“حجازی را تا آنجا که میشناسم و از سایرین شنیدهام عاشق حرفهاش بود و زندگی وی در حرفهی او خلاصه میشد. بسیاری از افراد در حرفه و ورزش فوتبال حضور دارند اما در کنار آن به کارها و حرفههای دیگر فکر میکنند که حجازی اینچنین نبود. حجازی فوتبالیست آمد و فوتبالیست رفت و همین باعث شد تا شخصیت ممتاز گردد.” (اکبر زنجانپور در مورد ناصر حجازی؛ اینجا)
دسته: زندگی
دکتر وفا غفاریان درگذشت …
تازه از ناهار برگشته بودم که ایمیل احسان را دیدم با موضوع: دکتر وفا غفاریان. قبل از اینکه بازش کنم هر فکری را میکردم جز این خبر بسیار بد؛ هر چند مدتها بود که آقای غفاریان دچار بیماری سختی شده بودند.
احتمالا کمتر کسی از علاقهمندان مباحث مدیریت استراتژیک در ایران هست که نام دو کتاب معروف ایشان “استراتژی اثربخش” و “معانی نوظهور در مفهوم استراتژی” را نشنیده باشد. با بودن مدیرانی مثل آقای غفاریان در میان مدیران دولتی ایران، کمی میشد به آینده امیدوار بود. به قول شهرام، آقای غفاریان یکی از الگوهای مدیریتی برای جوانان نسل ما و نسلهای قبلی ما بودند. کسانی که به دانش تئوریک بسنده نکردند و وارد عرصهی عمل شدند و از آن طرف هم نیفتادند؛ یعنی به کار اجرایی بدون دانش تئوریک نپرداختند. آقای غفاریان از معدود مدیران رده بالای دولتی در این چند سال اخیر بودند که در هر دو عرصهی علم و عمل، واقعا حرفی برای گفتن داشتند. کسانی که در بدترین حالت، مقابل بسیاری از خرابیهای ناشی از اهمال و نادانی ایستادند. هنوز کارهای بسیار دیگری مانده بود که ایشان میتوانستند انجام بدهند و رفتنشان با این سن کم، واقعا تأسفبار است.
بسیار متأسفم و درگذشت ایشان را به جامعهی مدیریت ایران تسلیت میگویم. روحش شاد.
درسهایی از فوتبال برای کسب و کار (۵۲)
“من هرگز نگران داشتن یک تیم کوچک (از نظر تعداد بازیکن) نیستم. در واقع این میتواند برای ما بهتر باشد. من به بازیکنانم اطمینان کامل دارم و فلسفهی من این است که برای هر مشکلی یک راه حل وجود دارد.” (پپ گوآردیولا؛ اینجا)
با تبریک تولدش و با آرزوی یک برد استثنایی دیگر در الکلاسیکوی امشب. 🙂
۱۲ تمرین برای خلاقتر کردن ذهن
حل مسئله همیشه از راههای شناخته شده و معمولی قابل انجام نیست. خیلی وقتها مشاوران ناگزیر از استفاده از روشهای جدید و غیرسنتی برای حل مسائل سازمانی هستند. استفاده از روشهای جدید میتواند دو وجه داشته باشد: یادگیری روشهای جدیدی که دیگران ابداع کردهاند و ابداع روشهای جدید توسط خود فرد یا تیم. دومی نیازمند خلاق بودن است. خلاقیت اگر چه میتواند یک ویژگی ذاتی آدمها باشد (بعضی آدم ها همیشه خلاقاند)؛ اما اینطور هم نیست که خلاقیت صرفا ذاتی باشد. بههمین دلیل روشهای زیادی برای خلاقتر شدن ارایه شده است. در عین حال تمریناتی هم برای افزایش توان خلاقیت ذهن وجود دارند که در این پست ۱۲ تمرین ساده در این زمینه را مرور میکنیم:
- روزی یک ساعت را بدون سخن گفتن در میان جمع ـ بهاستثنای پاسخ دادن به پرسشهای مستقیم ـ بگذرانید. این کار را البته باید طوری انجام دهید که دیگران نگران قهر کردن یا مریض شدن شما نشوند. هر چقدر که میتوانید معمولی باشید. اما داوطلب صحبت کردن یا اطلاعرسانی نشوید!
