ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
“گواردیولا تلاش میکند تا ایدههایش را در بایرن جا بیندازد و این حتی بعضی از بازیکنان را هم شگفتزده کرده است. در واقع این شیوهی او برای هدایت تیم است: شگفت زده کردن تیم. اما در نهایت، این سیستم است که مؤثر واقع میشود. گواردیولا نمیخواهد برخلاف میل بازیکنان عمل کند. او از آنها براساس توانایی و استعدادشان بهره میگیرد.” (گونتر نتزر، اسطورهی بایرن؛ اینجا)
داستان مربیگری پپ در بایرن بهاندازهی روزهای حضورش در بارسا شورانگیز و جذاب نبوده است. بایرن این روزها حتی در برابر تیمهای آلمانی هم شکستناپذیر نیست و آن هم در حساسترین بازیها: باخت در برابر ضعیفترین دورتموند این سالها در نیمهنهایی جام حذفی سال گذشته و شکست در برابر ولفسبورگ در سوپر جام امسال آلمان. اما بایرنِ گواردیولا هنوز هم تیم جذابی است که با ایدههای مربی بزرگش فوتبالی تهاجمی و جذاب ارائه میکند که میتوان امضای پپ را پای آن دید. مسئولین بایرن هم برخلاف بسیاری از تیمها پشت مربیشان در روزهای سخت ایستادهاند تا پپ راهی را که برای تحول فوتبال بایرن آغاز کرده است به نتیجه برساند. اینکه آیا پپ میتواند یا نه بحث دیگری است. اگر اهل مطالعهی جدی هستید، پیشنهاد میکنم کتاب “محرمانهی پپ” را مطالعه کنید تا از جزئیات انقلاب تاکتیکی پپ در بایرن آگاه شوید.
در دنیای امروز بسیاری از مدیران از وجود سیستمها و نظامهای سازمانی شکایت دارند. آنها سیستمها را محدودکننده و مانعی در برابر حرکت سریع بهسوی تحقق اهداف میدانند. خیلی وقتها سیستمهای سازمانی ناقصاند و یا اشکالات بدیهی دارند که نتیجهی آنها پایین آمدن کارایی و بهرهوری سازمان است. اما مسئله اینجاست که این مدیران جایگزین قابل اطمینانی برای سیستمها ارائه نمیدهند. آنها توانمندی خودشان در مدیریت را بدل سیستمهای سازمانی معرفی میکنند. در واقع اگر توانمندی مدیر راه قابل اطمینانی برای مدیریت سازمانها بود، اساسا علم و ابزارهای مدیریت در طول صد و اندی سال اخیر بهوجود نمیآمدند و توسعه نمییافتند!
اما نکتهی جالبی در حرفهای گونتر نتزر در مورد پپ وجود داشت که آن را با فونت پررنگ متمایز کردهام. خیلی خلاصه باید اشاره کرد که سازمانهای امروزی برای تضمین حداقلهای عملکردی و بهرهوری، نیازمند سیستمهای سازمانی هستند. اما آن چیزی که باعث تمایز سازمانهای موفق از سازمانهای معمولی و ناموفق میشود، توان مدیر در فرا رفتن از این حداقلها با استفاده از توانمندیهای مدیریتی خود است. این همان فلسفهی مدیریتی است که مدیران بزرگ تاریخ براساس آن سازمان خود را شکل داده و توسعه میدهند. بنابراین هر مدیری برای موفقیت سازمان خود در درجهی اول باید سیستمهای سازمانی مناسبی را در سازمان خود مستقر کند. در عین حال مدیر بهصورت تدریجی و با بهبود بینش خود نسبت به کسبوکار و سازمان خود و با بهدست آوردن تجربهی عملی، فلسفهی مدیریتی خود را نیز بهتدریج طراحی و اجرا میکند. نکتهی کلیدی که نباید فراموش شود این است که حتی خود فلسفهی مدیریتی نیز شامل مجموعهای از ایدهها، اصول، ارزشها و گزارههای توصیفی و تحلیلی است که در ارتباط با هم یک کل واحد و منسجم یا بهعبارت بهتر یک سیستم را شکل میدهند!
بنابراین هر مدیر برای ایجاد یک سازمان موفق در دنیای امروزی لازم است الگوی اختصاصی مدیریت سازمان خود را بهشکل زیر طراحی کند:
سیستمهای مدیریتی (استراتژی، ساختار سازمانی، فرایندها و …) + فلسفهی مدیریتی = الگوی اختصاصی مدیریت سازمان
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینهی مهارتهای کار حرفهای و همچنین لینکهای منتخب کار حرفهای در ایمیلتان هستید، در راهکاو عضو شوید!
