برداشتتان را برایام بنویسید.
آن یک گل لعنتی …
۱- سال ۱۳۷۶: پرسپولیس بهدلیل حضور نیمی از بازیکناناش در اردوی تیم ملی فوتبال و عقب افتادن بازیهایاش از لیگ کنار کشید. استقلال با بازیکنانی کاملا معمولی و بازیهایی بینظیر قهرمان لیگ شد. هیچ وقت برد ۵-۱ فولاد را یادم نمیرود که باعث شد من تصمیم بگیرم استقلالی بشوم.
۲- همان سال ۱۳۷۶: بازی استقلال ـ پلیس عراق در تهران با حضور ۱۲۰ هزار تماشاگر و برد دو بر صفر استقلال. بازی برگشت را هم استقلال یک یک مساوی کرد. یادتان باشد از دقیقهی ۷۵ که علی چینی مصدوم شد، استقلال بهدلیل انجام سه تعویضاش ده نفره بازی کرد و اتفاقا گل مساوی را هم در دقایق پایانی علی موسوی زد.
۳- باز هم همان سال ۱۳۷۶ و مرحلهی گروهی جام باشگاههای آسیا: استقلال با برد الهلال خیلی چیزها را ثابت کرد. تیمی که ستارههایاش محمد مؤمنی و فرهاد مجیدی ۲۰ ساله بودند. استقلال بازی آخر را عمدا باخت تا دوم شود و در نیمه نهایی مقابل دالیان چین بازی کند. حجازی میخواست انتقام شکست ۴-۱ سال قبل پرسپولیس را از این تیم بگیرد.
۴- اردیبهشت ۱۳۷۷؛ مرحلهی نیمه نهایی: رسانهی ملی (!) به بهانهی محرم بازی را پخش نکرد. استقلال ۳-۱ پیش افتاد و بعد با افتضاح پرویز برومند بازی مساوی شد. در وقت اضافه علی موسوی گل طلایی استقلال را زد: ما حالا در فینال بودیم!
۵- یک جمعهی داغ اردیبهشتی: استقلال ۹۰ دقیقه حمله کرد و هر کاری کرد الا گل زدن. سیروس دینمحمدی یک گل بینظیر زد؛ اما این تک گل کم بود: قبلاش جوبیلو ایواتا روی دو کرنر، دو گل زده بود. حسرت همیشگی ما در تمام این سالها، باختن فینال آسیا به دلیل ضعف دروازهبانیمان بوده است؛ آن هم وقتی روی نیمکت ما ـ به گواهی واقعیت و نه نفوذ تمام نشدنی عربها در AFC ـ دروازهبان قرن آسیا نشسته بود …
۶- ناصر حجازی یک هفته بعدتر از آن فینال از استقلال رفت. یک بار دیگر هم به استقلال برگشت؛ اما در تمامی این سالها دوستداشتنیترین تصویر فوتبالی حک شده در ذهن من، همان بازی بینظیر استقلال در فینال جام باشگاههای آسیاست و گریههای بعد از شکست در آن بازی.
۷- و حالا باز هم شنیدن این فعل لعنتی “درگذشت.” درگذشت و رفتن و بازنگشتن و بغضهای ناتمام. اما … دلم خوش است که ناصر حجازی در این روزهای آخر هم با تلاشاش و عشقاش برای زندگی و با صداقت و صراحت تمام نشدنیاش، راز ماندگار شدن در دل مردم را نشان داد: دوست داشتن زندگی، همیشه خود بودن و پاره کردن پردهی ریا و تزویر، لذت بردن از زندگی با وجود تمامی سختیها و عشق بیریا به کمک به دیگران.
در تمامی این سالها حسرت آن یک گل لعنتی فینال جام باشگاههای آسیا ته دل ما سنگینی کرده. امیدوارم خود ناصر حجازی بدون این حسرت دنیا را ترک کرده باشد.
روح بزرگاش شاد. یاد آبیدلیاش هم در دل ما دوستداراناش تا هستیم زنده است.
