درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۹۱)

“من اینجا نیستم که جای فن‌پرسی را بگیرم یا کاری کنم که هواداران او را فراموش کنند. من اینجا هستم تا کار متفاوتی انجام دهم. نمی‌خواهم ادعا کنم که قصد دارم جای خالی او را پر کنم؛ زیرا من احترام زیادی برای او قائل هستم. او فصل بسیار خوبی را در آرسنال سپری کرد. من برای او آرزوی موفقیت می‌کنم. می‌خواهم هر کار از دستم برمی‌آید برای آرسنال انجام دهم؛ اما نمی‌خواهم پرمدعا باشم و بگویم آمده‌ام که جای خالی او را پر کنم. این خیلی بد است. من کاملا آماده هستم. آماده‌ام تا مسئولیتی رادر تیم به عهده بگیرم و کاری کنم که مردم بگویند “بله ما الیویه را داریم”.  اگر این طور فکر نمی‌کردم، هرگز به این باشگاه نمی‌آمدم.” (اولیویه ژیرو؛ مهاجم تازه‌وارد این فصل آرسنال؛ این‌جا)

وقتی که پا به سازمان جدیدی گذاشتید یا هر زمانی که قصد داشتید کار جدیدی را شروع کنید، انگیزه‌های اولیویه ژیرو یادتان باشد!

دوست داشتم!
۲

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۹۰)

«هنوز می‌گویم انگلیس قوی‌ترین است. در انگلیس اگر بازیکنی را بخواهید او را راحت می‌خرید و او مشتاق به حضور در لیگ برتر است. تا زمانی که این اتفاق می‌افتد انگلیس قوی‌ترین لیگ اروپا است. انگلیس بهترین است چون این جا چیزهای بیش‌تری نسبت به بقیه لیگ‌ها داریم. این‌جا بحث نحوه‌ی تجربه کردن فوتبال هم مطرح می‌شود. عمیقا بر این باور هستم و بازیکنان هم همین را می‌گویند.» (آرسن ونگر؛ این‌جا)

قبلا این‌جا در مورد “مدل کیفیت زندگی کاری” برای‌تان نوشته‌ام. مدلی که در آن پست تشریح کردم، مدل مؤسسه‌ی والت برای رتبه‌بندی “به‌ترین شرکت‌های مشاوره برای کار کردن” بود. هر ساله مؤسسات متعددی به انتشار چنین رتبه‌بندی‌هایی می‌پردازند و شرکت‌های بزرگ و سرشناس هم هر کاری می‌کنند تا در این رتبه‌بندی جایگاه بالاتری کسب کنند تا بتوانند استعدادهای به‌تر و بیش‌تری را در مقایسه با رقبا جذب کنند. اگر کمی دقت کنید، شاخص‌های چنین مدل‌هایی در تلاش‌اند تا میزان “احساس خوب” یا “کیفیت تجربیات کارکنان” را در محیط کاری‌شان تبدیل به معیاری قابل اندازه‌گیری و قابل مقایسه با دیگر شرکت‌ها تبدیل کنند. این ماجرا یک درس بسیار بزرگ را به مدیران سازمان‌ها یاد‌آوری می‌کند که  که استاد ونگر هم دقیقن به آن اشاره کرده است: “احساس تجربیات خوب کارکنان در سازمان در دنیای شدیدا رقابتی امروز برای جذب نیروی انسانی باکیفیت، تبدیل به یک مزیت رقابتی برای سازمان‌ها شده است.”

حالا بیایید از زاویه‌ی دید فردی به ماجرا نگاه کنیم. به‌نظرم این‌طوری ماجرا جالب‌تر هم می‌شود. “تجربیات خوب سازمانی!” این‌ دقیقن یکی از کلیدی‌تری معیارهای انتخاب سازمان‌ محل کار و شغل‌ است؛ چیزی که ما آن را معمولا جزو آخرین معیارهای ما برای انتخاب است. معمولا معیارهایی مثل حقوق بیش‌تر، مثل پست و جایگاه‌مان در سازمان و چیزهایی از این قبیل اولویت دارند. اگر چه این معیارها هم بسیار مهم‌اند؛ اما آن چیزی که در پایان برای‌مان می‌ماند، “تجربه‌‌”های‌ خوب و بد و زیبا و نازیبای ما از سازمان است. ارمغان ما از زندگی در سازمان‌ها همین تجربه‌هاست … هر جایی که هستید کمی به تجربه‌های سازمانی‌تان فکر کنید: اگر شاغل هستید به این فکر کنید که در سازمان محل کار کنونی‌تان ـ و احتمالا محل کارهای قبلی‌تان ـ چه چیزهایی را تجربه کرده‌اید و این تجربیات آیا همانی بوده‌اند که برای احساس لذت و شادی و البته پیش‌رفت و رشد حرفه‌ای‌تان به آن‌ها نیاز داشته‌اید؟ و چه شاغل هستید و چه نه، به این فکر کنید که دوست دارید در زندگی شغلی‌تان چه چیزهایی را تجربه کنید. با دیگران در این مورد حرف بزنید و بخوانید و ببینید و یاد بگیرید. بعدها در زمان تغییر شغل یا سازمان‌تان به این ایده‌های “تجربیات مطلوب” خیلی نیاز خواهید داشت.

