گمشدهی همین حوالی …
آنقدر پرسه میزنم این کوچه را که
ـ تا ـ
باور کنی که گمشدهی این حوالیام
من که به رستخیز زبان وا نمیکنم
فریاد میشوم که:
بدون تو خالیام!
محمد علی بهمنی
آنقدر پرسه میزنم این کوچه را که
ـ تا ـ
باور کنی که گمشدهی این حوالیام
من که به رستخیز زبان وا نمیکنم
فریاد میشوم که:
بدون تو خالیام!
محمد علی بهمنی
امشب الکلاسیکوی برگشت سوپر کاپ اسپانیا برگزار میشود. به این مناسبت قصد دارم به موضوع جالبی نگاه کنم که بهنوعی فلسفهی رقابت مربیان این دو تیم محسوب میشود. نکتهای که البته فارغ از بحث رقابت، در زندگی همهی ما انسانها هم نمود بسیار زیادی دارد.
به نوع رفتار پپ گوآردیولا و مورینیو توجه کنید:
۱- استراتژی مورینیو ـ تحقیر: برای مورینیو همیشه رقبا هیچاند. او و تیماش همیشه برترند؛ چه ببرند و چه ببازند. تنها نقش رقیب (و در واقع تنها خوبی رقیب) این است که وجود دارد تا آقای خاص با قدرت بیپایانشان تحقیرش کنند و بعد سرمست از پیروزی، از توانمندی خودشان لذت ببرند. در این استراتژی رقابت، حریف فقط بهدرد تحقیر شدن میخورد؛ بنابراین اگر رقیب تحقیر نشد و یا بدتر شما را با ۵ گل نابود کرد، آنوقت عوامل خارجی ـ مثل داور و یوفا و … ـ هستند که باعث باخت شما شدهاند. در استراتژی مورینیو، بدون رقیب آدم نمیتواند از خوبیها و تواناییهای خودش لذت ببرد. بنابراین وقتی به رقیبی برخورد کنی که نمیتوانی بر او پیروز شوی و وقتی که زندگیات آنطوری پیش نمیرود که فکر میکنی باید پیش برود (یعنی بهنوعی شکست در زندگی!)، این دیدگاهات میشود بزرگترین عامل تخریبی روحیه برای خودت.
۲- استراتژی پپ ـ لذت بردن از توانایی خود: پپ اما جور دیگری فکر میکند. پپ معتقد است در درجهی اول باید از خوبیها و توانمندیهای خودمان لذت ببریم؛ چه رقیبی باشد و چه نباشد. وقتی اینطوری به قضیه نگاه کنیم، آنوقت رقابت هم میشود آزمونی برای سنجیدن میزان این توانایی در عمل. اگر رقیب را بردیم، یعنی واقعا تواناییمان بیشتر از رقیب بوده و این یعنی لذت مضاعف؛ ولی حتا اگر هم نبردیم، آنوقت توانایی ما زیر سؤال نمیرود: رقیب قدرت بیشتری داشته. ما حالا فرصت داریم که روی بهتر شدنمان برای رسیدن به رقیب تمرکز کنیم و لذت تلاش برای بهتر شدن، میشود لذت مضاعفمان! بنابراین در استراتژی پپ، همیشه آدم از چیزی که هست لذت میبرد؛ نه از لذتی که دیگران با تحقیر شدنشان تقدیماش میکنند. و این یعنی اینطوری زندگی کردن، شکست ندارد.
میخواهم بگویم که این دو نوع نگاه فقط در رقابت معنادار نیستند. خیلی از ما در زندگی ـ و بهویژه زندگی شغلی ـ مانند مورینیو فکر میکنیم و رفتارهایمان را شکل میدهیم: اینکه همیشه استعدادهای ما کشف نشده، اینکه من خواستم فلان کار را برای سازمانام انجام بدهم و نشد و نگذاشتند، اینکه بهتر بودن من یعنی اینکه تو بدتری (!) و خیلی رفتارهای زشت دیگر در محیط کار و حتا زندگی جلوههایی از همین نگاه مورینیویی هستند.
در مقابل اگر من بپذیرم که با توجه به سیر زندگیام همین نقطهای که الان در آن قرار گرفتم، نقطهی بهینهای برای من است، اگر حسرت گذشته و حرص آینده را نخورم و سعی کنم از چیزی که هستم لذت ببرم و البته اگر از یاد نبرم که من هنوز آدم کاملی نیستم و جا برای بهتر شدن و کسب تواناییهای جدید هنوز هم وجود دارد، آنوقت زندگی با تمام سختیهایاش برایام شیرین میشود!
