“اگرنتوانم کارم را بهخوبی در باشگاه انجام بدهم، نمیخواهم تا پایان عمرم در اینجا بمانم. آیندهی من بستگی به کیفیت کار من دارد.” (آرسن ونگر؛ اینجا)
هیچکس برای عملکرد دیروز و امروز در آینده به شما پول نخواهد داد. جدا از آن، اگر نتوانی سطح عالی عملکردت را حفظ کنی، ماندن در آنجایی که هستی، بیشتر فرصتسوز است تا فرصتساز. بنابراین همیشه بهترین فردی باش که در آن لحظه میتوانی: یک حرفهای واقعی!
من یک گروه از مدیران با استعداد از نظر فنی و ذهنی را مدیریت میکنم. گر چه من به استعداد آنها احترام میگذارم اما نیاز آنها به نشان دادن دایمی استعدادشان میتواند آزاردهنده باشد. پیشنهادی هست؟
یکی از چالشهای بین فردی کلاسیک که من در افراد بااستعداد و درخشان از نظر فنی دیدهام، تمایل آنها به “ارزشافزایی” بهویژه در مورد کار دیگران است.
این حالت چه وقت رخ میدهد؟
تصور کنید که شما یک کارشناس بیتجربه هستید. من مدیر شما هستم. شما با یک ایده پیش من میآیید ـ ایدهای که فکر میکنید خیلی خوب است. شما برای ماهها روی آن ایده کار کردهاید و واقعا در مورد آنچه که توسعه دادهاید هیجانزده هستید. من ایده شما را دوست دارم.
به جای آنکه فقط بگویم: «ایده جالبی است!» ـ بهعنوان یک آدم بااستعداد و درخشان از نظر فنی ـ من احتمالا میگویم: «این ایده بسیار خوبی است. چرا این موضوع را هم به آن اضافه نمیکنید؟»
این کار ممکن است در حالتی که برای “افزودن ارزش بسیار زیاد” تلاش میکنم مفید باشد و همینجا است که مشکل پیش میآید: کیفیت ایده شما ممکن است ۵% با پیشنهاد من بهبود یابد؛ اما تعهد شما به اجرای آن ممکن است ۵۰% کاهش یابد. آن ایده دیگر ایده شما نیست؛ بهعنوان مدیر شما، من اکنون ایده خودم را بهوجود آوردهام.
دوست خوب من دکتر دیوید اولریچ به من یاده داده است که اثربخشی اجرای یک ایده تابعی است از کیفیت ایده ضرب در تعهد مجری به اجرا کردن آن ایده. انسانهای باهوش ـ بهویژه مهندسان یا متخصصان با استعداد از نظر فنی ـ میتوانند در تلاش برای بهبود بسیار کم کیفیت یک ایده آنقدر منحرف شوند که به تعهد به اجرای آن صدمات جدی وارد شود.
اگر بخواهیم با خودمان روراست باشیم، وقتی میخواهیم به شکل افراطی همانند یک پاپ باشکوه عمل کنیم، اغلب واقعا بر کیفیت ایده متمرکز نیستیم. ما تنها تلاش میکنیم به دنیا ثابت کنیم که چقدر باهوش هستیم!
در اینجا چند پیشنهاد که به ما، همکارانمان و زیردستانمان کمک میکند از برای “افزودن ارزش بسیار زیاد” اجتناب کنیم:
۱- پیش از صحبت کردن با همکارانتان:
به چشمان طرف مقابل خوب نگاه کنید. از خودتان بپرسید «آیا “ارزشافزایی” من این فرد را به انجام دادن خوب کارش بیشتر متعهد میکند یا نه؟»
اگر جواب “کمتر متعهد” بود، دوباره از خودتان بپرسید «آیا ارزشافزایی ناشی از دخالت من از کاهش تعهد آن فرد بیشتر است؟»
اگر پاسخ “نه” بود، نظر ندهید.
۲- پیش از صحبت کردن در جلسات تیمی:
از خودتان بپرسید «آیا نظر من در جهت افزایش اثربخشی تیممان است؟» یا فقط میخواهم ثابت کنم که من از همکارانام باهوشتر هستم؟
اگر جواب این بود که محرک اصلی نظر دادنتان اعتماد به نفس و خودخواهی شخصیتان است، هیچ نگویید.
