ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
چه یک فارغالتحصیل جوان دانشگاه باشید و چه سالها تجربهی کاری داشته باشید، احتمالا همیشه یک سؤال اساسی در ذهنتان چرخ میخورد: “در زندگیام باید چه کنم؟”
مؤسس لینکدین، رید هافمن میگوید که پرسیدن این جمله درست نیست. بهجای آن، حرفهایها باید از خودشان بپرسند: “من چطور میتوانم کمک کنم؟” و همزمان برای درک نیازهای دیگران تلاش کنند.
آقای هافمن میگوید: “این پرسش نگاهتان را بر خودتان متمرکز میکند؛ در حالی که مهمترین عامل “آن افراد دیگر” است. هافمن همین اواخر پاورپوینتی برای فارغالتحصیلان جوان تهیه کرده است: “بهترین مسیر شغلی که ارزش دنبال کردن دارد، استفاده از داشتههایتان همزمان با کشف واقعیتهای بازار است.”
برای این منظور، هافمن، افراد را تشویق میکند تا مزیت رقابتی خودشان را بیابند؛ چیزی که میان کارهایی که در آن عالیاند و بازاری که برای آن مهارتها حاضر به پرداخت پول است، ارتباط منطقی ایجاد میکند: “به نیازها پاسخ دهید. مسائل را حل کنید. و بدین ترتیب خواهید توانست دنیا را تغییر دهید.”
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
خوب بهدلیل اهمیت بسیار حیاتی آمار و اطلاعات در حوزههای مختلف، از این هفته بخش جدیدی با عنوان آمار و اطلاعات به بخشهای پست لینکهای هفته افزوده میشود و کلیهی اخبار مربوط به آمار و اطلاعات در این بخش بهصورت متمرکز ارائه میشوند. لطفا این بخش را جدی بگیرید!
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
گروه نرمافزاری پیوست یکی از شرکتهای معتبر و بزرگ نرمافزاری ایران است. این آگهی را جدی بگیرید!
شرایط عمومی:
۱- قبولی در آزمون شفاهی و کتبی اولیه.
۲- حداقل سن ۱۸ و حداکثر ۳۵ سال.
۳- داشتن سلامت و توانایی انجام کار.
۴- دارا بودن شرایط لازم برای احراز شغل مورد نظر طبق مفاد دستورالعملهای شرکت.
۵- نداشتن سابقه محکومیت جزایی مؤثر، عدم شهرت به فساد و اعتیاد به مواد دخانی و مخدر.
۶- دارا بودن کارت پایان خدمت وظیفه یا معافیت قانونی در صورت مشمول بودن.
فهرست فرصتهای شغلی:
۱- کارشناس پشتیبانی (حوزه اتوماسیون اداری) با مشخصات زیر:
مسلط به مفاهیم شبکه
مسلط به مدیریت بانکهای اطلاعاتی Microsoft SQL Server 2005/2008
مسلط به مفاهیم، مدیریت و تنظیمات Microsoft IIS 6.0/7.0/7.5 در سیستم عاملهای Microsoft Windows Server 2003 و Microsoft Windows Server 2008 و Microsoft Windows Server 2008 R2
مسلط به Network Infrastructure Services مانند DHCP, DNS, Active Directory
آشنا با مفاهیم Microsoft .NET
آشنا با مفاهیم Network Security
۲- کارشناس پشتیبانی (حوزه حسابداری) با مشخصات زیر:
مسلط به مفاهیم شبکه
مسلط به مدیریت بانکهای اطلاعاتی Microsoft SQL Server 2005/2008
آشنایی به مفاهیم حوزه مالی
آشنایی با حداقل یکی از نرم افزارهای کاربردی حسابداری
۳- کارشناس پشتیبانی (حوزه منابع انسانی) با مشخصات زیر:
مسلط به مفاهیم شبکه
مسلط به مدیریت بانکهای اطلاعاتیMicrosoft SQL Server 2005/2008
مسلط به مفاهیم حوزه منابع انسانی (قوانین استخدامی و محاسبات حقوق)
آشنایی با حداقل یکی از نرمافزارهای کاربردی حوزه منابع انسانی
۴- مدیر پروژه (راهاندازی نرمافزار) با مشخصات زیر:
مسلط به مفاهیم پایه سیستمهای کاربردی اداری، مالی
تجربه استقرار سیستمهای کاربردی اداری مالی در سازمانهای بزرگ
توانایی آنالیز فرایندهای کسب و کار و پیشنهاد راهکار مناسب جهت استقرار سیستمها
دارای توانمندی مستندسازی مرتبط با فرآیندهای مهندسی نرمافزار
روابط عمومی مناسب و قدرت پیگیری و رهگیری فروش
آشنا با مفاهیم و اطلاعات حوزه سیستمهای مالی و اداری
۸- کارشناس ارشد فروش با مشخصات زیر:
حداقل سه سال سابقه کار حرفهای در فروش سیستمهای نرمافزاری
آشنا با مفاهیم تحقیقات بازار و مطالعات بازاریابی
ظاهر و برخورد مناسب و حرفهای
دارای توانمندی تحقیق و مستندسازی فعالیتهای مرتبط با فرآیندهای مهندسی نرمافزار
تجربه و توانایی برگزاری جلسات دمو سیستم های نرمافزاری
آشنا با مفاهیم و اطلاعات حوزه سیستمهای مالی و اداری
آشنا با مفاهیم و اطلاعات حوزه شبکه و ارتباطات بین سیستمها و سرورها
از واجدین شرایط دعوت میگردد تا پس از مطالعه کامل زمینهی کاری گروه نرم افزاری پیوست در آدرس www.payvast.com رزومه و مشخصات کامل خود را به آدرس jobs@payvast.com ارسال نمایند.
پ.ن. گزارهها از انتشار آگهیهای استخدامی تخصصی استقبال میکند. در صورت علاقه میتوانید به آدرس Gozareha@gmail.com آگهی خود را ارسال کنید.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ “زن عوض کردن! این قراره چی رو عوض کنه؟ فکر میکنی چیزی رو حل میکنه؛ چیزی رو عوض میکنه؟”
ـ مرد میگوید: “من نمیدونم.”
(داستان کولینگا؛ نیمهی راه ـ مجموعه داستان خوبی خدا؛ نوشتهی سام شپارد و ترجمهی امیر مهدی حقیقت)
*****
رؤیاهای بزرگ و دوری داشته باش … (شعار کارتون بالا)
*****
رؤیای شما چگونه است؟ آیا به این فکر کردهاید خیلی وقتها بهعلت کوچک بودن و نزدیک بودن رؤیایتان اتفاقات مثبتی که دوستشان دارید برایتان نمیافتد؟ این، یکی از کشفهای بزرگ زندگی من بوده که رؤیا هر چه در ظاهر نشدنیتر و دورتر باشد، دست یافتن به آن شدنیتر و لذتبخش خواهد بود. رؤیای بزرگ مارتین لوترکینگ را در وبلاگ یک پزشک بخوانید!
خلاصه کنم: لذت بردن از تلاش برای رسیدن به یک رؤیای بزرگ، انرژی بیپایانی به آدم میدهد. امتحانش کنید!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
۲۶ سال در اوج بدون رقیب. تبدیل شدن به یک افسانه. تصویر ثابت ذهنهای فوتبالی ما در تمامی این سالها. با آن آدامس گوشهی دهان و دستهای گره کرده و چشمهای متفکرش. با آن خوشحالیهای کودکانهاش بعد از هر گل. با آن غروری که سزاوارش بود. با آن همه طعنههای بهیادماندنی و جنگهای بیپایاناش با رقبا و رفقا. با توفانهای گاه و بیگاهاش.
سر الکس فرگوسن را شاید تنها بشود با یک جمله تعریف کرد: “کسی که خودش، تعریف موفقیت، در دنیای حرفهایها بود!”
*****
سال ۱۹۹۶٫ اولین تصاویر نقش بسته از فوتبال باشگاهی روز دنیا در ذهن من. تقابل یووهی استاد لیپی و منیو سر الکس فرگوسن در لیگ قهرمانان اروپا. برد منیو با وجود ضربهی آزاد بینظیر زیدان. منچستر در بازی برگشت به یووه باخت. یووهای که همان سال تا پای فینال رفت. اما تصویر آن بازی بینظیر تیم قرمزپوش میدان ـ برای منی که از قضای روزگار، هوادار آبیپوشان وطنی بودم ـ فراموش نشد و بیش از همه نامی جذاب در ذهن من حک شد: الکس فرگوسن.
