درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۱۲): شایستگی‌های اصلی شما کدام‌اند؟

“در دنیای فوتبال کسی به تو چیزی نمی‌دهد، اگر بتوانی برتری جزئی و کوچکی هم داشته باشی، باید سعی کنی که به آن دست بیابی و از آن بهترین بهره را ببری.” (دن دیه‌گو مارادونا؛ این‌جا)

دن دیه‌گو ـ بزرگ‌ترین بازی‌کن تاریخ فوتبال از نظر من ـ در یک جمله، مهم‌ترین عامل موفقیت را در در دنیای کسب و کار و البته دنیای حرفه‌ای‌ها تعریف کرده است: “شایستگی!” (Competence) به شایستگی دو نوع نگاه می‌توان داشت: 

نگاه اول، نگاهی کلی است و در هر محیطی (رقابتی یا غیررقابتی) قابل تعریف است. از این زاویه‌ی دید، شایستگی یعنی هر چیزی که از یک  کسب و کار / من به‌عنوان یک متخصص حرفه‌ای انتظار می‌رود بتوانم انجام دهم. شایستگی در این نگاه، سطح استاندارد و حداقلی از عملکرد را در نظر می‌گیرد. معمولا در حوزه‌ی مدیریت منابع انسانی و برای تعریف شغل و ارزیابی عملکرد، شایستگی از این نظر تعریف می‌شود. در کسب و کار هم می‌توان آن را به‌همین شکل تعریف کرد: حداقلی از کارکردها / ویژگی‌هایی که از محصول / خدمت یک کسب و کار انتظار تحقق آن می‌رود.

نگاه دوم اما خاص محیط‌های رقایتی است. در این حالت، شایستگی یک قابلیت یا مهارت (عامل درونی) یا دارایی (عامل بیرونی) است که:

۱- کاملا متعلق به خود ما باشد و بتوانیم در عمل از آن در میدان رقابت بهره ببریم؛

۲- برای من نسبت به رقیب‌ام مزیت یا تمایز ایجاد کند (یعنی باعث می‌شود مشتری من را انتخاب کند نه رقیب‌م را!)

۳- به‌راحتی / به‌سرعت قابل تقلید یا به‌دست آوردن نباشد (و در نتیجه بتوان در بلندمدت روی آن حساب کرد.)

نگاه دوم به شایستگی، نگاهی استراتژیک است. از این نگاه، شایستگی ـ یا به‌عبارت به‌تر شایستگی اصلی / هسته‌‌ای (Core Competency)، کلید اصلی موفقیت در رقابت محسوب می‌شود. من با کمک شایستگی‌های‌ام می‌توانم خودم را در دید مشتری متمایز کنم و او را وادار به انتخاب خودم کنم.

توجه کنید که مفاهیم استراتژیک را می‌توان در هر دو سطح فردی و سازمانی به‌کار گرفت. بنابراین شایستگی اصلی را می‌توان به دو شکل نگاه کرد:

ـ من به‌عنوان یک متخصص حرفه‌ای، چه مهارت‌هایی دارم که من را از دیگر متخصصان حرفه‌ای متمایز می‌کند؟ مثلا فرق من به‌عنوان یک تحلیل‌گر کسب و کار با سایر تحلیل‌گران کسب و کار در چیست؟ خودم فکر می‌کنم تنوع و عمق تجربیات‌م در تحلیل کسب و کارها و البته به‌روز بودن دانش تخصصی‌ام. توجه کنید که این زاویه‌ی دید هم به‌عنوان فریلنس و در رقابت با سایر فریلنسرها معنادار است و هم در سازمان و در مقایسه‌ی میان من و همکاران‌م (در دومی، مشتری مدیر من یا سازمان محل کار من است.)

