گزارهها (۸۷)
من اعتقاد زیادی به شانس دارم و متوجه شدهام که هر چه سختتر کار کنم، شانس بیشتری هم به من رو خواهد کرد.
توماس جفرسن
من اعتقاد زیادی به شانس دارم و متوجه شدهام که هر چه سختتر کار کنم، شانس بیشتری هم به من رو خواهد کرد.
توماس جفرسن
یازده ماهگی لینکهای هفته و هفتهای بسیار پرلینک!
پیش از شروع سه نکته:
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
زندگیتان را مستند کنید (رضا بهرامی عزیز)
ده گام ساده برای افزایش بازدهی (عباس صفارائی؛ ویزویز)
نکاتی که باید در امضای پایین ایمیل رعایت کرد (بسیار مهم!) (شایان شلیله؛ دنیای مجازی یا فاجعهی مجازی)
آیا درد همان رنج است؟ نگاهی به مفهوم درد و رنج از دید دانش پزشکی (بخوانید حتما …) (پست مهمان در وبلاگ دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
مدیریت:
من این هفته در شش پست ماجرای دورهی MBAی که گذراندم را دوره کردم. در همین راستا خانم حسینی لطف کردند و در دو پست در دانشگاه چه یادگرفتم؟ (۱) و در دانشگاه چه یاد گرفتم؟ (۲)- یادداشت شخصی از تجربیات MBAخوانی خودشان نوشتند. توصیه میکنم حتما بخوانید.
نمونه قرارداد کاری مدیرعامل و مدل هافستد در فرهنگ (خوشحال که شهرام دوباره نوشتن را شروع کرده.) (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی)
انسانها و سیستمها و کار تمام کن حرفهای و زمینهسازها (امیر مهرانی)
جدایی دردناک (احمد شریفی) و ۴۷۴-بازی جوانمردانه (خاطرات یک مدیر) در راستای این پست افشین دبیری: کارفرمای برگزیده ماندن!
الگو و نمونه مستند طرح مدیریت ارتباطات پروژه، نویز در ارتباطات مستند، همه مدیریت پروژه در دفتر مدیریت پروژه و چهار راه برای سودهی پروژه (این آخری عالیه!!! واقعا لذت بردم ازش.) (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)
دفاع از خود و پروژه و وقتی فرآیند درست کار نمیکند؟ (مجید آواژ؛ روزنوشتهای بهساد)
پرورش نبوغ بازاریابی در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران و اولین اجلاس سالانه فروشندگان حرفهای بیمه در ایران (استاد پرویز درگی)
حمایت از پروژههای دانشجویی مهندسی نرمافزار (در شرکت رادمان) (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)
بهیادماندنی ترین مدیران عصر دیجیتال (نارنجی) (فهرست جالبی است؛ ولی چند نفر جا افتادهاند: لویی گشنر مدیرعامل سابق IBM، لاری پیج و سرگئی برین و اریک اشمیت از گوگل، خانم کارلی فیورینا مدیرعامل سابق HP و خیلیهای دیگر!)
رازهای مدیریتی باشگاه فوتبال بارسلونا (مطلب خوبی است؛ اما من ضمن اعتراض به اینکه: “ایدهی منو دزدیدن دارن باهاش پز میدن” باید بگویم که ترجمهی افتضاحی دارد. کاش اگر کسی از مسئولین صفحهی مدیران دنیای اقتصاد اینجا را دید، توجه کند که مترجم محترمی که حتا نمیتواند اسم معروفترین شرکت مشاورهی مدیریت دنیا “دیلویت” را درست ترجمه کند، چندان صلاحیت ترجمهی متن تخصصی مدیریت را ندارد.)
مشاور کارفرما کیست؟ (امیر نامآور؛ وبلاگ ایده)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
دیروز پنجشنبه ۹ تیر، روز جهانی «رسانههای اجتماعی» به ثبت رسید (به نقل از وبلاگ رسانههای اجتماعی جواد افتاده.) ضمن اینکه به همت جواد افتادهی عزیز مراسم این روز در تهران هم برگزار شد. حضور در این مراسم برای من بسیار دلپذیر بود و دیدار برخی از دوستان سابقا مجازی و چند دوست جدید برای من باعث افتخار بود. گزارش جشن را رضا قربانی عزیز در پست جشن روز رسانههای اجتماعی و خود جواد افتاده در پست گزارش تصویری جشن روز رسانه های اجتماعی نوشتهاند. (در پست جواد میتونید عکس بنده را هم از زوایای گوناگون زیارت کنید! :)) در همین راستا دو مقالهی چشمانداز رسانههای اجتماعی در سال ۲۰۱۱ و روز جهانی رسانههای اجتماعی را هم بخوانید.
جستجوی آنلاین عکاس «نازی»ها، با «گوگل پلاس» بیشتر در گوگل پَلاس خواهیم بود! تهاجم بزرگ ارتش گوگل به جبهه شبکههای اجتماعی و آیا «گوگل پلاس» میتواند به اندازه کافی سربازگیری کند و مهمات جمعآوری کند؟! (دو پست دکتر در مورد شبکهی اجتماعی تازه افتتاح گوگل که تازه از دیروز بهدست ایرانیها افتتاح شد، خواندنی است.) (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
استفاده از لپتاپها بصورت دسکتاپ با تکنولوژی جدید سامسونگ (مهرداد نایب؛ ویزویز)
چرا پست بعدی وبلاگتان باید مینیمال باشد؟! (صادق جم؛ بلاگنوشت)
با ifttt، بگذارید اینترنت کارهای شما را انجام دهد! (روزنوشت میلاد)
شبکه جهانی ارتباطات موبایل ۲۰ ساله شد (نارنجی)
اینفوگرافی به مناسبت تولد چهار سالگی آیفون (وبلاگ مانی)
آی پد ۴۰۰ برابر بیشتر اینترنت مصرف میکند
آگوست ۲۰۱۱ آیفون ۵ به بازار میآید
اتصال ۳۵ میلیارد دستگاه الکترونیکی به اینترنت
سال ۲۰۱۳ ماهوارههای گوگل در مدار قرار میگیرند و گوگل دو سرویس خود را تعطیل کرد و روزانه ۵۰۰ هزار موبایل اندرویدی را فعال میکند! و گوگل از شما میپرسد:چه چیزی دوست دارید! (دو مطلب آخر از فارنت) (چه میکنه این گوگل!)