۳- پیش از “ارزشافزایی” با اعضای خانواده (به خصوص در مورد نوجوانان):
از خودتان بپرسید «آیا این آدمها واقعا به “موعظه”ای که میخواهم برایشان بکنم توجه خواهند کرد» یا من فقط آزارشان خواهم داد؟
اگر سخنرانیتان توجهی را جلب نخواهد کرد، آن را انجام ندهید.
“افزودن ارزش بسیار زیاد” یک چالش کلاسیک افراد باهوش و موفق است. ما باید نقشمان را از متخصص فنی به توسعهدهنده افراد تغییر دهیم. یکی از بزرگترین رهبرانی که من میشناسم جایی گفته بود: «دست یافتن مربوط به من است؛ رهبری مربوط به دیگران.»
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (دیگ ریدر به توصیهی من!) دنبال کنید (بهیاد زندهیاد گودر!)
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
برای مطالعهی منتخبی از بهترین و مهمترین اخبار و مقالات انگلیسی که مطالعه میکنم، از اینجا مجلهی گزارهها در فلیپورد را مطالعه کنید و اگر دوست داشتید مشترک آن شوید!
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
زندگی و کار حرفهای:
نیازهای من (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)
هر از گاهی دوستان جوانتر من از من سؤالی میپرسند که شبیه هم است: “من تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شدهام. بهنظر شما کارمند یک شرکت شوم یا برای خودم کار کنم!؟” اینبار قصد دارم پاسخی که به این دوستان جوانام میدهم را اینجا بنویسم به این امید که به دیگرانی هم که این سؤال را دارند کمک کند (البته این پاسخ طبیعتا برای افراد باتجربهای که همین سؤال را دارند هم معنادار است.)
پیش از هر چیز باید توجه کنید که راهاندازی کسب و کار جدید در هر حوزهای (اعم از حوزههای فنی مثل: فناوری اطلاعات، معماری، الکترونیک و … یا حوزههای هنری مثل: نقاشی، درست کردن عروسک، شیرینیپزی و … یا حتی حوزههای کسبی مثل خرید و فروش انواع و اقسام کالاها) غیر از دانش فنی، نیازمند داشتن دو نوع اطلاعات دیگر هم هست:
۱- دانش مدیریت و ادارهی بنگاه؛
۲- اطلاعاتی در مورد بازار هدف (در اینجا معماری و طراحی)، انواع مشتریان و نیازهایشان، رقبا و …
فرض کنیم که دانش مدیریت کسب و کار را دارید یا کسانی هستند که میتوانند در این زمینه به شما کمک بکنند. اگر چنین دانشی ندارید، لازم است که حتما اطلاعات اولیهای را در این زمینه کسب کنید. برای این منظور میتوانید با مطالعهی کتابهای مدیریتی، اطلاعات خودتان را افزایش دهید. میتوانید از کتابهایی که عبارت “اصول مدیریت” در عنوانشان آمده شروع کنید.میتوانید یک دورهی MBA را هم بگذارنید تا بتوانید بهصورت جامع اصول کسب و کار را بیاموزید و از آن مهمتر ارتباط میان زیربخشهای علم مدیریت را با یکدیگر درک کنید (مثلا ارتباط میان استراتژی با مدیریت مالی.)
