قبلا در مورد اهمیت مدل کسبوکار اشتراک برای کسبوکارهای محتوامحور نوشتهام. در نقد مدل کسبوکار اشتراک اسپوتیفای هم پیش از این مقالهای را با هم مرور کرده بودیم. در چند ماه اخیر اتفاقات جالبی در دنیای فناوری و محتوا افتاد. به باور بسیاری خرید شرکت بیتس در اپل، هدفی جز بهدست آوردن سرویس استریم موسیقی این شرکت نداشت و بهدست آوردن هدفونهای خارقالعادهی این شرکت، هدفی جانبی بوده است (مثلا این مقالهی تایم را بببینید.) درآمدهای اسپوتیفای در سال ۲۰۱۴ هم اگر چه همچنان با ضرر خالص همراه بود؛ اما رشد قابل توجهی داشت (اینجا و اینجا.) جالبتر از همه سرویس آمازون پرایم بود که به نتفلیکس کتاب معروف شد: با خریدن اشتراک این سرویس، هر چقدر میخواهید از آمازون کیندل کتاب بخوانید! بهنظر میرسد مدل کسبوکار استراک، در بازار خردهفروشی محتوا هر روز جذابتر از قبل میشود.
در مقالهی این هفته جان واریلو به بررسی این موضوع میپردازد که چرا همین حالا وقت استفاده از مدل کسبوکار “اشتراک” است؟ دلایل آقای واریلو خواندنی و جذاباند:
۱- گسترش هر روز بیشتر استفاده از این مدل کسبوکار در دنیای اینترنت و حتی غیر اینترنت! مثال: شبکهی تلویزیونی کابلی ACM مدل کسبوکار خود را به دریافت مبلغ اشتراک ثابت تغییر داده است. با ۳۵ تا ۴۵ دلار در ماه هر چقدر بخواهید میتوانید فیلم ببینید.
۲- افزایش قابلیت پیشبینیپذیری درآمدها: وقتی بدانید چند درصد از درآمدتان در ماههای آینده ثابت است، برنامهریزی بهتری برای اداره و توسعهی کسبوکارتان خواهید داشت. مطالعات نشان میدهند که کسب حداقل ۵۰ درصد درآمد از درآمدهای قابل پیشبینی و تکرارشدنی (که اشتراک یکی از راههای مهم آن است)، باعث افزایش ارزش شرکت بهاندازهی ۱۸% خواهد شد!
۳- دادهکاوی: وقتی شما برای مصرف هر محتوایی لازم باشد پول جداگانهای پرداخت کنید، خیلی از علائق محتواییتان را کنترل میکنید. اما وقتی دریایی از محتوا در برابر شماست، هر چقدر که بتوانید بیشتر مصرف میکنید و اینجاست که کسبوکارهای اشتراکمحور میتوانند با ساختن یک پروفایل واقعی از علائق و ترجیحات شما و گروههای مختلف کاربران، میتوانند بستر بسیار مناسبی را برای تحقیقات بازار قابل اطمینان و تبلیغات هدفمند فراهم آورند! کسبوکار مبتنی بر اشتراک میتواند بفهمد که یک کاربر چه زمانی چه نوع محتوایی را ترجیح میدهد. میتواند کشف کند یک مشتری به چه نوع ژانرهایی از محتوا علاقهمندی بیشتری دارد. اطلاعات ارزشمند استخراج شده از دادهکاوی روی “رفتار مشتری” برای کسبوکارهای تولید و توزیع محتوا آنقدر کلیدی است که حاضر باشند برای بهدست آوردن آنها پول قابل توجهی بپردازند (و دقیقا گوگل هم برای همین این همه سرویس جذاب را رایگان در اختیار ما قرار میدهد!)
دلایل سه گانهی فوق آنقدر منطقی هستند که بتوان بهصورت جدی به کسبوکارهای دیجیتال و بهصورت خاص به کسبوکارهای محتوامحور دیجیتال و غیردیجیتال پیشنهاد کرد به مدل کسبوکار اشتراک بهعنوان یک گزینهی جدی برای نوآوری و توسعهی کسبوکارشان فکر کنند.