بنابراین انتخاب با خود ماست که چطور بهزندگی نگاه کنیم و چطور زندگی کنیم: زندگی به سبک پپ یا خوزه!؟
پ.ن. با آرزوی پیروزی مجدد مکتب توتال فوتبال بارسای پپ بر مورینیوی خود ـ تخریبگر!
در گشت و گذار در اینترنت این اتفاقی به این سایت برخوردم که در صفحهی اولاش خود را یک شبکهی اجتماعی برای متخصصان و تحلیلگران کسب و کار معرفی کرده است. این شاید خیلی موضوع جدیدی نباشد؛ اما وقتی به صفحهی خدمات این سایت مراجعه میکنید ماجرا بسیار جالب میشود. خدمت اصلی این سایت بهبود چارچوبها و متدولوژیهای شرکتهای مشاور و استقرار سیستم مدیریت پروژه در آنها است. اینطوری که از شرح خدماتاش بر میآید این کار شامل مواردی مثل اینهاست:
شاید بهنوعی اسم این کار را بتوان گذاشت مشاورهی مشاورهی مدیریت!
بعد از نمودار زیبایی (!) که در پست قبلی دیدیم، اینجا با هم برخی شعارهای جذاب دیگر را در قالب متنی مرور میکنیم:
باز هم از پست قبل یادآوری میکنم که کاش از این شعارها برای بهتر کردن خودمان و زندگی شغلی و شخصیمان بهره بگیریم.
پیش از آغاز: حقیقتا این مقالهی نسبتا طولانی یکی از جذابترین و زیباترین مقالاتی بوده که تا به امروز ترجمه کردم. خواهش میکنم وقت بگذارید و تکتک کلمات انرژیبخشاش را بخوانید. پیتر برگمان با نوشتههای بینظیرش، قطعا یکی از قهرمانان زندگی من است!
نویسنده: پیتر برگمان / مترجم: علی نعمتی شهاب
وقتی جیم وولفنزون یک دانشجوی سال دوم در دانشگاه سیدنی بود، یک روز دوستی به نام روپرت بلیگ ـ کاپیتان تیم شمشیربازی دانشگاه ـ از او پرسید که آیا میتواند فردای آن روز در مسابقات شمشیربازی دانشگاههای کشور در ملبورن مسابقه بدهد؟
جیم گفت: “تو دیوونه شدی. من تا حالا اصلا شمشیر رو لمس هم نکردم!”
اما روپرت دیوانه نبود؛ تنها ناراحت بود. یکی از اعضای تیم او بیمار شده بود و روپرت باید فردی را جایگزین او میکرد تا بتواند در آن مسابقات شرکت کند.
یک مسئلهی مهمتر هم وجود داشت. جیم پول سفر به ملبورن و هیچ شانسی برای موفقیت نداشت.
اما او گفت: “خیلی خوب؛ باشه. یک کاریاش میکنیم.”، پول سفر را از پدر و مادرش قرض گرفت و هر چیزی را که میتوانست از همتیمیهای جدیدش در یک جلسهی تمرین در ملبورن یاد گرفت.
چه داستان عجیبی میشد اگر جیم یک استعداد کشفنشده بود که همهی رقبایاش را میبرد. اما واقعیت اینطوری نبود. جیم همهی مسابقهها را بدون کسب حتا یک امتیاز باخت!
اما او هنوز هم در خاطرات خواندنیاش “یک زندگی جهانی” مینویسد: “من سعی کردم روشهای جدیدی برای گرفتن امتیاز از حریف ابداع کنم … یادم نمیآید قبل از این تجربه، لحظاتی چنین مفرح داشته باشم.”
با وجود باختهایاش تیم او قهرمان مسابقات شد. و جیم هم برای سالها به شمشیربازی چسبید، بهشکل ناگهانی در مسابقات شمشیربازی المپیک ۱۹۵۶ شرکت کرد و از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۵ رئیس بانک جهانی شد.
اما تجربهی شمشیربازی جیم، چه تأثیری بر زندگی شایستهی احترام اقتصادی و سیاسی او گذاشت؟ همه جور تأثیری.
