درِ زندگانی را که گل نگرفتهاند!
محمود دولتآبادی ـ جای خالی سلوچ
پ.ن. برای آدمهای ناامید همروزگار ما.
درِ زندگانی را که گل نگرفتهاند!
محمود دولتآبادی ـ جای خالی سلوچ
پ.ن. برای آدمهای ناامید همروزگار ما.
درِ زندگانی را که گل نگرفتهاند! محمود دولتآبادی ـ جای خالی سلوچ پ.ن. برای آدمهای ناامید همروزگار ما. دوست داشتم!۱
زندگی یک دستگاه معادلات چند مجهولی است که همیشه تعداد مجهولهایاش از تعداد معادلاتاش بیشتر است!
زندگی یک دستگاه معادلات چند مجهولی است که همیشه تعداد مجهولهایاش از تعداد معادلاتاش بیشتر است! دوست داشتم!۰
بعد از پشت سر گذاشتن یک دورهی بسیار بد از نظر روحی و روانی، این روزها حسابی شادم و این شادی دارد با اتفاقات خوبی در زندگیام همراه میشود. به نظر میرسد خوشبینی واقعا باعث میشود اتفاقات خوب هم در عمل رخ بدهند! چند روزی بیشتر نیست که تصمیم گرفتهام سپیدیهای زندگی را ببینم و با شادیها و لذتهای هر چند محدودی که دور و برم هست، زندگی کنم. تصمیم گرفتهام زشتیها و پلیدیها و پلشتیها را ببینم و به آنها بخندم. تصمیم گرفتهام هر وقت افکار ناامیدکننده و استرس و ناراحتی به ذهنام هجوم آوردند، هر وقت به این فکر افتادم که چه مشکلاتی دارم و چه چیزهایی ندارم، به شدنیها و داشتنیهای زندگیام فکر کنم، به اتفاقات خوبی که در زندگیام افتاده، به مسیر طولانی که تا الان طی کردهام و به اینکه تقریبا به همهی آرزوهای بزرگ زندگیام رسیدهام. و البته کارهایی که نکردهام و مسیر طولانیتر پیش رویام که باید بسازماش، به آروزهای بزرگتری که هنوز بهشان نرسیدهام و به لذتهایی که از زندگی در انتظارم است. و به کتابهایی که نخواندهام، چیزهای زیادی که باید یاد بگیرم و فیلمهای بیشماری که باید ببینم. و از همه مهمتر به خدای بزرگی که جایی آن بالا بالاها ولی نزدیک به من نشسته و همیشه همان جایی که لازماش داشتهام، به کمکام آمده و به خودم که همیشه طلبکارانه هیچ وقت نخواستهام ببینماش … راستاش این طوری زندگی خیلی شیرینتر است!
نزدیکانام میدانند که من تا چه حد آدم پراسترس و احساسی و معمولا ناامیدی هستم؛ اما خوشحالام که امروز با جرأت میگویم که از تحمل دردهای چند ماههی اخیر زندگیام یاد گرفتهام چطور باید زندگی کنم (البته امیدوارم واقعا هم همین طور باشد) و حالا از دیدن اینکه دارم به بقیه دلداری میدهم، خودم به شدت تعجب میکنم!
امروز اتفاقی بسیار بزرگ در زندگی من افتاد که حسابی دستم را برای برنامهریزی طولانی مدت برای زندگیام باز کرد. حالا گزینههای پیش روی زندگیام به اندازهی تمام این کرهی خاکی بزرگ شدهاند و من میتوانم به این هم فکر کنم که شاید باید در جای دیگری به دنبال سرنوشتام بگردم.
به سختیاش حسابی میارزید!