“من فرد اهل ریسکی هستم. در دقایقی پایانی همه را به جلو میبردم، همیشه جواب نمیداد؛ ولی در اکثر مواقع به نتیجهی دلخواه میرسیدیم. جو رختکن بعد زدن گل در دقایقی پایانی همیشه باور نکردنی بود. رختکن در آن موقع مکانی است که شما میخواهید در آن باشید. مهمترین چیز این است که هواداران بعد دیدن گل در دقایق پایانی میخواهند با یکدیگر به کافه بروند و راجع به آن صحبت کنند و یا عجله دارند که به خانه بروند و در مورد اتفاقی که در اولدترافورد رخ داده برای همسر و بچههایشان صحبت کنند . شغل من این بود که آنها را خوشحال به خانههایشان بفرستم.” (سر الکس فرگوسن؛ اینجا)
پیش از این دربارهی اهمیت توجه به تجربهی مشتری در دنیای امروز پستهایی نوشتهام. داستان خیلی ساده است: مشتری امروز، مشتری آگاهی است که از قبل از خرید تا بعد از زمان مصرف، لحظه به لحظه به اطلاعات مورد نیاز در مورد کسبوکار و محصولات و خدمات ما دسترسی دارد و میتواند نظر خود را هم به جهان (!) اعلام کند. برای این مشتری دیگر تنها لحظهی خرید یا مصرف یک محصول / خدمت مهم نیست. مشتری امروزی برای خرید تنها به رفع نیازش و کار کردن محصول / خدمت فکر نمیکند. برای مشتری احساسی که از خرید و مصرف محصول / خدمت بهدست میآورد نیز مهم است. هر چقدر این حس، نیرومندتر و پایدارتر باشد، مشتری ارتباط بهتری با کسبوکار ما برقرار میکند و نتیجهی آن، وفاداری هر چه بیشتر مشتری است. این مسئله بهویژه برای کسبوکارهایی که محصول / خدمتشان توسط هر مشتری چند بار مصرف میشود، اهمیتی استراتژیک پیدا میکند. کسبوکاری که بتواند حسی متمایز و لذتبخشتر نصیب مشتریان خود بکند، ماندگارتر و پرسودتر خواهد بود.
سر الکس فرگوسن بههمین موضوع اشاره میکند: اینکه یک باشگاه فوتبال بهعنوان یک کسبوکار باید به هوادارانش (یعنی مشتریانش) حس خوب برتری و تلاش برای پیروزی تا آخرین لحظه. فرگی بزرگ بهخوبی به یک جملهی کلیدی اشاره کرده که سادهترین و مهمترین اصل کسبوکار است؛ اما خیلی وقتها اولین اصلی است که توسط مدیران کسبوکار فراموش میشود: خوشحال کردن مشتری! ما همیشه و در هر حالی باید اول مشتریمان را خوشحال کنیم. اما … مدیران کسبوکارها اغلب عادت کردهاند بهجای مشتریشان تصمیم بگیرند. بههمین دلیل زیردستانشان هم اولویتشان را خوشحال کردن رئیسشان گذاشتهاند و نه خوشحال کردن مشتری. همین میشود که مشتری، در برابر بسیاری از کسبوکارها با گزینهای جز اجبار در خرید مواجه نیست. اما نباید فراموش کنیم که همیشه در بر همین پاشنه نمیچرخد. رقابت در تمامی صنایع اجتنابناپذیر است؛ اما مدیران کسبوکارها عادت کردهاند که واکنشی مدیریت کنند و نه کنشی. در چند سال اخیر کسبوکارهای زیادی را سراغ دارم که در حوزههای انحصاریشان بهیکباره با رقابتی ویرانکننده مواجه شدهاند و قافیه را به رقیبی باختهاند که تنها استراتژیاش درک ارزش خوشحال کردن مشتری بوده است.