هر داستان زندگی با معیارهای بینهایت زیادی که بر سرنوشت آن فرد تأثیرگذارند، پیچیده میشود. البته گروهی از الگوها وجود دارند که ما معمولا براساس آنها با تجربیاتمان روبرو میشویم. در طول زمان این الگوها، آیندهی ما را رقم میزنند.
برای بسیاری از ما، الگوهایمان میتوانند خیلی زود در زندگیمان روشن شوند. الگوهای جیم ـ چیزهایی که باعث شدند جیم به موفقیتهای شخصی، اقتصادی و سیاسی قابل توجهی برسد ـ در شکستهای او در شمشیربازیاش نهفته بودند.
اول چند تا اعتراف بکنم: من جیم را مدت زیادی است که میشناسم و همیشه شیفتهی او بودهام. البته این شیفتگی تنها به دلیل موفقیتهای او نبوده است؛ بلکه برای یگانگی شخصیت او بهعنوان یک فرد و بهعنوان یک رهبر بوده است. او همیشه در فهرست کوتاه آدمهایی بوده که من همیشه دوست داشتم وقتی بزرگ شدم، مثل آنها باشم. من هنوز هم دارم برای تحقق این آرزو تلاش میکنم!
خوب چه الگویی پشت موفقیت جیم بود؟
روانشناسان احتمالا بر نوع تربیت او تمرکز میکنند. او در فقر بزرگ شد و در ترکیب پویایی از عدم امنیت و آرزومندی که زیربنای بسیاری از داستانهای موفقیت است، رشد یافت. مربیان راه و روش زندگی (Life Coachs) ممکن است به اشتیاق او برای پذیرش موقعیتهایی که از دسترس او خارج بودند و آغوش همیشه باز او برای دریافت کمک از دیگران اشاره کنند. مطمئنا مشاوران هم مدعی میشوند که جزیی از این موفقیت بودهاند.
اما منبع اصلی موفقیت جیم ذهن تحلیلگر او و روش نظاممند او برای حل مسائل بود. او خود را وسط یک مهلکه میانداخت، موقعیت را ارزیابی میکرد، تلاش میکرد سیستم را بشناسد و کشف کند که سیستم دارد از این راه به کجا میرود. او کمترین تعداد اقداماتی را که بزرگترین تأثیر ممکن را میگذاشتند تعیین میکرد و بعد بهسراغ اجرای آنها میرفت.
با این حال احتمالا استادان او در هاروارد با این گزاره موافقاند که اگر او واقعا تواناییاش را نداشت نمیتوانست به همه چیز برسد. جیم باهوش و بامهارت بود. او بهسختی کار میکرد و هیچ وقت از یاد گرفتن دست نمیکشید. البته داستان سفر او به ملبورن برای شمشیرسازی داستانی دراماتیک است؛ اما موفقیت او بهعنوان یک شمیرباز ـ و البته یک رهبر اقتصادی و جهانی ـ در فاصلهی میان آن مسابقات و المپیک نهفته است. او سالها برای بهبود مهارتها و افزایش استعدادش بهسختی تلاش کرد.
احتمالا الگوی موفقیت جیم در واقع یک معادله است: جیم = شخصیت یگانه + عدم امنیت + آرزومندی + بله گفتن + کمک خواستن + حل مسئله + خوشبینی + روابط + قابلیت داشتن. میبینید! همانطور که گفتم، هر داستان زندگی بسیار پیچیده است!
با این حال هر چقدر بیشتر در مورد جیم فکر میکنم، بیشتر متوجه سادگی موفقیت او میشوم. یک نیروی پنهان تصمیمگیری او را به پیش میبرد. این، کلیدِ حل آن معادله بود. بدون این نیرو، استعداد بینظیر جیم به هدر میرفت.
این دقیقا کلیدیترین سؤال است.
اغلب انسانها وقتی که موقعیتی جدید، برداشتن گام بعدی یا تصمیمگیری را بررسی میکنند، میپرسند: “آیا موفق خواهم شد!؟”
اما جیم سؤال دیگری پرسید: “آیا ارزش ریسکاش را دارد؟”
تفاوت میان این دو سؤال تفاوت میان هیچ وقت شمشیربازی نکردن و شمشیربازی در المپیک است. وقتی روپرت از جیم خواست تا در مسابقات قهرمانی شرکت کند، هیچ شانسی برای موفقیت وجود نداشت. شکست، نتیجهای غیرقابل اجتناب بود. اما آیا ارزش ریسکاش را داشت؟ برای جیم مطمئنا بله.
