درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۷۱): خداحافظی با نابغه‌ی نادیدنی!

“هرگز اشتیاق رسیدن به جام‌های بیشتر را از دست نمی‌دهید. فکر می‌کنم اگر اکنون بیش از زمانی که فوتبال را شروع کرده بودم، هیجان دارم به این خاطر است که کسب جام دشوارتر شده و هر سال هم سخت‌تر می‌شود. در تیم هم رقابت خیلی زیاد شده زیرا همه می‌خواهند نشان بدهند که شایستگی حضور در ترکیب اصلی را دارند. از این‌که در همه‌ی این سال‌ها در بارسا بودم، خوشحالم و احساس غرور می‌کنم. بارسا تنها باشگاه زندگی من و بهترین باشگاه دنیاست. من در اینجا به موفقیت ‌های زیادی رسیدم … من همیشه از بودن در این‌جا راضی بوده و هنوز هم هستم.” (ژاوی هرناندز؛ این‌جا)

روزهای آخر فصل ۰۶-۲۰۰۵ بود. بارسای رایکارد در مسیر اتمام موفق فصل قرار داشت و همه آماده‌ی جام‌جهانی ۲۰۰۶ می‌شدند. در یکی از بازی‌های آخر لالیگا وقتی در دقایق پایانی بازیکنی بعد از مصدومیتی طولانی به‌طول یک فصل به میدان آمد، ورزشگاه نیوکمپ منفجر شد! شاید برای بازیکنی که نه گل‌زن اعجوبه‌ای بود و نه دریبل‌های افسانه‌ای رونالدینیو از او برمی‌آمد، چنین استقبالی عجیب بود. اما هواداران بارسا می‌دانستند که چه جواهری را در تیم‌شان دارند: ژاوی هرناندز، به‌ترین بازی‌ساز قرن (و شاید تاریخ!)

در طول سال‌های بعد از آن نقش ژاوی در موفقیت‌های بارسا و تیم ملی اسپانیا غیرقابل انکار بوده است. بازیکنی با آمار عجیب پاس درست بالای ۹۰ درصد در هر بازی که حتی در یکی از بازی‌های بارسا رکورد عجیب بالای یک پاس صجیح در دقیقه را به‌جا گذاشت. اوج‌گیری و پختگی ژاوی در سال ۲۰۰۸ باعث قهرمانی اسپانیا در یورو شد و پس از آن با بازگشت پپ گواردیولا ـ که ژاوی جانشین او در خط میانی بارسا شده بود ـ به بارسا به‌عنوان مربی، دورانی عجیب و به‌یادماندنی در تاریخ فوتبال جهان آغاز شد.

درباره‌ی ژاوی و هنر درخشان‌اش پیش از این بارها و بارها نوشته‌ام. ویژگی کلیدی ژاوی، بازی با ذهن بود. در این پست خلاصه‌ای از تفکری را نوشته‌ام که باعث شد ژاوی بدون داشتن ویژگی‌های فیزیکی آن‌چنانی تبدیل به پرافتخارترین بازیکنان تاریخ شود. در این‌جا نوشته بودم که هنر اصلی ژاوی، “عادت کردن مهارت‌ها” بود. در این‌جا هم از نگاه ژاوی به مدیریت کیفیت زندگی کاری نوشتم.

هنر ژاوی نبوغ او در اثرگذاری تام و تمام روی کیفیت بازی تیم‌اش بود. هیچ کس ژاوی را نمی‌دید و اگر دقت کنید، با وجود نمایش‌های درخشان‌اش هیچ‌گاه جز “به‌ترین بازیکن یورو ۲۰۰۸” به‌عنوان فردی قابل توجهی هم نرسید. ژاوی یک “نابغه‌ی نادیدنی” بود؛ نابغه‌ای که کسی او را در زمین نمی‌دید؛ اما امان از زمانی که نبود …

و امشب باز هم با این واقعیت تلخ روبرو می‌شویم که هر شروعی را پایانی است … ژاوی هم به‌پایان مسیرش در بارسا رسید. حرف‌ها و اشک‌های ژاوی در پایان این مسیر شنیدنی و دیدنی است:

“خوشحالم که برای یک سال دیگر در بارسا باقی ماندم. احساس مفید بودن کردم؛ اگر چه که عضو ترکیب ثابت نبودن عجیب بود. تابستان گذشته در آستانه‌ی ترک بارسا بودم، ولی تصمیم عجولانه‌ای بود. به‌خاطر ناامیدی از نتایج بارسا و اسپانیا به فکر رفتن افتاده بودم. می خواهم به بازی کردن ادامه بدهم چون هنوز بیشتر از هر چیز دیگری از آن لذت می‌برم. الان ۳۵ ساله هستم و نزدیک به ۲۵ سال است که در این باشگاه حضور داشتم. زمان رفتن فرا رسیده است. امیدوارم روز شنبه جشن بزرگی بگیریم. لالیگا را فتح کردیم و دو فینال دیگر در پیش داریم. همه چیز برای یک خداحافظی خوب آماده است.” (ژاوی در کنفرانس خبری اعلام خداحافظی‌اش؛ این‌جا)

ژاوی عزیز! ممنونیم به‌خاطر تمام خاطرات زیبای این سال‌ها. منتظر بازگشت‌ات به بارسا به‌عنوان سرمربی می‌مانیم! تردیدی ندارم که عصر جدید بارسا با تو آغاز خواهد شد. خداحافظ کاپیتان!

دوست داشتم!
۶

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۴۵): مدیریت در پنج کلمه!

“همه‌ی بازی‌ها برای این هستند که نشان دهند ما چقدر خوب هستیم. نظر من این است که انتقاداتی که از من می‌شود طبیعی است. می‌دانم از کجا آمده‌ام و این خانه را می‌شناسم. شما باید با انتقادها کنار بیایید. من کارها را به بهترین روشی که می‌دانم و همچنین روشی که به سود بازیکنان‌مان است انجام داده‌ام. دیگر بحث‌هایی که می‌شود بی‌اهمیت است. مهم‌ترین چیز برای من تابلوی نتیجه است.” (لوئیس انریکه؛ این‌جا)

دیگر باید کم‌کم لوئیس انریکه را جدی بگیریم. هفت بازی، شش برد و یک مساوی و بدون گل خورده در لالیگا. البته نتیجه‌ی بازی با پاریسن‌ژرمن را می‌شود نادیده گرفت. شاید انریکه همان کسی باشد که در این چند سال بعد از پپ منتظرش بودیم!

لوئیس انریکه مارتینز در پنج کلمه خلاصه‌ی تمام آموخته‌های علم مدیریت را خلاصه کرده است:

۱- خودشناسی؛

۲- محیط‌شناسی؛

۳- روش‌مندی؛

۴- انعطاف‌پذیری؛

۵- نتیجه‌گرایی.

زیباتر از این نمی‌شد کل اصول مدیریت را به‌ این سادگی خلاصه کرد! ناگفته پیدا است که این اصول برای موفقیت در هر کاری از جمله زندگی کاربردی و مهم هستند.

پ.ن. عید سعید و زیبای قربان مبارک!

دوست داشتم!
۵

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۲۸): کارلس پویول؛ کاپیتان ابدی بارسا …

“قانون زندگی همین است. بازیکنی می‌آیند و بازیکنانی می‌روند …”

“به دخترم توضیح داده‌ام که من این شانس را داشتم تا از حضور در این باشگاه که رؤیای میلیون‌ها فوتبالیست است لذت ببرم. اعتبار و ارزشی که در این تیم پیدا کردم غیر قابل وصف است.

من در بارسا افتخارات فراوانی به‌دست آوردم؛ اما مهم‌ترین چیز گرمای احساس انسانی بود که از این باشگاه به‌دست آوردم. من به‌عنوان پسربچه‌ی کوچکی وارد این باشگاه شدم و امروز به‌عنوان یک عضو خانواده‌ای بزرگ این‌جا را ترک می‌کنم.”

“یکی از به‌ترین خاطرات دوران فوتبالم بوسیدن بازوبند کاپیتانی در برنابئو بود. برای من این مساله یک رؤیا بود که به حقیقت پیوست.

“نه فقط من که همه‌ی تیم بارسلونا در این چند سال اخیر وارد تاریخ بارسا شده‌ایم. در حال حاضر آن‌چه که در خاطرم مانده و خواهد ماند اعتباری است که از این باشگاه گرفته‌ام. ارزش و حس بی‌نظیری که این باشگاه به من داده است را هرگز فراموش نخواهم کرد.

