چرا نمی‌توانم ناامید شوم؟

هفته‌ی پیش از بزرگ‌ترین شکست‌های دوران کاری‌ام برای‌تان نوشتم. گفتم که این شکست‌ها، زمینه‌ساز تغییرات بسیار بزرگی در مسیر شغلی من شدند. این شکست‌ها تنها شکست‌های زندگی من نبودند. من در زندگی‌ام بارها و بارها شکست‌ خورده‌ام؛ چه در زندگی شخصی‌ام و چه در دوران تحصیل‌م. فرقی ندارد چه شکستی بخوری و تفاوتی نمی‌کند این شکست بزرگ یا کوچک باشد، در نهایت آن‌چه بعد از شکست برای انسان باقی می‌ماند، حس بد در هم‌شکستگی و نگرانی ناشی از نشدن است. حسی که شاید در شکست‌ عاطفی قابل تحمل‌تر باشد: در آن‌جا حسرت از دست رفتن لحظات خوب و آدمی خوب‌تر برای همیشه بر دل آدمی می‌نشیند؛ اما در شکست‌های شغلی و تحصیلی این حس شکست همراه می‌شود با حس از دست رفتن همه‌ی رؤیاهای شیرین زندگی! اگر چه در عمل معمولا تحمل شکست‌های عاطفی برای آدم‌ها به‌دلیل درگیر بودن احساسات، سخت‌تر از سایر شکست‌ها است.

من هم مثل همه‌ی آدم‌های دنیا بعد از شکست‌های زندگی‌ام، با سؤالاتی بی‌پایان مواجه شده و می‌شوم: “چرا نشد؟” / “چرا من باختم؟ آن دیگری چه برتری داشت که برنده شد؟” / “چرا این چرخ کج‌مدار نه بر آرزو رود؟” و سؤالات بسیاری از این دست. شکست با این سؤالات و این چراهای بی‌پاسخ، تلخ‌تر می‌شود؛ به‌ویژه زمانی که شکست، تکراری است. در این وقت است که پرسش‌های بسیار دیگری نیز به آن قبلی‌ها اضافه می‌شود: “چرا من همیشه بدشانسم؟” / “واقعا قرار نیست من به آرزوی‌م برسم؟” / “چرا آن یکی همیشه می‌رسد و من در راهم؟” و سؤالاتی شبیه این‌ها. حس لحظات و روزهای ابتدایی بعد از شکست، بدترین حس دنیا است؛ حسی که حس کردنی است نه وصف کردنی! حس بدی که ترکیبی است از چندین و چند احساس دوست‌نداشتنی و بدترین نمود آن “ناامیدی” است …

چند روز پیش که من باز درگیر حس بد ناشی از یک شکست بودم، دوستی پیام جالبی به من داد: “نگران نباش. زود خوب می‌شی. دست خودت نیست؛ عادت داری همیشه خوب باشی!” و دیدم که راست می‌گوید! بعد نشستم و به این فکر کردم که چرا نمی‌توانم ناامید باشم و چند نکته به ذهنم رسید که این‌جا می‌نویسم‌شان:

۱- وقتی حتا یک بار توانسته‌ای موفق شوی، باز هم می‌توانی! چند روز پیش دوستی از من خواست آرزوهای بزرگ زندگی‌ام را بنویسم. کلی فکر کردم و دست آخر به این نتیجه رسیدم که تقریبا به اغلب بزرگ‌ترین رؤیاهای زندگی‌ام رسیده‌ام (جاه‌طلب نیستم؛ اما رؤیاهای بزرگ هم برای خودم کم نداشتم!) بسیاری از تجربیاتی که می‌خواستم را در زندگی به‌دست آورده‌ام و خیلی از کارهایی که دوست داشته‌ام انجام داده‌ام. وقتی در مورد رؤیاهای به‌ظاهر دست‌نیافتنی‌تر موفق شده‌ام؛ چرا در مورد رؤیاهای دیگرم نتوانم؟ نگویید که این زندگی تو است و در زندگی‌تان تجربه‌ای از یک رؤیای محقق شده ندارید! مشکل اغلب ما این است که وزن بیش‌تری به “نشدنی”ها می‌دهیم تا “شدنی”ها.

۲- شکست معمولا نتیجه‌ی فرایند غلط است! باید اعتراف کنم وقتی کمی زمان می‌گذرد، در تمامی شکست‌های بزرگ زندگی‌ام رد بی‌تجربگی، ناپختگی و روش‌ها و استدلال‌های نادرست خودم را بسیار پررنگ می‌بینم. اما کشف و پذیرش این‌که ۸۰% ماجرا مربوط بود به این‌که من نتوانستم، سخت‌ترین کار ممکن است. اصلا خود “مسئولیت‌پذیری” سخت‌ترین کار دنیا است. نه؟ 🙂 اما وقتی مسولیت زندگی‌ت را بپذیری، شکست برای‌ت نقطه‌ی شروع دوباره است: این بار می‌دانی که کجاها خوب بوده‌ای و کجاها ضعیف.  می‌دانی چه چیزهایی احتمال شکست را بالا می‌برند و چه چیزهایی موفقیت را شدنی‌تر می‌کنند؟

۳- شکست‌ها به غربال رؤیاها کمک می‌کنند! بیایید بپذیریم که هر رؤیایی هم شدنی نیست. این به‌معنی این نیست که رؤیاهای بزرگ‌مان را کنار بگذاریم؛ بلکه معنی‌ش اولویت‌بندی درست‌تر است. من عمری کوتاه و محدود در اختیار دارم که حتی زمان‌ش هم مشخص نیست. بنابراین برای این‌که در لحظه‌ی آخر زندگی حسرت نخورم، باید چه رؤیاهایی را انتخاب کنم؟ شاید یک جای رؤیای‌م مشکلی دارد و باید به‌شکلی اصلاح شود تا رؤیای‌م شدنی شود. شاید … 🙂

همیشه وقتی شکست می‌خورم، این سه دلیل را به‌یاد می‌آورم. مدتی نمی‌گذرد که امید و حس آرام‌ش برمی‌گردند و دوباره شروع می‌کنم. کسی چه می‌داند؛ شاید این بار نوبت موفقیت من باشد!

دوست داشتم!
۲۶

نگاهی به مدل‌های کسب و کار تولید محتوا در فضای حرفه‌ای ـ تخصصی (۵): اشتراک

تا این‌جا دو مدل کسب و کار تولید محتوا یعنی تبلیغات و کپی‌رایتنیگ را بررسی کردیم. گفتیم که در فضای کسب درآمد از تولید محتوای دیجیتال، معمولا اولین و آخرین گزینه‌ی بسیاری از افراد  جذب تبلیغات برای وب‌سایت است. این در حالی است که در عمل روش‌های گوناگونی برای کسب درآمد از تولید محتوای تخصصی وجود دارد و در واقع در این سلسله یادداشت‌ها به‌دنبال آشنایی با همین مدل‌ها هستیم.

مدل کسب و کاری که این هفته بررسی می‌کنیم، مدل اشتراک است. بسیاری از ما این مدل را در حوزه‌های مختلف تجربه کرده‌ایم. سابقه‌ی این مدل بسیار قدیمی‌ است و به نسل کلاسیک‌های اینترنت تعلق دارد. احتمالن منظورم را از مدل اشتراک متوجه شده‌اید نه؟ بیایید با یک مثال بحث‌مان را ادامه دهیم.

