دعوت به همکاری در بخش سیستم‌ها و روش‌های یک هولدینگ معدنی

این آگهی هم مربوط به یکی از دوستان خوب من است:

یک شرکت هولدینگ فعال در زمینه‌ی اکتشاف معدن و صنایع معدنی، برای بخش سیستم‌ها و روش‌ها نیازمند جذب یک نفر کارشناس سیستم‌ها و روش‌ها با شرایط زیر دارد:

۱٫ حداقل سه سال سابقه‌ی کاری به‌عنوان کارشناس سیستم‌ها و روش‌ها در شرکت‌های صنعتی (سابقه‌ی کار در شرکت‌های معدنی مزیت محسوب می‌شود.)

۲٫ تسلط به مباحث تدوین فرایندهای سازمان و طراحی ساختار سازمانی.

۳٫ میزان حقوق با توافق طرفین تعیین خواهد شد.

فقط قبل از ارسال رزومه، خواهش می‌کنم به سه نکته‌ی زیر توجه فرمایید:

الف ـ حداقل سابقه‌ی کار اهمیت بسیار زیادی دارد. رزومه‌های دارای سابقه‌ی کم‌تر به مصاحبه دعوت نخواهند شد.

ب ـ این شرکت به‌دنبال مدیر بخش سیستم‌ها و روش‌ها و مشاور نیست. 

ج ـ این شغل، تمام‌وقت است. بنابراین در صورت نیاز به شغل پاره‌وقت، لطفا رزومه ارسال نکنید.

رزومه‌های‌تان را حداکثر تا روز یک‌شنبه ۲۰ اسفند ماه به ای‌میل gozareha@outlook.com ارسال فرمایید. لطفا در بخش عنوان (Subject) ای‌میل‌تان حتما واژه‌ی “معدن” را قید کنید. 

دوست داشتم!
۱

اخلاق، عدالت و باقی ماجراهای دنیای بی‌رحم کسب و کار

مدت‌ها است در این‌جا درددلی ننوشته‌ام. این ننوشتن طبعا به‌معنای نبودن درد نیست. عمیقا یاد گرفته‌‌ام که درد ـ هر چند سخت ـ تحمل کردنی است و ناامیدی، موقت. اما از سویی دیگر برای من، همیشه، نوشتن، یکی از مهم‌ترین راه‌های آرام‌ شدن در روزهای “ترانه و اندوه” بوده است. بنابراین امشب نکته‌ای را می‌خواهم بنویسم که احتمالا دغدغه‌ی بسیاری از جوانان هم‌سن و سال من است. امیدی ندارم که این نوشته تلنگری بر بر فردی باشد که موضوع نوشته‌ی من است؛ اما حداقل‌، ثبت شدن‌ خاطره‌ی اتفاقی که امروز برای‌ام افتاد، می‌تواند در حکم هشداری باشد برای منِ این روزها جوان در سال‌هایی دور که به سن و سال بزرگ‌ترهای امروز می‌رسم. 

********

از کار کردن روی تک‌تک پروژه‌هایی که کار کرده‌ام و همین‌طور از هم‌کاری با یک مدیر بزرگ‌تر لذت برده‌ام، چیز یاد گرفته‌ام و احساس خوبی داشته‌ام. اما متأسفانه اغلب اوقات پای مسائل مالی که پیش می‌آید، فقط برای‌‌ من و هم‌سن و سال‌های من، بزرگ‌ترین عایدی، تأثر و تأسف است … و این بزرگ‌ترین مشکل من در سال‌های کاری‌ام بوده است: این‌که همیشه آخر هر پروژه، تنها چیزی که سختی اجرای آن را توجیه می‌کند چیزی نیست جز این‌ها: “رزومه‌ی پربارتر / تجربه‌ی دوست‌داشتنی / دانش و مهارت‌های جدید” و وعده‌ به خود که این‌ها بعدها ثمر خواهند داد! 

واقعیت تلخ ماجرا اما این است که این وعده، تا زمانی که مجبور باشی برای دیگری کار کنی، هیچ‌وقت از راه نمی‌رسد. تمام دانش و مهارت و کیفیت‌‌ات، باید در خدمت افزایش تعداد صفرهای حساب آن دیگری باشد که حتا ثانیه‌ای مسئولیت و  کسری از ثانیه‌ زحمت را متقبل نشده است! 

