واقعیت این است که لینک‌ها را خونده بودم؛ ولی نشد بنویسم تا الان! 🙁

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها    را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

فرار از روزمرگی (یک دایناسور) (پیشنهادات عالی محمد را برای خلاق‌تر شدن از دست ندهید!)

از تفکرات نامعقول بپرهیزیم (حتمن بخونید)

چه بخوریم که خوش به‌حال‌مان شود؟

Reading Irrelevant Info Hurts Your Ability to Think

مدیریت و کار‌آفرینی:

سمینار “هفت راز تحول سازمانی” در ساری (استاد پرویز درگی)

ایستگاه بعدی…آزادی (وبلاگ همینا؛ زینب جم)

آموزش هندل زدن! (ابراهیم حیدری)

پروژه‌های چابک سه برابر موفق‌تر از پروژه‌های غیرچابک (دنیای چابک)

هشت نشان بیماری یک کسب و کار (محمد سالاری)

مطابقت WBS و فهرست بها (نادر خرمی‌ راد)

جوانترین ثروتمندان سال ۲۰۱۱ +عکس (آدم اینا رو می‌بینه از زندگی ناامید می‌شه!)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

ما، بچه‌های وب (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) (عاااااااالی!)

نابسامانی نرخ ارز و تاثیر منفی آن بر میزبانی وب ایران (وبلاگ علی رضا شیرازی)

پرچم فنلاند را نمی‌بینید! این لوگوی ویندوز ۸ است! (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) (این لوگوی مزخرف را از کجا دقیقن گیر آوردند!؟)

دزدان اینترنتی چگونه پول‌هایمان را می‌برند؟! (بانک‌نوشت) (مطلب بسیار مهمی است!)

اینفوگرافیک: پیشبینی استفاده از اینترنت در سال ۲۰۱۲

آغاز ثبت‌نام الکترونیکی متقاضیان شرکت در جشنواره‌ی فناوری اطلاعات‎ (خبرگزاری مهر)

مدیرعامل اپل در جدیدترین مصاحبه‌اش گفت: اپل در زندگی مردم نفوذ کرده است

اساسنامه سازمان IT به دولت رفت

استفاده از VPN برای مصارف مشخص غیرقانونی نیست

ارایه الکترونیکی اظهارنامه مالیاتی الزامی می‌شود

کیم دات کام با وثیقه آزاد شد

وقتی که ویروس‌ها برای سرقت اطلاعات شما به جان هم می‌افتند!

جی‌میل، پرجمعیت‌تر از آمریکا شد!

محبوبیت خدمات پردازش ابری در بین کسب‌وکارهای کوچک

عرضه یک ابزار راهنما برای یافتن راهکارهای مناسب کسب‌وکار

رسانه‌های اجتماعی:

بررسی چهار نشست برگزار شده‌ی پژوهشگران رسانه‌های اجتماعی (تحلیل شبکه‌ی اجتماعی؛ علی اکبر اکبری‌تبار)

اینفوگرافیک: قوانین SOPA و PIPA باعث تعطیلی ویکیپدیا خواهند شد (زومیت)

اقتصاد:

تحلیل یک اقتصاددان از هدیه (کافه اقتصاد) (عاااااالی!)

پاسخ به ایمیل وارده: مؤسسات اعتبارسنجی و رتبه اعتباری (کافه اقتصاد)

لایحه حذف ۴ صفر از پول ملی ابتدای سال ۹۱ در مجلس

دوست داشتم!
۰

واقعیت این است که لینک‌ها را خونده بودم؛ ولی نشد بنویسم تا الان! 🙁 پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها    را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند،

“من دوست دارم به تیم‌های بزرگ دنیا گل بزنم؛ اما مهم‌تر از گل زدن این است که مقابل تیم‌های بزرگ خوب بازی کنم. من تا به‌حال کارهای بزرگی انجام داده‌ام و در مقاطع حساس گل‌های حساس زیادی به تیم‌های بزرگ زده‌ام. هنوز هم زمان دارم و امیدوارم بتوانم به بارسلونا هم گل بزنم. رؤیاهای من هیچ وقت تمام شدنی نیست.” (جواد نکونام در مورد بازی خودش مقابل بارسلونا؛ این‌جا)

جمله‌ی آخر را درشت بنویسید بگذارید جلوی چشم‌تان! 🙂

دوست داشتم!
۰

“من دوست دارم به تیم‌های بزرگ دنیا گل بزنم؛ اما مهم‌تر از گل زدن این است که مقابل تیم‌های بزرگ خوب بازی کنم. من تا به‌حال کارهای بزرگی انجام داده‌ام و در مقاطع حساس گل‌های حساس زیادی به تیم‌های بزرگ زده‌ام. هنوز هم زمان دارم و امیدوارم بتوانم به بارسلونا هم گل بزنم. رؤیاهای من هیچ وقت تمام شدنی نیست.”

خوب همه می‌دانیم که استراتژی یعنی چه و به چه کاری می‌آید. همیشه ترجمه‌ی استراتژی به عملیات یا همان جاری‌سازی استراتژی از چالش‌های مهم پیش روی مدیران ارشد سازمان‌ها و مشاوران مدیریت بوده است. مدل‌ها و رویکردهای مختلفی برای این منظور در ادبیات موضوع ارائه شده‌اند؛ به‌ویژه کارهای مهم رابرت کاپلان و دیوید نورتون روی کارت امتیازی متوازن.

