کاش میافتاد در آئیـــنهها
عکس دلها از میان سینهها
جلب میکردند هر زنجــیر را
عکسهای لختی شمشـیر را
هر که میشد سنگدل سل میگرفت
هر که گل میچید رودل میگرفت
هیچ باغی برگ لرزیدن نـداشت
هیچ دستی جرأت چـیدن نداشت
شمر یعنی هر که در فصل بهار
خون کبــکی را بـــریزد با نــهار
از تـو بیـزارم، بد و آدمکش است
زندگی با “دوستت دارم” خوش است …
این هفته احمد عزیزی بعد از ۹ سال درد و رنج، دیگر برای همیشه به آرامش رسید و ما را در حسرت ذهن زلال و شوراندیشش گذاشت … روح بزرگش در جوار اهل بیت (ع) که عمری در وصف آنها عاشقانه سرود، شاد باد.
“لوئیس فانخال به من اعتماد داشت و بازیهای زیادی تحت هدایت او انجام دادم. این فصل در پست خودم بازی میکنم و حس میکنم مربی به من اعتماد دارد. او به من اعتماد به نفس داده و من با تمام وجود بازی خواهم کرد. اعتماد مورینیو تأثیر بسیاری روی من داشته زیرا وقتی کسی به شما ۲۰۰ درصد اعتماد دارد، باید پاسخ این اعتماد را داد. مربی کیفیتهای من را میشناسد و میداند چه کارهایی میتوانم انجام دهم. روز اول او با من صحبت کرد و وقتی از تعطیلات برگشتم، مثل همیشه سخت تلاش کردم. نیازی نیست درباره خودم توضیح دهم: مربی همهی کیفیتهای من را میشناسد. امروز اینجا هستم و سعی میکنم مثل همیشه با تمام وجود در زمین ظاهر شوم.” (مروان فلینی؛ اینجا)
فلینی قطعا بازیکن درجه اولی نیست؛ اما در تاکتیکهای مربیان مختلف حسابی بهکار میآید. 🙂 این را از حرفهایش و بازیهایش برای یونایتد و تیم ملی بلژیک ـ آن هم در پراستعدادترین نسل تاریخ فوتبال بلژیک ـ میشود متوجه شد. در نقل قول بالا استاد فلینی به ۳ ویژگی اشاره کرده که در هر رابطهی سالم استادی و شاگردی و مدیریت و همکاران باید وجود داشته باشد:
اول ـ مدیر / مربی به همکارانش نشان دهد که به آنها اعتماد دارد: اعتماد، زیربنای هر نوع رابطهی انسانی است. بدون اعتماد هیچ چیزی سر جایش نیست و نخواهد بود. بنابراین هر مدیر بزرگ باید در ابتدا اولویتش را روی ایجاد اعتماد نسبت به خودش در میان همکارانش و البته اعتماد کردن به آنها بگذارد. حفظ این اعتماد دو طرفه اگر چه سخت است؛ اما حیاتی است. وقتی اعتماد بهوجود بیاید، آنوقت خیلی از چالشها و مشکلات خود بهخود حل خواهند شد.
دوم ـ مدیر / مربی همکارانش را بهخوبی بشناسد: مدیران در همان دورانی که در حال اعتمادسازی هستند، باید کمکم شروع به شناخت توانمندیها و کیفیتها و شایستگیهای همکاران خود بکند. البته که لازم است از خود آنها هم نظر بخواهید؛ اما امروزه راههای زیادی برای شناخت توانمندیهای همکاران وجود دارد. در این زمینه حتما نوشتههای خواندنی استاد عزیزم وفا کمالیان را بخوانید!