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
آسمان ابری است از آفاق چشمانم بپرس
ابر، بارانی است از اشک چو بارانم بپرس
تختهی دل در کف امواج غم خواهد شکست نکته را از سینهی سرشار توفانم بپرس
در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز “تو” نیست
آنچه را میگویم از آیینهی جانم بپرس …
حسین منزوی
پ.ن. دیروز یکم مهر ماه، ۶۹مین سالگرد تولد شاعر عشق و مهربانی و صفا، حسین منزوی بود. تقارن هفتهی دفاع مقدس، عید سعید قربان و فاجعهی امروز مکه و البته دل توفانی این روزهایم، مرا بهیاد این غزل او انداختند … روح تمامی شهدا و تمامی رفتگان ـ از جمله حسین منزوی عزیز ـ شاد باد.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
هر ایدهی کسب و کار برای زنده ماندن نیازمند خلق ارزش برای مشتری و کسب درآمد از راه فروش این ارزش به مشتری است. بهترین ایدهی کسب و کار دنیا بدون مشتری معنایی ندارد و بدترین ایده هم اگر مشتری داشته باشد ـ فارغ از هر گونه قضاوت ارزشی ـ میتواند در بازار موفق باشد. بنابراین در هنگام راهاندازی یک کسب و کار جدید باید بیش از هر عامل دیگری به دو متغیر جدی “ارزش” و “مشتری” توجه داشت.
کشف مفاهیم اساسی “ارزش” و “مشتری” و ارتباط میان این دو برای هر ایدهی کسب و کار مهمترین گام در فرایند طراحی کسب و کار جدید است. نقطهی شروع این فرایند از “بازار” و دنیای واقعی است: ما لازم است با کشف دقیق نیازهای بازار و مشتری تلاش کنیم ارزشی را برای مشتری طراحی و به او عرضه نماییم که حاضر باشد در برابر آن پول معقولی را بپردازد. این درآمد معقول شامل پوشش کامل هزینههای راهاندازی، توسعه و نگهداشت کسب و کار بههمراه میزان لازم و توجیهپذیری سود برای این سرمایهگذاری است. بنابراین در فرایند “بازارشناسی” بهدنبال این هستیم که چه محصول / خدمتی را میشود به بازار عرضه کرد، این محصول / خدمت قرار است چطور نیازهای بازار و مشتریان را پاسخ دهند و چطور باید آن را به بازار عرضه کرد و به فروش رساند. بر این اساس میتوان گفت که “بازارشناسی” یکی از پیشنیازهای اصلی موفقیت هر کسب و کاری در دنیای سرشار از رقابت امروز است.
فرایند بازارشناسی عموما فرایندی هزینهبر و زمانبر است. خیلی وقتها زمان کافی برای بازارشناسی در اختیار نداریم یا صرف هزینه برای این کار به هر دلیلی امکانپذیر نیست. در چنین حالتی اگر بخواهیم سریع تصمیم بگیریم که وارد بازار یک کسب و کار خاص بشویم یا نه، چه باید بکنیم؟ در این زمینه ممکن است حالتهای مختلفی پیش بیاید. حالت معمول ماجرا زمانی است که ایدهی کسب و کار شما در دنیای واقعی ایدهی مشابهی دارد. در این حالت میتوان کاملا به کپیبرداری از یک کسب و کار پرداخت یا آن را تغییر داد.
برای کپیبرداری، اصلیترین کاری که باید انجام شود، سرمایهگذاری برای تهیهی نیازمندیهای راهاندازی کسب و کار است. مثلا: مواد اولیه و ماشینآلات بخرید، وبسایت کسب و کار اینترنتیتان را عینا مطابق کسب و کار اینترنتی مورد نظر طراحی کنید و دفتر یا مغازهای تهیه کنید. شاید محصول رقیبتان بخرید یا از خدمات آن کسب و کار استفاده کنید و آن را مهندسی مجدد کنید. شاید هم دانش فنی و دستگاهها و تجهیزات مربوط به آن را خریداری کنید. بعد از تأمین این ملزومات باید کار را عملا کلید بزنید. در هر حال در زمینهی راهاندازی کسب و کار ریسک فنی چندانی وجود ندارد. در این حالت ریسک اصلی کسب و کار از جنس مالی و بازاری است: اینکه آیا اندازهی درست بازار درست تخمین زده شده و ورود به این بازار آنقدر که تصور میکنیم راحت است یا خیر؟ اینکه تصور کنیم بازار هنوز از محصول / خدمت مربوطه اشباع نشده است و مهمتر از آن میتوانیم بهاندازهی کافی سهم بازار که هزینهها و سود فعالیت اقتصادیمان را تأمین کند بهدست بیاوریم. بنابراین لازم است بررسیهای لازم در این زمینه صورت گیرد. فراموش نکنید که در این حالت ابزار رقابتی اصلی ما در بازار قیمت و تبلیغات هستند.
