کجا MBA بخوانم؟

این روزها هر نشریه‌ی تخصصی مدیریت و حتا هر روزنامه‌ای را که باز می‌کنم، حتما آگهی مربوط به برگزاری دوره‌ی MBA توسط یک دانشگاه‌ یا مؤسسه‌ی جدید را می‌بینم. ظاهرا برگزاری دوره‌ی MBA به یکی از پرسودترین کسب و کارهای مربوط به آموزش تبدیل شده است. دوره‌هایی که من می‌بینم از دوره‌های استاندارد و معتبری مثل دوره‌ی سازمان مدیریت صنعتی هستند تا دوره‌هایی با عناوین بسیار عجیب و غریب (مثلا MBA حسابداری!؟) دوره‌های دانشگاهی که از طریق کنکور دانشجو می‌گیرند هم به‌جای خودشان. سؤال اصلی این روزها این است: از میان این همه دوره‌‌ی MBA، به‌ترین دوره متناسب با نیازها و شرایط من کدام است؟

این اواخر چند نفر از دوستان از من همین سؤال را پرسیدند. من هم سعی کردم چند معیار ساده را برای این ارزیابی به این دوستان معرفی کنم. بد ندیدم معیارهای انتخاب دوره‌ی MBA را این‌جا هم بنویسم تا شاید به‌درد کسان دیگری هم بخورد. من چهار معیار اساسی برای ارزیابی دوره‌های MBA به‌نظرم می‌رسد:

۱- برنامه‌ی درسی: چیزی که در دوره‌های MBA نسبت به دوره‌های معمولی مدیریت مهم است؛ کاربردی بودن درس‌ها است. بنابراین در مقایسه‌ی دوره‌ها یکی از کلیدی‌ترین معیارها، میزان کاربردی بودن درس‌های ارائه شده است.در این‌جا منظورم مقایسه در سطح فهرست درس‌ها است. در دوره‌های MBA معمولا چند درس بسیار کلیدی وجود دارند که وجودشان حتما ضروری است. این درس‌ها از نظر من این‌ها هستند: اصول و مبانی مدیریت، استراتژی، مدیریت مالی، مدیریت منابع انسانی، بازاریابی، رفتار سازمانی و سازماندهی. اگر دروسی مثل تحلیل سیستم، مدیریت ریسک، مدیریت پروژه و مدیریت تکنولوژی هم در برنامه‌ی درسی باشند که دیگر عالی است!
در مقابل، در بسیاری از دوره‌ها درس‌هایی وجود دارند که من هم در دوره‌ی دانشگاه امیرکبیر گذراندم‌شان؛ ولی واقعا به‌هیچ درد یک MBA نمی‌خورند (مثلا اقتصادسنجی یا مهندسی ارزش.) این‌ درس‌ها نمره‌ی منفی دارند!

۲- اساتید دوره‌ها: قرار است شما از زبان اساتید دوره‌ها دروس دوره‌ی MBA را یاد بگیرید. برای ارزیابی رزومه‌ی اساتید به‌نظرم دو معیار کلیدی وجود دارد: یکی این‌که اساتید باید حتما دارای سوابق مشاوره‌ای یا اجرایی در حوزه‌ی مدیریت باشند (استاد دارای بالاترین درجات علم دانشگاهی اما بدون تجربه‌ی اجرایی، به هیچ درد یک MBA نمی‌خورد.) دومین معیار هم داشتن سابقه‌ی تدریس در دوره‌ی MBA است (که اگر در دوره‌های معتبر داخلی یا خارجی و مخصوصا دوره‌های دانشگاهی MBA باشد هم چه به‌تر.) مهم نیست که استاد دوره آدم معروفی هست یا نه. رزومه‌ی او گویای همه چیز است.

