قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام …
امروز ۸ آبان، ۹ سال از آسمانی شدن قیصر امینپور گذشت. روح بزرگش شاد.
قطار میرود
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
و من چقدر سادهام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار ایستادهام
و همچنان
به نردههای ایستگاه رفته
تکیه دادهام …
امروز ۸ آبان، ۹ سال از آسمانی شدن قیصر امینپور گذشت. روح بزرگش شاد.
هفتهای با تعداد زیادی مطالب عالی. 🙂
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
تصویرسازی (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی) (عااالی و انگیزهبخش. بهترین مطلب هفته.)
بابا، بیست و هفت سال بعد، و من (میثم زرگرپور)
چگونه هنگام لغزش در زندگی، دوباره فرمان را به دست بگیریم؟ (امیر مهرانی؛ مربی)
مدیریت کسبوکار:
رفتار سازمانی مستلزم تسلط بر مکانیزم برهان و احساس
روشهای مسئولیتپذیر شدن کارمندان برای رشد شغلی
ساعت درونی سازمان را بیدار کنیم
گوش به زنگ باشید! جوانان نسل Z در راهند
چگونگی تصمیمگیری در شرکتهای با مسوولیت محدود
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
چرا تیم کوک، استیو بالمر جدید است؟ (یک پزشک)
چرا سیستم ایمنی سازمان به خلاقیت واکنش نشان میدهد؟
راهنمای تفکر انتقادی برای طراحان (هزار و یک بوم)
تغییر بدون استراتژی صرفا تعویض است نه تکامل
درسهای مدیریت برند از شرکتهای بینالمللی برند را نابود کنید، مشتری را حفظ کنید
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
کسبوکار در ایران آسانتر است یا کشورهای خاورمیانه؟
۴۵۰ میلیارد دلار؛ تولید ناخالص داخلی کشور
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
رشد کند سرمایهگذاری جهانی در IT
ساتوشی ناکاموتو بیتکوین را چگونه خلق کرد؟ (راه پرداخت)
آزار بده و آزار ببین (دربارهی ترولهای مجازی. ترجمان)
حرفهای خواندنی و احساسبرانگیز پیرمرد زلال و دوستداشتنی موسیقی ایران، استاد لوریس چکناواریان در مصاحبه با روزنامهی اعتماد را با هم بخوانیم:
ـ ما همیشه نمیتوانیم شاد باشیم. این شادی با گریه کامل میشود. اتفاقا گریه چیز خوبی است و این حس در کنار دیگر احساساتی که داریم واقعا مهم است. به نظر من اگر گریه نکنیم واقعا میمیریم. همیشه این را میگویم که نیمی از صورت باید بخندد و نیمه دیگرش گریه کند. گریه درست شبیه باران است و همان طور که باران باعث تمیزی طبیعت میشود گریه کردن هم روح و فکر ما را تمیز میکند…
ـ شادی یک احساس است و نشان میدهد که یک نفر واقعا همان احساس را در درونش دارد. این را نمیتوان به عنوان یک نسخه تجویز کرد. نمیتوان به همه گفت که همیشه شاد باشید. بههر حال خیلی از ما به خاطر مشکلات و مسائلی که داریم در غم زندگی میکنیم. حرف من در این است که اجازه بدهیم شادی هم وارد قلب ما شود. اینکه قرار باشد همیشه در غم زندگی کنیم به مرگ ما منجر خواهد شد. در این موضوع من طرفدار تعادل هستم.
ـ … زندگی باید از یکنواختی بیرون بیاید. زندگی مثل یک جنگ است و در این جنگ شما یا میبازید یا برنده میشوید. برای برنده شدن باید باخت. این نگاهی است که من نسبت به زندگی و فعالیتهایم دارم. بدترین موضوع این است که در این بین خودتان را جدی بگیرید. در حالی که باید در کاری که انجام میدهید جدی باشید. این جدی گرفتن خودمان نوعی خودکشی است. اما به هر حال جدیت در کار، ملزومات خودش را هم به دنبال دارد. یکی از این ملزومات وقت گذاشتن برای کار و امتحان کردن و انجام دادن شیوههای مختلف بسته به شرایط کاری است. مهم این است که مأموریتی را که خداوند به ما محول کرده درست انجام دهیم. هیچکسی اگر خداوند راهنمای او نباشد نمیتواند شاعر، نویسنده، موزیسین یا نقاش خوبی شود. ما از خودمان چیزی نداریم و وقتی به دیگر مخلوقات نگاه میکنیم تازه میفهمیم که هیچچیزی نیستیم.