بعد از جام جهانی ۹۸ ـ خاطرهانگیزترین و زیباترین جام جهانی عمر من ـ که تلویزیون ایران پخش زندهی فوتبال را جدی گرفت و دسترسی ما هم بهواسطهی روزنامههای ورزشی جذاب آن روزها ـ بهویژه ابرار ورزشی ـ به اخبار فوتبال دنیا آسانتر شد، من تازه فهمیدم که این مونقرهای دوستداشتنی، بیش از ۱۰ سال است که کارگردانِ لشکرِ قرمزپوش و فوقالعاده موفق “تئاتر رؤیاها” است.
اگر چه تصاویر محوی از بازیهای درخشان اریک کانتونا در ذهنم بود و مثل خیلیهای دیگر از خداحافظی اریک کبیر جا خوردم، اما بعدتر ـ و بهویژه بعد از فینال دراماتیک ۹۹ مقابل بایرن ـ دریافتم که منیو فرقی دارد با تمام تیمهای دیگر ـ تفاوتی که بعدها آن را فقط در بارسای پپ آن را دیدم: شور و اشتیاقی کودکانه به لذت بردن از فوتبال.
برای فرگی، فوتبال خود زندگی بود: همین بود که چند بار از خداحافظی گفت و دل ما لرزاند؛ اما خودش هم نتوانست طاقت دوری را بیاورد و خداحافظی را فراموش کرد. تا امروز که خبر خداحافظیاش مانند آواری روی دل تمامی دوستدارانش خراب شد …
*****
اسطورهها یک ویژگی مشترک دارند: تا هستند جزءی عادی و تفکیکناپذیر از زندگی روزمرهی ما هستند و وقتی میروند، چشم میدوزیم به جای خالی پرنشدنیشان و حسرت گذر ایام را میخوریم …
*****
سر الکس فرگوسن برای من بیش از هر چیز نماد یک رئیس حرفهای تمامعیار است. کسی که هویت مربیان فوتبال را از جایگاه سنتیشان بالاتر کشید. کسی که از رفتار و تصمیماتاش در طول این سالها، بهاندازهی چندین هزار صفحه کتاب مدیریتی، درسآموزی کردهام. بیایید نگاه کنیم به برخی از درسهای بزرگ فرگی:
اول ـ چشماندازتان را بزرگ و دستنیافتنی تعریف کنید و به آن معتقد بمانید: بارها و بارها گفته بود که هدفاش به زیر کشیدن لیورپول از برج عاج پرافتخارترین تیم انگلیسی است. ۳-۴ سال اول که نتایج درخشانی نگرفت ـ و در همان سالها این لیورپول بود که با مربی ـ بازیکنی بهنام کنی دالگلیش در فوتبال جزیره آقایی میکرد ـ همه با تمسخر به حرفهای فرگی مینگریستند. حالا امروز که فرگی دارد از فوتبال میرود، کمتر کسی رکوردهای دستنیافتنی لیورپول را به یاد میآورد.
دوم ـ ثبات. ثبات. ثبات. در تمامی این سالها، تنها چهرهی ثابت تیم، خودش بود. همهی آن دیگران ـ از مدیران تیم تا مربیان و بازیکنان ـ نسل اندر نسل تغییر کردند. اما خود او، همانی بود که همیشه بود؛ تنها با موهایی سپیدتر از گذشته.
سوم ـ ایدههای ثابت، اجرای انعطافپذیر: یادم هست یکی از چیزهایی که من را عاشق منیو کرد، بازی هجومیاش بود. تیمی خالی از ستارههای آنچنانی که از چپ و راست به دروازهی تیمهای بزرگ و کوچک حمله میکرد. اما جالبتر اینجا بود که ایدهی اصلی بازی هجومی منیو در طول این سالها مدام تغییر میکرد: زمانی هجوم با سیستم سنتی انگلیسی و تیکه بر سانترهای بیمانند دیوید بکهام و قدرت سرزنی مهاجمان تیم، سلاح اصلی این تیم بود و زمانی دیگر استفاده از گوشهای کناری سریعی که سرعت جابهجاییشان در کنارهها، حریف را اینقدر گیج میکرد تا دقیقا از جایی که خودش حتی حدس هم نمیزد، ناکآوت شود!
