“من تجربهی زیادی برای آینده کسب کردهام. یاد گرفتم که فوتبال امروز با فوتبال فردا دقیقا متفاوت خواهد بود و این میتواند نکتهای مثبت یا منفی باشد. فقط میدانم که باید همیشه در شکست و پیروزی بتوانید سر خود را بالا نگه دارید.” (استفن الشعراوی؛ اینجا)
الشعراوی مهاجم جوان میلان و تیم ملی ایتالیا به نکتهی بسیار مهمی اشاره کرده است: امروز با دیروز متفاوت بود و امروز با فردا. نقش تو در این تغییر چیست؟ نگاه کردن و دست روی دست گذاشتن یا تلاش برای اثرگذاری؟ معمولا این سرعت و دامنهی تغییرات نیست که باعث پیروزی یا شکست ما میشوند. واکنش ما به تغییر (یا نیاز به تغییر!) کلید پیروزی در دنیایی است که در آن برای پیروز شدن در رقابت باید همیشه تغییر کرد!
تنها وقتی که در برابر تغییر واکنش نشان داده باشی است که نتیجه هر چه باشد ـ برد یا باخت ـ سربلندی از آن تو است.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
زندگی و کار حرفهای:
آینده نیروی کار ایران (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (عااااااالی! بهترین مطلب هفته.)
همهی ما از روزی که وارد بازار کار میشویم، اولین هدفمان موفقیت و پیشرفت شغلی است. اما چند سالی که از دوران کار کردنمان گذشت با این حقیقت مواجه میشویم که آنقدرها هم پیش رفت نکردهایم: هنوز همان کارشناس جزء باقی ماندهایم، حقوقمان افزایش خاصی پیدا نکرده و از همه مهمتر با وجود سختکوشی و صرف انرژی بسیار زیاد و بهرغم داشتن دانش و مهارتهای عالی، جایگاهمان در سازمان محل کار یا در مسیر شغلیمان با هدفهای شغلی که باری خودمان ترسیم کرده بودیم، فاصلهی زیادی دارد.
به تجربه مشخص شده که مهمترین مشکلات افراد در مواجهه با موضوع موفقیت شغلی و حرفهای را میتوان در این سؤالها خلاصه کرد:
۱- من چه کسی هستم، از دنیا چه میخواهم و اصلا چه باید بخواهم؟
۲- موفقیت و پیش رفت شغلی و حرفهای یعنی چه؟
۳- افراد موفق در شغل و حرفهشان چه ویژگیهایی دارند؟ آیا آنها موفق به دنیا آمدهاند؟
۴- چطور به موفقیت شغلی و حرفهای دست پیدا کنیم؟
پاسخ به این سؤالات خیلی هم سخت نیست. اصل ماجرا این است که شما برای رسیدن به پاسخهای سؤالات بالا باید به سه نوع شایستگی مجهز باشید:
۱- تخصص
۲- مهارت حل مسئله و تفکر سیستمی
۳- شایستگیهای کار حرفه ای
با بهدست آوردن این شایستگیها شما به یک متخصص حرفهای تبدیل می شوید و گام در مسیر موفقیت آینده می گذارید. اما چطور باید متخصص حرفهای شد؟
من برای پاسخگویی به همهی سؤالات فوق، دورهی متخصص حرفهای را طراحی کردهام. در این دورهی آموزشی شما شایستگیهای سه گانهی مورد نیاز برای موفقیت در دنیای حرفهایها را بهدست میآورید. چه برای خودتان کار کنید و چه در سازمانی مشغول بهکار باشید، مهارتهایی را در این دوره میآموزید که به شما برای موفق شدن و پیش رفتن کمک خواهند کرد. تلاش کردهام به شعار گزارهها “مدیریت و کار حرفهای بهروایت زندگی” پایبند بمانم. بنابراین اصول تخصص حرفهای با کمک مثال هایی از زندگی روزمره و زندگی افراد موفق شناخته شده تشریح میشوند. دورهی متخصص حرفهای در طول یک سال گذشته چندین بار برگزار شده و خیلی از دوستان پیشنهاد داشتند تا بهشکلی به مباحث این دوره دسترسی داشته باشند.
