوایلی که شروع به یاد گرفتن شطرنج کردم، همکاری خوبی داشت. اما اگر نخواهم احساسی حرف بزنم، پیشرفت من بسیار بسیار تدریجی بود. بنابراین اگر دوست دارید این کار را درست انجام دهید، اسکی کردن یاد بگیرید. و بعد زمانی که احساس کردید حسابی چوبهای اسکی در کنترل شما هستند، سراغ یاد گرفتن اسنوبرد بروید. و زمانی که یاد گرفتید چگونه اسکیت کنید، تائیچی (نوعی ورزش چینی) یاد بگیرید و بعدش بهسراغ یوگا بروید. مسیر آرام نگرفتن را ادامه دهید. بهزودی متوجه خواهید شد که هوشمندتر شدهاید.”
بهدنبال زیبایی باشید
“پیاده به محل کارتان بروید، حتی اگر تا منزلتان ۵-۴ کیلومتر فاصله دارد. تا محل کارتان دوچرخهسواری کنید. از مسیر متفاوتی به آنجا بروید. در طی این مسیر تا آنجا تلاش کنید تا زیباییهای مسیر را دریابید. از اینکه چقدر میتوانید روابط همسایگی جدیدی را انتظار داشته باشید شگفتزده خواهید شد. زمانی که بهدنبال زیباییهای منحصر بهفرد میگردید، دست به تجربه کردن بزنید. بدین ترتیب زمانی که سر کار میروید، متوجه خواهید شد که خلق و خوی بهتر و رضایت بیشتری دارید و میتوانید قرصهای ضدافسردگیتان را کنار بگذارید.”
بدنتان را حرکت دهید
“بهشدت ورزش کنید. بیست دقیقه. سی دقیقه. ضربان قلبتان را به ۸۰% ظرفیت نهاییش برسانید و در سه ساعت پس از آن چیزی یاد بگیرید. مشخص شده که زمانی که ورزش شدید میکنید، مغز شما چیزی به نام BDNF (پروتئین عامل مشتق از مغز عصبگرا) میسازد یا کود شیمیایی رشد مغز شما است. BDNF یک پروتئین پیشرو برای شکلگیری دندریتها (شاخههای گستردهی سلولهای عصبی با یکدیگر) است. بدین ترتیب شما سختافزار را برای نرمافزار آماده میکنید.”
خوب بخوابید
“بهخاطر بیاورید که ما میتوانیم در بخش جلویی مغزمان بین ۵ تا ۷ موضوع را همزمان مدیریت کنیم. بخش پشتی مغزمان میتواند موضوعات بسیار بیشتری را مدیریت کند. بنابراین زمانی که به شما یک مسئله داده میشود، در مورد آن پیش از خوابیدن فکر کنید تا شانس زیادی داشته باشید که فردا صبح حلش کنید. اتفاقی میافتد این است که مکانیسم پردازش پسزمینهی مغز شما کار روی آن مسئله را با تعداد زیادی سیناپس (محل اتصال سلولهای مغزی) آغاز میکند و شما فردا از میزان ظرفیت مغزی که آزاد کردهاید شگفتزده خواهید شد.
به ایدههای خودتان اعتماد کنید
“نوآوری هیچ وکیل مدافعی ندارد. مثلا اگر به شما یک دستگاه ارغوانی مخصوص چپدستها نشان بدهم، احتمالا هیچکس فکر نمیکند ایدهی خوبی است؛ هر چند واقعا نوآورانه است. و به همین ترتیب معمولا زمانی که استیو جابز و من حرف میزدیم، یکی از موضوعات اصلی گفتگوهایمان نوآوری بود. یک بار به او گفتم: «استیو اگر به چیزی باور داشتی؛ وقتی به اتاقی رفتی که ۵۰ نفر آنجا هستند و همهی آنها به تو گفتند دیوانهای، به همان ایده بچسب. پروژهی خودت را ادامه بده.»”
“نوآوری کار مشکلی است. واقعا مشکل است. بههمین دلیل اغلب مردم نمیتوانند آن را انجام دهند. خودرو، هواپیما و تلفن را در نظر بگیرید: همهی آنها در زمان اختراعشان همچون اسباببازی فرض میشدند؛ چون هیچکس از آنها دفاع نمیکرد. آنها برای دوران خود بسیار بدیع بودند. چیزی که امروز شما روی آن کار میکنید میتواند همینگونه باشد. بنابراین اگر مسیر آینده را شفاف میبینید، به آن بچسبید.”
