برنامه، ابزاری است برای رسیدن به اهداف سازمان در آینده. با توجه به اینکه برنامه به آینده مرتبط است و آینده امری است مجهول، باید برای نوشتن برنامه، آینده را پیشبینی نمود. اما شما در جایگاه یک مدیر برای برنامهریزی کسب و کارتان، باید به چه موضوعاتی توجه کنید؟ بهعبارت بهتر، ابعاد پیشبینی آینده برای نوشتن یک برنامهی جامع چه چیزهایی هستند؟ تجربهی من از سالها همکاری با مدیران در سطوح مختلف سازمانی و با سطوح تجربیات متفاوت نشان میدهد که معمولا مدیران در برنامهریزی تنها به یک یا دو عامل مهم توجه میکنند. این در حالی است که در بسیاری از مواقع، دلیل شکست برنامهها در اجرا، همین عدم توجه به سایر عوامل تأثیرگذار در تحقق یک برنامه است.
پیشنهاد من به شما این است که برای نوشتن یک برنامهی مؤثر حتما به شش سؤال زیر فکر کنید:
چه کاری قرار است انجام شود؟ فعالیتهای لازم برای تحقق هدف کداماند؟ چه فعالیتهایی برای اجرای هدف پیشبینی میشوند؟
هر یک از این کارها به چه روشی باید انجام شوند؟ روش انجام هر یک از این فعالیتها باید چگونه باشد؟ (پیشبینی روشهای انجام کار)
هر کاری باید در چه زمانی انجام شود؟ هر یک از فعالیتها چه زمانی را به خود اختصاص میدهند؟ (پیشبینی زمانی برنامه)
هر کار در چه جایی انجام شود؟ فعالیتهای برنامه در چه محل و مکانی عملی میشوند؟ (پیشبینی موقعیت مکانی برنامه)
این کارها با چه سازماندهی اجرایی میشوند؟ فعالیتهای برنامه به کمک چه تشکیلاتی عملی خواهند بود؟ (پیشبینی سازمان و تشکیلات مورد نیاز)
هر کار نیازمند چه منابعی است؟ تحقق هدف، نیازمند چه منابعی اعم از انسانی، مالی، ابزارو تجهیزات و … است؟ (پیشبینی منابع مورد نیاز)
لازم نیست در برنامهتان حتما بهشکل دقیق هر یک از موارد شش گانهی فوق را پیشبینی کنید. نکتهی مهم و کلیدی این است که نباید در برنامهریزی از سایر ابعاد تأثیرگذار غافل شوید. از جمله اینکه در برنامهریزی سالانه برای توسعهی کسب و کارتان، باید علاوه بر توجه به استراتژیها و اقدامات لازم برای تحقق این هدف، لازم است میزان منابع مورد نیاز و در دسترس بودن آنها را نیز بررسی کنید (مثلا آیا من با بودجهی ۵ میلیون تومانی تبلیغات برای یک سال، میتوانم در تلویزیون تبلیغ کنم؟)
فکر کردن به این سؤالات در زمان برنامهریزی، میتواند باعث شود تا برنامهی شما واقعیتر تهیه شده و در نتیجه در عمل موفقتر باشد. 🙂
پیش از این برایتان گفتهام که “مدل کسب و کار” یک ابزار مناسب برای سازمانی است که میخواهد به صورت مؤثر و هدفمند تغییر و رشد کند. مدل کسب و کار در عین حال یکی از ابزارهای اصلی در طراحی و تحلیل یک کسب و کار است؛ یعنی میتواند هم برای طراحی یک کسب و کار جدید و هم برای تحلیل یک کسب و کار موجود بهکار رود. مدلهای کسب و کار معمولا ذهنی هستند. یعنی اگر از هر صاحب کسب و کاری بپرسیک، خیلی سریع و در چند جمله برای ما مدل کسب و کارشان را شرح میدهند. این، البته اصلا بد نیست و شاید برای بسیاری از کسب و کارهای موفق (مخصوصا کسب و کارهای خرد) نیازی هم به داشتن یک مدل کسب و کار مفصل نباشد.