فراموش نکنید خوشحال کردن مشتری فقط در زمان فروش و مصرف محصول و خدمت اتفاق نمیافتد و در تمامی نقاط تماس کسبوکار با مشتری اهمیت کلیدی دارد. بهعنوان مثال تبلیغات تلویزیونی را در نظر بگیرید. سالها است تبلیغات تلویزیونی کلیشهای بسیاری از شرکتها کاربردی جز ناراحت و عصبی کردن مشتری ندارند؛ اما ساخته و بارها پخش میشوند چون دل مبارک مدیر کسبوکار را بهدست آورده است. در این میان اصلا مهم نیست مشتری احتمالی این کسبوکار چه حسی نسبت به این شرکت پیدا میکند و از آن بدتر، مهم نیست که سرمایهگذاری روی این تبلیغات (ROI) چه بازگشتی برای کسبوکار بههمراه دارد. مهم خوشحال شدن مدیر کسبوکار است نه مشتری!
بار بعدی که خواستید بهجای مشتری تصمیم بگیرید، تنها یک لحظه به این فکر کنید آیا تصمیم شما باعث خوشحالتر شدن مشتریتان میشود یا نه.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
“فصل گذشته سخت کار کردم … این دستاورد بزرگی برای من بود که توانستم بهترین گلزن فصل آرسنال بشوم. من همان کاری را انجام دادم که پیش از این، بازیکنانی مانند آنری، برگکمپ و فن پرسی انجام دادند و حالا میخواهم فصل آینده عملکرد بهتری داشته باشم و به باشگاه هم کمک کنم تا نتایج بهتری بگیرد. از عملکرد خودم در فصل گذشته بسیار راضی هستم؛ نه فقط به خاطر گلها، بلکه به خاطر نقشی که در نتایج تیم داشتم. این باعث شده تا کمی به خودم اعتماد بیشتری پیدا کنم. اگر بتوانم، میخواهم فصل آینده گلهای بیشتری برای آرسنال بزنم.” (تئو والکات؛ اینجا)
یکی از بزرگترین آفتهای ذهنی ما در دنیای حرفهای، متمرکز شدن روی نتایج شخصی در زندگی سازمانی است. اینکه من بهکجا رسیدم و به چه چیزی. اینکه این کار چه دستاوردی برای من داشته است. در این میان آنچه فراموش میشود این است که یک فرد حرفهای، بهعنوان بخشی از پازل موفقیت یک تیم عمل میکند. فرقی نمیکند که فوتبال باشد یا کسبوکار، هر جا هدف افراد، موفقیت فردی خودشان و دست یافتن به هدفهای شخصیشان باشد و تیم و اهداف جمعی فراموش شود، شکست دور از انتظار نیست.
والکات هم بههمین اشاره میکند: اینکه موفقیت فردی او برایش اهمیتی درجه دوم را دارد. او خوشحال است چون در موفقیت تیمش اثری داشته است.
“من” یا “ما”؛ کدام مهمتر است؟ در زندگی سازمانی، همیشه ما بر من ارجحیت دارد.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
یک ایده. یک رؤیا. یک تغییر بزرگ در زندگی انسانها. یک روایت. داستان یک زندگی. یک لحظهی درخشان. همه هم در یک سخنرانی هجده دقیقهای. در طول این سالها همهی ما با کنفرانس بسیار جذاب TED و سخنرانیهای شورانگیز آن آشناییم. عنوان تد از سه سرواژهی Technology و Entertainment و Design بهعنوان موضوعات محوری تد تشکیل شده است. تد سی سال پیش با یک ایدهی جذاب و شگفتانگیز آغاز بهکار کرد: “اگر هجده دقیقه فرصت داشته باشی تا یک ایده را برای ماندگار شدن در حافظهی تاریخ و جاودانگی روایت کنی، چه خواهی گفت؟”
تد در طول این سالها بستری را برای ارائهی ایدههای نوآورانه و تأثیرگذار به مردم سراسر جهان فراهم آورده است. تد، خاص یک گروه و طبقهی اجتماعی نیست؛ همهی مردم از هر ملت و نژاد و طبقهی اجتماعی میتوانند در تد، روایت خود را به جهان عرضه کنند؛ ایدهای که بتواند دنیا را تغییر دهد و تبدیل به جای بهتری برای زندگی همهی انسانها کند. تد با شعار “ایدهها ارزش گسترش یافتن دارند” بهدنبال فراهم آوردن فضایی برای روایت و ارائهی ایدهها و شبکهسازی میان تمام افرادی است که به زیبایی ایدهها و رؤیاها برای تغییر جهان باور دارند.