ـ کسب و کار / محصول / خدمت من چه چیزهایی دارد که رقبا ندارند؟

اما هنوز یک چیز دیگر کم است: شایستگی وقتی مزیت محسوب می‌شود و وقتی واقعا “به‌درد می‌خورد” که به یک یا چند نیاز مشتری پیوند بخورد. بنابراین حتی اگر من منحصر به‌فردترین شایستگی تاریخ بشر را هم داشته باشم؛ اما این شایستگی خریداری نداشته باشد؛ عملا نمی‌توانم از این شایستگی استفاده کنم. بنابراین به‌صورت خلاصه باید بگوییم: یکی از کلیدهای اصلی موفقیت در دنیای کسب و کار / دنیای حرفه‌ای‌ها، کشف شایستگی‌های منحصر به‌فردی هستیم که به نیازهای مشتری، پاسخی متمایز بدهند. پاسخی که مشتری تمایل داشته باشد هزینه‌ی آن را بپردازد (هزینه هم که صرفا از جنس پول نیست؛ مثلا عشق مردم را به برند اپل ببینید!)

اما برگردیم به جمله‌ی شگفت‌انگیز دن دیه‌گو؛ جادوی کلام استاد در این است که همان تعریف دو پاراگراف بالاتر من را با یک ایده‌ی بسیار ساده خلاصه کرده است: از شایستگی‌های برای برنده شدن استفاده کن!

مهارت اصلی مارادونا، دریبل زدن بود و نتیجه‌ی استفاده از آن، قهرمانی آرژانتین دوست‌داشتنی در جام جهانی ۱۹۸۶! باز هم می‌بینیم که عامل اصلی موفقیت، کشف و استفاده از مهم‌ترین شایستگی‌ها است.

حالا شما به این پرسش پاسخ بدهید که شایستگی‌های اصلی شما کدام‌اند؟ نگران هم نباشید؛ برای کشف شایستگی‌ها و تعریف درست آن‌ها به‌شکلی که مشتری خریدارشان باشد، در هر دو حوزه‌ی فردی و کسب و کار مدل‌هایی وجود دارند که به‌تدریج آن‌ها را با هم مرور خواهیم کرد. 🙂

پ.ن. از این هفته، پست‌های فوتبالی گزاره‌ها را شنبه‌ها بخوانید.

دوست داشتم!
۶

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۱۱): همیشه، حرفه‌ای باش!

“اگرنتوانم  کارم را به‌خوبی در باشگاه انجام بدهم، نمی‌خواهم تا  پایان عمرم در این‌جا بمانم. آینده‌ی من بستگی به کیفیت کار من دارد.” (آرسن‌ ونگر؛ این‌جا)

هیچ‌کس برای عملکرد دیروز و امروز در آینده به شما پول نخواهد داد. جدا از آن، اگر نتوانی سطح عالی عملکردت را حفظ کنی، ماندن در آن‌جایی که هستی، بیش‌تر فرصت‌سوز است تا فرصت‌ساز. بنابراین همیشه به‌ترین فردی باش که در آن لحظه می‌توانی: یک حرفه‌ای واقعی!

دوست داشتم!
۴

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۱۰): تمام زندگی شغلی در یک جمله‌ی بوفون!

“پراندلی سرمربی بزرگی است. چون کاری کرد که ما به این باور برسیم که می‌توانیم آزمایش کنیم و به اهداف‌مان برسیم. و به‌علاوه درکنار این‌ها از فوتبال لذت ببریم و خوب بازی کنیم و از نظر تکنیکی هم پیشرفت کنیم. این برای ما درمقایسه با قبل، به‌منزله‌ی یک نقطه عطف است.” (جان لوئیجی بوفون؛ این‌جا)

من این جمله را بارها و بارها خوانده‌ام. راست‌ش همین یک جمله به‌تنهایی تمام آن چیزی را که یک زندگی شغلی مطلوب باید داشته باشد، به ما نشان می‌دهد: تجربه کسب کنید، لذت ببرید، از شایستگی‌های‌تان در عمل استفاده کنید و توسعه‌ی خودتان را فراموش نکنید!

این چهار اصل همیشه صادق‌اند: چه مدیر باشید و چه زیردست و چه کارآفرین باشید و چه کارمند. لطفا جایی یادداشت‌شان کنید که هر روز صبح اول وقت ببینیدشان!

دوست داشتم!
۵

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۰۹): ترس، انگیزه نیست!