چهارم ـ قله، پایان راه نیست: یک آدم چقدر باید موفقیت بیاورد تا از موفق شدن خسته شود؟ اما برای فرگوسن، بالاتر از همه قرار گرفتن، تنها شروع راهی بود برای رسیدن دوباره به همان قله و قلههایی بلندتر.
پنجم ـ شکست، تنها نقطهای است برای شروع دوباره: تصویر مشتهای گره کرده و عصبانیت سر الکس بعد از فینال سال ۲۰۰۹ لیگ قهرمانان اروپا مقابل بارسا را یادتان هست؟
اینها و دهها درس ریز و درشت دیگر نشان میدهند که چرا سالها باید بگذرد تا معلوم شود چرا فرگوسن برای همیشه جاودانه شد. حرفهای آخرش را هم بخوانید!
*****
خودش جایی گفته بود: “فوتبال نباید هرگز رمانتیسماش را از دست بدهد. هرگز.” و شاید بههمین دلیل است که تصویری هم که از او در ذهن ما نقش بسته، تصویر یک انسان است. با تمام ضعفها و قوتهایش. و با عشقی بیمانند به معشوقی بزرگ: فوتبال. عاشقی که رمانتیسم را در حد کمال، با زیباییهایی که در این سالها بر صحنهی “اولدترافورد” برای ما بهصحنه آورد، زنده نگه داشت.
دیوید بکهام بهنظرم زیباترین جملهی خداحافظی را خطاب به فراموشنشدنیترین رئیس تاریخ فوتبال گفته است: “من بهواقع به اینکه زیر نظر بهترین مربی تاریخ کار کردم، به خودم افتخار میکنم. مرسی رئیس و از بقیه اوقاتت لذت ببر …”
از تو ممنونیم برای خلق برخی از نابترین لحظات زندگی فوتبالیمان. خداحافظ پیرمرد دوستداشتنی. خداحافظ رئیس!
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
این روزها ایمیلهای زیادی دریافت میکنم از جوانانی که بهدنبال راهاندازی کسب و کاری برای خودشان هستند. این آگهی بهنوعی این دوستان جوان من را هدف گرفته است. شاید فرصت خوبی باشد برای شروع یک کار جدید و جذاب:
گروه نرمافزاری پیوست بهمنظور تأمین رضایت خریداران و در راستای پوششدهی خدمات نرمافزاری در سطح کشور اقدام به جلب همکاری شرکتها و عاملین فعال در مراکز استانها و شهرستانها می نماید. ضوابط و الزامات سازمانی پیوست که در اولین آن رعایت حقوق خریدار قرار دارد، بهعنوان منشور همکاری شرکتهای نمایندگی با دفتر مرکزی پیوست است. پوششدهی تمام عیار از خدمات استقرار سیستمها توسط نمایندگیها و پشتیبانی از عملکرد بیکم و کاست محصولات توسط سازمان مرکزی پیوست در قالب خدمات الکترونیک، تضمینکنندهی رضایت خریداران و مبنای درآمد پاک گروه پیوست است. در صورت تمایل به همکاری با پیوست در قالب نمایندگی فروش و خدمات پس از فروش و یا عاملیت مجاز فروش، مقتضی است نسبت به تکمیل فرم مربوطه اقدام تا در اولین فرصت اقدامات لازم در مراحل بعدی انجام شود.
گروه نرمافزاری پیوست یکی از بزرگترین شرکتهای تولید کننده نرم افزارهای مالی، منابع انسانی و اتوماسیون اداری است که بیش از ۳۰ محصول متفاوت در حوزههای مالی و اداری تولید کرده و در بیش از ۲۵۰۰ سازمان بزرگ و کوچک دولتی و خصوصی مورد استفاده قرار گرفته است.