********

من ناشکر و زیاده‌خواه نیستم و نبوده‌ام. همیشه بسیار بیش‌تر از آن‌که باید ـ به‌قیمت از دست رفتن سلامتی و لذت‌های زندگی ـ کار کرده‌ام و به کمِ بابرکت، معتقد. توجیه‌ام هم البته هم‌واره همان سه گانه‌ی “کسب تجربه / لذت از کار / یادگیری” بوده است و امید به نتیجه‌بخشی آن‌ها در آینده. نتیجه‌ای که با تمام وجود خدا را شاکرم امسال در کارهای مشاوره‌ی شخصی‌ام تجربه‌اش کردم و امیدوارم در سال‌های بعد بزرگ‌تر هم باشد! 🙂

اما واقعا از این تمِ تکراری دل‌ام می‌گیرد که وقتی برای دیگری کار می‌کنی، در زمان کار، “مشاور بادانش و مدیر پروژه‌ی گران‌قدر و باتجربه” هستم و مدتی بعدش که کار تمام شد، بده‌کارِ مالی آقایان و مسئول پی‌گیری مطالبات‌شان از کارفرمای زبان‌نفهم پروژه بابت کاری که من کرده‌ام و آن‌ها حتا تماشای‌اش هم نکرده‌اند. و خوب البته در به‌ترین حالت، این منت بر سر من گذاشته نمی‌شود که در برابر آن کار، “حقوق” گرفته‌ام! لابد این‌که آن حقوق، عادلانه بوده یا نه و کسری آن به پایان پروژه حواله داده شده هم اصلا مهم نیست. این نگاه ابزاری، دیوانه‌ام می‌کند …

********

آدم‌ها ابزار کسب درآمدهای آن‌چنانیِ شما نیستند بزرگ‌ترها. آن‌ها هم انسان‌اند. یادتان بیاید روزهایی که هم‌سن و سال همین جوان‌ها بودید. یادتان بیاید همان خاطرات‌تان را که برای ما روایت کردید از کسانی که دست‌‌تان را گرفتند و بالا کشیدندتان. همین!

پ.ن. این نوشته برآمده است از یک کیس کاری خاص که این روزها درگیرش هستم و چند خاطره‌ی بد سال‌های کاری‌ام را یادم آورد. بنابراین بزرگ‌ترهای دور و بر من، دوستان بزرگ‌وار هم‌کارم و کارفرمایان محترمی که احتمالا این‌جا را می‌خوانند، لطفا به خودشان نگیرند!

دوست داشتم!
۲

چگونه با محل کارمان خداحافظی کنیم؟

روزهای آخر سال است و ممکن است خیلی از ما قصد داشته باشیم در سال جدید کار جدید یا محل کار جدیدی را تجربه کنیم. خود من ابتدای سال جدید بالاخره بعد از ۶ سال محل کارم را عوض کردم. اگر چه خروج از محیطی که آدم به آن عادت کرده است، کار سختی است؛ اما حتما تغییر مفید است. دلیل اصلی من هم همین ایجاد تغییر بود.

اما از همان روزهایی که سال گذشته دنبال کار جدید می‌گشتم، این سؤال برای من مطرح بود که چطور باید محل کارم را طوری ترک کنم که خودم و هم‌کاران‌م با خوبی و خوشی از هم جدا شویم؟ این‌جا اتفاقی جواب سؤال‌م را به‌دست آوردم: از زمانی که تصمیم گرفتم محل کارم را عوض کنم؛ باید این پنج کار را انجام می‌دادم:

۱- در زمانی که دارید دنبال کار جدید می‌گردید، به همکاران‌تان ابدا هیچ چیزی نگویید: فرقی هم ندارد به به‌ترین و صمیمی‌ترین دوست‌تان بگویید یا رئیس‌تان! شایعات همیشه دردسرسازند. من این اشتباه را مرتکب شدم؛ شما این اشتباه را نکنید!

۲- از بد و بیراه گفتن در شبکه‌های اجتماعی به سازمان و رئیس‌تان خودداری کنید! امروز دنیای آن‌لاین مثل دنیای آف‌لاین شده است. بنابراین اخبار خیلی زود به رئیس‌تان می‌رسد … اگر هم قصد داشتید در این مورد بنویسید، علت تصمیم‌تان را بنویسید: مثلا من احساس می‌کردم که در زندگی‌ حرفه‌ای‌ام دچار سکون شده‌ام (که این ربطی به سازمان محل کارم نداشت!) و برای همین باید با ایجاد یک تغییر بزرگ به خودم تلنگر بزنم.