بعد از پشت سر گذاشتن یک دورهی بسیار بد از نظر روحی و روانی، این روزها حسابی شادم و این شادی دارد با اتفاقات خوبی در زندگیام همراه میشود. به نظر میرسد خوشبینی واقعا باعث میشود اتفاقات خوب هم در عمل رخ بدهند! چند روزی بیشتر نیست که تصمیم گرفتهام سپیدیهای زندگی را ببینم و با شادیها و لذتهای هر
مدیریت پروژه از آن کارهایی است که همیشه سهل ممتنع به نظر میرسند. مدیریت پروژه از نظر بسیاری از مدیران پروژه کاری ندارد! شما فقط کافی است WBS و گانت درستی داشته باشید (برای این کار هم فقط کافی است براساس تجربهتان خروجی کار واحد برنامهریزی و کنترل پروژه را کمی تغییر دهید)، آن وقت با توجه به اینکه منابع را سازمان در اختیار شما میگذارد و کارهای فنی هم برعهدهی کارشناسان و افراد زیر دستتان است، شما با کمی نظارت و اندکی توپ و تشر میتوانید مدیر پروژهی خوبی باشید! (حالا بگذریم از آدمهای زیادی خوبی که حتی همین مقولهی توپ و تشر را هم بلد نیستند و همهاش دنبال صلح و صفا هستند.) و خوب همین است که میبینیم سرانجام پروژههای اجرا شده در کشور را که چقدر سر موقع و در چارچوب بودجهی تعیین شده و از آن مهمتر با کیفیت لازم انجام میشوند. فرقی نمیکند در کدام صنعت در حال فعالیت باشید؛ آیتی باشد یا ساختمان، صنعت برق باشد یا خودروسازی. همیشه یک جای کار لنگ میزند. من البته نه تخصصی در زمینهی مدیریت پروژه دارم و نه اصلا به این حوزه علاقه دارم؛ تنها براساس مشاهداتام و بهویژه با توجه به فکتهایی که از کار کردن در یک سازمان پروژه محور و ارایهی مشاوره به یک سازمان پروژه محور دیگر به دست آوردهام این حرفها را میزنم.
مسئلهی اصلی شاید این باشد که ما یا اصلا به علم و تئوری عقیدهای نداریم و یا اگر هم بلدیم در عمل نمیخواهیم از علممان استفاده کنیم یا از آن بدتر، این کار به نفعمان نیست. اینکه این همه PMP در این مملکت چه کار دارند میکنند را من نمیدانم؛ خودشان بفرمایند و توضیح بدهند. در یکی از بزرگترین شرکتهای دولتی که هر ساله میلیاردها تومان پروژه اجرا میکند، اصلا کسی نمیداند PMP یعنی چه. یک شرکت خصوصی بزرگ که نزدیک ۲۰ سال سابقه دارد تازه اخیرا به همت مدیر برنامهریزیاش به این نتیجه رسیده که مدیریت پروژهی علمی هم بدک نیست! (تأکید میکنم که اینها مشاهدات من است و طبعا احتمال خطا در آنها بسیار زیاد است.)
بگذریم. یک نکته در مورد استانداردهای مدیریت پروژه مثل PMBOK تمرکز آنها روی پروژههای ساخت (Construction) است که خیلی با شرایط صنعت مشاورهی IT همخوانی ندارد. به همین دلیل است که ما معمولا در مدیریت پروژه بخشهایی را مجبوریم را کنار بگذاریم یا با استانداردهای مدیریت پروژهی توسعهی نرمافزار (از جمله RUP، اوراکل و …) ترکیباش کنیم و دست آخر هم عملا برنامههای مدیریت پروژهمان اشکالات زیادی داشته باشد. همین است که مدیر بنده خدای پروژههای IT هم خیلی نمیداند که برای مدیریت علمی پروژه باید چه چیزی را یاد بگیرد!
امشب اتفاقی داشتم جایی دنبال چیزی میگشتم که متوجه شدم مؤسسهی معظم Comptia که با مدارک تخصصیاش در زمینههای مختلف IT شناخته شده است (از جمله +A یا +Linux) یک مدرک تخصصی هم در زمینهی مدیریت پروژههای IT دارد به اسم +Project که انگار داروی این درد است. کمی بیشتر جستجو کردم و نتیجهی این جستجو شد همین پستی که دارید میخوانید.
در بخش مربوط به مدرک +Project در سایت Comptia نوشته شده:
«+Project یک مدرک شناخته شدی مدیریت پروژه در سطح جهانی است که مدیران پروژهی شایسته را مشخص میکند. این مدرک یک مدرک بینالمللی غیروابسته به فروشندهی خاص است که همهی بخشهای چرخهی عمر پروژه را از آغاز پروژه و برنامهریزی تا اجرا، پذیرش، پشتیبانی و بستن پروژه پوشش میدهد. +Project مهارتهای لازم را برای تکمیل پروژه در چارچوب زمان و بودجهی تعیین در اختیار مدیران پروژه قرار میدهد و یک زبان مشترک را در مورد مدیریت پروژه میان تیم اجرای پروژه ایجاد میکند. این مدرک میتواند به ایجاد فرهنگ پروژه در سازمانهای بزرگ و کوچک یاری برساند. +Project مهارتهای کسب و کاری و فنی مدیریت پروژه را که برای مدیریت موفق پروژههای کسب و کار (مثل مشاورهی مدیریت و مشاورهی IT) مورد نیاز است را پوشش میدهد. تأکید این گواهینامه بر تأمین منافع ذینفعان، زمانبندی مناسب و کنترل بودجه است.»