برای پاسخ بههمین نیاز دورهی مقدماتی متخصص حرفهای، با همت و لطف دوستانم در وبسایت ارزشمند “وبیاد” بهصورت ویدئویی ضبط شده است. وبیاد دورهی آموزشی متخصص حرفهای از همین لحظه در دسترس شما است!
در این دوره شما کلیات و اصول اساسی “تخصص حرفهای” را میآموزید.
در آیندهی نزدیک دورههای تخصصی مرتبط با هر یک از مباحث مطرح شده در این “وبیاد” (بهویژه در حوزههای: کشف و توسعهی تخصص، شبکهسازی حرفهای، مهارتهای کاری حرفهای و شبکهسازی حرفهای) با عنوان “شایستگیهای رقابتپذیری حرفهای” نیز برگزار خواهند شد. در صورت علاقه به حضور در این دورههای تخصصی میتوانید اینجا ثبتنام کنید تا زمانبندی، سرفصلها و شیوهی ثبتنام این دورهها در زمان برگزاری برای شما ارسال شوند.
از اینکه با من در دورهی متخصص حرفهای همراهید سپاسگزارم و امیدوارم لحظات خوبی را برایتان ساخته باشم. خوشحال میشوم که من را هم از نظرات ارزشمندتان در این مورد مطلع فرمایید.
مجدد از دوستان عزیزم در وبیاد ـ و بهصورت ویژه عماد قائنی عزیز ـ برای پیگیری و همکاری که در تهیهی این دورهی آموزشی داشتند، سپاسگزارم.
فوتبال دنیا در کمتر از یک ماه عزادار مرد بزرگ دیگری شد: لوئیس آراگونس مربی سابق تیم ملی اسپانیا دیروز درگذشت. در این دو روز، همهی بزرگان فوتبال اسپانیا از آراگونس بهعنوان معمار نسل جادویی فوتبال این کشور ـ که در سه تورنمنت معتبر پیاپی قهرمان شدند ـ یاد کردهاند. در میان حرفهایی که در مورد پیرمرد دوستداشتنی ماتادورها گفته شد، سخنان دو نفر برایم طعم دیگری داشت:
پپ گواردیولا: “او طرز فکر یک کشور را تنها با یک تغییر نسل تغییر داد. او طوری تیم ملی را مدیریت کرد که ما فکر کنیم نهتنها میتوانیم پیروز شویم، بلکه باید پیروز شویم و به چیزی کمتر از پیروزی قانع نشویم.” (اینجا)
ژاوی هرناندز: “لوئیس همیشه به ما میگفت که ما شرایط فیزیکی ایدهآلی نداریم؛ ولی از نظر تکنیکی جزو ۵ تیم برتر دنیا هستیم. او این را گفت و به اتاقش رفت؛ ولی ما خیلی در اینباره صحبت کردیم. فهمیدیم که استیل و سبک بازی تیم ما کلید موفقیتمان است و بازیکنان بامهارت باید در زمین بیش از پیش بدرخشند.” (اینجا)
احتمالا هیچ کس جز این دو نفر هم نباید این حرفها را میزده! این دو، نماد اصلی فلسفهی سادهی آراگونس برای پیروزی در دنیای سختگیر حرفهایها بودند:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
خبر کوتاه بود و خوشحالکننده: ساندرو راسل بالاخره از بارسا رفت! وجه خوشحالکنندهی ماجرا کجا بود؟ این مطلب را بخوانید تا متوجه شوید آقای راسل در این چند سال چه بلاهایی بر سر بارسای بزرگ ما آورد! اما وقتی داشتم این یادداشت را مرور میکردم و از اشتباهات و تصمیمات فاجعهبار راسل حرص میخوردم (!)؛ متوجه نکتهی بسیار مهمی شدم و آن هم بلایی بود که راسل بر سر برند بارسای بزرگ آورد و با این رسوایی اخیر، بیشتر از هر زمان دیگری برند باشگاه ریشهدار اف.سی بارسلونا را تحت تأثیر منفی جاهطلبیهای بیدلیل شخصیاش قرار داد.