۳- سیلابس دروس و زمان مورد نیاز برای تدریس مطالب: سیلابس دروس نشان‌دهنده‌ی مطالبی هستند که قرار است شما در این دوره یاد بگیرید. برای ارزیابی سیلابس دروس، می‌توانید سیلابس دروس دوره‌ی دانشگاه صنعتی شریف را که من قبلا این‌جا همراه با تعدادی مطلب مرتبط دیگر روی اینترنت گذاشته‌ام، ببینید و از آن‌ به‌عنوان خط‌کش ارزیابی‌تان استفاده کنید. فقط یک نکته‌ی کلیدی در این‌جا وجود دارد و آن هم زمان‌بندی دروس است. جدیدا ـ به‌ویژه در دوره‌های غیرآکادمیک ـ برگزاری دوره‌های مثلا فشرده مد شده که مدعی هستند ظرف مثلا بیست ساعت شما را استراتژی‌من می‌کنند. من از نزدیک که این دوره‌ها را تجربه نکرده‌ام؛ اما چیزی که از تحصیل در دوره‌ی MBA به یادم مانده این است که در یک دوره‌ی استاندارد با ۱۶ جلسه‌ی سه ساعته هم همیشه مطالب اساسی بسیاری ناگفته‌ می‌ماندند. مخصوصا در درس‌هایی مثل استراتژی، بازاریابی یا مدیریت منابع انسانی، به‌دلیل تجربیاتی که عموما دانشجویان از قبل داشته‌اند سر کلاس‌ها کلی بحث به‌وجود می‌آید که اتفاقا این گفتگوها هستند که باعث می‌شوند آدم از درس نکات بسیار بیش‌تری را یاد بگیرد. در این دوره‌‌های فشرده با تعداد ساعات بسیار کم، عملا داشتن چنین تجربیاتی سر کلاس غیرممکن است؛ تازه اگر از نظر تدریس مطالب استاد وقت کم نیاورد!

۴- هزینه‌‌ی دوره‌ها: یک نگاهی به جیب‌تان بیاندازید و یک نگاهی هم به آینده. این‌که گرفتن مدرک MBA قرار است چه عایدی برای شما داشته باشد. حتا اگر تحلیل هزینه ـ فایده‌ی مالی هم برای‌تان مهم نیست؛ به این توجه کنید که MBA قرار است چه کمکی به شما بکند. اگر یک مدیر اجرایی هستید، آیا قرار است با MBA گرفتن مدیر به‌تری باشید؟ آیا می‌خواهید یک مشاور مدیریت شوید؟ آیا قصد دارید کسب و کار خودتان را راه بیاندازید؟ به این سؤال فکر کنید که آیا هزینه‌ی یک دوره‌ی MBA برای شما ارزش لازم را دارد؟ به‌عنوان یک ملاک ارزیابی بد نیست بدانید در حال حاضر هزینه‌ی یک دوره‌ی آکادمیک دو ساله و نیمه در به‌ترین دانشگاه‌‌های ایران (یعنی شریف و تهران و امیرکبیر) بین ۱۵ تا ۲۰ میلیون تومان است (زمان ما حدود ۹ میلیون بود!) تازه این‌ها دوره‌هایی هستند که مدرک معتبر دانشگاهی به شما می‌دهند و از اساتید به‌ نام و بزرگ مدیریت در ایران بهره می‌برند. خودتان مقایسه کنید با این همه مؤسسه‌ی مدعی دیگر.

اگر در این زمینه راه‌نمایی بیش‌تری خواستید می‌توانید از طریق صفحه‌ی تماس با من، سؤال‌های‌تان را مطرح کنید. اما قبل‌ش شاید بد نباشد روایت من از دوره‌ی MBA خودم را بخوانید.

پ.ن. برای من جالب است که در دنیای پیش‌رفته، مشاوره برای پذیرفته شدن در دوره‌‌های MBA برای خودش بیزینس بسیار جذاب و پرسودی است (مثلا این سایت را ببینید) و برگزاری دوره‌های MBA عموما در انحصار دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزشی معتبر است؛ اما این‌جا خود دوره‌ی MBA است که تبدیل به بیزنس شده است و بعید نیست تا چند وقت دیگر، حاجی دریانی نزدیک محل کار من هم به صرافت برگزاری دوره‌ی MBA ویژه‌ی سوپرمارکت‌ها بیافتد! 🙂

دوست داشتم!
۸

یازده میان‌بر پنهان در دستیابی به اهداف

نویسنده: جرمی دین؛ ترجمه‌ی: علی نعمتی شهاب

همه‌ی ما با نقاط قوت و ضعف فرایند هدف‌گذاری آشناییم. ما باید اهداف خاص و چالش‌انگیز تعیین کنیم، از ابزار پاداش‌دهی استفاده کنیم، روند پیش‌رفت را ثبت کنیم و به‌صورت آشکار از خودمان تعهد نشان دهیم.