آگهی گودری در وبلاگ: دعوت به همکاری برای یک پروژه پژوهشی
من برای انجام یک پروژهی راهبردی و پژوهشی در حوزهی آیتی نیازمند به دو نفر همکار هستم. توضیح مختصری دربارهی این پروژه: در این پروژه باید نقش دولت در پشتیبانی از توسعهی کسب و کارهای کوچک و متوسط (SME) در حوزهی آیتی مشخص شود. (مثال بارزش کاری که دولت هند در ایالت بنگلور انجام داده و الان آنجا مرکز آیتی هند شده.) این پروژه، هم یک پروژهی پژوهشی است (یعنی اعضای تیم پروژه باید حتما با اصول روش تحقیق در مدیریت / اقتصاد آشنا باشند) و هم راهبردی محسوب میشود (یعنی آشنایی اولیه با مباحث مدیریت استراتژیک ضروری است.) ضمن اینکه داشتن اطلاعات در زمینهی صنعت آیتی و بهویژه اقتصاد آیتی هم مفید است. این امکان وجود دارد که اگر دانشجوی کارشناسی ارشد هستید، بتوانید هم در این پروژه کار کنید و حقوقتان را بگیرید و هم در صورتی که شرایط مورد نظر کارفرمای ما (که یک مرکز پژوهشی معتبر وابسته به وزارت آیسیتی است) را داشته باشید، با کمک استاد راهنمایتان پایاننامهتان را هم طی این پروژه انجام دهید.
فردی که من به دنبالشان هستم باید ویژگیهای زیر را داشته باشد:
۱٫ حتما دانشجوی ترم دوم به بعد کارشناسی ارشد در یکی از رشتههای مدیریت / مهندسی صنایع / اقتصاد / مدیریت آیتی (یا سایر رشتههای مرتبط که الان به ذهن من نمیرسد) یا فارغالتحصیل کارشناسی ارشد به بالا در یکی از این رشتهها باشد (به دلیل الزام آشنایی با روش تحقیق؛ منتها اگر کسی با تحصیلات کارشناسی هم در کنفرانسها یا ژورنالهای معتبر مدیریت و اقتصاد و مدیریت آیتی مقالهای داشته است، قابل قبول است.)
۲٫ آشنایی با مباحث مدیریت استراتژیک، اقتصاد آیتی و صنعت آیتی کشور یا سابقهی فعالیت در پروژههای پژوهشی حوزهی آیتی مزیت محسوب میشود (لطفا در رزومههایتان “آشنا بودن با فلان موضوع” را ننویسید. اگر رشتهتان مرتبط باشد که یعنی با این مباحث به صورت نسبی آشنایید. اگر در این زمینه کار کرده باشید هم که در سوابق کاری یا پژوهشیتان هست.)
لطفا توجه کنید: رزومهی افرادی که رشتهشان مرتبط نباشد یا شرط اول را نداشته باشند، به هیچ عنوان بررسی نخواهد شد. خواهش میکنم برای وقت همدیگر احترام قائل باشیم.
این پروژه هشت ماهه است و حدودا از اواسط خرداد آغاز میشود. شرکت ما حاسب سیستم یک شرکت معتبر مشاورهی مدیریت و آیتی است، فضای دوستانه و جوان و شادی دارد، بروکراسی اداری (بهمعنای منفی) در آن چندان وجود ندارد و در صورتی که تمایل داشته باشید بهعنوان یک گزینهی خوب برای ادامهی کار پس از پایان این پروژه هم میتواند در نظر گرفته شود.
اگر خواستید با من، سابقهام و پروژههای شرکت محل کارم بیشتر آشنا شوید، میتوانید از اینجا، رزومهام را ببینید.
لطفا رزومههایتان را تا آخر این هفته (جمعه ۵ خرداد) برای من به آدرس ایمیل gozareha روی جیمیل بفرستید. این آگهی را هم لطفا در گودر همخوان کنید تا همهی علاقهمندان آن را ببیند.
پیشاپیبش از همهی دوستان تشکر میکنم.
لینکهای هفته (۳۸)
باز هم تأخیر! امیدوارم تکرار نشود. هفتهی کملینکی نبوده قاعدتا؛ اما همین تأخیر در انتشار پست نشان میدهد که من سرم این روزها خیلی شلوغ است و نرسیدم مطالب هفته را کامل بخوانم. امیدوارم جمعهی این هفته جبران کنم.