۳- تصمیم‌تان را به جدایی از سازمان، علاوه بر نوشتن استعفانامه‌ی مکتوب در جلسات رو در رو اعلام کنید: من هم با مدیرعامل محترم شرکت‌مان سه جلسه در مورد علل جدایی‌ام داشتم و هم در جشن آخر سال شرکت، رسما از همکاران‌م خداحافظی کردم و علت جدایی‌ام را هم به همه گفتم.

۴- پل‌های پشت سرتان را خراب نکنید! از کجا معلوم که روزی دوباره گذارتان به همین سازمان نیافتد؟ از کجا معلوم که روزی در سازمانی دیگر با مدیران و کارشناسان همین‌ سازمان دوباره همکار نشوید؟ اصلا چرا امکان کار پاره‌وقت و پروژه‌ای را با این سازمان از خودتان بگیرید؟ من هم‌چنان با شرکت قبلی‌ در تعامل کاری نزدیک هستم.

۵- روز آخر احساساتی نشوید: احساساتی شدن (اعم از خشم یا تأسف و ناراحتی) می‌تواند تصمیم‌تان را خراب کند! به‌جای آن به واقعیت توجه کنید. من روز آخر بسیار احساساتی شدم (داشت اشک‌م درمی‌آمد!)؛ اما روی تصمیم‌ام ثابت‌قدم ماندم!

منبع

دوست داشتم!
۵

لینک‌های هفته (۱۲۹)

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

مرگ فروشنده (استاد پرویز درگی) (عاااااااااااااالی!)

چگونه یک مهارت جدید را به توانائی‌های خود بیفزائیم (محمد سالاری)

چگونه شاد زندگی کنیم؟ (عاااااااااااالی!)

۸ عاملی که شما را پیر می‌کند

هشدارهایی برای اینکه بفهمید بیمار می‌شوید

یک نوشیدنی مفید برای افزایش طول عمر (قهوه!)

مدیریت و کارآفرینی:

تغییر تعریف مدیر پروژه در PMBOK  و شرایط سابقه کار برای آزمون PMP (نادر خرمی راد) (هر دو بسیار مهم و جالب!)

هم‌کاری‌های استراتژیک (مجید آواژ؛ روزنوشت‌های بهساد)

آیا خصوصیات جنسیتی در مدیریت تأثیرگذار است؟ دو راهی بر سر راه مدیران زن

راه‌هایی برای شناسایی ذی‌نفعان کلیدی (محسن احمدی)

انسان، مهندسی و مدیریت (نیام یراقی، یادداشت‌های مدیریت ریسک)

وفاداری مشتریان را چگونه اندازه‌گیری کنیم؟ (هدهدان)

دشمنی پنهان گوگل با سامسونگ (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

آیا واقعا می‌خواهید صاحب یک کسب و کار شوید؟

کمبود مهارت، چالش پیش روی دنیای کسب‌وکار

چگونه بر نقاط قوت رقبای‌تان سرمایه‌گذاری کنید

چرا باید عملکرد متوسط را ارج نهاد؟

جامعه های مجازی از چه راهی درآمد کسب می کنند

راهنمایی‌های ریچارد برانسون به کارآفرینان رمز یک سخنرانی موفق

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

توضیحاتی درباره همایش نرم‌افزارهای موبایل و موبایل وب (میلاد احرام‌پوش؛ روزنوشت‌های میلاد)

دروغ‌ و کشف دروغ در عصر شبکه‌های آنلاین (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک) (عااااااااااالی!)

در مورد انیمیشن کوتاه Paperman: برنده اسکار امسال (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک) (توصیه‌ی اکید به دیدن این انیمیشن!)

مایکروسافت Windows Blue را برای پیش‌نمایش عمومی آماده می‌کند (وبلاگینا)

گوگل سرویس موسیقی آنلاین راه‌اندازی می‌کند

۱۰۰ میلیون کاربر دراپ باکس روزانه «یک میلیارد» فایل آپلود می کنند

Pirate Bay آواره شد

پایان عصر کامپیوترهای شخصی

فناوری همراه:

عینک گوگل، سیم کارت نخواهد خورد و از طریق وای فای یا تترینگ تبادل دیتا خواهد کرد و دو دیدگاه متناقض در مورد عینک گوگل (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