این پایانی است بر یک دوره‌ از زندگی. اما هنوز چیزهای بیش‌تری در این دنیا باقی مانده است و من امیدوارم که از آن‌ها هم مثل این دوره لذت ببرم …” (این‌جا و این‌جا و این‌جا)

این فصل طولانی منتهی به جام جهانی، فصل خداحافظی و دل‌تنگی است. پرواز اوزه‌بیو، لوئیس آراگونس و تیتو از این جهان خاکی و خداحافظی دو کاپیتان بسیار بزرگ بود: خاویر زانتی و کارلس پویول. درباره‌ی اولی هفته‌ی بعد خواهم نوشت‌؛ اما پست امشب تقدیم می‌شود به مرد بزرگی که در این سال‌ها نماد شور و هیجان برای تمامی هواداران بارسا بود … کاپیتان جاودانی که ره‌بر بزرگ عصر پرافتخار بارسا بود.

حرف‌های کاپیتان بزرگ بارسا نکات ارزش‌مند فراوانی برای حرکت به‌سوی داشتن یک کارراهه‌ی شغلی را به ما نشان می‌دهند:

۱- رؤیا داشته باش و تلاش کن تا محقق‌ش کنی!

۲- جایی کار کن که به تو حس و شور و هیجان و اعتبار بدهد؛ نه جایی که برعکس این رابطه برقرار باشد!

۳- هر دوره‌ی زندگی، آغازی دارد و پایانی. مهم این است که از آن همان‌طوری که هست لذت ببری!

و چند جمله‌ی احساسی برای خداحافظی: خداحافظ کاپیتان جاودانی بارسا. از تو ممنونیم برای خاطرات خوب این سال‌ها، برای شور و هیجان و امیدی که در سخت‌ترین لحظات به همه‌ی ما دادی، برای اشک‌ها و لبخند‌ها، برای آن لحظه‌ی تاریخی که بازوبند کاپیتانی را به آبیدال سپردی و برای همیشه ماندگار شدی. بدرود کاپیتان همیشگی بارسا  …

دوست داشتم!
۵

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۲۵): بدرود مربی!

“هیچ‌کس نمی‌تواند جای پپ را در بارسا پر کند.” از همان روزی که گوآردیولا از بارسا جدا شد، این گزاره‌ در ذهن هواداران بارسا جا خوش کرد. چهار سال رویایی و تکرارنشدنی با پپ، آن‌چنان جادویی بودند که گمان نمی‌رفت کسی بتواند به این زودی‌ها و به‌سادگی عصر جدیدی را در بارسا آغاز کند. راسل ـ مدیرعامل همیشه منفور بارسا برای هوداران این تیم ـ در اقدامی کاملا عجیب دستیار اول پپ تیتو ویلانوا ـ که پیش از آن نام‌ش تنها در آن جنجال‌آفرینی معروف خوزه مورینیو به گوش هواداران رسیده بود ـ را به سرمربی‌گری بارسا انتخاب کرد. در آن روزها جدا از جو شدیدا احساسی ناشی از جدا شدن پپ، شایعات موجود در زمینه‌ی مذاکره با برخی از بزرگ‌ترین مربیان دنیا بر حیرت هواداران فوتبال از این انتخاب افزود. تیتو اما هیچ واکنشی به جو منفی که علیه او شکل گرفته بود نشان نداد. او تیم پپ را در اختیار گرفت و توفانی‌ترین شروع تاریخ بارسا را رقم زد. اما حیف …واقعا حیف که این سرطان لعنتی در این دنیا وجود دارد. بیماری که پیش از این ناصر خان حجازی و بزرگ‌مرد دیگری به‌نام اوزبیو را از هواداران دل‌باخته‌ی فوتبال گرفت. خبر کوتاه اما کوبنده بود: “تیتو به‌دلیل عود بیماری سرطان، مجبور است برای ادامه‌ی درمان به نیویورک برود.” در نبود او، دستیاران‌ش تیم را به‌پیش بردند؛ اما در نهایت قافیه را در جام حرفی به رئال مادرید و در لیگ قهرمانان با نتیجه‌ای تحقیرآمیز به بایرن باختند. اما در لالیگا آن‌جایی که تیتو کار را چنان پرقدرت شروع کرده بود که همه‌ی مدعیان با فاصله عقب افتادند، بارسا باز هم مثل زمان پپ در صدر ایستاد.