جیمز آلن که مشاور شرکت معروف بین در انگلستان است، این‌جا روی وبلاگ‌های مدرسه‌ی مدیریت هاروارد به همین موضوع مهم از زاویه‌ی دید جالبی پرداخته است. آلن می‌گوید تفاوت کسی مثل استیو جابز با دیگرانی که ایده‌هایی شبیه او در مورد محصولات مصرفی الکترونیکی داشتند در این بود که جابز به‌خوبی توانست ایده‌های‌اش را در زندگی روزمره‌ی اپل و کارکنان‌اش جانمایی کند. همه هر روز که در اپل سر کار می‌‌آیند می‌دانند باید چه کار بکنند و این کار هم دقیقا به استراتژی و ایده‌های کلان اپل متصل است. در واقع در اپل و تمامی سازمان‌های موفق، استراتژی به‌خوبی به کارهای روتین و روزمره ترجمه شده است.

اما همه‌ی ماجرا این نیست. استراتژی ابزاری است برای ساختن آینده‌ی مطلوب و در نتیجه معمولا فرض می‌شود که باید بر کارهای جدید متمرکز باشد. آلن می‌گوید که خیلی وقت‌ها سازمان‌ها این‌قدر روی پیدا کردن ایده‌های جدید برای استراتژی‌های آینده متمرکز می‌شوند که یادشان می‌رود هنوز ایده‌های قدیمی بسیار عالی دارند! در واقع تکرار درست ایده‌های قدیمی و موفق، خودش یک استراتژی موفق محسوب می‌شود. “شرکت‌های موفق معمولا ایده‌ها و مقصود رقابتی (Competitive Intent) ثابتی دارند.” چیزی که آن‌ها را موفق می‌کند، هر روز زندگی کردن با همان ایده‌های ثابت و قدیمی است. در واقع سلاح رقابتی و ابزار تغییر برای این شرکت‌های موفق، جا‌ی‌دهی درست ایده‌ها در زندگی روزمره‌ی کارکنان شرکت است.

یک آمار جالب هم توسط آقای آلن ارائه شده: ۸۰ درصد تیم‌های مدیریتی معتقدند دارند یک پیشنهاد عالی را به مشتری ارائه می‌کنند؛ این در حالی است که فقط ۸ درصد مشتریان با آن‌ها موافق‌اند!

آقای آلن و هم‌کارش کریس زوک این نگاه جالب را در کتاب‌شان با عنوان “قابلیت تکرار (Repeatability)” تشریح کرده‌اند.

دوست داشتم!
۳

خوب همه می‌دانیم که استراتژی یعنی چه و به چه کاری می‌آید. همیشه ترجمه‌ی استراتژی به عملیات یا همان جاری‌سازی استراتژی از چالش‌های مهم پیش روی مدیران ارشد سازمان‌ها و مشاوران مدیریت بوده است. مدل‌ها و رویکردهای مختلفی برای این منظور در ادبیات موضوع ارائه شده‌اند؛ به‌ویژه کارهای مهم رابرت کاپلان و دیوید نورتون روی کارت امتیازی متوازن. جیمز آلن

امروزه با توجه به ویژگی‌های بنگاه‌های کوچک و متوسط (بنگاه‌های زیر ۵۰ نفر پرسنل) و نقش ویژه‌ی آن‌ها در اقتصاد کشورها، در سال‌های اخیر توجه دولت‌ها به سیاست‌گذاری و حمایت برای توسعه‌ی این بنگاه‌ها افزایش قابل توجهی یافته است. برنامه‌های مختلفی برای رشد و توسعه‌‌ی این بنگاه‌ها توسط دولت‌ها تدوین و اجرا شده است. بررسی‌های اولیه‌ی انجام شده بر روی این برنامه‌ها نشان‌گر آن هستند که تمرکز دولت‌ها بر حمایت از توسعه‌ی بنگاه‌های کوچک و متوسط فعال در زمینه‌ی فناوری‌های نوین (به‌ویژه فناوری اطلاعات و ارتباطات) بوده است.

در ایران نیز اگر چه برای حمایت از بنگاه‌های کوچک و متوسط در شکل کلی و عام و بدون تمرکز بر صنایع خاص فعالیت‌های مختلفی توسط نهادهای سیاست‌گذاری و مسئول در حوزه‌های مختلف دولت انجام گرفته است؛ اما تاکنون برنامه‌ی مشخصی برای حمایت از توسعه‌ی این بنگاه‌ها در حوزه‌ی صنعت فناوری و اطلاعات به‌عنوان یک صنعت نوپا، ارزش‌آفرین و تحول‌زا تدوین نشده است. بر این اساس و با توجه به نقش وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات به‌عنوان سیاست‌گذار و متولی صنعت ICT در کشور، “تدوین سند اجرایی توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک و متوسط (SME) حوزه‌ی فناوری اطلاعات و ارتباطات” در دستور کار این وزارتخانه قرار گرفته است. در طی این پروژه تلاش خواهد شد تا با ایجاد یک تصویر کلان از وضعیت بنگاه‌های کوچک و متوسط فعال در صنعت ICT و نیازها و مشکلات آن‌ها و با الگوبرداری و بومی‌سازی سیاست‌های موفق در پیش گرفته شده توسط کشورهای پیش‌رو در توسعه‌ی این بنگاه‌ها، راهبردها و سیاست‌های حمایتی دولت برای توسعه‌ی کسب و کارهای کوچک و متوسط (SME) در صنعت فناوری اطلاعات و ارتباطات تعیین شوند.