اما جدا از بحث داشتن یا نداشتن دانش مدیریت، سؤال مهمتر این است که چقدر در زمینهی آشنایی با بازار و مشتریان و رقبا در حوزهی تخصصی یا کاریتان اطلاعات دارید؟ مثلا به سؤالهای زیر فکر کنید:
۱- این بازار چقدر بزرگ است؟ چند مشتری برای ایدهی من وجود دارد؟ آیا به صرف زمان و هزینه میارزد که من وارد بازار شوم؟
۲- ایدهی من قرار است چه مسئلهای را حل کند یا چه جای خالی را در زندگی شخصی و سازمانی مشتریان من پوشش بدهد؟
۳- مشتریان در این حوزه برای چه چیزی پول میدهند؟ روشهای خریدشان چگونه است؟ آیا من به آنها دسترسی دارم؟
۴- همین الان در این بازار چه محصولات یا خدماتی ارائه میشوند؟ آیا ایدهی من در این بازار ایدهی جدیدی است یا یک ایدهی تکراری؟
۵- اگر ایدهی من جدید است، چرا مشتری باید آن را از من بخرد؟
۶- تفاوت ایدهی من با دیگران در چیست؟ مثلا: آیا محصول یا خدمت من ویژگیهای بهتری دارد یا روشهای کاریام با دیگران فرق دارند؟ البته توجه کنید که صرفا متفاوت بودن اهمیت ندارد: این تفاوت باید ایجاد تجربهای بهتر برای مشتری شود یا مشکل مشتری را بهنسبت رقبا بهتر حل کند؟
۷- ایدهی من هر چقدر هم عالی باشد، بدون تبدیل شدن به یک محصول یا خدمت قابل فروش، بههیچ دردی نمیخورد. آیا میتوانم این ایده را در عمل اجرا کنم و محصول یا خدمت حاصل از آن را بفروشم؟
این سؤالات و دهها سؤال دیگر برای تصمیمگیری در این زمینه اهمیت دارند. حالا کمی فکر کنید: آیا این اطلاعات را خودتان در اختیار دارید یا کسی هست که در این زمینه به شما کمک کند؟ آیا همین الان مشتریان بالقوهای برای ایدهتان دارید؟ اگر پاسخ این سؤالات مثبت است، یک گام دیگر پیش بروید: چقدر ریسکپذیر هستید؟ در اینجا منظورم صرفا ریسک مالی نیست: زمانی که صرف ایدهتان میکنید و برند شخصی و رزومهی قبلیتان در آن حوزهی کاری هم جزو ریسکهای شما هستند. اگر انجام این کار به ریسکاش هم برایتان میارزد، در راهاندازی کسب و کار خودتان تردید نکنید!
اما اگر پاسخ سؤالات بالا منفی است توصیه میکنم پیش از راهاندازی کسب و کار خودتان، مدتی در یک شرکت یا نزد یک آدم باتجربه در حوزهی کاری مورد نظرتان کارآموزی کنید. در این مرحله درآمد احتمالا نباید اولین اصل تصمیمگیری برای انتخاب محل کار باشد؛ بلکه لازم است جایی را انتخاب کنید که بتوانید در آن تجربهی بیشتری کسب کنید و با بازار حوزهی کاری مورد نظرتان آشنایی حداکثری پیدا کنید. احتمالا بعد از یک دورهی کارآموزی چند ماهه تا یکی دو ساله اطلاعات کافی را برای شروع کسب و کار خودتان کسب کردهاید تا بعد بهسراغ راهاندازی کسب و کار شخصیتان بروید.
هدف: بهدنبال خانهای نیازمند تعمیر میگردم که پی محکمی داشته باشد. دوست دارم دیوارها را تخریب کنم، پلهایی بسازم و آتش روشن کنم. من تجربهای کمنظیر، شور درونی بیپایان و البته کمی از آن چیزی که “رؤیابینی” خوانده میشود دارم و از آغاز دوباره نیز نمیهراسم.
مهارتهای من: “رؤیابینی”، سخنرانیهای مهیج، انگیزش تیمها و کمک به ساخت محصولات واقعا جذاب.
رزومهی جابز؛ بخشی از آگهی معرفی آیتول بر روی سایت me.com؛ ۵ ژانویهی ۲۰۰۰
*******
خیلیها فکر میکنند علت موفقیت افسانهای استیو جابز، استعداد خارقالعاده و شخصیت کمنظیر جابز بود. اما من فکر میکنم کلید موفقیت جابز در زندگی شغلیش خودشناسی بود. جابز هدفهای حرفهایاش را بهدرستی شناسایی کرد، همانطور که میبینید آنها را در قالب اهداف حرفهای خود تعریف کرد و دست آخر بهترین جایگاه استفاده از مهارتهای شخصیاش را در فعالیت بهعنوان یک “آیندهساز”، یک “استراتژیست” و یک “طراح محصول” بینظیر یافت.
با هم دربارهی خودشناسی بیشتر صحبت خواهیم کرد. فعلا به این فکر کنید که روایت شما از رزومهتان چیست؟ روایت من از رزومهام را در پست دیگری خواهید خواند. 🙂
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (دیگ ریدر به توصیهی من!) دنبال کنید (بهیاد زندهیاد گودر!)
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
برای مطالعهی منتخبی از بهترین و مهمترین اخبار و مقالات انگلیسی که مطالعه میکنم، از اینجا مجلهی گزارهها در فلیپورد را مطالعه کنید و اگر دوست داشتید مشترک آن شوید!