دوازده سال پیش که من تازه وارد دانشگاه شده بودم، اینترنت هم تازه در ایران در حال جا افتادن بود. آن زمان یک تفریح جدی بسیاری از ما ـ و شاید یک ابزار به‌اشتراک‌گذاری چیزی شبیه فیس‌بوک امروزی ـ ای‌میل بود. آن زمان هنوز جی‌میل ابداع نشده بود و دنیا به‌نوعی وابسته به غول آن روزهای اینترنت یعنی یاهو بود و شاید از خود ای‌میل یاهو مهم‌تر، گروه‌های یاهو بودند. گروه‌هایی که شما می‌توانستید در آن‌ها عضو شوید، ای‌میل‌های دیگران را دریافت کنید، به تبادل انواع فایل بپردازید و در اتاق گفتگوی گروه با دیگران گفتگو کنید. ما مشترک یاهو بودیم و یاهو پلت‌فرمی برای به‌اشتراک‌گذاری مطالب بود. امروزه انواع و اقسام شبکه‌های اجتماعی ـ از فیس‌بوک و توییتر گرفته تا اینستاگرام و فوراسکوئر ـ به‌عنوان پلت‌فرم‌های اشتراک محتوا ما را به دیگران وصل می‌کنند. اما آیا منظور از مدل کسب و کار اشتراک همین است؟

هم بلی و هم نه. بلی از این جهت که اشتراک محتوا در شبکه‌های اجتماعی می‌تواند به کسب درآمد منجر شود؛ اما نه مستقیم. درباره‌ی مدل‌های کسب و کار شبکه‌های اجتماعی در پست جداگانه‌ای توضیح خواهم داد. فقط این نکته را داشته باشید که مدل‌های کسب و کار شبکه‌های اجتماعی، مدل‌هایی ترکیبی هستند و نمی‌شود برای آن‌ها مدل واحدی در نظر گرفت.

اما منظور من از اشتراک در این‌جا، مشترک شدن افراد برای دریافت محتوای محتوایی است که به‌صورت عادی در اینترنت یا فضای آف‌لاین در دسترس افراد نیست و بدین ترتیب افراد برای دستیابی به آن حاضرند پول بدهند. پیشنهاد ارزش این مدل کسب و کار دقیقن همین محتوای باکیفیت است. در این حالت افراد با پرداخت مبلغی می‌توانند به مجموعه‌ای از مقالات، نوشته‌ها، فایل‌های محتوایی (کتاب الکترونیک، پاورپوینت، صوتی، ویدئو و …) دست یابند. این مبلغ معمولا موردی نیست و برای یک دوره‌ی زمانی مشخص یا برای دسترسی به مجموعه‌ای از اطلاعات معین پرداخت می‌شود (پرداخت مبلغ برای خرید یک محتوای مشخص، مدل فروش مستقیم محتوا است که بعدا بررسی خواهیم کرد.)

بیایید یک مثال را بررسی کنیم تا بیش‌تر در فضای ماجرا قرار بگیریم. شاید یکی از اولین پیش‌گامان این مدل کسب و کار در اینترنت استفن کینگ بزرگ باشد (توضیح: استیون کینگ نویسنده‌ی آمریکایی خالق بیش از ۲۰۰ اثر ادبی در گونه‌های وحشت و خیال‌پردازی است که از بسیاری از آثارش هم اقتباس‌های سینمایی شده است.) کینگ سال ۲۰۰۰ میلادی اعلام کرد برای امتحان یک رمان به‌صورت اینترنتی منتشر می‌کند. کینگ هر فصل رمان‌ش را یک دلار قیمت‌گذاری کرد و با فروش شش فصل از رمان (که دست آخر به‌دلایلی ناتمام ماند)، بیش از ۵۰۰ هزار دلار پول به‌دست آورد! (جزئیات ماجرا را این‌جا بخوانید.)

این مثال نشان می‌دهد که مدل کسب و کار تولید محتوا با فروش اشتراک چقدر قدیمی است. امروزه انواع مختلفی از این مدل در جهان وجود دارد؛ هر چند اغلب این نمونه‌ها بیش‌تر به‌صورت پلت‌فرم عرضه‌ی محتوا به‌صورت اشتراکی عمل می‌کنند و فردی نیستند. نت‌فلیکس و اسپوتیفای نمونه‌های چندرسانه‌ای و کاملا کسب و کاری این نوع پلت‌فرم‌ها هستند که زیرساخت فروش اشتراکی به مشتری دارند؛ اما برای من تولیدکننده‌ی محتوای فردی مناسب نیستند. دسترسی به این پلت‌فرم‌ها برای تولید و فروش محتوا به‌سادگی برای همه‌ی افراد در دسترس نیست.

در مقابل پلت‌فرم‌هایی هم‌چون: یوتیوب، وردپرس، تامبلر، فلیکر و … دنیای تولید و عرضه‌ی محتوا را دموکراتیزه‌ کرده‌اند و این امکان را برای همه‌ی افراد برای مشارکت در فضای تولید محتوا فراهم آورده‌اند (این‌که شما می‌توانید در این پلت‌فرم‌ها برای دسترسی به محتوا کاربر را مجبور به ثبت‌نام کنید یا برای مطلب پسورد بگذارید، خودش یک راه‌کار فروش محتوا است!) در داخل کشور هم حداقل پلت‌فرم‌های وبلاگ‌نویسی مثل بلاگفا و پرشین‌بلاگ و سایت‌هایی مثل آپارات این امکان را فراهم آورده‌اند. شاید خیلی از ما فکر کنیم این مدل، خیلی در کشور ما جواب ندهد؛ اما کیس‌های موفق بسیاری در این زمینه وجود دارد که با کمی جستجو خودتان آن‌ها را می‌یابید.

مدل کسب و کار “اشتراک” در فضای حرفه‌ای و تخصصی بسیار جذاب است. در حوزه‌ی تخصص من یعنی کسب و کار و مهارت‌های شغلی، بسیاری از سایت‌های مرجع از همین مدل به‌عنوان مدل کسب و کار اصلی‌شان استفاده می‌کنند. اینک، اینترپرنر و سایت هاروارد بیزینس ریویو نمونه‌های بسیار مشهور و موفقی در این زمینه هستند. این سایت‌ها البته بیش‌تر از جنس رسانه‌اند؛ اما تجربه‌ی سایت‌های مشهور فناوری مثل مشبل و تک‌کرانچ و یک نمونه‌ی بسیار موفق داخلی یعنی اقتصاد‌آنلاین نشان می‌دهند که می‌شود رسانه‌ را هم فردی بنا کرد. در عین حال نمونه‌های فردی غیررسانه‌ای و تخصصی فراوانی هم از الگوی اشتراک وجود دارند. داستان مشهور نوشتن کتاب خلق مدل کسب و کار ـ که اوستروالدر در خود کتاب به آن اشاره می‌کند ـ و پس از آن، سایت بسیار جذاب استراتجایزر خود اوستروالدر نمونه‌هایی در این زمینه هستند. نمونه‌های موفق داخلی هم در این زمینه داریم که پیدا کردن‌شان را به‌عنوان تمرین برعهده‌ی شما می‌گذارم.

دو نکته‌ی مهم دیگر در زمینه‌ی مدل کسب و کار “اشتراک” باقی می‌ماند:

اول ـ استراتژی‌های جذب مشتری: در این زمینه دو نوع مدل اصلی داریم: مدل‌ فریمیوم که در آن شما بخشی از مطالب را رایگان به افراد ارائه می‌کنید و بابت مطالب پیش‌رفته‌تر یا تکمیلی پول دریافت می‌کنید. در حالت دوم که خیلی به مشتری‌ داشتن محتوای‌تان مطمئن باشید، دسترسی به همه‌ی مطالب پولی خواهد بود. 🙂

دوم ـ مدیوم‌های عرضه‌ی محتوا: عموما سه مدیوم اصلی وجود دارد: وب / اپلیکیشن موبایل / بستر شبکه‌های تلفن همراه و ثابت (SMS / MMS و …) درباره‌ی مدیوم‌ها در پست جداگانه‌ای با هم گفتگو خواهیم کرد.

مدل کسب و کار “اشتراک” خیلی هنوز در ایران در حوزه‌ی محتوای تخصصی عملا به‌کار گرفته نشده است؛ اما آینده ی درخشانی دارد! اگر فکر می‌کنید تخصصی دارید که در قالب محتوا قابل فروش است، این مدل کسب و کار انتخاب مناسبی برای شما است.