اما من میخواهم به شما پیشنهاد کنم که تلاش کنید مدل کسب و کارتان را تا حد امکان مستند کنید. داشتن یک مدل کسب و کار مستند میتواند بهدلایل زیر برای کسب و کار شما مفید باشد:
برای درک بهتر ساز و کارهای کسب و کار موجود: مدلها میتوانند با فراهم کردن یک تصور واضح از نقشها و وظایف افراد در کل سازمان، برای آموزش آنها بهکار گرفته شوند. این مدلها ممکن است در سازمانهاس وظیفهگرا و هم در سازمانهای فرایندگرا استفاده شوند.
مدلها میتوانند بهعنوان پایهای برای بهبود عملیات و ساختار کسب و کار جاری بهکار گرفته شوند: مدلها تغییرات لازم در کسب و کار جاری برای پیادهسازی مدل کسب و کار اصلاح شده را شناسایی میکنند.
نمایش بهتر نوآوریهای کسب و کار: مدلها میتوانند برای نشان دادن ساختار یک کسب و کار جدید و نوآورانه بهکار روند.
تجربهی مفاهیم کسب و کار جدید و یا کپی یا مطالعه کردن مفاهیم بهکار گرفته شده توسط شرکتهای رقیب: برای مثال سنجش و اعمال نتایج مثبت مقایسهها روی سطوح مدلسازی میتواند با استفاده از مدلهای کسب و کار صورت پذیرد. مدل ایجاد شده میتواند بهعنوان یک پیشنویس برای توسعهی احتمالی کسب و کار در نظر گرفته شود. مدل ایجاد شده مکن است ایدهی جدیدی باشد یا ممکن است مزایای یک فناوری جدید مثل اینترنت را در بر داشته باشد.
شناسایی فرصتهای برونسپاری: عناصری از کسب و کار که جزیی از هستهی کار شما به حساب نمیآیند و در اختیار تأمینکنندگان خارج از سیستم میتوانند قرار بگیرند، توسط مدلها شناسایی میشوند. مدلها توسط تأمینکنندگان بهعنوان مشخصهای نیازها و خواستهها تلقی میشوند.
نوشتن و مستندسازی البته در حالت کلی هم دو فایدهی جدی دارند:
۱- باعث میشود تفکرات شما از ذهنتان بیرون بیایند و در نتیجه، بتوانید بهتر آنها را تحلیل کنید و مهمتر اینکه فراموششان نکنید!
۲- مبنایی برای گفتگو با ذینفعان مختلف یک کسب و کار فراهم میآورند.
اما شاید این سؤال پیش بیاید که من چگونه میتوانم مدل کسب و کار خودم را مستند کنم. برای این کار روشهای گوناگونی وجود دارد؛ اما بهترین روش در این زمینه کمک گرفتن از ابزار “بوم مدل کسب و کار” که برگرفته از کتاب عالی “خلق مدل کسب و کار” است. بوم مدل کسب و کار را در شکل زیر مشاهده میکنید:
براساس چارچوب “بوم مدل کسب و کار” ـ که اوستروالدر و پیگنیور در کتاب خلق مدل کسب و کار معرفی کردهاند ـ هر مدل کسب و کار کامل و عالی شامل ۹ بخش زیر است:
ارزشهای مشتری: محصول یا خدمت این کسب و کار، قرار است به چه مشکل یا نیازی از مشتری پاسخ بدهد؟ مشتری چرا باید این محصول یا خدمت را بخرد؟
تعیین بازار هدف: مشتریان این کسب و کار دقیقا چه کسانی هستند؟ برای اینکه به این سؤال جواب دقیقی داده شود، میتوان مشتریان را براساس سن، جنسیت، محل زندگی، نوع خرید (دائمی یا گذری)، میزان درآمد و چیزهایی شبیه اینها مشتریان طبقهبندی کرد.
تدوین طرح بازاریابی و فروش: در اینجا باید مشخص شود که از چه روشهای بازاریابی و تبلیغاتی استفاده میکنید و همچنین چطور کالا یا خدمت بهدست مشتری میرسد.
تدوین طرح ارتباط با مشتری: چگونه ارتباطی که در بخش قبلی با مشتری ساخته شده است حفظ و تقویت میشود و توسعه مییابد؟ مثلا میتوان برای مشتریان اصلی و کلیدی تخفیف یا جوایزی در نظر گرفت و با برخورد خوب آنها را به خرید مجدد وادار کرد.
