“فکر میکنم ثبات مسی بسیار مهم بود؛ زیرا همه میخواهند خودشان را با بهترینها مقایسه کنند و برای من هم بازی کردن مقابل او یک موهبت است. بهعنوان یک فرد مبارزهجو، همیشه بهدنبال پیشرفت کردن هستم و فکر میکنم این اتفاق هم برای من و هم برای فوتبال در مجموع خوب بود.” (کریس رونالدو؛ اینجا)
هفتهی قبل به نقل از کاسیاس دربارهی لزوم پذیرش رقابت صحبت کردیم؛ چون رقابت وضعیتی طبیعی است نه غیرمعمول! ایدهی کاسیاس، تمرکز روی انگیزهها و سختکوشی برای برنده شدن بود؛ اما اگر رقیبی قدرتمند داشتیم که نتوانستیم در رقابت سالم بر او غلبه کنیم چه؟ حالا حرفهای کریس رونالدو، پازل ما را تکمیل میکند: رقابت با رقیب قدرتمند و توانا واقعا باعث پیشرفت ما میشود؛ حتی اگر برندهی رقابت، رقیب ما باشد. بنابراین رقابت سالم با رقیب قدرتمند را از دست ندهید!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
اگر تمایل به دریافت دو مطلب آموزشی در زمینهی مهارتهای کار حرفهای و همچنین لینکهای منتخب کار حرفهای در ایمیلتان هستید، در راهکاو عضو شوید!
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
” ـ فکر میکنی که در رقابت با دیگو لوپس برای حضور در ترکیب اصلی تیم، برتری خاصی داری یا نه؟
ـ نه هیچ برتری ندارم. فقط انگیزهها برای رقابت کردن، برتری را ایجاد میکند و این خیلی زیباست. رقابت همیشه سالم است. دیگو، توماس و خسوس همگی دروازه بانان بزرگی هستند ولی نباید فقط به پست دروازهبانی نگاه کرد. اگر به سایرین نگاه کنیم، میبینیم که در هر پستی، ۲ یا ۳ بازیکن خیلی خوب وجود دارد. من با ایده رقابت کردن، تمرین کردن و در اختیار مربی بودن موافقم.” (ایکر کاسیاس؛ اینجا)
رقابت، وضعیت طبیعی زندگی در این دنیا است. بنابراین بهجای تمرکز روی یافتن راههای برنده شدن (آن هم به هر قیمتی!)، بهتر است روی ایجاد و تقویت انگیزهها و سختکوشی تمرکز کنیم.
انتشار بهموقع پست 🙂 گزارهها از فردا به روال عادی باز میگردد.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
اگر تمایل به دریافت دو مطلب آموزشی در زمینهی مهارتهای کار حرفهای و همچنین لینکهای منتخب کار حرفهای در ایمیلتان هستید، در راهکاو عضو شوید!
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
سه روز اخیر عجیب و غریب بود. تأخیر را ببخشید بر من. گزارهها این هفته تا جمعه و لینکهای هفته بهروز نمیشود و از هفتهی آینده به روال عادی بازمیگردد.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
این روزها “خندوانه”ی رامبد جوان یکی جذابترین و پرتماشاگرترین برنامههای تلویزیونی ایران است. رامبد با حضور در کافه خبر، حرفهای جذابی در مورد تفکرات و ایدههای او برای ساخت خندوانه زده که از میان آنها موارد زیر میتواند ایدههای جذابی برای حرفهایها داشته باشند:
“… ما که دلمان نمیخواهد غمگین باشیم، دلمان نمیخواهد بدبخت باشیم، پس چرا این کار را میکنیم؟ این رویکرد شبیه یک نوع ظاهرسازی است، یک نوع دروغ گفتن، همان تعارف کردن ظاهری.“
“سازندههای کار، آن چیزی که حس میکنند و به آن باور دارند را به کارشان منتقل میکنند. اعتقاد ما همین چیزهاست. اعتقاد ما شاد بودن مردم، خانواده، وحدت ملی، پرچممان، عرق ملی، شهدا، جانبازان و اسرایمان هستند. به هیچ وجه سر این اعتقاداتمان کوتاه نمیآییم و از این که انگ سفارشی بودن بهمان بخورد هم نمیترسیم هم اهمیت نمیدهیم. چون بابت همه این اعتقادات حرف داریم.”
“من خیلی آدم جدی هستم و این به معنای عبوس بودن یا بداخلاق بودنم نیست، نه. من کارم، فرهنگم، حرفهام، هدفم، مردمم، راه رفتنم خیلی برایم جدی است. بابت اینها کوتاه نمیآیم. شوخی کردن هم برایم خیلی جدی است. شاد کردن آدمها هم برایم خیلی جدی است. اسکار وایلد میگوید دنیا آنقدر جدی است که نمیشود هیچ حرف جدی دربارهاش زد» که واقعا جمله درجه یکی است و از طرف دیگر میگوید تنها راه انتقام گرفتن از این دنیا شاد بودن است.”
