مقاله‌ی هفته (۵۹): ۱۰ تعهد کلیدی برای دستیابی به تعالی در کسب‌وکار

وقتی یک کسب‌وکار جدید راه می‌اندازید، معمولا اولین هدف شما باید رساندن این کسب‌وکار به نقطه‌ی سربه‌سر و سپس گذر از این نقطه و توسعه‌ی این کسب‌وکار برای رسیدن به نقطه‌ی پایداری است. اما در این مسیر شما آن‌قدر با چالش و مشکلات پیش‌بینی شده و نشده مواجه می‌شوید که شما را از این غافل می‌کند که تنها هدف کسب‌وکار، سودآوری نیست. اگر چه در هر حال مهم‌ترین شاخص ارزیابی موفقیت کسب‌وکار، درآمدزایی و سودآوری آن است؛ اما نباید فراموش کنیم که نقطه‌ی آغزین هر کسب‌وکاری، به‌تر کردن زندگی دیگر انسان‌ها با حل یک مسئله یا پاسخ به یک نیاز آن‌ها است. کسب‌وکار با چنین دیدگاهی، باید همواره در جستجوی راه‌هایی به‌تر برای حل مسئله / پاسخ‌گویی به نیازهای مشتریان خود و عموما انسان‌ها باشد. گذشته از این، حتا با در نظر گرفتن سودآوری به‌عنوان هدف اصلی کسب‌وکار، هیچ راهی جز به‌بود مستمر کسب‌وکار وجود ندارد. در واقع کسب‌وکار برای بقا در بازاری که هر روز شلوغ‌تر از دیروز است و دفاع از سهم بازارش (و البته افزایش آن) و هم‌چنین برای کاهش هزینه‌ها لازم است به به‌تر شدن خودش و محصولات و خدمات و عملیات‌ش متعهد باشد.

اما این تعهد باید چگونه باشد؟ شری کمپبل در مقاله‌ی این هفته برای‌مان توضیح می‌دهد که باید ده تعهد کلیدی را برای دستیابی به تعالی در کسب‌وکارمان در تمامی دوران چرخه‌ی عمر کسب‌وکار دنبال کنیم:

۱- مثبت‌اندیش باشید: به‌جای اتلاف انرژی با چسبیدن به افکار منفی، روی کارهایی که می‌توانید انجام دهید تمرکز کنید.

۲- ریسک شکست را بپذیرید: شکست، حداقل یک درس را به‌همراه دارد و حتما ناراحتی آن کم‌تر از افسوس آینده برای هیچ کاری نکردن است!

۳- سخت‌‌ بکوشید: خوش‌بختانه یا متأسفانه نابرده رنج، گنج میسر نمی‌شود!

۴- جاه‌طلب باشید: با هیچ موفقیت کوچک و بزرگی فانع نشوید. همیشه از خودتان بپرسید که: “قله‌ی بعدی کجاست؟”

۵- پی‌گیر باشید: آینده از آنِ کسانی است که در مسیر سنگ‌لاخ رسیدن به هدف، دست از تلاش نمی‌کشند و می‌روند تا برسند!

۶- شور و اشتیاق داشته باشید: اگر به درستی هدف‌تان اعتقاد و اعتماد دارید، خودتان بیش از هر فرد دیگری باید بتوانید برای رسیدن به آن مشتاق باشید.

۷- به خودتان احترام بگذارید: هیچ کسی به‌تر از شما نمی‌تواند ایده‌ی شما را اجرا کند. بنابراین به خودتان اعتماد به خود را بیاموزید!

۸- حجم کاری‌تان را تراز کنید: دست از ایده‌آل‌گرایی بردارید. هر کاری را که می‌توانید به دیگران واگذار کنید تا هم انرژی‌تان را برای کارهای خودتان حفظ کنید و هم بتوانید روی کارهایی که در آن‌ها به‌ترین هستید، تمرکز کنید.

۹- روابط حرفه‌ای را شکل دهید و تقویت کنید: چه در کسب‌وکار و چه در مسیر شغلی‌تان، با دیگران در تعامل هستید و به کمک آن‌ها نیاز دارید. بنابراین لازم است مدیریت ارتباطات کسب‌وکاری و شخصی‌تان را به‌شکل اثربخشی انجام دهید.

۱۰- همیشه از بازخورد استقبال کنید: هیچ انسانی مصون از خطا نیست. اگر اصل همواره به‌تر شدن را در نظر داشته باشید، همیشه از نظرات منطقی دیگران استقبال خواهید کرد.