من تعدادی از تجربیات و ایده‌‌آل‌های تجربی‌ام از کار کردن در سازمان‌ها را یادداشت کرده‌ام که برای طولانی نشدن این پست، نوشتن آن‌ها را به روز شنبه‌ی آینده و پستی که در قالب مجموعه‌ پست‌های کار حرفه‌ای گزاره‌ها منتشر خواهد شد، موکول می‌کنم. منتظر باشید. 🙂

دوست داشتم!
۴

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۸۳)

“همه به دنبال قهرمانی هستند؛ اما باید بلد باشید که چگونه پیروز شوید و چگونه ببازید. من از شیوه‌ی برخوردمان با پیروزی و شکست‌ها احساس غرور می‌کنم.” (پپ گوآردیولا؛ این‌جا)

بدون شرح از پپ بزرگ!

دوست داشتم!
۱

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۸۱)

“دخه‌آ در طول فصل قبل با انتقادات زیادی مواجه شد؛ ولی من هم وقتی جوان بودم و در آژاکس بازی می‌کردم، مرتکب اشتباهاتی می‌شدم و در یووه و یونایتد هم اشتباه می‌کردم. مهم‌ترین نکته این است که باید اشتباهات‌ت را در همان بازی و یا در بازی بعدی فراموش کنی. دخه‌آ این کار را کرد. (ادوین فاندرسار درباره‌ی دروازه‌بان جوان اسپانیایی منچستر یونایتد؛ این‌جا)

درس این شماره این است: تلاش کنید خیلی زود اشتباهات‌تان را فراموش کنید؛ البته بعد از به‌خاطر سپردن درسی که از آن‌‌ها گرفته‌اید!

دوست داشتم!
۲

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۸۰)

“فصل فوق‌العاده‌ای را سپری کردیم ولی راز خاصی نداشتیم. در بارسلونا تلاش زیادی می‌کنیم و همه ما به احتمال موفقیت‌مان باور داریم. من فرهنگ کاری دارم. همه این را می‌دانند. سعی می‌کنم که در دقایق خوب و بد آرامش‌م را حفظ کنم.” (لئو مسی دوست‌داشتنی؛ این‌جا)

بدون شرح! 🙂

پ.ن. شماره‌ی سوم ماه‌نامه‌ی مدیریتی گزاره‌ها همراه با مطالب جذاب دو نفر از خوانندگان عزیز گزاره‌ها جمعه شب منتشر می‌شود.

دوست داشتم!
۳

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۷۹)

“گواردیولا مربی متفاوتی درمقایسه با سایر مربیان است.  این هم به خاطر دیدگاهی است که او دارد. زمانی که من به این‌جا آمدم، ایده‌ی من نسبت به فوتبال کاملا متفاوت با ایده‌ی امروزی‌ام بود. گواردیولا به من یاد داد تا چطور به نحو دیگری به فوتبال بنگرم. من چیزهای زیادی از او یاد گرفتم تا چطور یک بازیکن حرفه‌ای به‌تری باشم و چطور به فوتبال فراتر از نتایج بنگرم.” (خاویر ماسکرانو در توصیف پپ گوآردیولا؛ این‌جا)

یکی از اجزای  ـ یعنی تفکر سیستمی است ـ مدیریت نگرش‌ها یا مدل‌های ذهنی است. پیتر سنگه در صفحات ابتدایی این کتاب استثنایی نوشته است: “ﻣﺪﻝ‌ﻫﺎﻱ ﺫﻫﻨﻲ ﺍﻧﮕﺎﺷﺖﻫﺎﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻋﻤﻴﻖ ﻭ ﻳﺎ ﺣﺘﻲ ﺗﺼﺎﻭﻳﺮ ﻭ ﺍﺷﻜﺎﻟﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻓﻬﻢ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﻧﺤـﻮﻩ‌ی ﻋﻤﻞ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﺍﺛﺮ ﻣﻲ‌ﮔﺬﺍﺭﻧﺪ. ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﻣﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺪﻝ‌ﻫﺎﻱ ﺫﻫﻨﻲ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺍﺛﺮﻱ ﻛـﻪ ﺁن‌هـﺎ ﺑﺮ ﻋﻤﻠ‌ﻜﺮﺩ ﻣﺎ ﻣﻲﮔﺬﺍﺭﻧﺪ، ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎﻣﻞ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.”

