“با تشکر از پپ، من به بازیکن بهتری تبدیل شدم. در پستهای مختلف میتوانم بازی کنم. با همبازیانم در حین بازی دائما پستهایمان را عوض میکنیم تا حریف سردرگم شود. احساس میکنم که دائما در حال بهتر شدن هستم. مشخصا نسبت به فصل پیش بهتر شدیم، چون همدیگر را بهتر میشناسیم و درک بهتری از بازی یکدیگر داریم. این چیزی است که مربی میخواهد در بازی ما ببینید.” (فرانک ریبری؛ اینجا)
توصیف فرانک ریبری بدقلق و بداخلاق از پپ بسیار جذاب است. ریبری به نکتهی شگفتانگیزی اشاره میکند که پیش از این در حرفهای اولی هوینس در مورد پپ هم آن را شنیده بودیم: حس خوب رشد و پیشرفت همیشگی و دائمی. بزرگترین کار یک رهبر و مدیر همین است: بهتر کردن آدمها، آموزش آنها، کمک به آنها برای خودشکوفایی و ایجاد این حس در آنها که “تو داری هر روز بهتر میشوی.” اما این جملهی آخری، همان چیزی است که یک مدیر و رهبر بزرگ را از دیگر همتایانش متفاوت میکند. مدیران و رهبران سازمانی! به آدمها کمک کنید بهتر شوند، این بهتر شدن را به خود آنها نشان دهید و حس خوب بهتر شدن را هم در درون آنها بیدار کنید!
اما مقایسهی حرفهای ریبری با هوینس یک نکتهی مهم دربارهی برندسازی شخصی را هم به ذهن میآورد: وقتی آدمهای متفاوتی دربارهی تو حرف یکسانی میزنند، یعنی برند شخصی تو ساخته شده است! حالا این برند میتواند خودساخته و روی ویژگیهای مثبت تو باشد و میتواند با گفتار و رفتار و منش تو بهصورت ناخواسته ایجاد شده باشد.
هفتهی پرمحتوایی بود و مجبور شدم چند لینک خوب را برای رعایت چارچوب تعداد مطالب منتخب در این پست حذف کنم. چند دوست عزیز هم سایتهای خوبشان را به من معرفی کردند که از هفتهی بعد رصد مطالبشان را آغاز خواهم کرد. 🙂
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
“آردا توران خارقالعاده است. او قلب بزرگی دارد و همیشه میخواهد همه توانش را در زمین بگذارد. وقتی به تیم آمدم به من گفته شد که آردا نمیدود و برای دفاع کردن به عقب برنمیگردد؛ اما من فکر میکنم او باهوشترین بازیکنی است که ما داریم. گاهی او ترجیح میدهد جایش را حفظ کند و آرام بازی کند بنابراین خیلی خودش را خسته نمیکند. وقتی به زمین میرود، بسیار خلاق و تأثیر گذار است.” (دیهگو سیمئونه؛ اینجا)
اتسان موجودی اجتماعی است. همهی ما تقریبا در تکتک لحظات زندگیمان عضو گروهی از اجتماع هستیم: خانواده، گروه کاری، کلاس دانشگاه، کلاس آموزش هنری، تیم فعالیت خیریه یا داوطلبانه و … در تمامی این لحظات عضویت در کار تیمی، ما حقوقی داریم و انتظاراتی و در مقابل، تیم نیز در برابر ما حقوق و انتظاراتی دارد! مشکل اصلی آنجایی پیش میآید که ما بخش اول جملهی قبل را همیشه بهیاد میآوریم و بخش دوم را بهصورت موردی ـ اگر کلا آن را فراموش نکنیم!
جملهی سیمئونه به بخشی از داستان عضویت در یک تیم اشاره دارد. هدف ما از عضویت در تیمهای مختلف دوران زندگیمان خلق نتیجهای بزرگ است که بهتنهایی نمیتوانیم آن را محقق کنیم. برای این کار، لازم است در تیمی که در آن عضویت داریم حضوری اثربخش داشته باشیم. بهصورت کلاسیک، “کار تیمی” یک مهارت کلیدی ارزشمند ارتباطی و حرفهای است که لازم است حتما آموخته شود؛ اما پیشفرض جدی همهی ما این است که این مهارت را ذاتا خداوند متعال در وجود ما تعبیه کرده است!