پ.ن. این مقاله پیش از این در شمارهی تیر ماه مجلهی پنجرهی خلاقیت منتشر شده است.
(منبع عکس)
تأخیر؛ بدون شرح و با تشکر از هفتهی پربار 🙂
پیش از شروع:
جامعهشناسی، سلامت و روانشناسی و کار حرفهای:
از کدام راه؟ (شیث) (این هم یک توصیه برای ارسال رزومه از زبان یک دوست بسیار نازنین خارجنشین!) 🙂
شادیها و غمها (وبلاگ کافه پروژه) (کشف جدید این هفته!)
مدفن کرمهای شبتاب (وبلاگ کافه پروژه)
کلمهها دنیای شما را میسازند (امیر مهرانی؛ The Coach)
پافشاری مثبت (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)
چگونه از ذهن مخاطب مخالف عبور کنیم (مهران نصر؛ رسانههای امروز)
تیپ شخصیتی کلاه قرمزی و پسرخاله! (+تو؛ حسین میرمجیدی) (این هم کشف جدید این هفته: وبلاگ یکی از دوستان بسیار خوبم)
کار هرکس نیست…عشق ورزیدن! (زهرا جم؛ تراوشهای ذهن یک مشاور)
چگونه با خودتان صحبت می کنید؟ (نارنجی) (استثنایی! از آن نوشتههای بینظیر پیتر برگمان عزیز.)
چگونگی تشکیل خاطرات بلندمدت/ تحقیقات نویدبخش برای مبتلایان آلزایمر
مسئولیتهای شغلی خطر سکته قلبی را افزایش میدهد (هعییی)
مدیریت و کارآفرینی:
ادامهی نوشتههای دوستان در مورد استارتآپیکند تهران: برگزاری اولین استارت آپ ویکند در تهران (سالار کابلی) و استارتاپ ویکند تهران (شایان شلیله) و
استارت آپ ویکند، خوب. بد. زشت (سید رضا علوی؛ فارسیبیز) و البته: استارتاپ ویکند: ویدئوهای ارائه پروژه تیم ها و پرسش و پاسخ داوران (احسان طریقت؛ iClub)
PM Tetris–مجموعه بازیهای مدیریت پروژه (نادر خرمی راد) (عااااااااااالی!)
مدیران و جلسه (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی)
مقدمهای بر عوامل زوال و نبود رشد سازمانها-قسمت اول (مجید آواژ؛ روزنوشتهای بهساد)
کی چقدر پول نیاز داریم؟ (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)
۱۰۱ تکنیک حل خلاق مسأله یا راهنمای اندیشههای نو برای کسبوکار- تکنیک(۲): نگاه از دور (مسیح کریمیان)
عامل موفقیت گوگل چیست؟ (مهدی عبدی؛ هدهدان) (کشف جدید این هفته!)
به کارکنانتان بگوئید: با مغزهایشان و پراشتیاق سرکار حاضر شوند (استاد پرویز درگی)
A reading list to reflect loss of faith in capitalism – FT.com (فهرست نامزدهای برتر کتاب مدیریتی سال فاینشنال تایمز)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
آزادی اینبار در نرمافزار (آمنه رضا؛ رسانههای اجتماعی)
جزیره ناشناخته وبسرویسها (Web APIs) در شبکههای اجتماعی فارسی (وحید ابوالحسنینژاد؛ رسانههای اجتماعی)
چگونه مطمئن باشیم، آپدیتهای نرمافزاری کامپیوتر را دچار مشکل نکنند؟ (نارنجی)
رشد ۶ درصدی هزینههای صنعت آیتی در سال ۲۰۱۲
جدول آماری برنامه های دانلود شده موبایل/ ۹۰ درصد دانلودها رایگان است
ویکیپدیا امنتر میشود (و احتمالا در ایران قطع!) 🙂
رشد خیرهکننده بدافزارهای آندرویدی
۱۰ ویژگی منحصربهفرد در Office جدید (نوید امامی؛ iClub)
تمام چیزهایی که باید در مورد مهاجرت به ویندوز ۸ بدانید! (فارنت)
عینک گوگل گامهایی فراتر از عکاسی برداشت: کنترل از طریق دستورات صوتی، حرکت در فضای مجازی (زومیت)
مایکروسافت به کارمندان تمام وقت خود، تبلت سرفیس، تلفن ویندوز فون ۸ و کامپیوتر هدیه میدهد (زومیت) (بریم!؟)
این بار سامسونگ از اپل شکایت میکند!