دوست داشتم!
۱۷

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۲۸): کارلس پویول؛ کاپیتان ابدی بارسا …

“قانون زندگی همین است. بازیکنی می‌آیند و بازیکنانی می‌روند …”

“به دخترم توضیح داده‌ام که من این شانس را داشتم تا از حضور در این باشگاه که رؤیای میلیون‌ها فوتبالیست است لذت ببرم. اعتبار و ارزشی که در این تیم پیدا کردم غیر قابل وصف است.

من در بارسا افتخارات فراوانی به‌دست آوردم؛ اما مهم‌ترین چیز گرمای احساس انسانی بود که از این باشگاه به‌دست آوردم. من به‌عنوان پسربچه‌ی کوچکی وارد این باشگاه شدم و امروز به‌عنوان یک عضو خانواده‌ای بزرگ این‌جا را ترک می‌کنم.”

“یکی از به‌ترین خاطرات دوران فوتبالم بوسیدن بازوبند کاپیتانی در برنابئو بود. برای من این مساله یک رؤیا بود که به حقیقت پیوست.

“نه فقط من که همه‌ی تیم بارسلونا در این چند سال اخیر وارد تاریخ بارسا شده‌ایم. در حال حاضر آن‌چه که در خاطرم مانده و خواهد ماند اعتباری است که از این باشگاه گرفته‌ام. ارزش و حس بی‌نظیری که این باشگاه به من داده است را هرگز فراموش نخواهم کرد.

این پایانی است بر یک دوره‌ از زندگی. اما هنوز چیزهای بیش‌تری در این دنیا باقی مانده است و من امیدوارم که از آن‌ها هم مثل این دوره لذت ببرم …” (این‌جا و این‌جا و این‌جا)

این فصل طولانی منتهی به جام جهانی، فصل خداحافظی و دل‌تنگی است. پرواز اوزه‌بیو، لوئیس آراگونس و تیتو از این جهان خاکی و خداحافظی دو کاپیتان بسیار بزرگ بود: خاویر زانتی و کارلس پویول. درباره‌ی اولی هفته‌ی بعد خواهم نوشت‌؛ اما پست امشب تقدیم می‌شود به مرد بزرگی که در این سال‌ها نماد شور و هیجان برای تمامی هواداران بارسا بود … کاپیتان جاودانی که ره‌بر بزرگ عصر پرافتخار بارسا بود.

حرف‌های کاپیتان بزرگ بارسا نکات ارزش‌مند فراوانی برای حرکت به‌سوی داشتن یک کارراهه‌ی شغلی را به ما نشان می‌دهند:

۱- رؤیا داشته باش و تلاش کن تا محقق‌ش کنی!

۲- جایی کار کن که به تو حس و شور و هیجان و اعتبار بدهد؛ نه جایی که برعکس این رابطه برقرار باشد!

۳- هر دوره‌ی زندگی، آغازی دارد و پایانی. مهم این است که از آن همان‌طوری که هست لذت ببری!

و چند جمله‌ی احساسی برای خداحافظی: خداحافظ کاپیتان جاودانی بارسا. از تو ممنونیم برای خاطرات خوب این سال‌ها، برای شور و هیجان و امیدی که در سخت‌ترین لحظات به همه‌ی ما دادی، برای اشک‌ها و لبخند‌ها، برای آن لحظه‌ی تاریخی که بازوبند کاپیتانی را به آبیدال سپردی و برای همیشه ماندگار شدی. بدرود کاپیتان همیشگی بارسا  …

دوست داشتم!
۵

لینک‌های هفته (۱۸۹)

پیش از شروع: 

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و کار و کار حرفه‌ای را به هر دو زبان فارسی و انگلیسی در مجله‌های فلیپ‌بوردی گزاره‌ها هر روز مطالعه کنید: فارسی: کسب و کار رقابت‌پذیر: شایستگی‌های بردن! / متخصص حرفه‌ای و انگلیسی: Competitive Business: Winning Competencies! / Professional Expert
  4. وبلاگ‌ها و سایت‌های‌ خودتان یا مورد علاقه‌تان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنی‌های من (و البته خود شما!) کامل‌تر شود. 
  5. من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

آن‌هایی که از نظر احساسی قوی هستند این ۱۵ کار را انجام نمی‌دهند (عاااااااااااالی! به‌ترین مطلب هفته.)

۵ استراتژی برقراری ارتباط برای زمان‌هایی که اصلاً حتی دوست ندارید حرف بزنید – بیزینس ترند

ایسنا – مشاجره مداوم، خطر مرگ زودرس را افزایش می‌دهد

هدف داشته باشید تا عمر طولانی کنید

مدیریت کسب و کار و سرمایه‌گذاری:

عرضه و تقاضای نیروی انسانی (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی) (شهرام درباره‌ی یک پارادوکس جدی و عجیب این روزهای بازار نیروی انسانی در ایران نوشته!)

هیچ رویداد اول هفته و آخر هفته مربوط به کارآفرینی مفید نیست! (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)

گرفتن برآوردهای درست از کارشناس‌ها (نادر خرمی‌راد)

قانون در کار تیمی : ساده اما کارآمد (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)

تجارت، بازرگانی، مدیریت  (هادی نیلی)

اقتصاد:

گری بکر (آی‌آر‌پی‌دی آنلاین IRPD ONLINE)

اقتصاد آنلاین – معمای‌زندانی انصراف از یارانه!

اقتصاد آنلاین – فرق بازار سرمایه و بازار پول چیست؟

اقتصاد آنلاین – ۷۰ درصد مردم نمی‌توانند به این‌ سؤالات پاسخ‌‍ دهند

اقتصاد آنلاین – شرایط صدور مجوزهای کسب‌وکار تسهیل شد

آمار کسب و کار و اقتصاد:

برآورد بیزنس مونیتور از اقتصاد ایران/ نرخ رشد اقتصادی و تورم امسال چقدر می شود؟

اقتصاد آنلاین – آخرین پاییز رکود صنعتی

اقتصاد آنلاین – کدام صنایع درآستانه خطر قرار گرفته‌اند؟

اقتصاد آنلاین – کاهش اشتغال و ارزش افزوده در صنایع بزرگ

اقتصاد آنلاین – دفن روزانه یک میلیاردتومان ثروت تهرانی‌ها!

فاوا در جهان:

ایتنا – نیمی از مدیران آی‌تی به‌دنبال سازگاری با استراتژی‌های سازمانی هستند

کلیک کنید/ سایت جدید مایکروسافت برای یادگیری زبان برنامه‌نویسی به‌زبان ساده

شکایت از گوگل برای انحصارطلبی در جست‌وجوهای اینترنتی موبایلی – ایستنا

فاوا در ایران:

چرا بزرگان ما از محیط آنلاین گریزان هستند؟ (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

اظهارات دبیر شورای عالی فضای مجازی در خصوص مهم‌ترین چالش‌های کشور در فضای مجازی

پروانه جدید PAPها محدودیت فناوری دارد

فناوری همراه:

چرا اپلیکیشن‌ها در اندروید ظاهر مناسبی ندارند؟ | گاه‌نوشت مهدی بهرامی

تمرکز اپل بر روی سرویس Beats Music است – زومیت

آمار فاوا در ایران و جهان:

اقتصاد آنلاین – چشم‌انداز مثبت صنعت موبایل در ایران

اقتصاد آنلاین – ارزش بازار موبایل ایران چقدر است؟ 

دوست داشتم!
۵

سه تصویر و سه تغییر: داستان بزرگ‌ترین شکست‌های کارراهه‌ی شغلی من

من معمولا داستان سه تغییر بزرگ کارراهه‌ی شغلی‌ام که ریشه در سه شکست بزرگ داشتند را در گپ‌های دوستان و کلاس‌ها و سخنرانی‌‌های‌ام زیاد توضیح می‌دهم. بد ندیدم این تجربه را در گزاره‌ها هم مستند کنم:

تصویر اول ـ ابتدای سال ۱۳۸۸: سه سال است که در یک شرکت مشاوره‌ی معتبر به‌عنوان کارشناس کار می‌کنم. حس‌م این است که در این شرکت دیگر جایی برای پیش‌رفت ندارم. هر کاری که می‌شده در این شرکت یاد گرفته‌ام و هر تجربه‌ای که لازم بوده، کسب کرده‌ام. من کارشناس بالغی شده‌ام که در این شرکت در حال هرز رفتن هستم! چون به‌اندازه‌ی توان‌م مسئولیت به من نمی‌دهند. چون به‌اندازه‌ی دانش‌م کار تخصصی انجام نمی‌دهم. و ده‌ها چون دیگر! پس حالا وقت یک تغییر بزرگ است! با این تصور، کارم را عوض کردم. یک ماه در یک شرکت مشاوره‌ی معتبر و مشهور دیگر کار کردم. اما شکست خوردم و به شرکت قبلی برگشتم! تجربه‌ی این تغییر به من آموخت که برای رسیدن زمان تغییر بزرگ باید به‌اندازه‌ی کافی صبور باشی و به نشانه‌ها توجه کنی. فهمیدم که تغییر شغل با هدف ترک محیط کاری غیرجذاب و ظاهرا غیرقابل تحمل ـ و نه با هدف رفتن به یک محیط کاری جذاب ـ انتخاب درستی نیست!

تصویر دوم ـ انتهای سال ۱۳۹۰: سه سال از آن تغییر قبلی گذشته است. در این سه سالی که از ادامه دادن به کار در شرکت اول گذشته، تجربیات بسیار ارزشمندی کسب کرده‌ام: تجربه‌ی تولید محتوا (خبرنامه‌ی آموزشی شرکت که هنوز از محتوای آن گاهی وقت‌ها در یادداشت‌های مطبوعاتی‌ام استفاده می‌کنم!)، تجربه‌ی نوشتن انواع و اقسام پروپوزال و تهیه‌ی پیشنهاد پروژه و شرکت در مناقصات، تجربه‌ی مذاکره در سطوح مختلف مدیریتی و فنی، تجربه‌ی مدیریت پروژه‌، تجربه‌ی فضای ارتباطی از سالم تا مسموم و … مدرک کارشناسی ارشدم را هم همان سال گرفته بودم. از سوی دیگر این‌بار به‌دلایل مختلف برای‌م روشن بود که عمر حضور من در آن سازمان به‌پایان رسیده است (تصمیم به تغییر البته از میانه‌های سال ۹۰ شروع شد که شاید بعدها در مورد اتفاقات آن دوره بنویسم.) چهار ماه پایانی سال ۹۰ هم برای من چه از نظر شخصی (با مرگ دو نفر از عزیزترین آدم‌های زندگی‌ام و ماجراهای دردناک پیامد آن‌ها …) و چه از نظر شغلی دردناک و غیرقابل تحمل بود. (و هنوز نمی‌دانم که چطور تاب آوردم …)

در روزهای پایانی سال کم‌کم به نتیجه رسیدم که شکست‌های پی در پی من در زندگی شخصی و شغلی نشانه‌های رسیدن زمان تغییر هستند. دیگر اطمینان داشتم که زمان تغییر فرا رسیده است. یک مرحله‌ی زندگی به‌پایان رسیده بود و من با اصرار به باقی ماندن در آن مرحله، روز به‌روز در هم شکسته‌تر می‌شدم. اما خوبی ماجرا این بود که می‌شد مرحله‌ی بعد را شروع کرد (هر چند نمی‌دانستم چگونه؟) بدین ترتیب بود که سال ۹۱ را با بی‌کاری خودساخته شروع کردم. یک ماهی لذت بی‌دغدغه‌گی بی‌کاری را تجربه کردم، مسئولیت‌های قبلی‌ام را به‌پایان رساندم و بعد از چند سال کار شبانه‌روزی کمی استراحت کردم. خیلی زود مرحله‌ی جدید زندگی شغلی‌ام با شروع به‌کار در شرکتی تازه‌تأسیس با موضوع فعالیت جذاب آغاز شد. این مرحله‌ی جدید با تجربیات بسیار جذاب‌تری ادامه یافت. تلاش‌های‌م در طول سال‌های قبل در همین گزاره‌ها بی‌اجر نماند و من از طریق مخاطبان و دوستان بزرگ‌وارم موفق شدم همکاری با شرکت‌ها و سازمان‌های مختلفی را در حوزه‌ی مورد علاقه‌ام ـ تدوین استراتژی ـ تجربه کنم. تجربه‌ی این بار تغییر به من آموخت که کارمندی برای دیگران، تنها مسیر شغلی پیش روی آدم‌ها نیست و می‌شود کارمند هم نبود!

تصویر سوم ـ میانه‌های سال ۱۳۹۲: دو سال بعد از تغییر بزرگ قبلی را به کار در همان شرکت گذراندم. تجربیات جالبی در این کار کسب کردم. با حوزه‌ی کسب و کاری جذابی آشنا شدم که بعدها در موردش در همین گزاره‌ها خواهید خواند و با تخصص من هم در ارتباط بود. درگیر چند پروژه‌ی تحلیل و طراحی کسب و  کار شدم. شبکه‌ی ارتباطی حرفه‌ای‌ام گسترش بیش‌تری یافت. در همین دوران دچار چند بحران هویتی بزرگ شدم: من کی‌ام؟ تخصص‌م چیست؟ در چه حوزه‌ای می‌توانم کار کنم؟ اصلا چشم‌انداز شغلی‌ام چیست؟ دوباره در کارم دچار تردید و مشکل شدم و به‌دلیل همین بحران‌های هویتی، چندین و چند موقعیت شغلی و پروژه‌ی جذاب را از دست دادم. خودم می‌دانستم مشکل کجاست: درد تغییر بزرگ داشت باز هم مرا آزار می‌داد … شروع به فکر کردن و تحقیق کردم. در عین حال به پیشنهاد یکی از دوستان، سه ماه پایانی سال ۹۲ هم تجربه‌ی کار کردن در یک سازمان بزرگ را (که همیشه می‌دانستم یکی از ضعف‌های جدی من است) به‌دست آوردم. این تجربه‌ی آخری اما مرا به پاسخ درست پرسش‌ام بزرگ‌ام “کی‌ام من؟” نزدیک‌تر کرد. و سرانجام از مجموع این تجربه‌ها، تغییر بزرگ بعدی خودش را به من نشان داد: نمی‌شود کارمند بود؛ من برای کارمندی ساخته نشدم! (درباره‌ی این راه‌یافتگی و رهایی از سردرگمی هم بعدها خواهم نوشت.)

امروز که به این تجربه‌ها نگاه می‌کنم (و در نگاهی گسترده‌تر به کل زندگی‌ام در این ۳۰ سال) می‌بینم که چه درسی عمیق در پس روزهای سخت و سهل زندگی نهفته است:

  1. هر تغییر بزرگی زمان خاص خودش را دارد و گذشتن به‌سلامت از این گردنه، پاداش کسانی است که به‌اندازه‌ی کافی صبورند.
  2. هر تغییر بزرگی با دردی بسیار بزرگ آغاز می‌شود؛ دردی که به جان آدم می‌افتد و زندگی را به پایین‌ترین نقطه‌ی نمودار سینوسی زندگی می‌کشاند؛ اما … إن مع العسر یسرا! در پی هر سختی، گشایشی بزرگ در راه است.
  3. هر تغییر بزرگی نشانه‌های درخشانی دارد که دیدن‌شان کار سختی نیست؛ تنها کافی است به‌اندازه‌ی کافی به شور درون باور و ایمان داشته باشی و هیچ‌وقت و هرگز دست از تلاش برای رسیدن برنداری!