تدوین مدل کسب درآمد: در اینجا تمامی منابع درآمدی احتمالی کسب و کار فهرست میشوند (فروش محصول اصلی، محصولات جانبی، خدمات پس از فروش، بهروزرسانی و ارتقای محصول و …) و البته مشخص میشود مشتریان چگونه برای محصول / خدمت این کسب و کار، پول پرداخت خواهند کرد؟ (هر بار خرید، بهصورت هفتگی یا ماهانه، اشتراک یا …)
منابع کلیدی: برای تولید و توزیع و فروش محصول به چه منابعی (اعم از: مالی، مواد اولیه، تجهیزات، ماشینآلات و …) نیاز است؟
فعالیتهای کلیدی: برای تولید و توزیع و فروش محصول دقیقا باید چه کارهایی انجام شوند؟ (مثلا: طراحی محصول، بستهبندی و توزیع بین خردهفروشها)
شرکای کلیدی: برای کسب درآمد بهکمک چه کسانی نیاز است؟ (مثلا: طراح محصول، بازاریاب و ویزتور، فروشنده و …)
ساختار هزینهها: هر یک از بخشهای تولید و توزیع و فروش محصول شامل چه هزینههایی هستند؟
این نگاه به کسب و کار، نگاهی جدید و جامعنگرانه است. بهکمک این مدل میتوانیم ابعاد مختلف کسب و کارمان و ارتباطات آنها را با یکدیگر کشف کنیم. بهکمک این مدل میتوانیم ریشههای اصلی مشکلات سازمانیمان را تشخیص بدهیم. بهکمک این مدل میتوانیم کسب و کارمان و ارتباطات آن با دنیای واقعی را بهتر تحلیل کنیم.
دوست دارید مدل کسب و کار خودتان را تهیه کنید؟ همین حالا دست به کار شوید. تمپلیت مدل کسب و کار را از اینجا دانلود کنید و تلاش کنید مدل کسب و کارتان را طراحی کنید. اگر نیازی بهکمک یا راهنمایی داشتید هم با من تماس بگیرید. 🙂
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (دیگ ریدر به توصیهی من!) دنبال کنید (بهیاد زندهیاد گودر!)
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
برای مطالعهی منتخبی از بهترین و مهمترین اخبار و مقالات انگلیسی که مطالعه میکنم، از اینجا مجلهی گزارهها در فلیپورد را مطالعه کنید و اگر دوست داشتید مشترک آن شوید!
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (دیگ ریدر به توصیهی من!) دنبال کنید (بهیاد زندهیاد گودر!)
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
برای مطالعهی منتخبی از بهترین و مهمترین اخبار و مقالات انگلیسی که مطالعه میکنم، از اینجا مجلهی گزارهها در فلیپورد را مطالعه کنید و اگر دوست داشتید مشترک آن شوید!
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
در طی سالهای اخیر بهدلیل شغلم بهعنوان یک مشاور مدیریت، به سازمانهای زیادی سرک کشیدهام. سازمانهایی با ابعاد مختلف: از بزرگترین و معروفترین وزارتخانهها و سازمانهای دولتی و بانکها گرفته تا یک استارتآپ یک نفره. سازمانهایی با قدمتهای مختلف از چند روز تا شاید نزدیک به صد سال عمر. خارج از زندگی شغلی هم در نشستها و گپهای دوستانه، همیشه با آدمها در مورد شغلشان و سازمان محل کارشان صحبت میکنم. از این مشاهدهها و گفتگوها، نکات جالبی را در مورد وضعیت سازمانهای ایرانی کشف کردهام که تلاش میکنم بهتدریج اینجا در مورد آنها بنویسم. موضوع بحث این بار، دربارهی وضعیتی ناخوشایند در چرخهی عمر سازمانها است که خودم هم تجربهاش کردهام: نوستالژی سازمانی که “بود!”
تجربهی کار کردن در یک سازمان “میتواند” حتی در صورت کوتاه بودن، دلنشنین و فراموشنشدنی باشد. روی قید “میتواند” در اینجا تأکید دارم: خیلی وقتها هم واقعا “نمیشود.” اما وقتهایی هست که کار کردن در یک سازمان برای مدیران و کارکنان آن سازمان، تبدیل به تعلق خاطر نسبت به آن سازمان میشود (همان بحث شهروندی سازمانی که در ادبیات رهبری در مورد آن بحث میشود.) در ایران، این ماجرا معمولا در شرکتهای کوچکتر بیشتر اتفاق میافتد (اینجا با بحث فلسفی و چراییش کاری ندارم): اینکه یک عده آدم در کنار هم بخش مهمی از زندگی روزانهشان را با هم میگذرانند و بهتدریج سازمان شبیه خانوادهشان میشود: آنها از حضور در سازمان و کنار دوستان همکار (و نه همکاران دوست!) و انجام کارهایی که دوست دارند و رسیدن به نتیجه و رشد و تعالی سازمانی که در آن کار میکنند، لذت میبرند و بزرگترین انگیزهی کارشان هم همین است. اما … یک امّای بزرگ، خیلی وقتها پایان این تجربهی خوشایند را ناخوشایند میسازد.