گاهی به این فکر می‌کنم که اسطوره‌ها چقدر راحت ساخته می‌شوند. خیلی وقت‌ها یک عمل‌کرد درخشان در زمانی کوتاه برای “جاودانگی” آدم‌ها کافی است. تیتو نتوانست خاطره‌ی پپ را از ذهن هواداران بارسا پاک کند؛ اما با مبارزه‌اش با سرطان، با امیدی که این مبارزه‌ی او به بازیکنان و هواداران بارسا داد و با تک جام ارزش‌مندی که در “نیوکمپ” افسانه‌ای نگه داشت، برای همیشه در خاطره‌ی هواداران بارسا ثبت شد. اگر دوران سیاه مدیریت راسل را در تاریخ بارسا نادیده بگیریم، بارسا با داشتن مردان بزرگی مثل تیتو و البته “اریک آبیدال” و با همراهی همه‌ی اعضا و دوست‌داران‌ش با این مردان بزرگ، در عمل ثابت کرده است که چرا شعار باشگاه بزرگ بارسلونا “فراتر از یک تیم فوتبال” است.

و حالا مرگ “تیتو ویلانوا” در روزهایی که می‌شد او را در قامت سرمربی‌گری بارسا به‌عنوان تاریخ‌سازی دیگر تصور کرد، شمایل اسطوره‌ای تیتو را در ذهن‌ها تقویت می‌کند. فکر می‌کنم این روزها با سقوط بارسای تحت هدایت تاتا مارتینو دیگر ثابت شده است که حتی جادوگران بارسا هم نیاز به مربی بزرگی دارند و نقش پپ و پس از او تیتو در بارسا تا چه اندازه بزرگ بوده است.

تصویری که از تیتو در ذهن من ماندگار شده، تصویری است که در ویدئوی خداحافظی شبکه‌ی تلویزیونی بارسا تی‌وی برای پپ آن را می‌بینیم: پپ در ضیافتی از رنگ‌های فلو ایستاده که تیتو به‌سراغ او می‌آید و یکدیگر را در آغوش می‌کشند …

تیتو با آن چهره‌ی تکیده‌ در روزهای آخر مربی‌گری‌ش در بارسا برای همیشه در حافظه‌ی تاریخ جاودانه شد. بدرود مربی!

دوست داشتم!
۶

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۱۱۴): راسل، بارسا و برندسازی منفی!

خبر کوتاه بود و خوش‌حال‌کننده: ساندرو راسل بالاخره از بارسا رفت! وجه خوش‌حال‌کننده‌ی ماجرا کجا بود؟ این مطلب را بخوانید تا متوجه شوید آقای راسل در این چند سال چه بلاهایی بر سر بارسای بزرگ ما آورد! اما وقتی داشتم این یادداشت را مرور می‌کردم و از اشتباهات و تصمیمات فاجعه‌بار راسل حرص می‌خوردم (!)؛ متوجه نکته‌ی بسیار مهمی شدم و آن هم بلایی بود که راسل بر سر برند بارسای بزرگ آورد و با این رسوایی اخیر، بیش‌تر از هر زمان دیگری برند باشگاه ریشه‌دار اف‌.سی بارسلونا را تحت تأثیر منفی جاه‌طلبی‌های بی‌دلیل شخصی‌اش قرار داد.

سال گذشته در یادداشتی با عنوان تیکی‌تاکا در برزخ تفکر زمستانی به بخشی از تخریب‌های راسل و تبدیل کردن درخشان‌ترین تیم دو دهه‌ی اخیر فوتبال جهان (اگر نگوییم به‌ترین تیم تاریخ فوتبال!) به تیمی معمولی اشاره کردم. اما اتفاقات این حدودا یک سال اخیر مرا متوجه چند نکته‌ی دیگر هم در مورد بارسا و آقای راسل کرد.