من مدیر این پروژه بوده‌ام و با کمک همکاران و مشاوران محترم‌مان، کم‌کم داریم به نتیجه‌ی نهایی می‌رسیم. با توجه به ارتباطاتی که در فضای مجازی با برخی از دوستان فعال در حوزه‌ی کسب و کارهای کوچک اینترنتی و شرکت‌های نرم‌افزاری داشته‌ام، تمام دغدغه‌ی من از آغاز پروژه اجرایی بودن نتایج پروژه بوده است. برای همین تمام تلا‌ش‌م را کرده‌ام تا مطالعات انجام شده برای تدوین سند تا این مرحله، دور از وضعیت واقعی این حوزه نبوده باشد. در این مرحله برای اطمینان یافتن از مطابقت استراتژی‌ها و سیاست‌های تدوین شده در قالب این پروژه با نیازهای واقعی فعالان صنعت ICT کشور ـ به‌ویژه بنگاه‌‌های کوچک نوآور و کارآفرین این بخش ـ نیازمند کمک فعالان این حوزه هستیم. برای این منظور براساس مطالعات انجام شده در پروژه، پرسشنامه‌‌‌‌ای تهیه کرده‌ایم که در قالب فایل اکسل از این‌جا قابل دریافت است. خواهش‌مندم با مطالعه‌ی دقیق این پرسشنامه را در تدوین این سند یاری فرمایید.

در صورت هر گونه سؤال یا اشکال در مورد پرسشنامه می‌توانید سؤالات را به آدرس ایمیل gozareha@gmail.com ارسال فرمایید. ضمنا لطفا پس از تکمیل پرسشنامه آن را به همین نشانی ایمیل ارسال فرمایید. فرصت در نظر گرفته شده برای ارسال پرسشنامه‌های تکمیل شده روز دوشنبه هشتم اسفند ماه ۱۳۹۰ است.

پیشاپیش از همکاری همه‌ی شما سپاس‌گزارم.

دوست داشتم!
۱

امروزه با توجه به ویژگی‌های بنگاه‌های کوچک و متوسط (بنگاه‌های زیر ۵۰ نفر پرسنل) و نقش ویژه‌ی آن‌ها در اقتصاد کشورها، در سال‌های اخیر توجه دولت‌ها به سیاست‌گذاری و حمایت برای توسعه‌ی این بنگاه‌ها افزایش قابل توجهی یافته است. برنامه‌های مختلفی برای رشد و توسعه‌‌ی این بنگاه‌ها توسط دولت‌ها تدوین و اجرا شده است. بررسی‌های اولیه‌ی انجام شده بر روی

در هفته‌های اخیر فعالیت‌های اجرایی اولین جایزه‌ی ملّی کیفیت ارتباطات و فناوری اطلاعات ایران به‌صورت آغاز شده است.+ این جایزه قرار است برای ارتقای کیفیت در صنعت ICT ایران به سازمان‌های فعال در این حوزه اهدا شود. حرکت بسیار جالبی است و امیدوارم در آینده‌ی نزدیک، شاهد اثرات مثبت آن در صنعت فاوای ایران باشیم.

با این حال نقدهایی به مدل و فرایند برگزاری جایزه وجود دارد که می‌تواند روی کیفیت نتایج حاصل از برگزاری این جایزه تأثیرگذار باشد. در این‌جا تلاش می‌کنم مختصر و مفید به این نقدها بپردازم:

۱- بیش از هر چیز جامعه‌ی هدف این جایزه دچار ابهام است. آیا این جایزه قرار است به فعالان بخش فاوا در کشور اهدا شود یا هر سازمان و مؤسسه و شرکتی که از فاوا در فعالیت‌های خود استفاده می‌کند؟ در واقع آیا شرکت‌کنندگان این جایزه صاحبان کسب و کارهای صنعت فاوا هستند یا هر سازمانی که به‌نوعی دارد از فاوا استفاده می‌کند؟

۲- مسئله‌ی دوم متولی برگزاری این جایزه است. البته حتما برگزاری جایزه با مشارکت متخصصان و مدیران و کارشناسان باتجربه‌ی صنعت فاوا همراه خواهد بود (که فراخوان جذب هم‌کار هم در این‌جا روی سایت جایزه قرار داده شده)؛ اما من در یک ماهی که از اعلام راه‌اندازی چنین جایزه‌ای می‌گذرد دارم فکر می‌کنم با چه منطقی این کار  قرار است در شرکت ارتباطات زیرساخت انجام شود و هنوز نفهمیدم! آیا این کار وظیفه‌ی شرکت / سازمان فناوری اطلاعات ایران نیست که طبق اساس‌نامه‌اش متولی توسعه‌ی صنعت فاوا در ایران محسوب می‌شود؟ یا آیا این موضوع جزو شرح وظایف سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی به‌عنوان رگولاتور صنعت فاوا در ایران قرار نمی‌گیرد؟

۳- فرایند و مدل جایزه بسیار پیچیده هستند. هزینه‌های شرکت در جایزه نیز بسیار زیادند. با یک مرور کوتاه بر مدل جایزه کاملا مشخص است که این مدل از مدل جایزه‌ی ملی کیفیت ایران به‌صورت مستقیم برداشت شده و فرض بر این بوده که این مدل برای صنعت فاوا هم پاسخ‌گو است. اما به‌ چند دلیل این مدل در وضعیت امروز صنعت فاوا در ایران کاربردی نیست:

الف ـ برخی از اجزای مدل به‌اندازه‌ی صدها سال نوری از اولویت‌های وضعیت کنونی صنعت فاوا در ایران فاصله دارند! مثلا آیا Green IT در ایران آن‌قدر مهم است که حوزه‌ی “نتایج محیط زیست و جامعه” در مدل جایزه وجود دارد؟ آیا شرکت‌های بزرگ صنعتی ایران در حوزه‌ی مسئولیت‌های اجتماعی کار شاخصی انجام داده‌اند که از شرکت‌های نحیف صنعت فاوا انتظار این را داشته باشیم؟ لابد این‌ها هست و ما ندیدیم.