حالت دوم راهاندازی کسب و کار با ایدهی مشابه یک کسب و کار موجود زمانی است که قصد داریم تغییری نسبت به کسب و کار موجود ایجاد کنیم: محصولی با کارکردهای متفاوت یا بهتر بسازیم، خدمتی با کیفیت بالاتر ارائه کنیم، محصول و خدمتی سفارشی شدهای برای بخش خاصی از بازار و مشتریان ارائه دهیم و خلاصه میان کسب و کارمان با رقبا تفاوت حتی بسیار کوچکی ایجاد کنیم. در این حال ریسک کسب و کار بیشتر از حالت قبل است؛ چرا که علاوه بر ریسک مالی و بازاری، ریسک فنی هم مطرح است. یعنی من باید اطمینان حاصل کنم:
الف ـ تولید و ارائهی محصول / خدمت با ویژگیهای جدید شدنی و اقتصادی است.
ب ـ مشتری حاضر است محصول / خدمت متفاوت من با آنچه عادت کرده است را بخرد!
در هر حال راهاندازی کسب و کار بر مبنای ایدهی موجود و امتحانپس داده اگر چه باعث سادگی و کاهش ریسک میشود؛ اما همچنان باید با تحلیل مناسب و دقیق نسبت به انتخاب این مسیر برای کارآفرینی اقدام کنیم.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
رابین فانپرسی در پاسخ به سوال خبرنگاری که پرسیده بود آیا بازنشستگی فرگوسن می تواند موجب شود که رقبا در منچستریونایتد نشانه هایی از ضعف ببینند، گفت:” بله، البته! آنها هر طور که میخواهند میتوانند فکر کنند. این برای ما اهمیتی ندارد. مسئلهی مهم برای ما، شیوهی کاری خودمان است. ما به سختی کار میکنیم. این یک چالش بزرگ برای همه ماست و این چیزی است که همهی ما منتظر آن هستیم.” (اینجا)
دنیای بیرحم واقعی نشان داد که این چالش، بزرگتر از آنی بود که همه فکر میکردند. اینکه چرا فرگوسن با بازیکنانی بسیار معمولی و سطح پایینتر از ستارگان تیم فعلی یونایتد، نتایج درخشانی میگرفت و تیم فعلی نمیتواند، موضوعی است که میشود در مورد آن فکر کرد. بیش از هر چیزی میتوان به این فکر کرد که فرگوسن، در طول سالیان طولانی مربیگریش در یونایتد فلسفهی رقابتی خاص خودش را در این تیم شکل داد: فلسفهای که روی هویت تیمی و بالاتر بودن مربی از ستارهها متمرکز بود. شاید گمشدهی این روزهای یونایتد همین باشد: مدیران تیم حوصلهی فرصت دادن به مویس برای شکل دادن و جا انداختن فلسفهی رقابتی خودش را ندادند. فانخال البته شاید انتخاب مناسبی باشد؛ چرا که او همیشه یک مربی کوتاهمدت برای دوران گذار بوده است: فقط کافی است به بارسلونا و بایرن نگاه کنید که فانخال درست در دوران قبل از شکوفایی و دوران اوج آنها در یک دههی اخیر مربی آنها بوده است.
اما از این موضوع که بگذریم، فانپرسی در حرفهایش به نکتهی مهمی اشاره کرده است: زمانی که شما قصد دارید یک فلسفهی رقابتی خاص ایجاد کنید که سازمان، شرکت یا تیم شما را از گذشتهی خودش و یا حتی از متوسط کنونی صنعت محل فعالیتتان متمایز کند، فقط و فقط و فقط باید روی شکلدهی و اجرای فلسفهی رقابتیتان تمرکز کنید. مهمترین عامل موفقیت در فرایند خلق یک نوآوری پایدار، تمرکز است. تمرکز اگر چه به قول استیو جابز “نه گفتن به هزار چیز” است؛ اما در عین حال تمرکز را میتوان به نادیده گرفتن نقدهای دیگران به نوآوری مورد نظر و ویژگیهای آن نیز تعبیر کرد. بارها دیدهام که افرادی کار روی ایدههای خلاقانهی خود را فقط و فقط بهخاطر “حرف دیگران” رها کردهاند. افراد دیگری را میشناسم که باز هم تنها براساس نظرات دیگران، مهمترین ویژگیهای خلاقانهی ایدهی خود را حذف کردهاند و در نهایت محصول و عملکردشان را فقط با قید “معمولی” میشد توصیف کرد.