” آدمها باید بلد باشند که جذابیت داشته باشند. نمیشود برای جهان جذاب نبود و کاری صورت داد. ما باید یاد بگیریم چطور جذاب باشیم. باید بلد باشیم چطور بخندیم، چطور شوخی کنیم، چطور شوخی را بفهمیم، باید بلد باشیم دقت کنیم، دوست داشته باشیم، کاری کنیم که دوستمان داشته باشند … همه این ها را باید بلد باشیم و به نظرم اینها رفتارهای فردی و اجتماعی است که متاسفانه در آن خیلی ضعف داریم.”
“وقتی یک برنامه هر شب پخش میشود یعنی دارد به عادت تبدیل میشود. تماشاچی به من عادت کرده، میتواند از من لذت نبرد ولی اگر مرا از برنامه حذف کنی، جا میخورد. ما نمیخواهیم جنابخان به عادت تبدیل شود. ما میخواهیم جنابخان در جذابیت باقی بماند و تماشاچی منتظرش باشد. واقعیتش هم این است که هر شب جذاب بودن کار خیلی مشکلی است. چرا باید «خندوانه» به یکی از بازوهای موفقش آسیب بزند؟ جناب خان اگر هر شب به روی آنتن برود آسیب میخورد.”
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
این روزها خبرهای خوشی از دنیای سیاست ایران و جهان بهگوش میرسد که رایحهی دلپذیر امیدِ همراه با نسیم آرام برآمده از آن، حال اقتصاد و زندگی ایران را اندکی خوشتر ساخته است. این روزها امید به آیندهای خوب برای ایران و افزایش کیفیت زندگی ایرانیان دوباره به ذهن و قلب ما بازگشته است. با ورود هیأت تجاری آلمان و تصویب قطعنامهی توافق وین در شورای امنیت سازمان ملل، دیگر کمکم میتوان اطمینان داشت که فصلی جدید در تاریخ، در حال آغاز شده است. با رفع تدریجی انواع تحریمهای ناجوانمردانهای که در سالهای اخیر به ایران تحمیل شدند، میتوان به رفع تنگناهای اقتصادی و حتی چالشهای غیراقتصادی که ریشه در اقتصاد نامتعادل سالهای اخیر ایران داشتهاند، امیدوار بود. “ایران پس از تحریمها” حتما جای بهتری برای زندگی خواهد بود؛ اما آیا ما برای زندگی در این دنیای جدید آمادهایم؟
در طول دو هفتهای که از اعلام توافق هستهای میگذرد، تلاش کردهام در حد توانم نوشتهها و نظرات افراد مختلف را دربارهی “ایران پس از تحریمها” در سپهر رسانهای رسمی و فضای غیررسمی رسانههای اجتماعی دنبال کنم. نوشتن این یادداشت را نیز برای داشتن دیدگاهی بهتر از آنچه در ذهن ما دربارهی “دنیای قشنگِ نو” میگذرد تا به امروز به تأخیر انداختم. نتیجهی این بررسی مختصر، پیدا کردن چند گزارهی نامعتبری است که بهعنوان پیشفرضهای ذهنی، مبنای رفتار و تصمیمات و عملکردهای ما را در این دنیای ناشناخته قرار گرفته و زندگی ما را در این دنیای جدید شکل خواهند داد. تکتک ما با این دنیای جدید مواجهیم و شاید بد نباشد حالا که در آستانهی ورود به آن قرار گرفتهایم کمی به حال و روزمان در چند ماه تا چند سال بعد فکر کنیم. البته این “گزارهها” در دنیای قبل از رفع تحریمها نیز معنادار بودهاند؛ اما حالا باید بیشتر از قبل در مورد آنها فکر کرد:
۱- من در سختیهای زندگیام هیچ نقشی ندارم و این دنیا است که سرِ سازگاری با من ندارد: بله. در چند سال اخیر، اتفاقات پیشبینی نشدهی زیادی زندگی ما را تحت تأثیر منفی خود قرار دادند. در یک اقتصاد تورمی و در حال رکود، پیدا کردن شغلی با درآمد مناسب و برنامهریزی و سرمایهگذاری اقتصادی برای اغلب همنسلهای من و دوستان جوانترمان رؤیایی دور و دراز بوده است. اما بارها و بارها از انداختن تمام نامرادیهای دنیا به دوش دنیا و دولت و حتی پدر و مادرهایمان متعجب شدهام. ایران پس از تحریمها، ظاهرا مملو از فرصتهای جذاب کاری و کارآفرینی برای ما جوانان است. اما در این فضای جدید پرفرصت، آیا همچنان قرار است منتظر بمانیم تا روز رؤیایی خودش از راه برسد؟ برای استفاده از این فرصتها باید چه بکنیم؟
۲- من توانمند هستم؛ اما کسی از این توانمندی استفاده نمیکند: پاسخ ما به سؤال اینکه “چرا اینجای دنیا ایستادی”، هزاران جواب دارد که مهمترینش همین است. البته اگر کمی دقت کنیم، در واقع این همان گزارهی اولی به بیانی دیگر است: راه رسیدن به موفقیت در اختیار من نیست. فرقی هم ندارد جوان تازهکاری باشم که برای ورود به بازار کار در حال تلاش هستم یا جوانی در سنین بالاتر که پیشرفت شغلی و افزایش درآمد را هدف قرار داده باشم. شروع و ادامه دادن مسیر، نیازمند داشتن چیزهایی مانند همان بند “پ” معروف است که میلیاردها کیلومتر دور از دسترس من هستند. اما آیا تمامی افرادی که موفق شدهاند، تنها دلیل موفقیتشان چیزهایی بوده است که من نمیتوانم به آنها دسترسی داشته باشم؟ آیا تا بهحال به این فکر کردهام که شاید یکی از ریشههای مشکلاتم، خودِ من و ضعفهایم و باورهایم دربارهی دنیا باشند؟ در دنیای پس از تحریمها اگر چه فرصتهای بسیار بیشتری پیش روی ما خواهد بود؛ اما با باز شدن درهای ایران به روی دنیا، دهها ایرانی متخصص شاغل در کشورهای خارجی به کشور باز خواهند گشت. در عین حال راه برای ورود نیروی متخصص خارجی به ایران نیز هموارتر از قبل خواهد شد. آیا برای رقابت با این نیروهای توانمند که صلاحیتشان در دنیای رقابتی و حرفهای مورد تأیید قرار گرفته است آمادگی داریم؟
۳- اینجا جای من نیست: بدون تعارف زندگی در ایرانِ چند سال اخیر برای همه از جمله جوانان سخت بوده است. شکایت از سختیهای دنیا نهتنها بد نیست که میتواند خوب هم باشد! اما واقعیت این است که درک اینکه “اینجا جای من نیست” بهمعنی این نیست که میدانم “جای من کجاست.” متأسفانه اغلب ما هیچ تصور و تصویر مثبتی از زندگی ایدهآل و ویژگیهای آن نداریم و اگر از ما بخواهند که آن را تعریف کنیم، تنها با نفی ویژگیهای زندگی امروزمان میتوانیم تصویری مغشوش از دنیای ایدهآل ارائه دهیم (بهصورت خاص بارها این مشکل را در ذهنیت دوستانی که قصد مهاجرت داشتهاند یا حتی مهاجرت کردهاند دیدهام.) حالا در دنیایی که قرار است با رفع تحریمها بخشی از چالشهای زندگی در ایران را کاهش دهد، آیا میدانیم زندگی ایدهآلمان قرار است چه باشد که برای آن تلاش کنیم؟
۴- ایرانِ فردا جای سادهتری برای زندگی است: این گزاره اگر چه نادرست نیست؛ اما آنقدرها هم که ما فکر میکنیم درست نیست. با تسهیل نقل و انتقال پول، دسترسی به محصولات و خدماتی که پیش از این برای ما ممنوع بودهاند و و نوسازی ساختار صنعتی و خدماتی کشور اگر چه کیفیت زندگی ما بالاتر خواهد رفت؛ اما نباید واقعبینی را فراموش کنیم: قرار نیست در دورهای کوتاهمدت تمامی مشکلات زندگی ما و کشور حل شوند. خوشبینی و امیدواری بیش از حد باعث رؤیاپردازیهای آنچنانی میشود که ره به سرمنزل مقصود نخواهند برد. بنابراین واقعبینانه امیدوار و رؤیاپرداز باشیم.