ب ـ بگذارید چند واقعیت را در مورد صنعت فاوا در ایران را به‌نقل از مطالعات پروژه‌ی تکفا ۲ و برخی برآوردهای کارشناسی مرور کنیم:

  • در خوش‌بینانه‌ترین حالت سهم صنعت فاوا از تولید ناخالص داخلی ایران، حدود ۵ درصد است.
  • ۷۶ درصد از همین اقتصاد کوچک در اختیار صنعت ارتباطات است؛ یعنی اپراتورهای مخابراتی مثل همراه اول و ایرانسل. از میزان باقی‌مانده ۱۰ درصد سهم سخت‌افزار است، ۲ درصد سهم نرم‌افزار و یک درصد سهم خدمات فناوری اطلاعات (از جمله مشاوره‌ی فناوری اطلاعات، خدمات مهندسی این حوزه، خدمات پس از فروش و …)
  • آمار دقیقی در مورد تعداد پرسنل شرکت‌‌های فعال در صنعت فاوای ایران وجود ندارد؛ اما با کنار گذاشتن بخش مخابرات، می‌شود حدس زد که اغلب شرکت‌ها در سه حوزه‌ی  دیگر صنعت فاوا باید از نوع شرکت‌های کوچک و متوسط (زیر ۵۰ نفر) باشد.
  • بحران اصلی شرکت‌های کوچک و متوسط به‌ویژه در بخش فاوا در دوران رکود تورمی که امروز در آن به‌سر می‌بریم، مشکل نقدینگی است. برای مدیران شرکت‌ها که در تأمین هزینه‌ها ـ به‌ویژه حقوق و دستمزد ـ با مشکلات بسیاری روبرو هستند، هزینه کردن برای شرکت در چنین جایزه‌ای با این همه هزینه‌ی مستقیم و جانبی نه اولویت اصلی است و نه جذابیتی دارد.
  • تجربه نشان داده که اصولا در ایران برای شرکت‌ها، شرکت در چنین جوایزی دریافت جایزه برای تلبلیغات در آینده است و وجود یا عدم وجود نظام‌های مدیریت و کیفیتی مطرح در چنین جوایزی تأثیر واقعی چندانی ندارد. اگر قرار باشد محصول / خدمت یک بنگاه باکیفیت باشد، بدون داشتن ایزو و فهمیدن اصول علمی ره‌بری همین طور خواهد بود و اگر هم هدف کسب درآمد بدون هیچ کیفیتی باشد، داشتن جایزه‌ی اصل EFQM اروپا هم فایده‌ای ندارد.

با توجه به نکات فوق، باید گفت متأسفانه در شکل کنونی برگزاری در عمل پیش‌بینی می‌شود این اتفاقات رخ دهند:

  • اغلب شرکت‌کنندگان شرکت‌های بزرگ مخابراتی و غول‌های آی‌تی دولتی و شبه‌دولتی خواهند بود.
  • با توجه به این‌که این شرکت‌ها از قبل به‌دلایل مختلف مجبور بوده‌اند تا به نظام‌های کیفیت اهتمام داشته باشند، احتمالا جایزه‌ برندگان بسیاری خواهد داشت؛ چیزی که فاصله‌ی زیادی تا عمل دارد!
  • این غول‌های محترم دولتی و شبه‌دولتی بعدها با تکیه بر این جایزه، فضای اندک باقی‌مانده برای رقبای خصوصی را به‌ویژه در مناقصات دولتی (که در آن‌ها ارزیابی‌های فنی عموما معیارهای غیرفنی مثل چنین برتری‌هایی مهم‌ترند تا کیفیت واقعی پیشنهاد فنی!) تنگ‌تر و تنگ‌تر خواهند کرد …

من نمی‌دانم افرادی که مدل INQA را برگزیده‌اند آیا سابقه‌ی کار در شرکت‌های بخش خصوصی صنعت فاوا را دارند یا خیر؟ آیا این دوستان انتظار دارند که در ایران اتفاقی خلاف وضعیت این صنعت در دنیا افتاده باشد؟ صنعتی که در تمامی دنیا (حتا در آمریکا که مهد صنعت ICT دنیاست) بیش از ۹۰ درصد شرکت‌های آن از نوع کوچک و متوسط هستند! فارغ از کفایت و کیفیت خود مدل برای ارزیابی بنگاه‌های فاوا، آیا اصلا بخش خصوصی ایران و شرکت‌های کوچک و متوسط فاوا توان شرکت در چنین جایزه‌ای و تأمین هزینه‌های سنگین آن را دارند؟ متأسفانه به‌نظر می‌رسد تفکر کاملا دولتی که پشت طراحی این جایزه بوده، کوچک‌ترین درکی از واقعیات صنعت ICT در ایران ندارد (اگر این دوستان تنها یک ماه حقوق نگرفته بودند یا اگر جای مدیران شرکت‌های خصوصی فاوا بودند که خیلی‌های‌شان دارند روز و شب تنها برای تأمین هزینه‌های حقوق و دستمزد پرسنل‌شان به این در و آن در می‌زنند، شاید این نقد را درک می‌کردند …)

حالا فقط غر نزنیم. راه‌حل چیست؟ من کمی جستجو کردم تا ببینم آیا جایزه‌های مشابهی در دنیا وجود دارند یا خیر؟ در این جستجو به جایزه‌هایی مثل جایزه‌ی ملی تعالی صنعت فاوا در کشورهای ایرلند و استرالیا برخوردم. مرحله‌ی بعد بررسی مدل و فرایند ارزیابی این جایزه‌ها بود. در این بررسی نکات زیر مشخص شدند که توجه به آن‌ها می‌تواند برای به‌بود و عملیاتی کردن جایزه‌ی مشابه ایرانی مفید باشد:

  • بیش از هر چیز تقسیم‌بندی شرکت‌کنندگان جایزه نباید صرفا مبتنی بر اندازه‌ی بنگاه باشد. باید سازمان‌ها را از نظر اندازه، نوع محصولات / خدمات، دولتی / خصوصی بودن، فعالیت در ICT به‌عنوان کسب و کار / پشتیبانی از فعالیت‌های سازمان و … تفکیک کرد. این مسئله می‌تواند باعث شود تا بتوان از جایزه به‌عنوان شاخصی برای سنجش وضعیت بنگاه‌های هر حوزه استفاده کرد. حتی می‌شود این جایزه را به افراد هم اعطا کرد! (مدل جذاب و عالی ایرلند را از این‌جا ببینید!)
  • در فرایند ارزیابی هیچ مدل از پیش تعیین‌شده‌ای وجود ندارد. تنها گروهی سرفصل‌های راهنما مشخص شده‌اند که شرکت‌ها در تدوین اظهارنامه‌شان باید به آن‌ها توجه کنند. این سرفصل‌ها آن‌قدر ساده‌اند که شرکت‌ها به‌راحتی و بدون صرف هیچ‌گونه هزینه‌ی اضافی می‌توانند اظهارنامه را خودشان تهیه کنند (نمونه‌ی ایرلند این‌جا)
  • هزینه‌ی شرکت در جایزه بسیار پایین است و حتا کسری از حقوق یک ماهه‌ی یک کارشناس معمولی هم نمی‌شود؛ نه این‌که برای یک شرکت کوچک هم هزینه‌ی شرکت در فرایند جایزه از حقوق مدیرعامل شرکت هم بالاتر باشد! (نمونه‌ی ایرلند این‌جا)

امیدوارم این جایزه با تجربه‌ای که از برگزاری‌اش در امسال کسب می‌شود، در دوره‌های بعد با رویکرد اجرایی‌تر و جامع‌نگرانه‌تری برگزار شود و منشأ اتفاقات خوبی در صنعت فاوای ایران باشد. بلی؛ به امید آن روز!

دوست داشتم!
۵

در هفته‌های اخیر فعالیت‌های اجرایی اولین جایزه‌ی ملّی کیفیت ارتباطات و فناوری اطلاعات ایران به‌صورت آغاز شده است.+ این جایزه قرار است برای ارتقای کیفیت در صنعت ICT ایران به سازمان‌های فعال در این حوزه اهدا شود. حرکت بسیار جالبی است و امیدوارم در آینده‌ی نزدیک، شاهد اثرات مثبت آن در صنعت فاوای ایران باشیم. با این حال نقدهایی به مدل و

در راستای پست قبل یعنی طول و عرض شادی، بد ندیدم یک کتاب طنز را برای افزایش بسامد شیرین‌کامی‌تان معرفی کنم!

“یکی بود یکی نبود” ترجیع‌بند قصه‌ها و افسانه‌های قدیمی است. داستان‌هایی که با تمام سختی‌ها و نامرادی‌ها سرانجام به خوش‌بختی و خوشی می‌انجامیدند. داستان‌های جن‌ها و پری‌ها و آدمی‌زادهایی که در جدال در ظاهر، بی‌پایان با هم‌دیگر، قصه و افسانه را پیش می‌بردند و دست آخر، خیلی زود جل و پلاس‌شان را جمع می‌کردند و می‌رفتند سر خانه زندگی‌شان. این وسط تنها کلاغ پیر و تنها و خسته‌ی قصه بود که نصیب‌اش نرسیدن به خانه بود! در تاریخ قدیم ما کلیله و دمنه شاید منبع خوبی باشد از این قصه‌ها و در تاریخ غربی‌ها، هم قصه‌های هانس کریستین اندرسن.

در دوره‌ی مدرن تاریخ هم قالب داستان‌های کهن بارها برای روایت مضامین جدید به‌‌کار گرفته شد تا چیزهایی را که مردم نمی‌فهمیدند یا بدتر از آن نمی‌خواستند بفهمند را به‌ زور یادشان بدهند! و وای به روزی که سر و کله‌ی سیاست‌مداران در عرصه‌ی قصه‌گویی پیدا شد. سیاست‌مدارانی که مدام مثل قصه‌گوهای قدیمی درباره‌ی دیروز و امروز و فردا قصه می‌بافتند تا مردم را به آن باوری که باید، برسانند. البته وقتی همان سیاست‌مداران به قدرت می‌رسیدند دیگر کارهای مهم‌تری برای انجام دادن داشتند و درنتیجه قصه‌پردازانی استخدام می‌کردند تا وظیفه‌ی خطیر شیره‌ مالیدن سر مردم را برعهده بگیرند. در این قصه‌ها برعکس قصه‌های قدیمی، معلوم است که از اول یکی بوده است و جز او کسی نبوده است. کلاغ قصه هم غلط کرده است بدون اجازه برای خودش در حال گشت و گذار است. اصلا تمام تقصیرها گردن همین آقا کلاغه است که پایان خوش قصه را با نرسیدن به خانه و کاشانه‌اش همیشه خراب کرده است. این است که قصه‌های دنیای مدرن سیاست، همیشه قهرمانی دارند که از همان دوران قدیم ـ این‌قدر قدیمی که هیچ کس یادش نمی‌آید ـ با تکیه بر دانش و دوراندیشی و توانایی‌های افسانه‌ای‌اش دست‌اش در کار خیر برای مردم بوده است و هر آن‌چه خوشی و شادی که در زندگی امروز مردم است، حاصل دسترنج اوست. همه‌ی بدبختی‌ها و مشکلات هم گردن همان زاغ روسیاه است که از اول قصه، قهرمان ما دنبال‌اش دویده تا بالاخره امروز در قفس‌‌اش گذاشته است تا دیگر نتواند دست به کارهای بد بد بزند. از آن‌جایی که فهم قصه‌ همیشه بسیار آسان است، مردم قدرشانس و همیشه در صحنه هم همیشه شکرگذار وجود نعمت سیاست‌مداران بوده‌اند و نمک‌گیر سفره‌ی گسترده‌ی آن‌ها.