پیش از شروع سه نکته:
- لینکهایی که به نظرم باید حتما و تحت هر شرایطی خوانده بشوند را با رنگ قرمز از سایر لینکها متمایز میکنم.
- برای دیدن لینکهای کلیهی قسمتهای قبل، میتوانید به اینجا مراجعه بفرمایید.
- این مجموعه پستها در حکم یک دفترچهی یادداشت مطالب مهم برای من هستند. اگر لینک اخبار را هم میگذارم، برای این است که به نظرم برخی اخبار حداقل تیترشان باید توسط کسانی که در حوزه مشاورهی مدیریت و آیتی فعال هستند، دیده شوند. بنابراین اگر تعداد لینکها زیاد هستند، اولا ببخشید و ثانیا اینکه حداقل به تیترها نگاهی بیاندازید؛ ضرر نمیکنید!
مدیریت:
۱۰ تخممرغ در چند دقیقه آبپز میشود؟، چرا باید تیم بسازیم؟ و معرفی کتاب: دمدراز (امیر مهرانی)
دو نکته در تغییر فرآیند و سه تعریفی که گاه اشتباه میشوند (مهدی عرب عامری)
نکاتی که لازم است برای ثبت شرکتتان بدانید (مهم و مفید) و تبلیغات موثر در مطبوعات (وبلاگ همینا)
آسمان مهندسی نرمافزار (در مورد مشاوره هم معنادار است!) (مجید آواژ؛ روزنوشتههای بهساد)
رسمی یا صمیمی؟ (توضیح نمیدم؛ اینو بخونید حتما) (علی واحد؛ وبلاگ رادمان)
ساخت یک محصول نیمه کاره بهتر از محصول کامل ناکارآمد (دنیای چابک)
سه نکته برای اینکه ایدههایتان شنیده شود (محمد سالاری)
فناوری اطلاعات:
نتبوکهای خورشیدی سامسونگ در راهند و پست کردن همهچیز در توییر با twi.tt (مهرداد نایب)
معرفی کتاب فلسفهی تکنولوژی (جواد افتاده؛ رسانههای اجتماعی)
حرف کی جذابتره! (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)
ایران در قعر نمودار سرعت دسترسی به اینترنت
به جای کارت بانکی انگشتتان را همراه داشته باشید
همهی آنچه باید درباره تبلتها بدانید! (گزارش خواندنی دربارهی بازار این روزها جذاب تبلتها)
دولت آمریکا، پیشگام تدوین استراتژی جهانی برای فضای مجازی
اقتصاد:
جنایت و مکافات: لطفن پیش از تکرار کلیشه کمی بخوانید! (دربارهی اقتصاد جرم) و خطاهای سیاستگذاری وزارت بهداشت (حامد قدوسی)
تجدید نظر در تجدید پذیر (آیا انرژی باد پاک است؟) (نکتهی جالبی که احسان اردستانی دربارهی انرژیهای تجدید نظر گفته)
به جرم ثروتمند بودن (یادداشت مهمان) (دربارهی جرم بودن ثروتمند بودن از نظر ایرانیها) (وبلاگ مدیر رسانه)
آیا قصاص باعث کاهش احتمال ارتکاب به جرم میشود؟ (نیام یراقی در نقد یادداشت حامد دربارهی اقتصاد جرم)
اشتباه بزرگ بن لادن (یادداشت جالبی است. “ارزشمندترین دارایی بلندمدت کشور آمریکا «جذب بهترین افراد از سراسر دنیا و فراهم کردن محیطی برای آنها است که بتوانند خلاقیت خود را شکوفا کنند.»” دقیقا اشتباه بنلادن این بود که نفهمید قدرت آمریکا در این است و نه قدرت سختافزاری که او میخواست نابودش کند.)
هدفمند کردن یارانهها و جای خالی بهرهوری (علی دادپی)
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
پای کار نشستن (مثل من و حامد متعهد باشید!) (حامد قدوسی)
پ.ن. ۱. لطفا اگر وبلاگی، پستی یا مطلبی را من ندیده بودم یا نمیشناسم، کامنت بگذارید و معرفی بفرمایید برای یادگیری بیشتر.