البته این بهمعنی نادیده گرفتن نظر مشتریان و ذینفعان نیست؛ بلکه جزئی از تفکری است که بنیان و اساس متدولوژی مدرن خلق محصول را ساخته است و در قالب پنج گام زیر بهاجرا در میآید:
۱- شما با شناخت یک نیاز یا یک خلأ در دنیای واقعی شروع به طراحی یک راهحل نوآورانه میکنید؛
۲- به درستی راهحلتان ایمان دارید و میخواهید آن را محقق کنید. این راهحل شما است نه همکاران و رقبایتان؛
۳- در سریعترین زمان ممکن یک نمونه (پروتوتایپ) از این راهحل در قالب یک محصول/خدمت میسازید (این دقیقا همان کاری است که مربیان در تمرینات و بازیهای پیشفصل آن را انجام میدهند)؛
۴- راهحل شما در دنیای واقعی آزمایش میشود و نقاط قوت و ضعف آن مشخص میشود؛
۵- راهحل براساس بازخوردهای دنیای واقعی صیقل میخورد و بهبود مییابد.
استیو جابز معتقد بود که: “متقاعد شدهام که حدود ۵۰ درصد علت تمایز کارآفرینان موفق از ناموفقها، صرفا داشتن پشتکار است … اگر اشتیاق زیادی نسبت به این کار نداشته باشید، دوام نخواهید آورد. خیلی زود تسلیم خواهید شد. بنابراین باید ایده یا مسئله یا مشکلی که بخواهید درستاش کنید در اختیار داشته باشید که واقعا هم نسبت به آن مشتاق باشید. در غیر اینصورت پشتکار لازم را برای چسبیدن کامل به کار نخواهید داشت.” و هنری فورد بزرگ هم جایی در مورد ابداع تولید انبوه با مدل فورد تی گفته بود: “اگر از مردم میپرسیدم که چه میخواهند، به من میگفتند یک اسب سریعتر.“
بنابراین برای خلق یک نوآوری پایدار، لازم است سه عنصر کلیدی را در فرایند کاریتان جای دهید: انتخاب (مسئلهی درست)، تمرکز (روی یافتن راهحل بهینهی مسئله) و نادیدهانگاشتن (راهحلهای موجود و نقدها و نظرها.)
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
اگر تمایل به دریافت هر هفته دو مطلب آموزشی در زمینهی مهارتهای کار حرفهای و همچنین لینکهای منتخب کار حرفهای در ایمیلتان هستید، در راهکاو عضو شوید!
من مسئولیتی در مورد کپیکاری محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
مشاورهی مدیریت مانند هر کسب و کار دیگری برای پاسخگویی به گروهی از نیازها بهوجود آمده است. مشاورهی مدیریت یک کسب و کار خدماتی است. مشاوران مدیریت تلاش میکنند تا با طراحی و ارایهی خدماتی مشخص به نیازهای مشتریان خود پاسخ بدهند. این خدمات همانند هر کسب و کار دیگری نامحدود نیستند و در پاسخ به نیازهایی مشخص و براساس دانش و مهارتهای تخصصی مشاوران در حوزههایی مشخص از علم مدیریت به مشتریان ارایه میشوند. در نتیجه مشاوران مدیریت ناگزیرند تا مرزهای کاری خود و کارهایی که میتوانند انجام دهند را از کارهایی که نمیتوانند انجام دهئد، متمایز سازند. بدین ترتیب مشتریان خدمات مشاوره نیز درک درستی از تواناییها و قابلیتهای مشاروان مدیریت خواهند داشت و در محدودهی کارهای ممکن برای مشاوران به آنها مراجعه خواهند نمود. بنابراین منظور از تعریف محدودهی مشاورهی مدیریت، تعیین دامنهی خدماتی است که مشاوران مدیریت میتوانند برای حل مسائل و مشکلات مدیریتی و سازمانی مشتریانشان به آنها ارایه کنند.