پس چرا هم‌چنان شکست می‌خوریم؟

تحقیقات روان‌شناختی به ما نشان می‌دهند ذهنیت‌های ما چرا و چگونه می‌توانند در دستیابی‌ به اهداف‌‌مان به ما کمک کنند:

۱- خیال‌پردازی مثبت را کنار بگذارید.

بزرگ‌ترین دشمن هر هدفی توهمات مثبت است. تحقیقات انجام شده روی موضوع خیال‌پردازی، نشان می‌دهد که خیالات مثبت با شکست در کار پیدا کردن، دوست‌‌یابی، گذراندن امتحان یا حتی پشت سر گذاشتن عمل جراحی مرتبط‌اند. کسانی که منفی خیال‌‌بافی می‌کنند، نتایج به‌تری به‌دست می‌آورند. بنابراین لطفا از آینده‌‌ای که نیامده با خیال راحت لذت نبرید تا به آن‌جا برسید.

۲- خودتان را متعهد کنید.

علت دست نیافتن به اهداف‌مان، کمبود تعهد است. یکی از تکنیک‌های قدرتمند روان‌شناسی برای افزایش تعهد، تقابل ذهنی است. این تکنیک شامل لذت بردن از یک خیال زیبا و سپس خالی کردن یک سطل واقعیت سرد روی آن است. این کار مشکل است؛ اما تحقیقات نشان می‌دهند که در عمل واقعا کار می‌کند.

۳- شروع کنید!

می‌توانید از اثر زایگارنیک برای کشاندن خود به‌سوی هدف‌های‌تان استفاده کنید. یک روان‌شناس روس به نام بلوما زایگارنیک اشاره کرده که پیش‌خدمت‌ها تنها سفارش‌هایی را به یاد می‌آورند که در حال سرو شدن هستند. وقتی سفارش‌ها به مشتریان تحویل داده می‌شوند؛ از ذهن آن‌ها پاک می‌شوند.

اثر زایگارنیک به ما می‌آموزد که یک سلاح خوب برای جلوگیری از به‌تعویق انداختن کارها، شروع کردن از جایی است … هر جایی. برداشتن آن گام اول می‌تواند به‌تنهایی تفاوت میان شکست و پیروزی را رقم بزند. وقتی شروع به‌کار کردید، هدف در ذهن‌تان ماندگار می‌شود.

۴- فرایند را تصور کنید نه نتیجه را!

همه‌ی ما مستعد سفسطه‌ی برنامه‌ریزی هستیم: این‌که اندیشه به‌نرمی بر همه‌ی موانع چیره خواهد شد (و البته می‌دانیم که به‌سختی چنین اتفاقی می‌افتد.) به‌ جای آن، تصور فرایند دستیابی به هدف‌تان به شما کمک می‌کند تا بر گام‌هایی که باید بردارید، متمرکز شوید. این کار هم‌چنین به کاهش نگرانی و تشویش نیز کمک می‌کند.

۵- از اثر جهنمی بپرهیزید.

وقتی هدف‌مان را گم می‌کنیم، به‌خوبی می‌توانیم به دام اثر جهنمی بیافتیم. افرادی که از محدودیت کالری رژیم غذایی‌شان فراتر رفته‌اند، به‌خوبی با آن آشنا هستند. با این استدلال که “دیگر وقت‌اش گذشته”، این افراد فکر می‌کنند “در چه جهنمی بودم!” و در نتیجه شروع می‌کنند به خوردن حجم زیادی از غذاهای نامناسب.