رویکرد جیم در زندگی پذیرش ریسکها، یادگیری از آنها و استفاده از این دانش برای درک و تحلیل ریسک بعدی بود. شکست جزیی غیرقابل انکار از استراتژی او است.
ریسکپذیری واقعا نیازمند شکست است. شما باید بهاندازهی کافی از شکست بترسید تا بهسختی کار کنید و از روبرو شدن با ریسکها سربلند بیرون بیایید؛ اما در عین حال نه اینقدر که باعث شود از همان ابتدا هیچ ریسکی نکنید. اگر از عینک یادگیری نگاه کنیم، شکست حداقل بهاندازهی موفقیت مفید است. کار کردن روی چیزهایی که مطمئن هستید بهسرانجام میرسند، چیزهایی را که میتوانید به آنها برسید بهشدت محدود میکنند. بهجای آن ریسکپذیر باشید و ببینید چه رخ میدهد.
پس از پایان دورهی ریاستاش بر بانک جهانی، رئیس جمهور وقت ایالات متحده جورج بوش پسر از او خواست تا نمایندهی ویژهی او در مذاکرات صلح خاورمیانه با محوریت مسائل نوار غزه باشد. اگر او میپرسید که “آیا نتیجهبخش است؟” هرگز با چنین کاری موافقت نمیکرد. اما به جای آن او تنها سؤالی را که مهم بود پرسید: “ارزشاش را دارد؟” و آن پست را پذیرفت.
خوب باز هم تأخیر چند ساعته! فقط باید شادمانی عمیق خودم را از خوب شدن کامل دوست عزیزمان امیر مهرانی و مرخصیاش از بیمارستان ابراز کنم. امیدوارم دیگه از این اتفاقات بد برای هیچ کس نیفته و البته امیر هم بهزودی دوباره شروع کنه به نوشتن که توی لینکهای هفته جای The Coach خیلی خالیه!
پیش از شروع سه نکته:
جامعهشناسی، روانشناسی و کار حرفهای:
چشمانداز برای عمر کاری (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی)
چقدر کار میکنید؟ (نادر خرمیراد)
افسردگی شکل مغز را تغییر میدهد
کار کردن در دفاتر اداری جدید مغز را مختل میکند (ما رو میگه!؟ :))
استفاده از اینترنت انسانها را اجتماعیتر میکند (واقعا!؟)
مدیریت:
چگونه کارکنان لایق را ناتوان سازیم؟ (یک خاطرهی فوقالعاده جالب و خواندنی از استاد پرویز درگی)
برنامههای مدیریتی در PMBOK و مدیریت ریسک که می گن یعنی چی؟ (انصافا از تکتک مطالب نادر چیزهای جدیدی یاد میگیرم.) (نادر خرمیراد)
راهکارهای پرداخت حقوق در شرایط بحران نقدینگی (آقای آواژ روش پرداخت حقوق در بهساد را توضیح دادند. میتونه الگو باشه برای بقیهی شرکتها؛ ولی خوب لزوما برای هر شرکتی مناسب نیست.)
از جلسات یادگیری غافل نشوید (مهدی عرب عامری؛ PMPlus)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
مرور وبلاگها:
پاک کردن ایمیلهای حجیم در جیمیل (Gmail) (البته در واقع معرفی ابزاری برای یافتن ایمیلهای حجیم در جیمیل و بعد پاک کردن آنها! این از نظر من که شدیدا با حجم باقیماندهی جیمیلام مشکل دارم، بهترین مطلب این هفته است.) و دسترسی بدون اینترنت به وبلاگ سازمانی (یک تجربهی جالب در مورد راهاندازی یک وبلاگ داخل سازمان) (محمود حقوردی؛ حرفه روابط عمومی)
چگونه میتوان کاربر حرفهای گوگل پلاس شد؟ (یک پزشک)
بورس تحصیلی با توییتر و جنگ شبکههای اجتماعی (اینفوگرافی) (مقایسهی نسبتا جامع امکانات اصلیترین شبکههای اجتماعی دنیا) (جواد افتاده؛ رسانههای اجتماعی)
۵ افسانهی رایج دربارهی رسانهها (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)
گوگل دیکشنری هم به پایان راه رسید (مهرداد نایب؛ ویزویز)
تکامل زبانهای برنامهنویسی (اینفوگراف) (بسیار بسیار جالب و حتما یکی از بهترین مطالب این هفته) (مجلهی اینترنتی گویا آیتی)
اینترنت تا سال ۲۰۱۵ (اینفوگرافی سیسکو) (بسیار بسیار جالب!) (علی اسماعیلزاده؛ بهترین ارتباط)
توییتر هم بالاخره راست به چپ شد! (دیگه اگر متن مختلط فارسی و انگلیسی بنویسید، توئیتها به هم نمیخورند!) و چه کسانی را باید در گوگل پلاس دنبال کرد؟ (معرفی یک سایت جالب که کاربرهای گوگل پلاس را براساس حوزهی فعالیتشون دستهبندی کرده.) (مصطفی لامعی؛ iClub)
تولد ۶۱ سالگی وزنیاک (زندگینامهی مختصر استیو نه چندان مشهور اپل!) (نارنجی)
آیتی فقط مدیون بیل گیتس و استیو جابز نیست! (معرفی تعدادی از بزرگان دنیای آیتی که خیلیها نمیشناسندشون!) (وبشهر)
اخبار دنیای فناوری و رسانههای اجتماعی:
بیشترین کاربرهای گوگل ریدر (ایرانیها از نظر تعداد و میزان مرور گودر در روز در دنیا جزو کشورهای اولاند! دست گلمون درد نکنه!)