اما ماجرا همین‌جا تمام نشد. بعد از مدتی بعضی از قصه‌پردازان منحرف از آن‌جایی که کله‌شان بوی قرمه‌سبزی می‌داد، به بهانه‌ی غلظت بالای شیره‌ی استفاده شده در پختن قصه‌ها و برای این‌که شیرینی زیادی دل مردم را نزند، دست به کار نوشتن قصه‌هایی شدند که در آن‌ها، جای آن کلاغ سیاه مظلوم با سیاست‌مدار محبوب و زحمت‌کش ما عوض می‌شد. از همه بامزه‌تر این‌که در این‌جا آخر قصه مردم همراه با کلاغ سیاه به خانه‌شان می‌رسیدند و آن سیاست‌مدارِ جان بود که جا می‌ماند و به منزل نمی‌رسید.

و تاریخ ادبیات سیاسی با کشمکش این دو صنف قصه‌گو پیش رفت و پیش رفت تا سرانجام معلوم شد که انگار از اول حق با قصه‌گوهای دسته‌ی دوم بوده است.

و اما کتابی که این‌بار قصد دارم معرفی کنم. نویسنده‌ی این کتاب ولادیمیر واینوویچ یکی از قصه‌گوهای گروه دوم است. البته واینوویچ آن اوایل داشت زندگی‌اش را می‌کرد و دعاگوی رفقای کمونیست‌اش بود. اما یک روز ناغافل چند نفر رفیق ناباب پای‌اش نشستند و آقای نویسنده‌ی ما را از راه به‌در کردند. ولادیمیر خان ما هم که چند سالی بود حمام سیاسی نکرده بود و حسابی تن‌اش می‌خارید، دست به‌کار نوشتن قصه‌هایی در مدح کلاغ سیاهه شد. و این‌گونه شد که کتاب قصه‌هایی برای بزرگ‌سالان پدید آمد.

واینوویچ در قصه‌های‌اش روایتی مدرن و بسیار جذاب از قصه‌های قدیمی ـ هم‌چون قصه‌ی معروف پادشاه لخت هانس کریستین اندرسن ـ ارائه می‌دهد. ترجیع‌بند کتاب هم قصه‌ی کشتی است که در جستجوی سرزمین لیموستان، سال‌های سال است در دریا سرگردان است. قصه‌ای که کتاب با آن آغاز می‌شود و در ادامه‌ی کتاب، یک قصه در میان می‌توانیم ادامه‌اش را بخوانیم. قصه‌ی مردمی که در جستجوی سرزمین آرزوهای دروغین ـ یا همان لیموستان ـ در دریایی پرتلاطم سفری بی‌پایان را آغاز کردند (و این استعاره‌ی عجیب اصلا ربطی به شوروی سابق و بعضی کشورهای ام‌روزی ندارد!)

روایت کتاب، ساده و شیرین و دل‌کش است و همین باعث می‌شود تا اشارات و نیش و کنایه‌های سیاسی گل‌درشت کتاب، خواننده را شگفت‌زده کند. در این میان از ترجمه‌ی واقعا عالی آبتین گلکار هم نباید گذاشت که انصافا بخش عمده‌‌ای از شیرینی کتاب را باید در قلم روان و ملیح او جستجو کرد.

“قصه‌هایی برای بزرگسالان” را بخوانید تا بفهمید سرانجام مسافران کشتی جستجوگر سرزمین لیموستان ـ که نمادی درخشان‌اند از تمامی فریفتگان و دل‌سپردگان ایدئولوژی‌ ـ به کجا می‌رسد.

این کتاب با قیمت واقعا ناقابل ۸۰۰ تومان توسط انتشارات مؤسسه‌ی فرهنگی هنری گل‌آقا چاپ شده است.

دوست داشتم!
۰

در راستای پست قبل یعنی طول و عرض شادی، بد ندیدم یک کتاب طنز را برای افزایش بسامد شیرین‌کامی‌تان معرفی کنم! “یکی بود یکی نبود” ترجیع‌بند قصه‌ها و افسانه‌های قدیمی است. داستان‌هایی که با تمام سختی‌ها و نامرادی‌ها سرانجام به خوش‌بختی و خوشی می‌انجامیدند. داستان‌های جن‌ها و پری‌ها و آدمی‌زادهایی که در جدال در ظاهر، بی‌پایان با هم‌دیگر، قصه و

شادی از آن احساسات خوب انسانی است که بودن‌اش آرزوی همیشگی بشر است. همه‌ی ما شادی را دوست داریم و از نبودن‌اش رنج می‌کشیم. اما خوب اصولا شادی در زندگی‌های ما محبوبی نایاب است! برای همین است که “تجارت شادی” همیشه یکی از پرسودترین و تضمینی‌ترین راه‌های کسب درآمد بوده است. طنز هم یک واکنش ادبی ـ هنری به همین احساس نیاز است: شاد بودن با شاد شدن! قبلا هم نوشته‌ام که “شاد ماندن” مهم است و نه “شاد بودن”!

چند روز پیش این مصاحبه‌ی جذاب با دانیل گیلبرت روان‌شناس شادی را در وبلاگ‌های مدرسه‌ی مدیریت هاروارد خواندم. این مصاحبه نکات بسیار جالبی در مورد شادی و تأثیر آن بر زندگی انسان‌ها داشت که بد ندیدم خلاصه‌ای از آن را این‌جا بنویسم:

ـ آدم‌ها معمولا تأثیرات مثبت اتفاقات خوب و تأثیرات منفی اتفاقات بد را بر احساس شادی‌شان بیش از حد برآورد می‌کنند و البته این را هم در مواجهه با اتفاقات خوب و بد واقعا احساس می‌کنند. آن‌ها حتا دوره‌ی زمانی تأثیر اتفاقات خوب / بد را اشتباه ارزیابی می‌کنند. این در حالی است که در تحقیقات مشخص شده به‌ندرت اتفاق خوب یا بدی در زندگی ما رخ می‌دهد که تأثیرات احساسی‌‌شان روی شادی، بیش از سه ماه طول بکشد.