اهدافی که در برابر اثر جهنمی آسب‌پذیرند، معمولا اهداف کوتاه‌مدت و بازدارنده هستند (وقتی قصد دارید کاری را متوقف کنید.) می‌توان با تعیین اهداف بلند دتی که به به‌دست آوردن چیزی می‌انجام‌اند، از این اثر اجتناب کرد.

۶- تنبلی را کنار بگذارید.

وقتی اهدافی سخت را در نظر داریم و نمی‌دانیم که “آیا به زحمت‌‌اش ‌می‌ارزد؟”، معمولا تصمیم برای به‌تعویق انداختن کار به‌آرامی و پنهانی به ما نزدیک می‌شود. در چنین شرایطی نکته‌ی کلیدی فراموش کردن هدف و پنهان کردن جزئیات است. سرتان را پایین بندازید و از فرجه‌های زمانی خودساخته استفاده کنید.

۷- نقطه‌ی تمرکز را عوض کنید.

نمی‌توانید راه پیش روی‌تان را همیشه با سر پایین طی کنید و گم نشوید. در بلندمدت، کلید دستیابی به هدف تغییر تمرکز میان هدف نهایی به کاری است که همین الان در حال انجام آن هستید. تحقیقات پیشنهاد کرده‌اند که در زمان ارزیابی پیش‌رفت ـ به‌ویژه ارزیابی چند وظیفه‌ی سخت ـ به‌ترین روش متمرکز ماندن بر روی وظایف است. اما وقتی وظایف ساده‌اند یا هدف، دست‌یافتنی است، به‌تر است روی هدف نهایی تمرکز شود.

۸- از رفتار روبات ـ مانند بپرهیزید.

اغلب رفتار ما شبیه روبات‌ها است. ما کارها را واقعا نه از روی اندیشه و تفکر که برحسب عادت یا کپی‌برداری ناگاهانه از دیگران انجام می‌دهیم. این نوع رفتار کردن می‌تواند دشمن بزرگ هدف‌ ما باشد. از خودتان بپرسید آیا کارهایی که انجام می‌دهید، واقعا شما را به هدف‌تان نزدیک می‌کند؟

۹- هدف را فراموش کنید؛ نیت چیست؟

اهداف اغلب در خدمت نیت‌های بنیادین ما هستند و باید هم باشند. اما یک جنبه‌ی تاریک هم در هدف‌گذاری وجود دارد. وقتی اهداف بسیار خاص‌اند، چسبیدن به آن‌ها آسان است؛ وقتی اهداف بسیاری وجود دارند، اهداف غیرمهم و راحت نسبت به اهداف حیاتی اما سخت اولویت‌ بیش‌تری می‌یابند و وقتی اهداف بسیار کوتاه‌مدت‌اند، تفکر کوتاه‌مدت را تشویق می‌کنند. هدف‌گذاری اشتباه انگیزه را از بین می‌برد و می‌تواند حتی باعث رفتارهای غیراخلاقی شود. به ذهن‌تان بسپرید که همیشه اول باید به کل هدف نگریست.

۱۰- بدانید چه زمانی باید توقف کنید.

برخی اوقات مسئله آغاز کردن نیست؛ بلکه درک این است که چه زمانی باید ایستاد. روان‌شناسان دریافته‌اند که هزینه‌های سوخته می‌توانند باعث شوند تا ما کارهای عجیبی انجام دهیم. “هزینه‌های سوخته” به تلاش یا پولی اشاره دارند که در راه دستیابی به هدف‌مان پرداخته‌ایم. بنابراین حتی زمانی که طرح‌‌مان شکست می‌خورد، به حرکت براساس آن ادامه می‌دهیم.

تحقیقات نشان داده‌اند که هر چه انسان‌ها روی هدفی سرمایه‌گذاری کنند، احتمال بیش‌تری می‌دهند که موفق شوند ـ بدون این‌که این خیال‌پردازی ربطی به موفقیت واقعی داشته باشد. بدانید که چه زمانی باید سکان قایق را بچرخانید که در غیر این‌ صورت، افسار اسب مرده‌ای را در دست خواهید داشت.