وعدهی نابودی فیسبوک در چهاردهم آبان! (طبق معمول کار گروه انانیموس) و ویدئو چت فیسبوک برای اندروید و آیفون (فارنت)
کتابخانهی دیجیتال جهان افتتاح شد (از سوی یونسکو)
بیستسالگی www مبارک! (مبارک!) (فارنت)
ویکیپدیا ویرایشگران خود را از دست میدهد (ئه!؟)
پایگاه فراخوانهای علمی پژوهشی کشور راهاندازی شد (واقعا به همچین چیزی نیاز بود. دستشون درد نکنه.)
تغییرات جدید در موتور جستجوی یاهو (وبلاگینا)
خواهر زوکربرگ فیس بوک را ترک کرد (برادر زوکربرگ هم نشدیم!)
بدلباسترین اربابان دنیای فناوری/ جابز و گیتس در میان بد لباسها!
کشف نفوذپذیری سیستم عاملهای موبایل توسط یک دختر بچه ۱۰ساله
اخبار گوگل:
اندروید همچنان پیشتاز در بازار تلفنهای هوشمند (بزن دست قشنگه را!)
کاربران گوگل پلاس رو به افزایش است
خدمات مکالمه تلفنی جیمیل گوگل جهانی میشود
انتشار اولین تصاویر از اندروید ۴.۰ (وبلاگینا)
بازی آنلاین از سوی گوگل پلاس ارایه شد (البته هنوز عمومی نشده و برای تعدادی کاربر محدوده)
اخبار اپل:
اپل با ارزشترین شرکت جهان (از نظر ارزش بازاری در بازار سهام) (فارنت)
۲۲ فروشگاه قلابی اپل در چین شناسایی شد (بانمکاش اینه که خیلی از کارکنان این فروشگاهها خبر نداشتند برای اپل کار نمیکنند!)
اپل توانست فروش Galaxy Tab سامسونگ را بصورت قانونی در اروپا متوقف کند
بلومبرگ: هر iPhone 5 برای اپل ۲۷۰ دلار تمام میشود
اخبار مایکروسافت:
امسال ویندوز ۷ محبوبترین سیستم عامل میشود
مایکروسافت به دنبال راهاندازی شبکه اجتماعی (شبکهی اجتماعی هم دیگه خز شد!)
اعلان جنگ مایکروسافت به سارقان اطلاعات (جایزهی ۲۰۰ هزار دلاری مایکروسافت برای نرمافزار مقابله با سرقت اطلاعات)
اخبار گجتها و ابزارهای فناوری:
عرضهی تبلت اندرویدی با برند معروف پیر کاردین! (فارنت)
انتقال اطلاعات برای نخستین بار با سرعت ۸۰۰ مگابایت در ثانیه (بیان ایران یاد بگیرند این سرعتها به هیچ دردی نمیخوره! :))
آیتی ایرانی:
کاهش تعرفه اینترنت از سوی رگولاتوری بررسی میشود (طنز هفته: رگولاتوری میگه زیرساخت باید درخواست کاهش قیمت را بده؛ زیرساخت هنوز نداده و میگه برنامهای هم برای این کار نداریم!)