سال گذشته در یادداشتی با عنوان تیکیتاکا در برزخ تفکر زمستانی به بخشی از تخریبهای راسل و تبدیل کردن درخشانترین تیم دو دههی اخیر فوتبال جهان (اگر نگوییم بهترین تیم تاریخ فوتبال!) به تیمی معمولی اشاره کردم. اما اتفاقات این حدودا یک سال اخیر مرا متوجه چند نکتهی دیگر هم در مورد بارسا و آقای راسل کرد.
واقعیت ماجرا این است که من دیگر این روزها مطمئنم راسل ـ برخلاف خوآن لاپورتا ـ بههیچ عنوان نه عشق فوتبال است و نه به ریشههای عمیق فرهنگی و سنتی تیم بارسلونا آشنا و معتقد. با فاجعهای که راسل بر سر خرید نیمار به بار آورد و به قیمت رفتن خودش تمام شد، دیگر آشکار است که راسل، تاجری بود که کالای “شهرت شخصی” را به بهای برند بزرگ بارسلونا از دنیا طلب میکرد. فکر میکنم راسل قصد داشت تا از این طریق، بعدها وارد سیاست شود و برای خودش سری در میان سرها درآورد.
اما تصور میکنم چیزی که باعث سقوط آقای راسل شد همین هدفگذاری اشتباهش بود که با تفکرات اشتباهترش در مورد برندسازی شخصی به چنین نقطهای منتهی شد. اما تفکرات اشتباه راسل چه بودند؟ از میان آنها چهار مورد را برگزیدهام:
۱- میان برند من و ماه گردون فرق چون است؟ هر کسب و کاری، برند خاص خودش را دارد و هر فردی، برند شخصی خاص خودش را. شما وقتی در جایگاه مدیریت یک کسب و کار قرار میگیرید ـ چه مالک و سهامدار باشید و چه نه ـ در هر حال بخشی از برند شما و کسب و کارتان با یکدیگر همپوشانی پیدا میکند و اینجاست که باید حواستان باشد که ماجرای برندینگ، فقط جنبههای مثبت ماجرا نیست. در واقع ما “برندسازی منفی” هم داریم و آن هم زمانی است که با در پیش گرفتن استراتژیهای برندینگ نادرست، برند خودمان و کسب و کارمان را تخریب میکنیم. آقای راسل، این نکته را هوشمندانه دریافته بود؛ اما با ضعف مدیریتش، نهتنها برند خودش را ارتقا نداد که برند بارسا را هم تخریب کرد.
۲- آیین آینه، خود را ندیدن است؟ اما یک نکتهی دیگر نباید فراموش شود: هر برندی ـ چه شخصی باشد و چه کسب و کاری ـ مبتنی بر گروهی از شایستگیهای اساسی است. حالا این شایستگی میتواند برای مدیری مثل پرز (مدیر رئال مادرید)، پشتوانهی اقتصادیاش باشد، برای برلوسکونی (مالک میلان) پشتوانهی سیاسیاش باشد و برای امثال آبراموویچ (مالک چلسی)، پول بیحسابشان. مشکل آقای راسل این بود که هیچ شایستگی اساسی شخصی نداشت که با برند کسب و کاری که مدیر آن بود ـ بارسلونا ـ همسویی داشته باشد (در مقابل، بهیاد بیاورید سرمایهی اجتماعی حیرتآور لاپورتا را در زمان مدیریت بارسا.) برای ساخت یک برند شخصی یا کسب و کاری موفق، باید این شایستگیهای اساسی را کشف کنیم و این، با آینه بودن میسر نمیشود: باید در آینه نگریست!
۳- شهرت برند یا برند شهرت؟ برندسازی بهمعنی مشهور شدن نیست! برندسازی یعنی کسانی که باید ما را بشناسند. این، دام بزرگی بود که راسل، هم با جاهطلبیهای شخصیاش و هم با اشتباهات مدیریتیاش در آن گرفتار شد و تا روز آخر هم نتوانست بفهمد که اصل ماجرا چیست!