در سالهای اخیر بارها و بارها با آدمهایی برخورد کردهام که نوستالژی روزهای خوش گذشتهی سازمانشان را میخوردند. فرقی هم ندارد که آن آدم در سازمان چه نقشی داشته است: از مالک کسب و کار گرفته تا افرادی در پایینترین سطوح سازمانی که از بودن در یک سازمان لذت بردهاند. اما سرانجام زمانی رسیده که یادآوری سازمانی که “بود” فقط لبخندی تلخ را بر چهرهها مینشاند؛ چرا که سازمانی که هست، آن چیزی نیست که بود!
چرا این اتفاق رخ میدهد؟ فارغ از نقش عوامل تأثیرگذار محیط بیرونی سازمان، در درون سازمان چه فعل و انفعالاتی باعث پدید آمدن چنین وضعیتی میشوند؟ در اینجا قصد دارم براساس تجربیات و مشاهدات خودم به چند نکتهی کلیدی اشاره کنم:
۱- با هم حرف نمیزنیم: مشکلات و اختلافات کاری و حتی شخصی، طبیعیاند و حدی از تعارض هم برای رشد و پیشرفت فردی و سازمانی لازم است. اما وقتی که حرفها در دل میماند و گفته نمیشود، بهتدریج زخمشان کهنه میشود و زخمهای کهنه، همیشه خطرناکاند!
۲- انتظاراتمان از یکدیگر همسطح نیستند: بخشی از این مشکل، البته ریشه در حرف نزدنهای ما دارد؛ اما بسیاری از این انتظارات هم با معیار منطق و علم و تجربه سازگار نیستند. کافی است کمی از انتظارات احساسی فاصله بگیریم و تلاش کنیم اندکی منطقی با دنیا و سازمان محل کارمان نگاه کنیم.
۳- تصویر ذهنی مشترکی در سازمان وجود ندارد: معمولا برنامه و استراتژی و چیزهایی شبیه آن، بهشوخی گرفته میشود؛ اما فارغ از تمرکز استراتژی روی محیط بیرونی سازمان، برای حفظ حیات یک سازمان لازم است همهی اعضای سازمان ـ در هر سطحی که باشند ـ بتوانند جواب این سه سؤال را بدهند:
الف ـ این سازمان چرا در این دنیا هست و اگر نباشد چه میشود؟ (فلسفهی وجودی)
ب ـ قرار است به کجا برسد؟ (چشمانداز)
ج ـ قرار است چگونه به آن مقصد برسد؟ (استراتژیها)
اصلا هم منظورم این نیست که همه لازم است کل برنامهی استراتژیک سازمانشان را حفظ باشند. مهم وجود یک تصویر کلی است. شاید تنها یک جمله …
۴- توزیع منافع در سازمان عادلانه نیست یا آدمها در مورد آن توجیه نیستند: اولی که بدیهی است. اما دومی بهنظرم مشکل شایعی است که خیلی هم به آن توجه نمیشود. متأسفانه اغلب ما توجیه نیستیم اینکه حق هر کسی در سازمان چقدر است، در درجهی اول براساس شایستگیهای او، کار او و عملکردش در سازمان تعیین میشود و نه مقایسه با دیگران و مخصوصا مالکان کسب و کار.