- روزی ۳۰ دقیقه در مورد یک موضوع خاص فکر کنید. با ۵ دقیقه در روز شروع کنید.
- یک نامه بنویسید که در آن عبارات من و مال من و عبارتهای مشابه وجود نداشته باشند.
- ۱۵ دقیقه در روز صحبت کنید بدون اینکه عبارات من و مال من و عبارتهای مشابه در سخنانتان وجود داشته باشند.
- یک نامه با لحن موفقیتآمیز یا آرام در مورد خودتان بنویسید. از عبارتهای نادقیق استفاده نکنید و دروغ هم نگویید. بهدنبال جنبهها یا کارهایی از خود بگردید که میتوانند با صداقت، راه طی شده توسط شما را بازتاب بدهند.
- پیش از ورود به یک اتاق شلوغ اوضاع را بسنجید!
- با یک آدم جدید دوست شوید و بدون اینکه متوجه شود او را وادار کنید تا در مورد خودش برای شما صحبت کند. سؤالاتتان را طوری مطرح کنید که فرد احساس آزردگی نکند.
- برای همان آدم جدید بهصورت اختصاصی در مورد خودتان و علایقتان صحبت کنید؛ بدون اینکه شکایت یا اغراق کنید یا مخاطبتان را خسته کنید.
- “منظورم این است که” یا “در واقع” و هر تکهکلام دیگری را از حرف زدنتان حذف کنید.
- برای دو ساعت از روزتان برنامهریزی کنید و این برنامه را اجرا کنید.
- برای خودتان ۱۲ وظیفهی تصادفی تعیین کنید. مثلا: با اتوبوس تا یک شهر نزدیک بروید و برگردید، ۱۲ ساعت غذا نخورید، در بدترین محل ممکن غذا بخورید، تا صبح بیدار بمانید و کار کنید و …
- هر از چند گاهی یک روز کامل به همهی خواستههای منطقی دیگران پاسخ مثبت بدهید.
پ.ن. خداوکیلی خیلی تمرینهای خلاقانهای هستند! 🙂
چند خطای تصمیمگیری
در دنیای امروز اولین و مهمترین وظیفهی هر مدیر تصمیمگیری است. مدیر مجبور است هر روز از میان گزینههای بسیاری که با آنها روبرو است و با در نظر گرفتن محدودیتهای پیش روی خود، تصمیم بهینه را بگیرد. تصمیمگیری یک انتخاب است و این انتخاب معمولا باید در زمان کوتاهی انجام شود. بنابراین تصمیمگیری همیشه در معرض خطا قرار دارد. آشنایی با اشتباهات احتمالی که میتواند در مسیر تصمیمگیری رخ بدهند؛ میتوانند به مدیران در تصمیمگیری بهتر یاری برساند. تحقیقات تعدادی خطای عمومی یا نقاط قابل توجه در فرایند تصمیمگیری را روشن کردهاند؛ از جمله موارد زیر:
- عجله کردن: با سرعت در تصمیمگیری خود را گیج نکنید. تصمیمی که پیش از دسترسی به حقایق یا در نظر گرفتن آنها اتخاذ شود.
- دیدگاه تنگنظرانه: اغلب به توجه به بررسی یک مسئله اشتباهی منجر میشود؛ زیرا مسئله اصلی مورد پیشقضاوت قرار گرفته یا توسط یک چارچوب تحلیلی نامرتبط بررسی و توسط آن محدود شده است.
- اطمینان بیش از حد: به خود تصمیم و یا عمومیتر از آن در فهم به دست آمده مسئله و حقایق.
- قانون سرانگشتی: تکیه کردن بر چارچوبها یا میانبرهای نامناسب برای گرفتن تصمیمات مهم به جای انجام تحلیلهای کافی در مورد موضوع مورد نظر.
- فیلتر کردن: نادیده گرفتن یافتههای ناخوشایند و یا یافتههایی که نظریههای پذیرفته شده یا تصمیمات گرفته شده توسط شما را پشتیبانی نمیکنند.