مدیر ارشد گوگل: یک دیوار بین نکسوس و موتورولا وجود دارد – زومیت

بودجه ۶۵ میلیون دلاری اتحادیه اروپا برای به نتیجه رساندن پروژه های تحقیقاتی در زمینه ۵G تا ۲۰۲۰ (نارنجی)

عرضه نسخه آزمایشی فایرفاکس او اس برای توسعه دهندگان موبایل توسط سونی

رشد ۷۸ درصدی فروش جهانی رایانه‌های لوحی در سال ۲۰۱۲

رسانه‌های اجتماعی:

اشتراک‌گذاری بدون تحقیق مطالب در شبکه‌های اجتماعی (محمود حق‌وردی؛ حرفه‌: روابط‌عمومی)

اسکار ۲۰۱۳ در توییتر و گوگل به موفقیت بزرگی دست یافت (وبلاگینا)

صنعت فاوا در ایران:

نگاهی به برنامه‌های وزیر جدید ICT 😐

حکیم جوادی : اینترانت از اینترنت جدا می‌شود

آخرین وضعیت راه اندازی “الکسای” ایرانی

گزارش عملکرد سازمان نصر کشور منتشر شد

دومین جایزه ملی کیفیت ICT اعطا شد

طرح‌های کلان مرکز ملی فضای مجازی

رگولاتوری: مجوز ایرانیان‌نت برای فیبرکشی انحصاری است نه ارائه محتوا

«آشنای اول» برند تلفن ثابت مخابرات شد

سند جامع فناوری اطلاعات و ارتباطات به دست مجلس رسید

اقتصاد:

ایسنا – افزایش حقوق؛ ۲۰ درصد/ ارز؛ شناور/ نفت؛ ۹۵ دلار/ یارانه؛ دو برابر می‌شود

آشفتگی سیاست‌های اقتصادی در ایران (حجت قندی؛ اقتصادانه)

برندگان و بازندگان حداقل دستمزد (حسین عباسی؛ IRPD ONLINE)

از مهندسی برق تا اقتصاد (علی دادپی؛ اقتصاد خرد، بازار و خانوار) 

توسعه چیست و شاخص‌های توسعه کدامند؟

جامعه، ماشین نیست، آن را فرموله نکنید

خبرآنلاین – بهمنی:جنگ اقتصادی تلفات هم دارد/نرخ سود بانکی تغییر می‌کند و بهمنی: ارز باید تک نرخی شود – ( Tala.ir ) سایت طلا

خبرآنلاین – تهران، اصفهان، مشهد، شیراز، تبریز، اهواز و دیگر شهرهای ایران چقدر توسعه یافته‌اند؟

اقتصاد آنلاین – تازه‌ترین پیش‌بینی اکونومیست از صادرات ایران

دوست داشتم!
۱

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۹۶)

“من این فشار بازی کردن برای منچستریونایتد را دوست دارم. فوق العاده است که در دیدارهای بزرگ حضور داشته باشید. شما نمی دانید چه اتفاقی رقم خواهد خورد زیرا مرز باریکی بین پیروزی و شکست وجود دارد. من این گوش به زنگ بودن و هیجان را دوست دارم. نمی‌توانم روزی که باید از فوتبال کنار بروم را تصور کنم. می‌دانم که دلم برای این هیجان و هیاهو تنگ خواهد شد.” (رابین فن‌پرسی؛ این‌جا)

راست‌ش تا حالا به این شاخص رضایت شغلی فکر نکرده بودم: هیجان‌انگیز بودن شغل! بسیار جالب است؛ چه مدیر باشید و از زاویه‌ی دید سازمان به ماجرا نگاه کنید و چه از زاویه‌ی دید شغل خودتان به‌دنبال انگیزه‌ای برای ادامه دادن یا ندادن و انتخاب کردن باشید.

دوست داشتم!
۲

“تدبیر” از نمایی جدید

در طول این سال‌های اخیر که دانش‌جو و دانش‌آموخته‌ی مدیریت بوده‌‌ام، همیشه یکی از به‌ترین منابع در دسترس‌م برای یادگیری نشریات مدیریتی داخل و خارج از کشور بوده‌اند. در مورد نشریات داخلی اگر چه از آن‌ها بسیار آموخته‌ام؛ اما هم‌واره نقاط ضعف آن‌ها برای من آزاردهنده بوده است. این‌که می‌شود چقدر آن‌ها را به‌تر و کاربردی‌تر و جذاب‌تر ارائه داد، یکی از دغدغه‌های همیشگی من بوده است. 