۵- سرمایهگذاری روی توسعه و اجرای نظامهای مدیریتی و سازمانی، برای ما صرف ندارد: این یکی خطاب مستقیم به مدیران کسب و کارهاست. زمانی فکر میکردم این یکی اشکال سازمانهای کوچک است؛ اما بهتدریج که دامنهی مشاهداتم گسترده شد، متوجه شدم که متأسفانه چنین تفکری در ذهن بسیاری مدیران بهصورت پیشفرض جا خوش کرده است. نتیجهی چنین تفکری این میشود که متأسفانه سلیقهای عمل میکنیم، عملکردمان ثابت نیست و نوسان دارد و وابسته به حضور یا عدم حضور یک آدم و حتی حال و حوصلهی شخصی اوست و وقتی هم که او سازمان را ترک کرد، تازه یادمان میافتد چرا دانش و اطلاعات او را مستند نکردهایم! البته خیلی وقتها این چیزها در سازمان وجود ظاهری هم دارند؛ اما …
۶- اهداف شخصیمان را به سازمان میکشانیم: این یکی شاید در گاه اول خیلی بد نباشید؛ اما اینقدر جلوههای بدش را در عمل دیدهام که متأسفانه به این مورد بسیار بدبینم. خوب است که من بهدنبال تحقق اهداف شخصیام در زندگی و کار از طریق فعالیت در سازمان باشم؛ اما خط قرمز ماجرا مانعتراشی برای تحقق اهداف کلان سازمان است. فرقی هم ندارد چه کسی این کار را بکند؛ از مدیر ارشد سازمان گرفته تا افرادی که در پایینترین سطح سازمان فعالیت میکنند، همه و همه باید به این موضوع از نظر اخلاقی متعهد باشند.
۷- “اخلاق حرفهای” را فراموش میکنیم: این یکی مهمترین و بدترین عامل تأثیرگذار در سقوط سازمانها است. برای ما در کتابها مثال زدهاند که شرکتی بهعظمت انرون و بانکی به بزرگی لیمن برادرز بههمین دلیل نابود شدند. اما مثل همیشه فکر میکنیم که اینها داستاناند و ما اسطورهی اخلاقی و هیچوقت اشتباهات اخلاقی ـ آگاهانه باشند یا ناآگاهانه ـ بهسراغ شرکت ما نخواهند آمد. پیشنهاد میکنم کمی و فقط کمی به میزان رعایت اخلاق در سازمانتان ـ چه توسط خودتان و چه از سوی همکارانتان ـ فکر کنید. فراموش نکنیم که رعایت اخلاق، مبنای اعتماد است و اعتماد چسب اصلی سازندهی هویت یکپارچهی سازمانی.
هفتهی پربار و باکیفیت داشتیم. 🙂 با تشکر از زحمات همهی دوستان.
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (دیگ ریدر به توصیهی من!) دنبال کنید (بهیاد زندهیاد گودر!)
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
برای مطالعهی منتخبی از بهترین و مهمترین اخبار و مقالات انگلیسی که مطالعه میکنم، از اینجا مجلهی گزارهها در فلیپورد را مطالعه کنید و اگر دوست داشتید مشترک آن شوید!
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
خیلی خلاصه بگویم که یک روز آرش میلانی عزیز با من تماس گرفت و از من پرسید که دوست دارم در استارتآپویکند تبریز بهعنوان مربی کنارشان باشم؟ بله. چرا دوست نداشته باشم؟ و اینگونه داستان سفر ما به تبریز و سه روز پر از هیجان و لبخند و تجربه آغاز شد. 🙂
راستش خیلی علاقهای به طولانی نوشتن در این مورد ندارم. خاطره چیزی است که باید در بطن آن باشی و خودت لذتش را بچشی و دوباره تعریف کردنش، آنقدرها هم لطف ندارد. حداقل طعم شیرین استارتآپویکند تبریز برای من از این جنس است. اما خوبی تجربه اینجا است که میشود در مورد آن حرفهای زیادی زد! 🙂 چیزی که البته یکی از تخصصهای شخصی من است! 😉
بسیار خوب. قبلا اینجا نوشته بودم که رویداد استارتآپویکند چرا تجربهی مهمی برای شرکتکنندگان است. خلاصهی ماجرا:
۱- کسب تجربهی شخصی: شما در ۵۴ ساعت از الف تا ی راهاندازی نمونهی اولیهی یک کسب و کار را طی میکنید. مهمتر اینکه این تجربه را بهعنوان مالک کسب و کار کسب میکنید و نه بهعنوان یک کارمند ساده. چه چیزی بهتر از این؟
۲- مهارت کار گروهی: شما در قالب تیم در مسابقه شرکت میکنید. هیچ کس در استارتآپویکند تنها نیست! 😉
۳- استفاده از دانش مربیان: مربیان رویداد استارتآپویکند، همگی کسانی هستند که سالها تجربهی علمی و عملی کار روی راهاندازی و رشد کسب و کارها و همینطور تجربیات فنی در حوزههای مرتبط (مشخصا آیسیتی) را داشتهاند. خیلی از آنها خودشان صاحب کسب و کارهای شخصی بسیار موفقی هستند. دو روز و نصفی بودن کنار این آدمها حتی برای من که بهعنوان مربی حضور داشتم هم نکات آموزشی زیادی بههمراه داشت.