“هیچ یک از تیم‌های بزرگ اروپایی از یکدیگر نمی‌ترسند. به‌همین دلیل آن‌ها از بایرن هم ترسی ندارند. در ذهن بهترین بازیکنان فوتبال اروپا جایی برای ترس وجود ندارد. هر بازیکن بزرگی ترس را از ذهنش دور می‌کند. هیچ‌کس با این فکر به زمین نمی‌رود که “وای، ما باید مقابل بایرن قرار بگیریم.” واقعا این‌طور نیست. اگر هم احساسی وجود داشته باشد، انگیزه برای شکست دادن تیمی است که به سه‌گانه رسیده است.” (ژردان شکیری، بازیکن بایرن مونیخ؛ این‌جا)

دقت کردید؟ شکیری می‌گوید که “حرفه‌ای‌ها” در مقابله با یک چالش بزرگ، با انگیزه‌ی غلبه بر آن چالش و انجام یک کار بزرگ، کار را آغاز می‌کنند به‌پیش می‌روند. ترس ناشی از شکست احتمالی عامل انگیزشی نیست. انگیزه یک احساس مثبت است در مورد این‌که می‌شود و می‌توانیم!

دوست داشتم!
۷

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۰۸): نگاهی به سوپرکاپ اروپا

تقابل پپ و مورینیو بعد از یک سال فاصله، قطعا می‌توانست یکی از جذاب‌ترین بازی‌های این فصل اروپا باشد. بازی که دیشب در سوپرکاپ اروپا برگزار شد و البته پیش‌بینی که می‌شد درست از آب درآمد. یک بازی کلاسیک و بسیار زیبا که قطعا تا سال‌ها در خاطره‌ها خواهد ماند. بازی که با شادمانی، با برتری پپ به پایان رسید. 🙂

این بازی به‌تنهایی یک کلاس درس بزرگ بود. حیف‌م آمد که درس‌های این بازی استثنایی را این‌جا یادداشت نکنم:

۱- تأثیر مربی / مدیر بزرگ، آنی است: پپ در بایرن و مورینیو در چلسی، یک ماهی بیش‌تر نیست که هدایت تیم‌های‌شان را به‌دست گرفته‌اند. هر دو تیم، در فصل پیش توسط مربیان صاحب سبکی (هاینکس و بنتیس) هدایت‌ شده‌اند. اما تیم‌هایی که در زمین دیدیم، همان تیم‌هایی بودند که از این دو مربی انتظار داشتیم. مربیان و مدیران بزرگ، خیلی زود دست به‌کار می‌شوند و همان سازمانی را می‌سازند که می‌خواهند. آن‌ها از ساختارهای کلان و نمای اصلی سازمان خود شروع می‌کنند. جزئیات را بعدا می‌توان درست کرد. در مقابل، صبر کردن برای تغییرات تدریجی، دست آخر با بهانه‌ای به‌نام کمال‌گرایی به بی‌نتیجه‌گی می‌انجامد.

۲- خودتان باشید؛ یک نسخه بالاتر: تکامل نظام‌های مدیریتی و چارچوب‌های حرکتی، تدریجی است؛ هر چند که در چارچوب یک پارادایم، می‌شود الگوی اصلی را به‌شکل‌های متفاوتی اجرا کرد. بایرن و چلسی، دیشب یک نسخه‌ی تکامل یافته‌تر از تفکرات مربیان خودشان را به‌نمایش گذاشتند. پاس‌های بلند در تیم پپ و پاس‌های کوتاه و سریع در تیم مورینیو، دقیقن از سبک مربی‌گری طرف مقابل گرفته شده‌ بودند!

۳- شور، هیجان و انگیزه: تمامی بازیکنان، در هر لحظه از بازی ـ از سوت آغاز تا سوت پایان و از اولین پنالتی تا پنالتی آخر ـ جوری رفتار می‌کردند که انگار همان ثانیه‌ی صفر است. شور، هیجان و انگیزه، ثبات رفتار و عمل‌کرد را به‌همراه می‌آورد و ثبات، کلید اصلی پیروزی است. واکنش پس از گل ریبری و پپ را یادتان بیاید: در تک‌تک لحظات، باید همین‌گونه باانگیزه باشید!