- کلک زدن: کمبود چارچوبهای تحلیلی و در نتیجه تلاش برای مدیریت تعداد زیادی متغیر یا اطلاعات در مغز خودتان!
باز هم در مورد تصمیمگیری و خطاهای آن خواهم نوشت.
گرههای بیحوصلهگی …
گفتم:«بدوم تا تو همه فاصلهها را»
تا زودتر از واقعه گویم گلهها را
چون آینه پیش تو نشستم که ببینی
در من، اثرِ سختترین زلزلهها را
پرنقشتر از فرش دلم بافتهای نیست
از بس که گره زد به گره حوصلهها را
ما تلخی نه گفتنمان را که چشیدیم
وقت است بنوشیم از این پس بلهها را …
محمد علی بهمنی
درسهایی از فوتبال برای کسب و کار (۵۱): پپ گواردیولا؛ همیشه راضی از خود ناراضی!
امشب یک مرد بزرگ باز هم با شایستگی هر چه تمامتر جایزهی بهترین مربی سال دنیا را جلوتر از بزرگمرد دیگری به نام سر الکس فرگوسن دریافت کرد. + مرد بزرگ قصهی ما سال ۲۰۰۸ که مربی بارسا شد، همه هر هفته منتظر اخراج شدن او بودند. بازی هفتهی اول را هم که در نیوکمپ به یک رقیب تازهوارد و ضعیف باخت، دیگر بهانهها جور شده بود. اما هفتهها گذشت و اخراج که نشد هیچ، کاری انجام داد که هیچ تیمی نتوانسته بود تا قبل از او آن را انجام بدهد: فتح سه گانهی لالیگا، جام حذفی اسپانیا و مهمتر از همه لیگ قهرمانان اروپا. داریم از پپ گوآردیولا صحبت میکنیم: بهترین مربی جهان!
در این سه سال خیلیها موفقیتهای او را با بارسا به حساب نسل جادویی بازیکنان بارسا گذاشتهاند؛ اما اگر به فهرست بازیکنان تیمهایی مثل رئال و بایرن و میلان و اینتر نگاه کنید، میبینید که خیلی هم حق با این گروه نیست. هیچ کس نمیتواند نقش پپ را در پدید آمدن سبک بازی منحصر بهفرد بارسا انکار کند. اما عوامل موفقیت پپ چه بوده است؟ امشب زمان خوبی است تا بهمناسبت این موفقیت پپ، نگاهی بیاندازیم به اصولی که پپ عزیز را موفق کرده است:
وقتی هیچ کس جدیتان نمیگیرد، خودتان خودتان را جدی بگیرید! اگر پپ میخواست به حرف منتقدان گوش کند، همان روزهای اول حضورش در بارسا باید این تیم را ترک میکرد.
و من این همه نیستم! هیچ وقت بیخودی مغرور نباشید. از خوبیهای و تواناییهایتان لذت ببرید؛ اما لازم هم نیست بهترین بودنتان را به زبان بیاورید. خودتان بدانید کافی است!
من میتوانم تأثیر بگذارم، پس هستم! گواردیولا همیشه با تأثیری که بر سبک بازی بارسا گذاشته شناخته میشود. فوتبال تکضرب و حفظ توپ بینظیر بارسای او حسرت تمام مربیان دنیا است.
همیشه هم هدفهای کوتاهمدت داشته باشید و هم هدفهای بلند مدت. پپ همیشه پیروزی در هر بازی را هدف اصلی خود قرار میدهد؛ اما هرگز از هدف اصلی و نهاییاش ـ قهرمانی ـ هم غافل نمیشود.
برای موفقیت لازم نیست از روشهای غیراخلاقی استفاده کنید! پپ همیشه و تحت هر شرایطی به مربی و بازیکنان حریف و داوران احترام میگذارد.
برای کارهایتان ایده داشته باشید. حداقل خودتان بدانید که قرار است در چه کاری موفق شوید و چطور میخواهید موفق شوید.