ـ زندگی هیچ قانونی ندارد و اینها که میبینیم قانونهایی است که ما برای خودمان گذاشتهایم. نمیتوان این زندگی را با برنامهریزی پیش برد. به نظر من باید زندگی کرد و در این بین هر چه پیش آید خوش آید. ما اینجا هستیم تا مأموریتی را که خداوند بر عهده ما گذاشته انجام دهیم و اگر خودمان آن را جدی بگیریم خداوند هم به ما کمک خواهد کرد تا در کارمان موفق شویم…
تمرکز و سختکوشی، کلیدهای قفل خوششانسی هستند.
توماس فولر
“زمانی که اوضاع خوب پیش نمیرود، یعنی یک جای کار ما میلنگد. نباید این اشتباه را کرده و اصلا عملکرد خودمان را مورد بررسی قرار ندهیم. ما به خوبی از پس اوضاع برنمیآییم. بههمین خاطر هم سرمربیانی را داریم که واقعا به آنها اطمینان داریم و بهلطف آنها باید اوضاع تیم در این روزها را مورد بررسی قرار دهیم …
بحث این نیست که ما نتوانستیم؛ بحث این است که ما تلاشمان را کردیم ولی بنا به شرایط موجود حریف از ما پیشی گرفت. بحث لحظات و احساسات موجود است. در این دو بازی خاص و مشخص که بازیهای مهمی هم بودند، حریفان از ما پیشی گرفتند. یک جای کار ما میلنگید؛ ولی فقط بحث یک چیز و یا یک مشکل مشخص نیست. زمانی که تیم خوب کار نمیکند، بحث خیلی مسائل مطرح میشود. از خط دفاع گرفته تا خط حمله، از جلو تا عقب. حریفانی هستند که به شیوهای متفاوت بازی میکنند و باید خودمان را با این شرایط تطبیق دهیم.” (آندرس اینیستا؛ اینجا)
زمانی که اینیستا این حرفها را زده، زمانی است که “تیتو ویلانووا“ی فقید برای درمان سرطانش همراه تیم نبود و بارسا در برزخ تفکر زمستانی گرفتار شده بود. حرفهای اینیستا از این جهت جذاب است که خیلیها هنوز هم معتقدند بارسای جادویی یک دههی اخیر محصول هنر بازیکنانش بوده و مربیانش ـ از جمله پپ ـ هیچ نقشی در این موفقیتها نداشتهاند. اما بارسای حد فاصل رفتن پپ تا آمدن لوچو انریکه ثابت کرد که اینقدرها هم ماجرا ساده نیست.
اینیستا در یکی از چالشیترین دورههای بحران بارسای دو دههی اخیر، دربارهی راهکار برونرفت از بحران سخن گفته است. بخشی از حرفهای اینیستا در این باب، بدیهی است: اینکه باید بحران را بپذیریم، درک کنیم که نقش خود ما در بروز آن چیست و عوامل بیرونی چه تأثیری روی ایجاد و تشدید بحران داشتهاند. در نهایت باید یک مدلِ کلی از بحران و عوامل تأثیرگذار بر آن بسازیم و سعی کنیم راهحلی مناسب برای برونرفت از این وضعیت بیابیم.