ـ این نگاه ما به اتفاقات خوب یا بد است که باعث ایجاد احساس شادی یا غم نسبت به آن‌ها می‌شود. یک مثال خیلی جالب که در مصاحبه به آن اشاره شده در مورد پیت‌ بست طبل‌زنی بود که در سال ۱۹۶۲ از گروه بیتل‌ها جدا شد. او این روزها یک طبل‌زن نه‌چندان معروف است. یک بار از او که شانس عضویت در بزرگ‌ترین گروه موسیقی قرن بیستم را از دست داده بود پرسیدند در این مورد چه احساسی دارد. فکر می‌کنید پاسخ پیت چه بود؟ او گفت: “من الان بسیار شادترم نسبت به زمانی که شاید عضو بیتل‌ها می‌بودم.”

ـ اغلب آدم‌ها در برابر نامرادی‌ها و غم‌ها از آن‌چه فکر و احساس می‌کنند، محکم‌تر هستند.

ـ شادی مصنوعی (مثلا دیدن یک فیلم طنز) مشخصا یک شادی طبیعی (ناشی از یک اتفاق خوب در زندگی) نیست؛ اما این احساس شادی، واقعی است و از نظر تأثیر تفاوتی با شادی طبیعی ندارد!

ـ خیلی وقت‌ها ما بعد از یک اتفاق بد، دیگر نمی‌خواهیم دنبال چیزهای نو و خوب و شادی‌آفرین بگردیم. تجربه نشان داده که همیشه در پی اتفاقات بد، اتفاقاتی شادی‌آفرین رخ می‌دهند؛ اما مشکل این‌جا است که ما به دنبال آن‌ها نیستیم!

ـ نوابغ غمگینی مثل بتهوون و ون‌گوگ و همینگوی استثنا بوده‌اند! هیچ رابطه‌ی مستقیمی میان غمگین بودن و خلاقیت وجود ندارد.

ـ مهم‌ترین منبع شادی “زندگی اجتماعی” است. “شبکه‌ی اجتماعی” شما است که شادی‌های زندگی‌تان را می‌سازد.

ـ مهم‌ترین مسئله در مورد شادی “بسامد” آن است؛ نه “شدت” آن! در واقع تحقیقات ثابت کرده‌اند که آن‌چه باعث حفظ شادی انسان می‌شود، تعداد اتفاقات خوب در یک بازه‌ی زمانی است؛ نه میزان خوب بودن و شادی‌آفرینی آن اتفاقات. به‌عبارت دیگر طول شادی مهم است نه عرض آن! همین مسئله نشان‌دهنده‌ی اهمیت بسیار زیاد اتفاقات کوچکِ شادی‌آفرین در زندگی روزمره‌ی ماست. “شاد ماندن” ـ و نه “شاد بودن” ـ مثل کم کردن وزن است. هیچ نسخه‌ی شفابخشی وجود ندارد. باید با تمرین و در طول زمان این مهارت را کسب کرد. بنابراین به شادی‌های کوچک زندگی روزمره هر چقدر می‌توانید اهمیت بدهید!

ـ چه چیزهایی باعث ایجاد شادی در زندگی روزمره می‌شوند؟ پیشنهادهای آقای گیلبرت این‌هاست: مدیتیشن، ورزش، خواب کافی و نوع‌دوستی. کمک به دیگران اثر شگفت‌انگیزی بر احساس شادی دارد. آقای گیلبرت ضمنا پیشنهاد می‌دهد که هفته‌ای دو بار سه چیزی را که به‌خاطر آن‌ها به خودتان مباهات می‌کنید، جایی بنویسید و برای کس دیگری هم تعریف کنید چرا این‌ها افتخارات شما هستند!

ــ “احساس خوب” با “احساس شادی” متفاوت‌اند. لزوما هر احساس خوبی شادی‌آفرین نیست!

ـ و آخرین نکته این‌که هر کسی برحسب شرایط زندگی خودش شیوه‌ی خاصی برای “شادی” دارد. روش “شاد ماندن‌تان” را پیدا کنید.

خلاصه کنم: ببینید کی و با چه چیزی احساس شادی می‌کنید. شادی‌های کوچک زندگی‌تان را کشف کنید و تعداد آن‌ها را در زندگی‌تان تا می‌توانید بالا ببرید. حواس‌تان باشد که باید “شاد باشید” نه این‌که “شاد بشوید!”

دوست داشتم!
۱۲

شادی از آن احساسات خوب انسانی است که بودن‌اش آرزوی همیشگی بشر است. همه‌ی ما شادی را دوست داریم و از نبودن‌اش رنج می‌کشیم. اما خوب اصولا شادی در زندگی‌های ما محبوبی نایاب است! برای همین است که “تجارت شادی” همیشه یکی از پرسودترین و تضمینی‌ترین راه‌های کسب درآمد بوده است. طنز هم یک واکنش ادبی ـ هنری به همین احساس

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها   را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

در ستایش امید (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) (عااالی! به‌ترین مطلب هفته برای من.)

مورد کاربرد داستان و فیلم در زندگی حرفه‌ای (امیر مهرانی؛ The Coach)

حکایت : کلاه‌فروش (عاااالی!)

دل شکستگی انسان را می‌کشد (خبرگزاری مهر) (هعیییی!)