حواستان به ریسکهای احتمالی باشد و برایشان برنامه داشته باشید. گواردیولا حتی وقتی تیماش در بازی رفت مرحلهی حذفی مسابقات تیم حریف را با نتیجهای عجیب در هم میکوبد، باز هم برای بازی برگشت نگران پیروزی حریف است. بنابراین هیچ وقت حتی نامحتملترین خطرات ممکن برای مسیرتان به سوی تحقق اهدافتان را هم نادیده نگیرید.
و در نهایت اینکه انجام درست کارهای بزرگ، استثنایی است نه شکست خوردن! همیشه ساختن و خوب بودن و خوب ماندن، از تخریب و شکست خوردن، سختتر است! بنابراین وقتی کاری را خوب انجام میدهید، از اینکه موفق شدهاید لذت ببرید. وقتی هم شکست خوردید، بدانید که طبیعت زندگی بیشتر بودن شکستها نسبت به موفقیتهاست.
این بند آخر را در جملات پپ در هنگام دریافت جایزهاش میتوان بهخوبی دید: او جایزهاش را متعلق به تمام کسانی دانسته است که در طول بیش از صد سال حیات باشگاه بارسلونا برای تبدیل شدن این باشگاه به یکی از بهترین باشگاههای جهان تلاش کردهاند. “برای من مایهی مباهات و افتخار است که عضوی از این باشگاه بینظیر و جذاب بودهام.”+
پ.ن. این مطلب چند هفته قبل در صفحات سبک زندگی شمارهی ۳۴۰ هفتهنامهی همشهری جوان چاپ شده است.
یازده میانبر پنهان در دستیابی به اهداف
نویسنده: جرمی دین؛ ترجمهی: علی نعمتی شهاب
همهی ما با نقاط قوت و ضعف فرایند هدفگذاری آشناییم. ما باید اهداف خاص و چالشانگیز تعیین کنیم، از ابزار پاداشدهی استفاده کنیم، روند پیشرفت را ثبت کنیم و بهصورت آشکار از خودمان تعهد نشان دهیم.
پس چرا همچنان شکست میخوریم؟
تحقیقات روانشناختی به ما نشان میدهند ذهنیتهای ما چرا و چگونه میتوانند در دستیابی به اهدافمان به ما کمک کنند:
۱- خیالپردازی مثبت را کنار بگذارید.
بزرگترین دشمن هر هدفی توهمات مثبت است. تحقیقات انجام شده روی موضوع خیالپردازی، نشان میدهد که خیالات مثبت با شکست در کار پیدا کردن، دوستیابی، گذراندن امتحان یا حتی پشت سر گذاشتن عمل جراحی مرتبطاند. کسانی که منفی خیالبافی میکنند، نتایج بهتری بهدست میآورند. بنابراین لطفا از آیندهای که نیامده با خیال راحت لذت نبرید تا به آنجا برسید.
۲- خودتان را متعهد کنید.
علت دست نیافتن به اهدافمان، کمبود تعهد است. یکی از تکنیکهای قدرتمند روانشناسی برای افزایش تعهد، تقابل ذهنی است. این تکنیک شامل لذت بردن از یک خیال زیبا و سپس خالی کردن یک سطل واقعیت سرد روی آن است. این کار مشکل است؛ اما تحقیقات نشان میدهند که در عمل واقعا کار میکند.
۳- شروع کنید!
میتوانید از اثر زایگارنیک برای کشاندن خود بهسوی هدفهایتان استفاده کنید. یک روانشناس روس به نام بلوما زایگارنیک اشاره کرده که پیشخدمتها تنها سفارشهایی را به یاد میآورند که در حال سرو شدن هستند. وقتی سفارشها به مشتریان تحویل داده میشوند؛ از ذهن آنها پاک میشوند.
اثر زایگارنیک به ما میآموزد که یک سلاح خوب برای جلوگیری از بهتعویق انداختن کارها، شروع کردن از جایی است … هر جایی. برداشتن آن گام اول میتواند بهتنهایی تفاوت میان شکست و پیروزی را رقم بزند. وقتی شروع بهکار کردید، هدف در ذهنتان ماندگار میشود.
۴- فرایند را تصور کنید نه نتیجه را!