پ.ن. گزارهها از انتشار آگهیهای استخدامی تخصصی استقبال میکند. در صورت علاقه میتوانید به آدرس Gozareha@gmail.com آگهی خود را ارسال کنید.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
فرض کنید من کتاب الکترونیکی نوشتهام که میخواهم کتابم را بفروشم. وقتی کتابم آماده شد، با این سؤال مواجه میشوم که چطور باید کتابم را بهفروش برسانم؟ فروش دو مرحله دارد: بازاریابی (که در واقع تبلیغات فقط بخشی از آن است) و فروش. در بازاریابی من باید ببینم کتابم بهدرد چه کسانی میخورد و بعد کتابم را به آنها معرفی کنم و بگویم چرا بهدردشان میخورد. فروش هم که بهمعنی رساندن کتابم بهدست خریداراناش در قبال دریافت پول از آنهاست. سؤال این است که چطور میتوانم این کار را انجام بدهم؟ چند راه به ذهن من میرسد: الف ـ میتوانم کتابم را از طریق سایت شخصی یا وبلاگم معرفی کنم و همانجا هم بفروشم. ب ـ میتوانم کتابم را در یک سایت واسط (مثلا یک سایت آمازون ایرانی!) بفروشم. ج ـ شاید هم بشود با ایمیل زدن، کتابم را به مخاطباناش معرفی کنم و بهفروش برسانم. و البته بدیهی است که میتوانم ترکیبی از اینها را هم امتحان کنم. درخواستهای خریداران را هم میتوانم از همین روشها دریافت کنم. در مرحلهی بعد پول از مشتری دریافت میشود و او سپس میتواند کتاب را از سایت دانلود کند یا آن را از طریق ایمیل دریافت کند.
اگر دقت کنید چیزی میان همهی مثالهای فوق مشترک است: همهی این مثالها در مورد روش انجام یک کار هستند. در واقع زندگی روزمرهی هر کسب و کاری ـ چه بزرگ باشد و چه کوچک ـ شامل مجموعهای است از کارهای لازمالاجرا و بدیهی است که هر کاری را هم به روشهای مختلفی میتوان انجام داد. بنابراین در مرحلهی طراحی و راهاندازی کسب و کار و سپس در زمان ادارهی کسب و کار، باید همواره به دو سؤال کلیدی پاسخ داد: ۱- چه کارهایی باید انجام شوند تا محصول و خدمت نهایی در اختیار مشتری قرار بگیرد؟ ۲- هر یک از این کارها باید به چه شکلی انجام شوند؟
برای پاسخ دادن به سؤالات فوق میتوانیم دو مسیر را بهصورت جداگانه یا همزمان طی کنیم: اول: با بررسی مدل و ماهیت کسب و کارمان. مثلا: در فروش اینترنتی، من لازم نیست فکری به حال فروش رو در رو به مشتری بکنم؛ چون ارتباطم با مشتری از نوع مجازی است. ولی باید از روشهای فروش قابل اجرا در دنیای مجازی مطلع باشم و روشهای مناسبی را انتخاب کنم. در مقابل، وقتی یک مغازهی کتابفروشی دارم، باید از تکنیکهای فروش حضوری استفاده کنم. دوم: با بررسی روشهای کاری دیگران. بهاحتمال زیاد میشود کسب و کاری مشابه با کسب و کار خودمان پیدا کرد و دید که آنها از چه روشهایی برای انجام کارها استفاده میکنند. مثلا میتوانیم بهعنوان مشتری به آن کسب و کار مراجعه کنیم و روشهای کاریشان را بهدقت زیر نظر بگیریم یا از روشهای کسب و کار یکی از دوستانمان الگوبرداری کنیم. دو نکته در اینجا مهماند: الف ـ لازم نیست کسب و کار مورد نظر، دقیقا شبیه کسب و کار ما باشد، اما باید از نظر منطق کسب و کار مشابهت داشته باشد. مثلا: من برای فروش اینترنتی کتابم، میتوانم از روشهای کاری فروشگاه اینترنتی گل و گیاه دوستم الگوبرداری کنم. ب ـ الگوبرداری بهمعنای کپیبرداری نیست! منظورم از الگوبرداری، این است که کلیات کارها و روشهای کاری چند کسب و کار مشابه را بررسی کنیم و آنهایی را که با ماهیت کسب و کار ما همخوانی بیشتری دارند را انتخاب و اجرا کنیم.
خروجی دو گام بالا، فهرستی از کارهای لازمالاجرا و روشهای کاری ما در کسب و کارمان است. مثلا برای کسب و کار فروش اینترنتی کتاب من، این فهرست به شکل زیر است:
۱- بازاریابی کتاب: من کتابم را در وبلاگ خودم معرفی میکنم و به چند سایت پربیننده هم آگهی میدهم.
۲- فروش کتاب: من کتابم را در یک فروشگاه اینترنتی کتاب قرار میدهم و از طریق درگاه اینترنتی آنها، پول به حساب من واریز میشود.