تد از سال ۲۰۰۹ با ایجاد برند جدید تداکس تلاش کرده است تا بستر جذاب خود را تا مرزهای دورترین کشورهای جهان بگستراند. تداکس رویدادی است مشابه تد که با قوانین و مقررات خاصی میتواند بهصورت محلی و بینالمللی در سراسر جهان برگزار شود. پیش از این چند رویداد تداکس در ایران برگزار شده است؛ اما این رویدادها از نوع محلی و خاص سخنرانان و شرکتکنندگان داخلی بودهاند. اما خبر خوش این روزها این است که اولین رویداد تداکس کیش در راستای مأموریت اصلی تد، در فروردین ماه سال آینده با هدف “امیدبخشی، تقویت تصویر مثبت ایران در جامعهی بینالمللی و ایجاد یک پل ارتباطی میان ایدهپردازان، نوآوران و کارآفرینان ایران و جهان” با تم اصلی “آستانهی تحول” برگزار خواهد شد.
من با افتخار بهعنوان یکی از اعضای تیم برگزاری این برنامه از شما دعوت میکنم به ما در تداکس کیش بپیوندید. برای کمک شما میتوانید با مراجعه به سایت تداکس کیش از آخرین اخبار و اطلاعات مربوط به برگزاری این رویداد آگاه شوید، برای کمک به ما داوطلب شوید، برای برنده شدن در جایزهی تداکس کیش (که در سه حوزهی استارتآپها، کسبوکارهای اجتماعی و ایدهها برگزار میشود) تلاش کنید، بهعنوان سخنران اعلام آمادگی کنید یا به ما سخنران پیشنهاد دهید (+)، برای شرکت در رویداد ثبتنام کنید یا بهعنوان حامی مادی، معنوی و رسانهای با ما همکاری کنید.
اگر به قدرت ایدهها برای تغییر جهان باور دارید، تداکس کیش فرصتی برای کمک به گسترش ایدههای ناب در ایران و سراسر جهان است. خبرهای خوشی در راه است. منتظر شما هستیم!
استراتژی قطبنمایی است که جهتگیری حرکت یک کسبوکار را در مسیر حرکت بهسوی اهداف خود روشن میسازد. استراتژی به مدیران کسبوکارها و سازمانها اجازه میدهد تا بتوانند در بازار و در برابر رقبا رقابت کنند. استراتژی ابزار و سلاح رقابت است. استراتژی یک تصمیم کلیدی برای ایجاد تمایز و مزیت رقابتی است. در طول تاریخ تمامی شرکتهایی که توانستهاند بازار را بهصورت بنیادین تغییر دهند با کمک استراتژی این کار را کردهاند. “استراتژیهای تحولآفرین” باعث تغییر پارادایمهای حاکم بر یک صنعت و یا کل زندگی بشر میشوند. کن فاوارو در مقالهی این هفته به هنر کشف و خلق استراتژیهای تحولساز میپردازد.
او این سؤال را مطرح میکند که چه چیزی بین فورد، اپل، نتفلیکس، استارباکس و گوگل مشترک است؟ همهی آنها با در پیش گرفتن این استراتژیهای نوآورانه و تحولآفرین، قواعد بازی صنعت محل فعالیت خود را برای همیشه تغییر دادند:
فورد یک خودروی تولید انبوه استاندارد ارائه کرد؛
اپل، رایانهی شخصی را تبدیل به یک درگاه دیجیتال برای مصرفکنندگان نمود؛
نتفلیکس به مشتریان اجازه داد تا فیلمها را با اشتراک ماهانه و دریافت مستقیم از طریق پست اجاره کنند؛
استارباکس یک “فضای سوم” بین خانه و محل کار برای لذت بردن از قهوههای باکیفیت ایجاد کرد؛
گوگل با سازماندهی اطلاعات جهان آنها را در سراسر جهان قابل دسترسی و استفاده کرد.