سوم ـ مدیر / مربی باید ارتباطی همدلانه با همکارانش داشته باشد: بدون شور و محبت، هر گونه رابطهی انسانی از انسانیت تهی است. رابطهی مدیر و همکارانش نیز همینطور. واقعیت این است که دوران رفتار خشک و سرد و مکانیکی و نگاه بالادست به زیردست مدتها است بهپایان رسیده است. این خصوصیتِ رهبران بزرگ است که ارتباطشان با همکارانشان بیشتر از جنس غیرکلامی است …
از فلینی انتظار نداشتم؛ اما چه حرفهای عمیقی زده است. 🙂 البته یادمان نرود که وقتی مدیر نیستیم هم باید در رابطه با مدیرمان بهدنبال ویژگیهای بالا بگردیم. و از همه مهمتر: در هر ارتباط انسانی وجود سه عامل: اعتماد، شناخت و همدلی برای ماندگاری رابطه اهمیت دارد …
همهی ما بارها و بارها خواندهایم و شنیدهایم و حتی تجربه کردهایم که برای موفقیت، نیازمند منظم بودن هستیم؛ اما کمتر آدمی را میبینیم که خودش را منظم بداند. البته مشکل اصلی شاید این باشد که به ما نگفتهاند نظم یعنی چه و ما فکر میکنیم که نظم یعنی چیزی شبیه همان نظم و انضباطی که در مدرسه و دانشگاه و محل کار و حتی محیط خانواده از ما انتظار داشته و دارند. 🙂
اما واقعیت این است که “نظم شخصی” هیچ تعریف مشخصی ندارد و مثل هر الگوی رفتاری دیگری اگر چه میتواند دارای “بهترین تجاربی” برگرفته از الگوهای شخصی دیگران باشد؛ اما در نهایت مفهومی است که توسط تکتک ما در زندگیمان خلق میشود و توسعه مییابد. این یعنی یکی از پیشنیازهایی که برای حرکت در مسیر موفقیت به آن نیاز داریم، خلق همین الگوی شخصی از نظم است. من اینجا تعریف شخصی خودم را از “نظم شخصی” ارائه میدهم: نظم شخصی یعنی کارهایی که برای تحقق اهداف زندگیم انجام بدهم را در زمان خودش جوری انجام دهد که نتایج مورد انتظار از آنها بهدست آیند.
با این تعریف، “نظم شخصی” بیشتر یک الگوی عملکردی است. بنابراین برای دستیابی به نظم شخصی با چنین تعریفی، لازم است عملکردمان را بهبود دهیم یا بهعبارت بهتر، باید بهرهورتر باشیم. اما چگونه میتوانیم بهرهورتر باشیم؟ دیپ پاتل در سایت مجلهی آنترپرنر ۱۰ پیشنهاد را در این زمینه مطرح کرده است:
۱- نقاط ضعفتان را در زمینهی بهرهوری بشناسید: چه چیزی باعث بازیگوشی شما و فرارتان از انجام مسئولیتهایتان میشود؟ آنها همان چیزهایی است که باید حواستان به آنها باشد و کنترلشان کنید. مثلا: اعتیاد به شبکههای اجتماعی!
۲- محرکهای نقاط ضعفتان در زمینهی بهرهوری را کنترل و حذف کنید: بهعنوان مثال:کشف کنید که چه چیزی باعث میشود مدام در شبکههای اجتماعی در حال رصد پستهای دوستان و غیردوستانتان (!) باشید؟ بیحوصلهگی؟ بیکاری؟ تنبلی؟ یا عامل دیگر؟ 🙂 با حذف عوامل حواسپرتی، احتمالا میتوانید واقعا به کارهایتان برسید!
۳- برای خودتان هدفگذاری دقیقی داشته باشید که با نقشهی اقدامات مشخص و زمانبندی اهداف و اقدامات کامل میشود: اینگونه شاید مجبور شوید که واقعا کار کنید!
۴- منظم بودن را تمرین کنید: بهانه آوردن ممنوع! خودتان را به انجام کارها سر موقع مجبور کنید. بعد از مدتی به این کار بهجای بازیگوشی عادت خواهید کرد.
۵- عادت به منظم بودن را پیچیده نکنید: قرار نیست برای منظم شدن خودمان شکنجه بدهیم! 🙂 هر جور که راحتترید منظم باشید. ولی به همین نظمِ حداقلی متعهد بمانید! لطفا.