پ.ن.۲. اگر دوست داشتید توئیتر گزارهها را برای دیدن ایدهها و حال و احوال روزانهی من و گودر گزارهها را برای دیدن متن کامل این مطالب و سایر مقالات و اخبار مربوط به مدیریت، مشاوره، فناوری اطلاعات و البته اقتصاد، روانشناسی و جامعهشناسی (و گاهی هم که خیلی هیجانزده میشوم، علم و طنز و چیزهای دیگر!) دنبال کنید.
مقالهی هفته (۱۰): آماده باشید!
“چرا ما ندیدیم که این داره به ما نزدیک میشه؟” اغلب مدیران تازه وقتی کار از کار گذشته این سؤال را از خودشان میپرسند. مشکل کار کجاست؟ چرا همیشه سازمانها و مدیرانشان غافلگیر میشوند؟ لئونارد فولد نویسندهی مقالهی این هفته معتقد است به یک دلیل ساده: آنها طبیعتا انتظارش را ندارند و دقیقا اشکال کارشان هم همین است: آنها هیچ سیستم هشداردهندهای ندارند که در زمان مناسب به آنها اخطار بدهد که چه خبر است یا چه خبری خواهد شد!
آقای فولد برای فرار از مشکل همیشگیِ غافلگیر شدن، یک راهحل سه مرحلهای پیشنهاد میکند:
- آیندههای خاص را پیشبینی کنید: حالا این یعنی چه؟ تا حالا اسم “برنامهریزی سناریو” به گوشتان خورده؟ برنامهریزی سناریو یعنی شما چند وضعیت مختلف را دربارهی یک موضوع خاص (مثلا رقابت در بازار) در نظر میگیرید و سعی میکنید واکنشهای متناسب و اثربخشی را که در صورت پیش آمدن هر کدام از آن حالتها باید نشان دهید را تعیین کنید. مثالی که در این مقاله مطرح شده: ویزا کارت در دههی ۹۰ بهیکباره با موجه ورود استارت ـ آپهای اینترنتی روبرو شد. پیشبینیهای اولیه حاکی از این بود که ویزا ممکن است در کوتاه مدت حتا تا ۱۰ درصد سهم بازارش را از دست بدهد. تهدید، جدی بود! برای مقابله با این تهدید، تیم استراتژی و هوشمندی کسب و کار ویزا چهار سناریوی احتمالی را در نظر گرفتند: از حملهی شدید استارت ـ آپهای پرداخت اعتباری تا شکست کامل این استارت ـ آپها. هر کدام از این سناریوها روی یک استوریبورد جداگانه ترسیم شد و رقبای خاص و نتایج احتمالی هم روی هر سناریو مشخص شدند. ویزا چند معیار را بهعنوان سیگنال نشاندهندهی رخ دادن هر یک از سناریوها دنبال کرد (مقاله را بخوانید) و سرانجام در سال ۲۰۰۱ متوجه شد که قضیهی تهدید، جدی است. پس سریعا وارد این بازار شد. پس گام اول شد: تعیین سناریوهای احتمالی و معیارهای نشاندهندهی رخ دادن هر سناریو.
- برای پایش معیارهای سنجش سناریوها، کشیک تعیین کنید! ویزا اگر گروه مشخصی را برای پایش معیارهای مشخص شده برای سناریوها نمیگذاشت، چه اتفاقی میافتاد؟ اما همهی ماجرا این نیست. فولد مثال شرکت مخابراتی را میآورد که در آن، یکی از کارکنان وقتی در جلسهای اتفاقی شنید که کارشناس شرکت رقیب دارد در مورد استراتژیهای آیندهشان چه میگوید، این اطلاعات را در قالب یک گزارش تحلیلی منظم و در اینترانت شرکت خودشان منتشر کرد! وقتی این اطلاعات مهم روی شبکهی داخلی شرکت باشند، سایر افراد هم میتوانند دربارهی آنها بحث و بررسی یا قضاوت کنند. حتا میشود رأی گرفت که آیا اطلاعات جمعآوری شده درستاند یا خیر؟ در این مورد خاص، رؤسای شرکت قبلا در مورد استراتژی جدید رقیب چیزهایی شنیده بودند؛ اما گزارش آن کارشناس باعث شد که متوجه شوند خطر، کاملا جدی است.