۴- شبکهسازی: در مورد اهمیت شبکهسازی بارها گفته و نوشتهام. مصاحبهی مفصلی در این زمینه با بچههای استارتآپویکند تبریز داشتهام که امیدوارم بالاخره منتشرش کنند. 🙂
اما استارتآپویکند تبریز تجربیات مهمتری را برای من و همهی دوستان حاضر (اعم از شرکتکننده و مربی و برگزارکننده) بههمراه داشت. خیلی خلاصه:
۱- آشنایی با جانی لی: نمایندهی استارتآپویکند جهانی در رویداد تبریز. یک آدم چشمبادامی جذاب خندان بانمک با انرژی بینهایت. 🙂 از جانی در مورد زبان بدن و مجلسگردانی چیزهای زیادی یاد گرفتم.
۲- سه روز هیجانانگیز کنار مربیان: «روزبه منیری»، «عطا خلیقی سیگارودی»، «سالار کابلی»، «فرید دهقان»، «داوود ترابزاده»، «وحید کشیپور»، «امیرحسین صادقی»، «پیام صادری»، «وحید حلاجی» «بهروز بختیاری»، «فرزام خجستهنیا»، «خلیل رضوی»، «اسد صفری» ، «نیما عبداللهزاده» و «خلیل رضوی» و البته فرانک خانم مجیدی. دوستان عزیزی که با خیلی از آنها در محیط مجازی آشنایی داشتم و افتخاری بود تا کنارشان باشم. 🙂 (در این عکس البته فقط چند نفرشان را میبینید.)
۳- سه روز لذتبخش کنار بچههای شرکتکننده: اصل ماجرا اینجاست. در این سه روز تجربیات بسیار جالبی را در کنار بچههای شرکتکننده و مربیان کسب کردیم. چند نکتهی مهمتر را اینجا مینویسم:
ـ ایدهها بهنسبت رویدادهای مشابه داخلی که شرکت کرده بودم؛ بسیار جذاب و واقعی بودند. نظر شخصی من این است که تقریبا تمامی ده ایدهی نهایی با اصلاحاتی اندک و البته پیگیری برای اجرا، میتوانند کسب و کارهای بزرگ و جذابی را ایجاد کنند.
ـ بزرگ فکر کردن بچهها، هیجانشان برای موفقیت، تشنگیشان برای یاد گرفتن، نداشتن تعصب روی ایدهها و پذیرفتن پیشنهادات مربیان و خیلی چیزهای دیگر همگی جزو نکاتی بودند که استارتآپویکند تبریز را برای من تبدیل به یک تجربهی متفاوت کرد.
ـ چرخش بهموقع ایده، یکی از موضوعاتی است که برای موفقیت یک استارتآپ بسیار مهم است؛ اما معمولا بهدلیل علاقهی بیش از حد به ایدهی اولیه، هزینهی سوخته (Sunk Cost)، تلهی بنیانگذار، عدم آگاهی از ابعاد گوناگون ایده و … در عمل رخ نمیدهد. بچههای شرکتکننده در استارتآپویکند بیش از هر چیز شجاعت خودشکنی را داشتند و همین عامل موفقیتشان شد.
درسهای زیاد دیگری هم در تجربهی استارتآپویکند تبریز وجود داشت که گفتنشان را به زمان دیگری واگذار میکنم. اما دو نکتهی بسیار مهم:
اول: من در اختتامیه روی یک جمله تأکید کردم. اینکه استارتآپویکند تبریز، تجربهی شیرین موفق شدن در کنار هم بود. شاید نقطهی اوج ماجرا قبل از برگزاری رویداد و در همبستگی و پشتیبانی بچههای تبریز و پافشاریشان برای برگزاری رویداد خودشان بود. شاید هم در خود برنامه و آنجایی که تیم دوم رویداد (Globe) انصراف داد؛ اما با کمک همهی بچهها به بازی برگشت و برنده شد. شاید هم … مهم این بود که همهی ما (آدمهای عکس بالا) کنار هم برنده شدیم!