جالب است بدانید عنوان این گواهینامه در ابتدای ایجاد +IT Project بوده که بعدا برای گسترش دامنهی شمول آن، ناماش نیز تغییر یافته است. برای دریافت این گواهینامه شما باید حداقل یک سال تجربهی مدیریت پروژه (حتی کوچکترین پروژهها) را داشته باشید. امتحان این مدرک ۱۰۰ پرسش دارد که ۹۰ دقیقه برای پاسخگویی به آنها فرصت دارید. شرط قبولی گرفتن امتیاز ۷۱۰ در یک دامنهی امتیاز از ۱۰۰ تا ۹۰۰ است.
با توجه به اینکه من خودم تازه با این استاندارد آشنا شدم، فعلا ترجیح میدهم بیش از این در مورد آن ننویسم (وبه جایاش بروم و در مورد آن چیز یاد بگیرم.) نوشتن این مطلب فقط برای فتح بابی در این زمینه بود؛ چون دیدم که در مورد آن اصلا مطلبی به زبان فارسی نوشته نشده است. فقط چند نکته:
۱٫ اینجا مصاحبهی جالبی را در مورد این مدرک با مدیر برنامهی +Project در شرکت Comptia بخوانید که توضیحات بسیار مبسوطی در مورد آن داده است (امشب وقت نداشتم. فرصت کردم ترجمهاش میکنم.)
۲٫ کتاب راهنمای ویرایش ۲۰۱۰ این مدرک را اینجا آپلود کردم که میتوانید مستقیما به صورت فایل PDF آن را دانلود کنید.
۳٫ از اینجا هم ویدئوهای آموزشی مؤسسه VTC را برای ویرایش ۲۰۰۹ این مدرک دانلود کنید.
مدیریت پروژه از آن کارهایی است که همیشه سهل ممتنع به نظر میرسند. مدیریت پروژه از نظر بسیاری از مدیران پروژه کاری ندارد! شما فقط کافی است WBS و گانت درستی داشته باشید (برای این کار هم فقط کافی است براساس تجربهتان خروجی کار واحد برنامهریزی و کنترل پروژه را کمی تغییر دهید)، آن وقت با توجه به اینکه منابع
شجاعتتان را از این راهها تقویت کنید:
ـ به کاری سخت بپردازید: بیرون بروید و صرفا به خاطر افزایش شجاعت خود به کارهای دشوار و خطرناک دست بزنید. از ارتفاع زیاد شیرجه بزنید. در برابر جمعی سخن بگویید. در نمایشی نقشی بازی کنید. با قایقی کوچک به امواج دریا بزنید. از صخرهای بالا بروید. هدف این است که با ترس واقعی روبرو شوید.
ـ با همان آدم روبرو شوید: بسیاری از مردم از روبرو شدن با فردی فرار میکنند؛ آن آدم میتواند دوست، همکار، خویشاوند، رئیس یا هر فرد دیگری باشد. اگر شما هم چنین کسی را دور و بر خودتان دارید همین هفته با او صحبت کنید. از تحقیر یا بد رفتاری با او بپرهیزید. حقیقت را با مهربانی با او در میان بگذارید. اگر با قایق چوبی خود به دریای مواج زده باشید و از ارتفاع در آب پریده باشید از روبرو شدن با آن آدم نیز ترسی نخواهید داشت!
ـ گامی بزرگ بردارید: ممکن است که در زندگی شغلی خود گامی بزرگ برنداشته باشید. اگر دلتان میخواسته شغل خود را عوض کنید یا کسب و کاری جدید راه بیندازید، همین حالا وقتاش است. آن شغل یا کسب و کار را خوب بسنجید. با همسر، مشاور یا یکی دو نفر از دوستان مورد اعتمادتان صحبت کنید. اگر کاری درست است، قدم بردارید و انجاماش دهید: بسم الله!