خدمات مشاوران مدیریت بسیار متنوع و گسترده هستند. آنها در صنایع مختلف و برای حل مسائل و مشکلات گوناگون و خاص، مشتریان خود را یاری میرسانند. اما بسیاری از مسائلی که مشاوران مدیریت برای حل آنها بهکار گرفته میشوند، دارای ویژگیهای مشابهی هستند که موجب میشود بتوان مسائل سازمانی پیش روی آنها را در قالب دستههای مشخصی تقسیمبندی کرد. از آنجایی که خدمات مشاوران مدیریت چیزی جز بهکارگیری دانش و مهارتهای تخصصی برای حل مسائل و مشکلات سازمانی نیست؛ دستهبندی انجام شده از مسائل مدیریتی سبب میشود تا بتوان گروههای مختلف خدمات مشاوران مدیریت را نیز بهدست آورد. بنابراین برای تعریف محدودهی مشاورهی مدیریت ـ که چیزی جز محدودهی خدمات مشاوران نیست ـ میتوان از دستهبندی مسائل مدیریتی آغاز کرد و سپس از این دستهبندی به گروههای مختلف خدمات مشاوران رسید.
همچون هر صنعت دیگری تعاریف رسمی ارایه شده توسط انجمنهای حرفهای فعال در آن صنعت میتوانند نقطهی شروع خوبی را در این زمینه بهدست بدهند. فدراسیون اروپایی اتحادیههای مشاورهی مدیریت محدودهی کار مشاورهی مدیریت را شامل حوزههای زیر تعریف کرده است:
استراتژی سطح بنگاه و توسعه و بالندگی سازمانی؛
سیستمهای مالی و مدیریتی؛
مدیریت منابع انسانی؛
مدیریت تولید و خدمات (شامل: فناوری، لجستیک و زنجیرهی تأمین، تحقیق و توسعه و کنترل کیفیت)؛
بازاریابی و ارتباطات سطح بنگاه ؛
فناوری اطلاعات و سیستمهای رایانهای؛
مدیریت پروژه؛
مطالعات اقتصادی و زیستمحیطی؛
سایر موارد.
این دستهبندی در نگاه اول کامل و جامع بهنظر میرسد؛ اما بسیار کلی است. در عمل بسیاری از مشاوران چند حوزه از حوزههای فوقالذکر را با هم ادغام میکنند تا بتوانند به نیازهای دامنهی گستردهتری از مشتریان پاسخگو باشند. بر همین اساس در این گزارش تشریح محدوده و دامنهی فعالیتهای مشاوران مدیریت، در قالب دستههای ۴ گانهی مشاورهی استراتژی، مشاورهی فناوری اطلاعات و ارتباطات، برونسپاری و مشاورهی عمومی انجام میشود.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
بهعنوان یک متخصص حرفهای بسیار پیش میآید که بهدلایل مختلف، نیاز به برقراری ارتباط حرفهای با افراد برجستهی حوزهی کاری خودمان ـ اساتید مشهور، متخصصان و مشاوران برجسته، وبلاگنویسان شناخته شده و … ـ یا شرکتهای فعال در آن حوزه داشته باشیم. شاید بخواهیم از آنها راهنمایی بگیریم، شاید هدفمان شروع همکاری با آن افراد باشد و شاید هم بخواهیم ایده یا پیشنهادی به آنها بدهیم.
در این موارد این سؤال مهم پیش میآید که چگونه باید این ارتباط را برقرار کنیم؟ آیا ارتباط مستقیم برقرار کنیم یا اینکه بهدنبال واسطهای برای معرفی شدن بگردیم؟ اگر قرار باشد این ارتباط مستقیم برقرار شود، از چه روشی و چگونه باید ارتباط را برقرار کنیم و چگونه پیاممان را به فرد یا شرکت مخاطب برسانیم؟ آیا تفاوتی میکند که موضوع این ارتباط، کاری باشد یا دوستانه؟ این سؤالات و بسیاری سؤالات احتمالی دیگر در زمان معرفی خودمان به دیگران در فضای کاری و حرفهای مطرحاند که متأسفانه اغلب ما بدون درک حساسیتهای موجود در زمینهی “اولین تماس”، همانجوری که دوست داریم یا فکر میکنیم درست است، به خیال خودمان شبکهسازی حرفهای” را کلید میزنیم و نتیجهاش هم این است که پاسخی از طرف مقابل دریافت نمیکنیم و همه چیز را هم بهپای خودبینی و غرور طرف مقابل میگذاریم و حتی ذرهای فکر نمیکنیم که شاید مشکل از روش ما در برقراری ارتباط حرفهای بوده است! بد ندیدم که برای دوستان جوانترم در این زمینه چند نکتهی مهم را بنویسم:
۱- انتخاب بهترین روش برقراری اولین تماس: بیش از هر چیز باید در مورد روش برقراری تماس تصمیم بگیرید. اصولا زمانی که فرد یا شرکت مورد نظر را مستقیم نمیشناسید، بهترین روش، ارسال پیام از طریق ایمیل کاری افراد یا شرکتها است که در وبسایتشان درج شده است. بههیچ عنوان سعی نکنید ایمیل شخصی افراد را بهدست بیاورید. اگر ایمیل کاری را پیدا نکردید، خود وبسایت را بررسی کنید، چون در اغلب موارد فرم برقراری تماس روی وبسایت قرار داده شده است.