فیسبوک رکورد ۷۵۰ میلیون کاربر را پشت سر گذاشت!
نکات مهمی که بایستی درباره وردپرس ۳٫۲ بدانید (رضا؛ دنیای زیبای وب)
برای تعمیر فایلهای آسیب دیده چه کاری انجام میدهید؟ (علی اسماعیلزاده؛ بهترین ارتباط)
راهنمای “توئیتر” برای خبرنگاران (جالب)
اقتصاد:
استدلال سلاحی برای غلبه است یا راهی برای فهم حقیقت و موانع سیاسی توسعه و رشد اقتصادی (حجت قندی؛ اقتصادانه)
درسهایی از یونان و آرژانتین (علی دادپی؛ اقتصادخرد، بازار و خانوار)
کنترل اجاره مسکن (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)
افزایش اجاره باید چقدر باشد؟ (محمد رضا فرهادیپور؛ دگردیسی مشغولیتها)
کریستین لاگارد، اولین زن در سمت ریاست «صندوق بینالمللی پول»
پ.ن.۱. از معرفی سایتهای مفیدی که من نمیشناسمشان، استقبال میشود!
پ.ن.۲. با توجه به بهپایان رسیدن مرور دورهی MBA من، گزارهها از شنبه یعنی فردا به روال سابق خود برمیگردد.
رسیدیم به آخر خط مجموعه پستهای بررسی ماجرای دورهی MBA من! حالا که یک دورهی دو و نیم سالهی خوب و جذاب به پایان رسیده، بد نیست که ببینم در این دورهی MBA، چه چیزهایی را بهدست آوردم. مختصر و مفید اینها را:
لازم است در اینجا از تمامی اساتید گرامی و همکلاسیهای عزیزم برای همراهیشان و چیزهایی که ازشان یاد گرفتم تشکر کنم. بهامید روزهای بهتر برای همهی این عزیزان.
امیدوارم که این مجموعهی شش قسمتی برای علاقهمندان به آشنایی با MBA مفید بوده باشد. با این حال اگر باز هم در این زمینه سؤالی داشتید، میتوانید از طریق صفحهی تماس با من سؤالاتتان را مطرح کنید.
خوب در ادامهی بررسی ماجرای دورهی MBAی که گذراندم، میرسیم به ترم چهارم و آخر که در آن درسهای جالبی را گذراندیم:
مدیریت تکنولوژی: من در حوزهی مدیریت آیتی فعالیت میکنم که یک جورهایی ادبیات موضوعاش متأثر از مدیریت تکنولوژی است. در مدیریت تکنولوژی بهسادگی بهدنبال این هستیم که بفهمیم چه تکنولوژیهایی بهدرد سازمان ما میخورند، از کجا تأمینشان بکنیم و چطوری تأمینشان بکنیم. البته ماجرا به همین سادگی هم نیست. در هر یک از این سه حوزه کلی متغیر تصمیمگیری هستند که باید حواستان به آنها باشد. خیلی خلاصه اگر بخواهم بگویم: در بخش اول ابتدا CSFهای (معیارهای کلیدی موفقیت) سازمان تعیین میشوند و بعد راهکارهای تکنولوژیک هر متناسب با هر کدام استخراج میشوند. در بخش دوم تصمیم سه شکل دارد: توسعه در درون سازمان، خرید از بیرون یا راهکار ترکیبی. در آخرین بخش هم در مورد شکل تأمین از بیرون تصمیم گرفته میشود که جزئیات آن میشوند انواع قراردادهای انتقال تکنولوژی که برای خودش دنیایی است. این درس با تدریس آقای دکتر باقری مقدم، یکی از مفیدترین و جذابترین درسهای کل دوره برای من بود. در این درس واقعا نکاتی را یاد گرفتم که مطمئنم در کار مشاورهی مدیریت و مشاورهی آیتی به کارم میآیند.
مدیریت ریسک: احتمالا اولین بار در ایران بوده که حداقل در دورهی MBA، درس مدیریت ریسک بهمعنای ریسک کلی و نه مالی تدریس شده است. استاد این درس آقای دکتر عطار، تازه دکترایشان را گرفته بودند و به ایران برگشته بودند و در نتیجه بسیار پرانگیزه و پرانرژی بودند. این درس در دو بخش تدریس شد: بخش اول با تدریس خود استاد که شامل ۹ نظریهی فلسفی ریسک، تحلیل ریسک و کاهش اثرات ریسک بود. بخش دوم هم پرزنتهای همکلاسیها بود که در آن هر کس برحسب تجربه یا علاقهی خود موضوعی را در مورد تحلیل ریسک ارایه داد. بخش اول بسیار جذاب و بخش دوم بسیار مفید بود. در بخش دوم چند تا کیس را بررسی کردیم، با سیستم مدیریت ریسک در دو شرکت بسیار معتبر بینالمللی آشنا شدیم، معنای مدیریت ریسک را در حوزههای مختلف (آیتی، مدیریت پروژه، بانکداری و …) مرور کردیم و … این درس هم بسیار مفید و جذاب بود.
مدیریت پروژه: من در دورهی لیسانس این درس را پاس کرده بودم. کسانی که من را میشناسند میدانند که چقدر قبلا از این حوزه فراری بودهام؛ اما خوب بهتدریج هم به آن علاقهمند شدم و هم اجبارهای شغلی باعث شده که سراغاش بروم! در هر صورت این درس در دورهی فوق لیسانس چندان مفید نبود؛ شاید بیش از هر چیز به این علت که سیلابس درسی مشخصی برای آن در نظر گرفته نشده بود و ما جز تعدادی مطلب پراکنده چیزی متوجه نشدیم! از دلایلاش میگذرم. در هر حال درس مفیدی است؛ البته به شرط آنکه درست تدریس شود.