واقعیت ماجرا این است که من دیگر این روزها مطمئنم راسل ـ برخلاف خوآن لاپورتا ـ به‌هیچ عنوان نه عشق فوتبال است و نه به ریشه‌های عمیق فرهنگی و سنتی تیم بارسلونا آشنا و معتقد. با فاجعه‌ای که راسل بر سر خرید نیمار به بار آورد و به قیمت رفتن خودش تمام شد، دیگر آشکار است که راسل، تاجری بود که کالای “شهرت شخصی” را به بهای برند بزرگ بارسلونا از دنیا طلب می‌کرد. فکر می‌کنم راسل قصد داشت تا از این طریق، بعدها وارد سیاست شود و برای خودش سری در میان سرها درآورد.

اما تصور می‌کنم چیزی که باعث سقوط آقای راسل شد همین هدف‌گذاری اشتباه‌ش بود که با تفکرات اشتباه‌ترش در مورد برندسازی شخصی به چنین نقطه‌ای منتهی شد. اما تفکرات اشتباه راسل چه بودند؟ از میان آن‌ها چهار مورد را برگزیده‌ام:

۱- میان برند من و ماه گردون فرق چون است؟ هر کسب و کاری، برند خاص خودش را دارد و هر فردی، برند شخصی خاص خودش را. شما وقتی در جایگاه مدیریت یک کسب و کار قرار می‌گیرید ـ چه مالک و سهام‌دار باشید و چه نه ـ در هر حال بخشی از برند شما و کسب و کارتان با یکدیگر هم‌پوشانی پیدا می‌کند و این‌جاست که باید حواس‌تان باشد که ماجرای برندینگ، فقط جنبه‌های مثبت ماجرا نیست. در واقع ما “برندسازی منفی” هم داریم و آن هم زمانی است که با در پیش گرفتن استراتژی‌های برندینگ نادرست، برند خودمان و کسب و کارمان را تخریب می‌کنیم. آقای راسل، این نکته را هوش‌مندانه دریافته بود؛ اما با ضعف مدیریت‌ش، نه‌تنها برند خودش را ارتقا نداد که برند بارسا را هم تخریب کرد.

۲- آیین آینه، خود را ندیدن است؟ اما یک نکته‌ی دیگر نباید فراموش شود: هر برندی ـ چه شخصی باشد و چه کسب و کاری ـ مبتنی بر گروهی از شایستگی‌های اساسی است. حالا این شایستگی می‌تواند برای مدیری مثل پرز (مدیر رئال مادرید)، پشتوانه‌ی اقتصادی‌اش باشد، برای برلوسکونی (مالک میلان) پشتوانه‌ی سیاسی‌اش باشد و برای امثال آبراموویچ (مالک چلسی)، پول بی‌حساب‌شان. مشکل آقای راسل این بود که هیچ شایستگی اساسی شخصی نداشت که با برند کسب و کاری که مدیر آن بود ـ بارسلونا ـ هم‌سویی داشته باشد (در مقابل، به‌یاد بیاورید سرمایه‌ی اجتماعی حیرت‌آور لاپورتا را در زمان مدیریت بارسا.) برای ساخت یک برند شخصی یا کسب و کاری موفق، باید این شایستگی‌های اساسی را کشف کنیم و این، با آینه بودن میسر نمی‌شود: باید در آینه نگریست!

۳- شهرت برند یا برند شهرت؟  برندسازی به‌معنی مشهور شدن نیست! برندسازی یعنی کسانی که باید ما را بشناسند. این، دام بزرگی بود که راسل، هم با جاه‌طلبی‌های شخصی‌اش و هم با اشتباهات مدیریتی‌اش در آن گرفتار شد و تا روز آخر هم نتوانست بفهمد که اصل ماجرا چیست!

۴- رفتن، رسیدن است! برندسازی باید در راستای گذشته باشد و نه نفی گذشته! وقتی گذشته‌ای درخشان دارید، لازم است به‌سراغ تقویت برند و درآمدزایی آن بروید؛ نه این‌که برای ثابت کردن این‌که “من آنم که زوبی‌زارتا بهتر است از پپ”، تمام دستاوردها و تاریخ پرافتخار گذشته (از جمله: کرویف بزرگ، نماد باشگاه بارسلونا) را کنار بگذارید و از اول با ایده‌های ضعیف و بی‌هویت خودتان تلاش کنید تا برند جدیدی را بنیان‌گذاری کنید. سازگاری رفتار و عملکرد در طول زمان، یکی از مهم‌ترین استراتژی‌های برندینگ است که البته متأسفانه معمولا به آن توجه کافی نمی‌شود (و حتی می‌توانم بگویم معمولا نادیده گرفته می‌شود.)