واقعیت این است که پیامدهی از طریق پروفایل شخصی افراد در شبکههای اجتماعی غیرتخصصی کار جالبی نیست. همانقدر که ارسال پیام از طریق شبکهی حرفهای نظیر لینکدین نشاندهندهی بلوغ حرفهای شما است؛ ارسال پیغام از طریق سایر شبکهها (بهویژه: فیسبوک، اینستاگرام و توییتر) بهویژه بهصورت عمومی (نظر دادن پای پستهای عمومی فرد مورد نظر) کار جالبی نیست (مگر اینکه آن فرد صفحهی عمومی داشته باشد.) فراموش نکنیم که افراد حرفهای هم مثل ما زندگی شخصی دارند و حتما ترجیحشان این است که آن را از زندگی کاریشان جدا کنند. در مورد شرکتها هم توصیهی جدی میکنم از ایمیل یا فرم تماس با ما استفاده کنید. پروفایل شبکههای اجتماعی شرکتها راه مناسبی برای اولین تماس حرفهای شما نیست.
استفاده از روشهای دیگر بهویژه پیدا کردن تلفن همراه فرد مورد نظر و تماس گرفتن، پیامک دادن یا ارسال پیغام از طریق اپلیکیشنهای تماس (نظیر: تلگرام، وایبر و …) را بههیچ عنوان توصیه نمیکنم؛ مگر اینکه فرد مورد نظر خودش راه تماسی در این شبکهها را بهصورت عمومی اعلام کرده باشد. این کار بدترین روش برقراری اولین تماس با مخاطب مورد نظرتان است. به این فکر کنید آیا خودتان دوست دارید که فرد ناشناسی بهناگاه با شما تماس بگیرد؟
واسطه قرار دادن فردی از آشنایان شما با فرد مورد یا شرکت مورد نظر هم میتواند روش مناسبی باشد؛ اما پیشنهاد من این است که به آن بهعنوان آخرین روش نگاه کنید و فقط در صورتی که نتوانستید بههیچ روشی امکان تماس را پیدا کنید، از آن بهره بگیرید. شما فردی حرفهای هستید که جایگاه و شخصیت خاص خودتان را دارید؛ اگر با روش درست با دیگران ارتباط برقرار کنید آنها خود شما را جدی خواهند گرفت!
۲- تعیین استراتژی اثربخش ارسال پیام: بعد از انتخاب روش مناسب برای پیامدهی، لازم است استراتژی خود را برای ارسال پیام مشخص کنید. برای این منظور از خودتان بپرسید واقعا چرا بهدنبال ارسال این پیام و برقراری ارتباط با فرد/شرکت مورد نظر هستید؟ ارسال این پیام چه ارزشی را به زندگی حرفهای شما اضافه میکند؟ میخواهید در نهایت به چه نتیجهای برسید؟ و البته یک سؤال مهمتر: چه دلیلی جز دلایل انسانی وجود دارد تا فرد مورد نظر حاضر شود زمان و تخصص و اعتبار حرفهایاش را در اختیار شما قرار دهد؟ خیلی وقتها فکر کردن به این سؤالات باعث میشود تا متوجه شوید خیلی هم نیازی به برقراری این ارتباط ندارید! وقتی خودتان نمیدانید که از طرف مقابل چه درخواستی دارید و در برابر پاسخگویی به این درخواست قرار است برای او چه ارزشی خلق کنید، بهتر نیست اصلا وقت خودتان و فرد مورد نظر را تلف نکنید؟ بهصورت خلاصه لازم است برای تعیین استراتژی اثربخش ارسال پیام به سه سؤال زیر پاسخ دهید:
الف ـ چرا میخواهم با این فرد/شرکت ارتباط برقرار کنم؟
ب ـ دقیقا چه چیزی از فرد/شرکت مورد نظر میخواهم؟
ج ـ چرا فرد/شرکت مورد نظر باید به این پیام اهمیت و پاسخ دهد؟
اما قبل از شروع به نگارش متن پیام هنوز یک سؤال کلیدی دیگر وجود دارد: آیا این فرد/شرکت بهترین مخاطب من برای دستیابی به نتیجهی مورد انتظار از برقراری این ارتباط است؟ اگر پاسختان به این سؤال یک “آری” از ته دل است، به گام بعدی بروید!