۱۱- نقشه‌های اگر ـ آن‌گاه داشته باشید.

همه‌ی این تحقیقات نشان‌گر اهمیت خود کنترلی در دستیابی به هدف هستند. متأسفانه همان‌طور که همه می‌دانیم، کنترل کردن خود می‌تواند بسیار مشکل باشد. یک استراتژی که توسط بسیاری از تحقیقات توصیه شده، داشتن نقشه‌های اگر ـ آن‌گاه است. شما به‌سادگی جزئیات کارهایی را که باید در یک موقعیت خاص انجام دهید، مشخص می‌کنید. این کار اگر چه آسان به‌نظر می‌رسد؛ اما اغلب ترجیح می‌دهیم بدون داشتن نقشه پرواز کنیم. نقشه‌های اگر ـ آن‌گاه با کمی ابتکار می‌توانند برای غلبه بر تمام موانعی که پیش از این به آن‌ها اشاره شد به‌کار گرفته شوند.

منبع

دوست داشتم!
۷

رفتی سفر چه آروم نگفتی یاری داری …

یک صبح گرم تابستان: چهار پنج سال‌ بیش‌تر ندارم. رفته‌ایم به باغ “آقاجان” تا بزرگ‌ترها انگور بچینند. منِ هنوز کوچولو هم از آن‌جایی که احساس می‌کنم بزرگ شده‌ام و می‌خواهم به بزرگ‌ترها کمک کنم، می‌روم سراغ یکی از بوته‌های مو و دست‌م را دراز می‌کنم تا یک خوشه‌ی بزرگ و طلایی را بچینم که … خبر نداشته‌ام که دست‌م را در لانه‌ی زنبورها فرو کردم! داد و فریادم که به آسمان رفت، “آقاجان” را دیدم که دوان دوان خودش را به من رساند. دست‌م را گرفت و سریع جای نیش زنبور را با گِل پوشاند. بعد دست‌م را بوسید: “ناراحت نباش بابا. زودِ زود خوب می‌شی.” من داشتم از پشت شیشه‌ی تار اشک‌ها، لبخند مهربان‌ش را می‌دیدم و آرام می‌شدم …

******

بیست و دو سال بعد؛ یک صبح سرد پاییزی: رفته‌ام به دیدن‌ش. مدت‌ها است بیماری امان “آقاجان” را بریده است. امروز ولی انگار در خوابی آسوده است. عمیق اما آرام نفس می‌کشد. بدن نحیف‌ و رنجورش دل آدم را می‌لرزاند. مادرم می‌گوید: “آقاجان ببین علی اومده این‌جا شما رو ببینه. بیدار شو.” چشمان‌ش شاید برای کسری از ثانیه باز می‌شود و برقی از سر رضایت و شادی در آن‌ها می‌بینم. دست‌های مهربان‌ش را می‌بوسم: “ناراحت نباش بابا. زودِ زود خوب می‌شی.” در همین حال دارم از پشت شیشه‌ی تار اشک‌ها، صورت مهربان‌ش را می‌بینم (و چه می‌دانستم این آخرین بار است …)

******

فردا شب همان روز: تا دیروقت جلسه داشته‌ام و تازه رسیده‌ام خانه. دارم استراحت می‌کنم که ناگهان حال‌م به‌شدت منقلب می‌شود. چند دقیقه بعد “مامان‌جان” تماس می‌گیرند: “آقاجان برای همیشه خوب شد …”

******

این یادداشت باید خیلی زودتر از این‌ها نوشته می‌شد. به دلایلی مجبور بودم ماجرا را مسکوت نگه دارم تا به امروز. با اشک‌هایی از ته دل این پست را به یاد لبخند مهربان‌ش تقدیم می‌کنم به “آقاجان” عزیز و مهربان‌م؛ دوست‌داشتنی‌ترین بابابزرگ دنیا.

پ.ن. عنوان این پست، مصرعی است از ترانه‌ی غم دوری آلبوم بی‌واژه‌ی محمد اصفهانی که این روزها زیاد گوش می‌دهم‌ش …

دوست داشتم!
۹

لینک‌های هفته (۷۱)

خوب این بار تأخیر نداشتیم! یک علت‌اش کم‌لینک بودن این هفته بود! 🙂

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

هشت مرحله‌ی حل نظام‌مند مشکلات!