اما از سرنوشت آقای راسل چه درسی می‌توان گرفت؟ من فکر می‌کنم این ماجرا برای مدیران یک درس بسیار مهم را یادآوری می‌کند: هیچ‌وقت فراموش نکنید که برند شخصی شما (حتی شده در حد چند درصد ناقابل!) حتما با برند کسب و کاری که مدیریت آن (یا بخشی از آن) را برعهده دارید، گره خورده است و تقویت / تضعیف هر کدام، روی دیگری تأثیر مستقیمی می‌گذارد. بنابراین در تصمیمات شخصی و مدیریتی‌تان، حتما به تأثیرات متقابل برند شخصی و برند کسب و کاری‌تان فکر کنید!

می‌توانم بگویم ساندرو راسل نماد خوبی برای چیزی است که من “برندسازی منفی” می‌نامم‌ش: این‌که آگاهانه برای توسعه‌ی یک برند تلاش کنید؛ اما در عمل آن برند را تخریب کنید! راسل به ما نشان داد که چطور می‌توان موفق بود (با فتح ۹ جام ظرف ۴ سال مدیریت)؛ اما در حافظه‌ی تاریخ ماندگار نشد.

بدرود آقای راسل. در نیوکمپ، هیچ‌کس دلش برای شما تنگ نخواهد شد.

دوست داشتم!
۳

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۶۵): در ستایش ژاوی یا ۵ قابلیت کلیدی برای موفقیت

اگر خواننده‌ی پست‌های فوتبالی گزاره‌ها بوده‌اید از میزان علاقه‌ی من به ژاوی هرناندز ـ هافبک میانی باشگاه بارسلونا و تیم ملی اسپانیا ـ باخبرید. ژاوی هنرمندی تکرارنشدنی است؛ ره‌بر ارکستر موزون و زیبای توتال فوتبال بارسا. بازی بارسا بدون ژاوی چیزی کم دارد؛ حتا اگر لیوی مسی نازنین ۵ تا ۵ تا گل بزند و اینیستا با دریبل‌های جادویی‌ش چشم‌های‌مان را بنوازد. به قول پپ: “ژاوی تاکتیک خالص است!”

اما این ژاوی دوست‌داشتنی چه دارد که او را از بقیه این‌قدر متمایز می‌کند؟ کارلو گارگانیزه نویسنده‌ی سایت گل اینترنشال این‌جا به ۵ ویژگی کلیدی ژاوی اشاره کرده که به‌نظرم همه‌ی ما می‌توانیم آن‌ها را از ژاوی یاد بگیریم و برای موفقیت‌ حرفه‌ای‌مان به‌کار ببریم. این ۵ ویژگی با تفسیر من (!) این‌ها هستند:

۱- چشم‌انداز و آگاهی: ژاوی در هر لحظه برآورد دقیقی از محلی که هست دارد. هم‌واره می‌داند کجاست، کجا باید باشد و به‌کجا باید برسد. همیشه در همان‌جایی هست که باید. می‌داند باید از این‌ نقطه به کدام نقطه‌ی زمین برود. شما چطور؟ می‌دانید کجایید و قرار است به کجا بروید؟

۲- تخصص: تخصص ژاوی پاس دادن است. این را همه می‌دانند و خودش به‌تر از همه. فرقی نمی‌کند: پاس بلند، متوسط و کوتاه. هر جور پاسی را که لازم باشد به‌ به‌ترین شکل ارسال می‌کند. تخصص شما چیست؟

۳- درک درست از وضعیت دیگران: هیچ آدمی در یک تیم یا سازمان، تنها نیست. به‌همین دلیل ژاوی فقط حواس‌ش به خودش نیست. او حواس‌ش هست که دیگران الان کجا هستند. چند لحظه بعد هم که جای‌شان تغییر کرد، دقیقن می‌داند چه کسی کجاست! دقت کنید که با بازی شدیدا پویای بارسا که در آن هم‌واره بازی‌کنان در حال عوض کردن جای‌شان هستند، این کار ژاوی چقدر بی‌نظیر است. شما چطور؟ از همکاران‌تان باخبرید؟ می‌دانید چه کار می‌کنند؟ خبر دارید چه کیفیت و مهارت‌هایی دارند؟