۴- بازی تا لحظه‌ی آخر، هنوز هم همان بازی است: خیلی از ما در مسیر حرکت به اهداف‌مان، از جایی به‌بعد تسلیم می‌شویم و انتظار پایان بازی را می‌کشیم. شاید امید به آینده و شاید هم ناامیدی از گذشته. اما گل ثانیه‌ی آخر خاوی مارتینز، طعم دیگری داشت: تو باید همین بازی را ببری! بازی بعد، همیشه بازی بعدی است که هنوز از راه نرسیده است! 🙂

۴- ضربه بزنید؛ در همان لحظه‌ای که باید. مواظب ضربه خوردن باشید؛ همان لحظه‌ای که نباید! بازی ۴ گل داشت. هر ۴ گل در زمانی به‌ثمر رسیدند که ضربه به طرف مقابل، کاری بود: هر دو تیم در ابتدای نیمه‌های وقت معمول گل اول‌شان را زدند. گل چلسی در ثانیه‌های پایانی نیمه‌ی اول وقت اضافی و گل پایانی بازی در ثانیه‌ی آخر توسط بایرن هم ضربات مهمی بودند بر روحیه‌ی تیم مقابل که بازگشتن از آن‌ها، فقط کار تیم‌های مربیان روان‌شناسی مثل پپ و مورینیو بود. مسئله‌ی مهم ماجرا این‌جاست که این ضربه‌ی مناسب دو رو دارد که ماهیت هر دو داشتن “تمرکز” است: برای پیروزی باید در زمان مناسب مشت بزنی و برای نباختن، باید در زمان نامناسب مشت نخوری!

به‌امید فصلی جذاب، پرهیجان و زیبا در آستانه‌ی جام جهانی. زنده باد فوتبال! زنده باد زندگی!

دوست داشتم!
۷

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۰۷)

“شرایط خوب پیش می‌رود. می‌دانیم در کجا قرار داریم و این‌که سرمربی از ما می‌خواهد چطور بازی کنیم. ما در مسیر خوبی قرار داریم و از این مسئله راضی هستیم. در مورد اینکه چه احساسی به پیگرینی دارم، به نظر می‌رسد که او در مورد آن‌چه می خواهد کاملا مصمم است و این کار را برای بازیکنان راحت‌تر می‌کند.” (جو هارت در مورد مانوئل پیگرینی، مربی جدید‌ش در تیم من‌ سیتی؛ این‌جا)

چه یک مدیر قدیمی هستید و چه تازه به‌عنوان مدیر کارتان را شروع کرده‌اید، آیا کارکنان‌تان جواب سؤال‌هایی که جو هارت به آن‌ها اشاره کرده را می‌دانند؟ ماجرا وقتی جالب می‌شود که به این فکر کنیم این سؤالات در هر جایی که تعاملی میان ما و دیگران مطرح باشد (حتی در زندگی عادی و روزمره در کنار خانواده و دوستان‌مان!) معنادارند! به این سه سؤال توجه کنید:

  1. کجا قرار دارید و به کجا می‌خواهید بروید؟
  2. چطور می‌خواهید به آن‌جایی که می‌خواهید برسید؟
  3. از همه مهم‌تر: آیا واقعا می‌دانید و می‌خواهید که به آن‌جا برسید؟

آیا پاسخ این سؤالات را خودتان به‌صورت دقیق می‌دانید و آیا این پاسخ‌ها را به‌‌صورت شفاف به دیگران منتقل کرده‌اید؟ مسئله این است! این چیزی است که ما در تفکر استراتژیک به‌دنبال آن هستیم. استراتژی در تمامی ابعاد زندگی!

پ.ن. سرگردانی دو ماه اخیرم که نتیجه‌اش هم تعطیلی نسبی گزاره‌ها انجامید، با همین سه سؤال مرتبط است. 🙂 من هم‌چنان فکری این سؤالات‌ام. شما هم به خودتان و دنیای‌تان و آینده‌تان حسابی فکر کنید!