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
اول: همیشه به دوستی با رضا بهرامینژاد عزیز و همکاری با تیم کلاس پرنده افتخار کردهام. اینبار توفیق بودن در خدمت دوستان را نداشتم. هفتهی گذشته پروژهِ پاییزی کلاس پرنده در شهر انزلی بهانجام رسید. گزارش امیر مهرانی عزیز را از این پروژه اینجا بخوانید.
دوم: این هفته برای نمایشگاه جیتکس به شهر دوبی سفر کردم و دسترسیام به اینترنت محدود بوده است. بههمین دلیل پست لینکهای هفته با تأخیر بسیار منتشر میشود. امید است که دیگر تکرار نشود! 🙂 اما وعده میدهم که منتظر چند پست مرتبط با این سفر باشید!
و البته یادآوری چند نکته مثل همیشه:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (دیگ ریدر به توصیهی من!) دنبال کنید (بهیاد زندهیاد گودر!)
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
برای مطالعهی منتخبی از بهترین و مهمترین اخبار و مقالات انگلیسی که مطالعه میکنم، از اینجا مجلهی گزارهها در فلیپورد را مطالعه کنید و اگر دوست داشتید مشترک آن شوید!
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
زندگی و کار حرفهای:
من کیستم (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (عاااالی! بهترین مطلب هفته!)
پیشنهاد ویژهی من: این هفته مقالهی دنبالهدار “۱۵ شرکتی که نوآوری را راهبری کرده و میکنند” بهقلم آقای احمد شریفپور در وبلاگ یک پزشک بسیار خواندنی و آموزنده بود. از دستش ندهید: قسمت اول، قسمت دوم، قسمت سوم و قسمت چهارم
روزهای سرد پاییزی، دیگر کمکم در حال رسیدن هستند. پاییز یادآوری فصل شروع دوبارهی درس و کلاس است. سالها اول مهر، با شور و اشتیاق دیدار دوستان و البته کمی هم یاد گرفتن سر کلاس مدرسه و دانشگاه حاضر میشدیم. و البته اینکه چند سالی است از فضای تحصیل فاصله گرفتهایم باعث نمیشود که یادگیری و آموزش را فراموش کنیم. در هر حرفهای که هستیم برای بهروز ماندن و کسب مزیتهای رقابتی بیشتر در بازار کار. بر این اساس در این پست قصد دارم سه پیشنهاد جذاب برای یادگیری بیشتر در حوزههای مرتبط با گزارهها را به خوانندگان عزیز اینجا تقدیم کنم:
اول ـ وقتی میخواهیم رشتهی تخصصی را برای تحصیل یا بهعنوان شغلمان انتخاب کنیم، مهمترین ریسک و دغدغهمان این است که آیا برای من میارزد، تمام عمرم را صرف این تخصص بکنم؟ برای موفقیت در این رشته باید چه کارهایی انجام بدهم؟ چطور میتوانم هزار راه رفتهی دیگران را تکرار نکنم و در مسیر حرکتم، سریعتر به موفقیت برسم؟ اینها و سؤالاتی شبیهشان، همه سؤالاتی است که شاید پاسخ به آنها بتواند زندگی ما را برای همیشه متحول سازد. همیشه فکر میکردهام چه خوب است افرادی مثل من که چند سالی تجربهی کاری دارند، تجربیات خودشان را برای دوستان جوانتر و حتا همسن و سال و بزرگترشان مستند کنند. این نکته در ذهنم بود تا این اواخر با کتاب “کلید موفقیت در رشته کامپیوتر را فشار دهید” نوشتهی آقای حامد تکمیل آشنا شدم. در این کتاب آقای تکمیل به بررسی مسائل مرتبط با زندگی حرفهای و شغلی مهندسان رایانه و بهصورت کلی کسانی که دوست دارند در این حوزه فعالیت کنند پرداختهاند. کتاب نثر خوبی دارد و از آن مهمتر اینکه گستردگی مطالب آن قابل توجه است و به حوزههایی توجه کرده که در نگاه اول خیلی شاید ارتباط آنها با زندگی شغلی یک متخصص رایانه روشن نباشد. برای شبهای طولانی پاییز همراه خوبی خواهید داشت!
