- حکمتها (۸۶) - ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
- و اینک چهل سالگی: ای خضر پیخجسته، مدد کن به همتم … - ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
- لینکهای هفته (۶۳۶) - ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
هر یک از ما در طول دوران زندگیمان با انتخابهای گوناگونی مواجهیم. معمولا “اجبار” در زندگی بیشتر از اینکه واقعیت باشد، ناشی از نوع تفکر ما و نگاه ما به دنیا است و در نتیجه، ما به “انتخاب” مجبوریم. انتخاب همیشه با امری در آینده سر و کار دارد و آینده، خود با عدم شفافیت ـ و در نتیجه پیچیدگی ـ ارتباطی همیشگی دارد. در انتخاب با گزینههای مختلفی سر و کار داریم که هر یک، از یک سو دارای منافعی هستند و از سوی دیگر، دارای ریسکها و ضررهایی. و همین است که انتخاب را “دردناک” میسازد. انتخاب خیلی وقتها به سادگی یک تصمیم شاید ناخودآگاه است (وقتی تشنه میشویم به سراغ یخچال میرویم تا آب یا نوشیدنی دیگری را بخوریم!) مشکل در انتخابهای محدود اما سرنوشتسازی است که انسان را به “جزیرهی سرگردانی” زندگی میکشانند. جایی که افق، چیزی جز سرابی نیست و هر چه جلوتر میروی، ناامیدتر و دلخستهتر میشوی. جایی که “پوشیده در ابهام است معنای رسیدن” و هر رفتنی، بهمعنای رسیدن نیست!
در مواجهه با انتخابهای این چنینی چه باید کرد؟ روشهای گوناگون تصمیمگیری و حل مسئله و البته رویکردهای روانشناختانه به امر تصمیمگیری همگی در تلاشاند تا به این سؤال پاسخ بدهند. با این حال، هنوز کسی نتوانسته است برای تصمیمگیری در زمان “انتخاب” یک فرمول جادویی اختراع کند. و از آن مهمتر اینکه حتی در صورت وجود چنین فرمولی در نهایت این خود ما هستیم که باید در نهایت آن “سختترین تصمیم دنیا” را بگیریم! و همینجا است که انتخاب، اول آسان مینماید ولی “افتاد مشکلها!”
در این سلسله نوشتهها با هم دربارهی ساختن آیندهی مطلوب سخن میگوییم. پیش از این گفتیم برای ساختن آینده باید گذشته را ابتدا تحلیل و سپس فراموش کرد. در گام بعدی باید به سراغ دشوارترین “چراها”ی زندگی رفت: از “آمدنم بهر چه بود” تا اینکه “به کجا چنین شتابان؟” و با کشف این چراها، تازه اولین گام جدی برای ساختن آینده آغاز میشود: رؤیابینی. دارم از چه حرف میزنم؟
کمی با درونتان خلوت کنید و با “من” واقعیتان به گفتگو بنشینید. چه آرزوهایی دارید؟ از زندگی چه میخواهید؟ رسیدن به قلهی شهرت و افتخار؟ ثروتمند شدن؟ شاید هم داشتن خانهای در بهترین نقطهی شهر یا فلان مدل ماشین گرانقیمت؟ ممکن هم هست به داشتن حقوقی به میزان “آ” ریال در ماه بیاندیشید. رابطهتان با معنویت چگونه است؟ آیا مادیات تمام آن چیزی است که دنیا و زندگی را برای شما معنادار میکند؟ آیا تصور دنیایی که در آن خدا و عشق و هنر و ادبیات و احساس وجود نداشته باشد، برایتان ممکن است؟ نظرتان دربارهی تعادل اضلاع مثلث تجربهی زندگی انسانی چیست؟
همینجا لحظهای صبر کنید. هدفم از طرح این سؤالات این نیست که همین حالا پاسخهایتان را در ذهنتان مرور کنید. اصلا این سؤالها تنها نمونههایی از سؤالاتی هستند که برای کشف رؤیاهایمان باید آنها را از خودمان بپرسیم. هدفم این بود که به شما بگویم که معمولا نوع نگاه ما به زندگی و آینده، در آرزوهایمان به بهترین شکل ممکن قابل ردگیری است. اگر خوشبین باشیم، آرزوهایی بسیار بزرگ میپروریم و اگر بدبین باشیم، دنیا برایمان از “لبهی فنجان قهوهمان” فراتر نمیرود. بزرگترین انسانهای تاریخ کسانی بودهاند که بزرگترین (و در ظاهر نشدنیترین) رؤیاهای ممکن را داشتهاند. شاید نماد چنین انسانهایی مارتین لوترکینگ رهبر فقید جنبش اجتماعی ضد تبعیض نژادی آمریکا باشد که سخنرانی معروف و تاریخی او “رؤیایی دارم” منبعی الهامبخش و انگیزشی برای همهِی آنهایی است که به دنبال رسیدن به دستاوردهایی بزرگ و تکرارنشدنی هستند. بنابراین “رؤیابینی” هنری است که از ریسکپذیری، تفکر خلاق و البته انتخابهای درست سرچشمه میگیرد.
برگردیم به بحث انتخاب. چطور رؤیاهای بزرگی را انتخاب کنیم؟ گفتم که هر انتخابی ـ بدون توجه به روش رسیدن به تصمیم نهایی ـ در نهایت با خود ماست. عاملی در درون تکتک ما هست که در اینجا اسم آن را “شهود” میگذاریم. شهود همان حس و حال درونی ما نسبت به دنیای بیرونی و گزینههای پیش رویمان در زندگی است و معمولا هم در سختترین شرایط درستترین انتخاب را میکند؛ اما معمولا به جرم علمی نبودن و اتکا داشتن به احساس آن را در وجودمان سرکوب میکنیم. شهود همان ندای درونی است که ما را در طول زندگیمان همراهی میکند و روزی نیست که از پندها و تذکراتاش بیبهره باشیم! شاید وقت آن رسیده باشد تا ترسِ نشدن را کنار بگذاریم و با کمک شهودمان، بزرگترین رؤیاهایمان را کشف کنیم.