همهی ما مستعد سفسطهی برنامهریزی هستیم: اینکه اندیشه بهنرمی بر همهی موانع چیره خواهد شد (و البته میدانیم که بهسختی چنین اتفاقی میافتد.) به جای آن، تصور فرایند دستیابی به هدفتان به شما کمک میکند تا بر گامهایی که باید بردارید، متمرکز شوید. این کار همچنین به کاهش نگرانی و تشویش نیز کمک میکند.
۵- از اثر جهنمی بپرهیزید.
وقتی هدفمان را گم میکنیم، بهخوبی میتوانیم به دام اثر جهنمی بیافتیم. افرادی که از محدودیت کالری رژیم غذاییشان فراتر رفتهاند، بهخوبی با آن آشنا هستند. با این استدلال که “دیگر وقتاش گذشته”، این افراد فکر میکنند “در چه جهنمی بودم!” و در نتیجه شروع میکنند به خوردن حجم زیادی از غذاهای نامناسب.
اهدافی که در برابر اثر جهنمی آسبپذیرند، معمولا اهداف کوتاهمدت و بازدارنده هستند (وقتی قصد دارید کاری را متوقف کنید.) میتوان با تعیین اهداف بلند دتی که به بهدست آوردن چیزی میانجاماند، از این اثر اجتناب کرد.
۶- تنبلی را کنار بگذارید.
وقتی اهدافی سخت را در نظر داریم و نمیدانیم که “آیا به زحمتاش میارزد؟”، معمولا تصمیم برای بهتعویق انداختن کار بهآرامی و پنهانی به ما نزدیک میشود. در چنین شرایطی نکتهی کلیدی فراموش کردن هدف و پنهان کردن جزئیات است. سرتان را پایین بندازید و از فرجههای زمانی خودساخته استفاده کنید.
۷- نقطهی تمرکز را عوض کنید.
نمیتوانید راه پیش رویتان را همیشه با سر پایین طی کنید و گم نشوید. در بلندمدت، کلید دستیابی به هدف تغییر تمرکز میان هدف نهایی به کاری است که همین الان در حال انجام آن هستید. تحقیقات پیشنهاد کردهاند که در زمان ارزیابی پیشرفت ـ بهویژه ارزیابی چند وظیفهی سخت ـ بهترین روش متمرکز ماندن بر روی وظایف است. اما وقتی وظایف سادهاند یا هدف، دستیافتنی است، بهتر است روی هدف نهایی تمرکز شود.
۸- از رفتار روبات ـ مانند بپرهیزید.
اغلب رفتار ما شبیه روباتها است. ما کارها را واقعا نه از روی اندیشه و تفکر که برحسب عادت یا کپیبرداری ناگاهانه از دیگران انجام میدهیم. این نوع رفتار کردن میتواند دشمن بزرگ هدف ما باشد. از خودتان بپرسید آیا کارهایی که انجام میدهید، واقعا شما را به هدفتان نزدیک میکند؟
۹- هدف را فراموش کنید؛ نیت چیست؟
اهداف اغلب در خدمت نیتهای بنیادین ما هستند و باید هم باشند. اما یک جنبهی تاریک هم در هدفگذاری وجود دارد. وقتی اهداف بسیار خاصاند، چسبیدن به آنها آسان است؛ وقتی اهداف بسیاری وجود دارند، اهداف غیرمهم و راحت نسبت به اهداف حیاتی اما سخت اولویت بیشتری مییابند و وقتی اهداف بسیار کوتاهمدتاند، تفکر کوتاهمدت را تشویق میکنند. هدفگذاری اشتباه انگیزه را از بین میبرد و میتواند حتی باعث رفتارهای غیراخلاقی شود. به ذهنتان بسپرید که همیشه اول باید به کل هدف نگریست.
۱۰- بدانید چه زمانی باید توقف کنید.
برخی اوقات مسئله آغاز کردن نیست؛ بلکه درک این است که چه زمانی باید ایستاد. روانشناسان دریافتهاند که هزینههای سوخته میتوانند باعث شوند تا ما کارهای عجیبی انجام دهیم. “هزینههای سوخته” به تلاش یا پولی اشاره دارند که در راه دستیابی به هدفمان پرداختهایم. بنابراین حتی زمانی که طرحمان شکست میخورد، به حرکت براساس آن ادامه میدهیم.