۶- غذای سالم و مقوی بخورید: خیلی وقتها بیحوصلگیها و تنبلیها بهخاطر الگوی نادرست تغذیهی ما است.
۷- شما همانقدر قدرتمند هستید که فکر میکنید هستید: با عزم راخ، یا راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت!
۸- برنامهی جایگزینی داشته باشید: نظم شخصی به این معنی نیست که کارها را همیشه از یک راه مشخص انجام دهید. فارغ از اینکه همیشه اوضاع آنطوری که فکر کردید پیش نمیرود و لازم است برنامههایتان را تغییر دهید، کمی خلاقیت در اجرای برنامهها چاشنی خوشطعمی برای ترغیب شدن به ادامه دادن مسیر طولانی دستیابی به اهداف است.
۹- به خودتان جایزه بدهید: توضیحی لازم است؟
۱۰- خودتان را ببخشید و به آینده چشم بدوزید: هیچکس عمدا اشتباه نمیکند. همیشه میشود از زمین برخاست و دوباره شروع کرد. 🙂 پس بسمالله.
امیدوارم بتوانید تعبیر خوبی از نظم شخصی برای خودتان خلق کنید که به شما در تحقق اهدافتان کمک کند.
“مورینیو و ونگر با هم متفاوت هستند ولی یک وجه مشترک میان این دو وجود دارد: هر دو از باختن متنفر هستند و به نظرم، این محرک اصلی برای موفقیت های هر دو نفر است؛ چرا که اگر تعهد و عطش برای کسب موفقیت نداشته باشید و همینطور برای فرار از شکست، هر کاری نکنید، نمیتوانید خیلی دوام بیاورید.” (پیتر چک؛ اینجا)
پیتر چک با داشتن تجربهی همکاری با هر دو مربی بزرگ روزگار ما، خیلی خلاصه گفته است که “عطش بردن” و “تسلیم نشدن” در کنار “تلاش دائمی” خلاصهی راز موفقیت تمام انسانهای بزرگ تاریخ بوده است. 🙂
“اصلا ساده نیست که با تیمی مثل ویارئال در این تورنمنت شرکت کرده و به مرحلهی نیمهنهایی برسی یا با این تیم تا مرحله یک چهارم نهایی پیش بروی. این اتفاقی است که با مالاگا هم رخ داد و ما با هم تا مرحله یک چهارم پایانی رسیدیم. فکر میکنم که مهمترین نکته این است که بازیکنان را به این درک برسانیم که قابلیت و تواناییاش را دارند و این اعتماد بهنفس را در خودشان حس کنند که میتوانند مقابل تیمهایی در حد و اندازههای خودشان رقابت کنند و تمام مسائل تاکتیکی را در نظر داشته باشند.” (مانوئل پلگرینی؛ اینجا)
استاد پلگریتی به نکتهی جالبی اشاره کرده است. معمولا تمامی توجه و سرمایهگذاری استراتژیستها، رهبران سازمانی و مدیران روی طراحی روش رقابت، تأمین منابع مورد نیاز برای رقابت کردن و در نهایت وارد گودِ میدان رقابت شدن است. اما واقعیت این است که تا زمانی که تکتک اعضای سازمان به این باور نرسند که میتوانند با رقبا وارد رقابت شوند، پیروزی آنچنان هم که فکر میکنیم وابسته به اقدامات صحیح مدیریتی نیست. 🙂 بنابراین در زمان طراحی استراتژی حتما لازم است مدیران ظرفیت و توانمندی ذهنی نیروهای سازمان را برای رقابت با رقبا بسنجند و در زمان اجرای استراتژی نیز در کنار پرداختن به سایر اقدامات استراتژیک، به تقویت این باور ذهنی توجه کافی داشته باشند. شاید لازم باشد پیش از هر چیز مدیران سازمان باور کنند که توان رقابتپذیری ذهنی سازمان، یک عامل تأثیرگذار جدی روی مزیت رقابتی است.