دیهگو سیمئونه بهعنوان مربی تیمی که شاید بیش از هر تیم دیگری در دنیای امروز فوتبال بتوان آن را “تیم واقعی” نامید، به چند ویژگی بسیار مهم یک بازیگر اثربخش اشاره کرده است:
۱- قلب بزرگی داشتن، بخشودن و بخشیدن و اولویت دادن به موفقیت تیم نه موفقیت شخصی؛
۲- صرف تمام توانمندی برای موفقیت تیم؛
۳- حفظ تعادل در پررنگی و کمرنگی نقش در تیم و بودن و نبودن برای جلوگیری از فرسودگی روحی و ذهنی و جسمی و استمرار جضور.
این روزها در حال مطالعهی یک کتاب مدیریتی فوتبالی هستم. “محرمانهی پپ” روایتی است شورانگیز و دلانگیز از فرایندی که منجر به حضور پپ گواردیولا در بایرن مونیخ شد. در بخشی از این کتاب، با مانوئل استیارته ـ دستیار پپ در بارسا و بایرن و گوش شنوا و محرم راز او در این سالها ـ آشنا میشویم. استیارته اسطورهی واترپلوی بارسا و تیم ملی اسپانیا است. استیارته گلزنی بینظیر و جادویی در دنیای واترپلو بوده است؛ اما او نقصی بزرگ در رزومهی حرفهایش داشت: در تمامی رقابتهای بزرگ جهان نظیر مسابقات جهانی و المپیک او همیشه با فاصلهی زیاد، بهترین بازیکن رقابتها بود؛ اما تیم ملی اسپانیا نهایتا به مدالی ارزشمندتر از برنز نمیرسید. استیارته در سالهای آخر بازیگریش با پپ ـ جوان اول آن سالهای بارسای لوئی فنخال ـ آشنا میشود و از پپ توصیهای را میگیرد که مبنای فلسفی تیمهای جادویی پپ در طول این سالها بوده است: مشارکت در کار گروهی، حمایت دیگران و فراتر رفتن از خود! استیارته با پذیرش توصیهی پپ، سال ۱۹۹۶ در المپیک بارسلون و سال ۱۹۹۸ در مسابقات جهانی، تیم ملی اسپانیا را برای رسیدن به مدال طلا رهبری کرد. جالب است بدانید آقای استیارته اینبار خودش بهترین بازیکن و گلزن مسابقات هم نشد!
جملهی درخشان لوئیزا می آلکات نویسندهی برجستهی رمان معروف “زنان کوچک” حسن ختام این پست است: “برای افروختن آتش، به دو سنگ چخماق نیاز است!”
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
این هفته به سفر نمایشگاه جیتکس گذشت که گزارش مختصری را از آن بهزودی خواهید خواند.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
قبلا دربارهی مفهوم و کاربردهای استراتژی در گزارهها زیاد نوشتهام. استراتژی، تفکر و راه و روش رسیدن به اهداف بلندمدت است. استراتژی به ما میگوید که در پایان مسیر چه چیزی در انتظار ماست و اصلا مسیری که باید طی کنیم کدام است؟ استراتژی شبیه یک قطبنما است. شاید هم شبیه یک منشور باشد؛ منشوری که نور نامشخص تابیده شده از دالان پیش روی زندگی و کسبوکار را به نورهای مرئی میشکند. به استراتژی البته همواره نقدهای بسیار زیادی وارد شده است؛ اما این نقدها بیشتر از زاویهی دید روششناسی و ابزارها بودهاند تا ماهیت استراتژی.
اما دنیای امروز دوران در هم شکسته شدن هر روزهی بنیانهای فکری است و هیچ چیزی جز تغییر در آن ثابت نیست! طبیعی است که در جهانی که سرعت در همهی ابعاد زندگی حرف اول را میزند، استراتژی که یکی از پیشفرضهای اصلی آن، ثبات نسبی محیط کسبوکار و قابلیت سازمان برای تأثیرگذاری روی آن است نیز دچار چالشهای جدی شود. ریک اسمیت ـ که خود مشاور استراتژی است ـ در مقالهی این هفته چالشهای استراتژی در جهان متغیر و سریع امروز را به ما نشان میدهد.
ریک در نوشتهاش هفت دلیل برای مرگ استراتژی در جهان امروز آورده است:
۱- دیگر بهبود مستمری در کار نیست؛ هر روز یک نوآوری تحولساز جهان را تکان میدهد! (آیا اوبر و واتزآپ برنامهی استراتژیک داشتند؟ کدام برنامهی استراتژیک وجود آنها را پیشبینی میکرد؟)
۲- نوآوری در دنیای امروز بازارهای جدید خلق میکند و بازارهای قدیمی را در هم میشکند. (وقتی فردا دیگر بازاری برای محصول ما وجود ندارد، تحلیل بازار به چه کار میآید؟)
۳- روندهای گذشته به کار پیشبینی آینده نمیآیند. رفتار و نیازهای مصرفکننده هر ثانیه در حال تحول است.