آشنایی با بهترین غذاهای شادی‌آور

هفت میلیارد نفر جمعیت “زنده” جهان ، در مقابل ۱۰۷ میلیارد “مرده

مدیریت و کارآفرینی:

چرا کارکنان از سازمان می‌روند؟ و چرا کارکنان در سازمان می‌مانند؟ (در هر سطحی مدیر هستید این دو تا نوشته را پرینت بگیرید بزنید جلوی روی‌تان! من هر دوی‌شان را این روزها خوب درک می‌کنم …) (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

پارادوکس راه‌آهن (ابراهیم حیدری که بی‌سر و صدا وبلاگ‌ش را راه انداخته!)

حوزه تمرکز سیستم پاداش (بهاره حسینی؛ The Notes) (این چیزهایی که بهاره در مورد سیستم ارزیابی عملکرد می‌نویسه آرزوست!)

انتشار پیش‌نویس نسخه‌ی پنجم PMBOK (نادر خرمی‌راد)

پایان عصر پسر حاجی‌ها (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)

اهمیت کارراهه‌ی شغلی (افشین دبیری؛ مدیریت منابع انسانی)

۱۴ زن خلاق و پیشروی «سیلیکون وَلی» (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

رتبه‌بندی صد شرکت برتر اول (رتبه‌بندی IMI100 سال ۹۰)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

راه‌های عبور از خطای ۴۰۴ (شاهوار)

تروجانی که ممکن است باعث قطعی اینترنت شود (مصطفی لامعی؛ iClub)

هشت اقتباس ویندوز ۸ از لینوکس (آزادراه)

کتاب امنیت گوگل (Google Security Book) (ترجمه به فارسی؛ مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی)

موافقت اروپا و آمریکا با خرید موتورولا توسط گوگل

ترافیک ۱۳۰ اگزابایتی اینترنت همراه تا چهار سال دیگر

فناوری حذف اشیا و افراد مزاحم در پس‌زمینه عکس تنها با یک دکمه! (فارنت)

جدایی سونی از اریکسون کامل شد! (فارنت)

تهدید به خاموشی جهانی اینترنت توسط هکرهای “ناشناس” (خبرگزاری مهر)

معرفی برترین وب‌سایت‌های جهان/ گوگل جهانی‌ترین وب سایت شناخته شد (خبرگزاری مهر)

Almost 8 new Internet users added worldwide every second (infographic) | Royal Pingdom

Must-have Certifications for IT Pros

۲۰۱۱ سال حکم‌رانی بدافزارها بود

۷۰ میلیون دلار صادرات نرم‌افزار داشته‌ایم! (کو پس!؟)

رسانه‌های اجتماعی:

فیسبوک : حقوق ۵۰۰ هزار دلاری به اضافه پاداش ۴۵ درصدی برای زوکربرگ (زومیت)

اقتصاد:

زیر ذره‌بین چرا در مهار بحران‌ها، موفق نیستیم؟ (افشین چاروسه)

عراق، چین و هند دارنده‌ی بالاترین رشد اقتصادی در سال‌های آینده (حجت قندی؛ اقتصادانه)

اجماع واشنگتنی این نیست که شما می‌فرمایید (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

The World’s Most Powerful People List – Forbes (رتبه‌بندی سالانه‌ی فوربس)

رتبه هفدهم اقتصاد ایران در جهان

افزایش شاخص‌های سهام در بازارهای جهانی با اعلام حمایت چین از یونان

پایان دوران فعالیت رابرت زولیک در بانک جهانی

دوست داشتم!
۱

پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها   را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای: در ستایش امید (دکتر علی

یار

هی یار، یار!

این‌جا اگر چه گاه

گُل به مستانِ خسته … خار می‌شود،

این‌جا اگر چه روز

گاه چون شبِ تار می‌شود،

اما بهار می‌شود.

من دیده‌ام که می‌گویم!

سید علی صالحی

دوست داشتم!
۱۷

یار هی یار، یار! این‌جا اگر چه گاه گُل به مستانِ خسته … خار می‌شود، این‌جا اگر چه روز گاه چون شبِ تار می‌شود، اما بهار می‌شود. من دیده‌ام که می‌گویم! سید علی صالحی دوست داشتم!۱۷

مربیان و بازیکنان تلاش می‌کنند تغییراتی در بازی ایجاد کنند تا بتوانیم به‌تر بازی کنیم و گل‌های بیش‌تری به‌ثمر برسانیم؛ این مهم‌ترین مسئله در فوتبال است. نمی‌دانم چه اندازه از کارهایی که انجام می‌دهیم خلاقانه است. این مسئله را آن‌هایی که تاریخ فوتبال را دنبال می‌کنند باید بگویند که ما در سطح متفاوتی بازی می‌کنیم یا نه.” (سرخیو بوسکتس؛ این‌جا در مورد بارسلونا!)

بوسکتس به نکته‌ی خوبی اشاره کرده: همیشه باید در کار خلاقیت داشت. باید روش‌های انجام کار را تغییر داد. اما بخش بعدی حرف بوسکتس درست نیست که نمی‌داند آیا این خلاقیت، سابقه داشته یا نه؟ بنابراین خوب است آدم در کار و زندگی خلاقیت داشته باشد؛ ولی به‌شرط این‌که بدانید این خلاقیت، آیا واقعا خلاقیت جدیدی است یا نه؟ 

دوست داشتم!
۰

“مربیان و بازیکنان تلاش می‌کنند تغییراتی در بازی ایجاد کنند تا بتوانیم به‌تر بازی کنیم و گل‌های بیش‌تری به‌ثمر برسانیم؛ این مهم‌ترین مسئله در فوتبال است. نمی‌دانم چه اندازه از کارهایی که انجام می‌دهیم خلاقانه است. این مسئله را آن‌هایی که تاریخ فوتبال را دنبال می‌کنند باید بگویند که ما در سطح متفاوتی بازی می‌کنیم یا نه.” (سرخیو بوسکتس؛ این‌جا در