مهندسی ارزش: موقعی که هنوز بیشتر خودم را مهندس صنایع میدانستم تا مشاور مدیریت (احتمالا بین سال چهارم دانشگاه تا یکی دو سال بعد از فارغالتحصیلی کارشناسیام)، پراکندهخوانی زیاد میکردم تا ببینم کدام حوزههای این رشته را باید یاد بگیرم. البته ظاهرا نتیجه این بود که همهی حوزهها را (!) و شاید شانس آوردم که از نظر کاری در حوزهی مشخصی محدود شدم و بعدتر هم فهمیدم که سمت و سوی اصلی آیندهی کاری من کجاست. در آن دوران پراکندهخوانی، دربارهی مهندسی مجدد هم چیزهایی خوانده بودم. بنابراین وقتی مجبور شدم (!) مهندسی ارزش را بهعنوان یک درس اختیاری بگیرم، خیلی دید مثبتی نسبت به آن نداشتم (چون مباحث درس برایام تکراری بودند.) اما خوب بعدا دیدم که با دید مثبت هم میشود به این درس نگاه کرد: از مباحث اصلی مهندسی ارزش که بگذریم، از صحبتهای استاد درس ـ آقای مهندس فصیحی عزیز ـ و پرزنتهای همکلاسیها کلی مطلب جذاب دربارهی اصول و تکنیکهای مشاورهی مدیریت یاد گرفتم؛ مخصوصا در مورد مفهوم تسهیلگری (Facilitation) که مهمترین وظیفهی یک مشاور مدیریت است.
پ.ن. با انتشار این پست، بررسی دروس گذراندهی شدهی دورهی MBA ما به پایان رسید. فردا شب در پست پایانی این مجموعه به نتایج مثبت این دوره برای خودم و زندگی شغلیام خواهم پرداخت.
شرکت ما ـ مهندسی مشاور حاسب سیستم ـ به یک کارشناس اطلاعرسانی بهصورت تمام وقت نیازمند است. شرکت حاسب سیستم یک شرکت مشاورهی مدیریت قدیمی و معتبر کشور است که در حوزههای مشاورهی مدیریت و مدیریت آیتی فعالیت میکند. این شرکت جوی دوستانه و جوان هم دارد.
این کارشناس سه وظیفهی اصلی دارد که عبارتند از:
رشتهی تحصیلی برای این مسئولیت اهمیت چندانی ندارد. اما مهم است که این فرد، دقیق و حواسجمع باشد، توانایی مدیریت حجم بالای اطلاعات را داشته باشد و مهارتهای بالایی در ارتباط با انسانها داشته باشد. ما کاملا برای جذب چنین فردی جدی هستیم و شرکت حاضر است در صورت مناسب بودن فرد، برای همکاری بلند مدت هم روی او سرمایهگذاری بکند (ولی حواستان باشد که این بهمعنای تعهد شرکت در حال حاضر نیست و مستلزم این است که فرد استخدام شده در انجام وظایف خود موفق باشد.)
لطفا رزومههایتان را تا آخر تیر ماه برای من به نشانی gozareha@gmail.com بفرستید. در کنارش بد نیست توضیح بدهید که چرا فکر میکنید برای این مسئولیت مناسب هستید.
لطفا این آگهی را هم در گودر بهاشتراک بگذارید تا شاید به دست کسی که باید، برسد. پیشاپیش متشکرم.
پ.ن. این آگهی منقضی شده و ما همکارمان را در شرکت جذب کردهایم.
خوب در ادامهی بررسی ماجرای دورهی MBAی که گذراندم، میرسیم به ترم سوم که درسهای مهمی را گذراندیم:
استراتژی: احتمالا میشود گفت مهمترین درس دورهی MBA همین درس است. در این درس ما با فرایند برنامهریزی و هدفگذاری آشنا شدیم، فهمیدیم که پایهی اصلی استراتژی رقابت است، با فرایند برنامهریزی استراتژیک و ابزارهای تحلیلی مربوطه آشنا شدیم، استراتژیهای عام پورتر (رهبری هزینه / ایجاد تفاوت) را یاد گرفتیم و البته کمی هم تحلیل پورتفولیو را خواندیم. استاد این درس هم آقای دکتر خلیلی شورینی بودند که بهدلیل تجربهی بسیار بالای ایشان در این حوزه، تکست بوک فوقالعادهی این درس و علاقهی شخصی من به حوزهی استراتژی این درس برایام بسیار مفید بود. در این درس البته کلی تکلیف هم انجام دادیم؛ از جمله: خلاصه کردن همهی کتابهایی که استاد نوشته بودند یا ترجمه کردند! به هر حال این درس بسیار مهم و حیاتی است. جدی بگیریدش. هم جذاب است و هم بعدا در بازار کار برایتان مزیت رقابتی ایجاد میکند.
مدیریت مالی: تا زمان گذراندن این درس من نه میدانستم که فاینانس اینقدر مهم است و نه اصلا از آن خوشم میآمد. اما … وقتی این درس را گرفتم از همان جلسهی اول بهشدت نسبت به آن حس خوبی پیدا کردم. تأثیر استاد این درس ـ آقای دکتر پرویز عقیلی ـ در ایجاد این علاقه قطعا بسیار زیاد بوده است. در هر حال در این درس ما با ساختار زمانی پول (براساس نرخ بهره)، مبانی و روشهای تأمین مالی، انواع مؤسسات مالی و اعتباری، تجزیه و تحلیل صورتهای مالی، چگونگی محاسبات اقتصادی پروژهها، ساختار مالی شرکتها (براساس نظریهی M & M)، هزینههای تأمین مالی و مباحث دیگری از این دست آشنا شدیم. همانطور که خانم حسینی در اینجا نوشتهاند، فاینانس یکی از کلیدیترین درسهای دورهی MBA است که باید حتما جدی بگیریدش. من بعد از اینکه فاینانس را گذارندم، در کار مشاورهام هم متوجه شدم که چقدر دید جدیدی نسبت به مسائل کلان سازمانها و تحلیل تصمیمات مالی سازمانها پیدا کردهام.