۳- نگارش و ارسال پیام: حالا تازه به نقطهی شروع رسیدهایم! براساس استراتژی که در گام قبل تعیین کردهاید، نگارش متن پیام را آغاز کنید. پیشنویس پیامتان را بسیار مختصر و مفید در کمترین تعداد واژهی ممکن و در قالب ساختار محتوایی زیر تهیه کنید:
الف ـ خودتان را معرفی کنید (یک معرفی کوتاه و مختصر کافی است! چه بهتر لینک پروفایل لینکدینتان یا رزومهتان را ضمیمه کنید.)
ب ـ دقیقا از مخاطب (فرد/شرکت) چه میخواهید؟ او باید برای شما چه کاری انجام دهد؟
ج ـ چرا مخاطب پیام شما دقیقا همان فردی است که میتواند این کار را برای شما انجام دهد؟
د ـ چه دلیلی وجود دارد مخاطب این کار را برای شما انجام دهد؟ شما چه کاری میتوانید در برابر آن برای مخاطب انجام دهید؟ (این بخش اجباری نیست و لطفا اگر تنها دلیلتان عواطف انسانی است از نوشتن آن خودداری کنید!)
ه ـ تشکر و تقدیر و خداحافظی. 🙂
قبل از ارسال نهایی پیام، پیشنویس را چندین و چندین بار بخوانید و ویرایش کنید. حواستان باشد که بههیچ عنوان داشتن غلط املایی و نگارشی پذیرفتنی نیست. حتی بیشتر از دقت به درستنویسی لازم است به لحن نوشتهتان دقت کنید. لحن نوشتهی شما نباید دچار سه آفت زیر باشد:
شکستهنویسی و استفاده از زبان محاوره (کار حرفهای از صمیمیت جدا است!)
لحن التماسگونه و تحقیر خود!
نگاه کردن از بالا به مخاطب (دست پیش گرفتن) و نوشتن با غرور (حتی اگر واقعا از مخاطب مورد نظرتان جایگاه بالاتری دارید!)
بعد از اینکه از نهایی شدن متن پیام مطمئن شدید، آن را از طریق روشی که در گام اول مشخص کردید، برای مخاطب مورد نظر ارسال کنید و منتظر باشید تا پاسختان را دریافت کنید. خیلی وقتها فرد/شرکت مورد نظر ممکن است نتوانند فوری به پیام شما پاسخ دهند؛ بنابراین ناراحت و عصبی و ناامید نباشید و صبر داشته باشید! و نکتهی آخر هم اینکه برای مخاطب مورد نظر این حق را قائل باشید که به هر دلیلی (صرف نظر از اینکه دلیل مخاطب واقعا هم منطقی و اخلاقی باشد یا نه!) به درخواست شما پاسخی ندهد.
پ.ن. این نوشته را براساس تجربهی شخصی و مطالعاتام نوشتهام و در نتیجه لزوما تمامی موارد مطرح شده لزوما در همهی شرایط برقرار نیستند. در نهایت این خود شما هستید که براساس دیدگاه و تجربه و حس خود تصمیم میگیرید بهترین روش برقراری اولین تماس حرفهای با یک مخاطب چیست!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
نوشته: دیوید ویلیامز و ماری اسکات / ترجمه: علی نعمتی شهاب
تحقیقات نشان میدهند که در حالت عادی، معمولا حدود ۴۰% از کارکنان در حال برنامهریزی برای یافتن کار جدید طی شش ماه آینده هستند و ۶۹% افراد نیز بهصورت غیرفعال در جستجوی شغل جدیدی هستند.
برای کارفرمایان این آمار و اطلاعات، ترسناکاند. ما در استخدام بهترین کارکنان دقت فراوانی میکنیم و زمانی که این افراد را بهدست آوردیم، مایلیم آنها را نزد خود نگه داریم. اما این معادله دو طرف دارد: چه کار باید بکنیم تا کارکنان هم دوست داشته باشند برای یک دهه در سازمان ما باقی بمانند؟
روشن است برای اینکه کارکنان تعهدی بلندمدت به یک سازمان داشته باشند، کارفرما لازم است به آنها دلیل خوبی برای ماندن بدهد. ما از تلاشهای پیشدستانه از سوی کارفرمایان برای ایجاد فرهنگی که روابطی قدرتمند با کارکنان آنها شکل دهد، دفاع میکنیم؛ تعهدی درازمدت که میتواند حتی بهاندازهی تمام عمر باشد.