اگر چه استراتژیهای این شرکتها کاملا متمایز هستند؛ اما ویژگیهای مشترک نیز با هم دارند:
۱- همهی آنها روی حل یک مسئلهی بسیار بزرگ متمرکز هستند: مثلا رید هستینگز بنیانگذار نتفلیکس از خودش پرسید چرا نباید فیلمها را بههمان روشی فروخت که آمازون کتاب را میفروشد؟ او به این مسئله، مشکل شخصی خود را هم اضافه کرد که: چرا برای دیر بازگرداندن فیلم اجارهای “آپولو ۱۳” باید جریمهی اضافی پرداخت کنم؟ و با کشف این مسئله، نتفلیکس متولد شد.
۲- اما ایدههای نوآورانه از کجا میآیند؟ الهام غیبی؟ هوش سرشار فردی؟ شاید هم ریشهی داستان در خلاقیت ناشی از راستمغزی این افراد بوده است؟ + هیچکدام. تحقیقات به ما میگویند که استراتژیهای نوآورانه زمانی که پیدا کردن راهحل یک مسئلهی بزرگ ذهن شما را به چالش کشیده است، در جاهای غیرمنتظرهای کشف میشوند که راهحلی حداقلی برای آن مسئله موجود است. مثلا: ایدهی فورد برای ابداع خط مونتاژ خودرو که در آن خودرو بین کارگران حرکت میکند و تکمیل میشود، از کارخانهی تولید و بستهبندی گوشت به ذهنش رسیده بود.
۳- خلق استراتژیهای نوآورانه نیازمند “ترکیب خلاقانه” نیز هست. بهعنوان مثال: لری پیج و سرگئی برین به ایدهی اولیهی خودشان که رتبهبندی وبسایتها براساس ارجاع لینک به آنها بود، ایدههای دیگری چون: داده کاوی، رتبهبندی صفحات و تبلیغات مبتنی بر جستجو را نیز افزودند.
۴- افراد خلاق و مصمم که به زیبایی و درستی ایدههای خود باور دارند استراتژیهای نوآورانه را خلق میکنند، نه شرکتها. مثلا: هاوارد شولتز مدیرعامل استارباکس، در ابتدا کارمند این شرکت بود که در آن زمان تنها قهوه تولید میکرد. شولتز برای بررسی شیوهی ایجاد اسپرسو بهسبک ایتالیاییها به این کشور سفر کرد. وقتی به آمریکا برگشت به مالکین استارباکس پیشنهاد تأسیس کافیشاپی برای عرضهی اسپرسوی ایتالیایی تهیه شده از قهوههای باکیفیت عالی استارباکس را داد؛ اما آنها نپذیرفتند. شولتز از شرکت خارج شد تا ایدهی خود را اجرا کند و چند سال بعد استارباکس را خرید!
نباید فراموش کرد که استراتژیهای تحولآفرین توسط فرایندهای معمول برنامهریزی استراتژیک خلق نمیشوند. آنها از بررسی سناریوهای استراتژیک محتمل کشف نمیشوند. آنها خروجی جلسات سنتی هیأتمدیره یا جلسات توفان ذهنی نیستند. استراتژیهای تحولآفرین توسط افرادی خلق میشوند که روی یک چالش بزرگ و خاص بهصورت متمرکز کار میکنند. افرادی که ایدههای نو و غیرمعمول را در جاهای غیرمنتظره کشف و آنها را بهصورت خلاقانه در قالب استراتژیهای نوآورانه ترکیب میکنند. افرادی که در برابر تمامی نظرهای مخالف ایدهی خود میایستند تا بتوانند استراتژی نوآورانهی خود را بهسرانجام برسانند.