نگاه به آینده. تلاش برای تغییر. شور درون. اعتقاد و اعتماد به “مقصد خود راه می‌تواند باشد.” بلند شدن بعد از بزرگ‌ترین شکست‌ها. وقتی به این سه تصویر و سه تغییر در پی آن‌ها فکر می‌کنم، لبخندی از رضایت بر لبان‌ام می‌نشیند و به‌یاد می‌آورم زیبایی داستان زندگی‌ام در این است که هنوز برای تلاش و انتظار رسیدن، زمانی هر چند اندک‌تر از قبل باقی است. 🙂

دوست داشتم!
۲۶

نگاهی به مدل‌های کسب و کار تولید محتوا در فضای حرفه‌ای ـ تخصصی (۴): کپی‌رایتینگ

هفته‌ی پیش در مورد اولین و مشهورترین مدل کسب و کار تولید محتوا یعنی تبلیغات با هم صحبت کردیم. گفتیم که اگر صرفا با هدف کسب درآمد از تبلیغات وارد بازار تولید محتوا می‌شوید، هدف‌گذاری‌تان چندان واقع‌بینانه نیست و به‌تر است به فکر راه‌کارهای دیگری باشید. امشب می‌خواهیم در مورد راه‌کاری صحبت کنیم که می‌تواند گونه‌ای از تبلیغات محسوب شود؛ اما مفهوم آن هنوز خیلی در بازار تولید محتوای ایران (به‌ویژه در فضای آن‌لاین) جا نیفتاده است. از کپی‌رایتینگ صحبت می‌کنم.

کپی‌رایتینگ چیست؟ تعریف ویکی‌پدیا را با هم مرور کنیم: کپی‌رایتینگ عبارت است از نوشتن یک متن (Copy = متن مکتوب قابل انتشار در مدیوم‌های مختلف از جمله کتاب، مجله، وب و …) به‌منظور استفاده از آن برای اهداف تبلیغاتی و بازاریابی. متن (Copy) در این‌جا لزوما باید بتواند فردی را برای خرید  محصولی قانع کند یا روی باورهای وی تأثیرگذار باشد.” (ترجمه با کمی ویرایش) بنابراین می‌توان گفت کپی‌رایتینگ هنر نوشتن تأثیرگذار بر مخاطب است.

مدل کسب و کار تبلیغات، معمولا به‌دنبال کسب درآمد از نمایش آگهی در کنار محتوا است (حتما بنرهای تبلیغاتی بالا و پایین و سمت راست و چپ سایت‌های پربیننده‌ی ایرانی را دیده‌اید.) افراد حرفه‌ای‌تر از تبلیغات در فید وب‌سایت و خبرنامه‌های الکترونیکی‌شان استفاده می‌کنند. اما در نهایت تبلیغات، تبلیغات است: رساندن مستقیم این پیام به مخاطب که محصول / خدمت ما برای نیاز شما به‌ترین انتخاب است! (چه واقعا نیازی دارید و چه نه!) یکی از نقاط ضعف تبلیغات همین پیام‌رسانی مستقیم است و همین مسئله، از جایی به‌بعد زمانی که شما به تعداد مخاطب قابل قبولی رسیده‌اید و وقت درآمدزایی‌تان است، باعث نارضایتی شدید مخاطبان‌تان می‌شود (یادآوری مجدد: وب‌سایت‌های عمومی و پربیننده را فراموش کنید؛ درباره‌ی وب‌سایت‌های نیمه‌تخصصی تا تخصصی صحبت می‌کنیم.)

کپی‌رایتینگ اما به‌دنبال تأثیرگذاری مستقیم روی مخاطب نیست. کپی‌رایتینگ هنر چیدن کلمات در کنار هم برای رساندن مخاطب به نتیجه‌ای است که کپی‌رایتر / نویسنده در ذهن دارد. به‌عبارت دیگر، کپی‌رایتر مخاطب متن را به‌گونه‌ای پیش می‌برد که خود او بدون هیچ اجبار بیرونی به این نتیجه برسد که محصول / خدمت مورد نظر را لازم دارد، به‌ترین است و باید آن را بخرد / باورهای نادرستی دارد و باید این باورها را تغییر دهد! این هنر، البته هنر کمی نیست و نیازمند تسلط بسیار زیاد بر نوشتن، واژه‌ها، زبان و ادبیات، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی، هنر و مبانی کسب و کار است. کپی‌رایتر باید بتواند بسته به موقعیت و نیاز، از انواع استدلال‌ها و شرح و بیان‌ها برای قانع کردن مخاطب‌ش بهره بگیرد. کپی‌رایتر در عین حال باید داستان‌گوی خوبی باشد. تفکر خلاق و سیستمی (و البته مفهوم جذاب این روزها یعنی تفکر دیزاین / طراحی) یکی از شایستگی‌های اصلی است که هر کپی‌رایتری باید داشته باشد.

اما در عمل در بازار تولید محتوای ایران کپی‌رایتینگ تنها به رپورتاژ آگهی‌هایی که متن آن هم توسط خود فرد صاحب آگهی نوشته می‌شود، تقلیل یافته است. شاید به‌ترین نمونه‌های کپی‌رایتینگ، معرفی گجت‌های جدید در سایت‌های فناوری است که البته قضاوت در مورد کیفیت و تأثیرگذاری آن‌ها بحث دیگری است (علی‌الحساب به‌نظر می‌رسد بسیاری‌ از این مطالب یا ترجمه‌ی مستقیم محتوای انگلیسی هستند یا با گرته‌برداری از ساختار محتوای سایت‌های فناوری خارجی نوشته می‌شوند و اصلا مطابق سلایق مخاطبین داخلی سفارشی نمی‌شوند.) این البته تنها بخشی از مشکلات فضای کپی‌رایتینگ در ایران از سوی تولیدکنندگان است. به‌ویژگی‌هایی یک کپی‌رایتر در بند قبل کمی دقت کنید و در ذهن‌تان متن‌های تبلیغاتی را که احتمالا به‌صورت روزمره می‌بینید و می‌خوانید مرور کنید تا دریابید مشکلات ما تا چه اندازه جدی است.

یکی از مشکلات دیگری که همیشه مرا رنج داده و می‌دهد، ضعف شدید ادبیات فارسی است. استفاده از انواع و اقسام واژه‌های انگلیسی (که بسیاری از آن‌ها معادل‌های جاافتاده‌ی زیبایی در زبان فارسی دارند)، ضعف شدید در دستور فارسی و بدتر از آن داشتن اغلاط املایی بسیار، دایره‌ی محدود واژگان، استفاده‌ی ضعیف از علائم سجاوندی و … همگی از عواملی هستند که متن‌های کپی‌رایتینگ ما را غیرپاکیزه و سخت‌خوان می‌کنند.

نکته‌ی مهم ماجرا این‌جاست که وفور آگهی‌های رپورتاژی (در قالب همین رپورتاژهای مطبوعاتی و آن‌لاین) حکایت از آن دارد که کپی‌رایتینگ از بازار نسبتا مناسبی (به‌صورت حداقلی) برخوردار است و احتمالا مشکل این‌جاست که مفهوم کپی‌رایتینگ هنوز به‌معنای واقعی آن (بیش‌تر از سوی تولیدکنندگان محتوا) شکل نگرفته است. البته تجربیات موفقی در زمینه‌ی کپی‌رایتینگ در داخل کشور داشته‌ایم و کپی‌رایترهای بسیار توان‌مندی را نیز داریم؛ اما مثل بسیاری از حوزه‌های تخصصی دیگر، مشکل ورود افراد غیرمتخصص در زمینه‌ی تولید محتوا (که حتی توانایی درست‌نویسی فارسی را هم ندارند؛ چه برسد به تولید محتوای تأثیرگذار!) ممکن است روی شکل‌گیری این مفهوم تأثیر منفی بگذارد.