مدیریت منابع انسانی: استاد این درس در دورهی لیسانس هم استاد من بودند و خاطرهی بسیار خوبی از ایشان داشتم. اما اینجا عملا اتفاق مثبتی نیفتاد و بهدلیل طرح درس اشتباه ایشان و اشتباه بزرگترِ تعریف پروژه زیر نظر دستیار استاد، عملا تنها چیزی که ما در این درس یاد نگرفتیم، مدیریت منابع انسانی بود. هر چند درس مهمی است؛ ولی خوب چون اینجا قرار است من از تجربیات خودم در دروس حرف بزنم، بهتر است از آن بگذریم!
رفتار سازمانی: این درس همانطور که از اسماش مشخص است به بررسی رفتار آدمی در سه سطح فردی، گروهی و سازمانی میپردازد. استاد این درس آقای دکتر الوانی بودند که معرف حضور همهی علاقهمندان علم مدیریت در ایران هستند. در این درس ما با نظریههای رفتاری از جمله: مدیریت علمی، روابط انسانی و اقتضایی، تئوریهای رهبری (مجددا البته!)، ارتباطات سازمانی، رابطهی سازماندهی و رفتار سازمانی و … آشنا شدیم. ویژگی اصلی این درس همان استفاده از محضر آقای دکتر الوانی بود که براساس دیدگاهها و تجربیاتشان، همیشه حرفهای جالبی برای گفتن داشتند که خیلی وقتها از متن درس جذابتر و مهمتر بودند! به هر حال چه مدیر باشید و چه کارشناس و حتا مشاور، نیاز دارید تا با مبانی رفتاری بشر ـ بهویژه در محیط کار ـ آشنا بشوید. بنابراین رفتار سازمانی را جدی بگیرید لطفا.
سیستمهای اطلاعات مدیریت (MIS): خوب این درس تکمیل درس تحلیل سیستم بود که دیشب به آن اشاره کردم. این درس هم توسط آقای دکتر فاضل زرندی نازنین ارایه شد. در درس تحلیل سیستم ما با چگونگی تحلیل سیستم و استخراج نیازمندیها آشنا شده بودیم. در این درس، یاد گرفتیم که چگونه باید براساس ورودیهای آن یکی درس، خروجی این یکی درس (سیستم اطلاعات مدیریت) را طراحی کنیم. در این درس ما با اجزای اصلی یک سیستم اطلاعاتی، انواع سیستمهای اطلاعاتی، طراحی سیستمهای اطلاعاتی، ویژگیهای سیستمهای اطلاعاتی خبره و هوشمند، طراحی پایگاه داده، انبارهی دادهها و دیگر مباحث مرتبط آشنا شدیم. در مجموع درس بسیار مفید و جذابی بود!
خوب در ادامهی بررسی ماجرای دورهی MBAی که گذراندم، میرسیم به ترم دوم که درسهای جالبی را گذراندیم:
اقتصاد کلان: این درس را با آقای دکتر فرجادی گذراندیم. خوب اقتصاد کلان هم جزو دروسی بود که در دورهی لیسانس گذرانده بودمشان؛ اما گذراندناش در دورهی فوق لیسانس هم برایام بسیار مفید بود. در این درس با معادلهی اقتصاد کلان (macroeconomic equilibrium) و متغیرهای تأثیرگذار بر آن مثل: واردات، صادرات، مخارج دولت و …، سه متغیر اصلی اقتصاد کلان (نرخ تورم، نرخ بیکاری و نرخ رشد اقتصادی)، پول و شبه پول، جمعیت فعال و غیرفعال و مباحث دیگری از این دست آشنا شدیم. دو تا نکته شخصا برای من در این درس بسیار جالب بود: یکی اینکه نرخ رشد اقتصادی برای سالهای دورهی برنامهریزی آینده براساس نرخ رشد جمعیت فعال آن دوره نسبت به دورهی فعلی برآورد میشود. دومی هم اینکه میزان سلامت اقتصاد هر کشور را فقط میشود با سه متغیر اصلی نرخ تورم، نرخ بیکاری و نرخ رشد اقتصادی سنجید. به هر حال درس بسیار مفیدی بود و توصیه میکنم آن را جدی بگیرید. شاید یک دلیل جذابیت بیشتر این درس بهنسبت درس اقتصاد خرد این باشد که در اقتصاد کلان، با مباحث روزمرهی اقتصادی ـ که هر روز در اخبار و تحلیلهای اقتصادی با آنها مواجه میشویم ـ روبرو هستیم؛ در حالی که در اقتصاد خرد تحلیل اقتصادی یک بنگاه یا حداکثر یک صنعت را یاد میگیریم.
بازاریابی: درسی جالب و جذاب. بدون هیچ سیلابس درسی مشخص. با سخنان زیبا و خوشرنگ و واژهسازیهای بانمک استادش دکتر احمد روستا. اما … من تا به حال کسی را ندیدهام که از استاد بازاریابیاش راضی باشد. شاید علتاش برگردد به انتظارات اشتباه ما دانشجویان از این درس و کاری که استاد باید انجام بدهد و چیزهایی که باید یاد بگیریم. یک نکته به نظرم در مورد هر درسی صادق است که باید در بازاریابی بیش از دروس دیگر جدیاش گرفت: استاد باید چارچوب درست نگاه به موضوع را در دانشجو ایجاد کند. شخصا فکر میکنم که آقای دکتر روستا این کار را برای ما انجام دادند. گیرم بهعلت پراکندگی مطالب مطرح شده، خیلی از ما متوجه این موضوع نشدیم؛ اما برای من این درس الگویی را در نگاه به مباحث بازاریابی در ذهنام ایجاد کرد، باعث توجه من به برخی نکات بسیار ریز در رفتار خودم و دیگران شد و از همه مهمتر این را به من یاد داد که تمرکز بازاریابی روی تحلیل و تغییر رفتار بشر است. بنابراین بهعنوان یک مشاور (و حتا وبلاگنویس) خواندن مباحث بازاریابی برایام واجب است. هر چند که هیچ وقت اینقدر به بازاریابی ترغیب نشدم که آن را بهعنوان شغلام انتخاب کنم.