بهعنوان یک کارفرما باید چه کاری انجام دهید؟ در این مقاله ۵ راهکار اصلی را برای تقویت روابط کارفرما با کارکناناش توضیح خواهیم داد:
۱- مسئولیتپذیری: با واگذاری مسئولیتهایی که به کارکنانتان اجازهی رشد و توسعهی فردی و سازمانی را میدهند، نشان دهید که به آنها اعتماد دارید. آنها را به کسب مهارتهای جدید ترغیب کنید. برای آنها فرصتهای متنوع و مستمر آموزشی فراهم آورید. در صورت امکان برای پستهای جدید یا خالی، از استخدام درونسازمانی استفاده کنید و در زمانهای معین، فرصتهای ارتقای شغلی سخاوتمندانهای را در اختیار افراد قرار دهید.
۲- احترام: لازم است کارکنان شما بدانند که مورد احترام و پذیرش شما هستند. احتمالا این سخن نغز را شنیدهاید که مردم خیلی زود حرف شما را فراموش میکنند؛ اما همواره بهیاد خواهند داشت که چه احساسی را در آنها ایجاد کردهاید. بسیاری از افسانههای مرتبط با محیط کار، براساس سخنان و عملکرد مدیرانی ترسناک، کسلکننده و پراسترس ساخته شدهاند. اما اگر مدیران، احترام به کارکنانشان بهصورت مستمر را در اولویت قرار دهند، این کار منجر به خلق فرهنگ کاری قدرتمند و پایداری خواهد شد. فرهنگی که در بستر آن، کارکنان سازمان تجربیات و خاطراتی مثبت و فراموشینشدنی را بهدست خواهند آورد.
۳- تسهیم درآمد: بخشی از درآمد کارکنانتان را به عملکرد کلی شرکت وابسته سازید. این امر باعث میشود تا علائق کارکنان با اهداف درآمدی و سودآوری شرکت همسو شود و تبدیل به مشوق اصلی برای باقی ماندن در شرکت در دوران رشد آن شود. هر چقدر بتوانید بخش ثابت حقوق و دستمزد را کاهش و بخش متغیر آن را براساس شرایط مختلف کسب و کاری افزایش دهید، میتوانید شرکتتان را منعطفتر و چابکتر کنید و در عین حال با کارکنانتان هم رفتاری عادلانه داشته باشید.
۴- پاداش: پاداشهایی که به کارکنانتان میدهید باید نیازهای احساسی آنها را پاسخگو باشند و فراتر از پاداشهای مالی باشند. معرفی شدن به کل شرکت، برگزاری گردهماییهای شرکتی و درون بخشی، تأمین امکانات رفاهی، صرف ناهار با رئیس شرکت، لباس فرمهای خاص سازمانی، دادن یادداشتهای دستنویس و پاداشهای ساده اما تأثیرگذار دیگری از این دست، میتوانند باعث بهبود جو مثبت فرهنگ سازمانی شرکت شوند و در عین حال روحیهی جمعی پرسنل را نیز بهخوبی بالا ببرند.
۵- زمان استراحت: در مورد زمانهای استراحت، سخاوتمند باشید. با وجود شرایط بد اقتصادی، زمانهای کافی را برای مرخصی استعلاجی، تعطیلات خانوادگی، تولد فرزندان و … در اختیار کارکنانتان بگذارید. سادهسازی جریان کاری نیز میتواند برای تداوم روابط میان کارفرما و کارکناناش بسیار مفید باشد. شما حتما باید انتظار عملکرد سطح بالا داشته باشید و آن را از کارکنانتان بطلبید؛ اما غیرمنطقی است از آنها بخواهید همیشه در سطح ۱۰۰ درصد قرار بگیرند. به کارکنانتان اجازه بدهید بین انجام دو وظیفه نفسی تازه کنند. برای این منظور میتوانید از روشهای تیمسازی یا زنگ تفریحهای کوتاه در طول روز بهرهبرداری کنید.
مهم است بهیاد داشته باشیم که بهدست آوردن تعهد بلندمدت کارکنان، نیازمند تلاشی از سوی هر دو طرف است. در حالی که بدبینی اغلب سازمانها در شرایط کنونی نسبت به آینده قابل درک است، فراموش نکنید که اگر انتظار دارید و امیدوارید که کارکنان شما تعهدی بلندمدت به شرکت شما داشته باشند، بههمان اندازه ضروری است که شما به آنها دلایل خوبی برای باقی ماندن در شرکتتان بدهید.