۵- خوشبختی یعنی لذت امروز من به هزینهی فردای کشور: سالها پیش جایی خواندم که مردم آلمان در پی شکستی سهمگین جنگ جهانی دوم، تا سالهای سال یک شیفت برای درآمد خودشان و یک شیفت هم برای تأمین هزینههای جرایم سنگین فاتحان جنگ و بازسازی کشورشان کار میکردند. در ایران پس از تحریمها هم اگر چه از تصمیمگیران اقتصادی کشور در هر دو بخش دولتی و خصوصی انتظار میرود که در عین تمرکز روی بهبود کیفیت زندگی و معیشت امروز مردم، فردا را از یاد نبرند؛ اما تکتک ما نیز نباید مسئولیت خودمان را در برابر فردای این سرزمین از یاد ببریم. فراموش نکنیم که این اواخر بازگشت پیکرهای مطهر ۱۷۵ غواص شهید، قهرمانان گمنام و بیادعایی را به یاد ما آورد که بالاترین سرمایهی زندگی یک انسان یعنی “جان” خود را برای ماندگاری این سرزمین دوستداشتنی تقدیم کردند. آیا هزینه و سنگینی مسئولیت ما دربارهی ایران امروز با کار بزرگ قهرمانان دلیر تاریخ همین بیست و چند سال قلل ما قابل مقایسه است؟ لازم نیست سخت و پیچیدهاش کنیم. من عمیقا باور دارم که اصلاح جامعه از اصلاح تکتک ما آغاز میشود. بنابراین مسئولیتپذیری ما در برابر کشورمان شاید بههمین سادگی باشد که دنیای پس از تحریمها برایمان دیگر همانند قبل، دنیای از زیر کار و مسئولیت و بهرهوری فرار کردن به انواع بهانهها، دنیای زندگی با امید یارانه و رانت و شغل بیدردسر و پردرآمد دولتی و دنیای “چون بقیه اخلاقی نیستند من هم نیستم” نباشد.
اینجا ایران است: سرای امید و تمام سهم ما و فرزندانمان از این دنیای بزرگ خاکی. این “زخمیِ سربلند دورانها” امروز بیش از هر زمانی به ما و تلاش و امیدمان نیاز دارد.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
“مهمترین مسئله برای بازیکنان و مربیان، داشتن شور کار کردن و خوشحالی است؛ چیزی که ما در این باشگاه آن را داریم. ما حرفهای هستیم اما در عین حال، همهی ما به شغلمان عشق میورزیم. اگر بتوانید مأموریتتان را انجام بدهید ـ چه بهعنوان بازیکن و چه بهعنوان مربی ـ به این خاطر نیست که به شما پول میدهند یا اینکه این کاری است که باید انجام بدهید، بلکه بهخاطر احساس خوشحالی و شوری است که بهدست میآورید. این مهمترین مسئله است. مهمترین مسئله برای من این است که عمیقا احساس میکنم در یک باشگاه واقعا ویژه هستم. اگر چلسی برای من یک باشگاه واقعا ویژه شده، پس برای همه میتواند یک باشگاه ویژه باشد. باشگاه های زیادی نیستند که این ویژه را دارند؛ اینکه هواداران نام شما را فریاد میزنند، نهتنها در استمفوردبریج، بلکه در سراسر دنیا. نمیتوان احساسی بهتر از این داشت.” (خوزه مورینیو؛ اینجا)
مورینیو یکی از اولین سؤالات دنیای حرفهایها را در حرفهایش بیان کرده است: برای چه کار میکنی؟ پاسخ این سؤال تعیینکنندهی جهت حرکت ما در مسیر شغلیمان است. پاسخ این سؤال بهسادگی “برای پول” یا “برای هر چیزی جز پول” نیست. به حرفهای مورینیو دقت کنید: او از احساس خوشحالی و شور درونی سخن گفته است. کلید ماجرا همینجا است: کار کردن در نهایت به یک “احساس درونی” میانجامد. آنچه از کار برای ما در زندگی باقی میماند، همین حس درونی است که میتواند حس شادی و رضایت و آرامش باشد و میتواند استرس و ناآرامی و ناراحتی.
این احساس درونی میتواند از پول، از انجام کارهای بزرگ یا کوچک، از راضی کردن دیگر انسانها یا خودمان یا هر چیز دیگری بهدست بیاید. نکتهی کلیدی همینجا است: کشف اینکه چگونه “شور درون” در کار برای ما ایجاد میشود، نقطهی شروع برای بازتعریف مسیر شغلی ما است. اما متأسفانه اغلب ما بهجای جستجو در راه کشف پاسخ این سؤال، بهصورت دائمی در حال غرولند ناشی از تن دادن به اجبارهای محیطی هستیم و نقش خودمان را در داستان زندگی شغلیمان نادیده میگیریم.
وقتی فهمیدیم “شور درون” ما با چه چیزی تحریک و شکوفا میشود، تازه مسیر ما برای بازآفرینی مسیر شغلیمان آغاز میشود. حالا باید در جستجوی راههای تحقق آن عامل باشیم و تلاش کنیم تصمیمات شغلیمان همگی در راستای تقویت میزان تحقق کیفی و کمی “عامل شور درونی” ما باشد. مثلا: اگر فقط پول ما را بههیجان میآورد، بهدنبال روشهای حداکثرسازی درآمدمان باشیم یا اگر تجربه کسب کردن برایمان مهم است، تلاش کنیم به کارهایی مشغول باشیم که برایمان تجربه میسازند.
همانطور که قبلا نوشتهام “عامل شور درون” کلیدیترین عاملی است که در موفقیت تمامی حرفهایهایی که میشناسم تأثیر مستقیم داشته است. آن را بیابید و بهدنبال تحققش در زندگی شغلیتان باشید!