دوست داشتم!
۴

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۰۶)

“متوجه شدم که ناکامی در این دیدار، به اندازه‌ای که ابتدا تصور می‌کردم، سخت نبود. در فصلی که در فینال چمپیونزلیگ بازی کردیم، اصلا این احساس را ندارم که چیزی را از دست داده‌ام.  شاید قهرمانی در چمپیونزلیگ کمی هم برای‌مان زود بود. اگر این اتفاق می‌افتاد، همه‌ی آن‌چه در کودکی رؤیای‌ش را در سر داشتم، خیلی زود به حقیقت تبدیل می‌شد. پس فکر می کنم این جالب است که هنوز می‌توانیم کمی بیشتر به دنبال آن باشیم.” (مت هوملز در مورد باخت بروسیا دورتموند در فینال فصل قبل لیگ قهرمانان اروپا؛ این‌جا)

مت هوملز به نکته‌ی بسیار جالبی اشاره می‌کند: اگر قرار بود رؤیا خیلی زود و همان لحظه‌ای که من دوست دارم محقق شود، شاید دیگر آن‌چنان لذتی نداشت: لذت بی‌کران در کمیابی و جستجوی رؤیاها است …

پ.ن. یک ماه و اندی جز با “لینک‌های هفته”، در خدمت‌تان نبودم و حالا از امشب و همین لحظه با این جملات انرژی‌بخش، بازگشتم. برای‌تان از نتایج این دوران سکوت و دغدغه‌ها و فکر‌ها و تجربیات‌ام در این فاصله‌ی نسبتا طولانی خواهم نوشت. گزاره‌ها هم تغییراتی خواهد کرد که به‌تدریج شاهد خواهید بود. 🙂

پس: “سلام جهان!” باز آمدم …

دوست داشتم!
۴

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۰۵)

“علت اینکه همیشه در گلزنی موفق هستی چیست؟

ـ من همیشه بحث حرفه‌ای بودن را رعایت کرده‌ام. آدم وقتی وارد یک حرفه‌ی درآمدزا می‌شود باید خیلی چیزها را رعایت کند تا بتواند در آن حرفه به کارش ادامه دهد. من هم از خیلی چیزهایی که دوست دارم می‌گذرم تا بتوان سالم زندگی کنم و سرحال باشم. چرا که آدم سرحال می‌تواند درست تصمیم بگیرد و درست فکر کند و بازی کند.” (رضا عنایتی؛ این‌جا)

رضا عنایتی ـ برترین گل‌زن تاریخ لیگ‌های فوتبال ایران‌ ـ در حرف‌های‌اش به یک نکته‌ی پنهان هم اشاره می‌کند که یکی از رازهای موفقیت اصلی حرفه‌ای‌هاست: انجام کارهایی که باعث ایجاد ثبات در عملکرد می‌شود. این کار برای یک فوتبالیست همین‌هایی است که عنایتی گفته؛ چون فوتبالیست باید بدن و ذهنی آماده داشته باشد.

حالا به این فکر کنید که یک “حرفه‌ای” در شغل شما چطور می‌تواند عملکردش را ثابت نگه دارد؟

دوست داشتم!
۱

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۰۴)

 

فقط می‌خواهم که مردم من را یک فوتبالیست سخت‌کوش بدانند. کسی که عاشق این ورزش بود و هر زمان که وارد زمین می‌شد، تمام تلاشش را به کار می‌گرفت. چون من خودم با این حس وارد زمین چمن می‌شدم و تا پایان عمر فوتبالی‌ام هم همین‌طور بودم. من همیشه تمام تلاشم را برای تیم به کار می‌گرفتم. فکر می‌کنم که در طول سال‌های گذشته، در زندگی‌ام و درکارنامه ورزشی‌ام، مردم به مسائل مختلفی توجه کرده‌اند و گاهی وقت‌ها آنچه در زمین کسب کرده‌ام، زیر سایه‌ی مسائل دیگری قرار گرفته. شاید من گفتم که این مرا اذیت نمی‌کرده؛ ولی واقعا از این بابت اذیت شده‌ام و در نهایت، من فوتبالیستی هستم که برای برخی از بزرگ‌ترین باشگاه‌های دنیا بازی کرده‌ام و درکنار برخی از به‌ترین بازیکنان دنیا توپ زده‌ام و زیر نظر بزرگ‌ترین و بهترین سرمربیان دنیا فوتبال بازی کرده‌ام و تقریبا تمام افتخارات ممکن را کسب کرده‌ام.