دوم: بهلحاظ اجرایی برگزاری این رویداد در مقایسه با تقریبا تمام برنامههایی که من در آنها شرکت داشتم، کمنظیر بود. از زحمات تیم اجرایی، تیم پوشش خبری زنده، تیم تصویربرداری، تیم پشتیبانی و خلاصه تکتک بچههایی که کنار ما بودند، صمیمانه سپاسگزارم و برایشان موفقیت و شادی همیشگی را آرزو دارم.
و در پایان یک خواهش: ۵ تیم از میان تیمهای شرکتکننده در استارتآپویکند تبریز در مسابقهی جهانی استارتآپها شرکت کردهاند که به رأی تکتک ما برای موفقیت نیاز دارند. رأیمان را دریغ نکنیم! در اینجا میتوانید لینکهای رأی به هر ۵ تیم را بیابید. برای این دوستان جوانم، آرزوی موفقیت را دارم.
از تمامی دوستان مهماننوازم در تبریز برای این سه روز زیبا و بهیادماندنی تشکر میکنم. بهامید دیدار مجدد همهی ما در برنامههای بعدی!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (دیگ ریدر به توصیهی من!) دنبال کنید (بهیاد زندهیاد گودر!)
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
برای مطالعهی منتخبی از بهترین و مهمترین اخبار و مقالات انگلیسی که مطالعه میکنم، از اینجا مجلهی گزارهها در فلیپورد را مطالعه کنید و اگر دوست داشتید مشترک آن شوید!
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
من آخر هفتهی پیش، سه روز عالی را با دوستان عزیزم در استارتآپویکند تبریز گذراندم. طبیعتا دسترسی کمتری به اینترنت داشتم و دیروز هم کلا به بازگشت گذشت! بنابراین با عرض پوزش بابت تأخیر، بریم سراغ کار خودمان. 🙂
پیش از شروع:
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (دیگ ریدر به توصیهی من!) دنبال کنید (بهیاد زندهیاد گودر!)
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
برای مطالعهی منتخبی از بهترین و مهمترین اخبار و مقالات انگلیسی که مطالعه میکنم، از اینجا مجلهی گزارهها در فلیپورد را مطالعه کنید و اگر دوست داشتید مشترک آن شوید!
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
نویسنده: هایدی گرانت هالوورسون / مترجم: علی نعمتی شهاب
برای تبدیل شدن به یک کارآفرین موفق ـ یا موفقیت در هر کاری ـ لازم است بتوانید فرصتی را که در برابرتان ظاهر میشود، ببینید. بهویژه باید بتوانید مسئله یا شکافی را تشخیص دهید و برای آن راهحلی بیابید (بدیهی است که لازم است بتوانید آن راهحل را هم اجرا کنید؛ اما بدون کشف یک فرصت در گام اول، بههیچ جا نخواهید رسید.)
بنابراین سؤال این است که چگونه یک فرد میتواند در کشف فرصتها عالی و دقیق عمل کند؟
ممکن است بگویید: “این یک ویژگی ذاتی است ـ شما یا در این کار خوب هستید یا نیستید.”
ـ متأسفم. اشتباه کردید. دوباره امتحان کنید.
ـ “خوب بنابراین احتمالا باید ماجرا ربطی به تمرین کردن یا شاید هم تجربه کردن داشته باشد.”
ـ احتمالا نه! (کمی صبر کنید. برایتان توضیح میدهم چرا.)
تعلیقی که در این روایت هست احتمالا دارد شما را میکشد! بنابراین من بیمقدمه بهسراغ پاسخ این سؤال میروم که راز تشخیص فرصتها چیست: تمرکز عمیق.
من بههمراه توری هیگینز در کتاب جدیدمان با نام “تمرکز” نوشتهایم که زمانی که شما سرمایهگذاریتان (یا مسیر شغلیتان یا هر هدفی بهصورت عام) را بهعنوان چیزی که پتانسیل توسعه، نتیجهگیری و دستیابی به پاداش (مادی و معنوی / م.) دارد ببینید، دارای تمرکز عمیق هستید. شما زمانی تمرکزی عمیق خواهید داشت که در مورد آنچه ممکن است در صورت موفقیت “کسب کنید” بیاندیشید: اینکه چطور بهترین پایان را رقم بزنید!