تحقیقات نشان دادهاند که هر چه انسانها روی هدفی سرمایهگذاری کنند، احتمال بیشتری میدهند که موفق شوند ـ بدون اینکه این خیالپردازی ربطی به موفقیت واقعی داشته باشد. بدانید که چه زمانی باید سکان قایق را بچرخانید که در غیر این صورت، افسار اسب مردهای را در دست خواهید داشت.
۱۱- نقشههای اگر ـ آنگاه داشته باشید.
همهی این تحقیقات نشانگر اهمیت خود کنترلی در دستیابی به هدف هستند. متأسفانه همانطور که همه میدانیم، کنترل کردن خود میتواند بسیار مشکل باشد. یک استراتژی که توسط بسیاری از تحقیقات توصیه شده، داشتن نقشههای اگر ـ آنگاه است. شما بهسادگی جزئیات کارهایی را که باید در یک موقعیت خاص انجام دهید، مشخص میکنید. این کار اگر چه آسان بهنظر میرسد؛ اما اغلب ترجیح میدهیم بدون داشتن نقشه پرواز کنیم. نقشههای اگر ـ آنگاه با کمی ابتکار میتوانند برای غلبه بر تمام موانعی که پیش از این به آنها اشاره شد بهکار گرفته شوند.
رفتی سفر چه آروم نگفتی یاری داری …
یک صبح گرم تابستان: چهار پنج سال بیشتر ندارم. رفتهایم به باغ “آقاجان” تا بزرگترها انگور بچینند. منِ هنوز کوچولو هم از آنجایی که احساس میکنم بزرگ شدهام و میخواهم به بزرگترها کمک کنم، میروم سراغ یکی از بوتههای مو و دستم را دراز میکنم تا یک خوشهی بزرگ و طلایی را بچینم که … خبر نداشتهام که دستم را در لانهی زنبورها فرو کردم! داد و فریادم که به آسمان رفت، “آقاجان” را دیدم که دوان دوان خودش را به من رساند. دستم را گرفت و سریع جای نیش زنبور را با گِل پوشاند. بعد دستم را بوسید: “ناراحت نباش بابا. زودِ زود خوب میشی.” من داشتم از پشت شیشهی تار اشکها، لبخند مهربانش را میدیدم و آرام میشدم …
******
بیست و دو سال بعد؛ یک صبح سرد پاییزی: رفتهام به دیدنش. مدتها است بیماری امان “آقاجان” را بریده است. امروز ولی انگار در خوابی آسوده است. عمیق اما آرام نفس میکشد. بدن نحیف و رنجورش دل آدم را میلرزاند. مادرم میگوید: “آقاجان ببین علی اومده اینجا شما رو ببینه. بیدار شو.” چشمانش شاید برای کسری از ثانیه باز میشود و برقی از سر رضایت و شادی در آنها میبینم. دستهای مهربانش را میبوسم: “ناراحت نباش بابا. زودِ زود خوب میشی.” در همین حال دارم از پشت شیشهی تار اشکها، صورت مهربانش را میبینم (و چه میدانستم این آخرین بار است …)
******
فردا شب همان روز: تا دیروقت جلسه داشتهام و تازه رسیدهام خانه. دارم استراحت میکنم که ناگهان حالم بهشدت منقلب میشود. چند دقیقه بعد “مامانجان” تماس میگیرند: “آقاجان برای همیشه خوب شد …”
******
این یادداشت باید خیلی زودتر از اینها نوشته میشد. به دلایلی مجبور بودم ماجرا را مسکوت نگه دارم تا به امروز. با اشکهایی از ته دل این پست را به یاد لبخند مهربانش تقدیم میکنم به “آقاجان” عزیز و مهربانم؛ دوستداشتنیترین بابابزرگ دنیا.
پ.ن. عنوان این پست، مصرعی است از ترانهی غم دوری آلبوم بیواژهی محمد اصفهانی که این روزها زیاد گوش میدهمش …
نیایش (۲۰)
خدایا با قدرت و توان من، نشدنی است؛ نه برای تو!
