ای روحِ رامناشده! در جنبوجوش باش
روحی تو ـ ناسلامتی ـ ای جان، چموش باش
ای مردِ در نهاد من افسرده، سوخته …!
زانوی غم رها کن و در عیش و نوش باش
چون نی، نجیب خواندی و نشنید روزگار
شیپور شو ـ کران به کران ـ در خروش باش
همدوش آبشار ـ نه دلواپس سقوط … ـ
همکوله با نسیم ـ نه غربت بهدوش ـ باش
***
ای بغضِ بیمحل وسط حرف من نپر
تا جمله را تمام نکردم خموش باش
***
آئینه چون شکست، بجز خردهشیشه نیست
این دل بریدنی شده دنیا …! بههوش باش!
حمیدرضا حامدی