تحقیق در عملیات: این درس ظاهرا اسماش این بود و باطنا تئوری تصمیم! به جرأت میگویم که این درس، مفیدترین درس دورهی فوق لیسانس برای منی بود که در دورهی لیسانس ۶ واحد تحقیق عملیات (OR) پاس کرده بودم. در این درس اول از همه فهمیدم که تحقیق در عملیات یکی از زیرمجموعههای مبحث گستردهای است به نام تئوری تصمیم که به تحلیل روشهای درست تصمیمگیری میپردازد. این تئوری خودش دو تا بخش دارد.
۱- بخش کمّی ـ کیفی که شامل مباحثی چون: درخت تصمیم، روشهای کلاسیک OR از جمله: برنامهریزی خطی و سیمپلکس، برنامهریزی غیرخطی، دینامیک، شبکه و …، روشهای تصمیمگیری مبتنی بر امتیازدهی (از جمله AHP) و … است. در اینجا لزوما یک یا چند نقطهی بهینهی تصمیم وجود دارد که براساس شاخصهای و روشهای کمّی مشخص میشوند. در اینجا یاد میگیریم چطور تصمیم بگیریم.
۲- بخش رفتاری که شامل: هیوریستیکها (میانبرهای تصمیمگیری) و اشتباهات شناختی (بایاسهای) تصمیمگیری بود. در اینجا یاد گرفتیم که چطور تصمیم نگیریم! این بخش از درس فوقالعاده جذاب و شیرین بود.
فرقی نمیکند مشاور باشید یا مدیر یا هیچ کدام: این درس و زیرشاخههایاش در همه جای زندگی شما کاربرد دارند. خواندن و یاد گرفتن بخش تئوری تصمیم رفتاری از نظر من برای تکتک انسانهای کرهی زمین واجب است!
این درس در دورهی دانشگاه صنعتی شریف و دورههای دوم و سوم MBA پلیتکنیک توسط آقای دکتر عیسایی عزیز ارایه شد. از این درس و شخص ایشان بسیار آموختم.
سازماندهی و رهبری: این یکی از اختراعات دورهی MBA ما بود که در هیچ جای جهان نظیرش را نمیشود یافت! در این درس با دو تا از مهمترین وظایف مدیران آشنا شدیم. آقای دکتر خلیلی شورینی استاد این درس یکی از نازنینترین اساتید عمر من بودهاند. خوب این درس دو تا بخش داشت: بخش سازماندهی که در آن با اصول و متغیرهای سازماندهی (مثلا تکنولوژی، رسمیت و …)، شکلهای مختلف ساختار سازمانی (مثلا مبتنی بر محصول، ماتریسی و …) و مباحثی از این دست آشنا شدیم. این آشنایی البته بیشتر محتوایی بود؛ یعنی فهمیدیم سازماندهی یعنی چه. ولی اینکه چطور سازماندهی بکنیم را من در کار طراحی ساختار یک شرکت یاد گرفتم. یک نکتهی کلیدی که در این بخش همیشه مورد تأکید استاد بود این بود: سازماندهی برای اجرای برنامه است. بدون برنامه سازماندهی معنایی ندارد. این نکته را برای همیشه به خاطر بسپارید.
بخش دوم مربوط به تئوریهای رهبری و انگیزش از جمله: تئوریهای فردی، رفتاری، اقتضایی و … بود. بحث اصلی مطرح شده در این بخش تئوری اقتضایی رهبری فیدلر بود. خوب من موقعی که این درس را میخواندم هنوز کارشناسی بیش نبودم و فقط براساس نگاهام به رفتار مدیرانام این تئوریها را میخواندم و تحلیل میکردم. حالا از این به بعد باید ببینم چقدر مرد عملام!
فکر میکنم یاد گرفتن سازماندهی بیشتر به درد مشاوران طراحی ساختار بخورد؛ هر چند بد نیست با اصول کلیاش آشنا باشید. ولی یادگیری تئوریهای رهبری و تحلیلهای پشت آنها را کاملا جدی بگیرید. الگوی فیدلر الگوی جامع و بسیار جذابی است و پرسشنامههای استانداردی هم دارد.
تحلیل سیستم: من همیشه با افتخار میگویم که تحلیلگر سیستم هستم! دانش خودم را در این زمینه مدیون دو استاد عزیز و بسیار دوستداشتنیام در دورههای کارشناسی و ارشد هستم: در دورهی کارشناسی استاد عزیز ما دکتر رمضانی خورشیددوست تحلیل سیستم را از دیدگاه ساختاری یادم دادند (الگوی مرحوم ایکاف) و در دورهی فوق لیسانس هم تحلیل سیستم بهمعنای مهندسی نرمافزار را از دکتر فاضل زرندی آموختم. در این درس با مباحثی مثل: تعریف و انواع سیستم، روشهای شناخت و تحلیل سیستمها، فرایند تحلیل سیستم، ساخت مدلهای تحلیلی، تحلیل نیازمندیها (Requirements) و … آشنا میشوید. برای یک مشاور یاد گرفتن این مباحث از نان شب واجبتر است. این درس دقیقا کلیدیترین مفاهیم و ابزارهای مورد نیاز برای یک مشاور را در اختیارش قرار میدهند.
اعتراف میکنم علاوه بر بهرهی علمی بسیاری که از این دو استاد بردهام، هر دوی این بزرگواران جزو شریفترین انسانهایی بودهاند که بهعمرم دیدهام.
پ.ن. دوستی پیشنهاد کردهاند تکستبوکهای درسها را معرفی کنم. پیشنهاد بسیار خوبی است؛ ولی الان همهشان دم دستم نیستاند. بنابراین یک پست جداگانه را بعدا اختصاص میدهم به معرفی مراجع دروس.