فکر میکنم که میتوان “استراتژی” را در این مقاله معادل “مدل کسبوکار” نیز در نظر گرفت. در هر حال چه استراتژی باشد و چه مدل کسبوکار، نباید فراموش کرد که نوآوری و خلاقیت در کسبوکار بیش از هر چیز در داشتن ذهنیت هوشمند و روحیهی پولادین نهفته است؛ همانطور که گاندی بزرگ گفت: “همان تغییری باش که میخواهی در دنیا ایجاد کنی.”
“ویسنته دلبوسکه سرمربی اسپانیا به یواخیم لوو توصیه کرد مغرور نشود. او به خبرنگاران گفت: همانطور که لوو از لحاظ روحی انسان قوی است و شکستها را فراموش میکند، باید بتواند پیروزیها را نیز فراموش بکند. او نباید فکر کند که تیمش به قهرمانی در جام جهانی رسیده است و مغرور شود. شک داشتن همیشه چیز مثبتی است و باعث میشود تیمتان یک گام رو به جلو بردارد.” (اینجا)
حرف دلبوسکه جدید نیست؛ ولی شیوهی بیانش جذاب و تأثیرگذار. 🙂 فراموشی پیروزی بهاندازهی فراموشی شکستها در زندگی ما مهم است. وقتی به موفقیتی رسیدیم، وقت ریسدن به قلههای بلند بعدی است. حداقل میتوان همان قلههای مرتفع قبلی را دوباره فتح کرد!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
«کارآفرینی» یکی از واژههای بسیار پرکاربرد رسانههای کشور در چند سال اخیر است. این روزها در ایران بیش از هر زمان دیگری از اهمیت کارآفرینی و نقش حیاتی آن در توسعهی اقتصادی و کاهش بیکاری در جامعه سخن گفته میشود. کارآفرینی واژهی مورد علاقهی این روزهای بسیاری از جوانان ما نیز هست. جوانانی که بسیار بیشتر از پدران و مادران خود بهدنبال داشتن کسبوکار شخصی و کسب ثروت از طریق ارزشآفرینی و مهمتر از آن، بهدنبال کار کردن برای خود ـ و نه دیگران ـ هستند. جوانانی پرانرژی با ایدههای جذاب و نوآورانه که به مدد دسترسی به ابزارهای مدرن کسبوکار ـ بهویژه اینترنت ـ قدم در مسیر پرخطر کارآفرینی مینهند.
اما در رساندن یک ایده تا کسبوکاری سالم، سودآور و پایدار، راهی طولانی پیش روی ماست. راهی که در نگاه اول خیلی از جزئیات آن توجهی نمیشود. جزئیاتی که به چشم نمیآیند و میتوانند شکست یک ایدهی عالی و کمنظیر یا پیروزی یک ایدهی ساده و تکراری را رقم بزنند. فراموش کردن و ندیدن همین دستاندازهای مسیر، کارآفرین جوان داستان ما را هر روز از رسیدن به هدفش ناامیدتر میکند. و همین میشود که یک کارآفرین جوان باانگیزهی فراوان کارش را شروع میکند و با سرخوردگی و ناراحتی ناشی از شکست کارش را بهپایان میرساند.
چیزی حدود یک سال است که در مسیر راهاندازی کسبوکار خود در حال تلاش هستم. البته سابقهی این تلاش به قبلتر از این یک سال باز میگردد؛ اما فکر کردن و فعالیت روی این موضوع بهصورت متمرکز مربوط به یک سال اخیر است. در این مسیر با چندین شکست بزرگ و کوچک مواجه شدم که بعدها در مورد آن بیشتر خواهم نوشت؛ اما در این تلاش هم بهعنوان یک فرد دارای تحصیلات آکادمیک در حوزهی مدیریت و هم بهعنوان یک مشاور کسبوکار با نکتهی حیرتانگیزی مواجه شدم: اینکه دنیای تئوری و ایدهپردازی تا چه اندازه با دنیای واقعی متفاوت است. من با وجود دانش تئوریک و تجربیاتی که از همکاری با شرکتهای مختلف بهدست آورده بودم در مسیر “ایده تا کسبوکار” با “نادیدنیها”یی مواجه شدم که در هیچ کتاب و مقالهای به آنها برنخورده بودم. البته در حالت کلی در مورد بسیاری از این مسائل میتوان در کتب و مقالات مربوط به کارآفرینی سرنخهایی را یافت؛ اما آنچه در دنیای واقعی با آن مواجه میشویم، شاید جز در مقام لفظ، مشابهتی با ایدهها و راهحلهای ارائه شده در کتابها و مقالات نداشته باشد.