نکته‌ی دیگری که باید به آن بپردازیم این است که برای کپی رایتر بودن شما لزومی ندارد حتما یک وب‌سایت پربیننده داشته باشید؛ بلکه با داشتن “هنر نوشتن تأثیرگذار” و البته داشتن مهارت “شبکه‌سازی حرفه‌ای” می‌توانید از این مدل کسب و کار کسب درآمد کنید. کپی‌رایتینگ صرفا در محیط وب هم معنادار نیست و شما می‌توانید به‌صورت بالقوه در زمینه‌های زیر از کپی‌رایتینگ درآمد به‌دست آورید:

  • متن خبرنامه‌های ایمیلی کسب و کارها؛
  • متن وب‌سایت‌ها / محتوای وب‌لاگ‌های سازمانی کسب و کارها / سازمان‌ها / مؤسسات (نظرتان در مورد همکاری با یک طراح وب‌سایت حرفه‌ای چیست؟)
  • خبرنویسی و تولید محتوای روابط‌عمومی کسب و کارها؛
  • متن رپورتاژ آگهی‌های آن‌لاین و‌ آف‌‌لاین؛
  • متن و سناریوی آگهی‌های چندرسانه‌ای آن‌لاین / آف‌لاین، پادکست، تبلیغات تلویزیونی، رادیویی و …؛
  • محتوای پست‌های رسانه‌های اجتماعی کسب و کارها؛
  • متن اقلام تبلیغاتی مکتوب کسب و کارها / سازمان‌ها / مؤسسات (اعم از بروشور، کاتالوگ، بیل‌بورد و …)؛
  • و هر جای دیگری که به متن تأثیرگذار بر مخاطب نیاز باشد و بابت آن به شما پول بدهند!

بازار کپی‌رایتینگ در ایران هنوز بازار بکری است. اگر توانایی تولید محتوای تأثیرگذار دارید، توصیه‌ می‌کنم به این مدل کسب و کار (چه در قالب فردی و در چه قالب کسب و کاری) فکر کنید. اما لطفا قبل از ورود به این حوزه‌ی کاری از داشتن حداقل شایستگی‌های لازم برای “کپی‌رایتر” شدن، اطمینان حاصل کنید!

دوست داشتم!
۱۵

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۲۷): فاصله‌ی مهارت تا واقعیت!

“ژاوی یک روز به من گفت که اگر رئیس باشگاه بارسا بود و مسی از او ده بلیط درخواست می‌کرد، به او ۲۰ بلیط می‌دادم تا نرود؛ اما مسی فقط یک بلیط خواست. ژاوی می‌خواست که من این واقعیت را درک کنم که عملکرد خارق‌العاده‌ی مسی ناشی از خصلت درجه اول بودن او است. همه‌ی بازیکنان طراز اول ـ مثل فا‌ن‌باستن، مالدینی و بارسی این ویژگی را داشتند. این ویژگی همان چیزی است که بالوتلی هم باید یاد بگیرد: مهارت، حق و حقوق انسان را مشخص نمی‌کند؛ مسئولیت‌ها این کار را می‌کنند. ماریو برای خودش بازی می‌کند. اگر خودش بخواهد، می‌تواند فوتبالیست شماره یک دنیا شود.” (دیمیتریو آلبرتینی؛ این‌جا و با تشکر از خبر اصلی)

همه‌ی ما بارها و بارها با آدم‌های بامهارتی مواجه شده‌ایم که در زندگی‌شان به آن‌چه می‌خواسته‌اند نرسیده‌اند (شاید هم خودمان از این دسته آدم‌ها باشیم.) آدم‌هایی که همیشه از چیزی آن بیرون شاکی هستند: “نگذاشتند و نشد! من به حق‌م نرسیدم!” اما اگر به واقعیت زندگی‌شان بنگریم؛ ماجرا این‌قدرها هم آسان نیست. خیلی قصد توضیح مفصل ندارم. دیمیتریو آلبرتینی ـ که یکی از اسطوره‌های فوتبالی من است! ـ در همان جمله‌ای که پررنگ کرده‌ام به‌خوبی به‌ترین پاسخ را به همه‌ی این آدم‌ها و همه‌ی ما می‌دهد: برای موفق شدن، غیر از مهارت باید مسئولیت‌پذیری داشت. پذیرش مسئولیت‌ زندگی خودمان در درجه‌ی اول و پذیرش مسئولیت در دنیای حرفه‌‌ای‌ها، کلید موفقیت ما در زندگی شخصی و شغلی‌مان است.

دوست داشتم!
۱۰

لینک‌های هفته (۱۸۸)

پیش از شروع: 

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و کار و کار حرفه‌ای را به هر دو زبان فارسی و انگلیسی در مجله‌های فلیپ‌بوردی گزاره‌ها هر روز مطالعه کنید: فارسی: کسب و کار رقابت‌پذیر: شایستگی‌های بردن! / متخصص حرفه‌ای و انگلیسی: Competitive Business: Winning Competencies! / Professional Expert
  4. وبلاگ‌ها و سایت‌های‌ خودتان یا مورد علاقه‌تان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنی‌های من (و البته خود شما!) کامل‌تر شود. 
  5. من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

بی‌کاران کجائید؟ (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)

گروه مجلات همشهری – جذابیت پنهان زندگی

ایسنا – امروز و فردا کردن در کارها ژنتیکی است؟!

ایسنا – هیچ چیز جای نوشتن را در یادگیری نمی‌گیرد

ایسنا – استرس، خیلی مسری است!

مدیریت کسب و کار:

جفری جانسون (روایت جالب شیث از تجربه‌ی کار در یک شرکت اروپایی)

تله‌های استراتژی (ابراهیم حیدری؛ در مسیر افق)

وبلاگ بهروز صمدی – کوک بودن با همکاران

مزیت‌های پیشگام نبودن در بازار

وای فای رایگان از کیفیت قهوه مهم‌تر است

اقتصاد:

مارکس تازه ای ظهور کرده است؟

اقتصاد آنلاین – چالش‌های مجوز کسب‌و‌کار در ایران

اقتصاد آنلاین – وداع با «نوبلیست ضد تحریم» (مرگ گری بکر …)

اقتصاد آنلاین – اقتصاددان کاشف راز بحران‌های مالی؟

کارت «سهمیا» جایگزین یارانه نقدی می‌شود | سایت طلا

آمار کسب و کار و اقتصاد:

هزینه زندگی ۳۳ هزار نفر صرف واردات یک ماشین لوکس می‌شود (آمارهایی جذاب از وضعیت توزیع ثروت در ایران)

۸۳ درصد مردم ایران کارشان را دوست ندارند و  ۴۰ درصد جویندگان شغل ترجیح می‌دهند با پارتی‌بازی کار پیدا کنند/ گروه‌هایی که ۲ سال در جستجوی کارند

اقتصاد آنلاین – سپرده‌های بانکی مردم ایران چقدر است؟+جدول

اقتصاد آنلاین – ۴۰ میلیون نفر در ایران کار نمی‌کنند!+جدول

نظافت‌چی و لیسانس رشته بازرگانی حقوق یکسان می‌گیرند/ نجارها بیشتر درآمد دارند یا حقوقدان‌ها؟

فاوا در جهان:

ایتنا – بالاترین دستمزدها برای مهارت‌های مختلف حوزه فناوری

Google Now به صورت هوشمند جیب‌هایتان را خالی می‌کند! (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

سیمانتک معتقد است که دوران آنتی ویروس‌ها بخاطر ناکارآمدی به سر رسیده است – زومیت

رقابت بر سر تحویل سریع‌تر/ گوگل و آمازون کالاهای خرید آنلاین را همان روز به دست مشتریان می‌رسانند

سیاست جدید اوراکل: معاوضه نرم‏‌افزار با خدمات پردازش ابری – ایستنا

فاوا در ایران:

طرح شناسایی مشاغل حوزه ICT کلید خورد/ شناسایی ۱۰۰ عنوان شغل

ایتنا – ادعای مرکز رسانه‌های دیجیتال وزارت ارشاد: کیبرد، کیس، اسکنر، و پرینتر کالاهای فرهنگی است!