۴- رفتن، رسیدن است! برندسازی باید در راستای گذشته باشد و نه نفی گذشته! وقتی گذشتهای درخشان دارید، لازم است بهسراغ تقویت برند و درآمدزایی آن بروید؛ نه اینکه برای ثابت کردن اینکه “من آنم که زوبیزارتا بهتر است از پپ”، تمام دستاوردها و تاریخ پرافتخار گذشته (از جمله: کرویف بزرگ، نماد باشگاه بارسلونا) را کنار بگذارید و از اول با ایدههای ضعیف و بیهویت خودتان تلاش کنید تا برند جدیدی را بنیانگذاری کنید. سازگاری رفتار و عملکرد در طول زمان، یکی از مهمترین استراتژیهای برندینگ است که البته متأسفانه معمولا به آن توجه کافی نمیشود (و حتی میتوانم بگویم معمولا نادیده گرفته میشود.)
اما از سرنوشت آقای راسل چه درسی میتوان گرفت؟ من فکر میکنم این ماجرا برای مدیران یک درس بسیار مهم را یادآوری میکند: هیچوقت فراموش نکنید که برند شخصی شما (حتی شده در حد چند درصد ناقابل!) حتما با برند کسب و کاری که مدیریت آن (یا بخشی از آن) را برعهده دارید، گره خورده است و تقویت / تضعیف هر کدام، روی دیگری تأثیر مستقیمی میگذارد. بنابراین در تصمیمات شخصی و مدیریتیتان، حتما به تأثیرات متقابل برند شخصی و برند کسب و کاریتان فکر کنید!
میتوانم بگویم ساندرو راسل نماد خوبی برای چیزی است که من “برندسازی منفی” میناممش: اینکه آگاهانه برای توسعهی یک برند تلاش کنید؛ اما در عمل آن برند را تخریب کنید! راسل به ما نشان داد که چطور میتوان موفق بود (با فتح ۹ جام ظرف ۴ سال مدیریت)؛ اما در حافظهی تاریخ ماندگار نشد.
بدرود آقای راسل. در نیوکمپ، هیچکس دلش برای شما تنگ نخواهد شد.
این هفته دومین سالگرد درگذشت مدیر برجسته و دانشمند کشورمان زندهیاد دکتر وفا غفاریان بود. + روح بزرگش شاد و یادش گرامی … تغییراتی در جانمایی پست لینکهای هفته دادهام و مطالب کسب و کاری یک جا و مطالب فناوری یک جا آمدهاند تا ارتباط معنایی برقرار شود! 🙂
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
برای مطالعهی منتخبی از بهترین و مهمترین اخبار و مقالات انگلیسی که مطالعه میکنم، از اینجا مجلهی گزارهها در فلیپورد را مطالعه کنید و اگر دوست داشتید مشترک آن شوید!
در صورت علاقه میتوانید مجلهی فلیپبوردی “طراحی و توسعهی کسب و کار” و “متخصص حرفهای” را نیز مشترک شوید و لینکهای منتخب هفتهی من از اخبار و مقالات دنیای وب فارسی را در طول هفته و زودتر از جمعه، در فلیپبوردتان مطالعه کنید!
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
“در دنیای فوتبال کسی به تو چیزی نمیدهد، اگر بتوانی برتری جزئی و کوچکی هم داشته باشی، باید سعی کنی که به آن دست بیابی و از آن بهترین بهره را ببری.” (دن دیهگو مارادونا؛ اینجا)
دن دیهگو ـ بزرگترین بازیکن تاریخ فوتبال از نظر من ـ در یک جمله، مهمترین عامل موفقیت را در در دنیای کسب و کار و البته دنیای حرفهایها تعریف کرده است: “شایستگی!” (Competence) به شایستگی دو نوع نگاه میتوان داشت:
نگاه اول، نگاهی کلی است و در هر محیطی (رقابتی یا غیررقابتی) قابل تعریف است. از این زاویهی دید، شایستگی یعنی هر چیزی که از یک کسب و کار / من بهعنوان یک متخصص حرفهای انتظار میرود بتوانم انجام دهم. شایستگی در این نگاه، سطح استاندارد و حداقلی از عملکرد را در نظر میگیرد. معمولا در حوزهی مدیریت منابع انسانی و برای تعریف شغل و ارزیابی عملکرد، شایستگی از این نظر تعریف میشود. در کسب و کار هم میتوان آن را بههمین شکل تعریف کرد: حداقلی از کارکردها / ویژگیهایی که از محصول / خدمت یک کسب و کار انتظار تحقق آن میرود.