بیش از ۲۰۷ هزار دامنه اینترنتی در کشور به ثبت رسید
اقتصاد:
«فرارمغزها» یا «تبادل مغزها» (“بیش از ۶۰ درصد هندیها و ۵۱ درصد چینیها گفته اند از این که میتوانند در رشد اقتصادی کشورشان مشارکت کنند، هیجان زدهاند.” از لحاظ نوع انگیزه برای بیزینس)
مراقب تبلیغات حساب سپرده طلا باشید (این مطلب را بخوانید تا یک وقت کلاهی سرتان نرود!)
اکونومیست: هدفمندی یارانهها به صنایع ایران ضربه شدیدی وارد کرده است
کاهش رتبهی اعتبار مالی ایالات متحده آمریکا (دولت آمریکا یک سری اوراق قرضه داره به اسم فدرال باند که تضمین دولت آمریکا پشتشه. در واقع میان طلبهای دولت آمریکا (مثلا مالیاتی که سه ماه دیگه سررسیدش هست) را در قالب اوراق قرضه میفروشند و پولش را میگیرند و الان خرج میکنند. چون اصل و سودش تضمینیه (در واقع اوراق قرضهی دولت آمریکا ریسکاش در بازار صفره)، خیلی طرفدار داره و اغلب، توسط دولتهای کشورهایی که مازاد ارزی بالایی دارند (مثل چین و روسیه) و صندوقهای بازنشستگی آمریکا خریداری میشه. الان با کاهش رتبهی اعتباری دولت آمریکا، این اوراق قرضه هم دارای ریسک شدند؛ بنابراین نرخ بهره بالا میره و تأمین مالی در کل اقتصاد دچار مشکل میشه. بنابراین این خبر بسیار مهمه.)
کسری بودجهی ۲۶ هزار میلیارد تومانی دولت در سال ۱۳۸۹
استقبال آیپک از درخواست تحریم بانک مرکزی ایران (تحریم بانک مرکزی ایران واقعا یه فاجعهی اقتصادی خواهد بود! چه باید کرد!؟)
تدوین استانداردهای انتشار آمار تا یک سال آینده (انتشار آمار اقتصادی توسط مرکز آمار به عقیدهی وزیر محترم اقتصاد کاملا طبیعیه!)
بهای نفت ایران به زیر ۱۰۰ دلار سقوط کرد / احتمال محقق نشدن درآمدهای نفتی بودجه ۹۰
افزایش شدید قیمت طلا و سکه، دلار و یورو
کار مفید روزانه در ایران فقط یک ساعت و ۴ دقیقه (خسته نباشیم!)
۸۱ میلیارد، گردش مالی آش و حلیم در تهران (این خبر شاید در نگاه اول مهم به نظر نرسه؛ ولی اتفاقا بسیار مهمه!)
بر عبث خاطر میازار.
باش در راه، چنین خاطر نگهدار.
نیست کاری کاو اثر بر جای نگذارد.
گر چه دشمن صد در او تمهیدها دارد.
زندگانی نیست میدانی
جز برای آزمایشها که میباشد.
هر خطای رفته نوبت با صوابی دارد از دنبال.
مایهی دیگر خطا، ناکردن مرد.
هست از راه خطاها، کردن مرد.
وان بکار آمد که او در کار،
میکند روزی خطا ناچار!
نیما یوشیج
” فکر نمی کنم لازم باشد با ترس و لرز مقابل بارسلونا قرار بگیریم. بارسلونا تیم بسیار خوبی است و ما مقابل تیم بسیار فوق العادهای قرار خواهیم گرفت؛ اما فکر نمیکنم دلیلی برای ترس وجود داشته باشد. در واقع نباید بترسیم. باید راهحلی برای بازی مقابل آنها پیدا کنیم.” (سر الکس فرگوسن؛ اینجا دربارهی فینال لیگ قهرمانان مقابل بارسلونا)
یادمان باشد: ترس و اضطراب راهحل نیستند!
بنابراین وقتی پیرمرد فینال را به بارسا باخت و همهی دنیا لرزش دستهایاش را از شدت خشم دیدند، دست به کار دوباره ساختن تیماش شد و چند ستارهی جوان و آیندهدار را به تیماش اضافه کرد و این روزها هم که بهدنبال بهخدمت گرفتن وسلی اسنایدر، ستارهی خط میانی باشگاه اینتر است. فرگی بزرگ در عمل هم ثابت کرد که به حرفاش پایبند است!
بهتر است چند تا سؤال بلد باشید نه همهی جوابها را!
جیمز تربر