هدیه‌ی مطلوب بستگی به این دارد که از چه کسی دریافت شود  

مدیریت و کارآفرینی:

استرس‌های خارج از سازمان (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی) (زندگی کاریه داریم!؟)

در باب استعفای کاری (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی) 

مشارکت برای رفع مشکل (یادداشت‌های روزانه‌ی یک مدیر)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

یوتیوب در سال ۲۰۱۱ (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

شش دلیل برای قطع نشدن اینترنت بین‌الملل (وب‌شهر) (این هفته با توجه به اختلالات اینترنتی، ترس از اینترنت ملی! فراگیر شد. برای رفع نگرانی، این‌ تحلیل جالب را که من هم با آن موافق‌م بخوانید.)

قابلیت مخفی مانده‌ی ویندوز ۷ به نام GodMode (دنیای فناوری اطلاعات) (ترفند عاااالی!)

ترافیک ۳٫۵ برابری پست ایران در منطقه/ رتبه‌ی جهانی ایران در حوزه پست

بیش از ۲۲۷ هزار دامنه در کشور ثبت شده است / تقاضا برای دامنه‌ی فارسی ایران چشم‌گیر نیست (نگران نباش تو اینترنت ملی چاره‌ای ندارند جز این‌که تقاضای اینو بدن!)

اقتصاد:

این هفته قیمت دلار حسابی سوار آسان‌سور شد! دو تحلیل خواندنی حامد و صادق را در این زمینه بخوانید حتما.

مدلی برای درک تحولات بازار ارز: نسخه ۱٫۴ (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)

دلار به کجا می‌رود؟ (صادق الحسینی؛ کاتالاکسی)

هزینه واقعی تحریم (علی دادپی؛ اقتصاد، خرد، بازار و خانوار)

هر ایرانی ۲٫۱ کارت بانک دارد /کدام بانک بیش‌ترین کارت بانک را صادر کرده است؟

دوست داشتم!
۱

در ستایش خاکستری بودن!

وقتی کسی “من” را می‌بیند یا وقتی اسم “من” شنیده یا خوانده می‌شود، آن کسی که در ذهن دیگران می‌آید، “منِ” واقعی نیست. این “من” تنها تصویری است از وجود واقعی من که در ذهن دیگران ایجاد شده است. همان “هر کسی از ظن خود شد یار من” مولانا.

همه‌ی ما دوست داریم این تصویر، زیبا و پرنقش و نگار باشد. دوست داریم که شیشه‌ی این قاب عکسِ ذهنی، تمیز و بدون خش باشد. دوست داریم که با زیبایی تصویرِ ذهنی، در قلب دیگران ماندگار شویم. برای همین است که همیشه همراه با انجام کارهای خوب و نیک برای خودمان و دیگران و نمایش نقاط قوت‌مان، سعی می‌کنیم تا کارهای بد و نقاط ضعف‌مان را از دیگران بپوشانیم. خیلی وقت‌ها هم ماجرا دروغ گفتن نیست؛ تنها همه‌ی راست را نمی‌گوییم!

در مقدمه‌ی کتاب زندگی‌نامه‌ی رسمی استیو جابز، والتر ایساکسون می‌نویسد که در تمامی دوره‌ی تألیف کتاب جابز و همسرش لورن بر این نکته تأکید داشته‌اند که در کنار کارهای بزرگ جابز نباید نقاط تاریک و اشتباهات جابز فراموش شود. جابز معتقد بود که باید تصویر ماندگار او، تصویر یک انسانِ معمولی باشد: انسانی خاکستری با همان نقاط قوت و ضعفی که دیگران دارند. این نکته را که خواندم، چند روزی ذهن‌م به این مشغول بود که چرا جابز تا این حد بر این موضوع تأکید کرده بود. و دست آخر فهمیدم:

در یک نگاه کلان، ارزش هر کاری نسبی است و در قیاس با سایر کارها سنجیده می‌شود (بحث‌م فلسفی و اخلاقی نیست.) از هر کار بزرگی، همیشه کارهای بزرگ‌تری وجود دارند و برعکس؛ زشت‌تر از هر کار زشتی هم حتما وجود دارد. خوبی در برابر بدی است که معنادار است و زیبایی کارهای  بزرگ و و موفقیت‌آمیز، در کنار اشتباهات و شکست‌ها است که آشکار می‌شود. جابز همین را می‌خواست نشان دهد: این‌که چگونه یک آدم معمولی با وجود تمام محدودیت‌ها و ضعف‌ها‌ی‌ش، می‌تواند تبدیل به انسانی خارق‌العاده و موفق شود.

البته خوب این نکته به آن معنا هم نیست که پرده‌پوشی لازم نیست و باید یک تصویر کاملا واقعی از خودمان در ذهن دیگران بسازیم. حتما یک نقطه‌ی بهینه در این تصویرسازی برای هر انسان وجود دارد؛ نقطه‌ای که آدم لازم نباشد در آن با تأسف به قول ابوالفضل بیهقی در دل بگوید: و من این همه نیستم!

دوست داشتم!
۲

لینک‌های هفته (۷۰)

باز هم تأخیر که حتمن علت‌ش را می‌دانید: لطف حضرات در قطع کردن دسترسی به تمامی سرویس‌های اینترنتی از جمله همین گودر بی‌خاصیتی که تنها کاری که می‌شود با آن کرد، مرور همین فیدهای لینک‌های هفته است!

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌های توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

مدیریت انرژی کاری (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربرد آن در مدیریت)

نکته‌ای در مورد ۳۶۰ درجه (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربرد آن در مدیریت)

آخرش همه‌مون معمولی می‌شیم (توصیه می‌کنم بخوانید و سکوت …)

سلامتی شما به خوش‌بینی‌تان بستگی دارد

مدیریت و کارآفرینی:

خلاقیت با طعم سالسا (عاااالی! به‌ترین مطلب هفته برای من!) (زینب جم؛ وبلاگ همینا)

آروزهای بزرگ (این هم یک مطلب عاالی از امیر مهرانی؛ The Coach)

بی‌خیال شرکت زدن بشوید (نقدی دقیق بر مهم‌ترین علت کارآفرینی در ایران!) (یادداشت‌های یک مدیر که چند هفته‌ای نبودند و خوش‌حال‌م دوباره نوشتن را از سر گرفتند.)

سه گروه از کارکنان که بدون درنگ اخراج‌شان کنید  (یادداشت‌های یک مدیر) (عاااالی!)

یکپارچگی رویکرد و عمل در منابع انسانی (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی)

تغییر در بازار عرضه نیروی انسانی (تحلیل جالب شهرام کریمی در مورد آینده‌ی بازار کار در ایران در یادداشت‌های صنایعی)

پرسیدن در مصاحبه های استخدامی (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربرد آن در مدیریت)

در ادامه‌ی پرونده‌ی ویژه‌ی هفته‌ی قبلقیمت‌گذاری نرم‌افزار- جمع بندی (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) و استراتژی‌های قیمت‌گذاری نرم‌افزار  (مجید آواژ؛ روزنوشت‌های بهساد)

تیم کوک کیست؟ (مقاله‌ی جالبی از مجله‌ی شبکه در مورد تیم کوک؛ جانشین استیو جابز افسانه‌ای در اپل)

 فروشگاه‌های الکترونیکی موظف به اخذ نماد الکترونیکی هستند (در راستای تسهیل فضای کسب و کار باید مجوز کسب از نیروی انتظامی بگیرند!)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

آینده اینترنت بدون وب (محسن عظیمی؛ نویسنده‌ی مهمان یک پزشک)

ویندوز: فاجعه یا شاهکار؟ (وب‌شهر)

ده دلیل برای برتری کروم بر فایرفاکس (وب‌شهر)

میانگین حجم صفحات وب ۱ مگابایت است (وبلاگینا)

برترین‌های دنیای دیجیتال در سال ۲۰۱۱ (مجله‌ی اینترنتی گویا آی‌تی) (البته برترین سایت‌های اینترنتی عنوان به‌تری است!)