نگاه دوم اما خاص محیطهای رقایتی است. در این حالت، شایستگی یک قابلیت یا مهارت (عامل درونی) یا دارایی (عامل بیرونی) است که:
۱- کاملا متعلق به خود ما باشد و بتوانیم در عمل از آن در میدان رقابت بهره ببریم؛
۲- برای من نسبت به رقیبام مزیت یا تمایز ایجاد کند (یعنی باعث میشود مشتری من را انتخاب کند نه رقیبم را!)
۳- بهراحتی / بهسرعت قابل تقلید یا بهدست آوردن نباشد (و در نتیجه بتوان در بلندمدت روی آن حساب کرد.)
نگاه دوم به شایستگی، نگاهی استراتژیک است. از این نگاه، شایستگی ـ یا بهعبارت بهتر شایستگی اصلی / هستهای (Core Competency)، کلید اصلی موفقیت در رقابت محسوب میشود. من با کمک شایستگیهایام میتوانم خودم را در دید مشتری متمایز کنم و او را وادار به انتخاب خودم کنم.
توجه کنید که مفاهیم استراتژیک را میتوان در هر دو سطح فردی و سازمانی بهکار گرفت. بنابراین شایستگی اصلی را میتوان به دو شکل نگاه کرد:
ـ من بهعنوان یک متخصص حرفهای، چه مهارتهایی دارم که من را از دیگر متخصصان حرفهای متمایز میکند؟ مثلا فرق من بهعنوان یک تحلیلگر کسب و کار با سایر تحلیلگران کسب و کار در چیست؟ خودم فکر میکنم تنوع و عمق تجربیاتم در تحلیل کسب و کارها و البته بهروز بودن دانش تخصصیام. توجه کنید که این زاویهی دید هم بهعنوان فریلنس و در رقابت با سایر فریلنسرها معنادار است و هم در سازمان و در مقایسهی میان من و همکارانم (در دومی، مشتری مدیر من یا سازمان محل کار من است.)
ـ کسب و کار / محصول / خدمت من چه چیزهایی دارد که رقبا ندارند؟
اما هنوز یک چیز دیگر کم است: شایستگی وقتی مزیت محسوب میشود و وقتی واقعا “بهدرد میخورد” که به یک یا چند نیاز مشتری پیوند بخورد. بنابراین حتی اگر من منحصر بهفردترین شایستگی تاریخ بشر را هم داشته باشم؛ اما این شایستگی خریداری نداشته باشد؛ عملا نمیتوانم از این شایستگی استفاده کنم. بنابراین بهصورت خلاصه باید بگوییم: یکی از کلیدهای اصلی موفقیت در دنیای کسب و کار / دنیای حرفهایها، کشف شایستگیهای منحصر بهفردی هستیم که به نیازهای مشتری، پاسخی متمایز بدهند. پاسخی که مشتری تمایل داشته باشد هزینهی آن را بپردازد (هزینه هم که صرفا از جنس پول نیست؛ مثلا عشق مردم را به برند اپل ببینید!)
اما برگردیم به جملهی شگفتانگیز دن دیهگو؛ جادوی کلام استاد در این است که همان تعریف دو پاراگراف بالاتر من را با یک ایدهی بسیار ساده خلاصه کرده است: از شایستگیهای برای برنده شدن استفاده کن!