(برگرفته از کتاب صفتهای بایستهی یک رهبر؛ جان سی. ماکسول؛ انتشارات فرا)
شجاعتتان را از این راهها تقویت کنید: ـ به کاری سخت بپردازید: بیرون بروید و صرفا به خاطر افزایش شجاعت خود به کارهای دشوار و خطرناک دست بزنید. از ارتفاع زیاد شیرجه بزنید. در برابر جمعی سخن بگویید. در نمایشی نقشی بازی کنید. با قایقی کوچک به امواج دریا بزنید. از صخرهای بالا بروید. هدف این است که با ترس
خوب این هفته به خاطر شبهای قدر امروز لینکهای هفته را مرور میکنیم:
مصائب وبلاگنویسی (حرف دل همهی ما از زبان امیر مهرانی عزیز)
تور کارآفرینی فانتازیو (بریم!؟)
سه روز در هفته بگذاریم خلاقیت هوایی بخورد
ثبتنام کارگاههای پاییزهی کرآفرینی فانتازیو
تفاوت رایانش ابری با رایانش مشبک
اسلایدهای جلسهی مصیبت منابع (سخنرانی حامد قدوسی عزیز در این زمینه)
پادکست: توهم تکنولوژی و هیجان ابزار
قرارداد کار در قانون کار جمهوری اسلامی ایران (بسیار مهم و خواندنی)
گودر گزارهها در این هفته:
اخلاق در کسب و کار (مصاحبهی ویدئویی)
بهترین ساختار سازمانی ممکن چیست (مقالهای استثنایی از ریچارد ال. دفت)
گزارشی از بیست و هشتمین کنفرانس بینالمللی تحلیل دینامیکی سیستمها در سئول-کرهجنوبی تلاش برای فهم دنیای پیچیده (بسیار جالب!)
مدیریت منابع انسانی موثرترین بازخوردها و پاداشها کدامند؟
مهارتهای مدیریتی آداب مذاکره حضوری
برای دیدن لینکهای کلیهی قسمتهای قبل، میتوانید به اینجا مراجعه بفرمایید.
پ.ن.۱٫ چهارشنبه روز جهانی وبلاگها بود که در آن خیلیها وبلاگهای مورد علاقهشان را معرفی کردند (و من بسیار دلسرد شدم که کسی اینجا را معرفی نکرد.) من چون قبلا اینجا این کار را کرده بودم، دوباره پست جداگانهای در این زمینه ننوشتم. فقط وبلاگ جدید خاطرات و فیلمها را پیشنهاد میکنم که دنبال کنید که دوست عزیزی در آن دارد به زیبایی تمام در مورد فیلمهای خاطرهانگیز همهی ما مینویسد.
پ.ن.۲٫ در قالب وبلاگ بخشی برای تماس با خودم جهت همکاری و همچنین زمینههای همکاری که میتوانیم با هم داشته باشیم، اضافه کردم. اگر مایل بودید خوشحال میشوم که بتوانم کمکی بکنم.
پ.ن.۳٫ خود قالب وبلاگ را هم عوض کردهام. نظر بدهید که خوب است یا نه.
خوب این هفته به خاطر شبهای قدر امروز لینکهای هفته را مرور میکنیم: مصائب وبلاگنویسی (حرف دل همهی ما از زبان امیر مهرانی عزیز) تور کارآفرینی فانتازیو (بریم!؟) سه روز در هفته بگذاریم خلاقیت هوایی بخورد سندروم دید تونل در کارآفرینی ثبتنام کارگاههای پاییزهی کرآفرینی فانتازیو تفاوت رایانش ابری با رایانش مشبک اسلایدهای جلسهی مصیبت منابع (سخنرانی حامد قدوسی عزیز
از دعاهای شب بیست و سوم ماه مبارک:
وَاَنْ تَهَبَ لى یَقینَاً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَاِیماناً یُذْهِبُ الشَّکَّ عَنّى …
برای من این دو، تمامِ دین هستند: یقین و ایمان!
التماس دعا.