۴- مرد بازی‌های بزرگ: ژاوی همیشه وقتی چالش‌های بزرگ و سخت پیش می‌آیند، از راه می‌رسد و نتیجه را به‌کلی تغییر می‌دهد. خیلی وقت‌ها تفاوت بارسا با رقیبان‌ش نه داشتن لیو مسی، که داشتن ژاوی است. آیا واقعن در گروه یا سازمان‌تان تأثیرگذار هستید؟

۵- بازی‌گر تیمی: ژاوی مهارت کار تیمی را هم بلد است. ژاوی همیشه جایی هست که بازی‌کن هم‌تیمی‌ش توپ را به او پاس بدهد. ژاوی در زمین درست در همان لحظه‌ای که باید و به‌همان کسی که باید پاس می‌دهد. این‌ پست قبلی‌م را بخوانید تا بفهمید بازی‌گر تیمی یعنی چه!

(عکس استاد از این‌جا)

دوست داشتم!
۵

گراسیس ای مسیح فوتبال …

هر خوبی و زیبایی پایان دارد و فوتبال ـ این شبیه‌ترین ورزش به زندگی واقعی ـ هم مستثنا از این قاعده نیست. هنوز بعد از سه روز باور نکرده‌ام که چهار سال باشکوه و رؤیایی به‌پایان رسید …

***

“یک چیزی بود که او (پپ گواردیولا) را متفاوت می‌کرد: او با ایده‌ای کاملا شفاف روی کار آمد و مثل بقیه نبود که تازه شروع به جستجو کند. به گواردیولا گفتم که اگر می‌خواهد مثل مسیح باشد، باید در چه مسیری قراربگیرد: او با ایده‌ی شفافی آمد و با ایده‌ی شفافی هم رفت … ” +

مسیح فوتبال! تعبیر استثنایی سزار لوئیس منوتی مربی تیم قهرمان جهان سال ۱۹۷۸ آرژانتین و مربی سابق بارسلونا از آن‌چه پپ واقعن بود و آن‌چه برای فوتبال دنیا کرد: روزهایی که پپ در بارسا بر سر کار آمد روزهایی بود که فوتبال چرکین و نتیجه‌گرا ـ از جام جهانی مزخرف ۲۰۰۲ به این سو و البته نقاط اوج‌ش پورتو و چلسی آقای خاص و یونان ۲۰۰۴ رهاگل ـ در حال نابود کردن تمامی زیبایی فوتبال بود. ما مجبور بودیم جدال تیم‌هایی با نام‌های بزرگ را نگاه کنیم که تنها کاری که نمی‌کردند حمله کردن و گل زدن بود! بارسای رایکارد تنفسی بود برای علاقه‌مند فوتبال واقعی؛ فوتبالی که نتیجه را پیامد طبیعی زیبا بازی کردن می‌دانست. مدل فوتبال رایکارد در نهایت شکست خورد و رفت و جواهر بی‌بدیل آن روزهای بارسا ـ رونالدینیو ـ هم همراه او. روزی که هواداران بارسا شنیدند کاپیتان سابق کاتالان‌ها از تیم بی بارسا می‌آید و ر‌ه‌بری تیم اول بارسا را برعهده می‌گیرد، همه نگران به روزهای پیش رو فکر می‌کردند. روزهایی که چندان روشن نمی‌رسید. همه فکر می‌کردیم که بازی‌های درخشان بارسای رایکارد و موفقیت‌های او تکرار نمی‌شوند؛ اما پپ کاری کرد که نه فقط رایکارد از یاد رفت که حالا به‌نظر می‌رسد “تکرار”، دیگر حتا با “معجزه” هم ممکن نیست.