چقدر عالی میشد اگر میتوانستیم گوشهایمان را هم به همان راحتی چشمهایمان، میبستیم و باز میکردیم …
جورج کریستوفر لیختنبرگ
از دیشب نوشتن در مورد MBA را بهمناسبت نزدیک شدن فارغالتحصیلی خودم آغاز کردم. در پست قبل به معرفی کلی MBA پرداختم و از این پست، به بررسی دروس گذرانده شدهام میپردازم. اما پیش از آغاز پیشنهاد میکنم پست خانم حسینی را که در ادامهی نوشتهی قبلی من نوشتهاند، حتما مطالعه کنید. ایشان به چند نکتهی مهم اشاره کردهاند که من به آنها توجه نکرده بودم.
خوب در این بخش نگاهی میاندازیم به دروس ترم اول دورهی MBA ما:
اقتصاد خرد: این درس از درسهایی بود که در دورهی کارشناسی گذارنده بودمشان؛ اما حضور یک استاد بسیار برجسته هیجانزدهام کرده بود. این درس را با آقای دکتر طبیبیان گذراندیم. یادم هست که علی سرزعیم یک بار به من گفته بود که سر کلاس دکتر طبیبیان بیش از اینکه دنبال یاد گرفتن اقتصاد باشم، اصول تفکر را یاد بگیرم. و خوشحالام که این استفاده را از درس ایشان بردم. تمرکز شدید دکتر بر شیوهی صحیح استدلال ـ بهویژه استدلال اقتصادی ـ برایام بسیار جذاب و مفید بود. در کنارش خوب از درس هم چیزهای زیادی یاد گرفتم؛ از جمله اینکه چقدر اقتصاد خرد را در دورهی لیسانس نفهمیده بودم! درس اقتصاد خرد به نظرم پایهی اصلی است برای یاد گرفتن چند درس دیگر از جمله: تئوری تصمیم و فاینانس. در این درس باید مفاهیمی مثل: مطلوبیت و مطلوبیت نهایی، عرضه و تقاضا، انواع کششها، توابع تولید و … را یاد بگیرید. هر چند ما کمی هم تئوری بازیها را در این درس خواندیم. با وجود اینکه این درس را خیلی دوست داشتم؛ ولی یک نقد جدی هم به محتوای درس ارایه شده دارم. تأکید بیش از حد دکتر بر نگاه ریاضی به اقتصاد اگر چه کاملا از دیدگاه اقتصادی درست است؛ اما برای یک درس کاربردی اقتصاد خرد در رشتهای مثل MBA از نظر من غیرضروری بود و ما را از تمرکز بر یاد گرفتن عمیق مفاهیم بازداشت.
روش تحقیق: اینکه چرا این درس در رشتهی MBA ارایه میشود که پایاننامه ندارد جای سؤال دارد. ضمن اینکه روش تحقیق یک درس سه واحدی نیست و میتواند در یک کارگاه یکی دو روزه کاملا آموزش داده شود. اما از نظر شخصی من باید بگویم که این درس برایام بسیار مفید بود. برای یک مشاور مدیریت یاد گرفتن اصول و اسلوب تحقیق علمی (بهویژه اصول گزارشنویسی و مرجعنویسی) واجب هستند. ضمن اینکه مباحثی مثل تعریف متغیرها و ساختن مدل تحقیق و … هم به شما در انجام کار مشاوره دید میدهند. اینکه بتوانید یک مسئله را در چارچوب چند متغیر و روابط بین آنها مدل کنید، توانایی تحلیلی بالایی میطلبد که روش تحقیق بخشی از این توانایی را در شما ایجاد میکند. برای من شخصا درس مفیدی بود؛ هر چند نه از استادش راضی بودم و نه از شیوهی ارایهاش.
زبان تخصصی: راستاش تا همین آخر دوره هم من نفهمیدم کاربرد این درس چه بود؟ اگر هدف خواندن یک سری متن تخصصی بیربط به فضای کسب و کار در ایران برای یاد گرفتن لغات تخصصی بود که خودمان هر روز این کار را در اینترنت میکنیم! اگر هدف یاد گرفتن Business Writing و مکاتبات تجاری بود که عملا وقت کمی به این موضوع اختصاص پیدا کرد و واقعا چیزی عایدمان نشد! (هر چند تکست بوک مربوطه بسیار مفید بود!) و اگر هم قرار بود اینکو ترمز را یاد بگیریم که من هیچی یاد نگرفتم! کلا درس مفیدی نبود؛ چون سیلابس مشخصی نداشت و اصلا ماهیت وجودیاش بر استاد هم پوشیده بود! هر چند که استاد خانم این درس، بسیار خوشبرخورد و مهربان بودند و جزو فارغالتحصیلان MBA هاروارد ایران (و امام صادق (ع) فعلی) بود!
آمار: خوب من در دورهی کارشناسیام که مهندسی صنایع خوانده بودم، ۶ واحد آمار خوانده بودم. این درس از نظر آشنا شدن با کاربردهای آمار در عمل برایام بد نبود؛ هر چند هنوز واقعا آمار بلد نیستم!
حسابداری و حسابداری مدیریت: این درس یک اشکال عمده دارد که سیبلابس عجیب آن برمیگردد. در واقع این درس دو بخش دارد: حسابداری مالی و حسابداری مدیریت. در حسابداری مالی باید ابتدا اصول اولیهی حسابداری مثل انواع دفاتر و ثبتها و … تدریس شوند تا بعد در بخش دوم اصول حسابداری مدیریت ـ که در واقع مهمترین بخشاش محاسبهی قیمت تمام شده است ـ تدریس شوند. اما حسابداری مدیریتی که ما خواندیم بهشدت بر روی محاسبهی قیمت تمام شدهی محصول متمرکز بود و بخش اول هم اصلا در آن مطرح شد. ضمن اینکه در مورد قیمت تمام شدهی خدمات ـ که به نظر من بسیار مهمتر از محصول است ـ مطلب خاصی تدریس نشد. شخصا با وجود اینکه در دورهی کارشناسی حسابداری مالی را با نمرهی خوبی گذرانده بودم، به این درس هیچ علاقهای نداشتم و برای من اصلا مفید نبود.
جمعبندی: ترمی بهشدت سخت و تا حدود زیادی غیرمفید. البته در کوتاه مدت به عوض شدن این برنامه برای ترم اول MBA امیدی نیست؛ بنابراین این توصیهها را دارم:
۱. روی یاد گرفتن درست روش تحقیق و اقتصاد خرد تمرکز کنید. این دو درس در شما دید جالبی را نسبت به دنیا ایجاد میکنند.