اوایل امسال بود که دوست خوب‌م احسان اردستانی از من خواست تا اگر ایده‌ای برای به‌تر کردن مجله‌ی تدبیر سازمان مدیریت صنعتی (قدیمی‌ترین نشریه‌ی مدیریتی ایران) دارم ارائه کنم. من هم مجموعه‌ای از ایده‌های‌ام را نوشتم و برای احسان فرستادم. حدود دو ماه پیش بود که احسان مجددا تماس گرفت و گفت که پروژه‌ی تحول مجله‌ی “تدبیر” در سازمان کلید خورده و اگر هنوز علاقه دارم می‌توانم به تیم نشریه بپیوندم. و این‌گونه شد که من به‌عضویت شورای سردبیری نشریه‌ی تدبیر درآمدم.

در این فاصله‌ی دو ماهه، جلسات متعددی در مورد چگونگی تحول تدبیر داشته‌ایم و به نتایج خوبی هم رسیدیم. بخش‌های جدیدی به مجله‌ افزوده شدند که بخشی از آن‌ها ایده‌های گزاره‌ها در این چند سال اخیر بودند. مشخصا بخش وبلاگستان مدیریتی ـ‌ که قرار است به انتشار به‌ترین پست‌های وبلاگ‌های فارسی در ماه گذشته بپردازد (یعنی به‌ترین‌های لینک‌های هفته) ـ و مشاهده‌گر جزو بخش‌های تدبیر جدید خواهند بود. بخش‌های جذاب دیگری هم به تدبیر افزوده شده‌اند:

ـ رصد: که هر ماه به بررسی فضای کسب و کار در محیط عمومی کشور و یک صنعت خاص خواهد پرداخت.

ـ مقاله‌ی منتخب ماه: که قرار است ترجمه‌ی یک مقاله‌ی منتخب از نشریات معتبری مانند: HBR، مک‌کنزی کوآرترلی، اکونومیست و … در آن چاپ شود.

ـ مصاحبه‌ی ماه: هر ماه با یک استاد برجسته‌ی مدیریت و یک مدیر باتجربه و شناخته شده مصاحبه انجام خواهد شد.

ـ اقتراح (نظرخواهی): در این بخش هر ماه یک سؤال مبتلا به بنگاه‌های کشور و مدیران آن‌ها مطرح می‌شود و از چند نفر صاحب‌نظر آن حوزه در این زمینه راه‌کار خواسته می‌شود.

ـ کسب و کارهای کوچک: این بخش بر آن است تا راه‌نمایی‌های کاربردی را در اختیار مدیران این کسب و کارها قرار دهد.

ـ مشاوره‌ی مدیریت: موضوع مورد علاقه‌ی من! در این بخش قرار است به بررسی مسائل صنعت مشاوره در ایران و جهان و ارائه‌ی راه‌نمایی‌های کاربردی به مشاوران مدیریت بپردازیم.

ـ طنز و کاریکاتور: در این بخش فعلا هر ماه تعدادی کاریکاتور مدیریتی منتخب چاپ خواهند شد تا بعدها که به تولید در این حوزه برسیم!

مسئولیت بخش‌های وبلاگستان مدیریتی، مشاهده‌گر، کسب و کارهای کوچک، مشاوره‌ی مدیریت و طنز و کاریکاتور هم با من است و در مصاحبه‌ها هم حضور خواهم داشت. 🙂 

نتیجه‌ی اولین تلاش‌ جمعی ما در این زمینه، تدبیر بهمن ماه است که حدود یک هفته است منتشر شده است که طرح جلدش را در زیر می‌بینید:

مطالب جذاب این شماره از نظر من این‌هاست:

ـ مصاحبه با آقای دکتر منطقی مدیرعامل سابق ایران خودرو و مدیرعامل فعلی سازمان صنایع هوایی ایران (حرف‌های جذابی زدند که بخشی از آن‌ها را هفته‌ی آینده در یک پست منتشر می‌کنم.)

ـ افتراح با موضوع: بنگاه‌ها در برابر نوسانات شدید نرخ ارز باید چه کار کنند؟

مقاله‌ی ماه با موضوع: تولید آینده.