اما در حرفهای اینیستا یک نکتهی ظریف دیگر هم وجود دارد و آن نقش مدیران در برونرفت از بحران است. معمولا نقش مدیر در سازمان، نقشِ سازندگی در نظر گرفته میشود و اگر چه مدیران، در دوران بحران هم در سازمان حضور دارند و برای برونرفت از بحران تلاش میکنند؛ اما نباید فراموش کنیم که نقش مدیر در چنین روزهایی فراتر از نقشهای سنتی او است. شاید تنها زمانی که سازمان بهمعنی واقعی کلمه به مدیر نیاز دارد در روزهای بحران باشد؛ روزهایی که در آنها مدیر باید تمامی کارهای زیر را همزمان انجام دهد:
به سیاههی فوق میشود کارهای فراوان دیگری را نیز افزود. در هر حال مهم این است که راهِ و رازِ برونرفت از بحرانها در هر سازمانی، داشتن یک مدیرِ توانمند، باورمند و جسور است. این آخرین دلیل نیاز به یک مدیر برجسته در هر سازمانی است!
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
آیا داشتن روابط دوستانه در محیط کار ضروری است؟ و صمیمیت سازمانی (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی)
روش ساده Ivy Lee برای انجام کارها و مدیریت زمان (مصطفی لامعی)
اصول داشته باشید (دایناسور)
راهکارهای عملی متفاوت برای برنامهریزی زمانی
مدیریت کسبوکار:
مهارتهای هفت گانه کلیدی رهبری یک تیم
قوانین و تعهدات اولیه شرکتهای با مسوولیت محدود
۱۶ بهترین اصول و فنون مذاکره که هر بازاریاب و مدیر باید بداند (بازده)
استعدادهای عرصه تکنولوژی در آینده به کجا میروند؟
وقتی محیط فیزیکی کار به بهرهوری کارکنان لطمه میزند
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
سرمایهگذارت را درست انتخاب کن! (آیت حسینی؛ راه پرداخت)
وقت آن رسیده که نقشه سفر مشتری را ترسیم کنید
ناصر حکیمی آب پاکی را روی دست فینتکیها ریخت: در سومین نشست فینتاک چه گذشت؟ (راه پرداخت)
نوآوری Airbnb در اعتمادسازی میان افراد
چالش بازاریابی در مراحل مختلف چرخه عمر کسبوکار
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
رونمـایی از طـرح نجـات بـازار پـول (بهروایت دکتر مسعود نیلی)
نقدینگی دوساله ۴۰۰ هزار میلیارد رشد کرد
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
شبکههای اجتماعی ما را متوجهتر میکنند، نه باسوادتر
چرا جنگ بین اینتل و ARM رو به پایان است؟
فهرست جامع ۴۵ فرمت رایج تولید محتوا برای تولیدکنندگان محتوا و دارندگان کسبوکار (دیجیاتو)
خالق اکشنکَمهای بیرقیب حالا محتاج یک قهرمان است؛ گوپرو به کجا میرود؟ (دیجیاتو)
مایکروسافت چگونه با «پروژه منجنیق» آینده خود و دنیای رایانش را متحول کرد؟ (دیجیاتو)
نگاه میکنم از هر طرف سوار تویی
نشسته یک تنه بر صدرِ روزگار تویی
هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم
به سینه سر زد و … دیوانه را قرار تویی
***
به اعتبارِ تو امید، تازه خواهد شد
در این زمانهی بیمایه اعتبار تویی
اگرچه بخت به من پشت کرده باکی نیست
“مرا هزار امید است و هر هزار تویی!”
جویا معروفی
موفقیت، نه یک لحظهی خاص که یک مسیرِ طولانی است که در آن تنها لحظاتی را برای جشن گرفتنِ تحقق هدفهایمان میایستیم و بعد دوباره برای رسیدن به هدفهای بعدی به راه میافتیم. در این مسیر طبیعتا نیازمند رهتوشهای هستیم که یکی از مهمترین اجزای آن، داشتن عادتهای درست است. عادت، یعنی کاری که بدون فکر و انگیزه در لحظه و بهصورت مستمر آن را انجام میدهیم. تکرار عادتهای درست، باعث میشوند تا حرکتِ ما بهسوی هدفهایمان تسریع و تسهیل شود؛ چرا که در واقع رسیدن به هدفها نیازمند به انجام کارهایی هستند که چیزی جز همین عادتهای درست نیستند! اما این سکه روی دیگری هم دارد. بسیاری از عادتهای نادرست هم وجود دارند که ما خواسته و ناخواسته گرفتار آنها هستیم و در مسیرمان بهسوی اهدافِ بزرگ زندگی، مانع ایجاد میکنند. بنابراین هر چقدر لازم است که عادتهای درست را بشناسیم و آنها را تقویت کنیم، بههمان اندازه لازم است که عادتهای بد را هم بشناسیم و برای حذف آنها از زندگیمان تلاش کنیم.