۲. جدا از درسهای دانشگاه، آشنا بودن با مباحث Business Writing، مکاتبات تجاری و اینکو ترمز به نظر من بسیار مفید است؛ حتا اگر کار بازرگانی خارجی نمیکنید. مثال بزنم: من جایی مشاور بودم که کار بازرگانی خارجی داشتند. مسئول مربوطه تعجب کرده بود که با این مباحث آشنا هستم و در نتیجه یخاش زودتر آب شد!
۳. آمار را کاربردی یاد بگیرید. بفهمید که مفهوم توزیعهای آماری چیستند و کاربردهای انواع تستهای آماری کداماند.
۴. در مورد حسابداری نکتهی قابل عرضی ندارم!
خوب همانطور که دیشب وعده دادم، از امشب به مناسبت فارغالتحصیل شدنام دربارهی اینکه MBA چیست و من از آن چه آموختهام مینویسم: پست اول (همین پست) دربارهی این است که MBA کلا چیست و بهدرد چه کسانی میخورد خواهد بود، چهار پست وسطی به بررسی دروس گذراندهی ما در چهار ترم دانشگاهمان میپردازد و پست آخر هم در مورد این است که من از دورهی MBA چه بهدست آوردهام. اینجا قصد قضاوت در مورد کیفیت دورههای ایرانی MBA ـ بهغیر از دورهی امیرکبیر که خودم در آنجا درس خواندهام ـ را ندارم. ضمنا تأکید میکنم که این نوشتهها دیدگاههای شخصی مرا در این زمینه نشان میدهند و بههیچ عنوان ادعای علمی بودنشان را ندارم. من MBA بدون گرایش (عمومی) را در دورهی دوم MBA دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلیتکنیک تهران) خواندهام.
با این مقدمه شروع کنیم: این روزها کسانی که میخواهند برای کنکور ارشد امسال برنامهریزی کنند شاید برایشان مهم باشد که بینند MBA به دردشان میخورد یا نه؟ من پست اول را به این نکته اختصاص میدهم؛ چون در این زمینه سؤالات زیادی هم از من شده و میشود.
بنابراین سؤال اصلی این پست این است: MBA چیست و قرار است داخلاش چه اتفاقی بیافتد؟ برای پاسخ به این سؤال خیلی با ماهیت تاریخی این رشته خیلی کار ندارم که برای این ایجاد شد که مهندسان، مدیریت یاد بگیرند. امروزه عملا MBA این روزها به درد دو دسته آدم میخورد: مشاوران مدیریت و کسانی که میخواهند کسب و کار خودشان را راه بیاندازند.
بارها و بارها گفته شده که تفاوت MBA با دورههای کارشناسی ارشد غیر MBA مدیریت بازرگانی در این است که رویکرد MBA به مسائل، رویکرد کاربردی است، نه پژوهشی. منظور این است که شما قرار نیست در MBA علم جدیدی ایجاد کنید؛ بلکه قرار است به مفاهیم و ابزارهایی مجهز شوید که با آنها بتوانید مسائل دنیای واقعی را حل کنید. در اینجا شما لازم نیست فلسفهی این را یاد بگیرید که چرا استراتژی داشتن خوب است؛ بلکه باید یاد بگیرید چطوری استراتژی تدوین کنید و چطور با مسائل و مشکلات بیزینسی روبرو شوید و آنها را حل کنید (حالا نه به این غلظت البته!) بنابراین در MBA هدف از یاد گرفتن، ایجاد توان حل مسائل بیزینسی است. بارها و بارها اینجا نوشتهام: کار مشاورها همین است و عملا کسانی که میخواهند استارت آپ راه بیاندازند هم به چنین نگاهی از علم مدیریت نیاز دارند. این نکته به نظرم در نگاه به هدفگذاری برای MBA خواندن بسیار کلیدی است. باید تصمیم بگیرید که MBA قرار است به چه دردتان بخورد! در همین راستا به چند نکته توجه کنید:
۱. اگر نظر من را بپرسید من MBA و مدیریت اجرایی (مخصوصا دومی) را به یک جوان تازه فارغالتحصیل توصیه نمیکنم. مدیریت اجرایی که کاملا برای مدیران نسبتا با سابقه طراحی شده و برای MBA هم داشتن سابقهی کار به نظر من بسیار ضروری است. شما باید برای حل مشکلاتی که در کار با آنها مواجه شدید، به سراغ خواندن فوق لیسانس مدیریت بروید. برعکساش خیلی کمک نمیکند بنابراین اگر سابقهی کارتان زیر یک تا دو سال است، MBA خیلی کمکتان نمیکند (موقعی که من قبول شدم و درسام را شروع کردم؛ حدود دو سال سابقهی کار داشتم.)
۲. یک فاکتور دیگر مهم در تصمیمگیری در این زمینه آیندهی کاری است که برای خودتان در نظر دارید. میخواهید شغلتان چه باشد؟ مشاور؟ (MBA خواندهها معمولا مشاور مدیریت میشوند.) کارشناس در یکی از شاخههای مدیریت؟ یا مدیریت بیزنیس خودتان؟ باید ببینید خواندن یا نخواندن فوق لیسانس مدیریت اجرایی چه تأثیری بر انتخاب شغل آیندهی شما میگذارد. آیا واقعا تأثیری دارد؟ اگر ندارد چرا بیخودی وقت و عمر و حتا پولتان را تلف کنید؟ (در مصاحبهی MBA پلیتکنیک از من دقیقا همین سؤال شد که تو که لیسانسات صنایعه چرا میخوای MBA بخونی. جوابام این بود که من توی یک شرکت مشاورهی مدیریت کار میکنم که مجبورم میکنه با حوزههای مختلف علم مدیریت آشنا باشم. ولی مشکل اینه که مطالعاتام پراکنده و برحسب نیاز بوده؛ نه سیستماتیک. دورهی MBA قراره این مشکل را برای من حل کنه. این کلیدیترین سؤالی بود که از من پرسیده شد؛ طبعا جوابام نسبتا درست بوده که قبول شدم!) حواستان باشد که این تأثیر نباید هرگز چیزهایی مثل “ارتقای شغلی با گرفتن مدرک بالاتر” یا “عوض کردن زمینهی شغلی (بدون دید درست نسبت به آینده البته)” باشد.