رسانه‌های اجتماعی:

آمازون روی توییتر هم کالا می‌فروشد (ایده‌اش عااالیه!)

امکان حذف مزاحمان در توییتر

فوراسکوئر متحول می‌شود – ایستنا

فناوری همراه:

با افزونه «گوگل پلی به کافه بازار»، راحت‌تر برنامه‌های اندرویدی را دانلود کنید! » کاوشگر (رضا معلمی)

با استفاده از نرم‌افزار Andy، اندروید را بر روی کامپیوتر شخصی‌تان تجربه کنید – زومیت

آمار فاوا:

بازار راهکارهای مدیریت ارتباط با مشتری از ۲۰ میلیارد دلار گذشت – ایستنا

ایتنا – ۷ میلیارد مشترک موبایلی تا پایان سال ۲۰۱۴

ایتنا – استفاده کارکنان شرکت‏‌ها از نرم‌افزارهای آفیس کاهش یافته است

دوست داشتم!
۳

“فردا تا دیروز” زندگی ما

مدتی پیش شعری از استاد بزرگ شعر معاصر ایران مرحوم استاد شهریار می‌خواندم که یکی از بیت‌های آن مرا حسابی درگیر خود کرد: “امروز همه امید فردا / فردا همه آرزوی دیروز!” با خواندن این تک‌بیت به فکر فرو رفتم. خاطرات بسیاری به ذهنم هجوم آوردند: خاطرات تلخ و شیرین، زیبا و غم‌ناک. خاطره‌ی “شدن”‌ها و “نشدن”ها. و بیش از هر چیزی بازگشت حس دردآلود “رفتن‌های بی‌رسیدن” بود که آن لحظات را از نظر احساسی برای من پیچیده‌تر می‌کرد.

وقتی از امید سخن می‌گوییم، بسیاری از ما به‌یاد رؤیاهای بزرگ‌مان می‌افتیم. رؤیاهایی که سال‌ها است گوشه‌ی ذهن‌مان جا خوش کرده‌اند و ما به آن‌ها زنده‌ایم. رؤیاهایی بس نشدنی که همه از جنس “اگر بشود چه می‌شود!” هستند. رؤیا داشتن و رؤیابینی در زندگی ما انسان‌ها نقشی حیاتی را بازی می‌کنند: آدم بی‌رؤیا دیگر زنده نیست؛ چرا که فرقی با دیگر موجودات این عالم هستی ندارد!

اما درد ناشی از نرسیدن زمان تحقق این رؤیاها و بیش از آن، سنگینی بار “انتظار” تحقق آن‌ها است که بر دوش ما انسان‌ها در مسیر زندگی‌مان سنگینی می‌کند. تک‌تک ما در زندگی خودمان خاطرات تلخ بسیاری را از همین انتظار نکشیدن‌ها و نشدن‌ها به‌یاد می‌آوریم که رنج آن‌ها، خیلی وقت‌ها ما را در بهترین روزهای زندگی‌مان از لذت بردن و شادی باز می‌دارد. همیشه آرزویی هست که محقق نشده باشد و بنابراین همیشه دلیلی برای غصه خوردن وجود دارد!

اما آیا زندگی به همین تلخی است که ما برای خودمان ساخته‌ایم؟ این سؤالی است که من مدت‌ها است از خودم می‌پرسم و هر بار که باز این سؤال را برای خودم مطرح می‌کنم، به یاد شادی‌ها و سرخوشی‌های فراوانی می‌افتم که در زندگی فراموش کرده‌ام.

نکته‌ی اصلی همین‌جا است: هیچ کس در این دنیا شکست‌خورده‌ی مطلق و بازنده نیست و با چنین برچسب‌ها و صفت‌هایی به‌دنیا نیامده است.

در متون مقدس دینی از جمله قرآن کریم هم می‌خوانیم که خدای بزرگ و مهربان، هر یک از ما را درست مانند دیگران خلق کرده است و تنها چیزی که آدمیان را در نزد خالق هستی متفاوت می‌کند “تقوا” است. تقوا در حقیقت آن یک مفهوم تنها اخلاقی نیست؛ بلکه مجموعه‌ای از ارزش‌ها برای زندگی و رفتار و کردار در این دنیای خاکی است. مطابق ارزش‌های دینی در نهایت انسان با “میزان تلاش”اش در زندگی ارزیابی می‌شود و نه فقط با دستاوردهای مادی و دنیایی.

تجربیات فراوان و بی‌شماری در تاریخ بشر هم درباره‌ی قدرت داشتن رؤیا و همراه کردن آن با عمل و دست به‌کار شدن وجود دارد که داستان بسیاری از آن‌ها را شنیده‌ایم (هر چند تا باور کردن آن‌ها یعنی گواهی دادن به راست بودن این “قصه‌ها” هنوز فاصله‌ی بسیاری داریم!) چه کسی است که داستان شکست‌های پی در پی ادیسون تا اختراع لامپ برق را نشنیده باشد؟ چه کسی است که از رنج و مرارت‌های بزرگان دین و اندیشه و هنر بشر در طول تاریخ بی‌خبر باشد؟ اما همه‌مان بهتر از هم می‌دانیم که هر چقدر هم از این داستان‌ها بخوانیم و برای‌مان تعریف کنند، هیچ فایده‌ای ندارد و نظرمان در مورد تیره و تاریک بودن دنیا عوض نخواهد شد! در اعماق دل‌مان چیزی هست که گواهی می‌دهد این شیرینی‌های زندگی سهم دیگران است و ما از آن‌ها تا آخرین لحظه‌ی عمر بی‌بهره‌ایم!

واقعیت این است که بسیاری از ما در دادن وزن اهمیت به آرزوها و واقعیت‌های زندگی اشتباه می‌کنیم. اگر تعارف را با خودمان کنار بگذاریم و چند لحظه خوب و عمیق فکر کنیم، هر کدام از ما رؤیاهای محقق شده‌ی بسیاری را به‌یاد می‌آورد. با کمی تفکر بیش‌تر، موارد دیگری را در زندگی‌مان کشف می‌کنیم که در آن‌ها با گذشت زمان ثابت شده است که غم و اندوه ناشی از عدم تحقق یک رؤیا در زمانی مشخص با تحقق آن به‌شکلی بهتر در زمانی دیگر جبران شده است.

مشکل دقیقا در همین‌جا است که ما امروز را فدای فردا می‌کنیم و فردا را در حسرت دیروز سر می‌کنیم. و جالب است که این دو با هم هیچ فرقی ندارند: امروز در فکر نشدن‌های فردا هستیم و فردا در فکر چرایی نشدن‌های دیروز! امروز در اندوه شکست‌های دیروز هستیم و فردا در غم آرزوهای دیروز! و این دور باطل مدام در زندگی ما تکرار می‌شود و در نهایت، جز فلج فکری و بی‌عملی و بی‌انگیزگی برای ما هیچ چیزی باقی نمی‌ماند.

در زندگی‌تان چقدر به نشدن رؤیاهای‌تان وزن بزرگی می‌دهید؟ یک نفس عمیق! فردا روز دیگری است …

دوست داشتم!
۱۵

نگاهی به مدل‌های کسب و کار تولید محتوا در فضای حرفه‌ای ـ تخصصی (۳): تبلیغات آخرین گزینه است

از امشب وارد فضای بررسی مدل‌های کسب و کار تولید محتوا می‌شویم.پیشنهاد می‌کنم اگر بخش‌های اول و دوم این سلسله یادداشت‌ها را مطالعه نکرده‌اید ابتدا آن‌ها را بخوانید.