- سرعت تصمیمگیری را افزایش دهید: هوشمندی تنها وقتی یک دارایی است که از آن استفاده شود. همهی شرکتها به پیروزی در رقابت، بازار یا عرضهی محصول جدید میاندیشند؛ اما عجیب است که اغلب آنها در برابر یک مشکل یا فرصت چقدر کند عمل میکنند. برای حل این مشکل، باید سریع واکنش بدهیم و برای سریع تصمیم گرفتن، باید از قبل بدانیم چگونه سریع تصمیم بگیریم: مطالعه و درک و تحلیل سریع دادههای در دسترس و تصمیمگیری براساس این تحلیل. این کار نیازمند تمرین است. برای تمرین کردن میشود از “بازی کردن” کمک گرفت! مثلا در یک شرکت مواد غذایی، برای تعیین استراتژی شرکت در عرضهی یک سس جدید، ابتدا مدیران شرکت به دو دسته تقسیم شدند. یک عده مدیران شرکت رقیب شدند و یک عده هم مدیران شرکت خودشان. بعد مدیران شرکت اصلی، شروع کردند به امتحان کردن انواع استراتژیهای رقابتی و مدیرانی که حالا عضو شرکت رقیب محسوب میشدند واکنش نشان دادند. به این ترتیب هر دو گروه ماهیت تصمیمات خود و دیگران را بهخوبی درک کردند و بعد، استراتژی ارتقایی (Promotional Strategy) طراحی کردند که باعث شد سهم بازار شرکتشان حدود ۷-۸ درصد افزایش یابد.
اگر دفعهی بعدی هم پرسیدید: “ئه؟ چرا اینطوری شد؟” حواستان باشد که عالم بیعمل بودهاید و بخششی در کار نیست!
مقالهی این هفته در شمارهی نوامبر ۲۰۰۳ هاروارد بیزینس ریویو چاپ شده و دو صفحه هم بیشتر نیست. از اینجا دانلودش کنید.
چگونه به صورت استراتژیک فکر کنیم؟
نویسنده: ماکیل واتکینز؛ مترجم: علی نعمتی شهاب
آیا متفکران بزرگ استراتژیک به دنیا میآیند یا ساخته میشوند؟ پاسخ هر دو سؤال آری است: آری آدمها در بخشی از طیف استعداد ذاتی قرار میگیرند و آری، شما میتوانید این استعداد را توسعه دهید. اما چگونه؟
روشهای تقویت توانایی تفکر استراتژیک شامل موارد زیر هستند:
- غرق شدن در موضوع: غرق شدن کامل در موضوع بهترین راه برای یاد گرفتن یک زبان جدید است. این روش، بهترین راه برای سنجیدن محیطهای پیچیده کسب و کار نیز هست. غرق شدن در موضوع ضروری است؛ چرا که افراد نیازمند “زمان قابل توجهی برای “خیس خوردن (Soak Time)” در یک محیط هستند تا بتوانند مدلهای قدرتمندی را بسازند. این بینش همچنین خطرهای جابهجایی افراد از از سازمانی به سازمان دیگر و از شغلی به شغل دیگر را پررنگ میکند؛ چرا که هیچ زمانی برای تسلط یافتن بر هسته پویای یک کسب و کار جدید وجود نخواهد داشت.
- شاگردی کردن: مانند بسیاری از هنرها، یکی از بهترین راههای یاد گرفتن اینکه چطور به شکل استراتژیک بیندیشیم، همکاری نزدیک با اساتید این هنر در روابطی همانند رابطهی شاگردی است. چنین رویکردی، محیط کمخطری را فراهم میکند که در آن افراد تازهکار میتوانند کار افراد پرتجربه و حرفهای را را ببینند و از آن یاد بگیرند و از این راه، روش خاص تفکر خود را به دست آورند.
- شبیهسازی: نرمافزارهای شبیهساز کسب و کار، ابزار بسیاری مناسبی برای توسعه بینش افراد نسبت به روابط میان متغیرهایی که عملکرد سازمان را تحت تأثیر خود قرار میدهند است. آنها محیطی را پدید میآورند که در آنها “پیچیدگی، قابل مدیریت” است. بدین ترتیب در این نرمافزارها، مدیران میتوانند تجربیاتی ایمن و بدون خطر را کسب کنند و از این طریق، دیدگاه خوبی را نسبت به روابط علّی و معلولی به دست آورند. در محیطهای شبیه سازی شده برخلاف دنیای واقعی اگر در بار اول جواب نگرفتید، میتوانید همه چیز را به جای اولاش برگردانید و از اول شروع کنید.