بنابراین پیش از حرکت در مسیر کارآفرینی و تلاش برای راهاندازی کسبوکار آنچه لازم است بیش از هر چیز به آن توجه شود، دوری کردن از اشتباهات و دامهایی است که بهعلت نداشتن دانش و تجربه در مورد دنیای واقعی در آنها گرفتار شویم. این اشتباهات و دامها در همهی اجزای محیطی که کارآفرین در آن در حال فعالیت است میتوانند وجود داشته باشند: تیم شرکا و همکاران، منابع مورد نیاز، زیرساختهای حقوقی و قانونی و بسیاری موارد دیگر.
بنابراین آنچه که در مسیر کارآفرینی مهم است توجه همزمان به اصول کلاسیک کسبوکار و مدیریت و مشکلاتی است که در دنیای واقعی با آنها مواجه خواهیم شد. مشکلاتی که راهکار آنها را نیز جز در دستبهکار شدن و فعالیت در دنیای کسبوکار نخواهیم یافت.
اما یک موضوع دیگر را نیز نباید از قلم انداخت. قبل از شروع به حرکت در مسیر کارآفرینی، باید تکلیفمان را با خودمان مشخص کنیم. مسیر راهاندازی کسبوکار آنقدر سخت است و فشارهای محیط بیرونی آنقدر زیادند که برای دوام آوردن و بهسرانجام رساندن کار، بیش از هر چیزی نیازمند آرامش درونی هستیم. بدون آرامش درونی رسیدن به ساحل آرامش دریای پرتلاطم کسبوکار چیزی جز خوششانسی نخواهد بود و میدانیم شانس چیزی است که به هر کسی رو نمیکند. فردی که خود را نمیشناسد، از توانمندیها و نقاط ضعفاش باخبر نیست و نمیداند که چرا و چگونه میخواهد در مسیر کارآفرینی گام بردارد، در مواجهه با اولین مانع مسیر از ادامهی حرکت باز خواهد ماند. اما کسی که با خودشناسی و تکیه بر گوهر وجودی و شور درونی خود، بهدنبال تبدیل اندیشه و ایدههای نوآورانهی خود به کسبوکاری موفق در دنیای واقعی است، از مواجه شدن با کوهی از مشکلات نیز ترسی به دل راه نخواهد داد. نگاه او به هدفی متعالی است که برای تحقق آن میکوشد و این بیت حضرت حافظ را بهتمامی باور دارد که: “در ره منزل لیلی که خطرهاست بخ جان / شرط اول قدم آن است که مجنون باشی!”
در این مجموعه یادداشت ـ که البته هنوز در مورد تعداد و موضوعات مطرح شده در آن تصمیمی نگرفتهام ـ از ترسها، موانع و چالشهایی خواهم گفت که در این یک سال با آنها دست و پنجه نرم کردهام و البته، از شیرینیها، جذابیتها و لذتهایی خواهم گفت که در این مسیر تجربهشان کردهام. این یادداشتها دربارهی “تلاش برای رفتن تا رسیدن” است هر چند که ممکن است دست آخر نتیجه این باشد که “مقصد، خود راه” است.
از شما دعوت میکنم از این هفته با داستان تجربهی تلاش من برای راهاندازی کسبوکار شخصی همراه باشید. این داستان تازه آغاز شده است.