دوم ـ برندینگ یکی از اصول پایهای موفقیت کسب و کارها و البته افراد حرفهای است. برند، تصویری ذهنی و تجربهای است که مشتری شما در مواجهه با محصولات و خدمات شما بهدست میآورد. برند، تنها منحصر به لوگوی شما نیست و عناصر بسیار زیادی دارد. برندسازی هم خود شاخهای علمی است که زیرمجموعهی مباحث بازاریابی قرار میگیرد. یکی از مهمترین مباحث مربوط به برندسازی هم انتخاب نام برند شما است که در موفقیت شما بسیار اثرگذار خواهد بود. اخیرا متوجه شدم که آقای حمید توکلی نویسندهی وبلاگ “نامینیک” قصد دارند کارگاهی ر روز ۱۰ آبان را با عنوان “۳۰ نکته در انتخاب نام برند” برگزار کنند که پیشنهاد میکنم در صورت علاقه، در آن شرکت کنید.
سوم ـ بورس یکی از جذابترین و پولسازترین بازارهای اقتصادی کشور است که همیشه دوست داشتهام از ساز و کار و شیوهی فعالیت در آن سردربیاورم که البته نشده است! سرمایهگذاری در بورس، راه و روش خاص خودش را دارد که خوشبختانه قابل یادگیری است. 🙂 من برای آشنایی با این راه و روشها، روز ۱۷ آبان در سمینار آموزشی “بورس؛ برندهها و بازندهها” که توسط دوستان همکارم در پورتال خبری دماسنج با همکاری کارگزاری بورس ایران و مرکز مدیریت مالی آریانا برگزار خواهد شد، شرکت خواهم کرد. امیدوارم آنجا ببینمتان!
پ.ن. گزارهها از اطلاعرسانی فعالیتهای تخصصی شما و حمایت از آنها استقبال میکند. برای اطلاع از شرایط با من تماس بگیرید.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (دیگ ریدر به توصیهی من!) دنبال کنید (بهیاد زندهیاد گودر!)
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
برای مطالعهی منتخبی از بهترین و مهمترین اخبار و مقالات انگلیسی که مطالعه میکنم، از اینجا مجلهی گزارهها در فلیپورد را مطالعه کنید و اگر دوست داشتید مشترک آن شوید!
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
براساس یکی از تعاریف متعدد خلاقیت، افراد خلاق هر چیز را از زاویهای متفاوت با دیگران میبینند و در آن ویژگیهایی را کشف میکنند که هیچ کس نمیبیند.
اما حتی افراد خلاق (از جمله خود شما!) نیز ممکن است هر لحظه جایی در موانع مسیر گیر کنند. بعضی وقتها نمیشود چیز متفاوتی را پیدا کرد. گاهی اوقات اینقدر زمان دست و پنجه نرم کردن با یک مسئله طولانی میشود که دیدن آن از یک زاویهی دید متفاوت غیرممکن بهنظر میآید.
در چنین شرایطی چه باید کرد؟ چرا تغییر دیدگاه را امتحان نمیکنید؟
این موقعیت را در نظر بگیرید: دوستی دارم که در کار طراحی لباس است. یکی از لباسهایی که طراحی کرده بود، رنگ اصلی نقاشی روی لباس سیاه بود. او بهجای اینکه بهسادگی روی پارچهی سفید رنگ سیاه بهکار ببرد، از پارچهی سیاه استفاده کرد و بخشهای دارای رنگهای دیگر طرح لباس را روی رنگ سیاه پارچه ترسیم کرد.
او روش نگریستن به مسئله را تغییر داد. و بدین ترتیب حالا لباسی را طراحی کرده که از اغلب رقبای خود زیباتر و جذابتر بهنظر میرسد.
حالا نظرتان در مورد این مثال چیست: یک معلم هنر به دانشآموزاناش یک عکس یا شیء معکوس شده را میدهد و از آنها میخواهد تا آنچه میبینند را بکشند: نتیجه یک تصویر نیست؛ بلکه مجموعهای از اشکال هندسی است که ترسیم آنها از تمرینهای نخستین برای یاد گرفتن نقاشی است.
با تغییر دیدگاهتان، چیزهایی را که میبینید تغییر خواهید داد. و زمانی که چیزهایی را که میبینید تغییر دهید، احتمال اینکه چیزی کاملا متفاوت خلق کنید، افزایش خواهد یافت.