اگر چه هر کسی باید از محدودیت‌های نگرش و مدل ذهنی خودش باخبر باشد؛ اما در زندگی با دیگران به‌ویژه در سازمان‌ها یکی از وظایف مهم مدیران و ره‌بران سازمانی، تغییر نگرش‌ها یا مدل‌های ذهنی نادرست همکاران‌شان است (و این می‌تواند در رابطه‌ی ما با بالادستی‌ها و همکاران‌مان هم معنادار باشد.) خوب است همه‌ی ما ـ اعم از مدیر و کارشناس ـ به این فکر کنیم که آیا در کار و زندگی کردن با دیگران، چقدر توانسته‌ایم نگرش‌ها و مدل‌های ذهنی نادرست آن‌ها را اصلاح کنیم؟ آیا عادت نکرده‌ایم به شکایت‌های خصوصی و لبخندهای ظاهری؟ به‌نظرتان کدام یک به‌تر است؟

دوست داشتم!
۵

درس‌‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۷۸)

“بازی‌کنان بزرگ در انتظار بازی‌های بزرگ نمی‌مانند. هر چه به پایان فصل نزدیک می‌شویم، بازی‌های بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند. من شخصا، تنها به این دلیل فوتبالیست شدم که می‌خواستم در بازی‌های بزرگ حضور داشته باشم.” (رایان گیگز؛ این‌جا)

من هم شخصا به این دلیل مشاور و وبلاگ‌نویس شدم که دوست داشتم کارهای بزرگ و ماندگار انجام بدهم! 🙂 به‌نظرم این همان جوهره‌ی آگهی تبلیغاتی معروف اپل ـ متفاوت بیاندیش ـ است که قبلا دکتر مجیدی این‌جا برای‌مان در موردش نوشته‌اند.

این نوع نگاه به کارها، یکی از مهم‌ترین عوامل رضایت از خود است: این‌که بدانی در محیطی حضور داری که کار بزرگی در حال انجام شدن است و این‌که خودت هم بخشی از آن گروه هستی! می‌خواهد نتیجه‌بخش باشد یا نه …

دوست داشتم!
۴

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۷۷)

“چه زمانی احساس ناکامی می‌کنید؟ من هیچ وقت این احساس را لمس نکرده‌ام. از سویی من به خودم اعتماد دارم و از سوی دیگر شکست را به‌عنوان بخشی از بازی می‌دانم، به عنوان یکی از ۴ گزینه‌ای که در یک بازی با آن روبرو می‌شوی: ممکن است ببری، بازی مساوی شود، ببازی و یا بازی به خاطر برف و باران لغو شود. هرچند که یکی از این ۴ گزینه مد نظر تو است، ولی یکی از آن‌ها اتفاق می‌افتد!” (رافا بنیتس؛ این‌جا)

این هم نگاه جالبی به ماجرای موفقیت و شکست: همه‌ی حالات پیش روی‌تان (اعم از موفقیت / شکست / بی‌تفاوتی) را از قبل تحلیل کنید تا وقتی هر کدام رخ داد نه تعجب کنید، نه ناراحت شوید و نه بدتر از همه خشم‌گین!

دوست داشتم!
۵

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۷۶)

” همه روی کار مربی تمرکز کرده‌اند و من دلیل آن را نمی‌دانم. من به‌تنهایی نمی‌توانم کاری انجام دهم. فوتبال یک ورزش فردی نیست. موفقیت به کیفیت بازیکنان و ساختار باشگاه بستگی دارد. من تنها از بازیکنانم به‌ترین بازی را می‌گیرم. من به آن‌ها فرصت می دهم تا بازی خودشان را انجام دهند. من استعداد آن‌ها را شکوفا می‌کنم و به آن‌ها اجازه می‌دهم تا تصمیمات خودشان را بگیرند. هیچ دیکتاتوری وجود ندارد.” (آندره ویلاس بوآس در مورد فلسفه‌ی مربی‌گری‌اش؛ این‌جا)

بدون شرح: این‌جوری مدیریت و ره‌بری کنید لطفا!

دوست داشتم!
۳

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۷۵)

فرگوسن در گفتگو با خبرنگاران گفت:” فکر می‌کنم نمایش‌ها و آمادگی بارسلونا در ۳-۲ سال اخیر آن‌ها را به به‌ترین تیم جهان تبدیل کرده است. در حال حاضر، همه آن‌ها را به‌ترین تیم دنیا می‌دانند. من هم از این‌که در حال حاضر در جای دوم قرار داریم، خوشحال هستم؛ اما هدف اصلی ما دست یافتن به جایگاه آن‌هاست.” (این‌جا)

سر الکس بزرگ درس عالی به ما داده که درس‌های خود بارسا را به‌یاد می‌آورد: همان‌جایی که الان هستید خوب است؛ چون خودتان با امکانات و قابلیت‌ها و توان‌مندی‌های‌تان آن را ساخته‌اید. بنابراین لازم است که از جایگاه امروزی‌تان لذت ببرید؛ اما در عین حال هم همیشه هدف‌تان جلو رفتن و پیش‌رفت و رسیدن به جایگاه بالاتر باشد.

دوست داشتم!
۲
خروج از نسخه موبایل