تغییر نام فروشگاه اپلیکیشنهای ویندوز فون: «ویندوز فون استور» (نارنجی)
صنعت فاوا در ایران:
شرکت فناوری اطلاعات رسماً «سازمان» شد
ساختار جدید شرکت مخابرات ایران ابلاغ شد
مترواترنت پروژهای برای تکمیل شبکه ملی اطلاعات
تعیین تعرفه مکالمه با تلفن ثابت اعتباری/ خرید تلفن ثابت با ۱۰هزارتومان
اقتصاد:
آزمودن آزموده: نرخ ارز در ایران (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار)
نرخ ارز و مسوولیت اقتصاددانان (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)
مهمترین دلایل التهاب در بازار ارز (حجت قندی؛ اقتصادانه)
ارز، ارز، باز هم ارز (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)
دولت ضد کار (حجت قندی؛ اقتصادانه)
موزفروشی که کشورش را متحول کرد (دربارهی ماهاتیر محمد)
قیمت طلا به بالاترین حد خود در شش ماه اخیر رسید
رشد اقتصادی بیست کشور بزرگ جهان کاهش یافت
طرح دو فوریتی اصلاح ساختار قدرت بانک مرکزی؛ هفته آینده در مجلس
این همه فرسنگهای فاصله
از سر ناچاری است؟
یا چارهای است
در این شبان بیپناهی
تا کورسوی سپید آن سرزمین ناپیدا
به خورشیدی مهربان بدل شود؟
محمد رضا عبدالملکیان
“همه به دنبال قهرمانی هستند؛ اما باید بلد باشید که چگونه پیروز شوید و چگونه ببازید. من از شیوهی برخوردمان با پیروزی و شکستها احساس غرور میکنم.” (پپ گوآردیولا؛ اینجا)
بدون شرح از پپ بزرگ!
این هفته استارتآپویکند و چند برنامهی پیشبینی نشده، اینقدر تأخیر ایجاد کرد. 🙁
پیش از شروع:
روز وبلاگستان فارسی:
پنجشنبه گذشته ۱۶ شهریور سالگرد انتشار اولین پست وبلاگی بهزبان فارسی بود. به این مناسب دوستان مختلف وبلاگستان فارسی نوشتههایی داشتهاند که در یک بخش ویژه آنها را مرور میکنیم (من هم قرار بود بنویسم که نشد. فردا مینویسم بهجاش!):
وبلاگستان فارسی نیازمند یک رویداد است (جواد افتاده؛ رسانههای اجتماعی)
به مناسبت روز وبلاگستان فارسی: جسارت نوشتن (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
نوشتن همین و تمام (امیر مهرانی؛ The Coach)
در باب وبلاگستان و سیم خارداری که جلوی سیل کشیده اند (: (جادی؛ کیبورد آزاد)
چرا مینویسم؟ (مجید آواژ؛ روزنوشتهای بهساد)
غربت وبلاگستان فارسی! (وبشهر)
پیام در وبلاگ (مهران نصر؛ رسانههای اجتماعی)
به بهانه هفته وبلاگنویسی:خوب بنویسید تا دیده شوید (سعید امیرلو؛ وببلاگ فارسی)
قدر بلاگهای خود را بدانیم (امیر؛ گذر زمان)
جامعهشناسی، سلامت و روانشناسی و کار حرفهای:
کار نیست!! (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (عالی!)
از سر پیمان برفت، با سر پیمانه شد (ساناز صدوقی؛ آواز سکوت)
خوب رزومه بنویس٬ خوب ارائه کن! (مسیح کریمیان)
معجزه عشق! (زهرا جم؛ تراوشهای ذهن یک مشاور)
مدیریت و کارآفرینی:
ارجاع کار خوب یعنی چه؟ (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (خیلی عااااالی!)
استارتاپ ویکند: مرور و نقدی بر شیوه ارائه پروژهها در اختتامیه استارتاپ ویکند (اسما کروبی؛ iClub)
نگاهی دیگر به تغییر استراتژی گوگل در سالهای اخیر (مهران نصر؛ رسانههای اجتماعی) (در پاسخ به این پست من. البته من از موضعم کوتاه نمیام!)