این روزها که در حال آماد‌ه‌سازی تدبیر اسفند ماه هستیم، امیدوارم زحمت بکشید و تدبیر بهمن را ببینید و ما را هم از نظرات خوب‌تان محروم نفرمایید. 🙂

پ.ن. ماه‌نامه‌ی مدیریتی گزاره‌ها هم بعد از چند ماه وقفه که به‌علت مشکلات سایت ایجاد شد، انشالله به‌عنوان هدیه‌ی نوروزی هفته‌ی آینده منتشر خواهد شد.

دوست داشتم!
۰

مقاله‌ی هفته (۲۶): چگونه ایده‌های جدید کسب و کار را در زندگی روزمره بیابیم

 نویسنده: نادیا گودمن / مترجم: علی نعمتی شهاب

ایده امپراتوری شگفت‌انگیز دیسنی‌لند در یک مسافرت خانوادگی متولد شد. والت‌دیسنی در حال بازدید از “باغ‌های تیوولی” ـ یکی از قدیم‌ترین پارک‌های سرگرمی اروپا ـ بود که متوجه شد می‌تواند نمونه بهتر و بزرگ‌تری از آن را در کالیفرنیا بسازد. روش او چندان هم غیرمعمول نبود: کارآفرینان بزرگ ایده‌های جدید کسب و کار را با تمرکز بر روی فرصت‌های قابل مشاهده در زندگی روزمره می‌یابند.

اندی بوینتون نویسنده مشترک کتاب “شکارچی ایده” در این زمینه می‌گوید: “دنیای اطراف شما مملو است از ایده‌هایی که می‌توانند مفید باشند.”

هیچ یک از این ایده‌ها با زیاد فکر کردن در خلأ به‌سراغ شما نخواهند آمد. لازم است به جهان بیرون بپیوندید و رفتارهایی را تمرین کنید که شما را به سوی ایده‌های نو راهنمایی می‌کنند. بوینتون می‌گوید: “نوآوری به‌معنای این‌که چقدر باهوشید نیست؛ بلکه معنای آن شکار ایده‌ها است. رفتار شما بر هوش‌تان غلبه دارد.

با فرا گرفتن روش درست فکر کردن و اقدام برای کشاندن فرصت‌ها به زیر نور درخشان خورشید ذهن‌تان، جریان بی‌پایانی از ایده‌های جدید کسب و کار را در زندگی روزمره‌تان شاهد خواهید بود. سه نکته که در این‌جا ارائه می‌شوند به شما برای کشف الهامات جهان پیرامون‌تان کمک خواهند کرد:

۱- فهرستی از فرصت‌های موجود را ثبت کنید: بوینتون پیشنهاد می‌کند: “در هر زمانی، کاری هست که باید انجام شود” که بدین معناست: دنیا پر است از مسائلی که باید حل شوند. بنابراین در حین پیش رفتن با جریان زندگی روزمره، فهرستی از کارهایی که دیگران از انجام آن‌ها شانه خالی می‌کنند، آن‌ها را نادیده می‌گیرند یا در انجام اثربخش آن‌ها شکست می‌خورند، تهیه کنید. هر کدام از این‌ها، یک فرصت بالقوه است. بوینتون می‌گوید: “با تجربیات خودتان شروع کنید.” از خودتان سؤال کنید چه چیزی مرا دچار خطا می‌کند؟ چه چیزی می‌تواند ساده‌تر شود؟ چطور لذت بیش‌تری ایجاد کنم؟ چطور آسایش بیش‌تری فراهم آورم؟ دغدغه‌های خودتان، شما را به سوی مسائل واقعی می‌کشاند که  خود، می‌توانند به ایده‌های نوین کسب و کار بدل شوند.

۲- به‌دنبال شکار ایده‌ها در موقعیت‌های گوناگون باشید: ایده‌های نو نیازمند خلاقیت‌اند و خلاقیت، نیازمند دستیابی به تازگی و تنوع. ممکن است شما یک ایده بزرگ را زمانی که در تعطیلات هستید ببابید یا به یک الهام غیرمنتظره در یک موزه‌ی هنر تجربی دست یابید. بوینتون می‌گوید: “اگر چشمان خود را بگشایید، پاسخ، همین‌جا پیش روی شماست. اما دنیای شما باید به‌اندازه‌ کافی گسترده و متنوع باشد تا بتواند ایده‌هایی را که به‌دنبال آن‌ها هستید به شما بدهد.”