مهارت اصلی مارادونا، دریبل زدن بود و نتیجهی استفاده از آن، قهرمانی آرژانتین دوستداشتنی در جام جهانی ۱۹۸۶! باز هم میبینیم که عامل اصلی موفقیت، کشف و استفاده از مهمترین شایستگیها است.
حالا شما به این پرسش پاسخ بدهید که شایستگیهای اصلی شما کداماند؟ نگران هم نباشید؛ برای کشف شایستگیها و تعریف درست آنها بهشکلی که مشتری خریدارشان باشد، در هر دو حوزهی فردی و کسب و کار مدلهایی وجود دارند که بهتدریج آنها را با هم مرور خواهیم کرد. 🙂
پ.ن. از این هفته، پستهای فوتبالی گزارهها را شنبهها بخوانید.
آرامش مدام نیز گاهی کسلکننده است. گاهی توفان لازم است! (نیچه)
حدودا ۵ ماهی هست که با سؤالات ویرانکنندهی یک دوست بزرگتر و بزرگوار، در گیر و دار بازسازی و بازتعریف بنیادهای زندگیام هستم. ۵ ماه بسیار سخت؛ اما مهم برای آینده و حتی امروز. این روزها که فکر میکنم تا حدودی به نتیجهگیری نهایی نزدیک شدهام، بد ندیدم کمی در مورد تحلیلهای این چند ماهم بنویسم. شاید برای شما هم مفید باشد. در طول این چند ماه بهنتایج زیر رسیدهام:
۱- از روزی که مشغول به کار شدم، هشت سال و اندی میگذرد. در طول این سالها، تجربیات گوناگونی را داشتهام: از کارمندی و کار کارشناسی گرفته مدیریت و انجام پروژههای شخصی. حوزههای کاری من هم بسیار متنوع بودهاند؛ از استراتژی گرفته تا طرح جامع آیتی و حوزههای متعدد دیگر. اما واقعا من ـ بهعنوان فردی که مدام از اهمیت داشتن تخصص صحبت میکنم ـ تخصصم چیست؟
به این سؤال ماهها فکر کردم. واقعیت این است که اصل تخصص من “تحلیل کسب و کار” بهمعنای کاملا کلاسیک آن است. اما بهدلیل علاقهام به تجربه کردن، حوزههای مختلف بسیار زیاد دیگری را هم آزمودهام. تحلیل کسب و کار، خیلی خلاصه یعنی کشف و تعریف سیستماتیک مسائل کسب و کاری و طراحی راهحل برای آنها. فرقاش با مشاورهی مدیریت این است که کار تحلیلی، کار گِل است و کار مشاوره، کار دل! بنابراین در مسیر شغلیام، دوباره به سمت تحلیل کسب و کار برگشتم و درگیر یکی دو پروژهی بزرگ مرتبط با تخصصم شدم. 🙂
اما هنوز این وسط چیزی کم بود: علاقهی من به ایجاد یک نقطهی اثر واقعی از خودم و البته علاقهام به استراتژی، تفکر طراحی، ساختن ابزارهای تحلیلی و البته مهارتآموزی! (خود ماهیت کار مشاورهی مدیریت را فراموش نکنید!) بنابراین تخصصم در تحلیل کسب و کار را با این مجموعهی متنوع از علائق، تجربیات و تحقیقات و مطالعاتام ترکیب کردم و نتیجهی آن، “چارچوب طراحی و توسعهی کسب و کار و مسیر شغلی حرفهای” شد که از این پس در گزارهها بهتدریج آن را معرفی خواهم کرد. این چارچوب، از این پس مبنای اصلی فعالیتهای مشاورهی مستقل من خواهد بود. در این مدل با هم گذشته و امروز کسب و کارمان (و خودمان بهعنوان یک مدیر / متخصص حرفهای) را تحلیل میکنیم، فردا و آیندهی مطلوب را کشف میکنیم، استراتژی و مسیر رسیدن به هدف را طراحی میکنیم و در نهایت خودمان (و همکارانمان در سازمان) را با مجموعهای از مهارتهای لازم برای رسیدن به هدفها مجهز خواهیم کرد.