گوگل ۳٫۷ میلیون ابزار اندرویدی در کریسمس فعال کرد، اما هنوز اپل جلوتر است (زومیت)

سامسونگ هنوز در بازار تلفن حکمرانی می کند ولی رشد اپل بیشتر است (زومیت)

محبوب‌ترین برند اینترنتی به نام گوگل رقم خورد (شاخص ارزیابی، میزان بازدید از وب‌سایت!)

اوراکل پیشتاز بازار ۱۸٫۲ میلیارد دلاری نرم افزارهای مدیریت ارتباط با مشتری

کاربران اینترنت ۳۵ میلیارد دلار صرف خریدهای کریسمس کردند

رشد ۲٫۳ درصدی شبکه جهانی اینترنت در سه ماهه سوم سال ۲۰۱۱ (شاخص ارزیابی، تعداد دامنه‌های ثبت شده است.)

 مایکروسافت در حال کار بر روی شبکه اجتماعی مخصوص دانش‌آموزان است (زومیت) (البته در متن خبر نوشته شده دانش‌جویان!)

اقتصاد:

استونی چگونه معجزه اقتصادی خلق کرد (به‌ترین مطلب اقتصادی هفته برای من. واقعن معجزه کردند …)

 شفافیت در ایران و در جوامع توسعه یافته (حرف خیلی حساب حجت قندی در اقتصادانه)

بهره دستوری بانکی و نرخ ارز و طلا (معمولا یکی از دم‌دستی‌ترین راه‌کارهای پیشنهادی برای کاهش نقدینگی و تورم در ایران، افزایش نرخ سود بانکی دانسته می‌شود. حامد قدوسی در یک لیوان چای داغ‌ش نقد جالب و جانانه‌ای دارد به این تحلیل‌ها.)

یک سالگی طرح هدف‌مندی یارانه‌ها (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)

ما ایرانی‌ها همه اکونومیست کامل هستیم! (کافه اقتصاد)

ترکیه و تله درآمد متوسط (صادق الحسینی در کاتالاکسی نکته‌ی جالب و عجیبی در مورد اقتصاد ترکیه نوشته.)

نابرابری در آمریکا: نظم‌های آماری (این هم خیلی جالبه!) (کافه اقتصاد)

دوست داشتم!
۲

حرفه‌ای‌ها (۲)

“یکی از مهم‌ترین جنبه‌های زندگی هر کسی این است که شانس نقش بسیار مهمی در تعیین مسیر او دارد. برای من شگفت‌آور است که شانس چه نقش بزرگی می‌تواند در زندگی آدم‌ها داشته باشد … من آدم بااستعدادی هستم؛ اما خوش‌شانسی‌ام را نادیده نمی‌گیرم. فکر می‌کنم دلیلی دارد که شانس به خیلی‌ها رو نمی‌کند؛ آن‌ها زمینه را برای شانس آوردن فراهم نمی‌کنند!

“آدم چه می‌تواند بخواهد بیش‌تر از خود کار، که فوق‌العاده است، که درآمد خوبی دارد و لذت‌بخش است و بیمه‌ی پزشکی درجه‌ یکی هم از اتحادیه می‌گیرد. یعنی خدای من آدم دیگر چی می‌خواهد؟”

(سیدنی لومت فقید و بزرگ به‌ نقل از یادنامه‌اش در مجله‌ی فیلم؛ شماره‌ی ۴۲۹؛ مرداد ۱۳۹۰)

عکس از این‌جا

دوست داشتم!
۰

منِ خود، گم‌کرده …

این‌گونه دوست دارم دنبال دوست گشتن
نه هیچ جایگاهی نه هیچ جایِ پایی

من لحظه‌لحظه خود را گم کرده‌ام در این راه
آیینه‌ام کجایی؟ آیینه‌ام کجایی؟

محمد علی بهمنی 

دوست داشتم!
۳
خروج از نسخه موبایل