آزمون فرضیه: تست سریع (ابراهیم حیدری) (آزمون فرضیه به روش مککنزی)
۵ نکته در طرحهای تجاری اپل (نوید امامی؛ iClub)
مادون قرمز (امیر مهرانی؛ The Coach)
استارتآپویکند تهران، برنده و بازنده واقعی (اسد صفری؛ دنیای چابک)
بازتاب کار و عملکرد افراد (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)
کارآفرینی ناب چیست؟ (سید رضا علوی؛ فارسیبیز)
چگونه یک متفکر استراتژیک شوید؟ به همراه فایل pdf (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)
بررسی روزمه تک تک کاندیداهای استخدام یاهو توسط ماریسا مایر (نارنجی)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
چه زمانی تلفنهای هوشمند واقعا جایگزین کیف پولتان خواهند شد؟ (نارنجی)
ایمیل هرگز از بین نمیرود! دلیلش را مخترع آن توضیح میدهد (زومیت)
تلویزیونهای آینده چگونه خواهند بود؟ (حامد همائیراد؛ یک پزشک)
گوگل کروم ۴ ساله شد (نارنجی)
ایمیل فایلهای چند گیگابایتی (مامبوجامبو)
چه کسی طراحی مجدد زیرساخت گوگل را انجام میدهد
نحوه استفاده از فناوری در دنیای کسبوکارها دستخوش تغییرات جدیدی شده است
بالاترین حقوق و مزایا در اختیار مهندسان مخابرات و آیتی
ویندوز هفت بالاخره محبوبترین سیستم عامل جهان شد
یکسوم مردم جهان از اینترنت استفاده میکنند
شبکههای اجتماعی:
تأثیر شبکههای مجازی بر روابط اجتماعی و تعداد دوستان (مهران نصر؛ رسانههای اجتماعی)
صنعت فاوا در ایران:
روش اتصال ایرانیها به اینترنت (GPRSش خیلی جالبه)
تشکیل کمیته مدیریت واردات «فـاوا»
به زودی اینترنت از اینترانت در ۳۱ استان کشور تفکیک میشود و دلایل کندی اینترنت از زبان وزیر ارتباطات
پیادهسازی آزمایشی سیستم عامل بومی ایران/ عرضه اولین محصول “زمین”
وزارت ارتباطات متولی آمار ICT شد
اقتصاد:
آیا «هدفمندسازی یارانهها» ما را به اینجا رسانده است؟ (سروش؛ کافه اقتصاد) (تحلیل عالی و بسیار بسیار خواندنی! بهترین مطلب هفته.)
نتایج اقتصادی یک سردرگمی انتخاباتی (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار) (در مورد انتخابات امسال آمریکا و مواضع اقتصادی دو حزب اصلی)
بانک مرکزی از سه هفته قبل عرضه دلار به بازار را متوقف کرده است
همانطور که قبلا نوشته بودم، روزهای چهارشنبه تا جمعهی هفتهی پیش اولین استارتآپویکند ایران بههمت محسن ملایری عزیز و دوستان همکارش در شرکت خاور زمین در تهران برگزار شد. من این افتخار داشتم که در روز آخر بهعنوان مربی در کنار دوستان باشم. از آنجایی که تجربهی حضورم به روز آخر منحصر شد، طبیعتا قضاوتم دچار محدودیتهایی است. اما سعی میکنم اینجا از تجربیاتی که از حضور در این جمع صمیمی و شاد و پرانرژی بهدست آوردم، بنویسم (گزارش سابقا! زندهی مراسم را ازاینجا ببینید). نوشتهام را به چهار بخش تقسیم کردهام تا بتوانم دقیقتر به ابعاد مختلف ماجرا بپردازم:
اول ـ شیوهی برگزاری مراسم:
طبیعتا نمیشود امتیاز کامل را به تجربهی اول داد. اشکالاتی در برنامهریزی و اجرای برنامه وجود داشت؛ اما نقاط مثبت برنامه آنقدر زیاد بود که نقاط منفی را پوشش میداد: محل برگزاری مراسم عالی بود، برخورد و راهنماییهای اعضای تیم اجرایی بسیار مثبت و جو حاکم بر فضا دوستانه و صمیمی و شاد بودند. اما … دو نکته هم بهنظرم چالشبرانگیز شدند:
۱- از آنجایی که این اولین تجربهی برگزاری استارتآپویکند بود، هیچ کس ـ اعم از شرکتکنندهگان، مربیان، اعضای تیم اجرایی و داوران ـ نمیدانستند باید چه کنند. عمیقا امیدوارم آقای ملایری عزیز و دوستانشان به مستندسازی تجربیات افراد حاضر در همایش بپردازند تا بدین ترتیب بتوان برای استارتآپویکندهای بعدی، بروشورهای راهنمایی برای هر یک از نقشهای درگیر در این همایش تهیه کرد.