حالا چهار سال گذشته و همه‌ی ما برای خداحافظی مرد جوان آن روزها ـ که امروز بر چهره‌ی جذاب و کاریزماتیک‌ش گرد سپید سختی‌های این چهار سال نشسته ـ از ته دل اشک می‌ریزیم …

***

کاپیتان بی‌نظیر بارسا کارلس پویول برای خداحافظی پپ نوشته: “به خاطر همه چیر بسیار متشکریم پپ! تو راه را به ما نشان دادی …” آن‌ها که گزاره‌ها و پست‌های فوتبالی‌ش را دنبال کرده‌اند حتمن یادشان هست چقدر در طول این سال‌ها از بارسای پپ درس زندگی و درس ره‌بری گرفته‌ایم. بارسای پپ برای همه‌ی ما نه فقط معنای فوتبال که معنای زندگی را عوض کرد. چه کسی به‌خوبی پپ می‌توانست این همه درس را به ما بیاموزد؟ پپ واقعن این همه راه را به ما نشان داد:

جادوی خلاقیت در انجام کارهای تکراری!

پپ گواردیولا؛ همیشه راضی از خود ناراضی!

پیروزی در ال‌کلاسیکو: جادوی نبوغ رها از بندهای تاکتیکی

راز موفقیت = ساده انجام دادن کارها! 

مثلث طلایی موفقیت بارسا

زندگی به سبک پپ

موفقیت و شکست هر دو حاصل تلاش همه‌ی اعضای تیم است 

تعریف دقیق نقش ره‌بری سازمان به روایت پپ گواردیولا

انگیزه‌ی درونی بازیکنان بارسا؛ الگویی برای همه‌ی آدم‌ها

سبک ره‌بری در بارسلونا

 مهم‌ترین درس پپ که برای همیشه در زندگی‌م آن را یکی از اصول اساسی زندگی قرار خواهم داد این بود: پپ به ما آموخت که به‌جای رنج بردن از ضعف‌های‌مان ـ به‌ویژه در برابر دیگران ـ از توان‌مندی‌ها و خوب بودن‌مان لذت ببریم. راز پیش‌رفت در زندگی و تاب آوردن در برابر سختی‌های‌ش به‌سادگی همین است …

***

و حالا آخرین درس پپ به‌گمانم در این کاریکاتور سایت گل دات کام (از این‌جا) نشان داده شده است: این‌که طوری زندگی کنی که روز آخر با لبخندی ملیح چراغ‌های تالار افتخارات جاودانگی‌ت را خاموش کنی …

***

گراسیس مسیح فوتبال. ما از تو نه فقط برای لذت ناب فوتبال و نه فقط برای اشک‌ها و لبخندهای این سال‌ها که برای آموختن زندگی ممنونیم. به‌امید آن‌که روزی در کنار تو و تمام ستاره‌های این تیم فراموش‌نشدنی، جشن زیبای فوتبال را بزرگ‌تر از همیشه برگزار کنیم.

یادداشت بسیار بسیار خواندنی دوست عزیزم فرانک مجیدی را هم در این زمینه در یک پزشک از دست ندهید و مخصوصن کلیپ آخرش را …

دوست داشتم!
۱۲

درس‌‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۶۲)

“ما نمی‌خواهیم هیچ چیز را به هیچ کس ثابت کنیم. ما فقط به این باور داریم که می‌توانیم به‌تر از این باشیم و کارهای بیش‌تری انجام بدهیم.” (سسک فابرگاس؛ در مورد موفقیت‌ش در کسب ۳ جام در ۴ ماه با بارسا؛ این‌جا)

سسک به‌زیبایی هر چه تمام‌تر این نکته را به همه‌ی ما یادآوری کرده: برای به‌ترین بودن هیچ سقفی وجود ندارد! کسی جلوی به‌ترین را نگرفته. به‌ترین می‌تواند حتا از خودش هم سبقت بگیرد.

دوست داشتم!
۰

درس‌‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۵۲)

“من هرگز نگران داشتن یک تیم کوچک (از نظر تعداد بازیکن) نیستم. در واقع این می‌تواند برای ما به‌تر باشد. من به بازیکنان‌م اطمینان کامل دارم و فلسفه‌ی من این است که برای هر مشکلی یک راه حل وجود دارد.” (پپ گوآردیولا؛ این‌جا)

با تبریک تولدش و با آرزوی یک برد استثنایی دیگر در ال‌کلاسیکوی ام‌شب. 🙂

دوست داشتم!
۳
خروج از نسخه موبایل