از دعاهای شب بیست و سوم ماه مبارک: وَاَنْ تَهَبَ لى یَقینَاً تُباشِرُ بِهِ قَلْبى وَاِیماناً یُذْهِبُ الشَّکَّ عَنّى … برای من این دو، تمامِ دین هستند: یقین و ایمان! التماس دعا. دوست داشتم!۰
این هم بخشهایی از گفتگوی امید روحانی با عباس کیارستمی دربارهی رونوشت برابر اصل:
ـ تراژدی سرنوشت بشر است … این تراژدی بشری است که آدمها همدیگر را نمیفهمند و وقتی از دست میدهند باز معنایاش این نیست که فهمیدهاند بلکه میکوشند از دست دادهها را دوباره به دست بیاورند. مثل قماربازی که در یک کازینو میبازد اما ادامه میدهد چون تلاش میکند باختاش را جبران کند و به همین دلیل دوباره از دست میدهد و این یک بار اتفاق نمیافتد … تراژدی سرنوشت بشری است، بشر کاری نمیتواند بکند. اگر نشانهی بدبینی مفرط من نباشد، دارم میگویم که محتوم است. فهم اینکه ناگزیر یا محتوم است گاهی کمک میکند که مصایب آن را بهتر تحمل کنیم …
ـ میکوشم از از هر حدس و گمان و آیندهنگری فرار کنم. به فردا فکر نمیکنم. رؤیابافی نمیکنم. به دلیل شرایط سنیمان البته میطلبد که کمی رؤیابافی کنیم چون من، دست کم، آدم گذشته نیستم. گذشته را که گذشته میدانم و حال را هم که داریم از دست میدهیم، بنابراین، واقعیت این است که تنها چیزی که برایمان میماند همین آینده است، رؤیاست …
این هم بخشهایی از گفتگوی امید روحانی با عباس کیارستمی دربارهی رونوشت برابر اصل: ـ تراژدی سرنوشت بشر است … این تراژدی بشری است که آدمها همدیگر را نمیفهمند و وقتی از دست میدهند باز معنایاش این نیست که فهمیدهاند بلکه میکوشند از دست دادهها را دوباره به دست بیاورند. مثل قماربازی که در یک کازینو میبازد اما ادامه میدهد
تا زمانی که کسی هست تا داستانی را باور کند، آن داستان نمیتواند واقعی نباشد.
پل آستر؛ داستان کریسمس اوگی رن
تا زمانی که کسی هست تا داستانی را باور کند، آن داستان نمیتواند واقعی نباشد. پل آستر؛ داستان کریسمس اوگی رن دوست داشتم!۰
این بخش را به پارههایی از مصاحبهی منتشر نشدهی احمد شاملو با بهروژ ئاکرهیی اختصاص میدهم:
ـ عاشق بودن پشتوانهی پیروزی در هر کاری است. داستان آن کارگر ساختمانی را شنیدهاید که زیر آفتاب سوزان از ته دل آواز میخواند و خشت را بلندتر از همه میانداخت؟ بله. کریم خان فرستاد تحقیق کنند ببینند دلیل سرخوشیاش در این هوای سوزان چه میتواند باشد. آمدند خبر آوردند که عاشقی، بختیار است.
نه قلمرو نوشتن یگانه محل کارایی عشق است، نه عشق مفهوم مطلقی دارد. عشق به تمامی جانداران و عشق به شکار! عشق به آفرینندگی و عشق به ویرانگری! عشق فرهاد گونه و عشق تیمور و هیتلروار! ـ پس سؤال این است که آقای همینگوی [که گفت: تنها وقتی میتوانید خوب بنویسید که عاشق باشید] واقعا به چه چیزی میگفت «عشق»؟ ـ آیا توفیق او در نوشتن نتیجهی بختیاری او بود در عشق دیوانهوارش به ریختن خون شیر و ببر و فیل و آهو؟ نتیجهی کامیاریاش بود در علاقه به کشتن جانورانی که طبیعت همهی زیبایی و شکوهمندیاش را مدیون آنها است؟ ـ روانشناسان میگویند چنین عشق بیمارگونهای مستقیما معلول کمبودهای روانی است و از تردیدهایی آب میخورد که انکارشان در گروه این خودنماییها است، چرا که عشق نیازی کاملا انسانی و احساسی عمیقا حاکی از سلامت نفس است که مجموعهی هستی را در بر میگیرد و فقط به جنس مخالف نمیانجامد.
ـ در لایههایی از اجتماع که انسانها به غرایز تلطیف شده دست پیدا نکردهاند، جملهی «دوستت دارم» در اکثر موارد رشوهای است که برای گریز از تنهایی پرداخت میشود و یکی از دلایلی که عشق را به «تصاحب» تبدیل میکند به احتمال زیاد همین وحشت از تنهایی است … گفتهاند “انسان حیوانی اجتماعی است.” پس انسان ناگزیر از دوست داشتن دیگران است …
این بخش را به پارههایی از مصاحبهی منتشر نشدهی احمد شاملو با بهروژ ئاکرهیی اختصاص میدهم: ـ عاشق بودن پشتوانهی پیروزی در هر کاری است. داستان آن کارگر ساختمانی را شنیدهاید که زیر آفتاب سوزان از ته دل آواز میخواند و خشت را بلندتر از همه میانداخت؟ بله. کریم خان فرستاد تحقیق کنند ببینند دلیل سرخوشیاش در این هوای سوزان