دارم صدای شما را میشنوم که در دلتان میگویید: مثالهایی که زدی مربوط به هنر است و به من در مسائل کسب و کارم کمک نمیکنند.
بسیار خوب در اینجا داستانی را برایتان از کتاب “اسباببازیهای متفکران” نوشتهی مایکل میچالکو تعریف میکنم. در سال ۱۹۵۰ متخصصان مدعی بودند که صنعت حمل و نقل از طریق کشتیرانی ر حال مرگ است. هزینهها سر بهفلک میزدند و زمانهای تحویل مدام به تأخیر میافتادند.
مدیران شرکتهای کشتیرانی بر روشهای کاهش هزینه در زمان دریانوردی تمرکز کردند. آنها کشتیهایی را ساختند که سریعتر بودند و به ملوانان کمتری برای پیشروی نیاز داشتند.
این راهحل، کار نکرد. هزینهها بهشدت در حال فرا رفتن از حد کنترل بودند و هنوز رسیدن محمولهها به مقصد زمان بسیاری میبرد.
سرانجام روزی یک مشاور دیدگاه را تغییر داد. بهجای پرسیدن سؤال “به چه روشی ممکن است بتوانیم حرکت کشتیها را در دریا اقتصادی کنیم؟”، او پرسید: “چطور میتوانیم هزینهها را کاهش دهیم؟”
همین است!
کشتیها زمانی که در حال دریانوردی برای انجام وظیفهی واقعی خود ـ حمل و نقل کالاها ـ نیستند، ماشینهای بسیار هزینهبری هستند. و چه زمانی آنها در حال کار نیستند؟ زمانی که کشتی کنار بندرگاه پهلوگیری میکند تا محمولهها را بارگیری یا تخلیه کند.
بنابراین صنعت باید راهحلی برای افزایش سرعت بارگیری و تخلیه مییافت: امروزه وقتی کشتی به بندر میرسد، یک جرثقیل، کالاها را از آن تخلیه میکند و همزمان جرثقیل دیگری در حال بارگیری کشتی است.
این نوآوری ساده باعث بقای یک صنعت بسیار بزرگ شد. و این اتفاق فقط به این دلیل رخ داد که مدیران این صنعت، روشی که به مسئله نگاه میکردند را تغییر دادند.
تمرین: دیدگاهتان را تغییر دهید.
چگونه میتوانید دیدگاهتان را برای حل مسائل کسب و کار / بازاریابیتان تغییر دهید؟
کاری که مدیران صنعت کشتیرانی انجام دادند را امتحان کنید و سؤال را عوض کنید.
بهجای نگریستن به بخش محدودی از مسئله (به چه روشی ممکن است بتوانیم حرکت کشتیها را در دریا اقتصادی کنیم)، دامنهی پرسش را تا میتوانید گسترش دهید (به چه روشی میتوانیم در حالت کلی هزینهها را کاهش دهیم؟)
به یک مثال دیگر توجه کنید:
ممکن است سؤال شما این باشد که “چگونه مشتریان بیشتری بهدست بیاورم؟” حالا فکر کنید چه اتفاقی خواهد افتاد اگر به این شکل دامنهی موضوع مورد پرسش را گستردهتر کنید:
چگونه مشتریان بیشتری بهدست بیاورم؟
چگونه کسب و کارم را رشد بدهم؟
چگونه میتوانم پول بیشتری از کسب و کارم بهدست بیاورم؟
چگونه میتوانم در یک دورهی زمانی درآمد بیشتری داشته باشم؟
چگونه میتوانم در زندگیام شادتر باشم؟ (من هم میدانم که با پول نمیشود شادی خرید. اما پولدار بودن در هر حال دلچسب است.)
احتمالا یکی از پرسشهای بالا، جایگاه بهتری را برای یافتن یک راهحل فراهم میآورد. چون احتمالا یکی از این پرسشها، همان مسئلهی “واقعی” است که دوست دارید آن را حل کنید؛ اما تا زمانی که چند قدم عقبتر نروید تا تصویر بزرگتر ماجرا را ببینید، پرسش درست را نمیتوانید بپرسید.
و تا وقتی آن پرسش درست را نپرسید، الهامات درونیتان هم نمیتوانند پاسخی را بیابند که واقعا مسئلهی شما را حل خواهد کرد.