جستجوی شما باید هدفمند باشد. بوینتون می‌گوید: “شکارچیانِ ماهرِ ایده‌ها زمانی که با مردم سخن می‌گویند، تنها نمی‌خواهند یک رابطه اجتماعی برقرار کنند؛ بلکه آن‌ها به‌دنبال یاد گرفتن از دانسته‌ها و کشف معادن کارهای قابل انجام در دنیای اطراف خود هستند تا به ایده‌های مفید دست یابند.”

۳- ببینید دیگران چطور مسائل کسب و کاری را حل می‌کنند: در هر موقعیتی، با مجموعه‌ای از مسائل مواجهید که قبلا کسی تلاش کرده است تا آن‌ها را حل کند. هر یک از این تلاش‌ها، خود فرصتی برای یادگیری هستند. با بررسی این‌که چگونه فروشگاه‌های موفق موجودی‌شان را مدیریت می‌کنند، چگونه بسته‌بندی محصولات توجه شما را به خود جلب می‌کند یا این‌که چطور آمازون، خریدهای ناگهانی را جرقه می‌زند، شروع کنید. احتمالا می‌توانید روش بهتری برای حل یک مسئله‌ مشابه بیابید یا برای حل یک مسئله متفاوت الهام بگیرید.

بوینتون می‌گوید: “شما واقعا می‌توانید ایده‌ها را قرض بگیرید و از آن‌ها دوباره استفاده کنید و به‌کارشان ببرید. با ایجاد عادت ذهنی کشف راه‌حل‌های دیگران، چشمان شما به روی آن‌چه آن بیرون در حال رخ دادن است، باز خواهد شد.”

منبع

دوست داشتم!
۳

دعوت به همکاری کارشناس کنترل پروژه

این آگهی مربوط به یکی از شرکت‌هایی است که من با آن همکاری دارم و به درخواست دوستان همکار منتشر می‌شود:

شرکت مهندسی مشاور حاسب سیستم برای همکاری در دفتر مدیریت پروژه (PMO) نیازمند مهندس صنایع مسلط به مباحث کنترل پروژه و نرم‌افزار MSP است. گفتنی است برای این فرصت شغلی سابقه کار ضروری نبوده ولی نظم و مسئولیت‌پذیری مزیت محسوب می‌شود.

لطفا رزومه‌های‌تان را به نشانی ای‌میل info@hasebsystem.com ارسال فرمایید.

پ.ن. ضمن تشکر از دوستانی که برای آگهی‌های اخیر رزومه فرستاده‌اند، لازم است بگویم که به‌دلیل نیاز به حل پاره‌ای مسائل اولیه‌ی فیمابین با کارفرماهای پروژه‌ها (مسائل مربوط به آغاز پروژه بعد از عقد قرارداد)، در دعوت از دوستان برای مصاحبه تأخیر به‌وجود آمد. إنشالله به‌زودی دوستان به مصاحبه دعوت خواهند شد.

دوست داشتم!
۱

برندسازی شخصی: این، یک نمایش نیست!

یادم هست اولین مطلب‌م که در مطبوعات چاپ شد چقدر سر و صدا کردم. 🙂 خیلی خیلی خوش‌حال بودم و دیگر فکر می‌کردم من دیگر همان علی شهاب دیروزی نیستم. مسئله فقط هیجان‌زدگی از دیدن اسم‌م بالای یک مطلب چاپی نبود: کلاس کاری من بالاتر رفته بود! تا مدت‌ها عادت داشتم هر مقاله‌ای که از من چاپ می‌شد، با شادی تمام نشانی مقاله را در جاهای مختلف می‌نوشتم و برای هر کسی هم که می‌رسیدم، با آب و تاب تعریف می‌کردم: ببینید چقدر من آدم موفقی هستم؟

اما … به‌تدریج دامنه‌ی همکاری‌ام با مطبوعات گسترده‌تر شد و مقالات‌م به‌صورت ماهانه و این اواخر هفتگی در نشریات مختلفی به چاپ رسیدند. و با کم شدن فاصله‌ی زمان انتشار مقالات، از آن شادی درونی دیگر خبری نبود. دیگر دیدن نوشته‌‌ی چاپی‌ام برای‌ام تبدیل به یک اتفاق عادی شده است. ماجرا البته فقط این نبود. در واقع قصه‌ی اصلی این بود که من احساس می‌کردم که لازم است شادی رسیدن به هر موفقیتی را در محیط اجتماعی دور و برم فریاد بزنم. اسم این را هم گذاشته بودم برندسازی شخصی! این‌که دیگران ببینند من چقدر کارهای بزرگی می‌کنم و به کجاها دارم می‌رسم، از نظر منِ آن روزها برای ارتقای جایگاه‌م در زندگی شغلی و حتا شخصی‌ام بسیار مهم بود. 