در واقع خیلی خلاصه من به شما کمک خواهم کرد تا از سرگردانیتان بین گذشته و امروز و فردا رهایی پیدا کنید و جهت حرکت و ابزارها و مهارتهای لازم برای حرکت را بهدست آورید.
۲- در سالهای اخیر، رسانههای اجتماعی نقش پررنگی را در زندگی روزمرهی ما بازی کردهاند. ما هر روز وقت بسیار زیادی را در این رسانهها میگذرانیم. از زاویهی دید حرفهای (و با کنار گذاشتن علایق شخصی به ارتباط با دیگران) شاید مزیت اصلی این رسانهها کمک به شبکهسازی با دیگران باشد؛ اما آیا به اثرات تخریبگر این رسانهها هم فکر میکنیم؟ من در چند ماه اخیر متوجه شدهام که این رسانهها چند اثر منفی روی من و زندگیام گذاشتهاند:
بیحوصلگی: رسانههای اجتماعی، بهدلیل ماهیت مینیمال و سرعت بالای انتقال محتوایشان، ذهن مرا کاملا قطعهقطعه کردهاند و در نتیجه دیگر حوصلهی هیچ کار جدی و حجیم را ندارم. در واقع، “تمرکز فکری” از زندگی من رخت بربسته است! 🙁
زمانبر بودن: رسانههای اجتماعی بهلحاظ ماهوی میطلبند که در آنها حضور دائمی داشت تا نکند محتوایی را از دوست خوبی از دست بدهی! اما یک سؤال: چقدر زمان برای چه نتیجهای؟ آیا لذت بردن از تعامل با دیگران (و گذاشتن نام شبکهسازی روی آن!) تنها خاصیت رسانههای اجتماعی است؟
جدایی از لذتهای اصیل و تجربهی واقعی زندگی: بگذارید این یکی را با کشفهایم در زندگی چند هفتهی اخیرم توضیح بدهم. لذت گذراندن زمان با خانواده، لذت کتاب خواندن، لذت فیلم دیدن و لذت تعامل با آدمهای دنیای واقعی ـ آن بیرون جایی که خبری از رسانههای اجتماعی نیست ـ لذتی است که من تازه بعد از چند سال گذاشتن زمان زیاد برای رسانههای اجتماعی و غفلت از لذتهای واقعی زندگی (روی چند سال کاملا تأکید دارم!) دوباره کشفشان کردهام و دیگر بهسادگی از دستشان نخواهم داد!
حتی در همین دنیای مجازی هم “گزارهها” در یکی دو سال اخیر قربانی حضور من در رسانههای اجتماعی شده بود. با محاسبهی یک ROI (نرخ بازگشت سرمایه) ساده متوجه شدم که “گزارهها” در زندگی من اثرگذارتر است. در اینجا سرمایهی مصرف شده “زمان” است و نرخ بهره، “اعتبار” کسب شده. بنابراین ترجیحم بازگشت به گزارهها و انتخاب استراتژی “حضور صرف” در رسانههای اجتماعی شد. در واقع در زندگی جدیدم رسانههای اجتماعی برای من تنها رسانههایی برای اطلاعرسانی در مورد فعالیتهایام و تعامل با مخاطبانم هستند و گزارهها، محل اصلی زندگی مجازی خواهد بود. و البته در رویکرد جدیدم، برخلاف گذشته “گزارهها” هویت اصلی برند من نیست؛ بلکه بخش مهمی از برند شخصی من ـ علی نعمتی شهاب بهعنوان مشاور تحلیل، طراحی و توسعهی کسب و کار” خواهد بود. بنابراین با من و البته “گزارهها” و برنامههای جدیدش همراه باشید. 🙂
۳- هاروکی موراکامی عزیز جایی در کتاب بینظیر کافکا در کرانه گفته که: “از توفان که درآمدی، دیگر همان آدمی نخواهی بود که به توفان پا نهادی. معنی توفان همین است.” آری. معنی توفان زندگی امسال من همین بود: اینجا، جای من نیست. زندگی جای دیگری است. فقط کافی است شجاعت ورود به توفان را داشته باشی!