۳- کاربر کتاب پس از پرداخت وجه، کتاب را مستقیم از سایت فروشگاه اینترنتی دانلود میکند.
فراموش نکنید که این یک فهرست اولیه است. یعنی در عمل من باید کارهای دیگری را هم انجام دهم. مثلا: تدوین ویرایشهای بعدی کتابم یا نوشتن و ترجمهی کتابهای جدید. نتیجه اینکه این فهرست اولیه را بهصورت پویا باید بازنگری و اصلاح شود. بنابراین هر از گاهی براساس آنچه در عمل دارید انجام میدهید و با مطالعهی کارهای دیگران این فهرست را اصلاح کنید و بهبود بدهید.
بد نیست بدانید مفهومی که در این درس در مورد آن صحبت کردیم در ادبیات علم مدیریت با نام “فراینده کسب و کار” شناخته میشود. فرایند را بهصورت زیر تعریف کردهاند:
“مجموعهای از مراحل، فعالیتها و وظایف هدفمند و به هم مرتبط که با استفاده از زیرساختها و روشهای خاص و ضمن مصرف منابع تعریف شده یک یا چند ورودی را به یک چند خروجی هدفمند تبدیل میکند.”
فرایند مفهومی گستردهتر از گردش کاری دارد. در گردش کاری تنها انجام یک یا چند وظیفه از شرح وظایف واحد سازمانی مورد نظر است و به تولید خروجی مشخص برای مشتری سازمان توجه نمیشود؛ در حالی که در فرایند هدف، تولید یک یا چند خروجی دارای ارزش برای مشتری (درون / برون سازمانی) است. میتوان گفت که هر فرایند ممکن است از یک یا چند گردش کاری تشکیل شود (و این در صورتی است که گردش کاری مورد نظر یک یا چند خروجی را برای مشتری سازمان تولید کند.) و همینجا یک نکتهی کلیدی مشخص میشود که باید به آن توجه کنیم: در شناسایی و طراحی فرایندهای کسب و کار، تنها نباید روی روشهای کاریمان با مشتریان تمرکز کنیم. بنابراین هر کاری که باید در کسب و کار ما انجام پذیرد ـ حتی اگر نتیجهاش مربوط به داخل سازمان باشد ـ را باید در فهرست فرایندهایمان در نظر بگیریم.
پایان درس سیزدهم. هفتهی آینده در مورد بحث مهمی در کسب و کارهای اینترنتی صحبت میکنیم: مدیریت تکنولوژی.
ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
آقای جعفری ما شما را بیشتر به عنوان یک بازیگر طنز میشناسیم. این بار شما بازیگر نقش پدر شهرزاد در «قاعده تصادف» بودید که خصوصیات آن را به شکل باورپذیری ایفا کردید. شما به ریسکش فکر نکردید؟
ـ این را باید بگویم که من در «نفوذی» هم این نقش را داشتم، اما در آن فیلم پدر ماجرا مظلوم واقع شده بود. اینجا ماجرا فرق میکرد و شاید دو نقش متفاوت باشد. اما بهطور کلی نه تنها بازیگری که زندگی هم سرشار از ریسک است. بازیگری که ریسک نکند چطور میتواند درست حرکت کند؟ من متوجه نمیشوم مثلا بازیگری میگوید من نقش قهرمان داشتهام همیشه و نمیخواهم ضد قهرمان بازی کنم تا مبادا محبوبیتم خدشهدار نشود. زندگی کلا ریسک است، نباید همه چیز یکنواخت شود. این لذتی ندارد و برایت عادی میشود. اتفاقا فیلمهایی مثل «قاعده تصادف» است که باعث میشود تو شبها بنشینی، تفکر کنی و تدبیر کنی که حالا چه کنم. من خودم به آقای بهزادی گفتم نقش را به من بده و کاری هم نداشته باش تا من درش بیاورم، خود آقای بهزادی کمی دو به شک بود، اما من چون کلا نقشهایی که فرد را به چالش میکشند را دوست دارم، ولی کمتر پیش میآید چون فیلمهای خوب کمتر ساخته میشود. اما این اتفاق در تئاتر بیشتر میافتد. من دنبال این هستم که آزار ببینم و از این آزار دیدن به این معنا که ذهنم مشغول شود لذت میبرم.