۴- مرزهای رقابت هیچگونه شفافیتی ندارند. معلوم نیست شنبه که هفتهی جدیدمان را شروع می کنیم، رقبای ما چه کسانی هستند!
۵- دیگر کمبود اطلاعات باعث ایجاد ریسک نمیشود؛ افزونگی اطلاعات تصمیمگیری را دشوار میکند!
۶- عوامل تأثیرگذار روی ارزش افزودهی کسبوکار و پروژهها آنقدر متنوع و در حال تغییر هستند که ارزیابی مطلوبیت و ارزش انتظاری آنها برای تصمیمگیری در زمینهی سرمایهگذاری تقریبا غیرممکن شده است.
۷- اجرای یک طرح و نقشه در بلندمدت جای خودش را به حرکت لاکپشتی و گام بهگام داده است.
استدلالهای ریک جذاب و درستاند. تجربهی ما در زندگی شخصی ما هم نشان میدهد که در چنین دنیای عجیب و ترسناکی، زیستن هم کار سختی است؛ چه رسد به مدیریت کسبوکار و ناز کشیدن از مشتری و مقابله با رقبا. 🙂
با این حال تصور میکنم تصویری که ریک از دنیای امروز تصویر کرده تصویری اغراقآمیز است و تا رسیدن به دنیای مورد نظر او، هنوز فاصلهی زیادی داریم. در دنیای امروز خطرهایی که ریک به آنها اشاره کرده بیشتر گریبانگیر کسبوکارهای غولآسای بینالمللی و صنایع با فناوری بالا بهویژه صنعت فاوا و بیشتر برای رهبران بازار ـ چه رهبران فنی و چه رهبران مالی و سهم بازاری ـ است. اما این موضوع نباید از یاد ما ببرد که مدلهای کسبوکار مبتنی بر بستر فاوا ـ همانطور که ریک نشان داده ـ در حال بازتعریف و ایجاد آشفتگی در بازارهای در حال سکون سایر صنایع هستند. اوبر ـ اپلیکیشنی برای گرفتن تاکسی در محل ـ مثال جالبی است که صنعت بسیار سنتی خدمات حملونقل شهری را زیر و رو کرد.
اما حتی در چنان دنیایی، چارهی کار کنار گذاشتن استراتژی نیست؛ چون در نهایت کسبوکارها را به روزمرگی مطلق میکشاند. بهنظرم راهکار ماجرا همان داستان تم اصلی کتاب بینظیر استراتژی اثربخش زندهیاد دکتر وفا غفاریان است: لازم است از نگاه سنتی به فرایند خلق استراتژی بهعنوان فرمولی که استراتژی را گام بهگام تولید میکند بهسوی خلق استراتژیهای نوآورانه و تحولساز حرکت کنیم. البته کمک گرفتن از روشهای تفکر چابک هم میتواند در ایجاد راهحلی کارآمد و اثربخش مفید باشد. در نهایت شاید بد نباشد نگاهی هم به روشها و تکنیکهای راهاندازی و توسعهی استارتآپها هم بیاندازیم که میتوانند باعث چابکسازی و ایجاد چرخشهای بهموقع و اثربخش برای کسبوکارهای در حال کار و موفق امروزی نیز هم شوند.
“همهی بازیها برای این هستند که نشان دهند ما چقدر خوب هستیم. نظر من این است که انتقاداتی که از من میشود طبیعی است. میدانم از کجا آمدهام و این خانه را میشناسم. شما باید با انتقادها کنار بیایید. من کارها را به بهترین روشی که میدانم و همچنین روشی که به سود بازیکنانمان است انجام دادهام. دیگر بحثهایی که میشود بیاهمیت است. مهمترین چیز برای من تابلوی نتیجه است.” (لوئیس انریکه؛ اینجا)
دیگر باید کمکم لوئیس انریکه را جدی بگیریم. هفت بازی، شش برد و یک مساوی و بدون گل خورده در لالیگا. البته نتیجهی بازی با پاریسنژرمن را میشود نادیده گرفت. شاید انریکه همان کسی باشد که در این چند سال بعد از پپ منتظرش بودیم!
لوئیس انریکه مارتینز در پنج کلمه خلاصهی تمام آموختههای علم مدیریت را خلاصه کرده است:
۱- خودشناسی؛
۲- محیطشناسی؛
۳- روشمندی؛
۴- انعطافپذیری؛
۵- نتیجهگرایی.
زیباتر از این نمیشد کل اصول مدیریت را به این سادگی خلاصه کرد! ناگفته پیدا است که این اصول برای موفقیت در هر کاری از جمله زندگی کاربردی و مهم هستند.