آین کاین اینجا در بیزینس اینسایدر به نمونههایی از این عادتها اشاره کرده که معمولا میان انسانهای ناموفق مشترکاند. با کمی ویرایش، در اینجا با هم این عادتها را مرور میکنیم:
توجه کنید که این عادتها خاصِ انسانهای ناموفق نیستند و از آن مهمتر، عادتهای ذاتی محسوب نمیشوند! بلکه با تقریب خوبی میشود گفت اگر چندین عادت از میان اینها در فردی وجود داشته باشند، احتمالا زمینهساز ناموفق بودن او خواهند شد. طبیعتا عادتهای بد بسیار زیاد دیگری وجود دارند که باید آنها را کشف و درمان کنیم. پس زندانیِ عادتهایمان نباشیم؛ همانطور که استاد شفیعی کدکنی در غزل معروفش سروده است که:
ز برون کسی نیاید چو به یاری تو، اینجا
تو ز خویشتن برونآ سپه تتار بشکن
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن …
زندگی، قصهی پرماجرای بخشندگی است …
نرمن کازینز
ـ من در عمرم دو چیز بسیار باارزش پیدا کردم: یاد گرفتن و دوست داشتن. هیچ چیز دیگری ـ نه شهرت، نه قدرت، نه توفیق بهخاطر خودش ـ ممکن نیست هرگز چنین ارزش بادوامی داشته باشه. چون وقتی عمر آدم تموم میشه، اگه بتونه بگه (من یاد گرفتم) و (من دوست داشتم)، اونوقت میتونه بگه (من خوشبخت بودم.)
ـ همهی ما مجموع اون چیزایی هستیم که تو زندگی احساس و تجربه کردیم. فقط بچهها ضمیری پاک و روشن دارند. بقیهی ما باید همیشه با اون چیزی که بودیم، زندگی کنیم … و باید حواسمون جمع باشه و اون تجربهها را فقط پیش خودمون نگه داریم.
ـ صرفا زنده موندن مهم نیست. زندگی باید کیفیت داشته باشه، تا ارزش پیدا کنه. برای اینکه کیفیت داشته باشه، ما باید مایل به قبول خطر کردن باشیم …
راما ۲ (کتاب اول)
ـ گمان میکنم گوته بود که گفت همهی چیزهایی را که انسان مشتاق آن است میتوان به چهار جزء تقسیم کرد: عشق، ماجراجویی، قدرت و شهرت. شخصیتهای ما بر این اساس شکل میگیره که مایلیم از هر جزء چقدر داشته باشیم.
باغ راما (کتاب دوم)
ـ در این فکرم که پس سرنوشت چیه؟ چیزی که ما آدما از روی حقایق میسازیم؟ یا واقعیه؟ و اگه سرنوشت واقعا بهعنوان مفهوم وجود داره، چطوری میشه اونو با قوانین فیزیکی توضیح داد؟
ـ این طبیعت بشره، وقتی نمیتونیم به پرسشی بیپایان جواب بدیم، تا وقتی اطلاعات جدیدی بهدست نیاوردیم، اصلا اون پرسش را کنار میگذاریم.
راز راما (کتاب سوم و پایانی)
پ.ن. شاهکار میخکوبکنندهی آرتور سی کلارک و جنتری لی، سه گانهی راما با ترجمهی استثنایی دکتر ناصر بلیغ و چاپ عالی نشر نقطه یکی از عجیبترین تجربیات رمانخوانی زندگی من را رقم زد. قصهای در ظاهر علمی ـ تخیلی و در باطن، عمیقا فلسفی دربارهی رازها و عظمت جهان هستی و کوچکی بشر در برابر آنها. داستان نیکول دژاردن و همراهانش در راما (سفینهی فضایی ارسالی بیگانگان) را بخوانید!