بههمین شکل اگر سرمایهگذاریتان را روی از دست ندادن دسترنجتان یا اجتناب از خطر و کجدار و مریز پیش بردن کارها متمرکز سازید، دارای تمرکز پیشگیرنده هستید. تمرکز پیشگیرنده به دلایل گوناگونی مفید است؛ از جمله بهدلیل نگاهش به برنامهریزی محافظهکارانه، دقت، قابلیت اطمینان و کمالگرایی. اما این نوع تمرکز، بهاندازهی تمرکز عمیق به خلاقیت، ذهنیت باز و اعتماد بهنفس کافی برای ربودن فرصتها نمیانجامد. تحقیق جدیدی که توسط آندرانیک توماسیان و راینر براون در مدرسهی مدیریت تام آلمان انجام شده است، نشانمان میدهد که برای تبدیل شدن به یک کاشف فرصتها نیازمند چه معجونی هستیم.
توماسیان و براون از ۲۵۴ کارآفرین بریتانیایی از صنایع مختلف خواستهاند تا نوع تمرکزشان را تعیین کنند و سپس مهارتهای کشف فرصتشان را بهنمایش بگذارند. برای این منظور پس از انتخاب یکی از دو نوع تمرکز، نتایج واقعی گروههای متمرکزی که روی ۵ نوع مسئلهی مربوط به کفش (شامل: دوام، راحتی، عملکرد، سبک و قیمت) کار کردهاند، در اختیار هر یک از این کارآفرینان قرار گرفته است. پس از بررسی کامل این نتایج، به کارآفرینان گفته شد که فهرستی از مسائل پنهانی را که توسط اظهارنظرهای اعضای گروه متمرکز بیان شدهاند تهیه کنند و راهحلهایی را برای این مسائل ارائه نمایند.
نتایج این تحقیق جای هریچ گونه تردیدی را باقی نمیگذارد: کارآفرینان دارای تمرکز عمیق توانایی بیشتری در تشخیص فرصتها دارند: آنها راهحلهای بیشتری را برای مسائل تعیین شده تولید کردند. بهعلاوه براساس قضاوت گروهی از داوران مستقل، این راهحلها خلاقانهتر از راهحلهای افراد دارای تمرکز پیشگیرانه ارزیابی شدند.
این تازه همهی ماجرا نیست. کمبود خلاقیت و اعتماد بهنفس کارآفرینانه ـ که معمولا بهعنوان عناصر حیاتی موفقیت ارزیابی میشوند ـ ریشه در تمرکز پیشگیرانه دارند. کارآفرینانی که دارای تمرکز صحیح بودهاند حتی با کمبود اعتماد بهنفس هم به جمع افراد بسیار موفق پیوستهاند.
اگر در این لحظه بهمیزان کافی متمرکز نیستید، محققان تکنیکهای آزموده شدهی گوناگونی را ارائه کردهاند که میتوانید از آنها برای تقویت تمرکز عمیق خود استفاده کنید. در اینجا به تعدادی از آنها که بهتر کار کردهاند، اشاره میشود:
تعدادی از اهدافتان برای سرمایهگذاری مورد نظر (یا کارراههی شغلیتان) را بنویسید. برای هر هدف، فهرستی از راههایی که در صورت موفقیت، از آنها چیزی بهدست میآورید، تهیه کنید. هر روز یا قبل از انجام هر کار مهم، این فهرست هدفها و دستاوردها را مرور کنید.
خودتان را در ۵ یا ۱۰ سال بعد در حالی تصور کنید که مسیر ایدهآلتان را در زندگی پیمودهاید. برای این منظور به این بیاندیشید که شور و الهامات درونیتان کداماند؟ رؤیاهایتان چطور؟ آرزو دارید چه کاری را انجام دهید؟ فکر کردن دربارهی آیندهی ایدهآلتان، شما را در تمرکز عمیق فرو میبرد.
گذشتهتان را مرور کنید. دربارهی یک پیروزی یا دستاورد بزرگ اخیرتان فکر کنید: زمانی که واقعا احساس کردید به هر چیزی که اراده کنید دست خواهید یافت. زمانی که احساس کردید در آسمانها هستید. فکر کردن دربارهی موفقیتها و دستاوردهایمان در گذشته، تمرکز عمیق را در ما افزایش میدهد.
هر چقدر بیشتر از این تکنیکها استفاده کنید، بهصورت ناخودآگاه هر لحظه بیشتر بهسوی تمرکز عمیق کشانده میشوید.