۲- بهنظرم برنامهی مراسم پایانی متناسب با جو کارآفرینانه، جوانانه و پرشور حاضر در مراسم نبود. کلیشههایی مثل سخنرانی دبیر اجرایی همایش و تقدیر و تشکر از اسپانسرها، کاملا تأثیر منفی داشتند. من بهوضوح این مسئله را در میان حاضرین در سالن دیدم. میشود به شکلهای دیگری به این موارد پرداخت.
۳- تعداد مربیان حاضر بسیار بالاتر از حد آستانهی تحمل تیمها بود. اغلب مربیان تمام روزها را در کنار تیمها بودند. ضمنا تا جایی که من متوجه شدم، تعداد مربیان حاضر با تخصص کسب و کار بیشتر از بخش فنی بود. زمینهی تخصصی بسیاری مربیان کسب و کار هم مشابه بود. شاید بهتر باشد تعداد مربیان کم شود و تنوع تخصصشان بیشتر.
دوم ـ شرکتکنندگان:
باید اعتراف کنم مدتها بود این همه آدم پرانرژی و پرانرژی و پرانرژی را یکجا دور هم ندیده بودم. دیروز که در کلاسها و میان تیمها میگشتم و با اعضای تیمها صحبت میکردم، از انرژی مثبت و برق شادی که در چشمان دوستان جوانم میدیدم، بسیار لذت بردم. اما نکتهی مثبت ماجرا تنها همین نبود. چیزهای جالب دیگری هم دیدم:
۱- ایدههای برتر ـ بهجز یکی دو تا ـ برخلاف آنچه روز قبلش در مصاحبههای آیکلاب شنیده بودم و در توئیتها و اظهارنظرهای دوستان میدیدم ـ آنقدرها هم تکراری و ساده و خامدستانه نبودند. بهصورت مشخص ایدهی برندهی جایزهی اول ـ اپلیکیشن بویس ـ و ایدهی برندهی جایزهی سوم ـ کلاسور ـ در فضای ایران کاملا جدید بودند و بسیار بسیار جذاب!
۲- “بویس” و “کلاسور” از یک زاویهی دید دیگر هم برای من جالب بودند: هر دو بهدرستی از کشف یک نیاز آغاز کرده بودند و در تلاش برای پاسخگویی به آن نیاز از طریق اپلیکیشن خودشان بودند. متأسفانه دیگر ایدهها خیلی این حالت را نداشتند که در ادامه اشاره خواهم کرد.
۳- تیمها ذهنیت نسبتا مناسبی در مورد مسائل مهمی مثل بازاریابی و فروش و ساختار هزینهها بهعنوان بخشی از “مدل کسب و کار” خود داشتند؛ گیرم در جزئیات و تعیین اعداد و ارقام مربوط به آنها مشکل داشتند.
۴- اپلیکیشن “بویس” بهزیبایی هر چه تمامتر روی یک نیاز جهانی تمرکز کرده بود و خودش را بهفضای ایران محدود نکرده بود.
۵- کار گرافیکی و طراحی دوستان شرکتکننده ـ چه در پروتوتایپهایشان و چه در پرزنتهایشان ـ عالی بود و هیجانانگیز! من شخصا به فایلهای پرزنت زیبایشان حسودی کردم. 🙂
۶- تقسیمبندی نقشهای تیمها توسط خود آنها در قالب بخشهای کسب و کار / بازاریابی و فروش / گرافیک / برنامهنویسی بسیار عالی بود.
۷- مذاکرهی تیمها با دیگر تیمهای حاضر و حتی مربیان حاضر در همایش برای جلب مشتریان اولیه و همکاران تجاری هم بسیار برای من جالب بود!
اما شرکتکنندگان نقاط ضعفی هم داشتند که برخی از آنها طبیعی بود؛ برخی عجیب و برخی فاجعهبار:
۱- اول از همه و مهمتر از همه؛ عدم آشنایی با چارچوب کامل یک مدل کسب و کار: صراحتا باید بگویم که من متوجه مدل کسب درآمد اغلب این استارتآپها نشدم! اغلب این ایدهها ایدههای بسیار خوبی بودند؛ اما:
۲- متأسفانه خیلی از دوستانی که در بخش تحلیل کسب و کار پروژهها مشغول بهفعالیت بودند، تصور روشنی از تعریف علمی و درست بسیاری از مفاهیم موجود در حوزهی کارآفرینی نداشتند. مثلا من در اغلب گروهها اثری از تفکر استراتژیک ندیدم: از اینکه فلسفهی وجودی ما چیست، چشماندازمان کدام است، چه مزیتهای رقابتی در برابر رقبا داریم و با چه استراتژی قرار است وارد بازار شویم و کارمان را توسعه بدهیم خبری نبود! تنها یک گروه به مأموریت چشمانداز اشاره کرد که متأسفانه تعریف این دو مفهوم را برعکس فهمیده بودند!