۳. MBA جزو دورههای آموزش محور است که در آن یاد گرفتن مهم است و نه تحقیق و پژوهش. MBA پایاننامه ندارد و شما بعد از فارغالتحصیلی باید سریع وارد بازار کار بشوید. برعکس در دورههای پژوهش ـ محور (یعنی فوقهای مدیریت معمولی یا فوقهای صنایع خودمون)، هدف یاد گرفتن روش تحقیق و پژوهش است و این، برای کسانی مفید است که قصد ادامه تحصیل در مقطع دکترا را داشته باشند. در اینجا شما پایاننامه دارید که حداقل یک سال وقتتان را میگیرد. بنابراین انتخاب با شما است که میخواهید از فوق لیسانس گرفتن چه به دست بیاورید؟ هدفتان وارد شدن به بازار کار است یا گرفتن دکترا؟ اگر اولی است MBA کاملا به درد شما میخورد؛ اما اگر دومی است فوقهای معمولی مدیریت یا فوقهای صنایع بیشتر به دردتان میخورند.
۴. در بازار کار هم عملا اگر چه احترام بیشتری نسبت به MBA وجود دارد؛ ولی خیالتان راحت خیلی تفاوتی را احساس نخواهید کرد (بهعنوان یک MBA عرض میکنم!)
۵. فارغ از همهی بحثها؛ تمام حرفهایی که در مورد تفاوت دورههای MBA با فوقهای مدیریت در ایران میشنوید جار و جنجالی بیش نیستند. باور نکنید. کیفیت دورهها عملا هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارد. در بهترین حالت شاید بشود گفت که در این مملکت، چون کیفیت ورودیهای دورههای MBA بالاتر است، خروجیشان هم بهتر است (که البته مشاهدات من از دورهی MBA امیرکبیر نشان میدهد که همین کیفیت ورودی هم سال به سال اوضاعاش دارد بدتر میشود. امیدوارم شریف و بقیه جاها اینطوری نباشند.) بنابراین با چنین فرضی حداکثر تفاوت دورهها، در آدمهایی است که این دورهها را میخوانند، نه خود دورهها.
گفتم که من MBA بدون گرایش خواندم که به نظرم بهترین حالتاش هم همین است. MBAهای گرایشدار هم خوب هستند؛ اما به نظر من (با توجه به تنوع دروسی که گذراندیم و بعضیهایشان مثل مدیریت تکنولوژی و مدیریت ریسک بسیار هم جذاب بودند) یک مقدار دید آدم را محدود میکنند.
بد نیست بدانید که ماهیت وجودی رشتهی MBA از سال ۲۰۰۸ که بحران اقتصادی در دنیا پدید آمد، بهشدت زیر سؤال رفت! علتاش دو نکته بود:
۱- زیر سؤال رفتن کاربردی بودن آموزشهای این رشته: یکی از علل اصلی بحران اقتصادی، تصمیمات نادرست مدیران MBA خوانده (بهویژه افتادن به دام بایاسهای تصمیمگیری) بود. بنابراین ادعای کاربردی بودن آموزشها زیر سؤال رفت. یک جایی میخواندم که علتاش این بوده که تحقیقات رشتهی مدیریت خیلی شبیه تحقیقات رشتههای فیزیک و شیمی شدهاند! ریشهاش هم برمیگردد به دورانی که در دههی ۷۰ میلادی، اساتید بیزینس اسکولها (بهویژه در هاروارد و مدرسهی اسلوآن MIT) توسط اساتید سایر رشتهها مسخره میشدند که پول مفت میگیرند! بنابراین تحقیقات علمی مدیریت هم رفت به سمت تحقیقات کمّی و آماری که البته فینفسه بد نیست؛ ولی دیگر یه جورهایی شورش درآمده و تحقیقات را از حالت کاربردی خارج کردهاند (توجه کنید که داریم در مورد وارتون پنسیلوانیا و هاروارد و اسلوآن حرف میزنیم!)
۲- عدم توجه به نهادینه کردن اخلاق کسب و کار: مثال انرون مثال واضحی از سقوط ارزشهای اخلاقی بود. مدیران با علم به سقوط قیمت سهام شرکت، سهام خودشان را فروختند و از طرف دیگر، اطلاعات مربوط به ورشکستگی شرکت را هم اعلام نکردند. در نتیجه بلایی بس عظیم بر سر سهامداران جزء آوردند! به گمانم در مورد ورشکستگی بانک لیمن برادرز و شرکت بیمهی AIG هم چنین دغدغههای اخلاقی وجود داشت. نقد اصلی به این بود که یا در برنامههای MBA دروس اخلاق کسب و کار وجود ندارد یا به آنها توجه چندانی نمیشود. بنابراین این آدمها وقتی مدیر میشوند، جنبههای اخلاقی تصمیمشان برایشان یا مهم نیست یا اهمیت بسیار پایینی دارد.
بر همین اساس عملا در دو سال اخیر بسیاری از بیزینس اسکولها، برنامههایشان را مورد بازنگریهای جدی قرار دادهاند. خوب چیزی که عملا در مورد برنامههای ایران، بهشوخی بیشتر شبیه است! (البته همینجا هم سیلابس بعضی از درسها و تکستبوکهایشان تا حدودی به دورههای جهانی نزدیک است. البته تا حدودی را میشود تفسیر کرد!)
اینها را گفتم که حواستان باشد MBA جنبههای منفی هم دارد. ولی کلا خوبه بیایید بخونید!
در این نوشته سعی کردم تصویری کلی از MBA را برایتان ایجاد کنم. چند مستند جانبی (از جمله برنامهی مصوب MBA شریف) را برای تکمیل اطلاعاتی که من در این پست نوشتم، میتوانید از اینجا دانلود کنید.