- یاد گرفتن نظریهی بازیها: نظریهی بازیها مطالعه “بازیهایی” است که در آنها بازیگران هوشمند با منافعی متضاد میتوانند حرکتهایی را به جلو و علیه منافع دیگران انجام دهند که به یک پیامد (Pay-off) ختم میشود. فرار کردن از نظریهی بازیها کار بسیار آسانی و قابل توجیهی است؛ چرا که این نظریه مملو است از جزئیات ریاضیواری که بسیاری از آنها نمیتوانند در موقعیتهای دنیای واقعی به کار برده شوند. اما روشهای بسیار مناسبی نیز در این نظریه برای تحلیل موقعیتها و اینکه چطور باید با هر یک روبرو شوید، وجود دارند.
- آموزش مبتنی بر مطالعات موردی: شما میتوانید سرعت توسعهی تفکر استراتژیکتان را با قرار دادن خود در معرض طیف گستردهای از موارد (Case) واقعی افزایش دهید و به خودتان اجازه بدهید به تجربیات واکنش نشان دهید تا بتوانید از این طریق درسهای جدیدی را یاد بگیرید. تحقیقات پیشنهاد میکنند که این روش برخورد با عصارهی واقعیتها به صورت خاص وقتی بسیار مفید است که چند موقعیت واقعی مشابه که دارای تفاوتهای اندکی با هم هستند (و این تفاوتهای اندک نتایج بسیار متفاوتی را پدید آوردهالند) با یکدیگر مقایسه شوند.
- شکلدهی دوباره به دیدگاهها: این اصطلاح از نظر لغوی به معنی انجام تمریناتی است که عادتهای جدیدی را برای ذهن به وجود میآورند. یک مثال خوب تمرین “رفتن به بالکن” است که توسط ویلیام اوری توسعه داده شده است. وی به مذاکرهکنندگان توصیه میکند خود را تحت نظم و ترتیب درآورند ـ بدون توجه به اینکه مذاکرات چقدر طولانی و سخت هستند ـ و اینکه به صورت ادواری یک قدم به عقب برگردند و “به بالکن بروند” تا بفهمند که چه اتفاقی افتاده است و چرا و براساس این دیدگاه، استراتژیهای جدیدی را به کار بگیرند. این کار، روشی مناسب برای توسعه توانایی خودتان برای حرکت در سطوح مختلف تجرید (Abstraction) است. مثال دیگر، مثال معماری است که در آن هر زمانی که شما وارد یک ساختمان یا فضای دفتری جدید میشوید، به این فکر میکنید که چگونه باید فضای موجود را تغییر دهید تا آن را محیط جذابتری برای کار یا زندگیتان سازید. این تمرین بهویژه برای توسعه توانایی تخیل (Visioning) بسیار مناسب است.
پ.ن. مدتی است به انتشار مجموعه ترجمههای منتشر شده در این وبلاگ همراه با مجموعهی مشابهی از مقالات مربوط به کار حرفهای و بهرهوری شغلی که ترجمه کردهام (و هنوز اینجا منتشر نشده) در قالب کتاب فکر میکنم. با توجه به استقبالی که از برخی از این مقالات روی وب شده (از جمله آمار هیت فید و خود وبلاگ یا کپی پیستهایی که در سطح وب شدهاند!)، به نظرم اینطوری افراد بیشتری میتوانند از این مقالات استفاده کنند. مشخصتر بگویم دنبال ناشر میگردم. اگر کسی از خوانندگان محترم این وبلاگ میتواند در این زمینه به من کمک کند، لطفا از طریق پست الکترونیکی من به نشانی gozareha@gmail.com یا صفحهی تماس با من در این زمینه به من اطلاع دهد. پیشاپیش متشکرم.