۳- بدون هیچ تعارفی شیوهی اجرای پرزنتیشنها در برنامهی نهایی بسیار بد بود. اگر از رفتارهای غیرحرفهای و بعضا زشت و زنندهی برخی از شرکتکنندگان ـ که طبیعتا ناشی از بیتجربگی و عدم آشناییشان با اصول ابتدایی پرزنتیشن و حضور در جلسات رسمی است ـ بگذریم، فاجعههایی مثل روخوانی متن پرزنتیشن از روی کاغذ و عدم پاسخگویی به سؤالهای داوران و حاشیه رفتن (از جمله مثلا آنجایی که فرد پرزنتکننده در جواب سؤال داور مسابقه نمیدانست مزیت رقابتی چیست!) واقعا برای من غیرقابل هضم بودند.
۴- با توجه به اینکه مربیان خوبی در همایش حاضر بودند، حداقل در روز آخر جز چند مورد خاص تمایلی از دوستان شرکتکننده به سؤال پرسیدن و جلب همکاری مربیان ندیدم. این نکته برای من بسیار عجیب بود.
طبیعتا من تخصصی در زمینهی مسائل فنی و طراحی ندارم و بنابراین در این زمینه قضاوتی نمیتوانم بکنم.
سوم ـ مربیان و داوران و باقی ماجرا:
و چند نکته هم در این بخش:
۱- شاید اولین و مهمترین نکته ملاقات با بسیاری از دوستان سابقا مجازی و تجدید دیدار با دیگر دوستان بود که بسیار لذتبخش بود. 🙂
۲- همانطور که انتظار داشتم استارتآپویکند محل خوبی بود برای شبکهسازی حرفهای و غیرحرفهای! این ویژگی همایش بهنظرم بسیار بسیار مهم بود و خیلی روی آن تأکید نشد. خوشبختانه حاضران بهصورت خودجوش این کار را انجام دادند.
۳- برخی از مربیان حاضر در همایش را از قبل میشناختم و برخی دیگر را نه. بعضیها هم قبلا مجازی بودند و حقیقی شدند! در هر حال مربیان خوب و باتجربهای در همایش حاضر بودند که با بعضی از آنها همکلام شدم و بسیار لذت بردم.
۴- ترکیب داوران همایش، بسیار ایدهآل بود و پرسشهایشان در پرزنت نهایی از اعضای تیمها بسیار سنجیده و هوشمندانه. واقعا شنیدن سؤالات داوران برای من هم آموزنده بود و هم جذاب! البته با یکی از انتخابهایشان اصلا موافق نبودم! (چون مدل کسب و کارش مشکلات اساسی دارد.) دوست داشتم از نزدیک با آقای شاهین طبری و آقای سلمان جریری همصحبت شوم که متأسفانه فرصتش دست نداد.
۵- حضور کریستین ـ معروف به کریس جان ـ نمایندهی جوان و دوستداشتنی بنیاد جهانی استارتآپویکند هم برای همهی ما بسیار جذاب بود. 🙂
و تمام:
اولین همایش استارتآپویکند ایران تجربهای بسیار عالی برای همهی حاضران بود؛ تجربهای آموزنده و انرژیبخش. همه از دیدن توان بالقوهی جوانان ایرانی لذت بردیم و به آینده با وجود تمام مشکلات پیشِ رو، امیدوار. در صحبتهایی که با آقای ملایری داشتم، متوجه شدم برنامههای بسیار جذابی هم برای همایشهای بعدی در راه است.
تشکر میکنم از تکتک کسانی که در شکلگیری و اجرای این همایش عالی نقش داشتند. بهامید اینکه آغاز برگزاری استارتآپویکندها در ایران، زمینهساز بهنتیجه رسیدن ایدههای جذاب و آزاد شدن پتانسیل واقعی و انرژی بیپایان جوانان عزیز هموطنم باشد.
در پایان پیشنهاد میکنم این اینفوگرافیک را از دست ندهید که خلاصهی داستان اولین استارتآپویکند ایران را بهخوبی نمایش میدهد!
(منبع عکس)