اما یک اتفاق مهم‌تر در همین گیر و دار برای من افتاد و آن هم تلنگرهایی بود که چند نفر از دوستان عزیزم به من زدند:

  1. “خب که چی؟ چرا می‌خوای خودت را برای هزارمین بار اثبات کنی؟ فکر نمی‌کنی حال دیگران ممکنه به هم بخوره؟”
  2. “هیچ دقت کردی که بقیه در موردت چی فکر می‌کنند؟ تو داری کاری می‌کنی که دیگران فکر کنند آدم بسیار کاملی هستی و نقطه‌ی ضعفی نداری! خیلی‌‌ها برای همین از تو می‌ترسند!”
  3. “عقده‌ی تحسین شدن داری؟”

و چیزهای دیگری شبیه این‌ها.

راست‌ش را بخواهید باید اعتراف کنم که از یک جایی به‌بعد واقعا تحسین شدن بابت بزرگ‌ترین موفقیت‌ها هم لذت زیادی ندارد! همان‌طور که خودت احتمالا شانه‌ای بالا می‌اندازی، دیگران هم همین‌گونه به تو و زندگی‌ات نگاه می‌کنند. از آن مهم‌تر این‌که من امروز متوجه شدم آن روزها دو اتفاق بسیار بد دیگر هم افتاده بود که من از آن‌ها بی‌خبر بوده‌ام:

یک ـ به‌تدریج تعریف موفقیت برای من عوض شد و دیگر نمی‌دانستم موفقیت یعنی چی؟

دو ـ خودم هم دیگر نمی‌توانستم تشخیص بدهم، خودِ‌ واقعی‌ام کدام است؟ آن کسی که خودم می‌شناسم‌ش یا آن کسی که تلاش دارد پشت یک مشت موفقیت‌هایی نسبی خودش را پنهان کند؟

و همین‌جا بود که با حقیقتی عریان روبرو شدم: من همان کسی نیستم که دیگران فکر می‌کنند. و از آن بدتر این‌که خودم هم دارم فراموش می‌کنم آن جمله‌ی معروف بیهقی را: “و من، این همه نیستم …

*******

“من، این همه نیستم.” این یکی از کلیدی‌ترین جمله‌های زندگی من بوده است که برای سال‌ها فراموش‌ش کرده بودم. و با به‌یاد آوردن این جمله، یکی از بزرگ‌ترین کشف‌های امسال زندگی من اتفاق افتاد: این‌که نمایش دادن، کوچک‌ترین رابطه‌ای با برندسازی شخصی که ندارد، هیچ؛ از جایی به‌بعد تبدیل می‌شود به بزرگ‌ترین حجاب پیش روی خود آدمی: این‌که دیگران، از یاد ببرند تو هم آدمی هستی شکننده با نقاطی ضعف بسیار. آدمی که همیشه نباید سرحال و پرانرژی و سرشار از ایده باشد. آدمی که حق دارد گاهی وقت‌ها کم بیاورد و بخواهد برود در گوشه‌ی تنهایی‌اش به آسمان زل بزند و اشک بریزد. آدمی که اشتباهات‌ش از انتخاب‌های درست‌ش همیشه بیش‌تر است … و بدتر وقتی است که همین آدم خاکستری، خودش هم یادش برود کیست، از کجا آمده و به کجا خواهد رفت!

*******

قصه‌ی بالا می‌تواند کاملا واقعی باشد یا نباشد. می‌شود بخشی از آن واقعیت باشد و بخشی از آن هم داستان‌پردازی و خیال. اما هر کدام از این‌ها هم که باشد، نتیجه‌اش یکی از درس‌های بزرگ زندگی برای من است: بگذارید عمل‌کرد شما در انجام کارهای بزرگ از شما سخن بگوید؛ نه این‌که خودتان موفقیت‌های خیالی‌تان را روایت کنید. برندسازی شخصی یک نمایش نیست: پرتره‌ای است که از خودتان کشیده‌اید و زندگی، آن را روی دیوارش به‌‌نمایش گذاشته‌ است تا دیگران ببینندش و از روی علاقه و میل و اشتیاق، کشف‌اش کنند.

دوست داشتم!
۵
خروج از نسخه موبایل