درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۵۰): از “خودشکنی” تا موفقیت تیمی!

“آردا توران خارق‌العاده است. او قلب بزرگی دارد و همیشه می‌خواهد همه توان‌ش را در زمین بگذارد. وقتی به تیم آمدم به من گفته شد که آردا نمی‌دود و برای دفاع کردن به عقب برنمی‌گردد؛ اما من فکر می‌کنم او باهوش‌ترین بازیکنی است که ما داریم. گاهی او ترجیح می‌دهد جای‌ش را حفظ کند و آرام بازی کند بنابراین خیلی خودش را خسته نمی‌کند. وقتی به زمین می‌رود، بسیار خلاق و تأثیر گذار است.” (دیه‌گو سیمئونه؛ این‌جا)

اتسان موجودی اجتماعی است. همه‌ی ما تقریبا در تک‌تک لحظات زندگی‌مان عضو گروهی از اجتماع هستیم: خانواده، گروه کاری، کلاس دانشگاه، کلاس آموزش هنری، تیم فعالیت خیریه یا داوطلبانه و … در تمامی این لحظات عضویت در کار تیمی، ما حقوقی داریم و انتظاراتی و در مقابل، تیم نیز در برابر ما حقوق و انتظاراتی دارد! مشکل اصلی آن‌جایی پیش می‌آید که ما بخش اول جمله‌ی قبل را همیشه به‌یاد می‌آوریم و بخش دوم را به‌صورت موردی ـ اگر کلا آن را فراموش نکنیم!

جمله‌ی سیمئونه به بخشی از داستان عضویت در یک تیم اشاره دارد. هدف ما از عضویت در تیم‌های مختلف دوران زندگی‌مان خلق نتیجه‌ای بزرگ است که به‌تنهایی نمی‌توانیم آن را محقق کنیم. برای این کار، لازم است در تیمی که در آن عضویت داریم حضوری اثربخش داشته باشیم. به‌صورت کلاسیک، “کار تیمی” یک مهارت کلیدی ارزش‌مند ارتباطی و حرفه‌ای است که لازم است حتما آموخته شود؛ اما پیش‌فرض جدی همه‌ی ما این است که این مهارت را ذاتا خداوند متعال در وجود ما تعبیه کرده است!

دیه‌گو سیمئونه به‌عنوان مربی تیمی که شاید بیش از هر تیم دیگری در دنیای امروز فوتبال بتوان آن را “تیم واقعی” نامید، به چند ویژگی بسیار مهم یک بازیگر اثربخش اشاره کرده است:

۱- قلب بزرگی داشتن، بخشودن و بخشیدن و اولویت دادن به موفقیت تیم نه موفقیت شخصی؛

۲- صرف تمام توان‌مندی برای موفقیت تیم؛

۳- حفظ تعادل در پررنگی و کم‌رنگی نقش در تیم و بودن و نبودن برای جلوگیری از فرسودگی روحی و ذهنی و جسمی و استمرار جضور.

این روزها در حال مطالعه‌ی یک کتاب مدیریتی فوتبالی هستم. “محرمانه‌ی پپ” روایتی است شورانگیز و دل‌انگیز از فرایندی که منجر به حضور پپ گواردیولا در بایرن مونیخ شد. در بخشی از این کتاب، با مانوئل استیارته ـ دستیار پپ در بارسا و بایرن و گوش شنوا و محرم راز او در این سال‌ها‌ ـ آشنا می‌شویم. استیارته اسطوره‌ی واترپلوی بارسا و تیم ملی اسپانیا است. استیارته گل‌زنی بی‌نظیر و جادویی در دنیای واترپلو بوده است؛ اما او نقصی بزرگ در رزومه‌ی حرفه‌ای‌ش داشت: در تمامی رقابت‌های بزرگ جهان نظیر مسابقات جهانی و المپیک او همیشه با فاصله‌ی زیاد، به‌ترین بازیکن رقابت‌ها بود؛ اما تیم ملی اسپانیا نهایتا به مدالی ارزش‌مندتر از برنز نمی‌رسید. استیارته در سال‌های آخر بازیگری‌ش با پپ ـ جوان اول آن سال‌های بارسای لوئی فن‌خال ـ آشنا می‌شود و از پپ توصیه‌ای را می‌گیرد که مبنای فلسفی تیم‌های جادویی پپ در طول این سال‌ها بوده است: مشارکت در کار گروهی، حمایت دیگران و فراتر رفتن از خود! استیارته با پذیرش توصیه‌ی پپ، سال ۱۹۹۶ در المپیک بارسلون و سال ۱۹۹۸ در مسابقات جهانی، تیم ملی اسپانیا را برای رسیدن به مدال طلا ره‌بری کرد. جالب است بدانید آقای استیارته این‌بار خودش به‌ترین بازیکن و گل‌زن مسابقات هم نشد!

جمله‌ی درخشان لوئیزا می آلکات نویسنده‌ی برجسته‌ی رمان معروف “زنان کوچک” حسن ختام این پست است: “برای افروختن آتش، به دو سنگ چخماق نیاز است!”

دوست داشتم!
۶

نویسنده: علی نعمتی شهاب

ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خروج از نسخه موبایل