حرفهای بودن یعنی چه؟
یکی از دسته موضوعات اصلی این وبلاگ و البته موضوعات مورد علاقهی من، کار حرفهای است. اینکه شما هر جا که کار بکنید، به صورت عمومی و فارغ از ویژگیهای محل کارتان نیازمند رعایت برخی اصول اولیه هستید تا بشود بهعنوان یک آدم حرفهای شما را شناخت. اما یک سؤال خوب این است که اصلا حرفهای بودن یعنی چه؟ پاسخ این سؤال را خانم فیونا چرنیاوسکا در این مقالهی خواندنی دادهاند که خلاصهی آن را با هم مرور میکنیم:
اغلب تعاریف، حرفهای بودن را تنها به صورت تصدی یک شغل مینگرند:
- داشتن دانش تخصصی منحصر به فردی که توسط آموزش ایجاد شده است.
- فردی که مسئولیت ایجاد اطمینان نسبت به کاربرد دانش ـ و هر جا که لازم بود ـ اصول اخلاقی را برعهده دارد.
اما آیا این تعاریف کامل هستند؟ خیر. مهمترین اشکال این تعاریف این است که در بسیاری از حوزههای کاری از جمله در مشاوره، حوزههای دانشی مشخصی که بتوان گفت فرد با فرا گرفتن آنها، دیگر نیازی به یاد گرفتن چیز جدیدی ندارد، وجود ندارد. بهویژه اینکه خیلی از مشاغل، اصلا با تولید دانش و ایدههای جدید سر و کار دارند. بنابراین باید تعریف جامعتری برای حرفهای بودن یافت.
از نظر خانم فیونا حرفهای بودن سه جنبه دارد:
اول ـ همان تعریف عام حرفهای بودن به معنای تصدی یک شغل: مثلا تعریف ویکیپدیا را ببینید: یک حرفه، موقعیتی است که با آموزشهای تخصصی (با هدف فراهم آوردن توانایی ارایهی مشاوره و خدمات به دیگران در قبال دریافت یک دستمزد مشخص ـ و فارغ از دیگر منافع شغلی ـ)، به دست میآید.”
دوم ـ حرفهای بودن بهعنوان یک سبک (Style): دیکشنری بیزینس حرفهای بودن را اینگونه تعریف میکند: “مراقبت دقیق از خود برای داشتن رفتار متواضعانه و صادقانه و مسئولیتپذیری در قبال مشتریان و همکاران همراه با رعایت بالاترین سطوح انتظارات تجاری و قانونی.”
سوم ـ تعریف شخصی خانم فیونا: “حرفهای بودن یعنی انجام بهترین کاری که میتوانید، وقتی که علاقهای به کارتان ندارید.” تمام مشکلات به جای خود؛ یک آدم حرفهای همیشه بهترین و عالیترین خروجی را تولید میکند.
پ.ن. تعریف سه از نظر من هم کاملترین تعریف است!
سهم من: نیستی تو …
من به جستجوی تو
و در آستانهی باغ و
پنجره و
زمستان و
آینه و
دیدار و
کوچه و
اقیانوس و
رود …
اما تو نبودی
ای کاش سهم من این نبود …
سهیل محمودی
گزارهها (۷۹)
اگر چیز عجیبی را در طول یک روز کشف نکردید، آن روز را اصلا جزو عمرتان به حساب نیاورید!
جان ا. ویلر
درسهایی از فوتبال برای کسب و کار (۲۰)
“کاری که همیشه میخواستهام انجام دهم بازی برای یونایتد است و خوشاقبال بودهام که این کار را ۲۰ سال است انجام میدهم. عالی است که بدانم هنوز به موفقیت تیم کمک میکنم و حس میکنم داخل و خارج از میدان کارهای زیادی میتوانم انجام دهم.” (رایان گیگز؛ اینجا)
رایان گیگز اسطورهی زندهی (!) باشگاه منچستر یونایتد، غیر از حضور خودش در سطح اول فوتبال دنیا در سن ۳۷ سالگی که نشاندهندهی اهمیت ثبات داشتن در زندگی شغلی است، درس دیگری را هم به مدیران و رهبران سازمانها میدهد: مهم است که فرد بداند در موفقیت سازمان یا تیمی که عضو آن است تأثیرگذار است و هنوز کارهای زیادی باقی مانده که باید انجامشان بدهد! این برعهدهی شماست که این احساس را در فرد ایجاد کنید.