اولین مدلی که بررسی می‌کنیم “تبلیغات” است. تقریبا اولین گزینه‌ای که در فضای تولید محتوا و به‌ویژه کسب و کارهای اینترنتی مطرح می‌شود. مدل کسب و کاری که بسیار آسان به‌نظر می‌رسد: ما محتوا تولید می‌کنیم => کاربر جذب می‌کنیم => بازدیدکننده‌های‌مان بالا می‌روند => می‌توانیم از تبلیغات استفاده کنیم و درآمد کسب کنیم.

این معادله بسیار ساده به‌نظر می‌رسد؛ اما تجربه نشان می‌دهد که ماجرا به‌همین آسانی‌ها هم نیست. در واقع به‌نظر می‌رسد هنوز این گزینه آن‌قدرها هم درآمدزا نیست. شاید به‌ترین نمود این مسئله نارضایتی صاحبان برخی از پربازدیدترین وب‌سایت‌های ایرانی از میزان درآمدزایی سایت‌شان با مدل کسب و کار تبلیغات باشد (البته حساب سایت‌های بسیار پربازدید رتبه‌بندی الکسا جدا است. در این‌جا در مورد سایت‌های عمومی حرف نمی‌زنیم؛ تمرکزمان روی سایت‌های دارای محتوای تخصصی است.)

اما چرا مدل تبلیغات که در نظر اول بسیار ساده به‌نظر می‌رسد در عمل چندان کار نمی‌کند؟ اصل ماجرا این‌ است که تبلیغات یکی از ابزارهای ارتقا / ترفیع (Promotion) کسب و کارها است. هر کسب و کاری برای فروش باید خودش را به مشتریان‌ش نشان بدهد یا به‌عبارت دیگر، مشتریان‌ش باید بدانند که این کسب و کار با این محصولات و خدمات در این دنیای فانی حضور دارد و ابزار این کار ارتقا است که تبلیغات تنها یکی از زیرمجموعه‌های آن محسوب می‌شود. ارتقا، فروش مستقیم نیست و زمینه‌ساز آن است. بنابراین باید رابطه‌ی معقولی میان میزان هزینه‌های ارتقا با میزان فروش ایجاد شده توسط آن وجود داشته باشد. یعنی چند نفر از طریق روش‌های ارتقا با کسب و کار من آشنا می‌شوند و چند درصد از آن‌ها مشتری کسب و کار من می‌شوند (این نسبت شاید در عمل عددی بین صفر تا ده یا بیست درصد باشد.) بودجه‌ی ارتقا (که باز هم تأکید می‌کنم تنها یکی از مکانیسم‌های اجرایی آن تبلیغات است) در این روزهای رکود بسیار محدودتر از قبل شده و کسب و کارها چاره‌ای ندارند که در مصرف آن بسیار دقت کنند.

اما یک سؤال کلیدی‌تر دیگر هم در این‌جا وجود دارد که معمولا نادیده گرفته می‌شود: چه نوع کسب و کارهایی به تبلیغات نیاز دارند؟ شاید پاسخ اولیه‌‌ی همه‌ی ما این باشد که تمامی کسب و کارها! اما دنیای واقعی این‌گونه نیست. کسب و کارهای بسیاری هستند که بودجه‌ی تبلیغاتی آن‌ها صفر ریال است؛ اما جزو پردرآمدترین کسب و کارهای کشور محسوب می‌شوند. گفتیم که هدف تبلیغات، کشف کسب و کار ما توسط مشتری است. بنابراین وقتی مشتری کسب و کار را بشناسد یا زمانی که دامنه‌ی مشتریان کسب و کار تا آن اندازه محدود است که مشتریان بالاخره مجبورند خودشان آن را پیدا کنند، نیازی به تبلیغات نیست! (مدل اقیانوس آبی را که یادتان هست!) بنابراین، تبلیغات، معمولا خاص کسب و کارهایی است که با مشتری انبوه در فضای رقابتی سر و کار دارند (البته سایر کسب و کارها هم به آن نیاز دارند؛ اما لزوما نه برای جذب مشتری!)

اما وقتی من در یک فضای تخصصی مطلب تولید می‌کنم، طبیعتا تعداد مخاطبین محدودتری دارم. البته این مخاطبان می‌توانند افرادی متخصص باشند. اما در چه حالتی برای یک کسب و کار می‌صرفد روی وب‌سایت من یا در قالب محتوای تولیدی من، کالا یا محصول خود را تبلیغ کند؟ دلیل کار نکردن تبلیغات در وب‌سایت‌های غیرعمومی و تخصصی / نیمه‌تخصصی ایرانی دقیقن این‌جاست. تبلیغات توسط من چه ارزش افزوده‌ای برای کسب و کار / فرد مشتری من تولید می‌کند؟ به‌نظرم این سؤال می‌تواند ما را یک قدم به حل مشکل نزدیک‌تر بکند.

در نگاه اول، تنها پیشنهاد ارزش مدل کسب و کار “تبلیغات”، دیده شدن پیشنهاد ارزش دیگران است! “مشتری جان شما تبلیغات‌ات را به من می‌دهی و بعد هزاران مشتری بالقوه این تبلیغات را می‌بینند!” اما ماجرا به‌همین سادگی نیست. یک بار و دو بار و ده بار که مشتری به شما تبلیغات داد و اثربخشی ندید، دیگر به‌سراغ شما نمی‌آید و دیگران را هم از این کار منع می‌کند (باز هم دارم تأکید می‌کنم وب‌سایت‌های عمومی که در آن‌ها تبلیغات ثابت می‌بینید را فراموش کنید!) چاره‌ی این مشکل هم البته بسیار ساده است: هر روز یک تبلیغ جدید. تبلیغات کوتاه‌مدت! با قیمت‌های نجومی. اما بالاخره یک جایی این راه هم از کار می‌افتد! و باز روز از نو.

اما مشکل مدل کسب و کار تبلیغات تنها در فروختن “تبلیغات” به کسب و کارها نیست. مشتری اصلی وب‌سایت‌ها و وبلاگ‌ها و خلاصه هر پلت‌فرم تولید و عرضه‌ی محتوا، خوانندگان و مصرف‌کنندگان آن هستند. تبلیغات حتی در ذهن وفادارترین مخاطبان شما هم ارزش “برند” شما را پایین‌تر می‌آورد (انتظار می‌رود یک متخصص حرفه‌ای از تولید محتوا برای به‌اشتراک‌گذاری دانش و تجربیات و برندسازی شخصی استفاده کند! درستی یا غلطی این انتظار بحث دیگری است.) بنابراین همیشه یک نقطه‌ی بهینه در جذب تبلیغات وجود دارد که کشف آن هم نیازمند تحقیق و تحلیل و تجربه است.

این همه حرف زدیم و آخر متوجه نشدیم که پس باید چه کنیم؟ خیلی ساده: اگر به‌امید درآمدزایی (و حتی پول‌دار شدن!) از طریق تبلیغات وارد فضای تولید محتوای تخصصی شده‌اید، به‌تر است حداقل در کوتاه‌مدت این گزینه را فراموش کنید. راه‌های به‌تری برای کسب درآمد وجود دارد که در قسمت‌های بعدی به آن می‌پردازیم.

اما اگر اصرار دارید که از تبلیغات درآمدزایی خوبی داشته باشید، پیشنهادم این است که روی پیشنهاد ارزش تبلیغی که ارائه می‌دهید، تمرکز کنید. تحلیل‌ش کنید، توسعه‌اش دهید، آزمون‌ش کنید و به‌بودش دهید تا به پیشنهادی ارزشی برسید که برای شما اقیانوس آبی را ایجاد کند که گزینه‌ی اول کسب و کارها برای ارتقای کسب و کار خود از طریق محتوای تولیدی خود و جامعه‌ی مخاطبان‌تان باشید!

دوست داشتم!
۱۷
خروج از نسخه موبایل