قطعا این ناراحت‌کننده است که برخی از مردم راجع به مسائل دیگری فکر می‌کنند. حالا با اتمام عمر ورزشی‌ام، به عقب نگاه می‌کنم و با خودم می‌گویم:«من تقریبا تمام افتخارات ممکن را با هر باشگاهی که در آن توپ زده‌ام، کسب کرده‌ام … ۱۱۵ بازی ملی برای تیم ملی کشورم انجام داده‌ام و دوبار پشت سر بزرگ‌ترین فوتبالیست‌های دنیا، در رده دوم جایزه بهترین بازیکن فوتبال سال دنیا قرار گرفته‌ام و از این بابت احساس غرور می‌کنم.»” (دیوید بکهام در مورد خداحافظی‌اش از فوتبال؛ این‌جا)

قسمتی که توپر کرده‌ام را چند بار بخوانید. یکی از بزرگ‌ترین فوتبالیست‌های تاریخ، می‌گوید که تمام هدف‌اش در فوتبال، بیش‌تر تلاش کردن بوده است! اما نکته‌ای که بکهام در ادامه اشاره کرده به‌نظرم مهم‌تر است: موفقیت، لزوما رسیدن به یک دستاورد عجیب و غریب و جلو زدن از دیگران نیست. خیلی وقت‌ها دوم شدن و سوم شدن، از اول شدن لذت‌بخش‌تر است! بنابراین، از موفقیت‌های‌ت ـ هر چند کوچک باشند ـ حسابی لذت ببر. وقتی به آخر مسیر رسیدی، مجموع همان موفقیت‌های کوچک، می‌شوند یک لذت بزرگ!

دوست داشتم!
۱

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۰۳)

“ـ شما برای بازیکنان‌تان بیشتر شبیه پدر هستید یا مربی؟

ـ من کاملا یک آدم عادی هستم. گاهی اوقات دوست آن‌ها، گاهی معلم آن‌ها. من کاری که باید انجام بشود را می‌گویم. پیدا کردن لحظه‌ای که باید دوست آن‌ها باشی یا معلم‌شان، کار سختی نیست. بزرگ‌ترین مهارت من، پیدا کردن حس همراهی است. من زندگی را درک می‌کنم. فوتبال بخشی از زندگی است و من به آن‌ها می‌گویم که چطور اتفاقات را درک کنند. آن‌ها جوان هستند و مانند سوپراستارها رفتار نمی‌کنند. آن‌ها نیاز به کمک دارند تا راه درست را پیدا کنند.” (از مصاحبه با یورگن کلوپ؛ مربی جوان و نابغه‌ی بروسیا دورتموند؛ این‌جا)

راست‌ش از نظر من، گویاتر و زیباتر و خلاصه‌تر و به‌تر (و همین‌جور صفات تفصیلی بیش‌تر!) از این نمی‌شود کل مباحث ره‌بری در مدیریت را بیان کرد! چه مدیر باشید و چه مثل من، مشاور، همین چند جمله‌ی کوتاه را جایی جلوی چشم‌تان بچسبانید تا یادتان باشد که برای چه دارید کار می‌کنید و لازم است چه کار کنید. 🙂

نمی‌توانم از این تک‌جمله‌ی درخشان و بسیار بسیار انگیزش‌بخش استاد در همین مصاحبه هم بگذرم: “اگر می‌خواهید نتیجه‌ی ویژه‌ای بگیرید، باید احساس ویژه‌ای داشته باشید!” به‌قول خودم: عاااااااااااااااالی!

برای تیم بسیار دوست‌داشتنی دورتموند و یورگن کلوپ عزیز در فینال شنبه شب ـ یعنی فینال بزرگ‌ترین بازی سال: فینال لیگ قهرمانان اروپا ـ آروزی موفقیت دارم. 🙂

دوست داشتم!
۲
خروج از نسخه موبایل