دوست داشتم!
۷

مقاله‌ی هفته (۴۸): ۱۱ سؤال کلیدی برای خلق مزیت رقابتی

رقابت، اولین و مهم‌ترین اصل دنیای کسب‌وکار است. بدون رقابت، دنیای کسب‌وکار قابل تعریف نیست. رقابت، به به‌بود کیفیت و کمیت محصولات و خدمات و کاهش هزینه‌ها برای مشتری نهایی و از آن‌جا به به‌تر شدن کیفیت زندگی بشری کمک می‌کند. رقابت در عین حال بسیار ترس‌ناک است. رقیب یعنی کسب‌وکاری که به‌دنبال گرفتن جای من در ذهن مشتریان و به‌دست آوردن سهم بیش‌تری از بازار است. از آن‌جایی هم که اندازه‌ی بازار معمولا به‌صورت نسبی ثابت است، سهم بیش‌تر رقیب، یعنی سهم کم‌تر کسب‌وکار من از بازار و نتیجه‌ی این ماجرا هم مشخص است!

به‌همین علت است که تاریخ علم مدیریت مدرن هم با تاریخ رقابت گره‌ خورده است. در طول پنجاه سال اخیر، ادبیات مدیریت استراتژیک پیش‌رفت خارق‌العاده‌ای داشت. استراتژی علم رقابت است. استراتژی روی تحلیل رقابت و ارائه‌ی راه‌کارهایی برای برتری رقابتی متمرکز است و هیچ‌کس نمی‌تواند اهمیت آن را نادیده بگیرد. اگر چه در مورد معنادار بودن استراتژی در دنیای سریع و فرارقابتی امروز تردیدهایی هم وجود دارد؛ اما هنوز هم استراتژی درمان دردهای بسیاری از کسب‌وکارها است.

یکی از واژگان کلیدی استراتژی مزیت رقابتی یا شایستگی اصلی است (اگر چه خانم دکتر ریتا مک‌گراث در یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های مدیریتی سال‌های اخیر اعتقاد دارند که عصر مزیت رقابتی هم به پایان رسیده است!) می‌دانیم طبق نظریه‌ی استراتژی‌های عام پروفسور مایکل پورتر شما برای رقابت یا باید ارزان‌تر از دیگران بفروشید و یا با تکیه بر مزیت رقابتی‌تان از رقبای‌تان متمایز باشید (استراتژی عام سوم پورتر هم رقابت در بازارهای گوشه‌ای است.)

اما همیشه یکی از سؤالات جدی کسب‌وکارها این است که چگونه می‌توانیم به شناسایی و خلق مزیت‌های رقابتی برای خود بپردازیم؟ لیزا بادل این‌جا روی سایت مجله‌ی فوربس ۱۱ سؤال کلیدی را که براساس الگوی تریز (TRIZ) طراحی شده‌اند، برای پاسخ دادن به این سؤال اساسی کسب‌وکارها پیشنهاد داده است:

۱- چه محصولی می‌تواند از سبد محصولات ما حذف شود تا منابع و قابلیت‌های سازمان برای خلق ارزش جدید آزاد شوند؟

۲- کدام بخش محصول / خدمت ما می‌تواند بعد از مصرف برای استفاده‌ی مجدد بازگردانده شود؟

۳- کدام محصول / خدمت / سیستم کسب‌وکاری ما می‌تواند در درون پیشنهاد ارزش یک شرکت خارج از مجموعه‌ی خودمان قرار بگیرد؟

۴- آیا می‌توانیم محصول / خدمت‌مان را به یک روند یا تغییر بزرگ در دنیای واقعی متصل کنیم؟

۵- با خریداری / ایجاد اتحاد استراتژیک با کدام کسب‌وکار مشابه / مکمل / جایگزین می‌توانیم پیشنهادمان را ارزش‌مندتر و رقبای‌مان را ضعیف‌تر کنیم؟

۶- کدام منبع خارج از سازمان ما (شرکت / دانشگاه / پژوهش‌گر / …) یا کدام بخش داخلی‌مان می‌تواند فناوری‌های نوآورانه یا منابع خاص را در اختیار ما قرار دهد؟

۷- کدام محصولات و خدمات ما می‌توانند در قالب یک پیشنهاد ارزش بزرگ‌تر و جذاب‌تر بسته‌‌بندی و به مشتری ارائه شوند؟

۸- کدام محصول می‌تواند برای خلق یک ارزش کسب‌وکاری جدید و جذاب‌تر ساده‌سازی شود؟

۹- چگونه می‌توان یک تجربه‌ی مشتری متمایز و تأثیرگذار برای جلب وفاداری مشتری خلق کرد؟

۱۰- در کدام بخش از زنجیره‌ی ارزش / زنجیره‌ی تأمین این صنعت می‌توانیم کسب‌وکارمان را گسترش دهیم؟

۱۱- آیا می‌شود از محصولات / خدمات ما برای فعالیت‌های خیرخواهانه و انسانی بهره برد؟ (توضیح: مسئولیت اجتماعی شرکت‌ها یکی از استراتژی‌های جدی رقابتی در دنیای امروز است که کم‌تر به آن توجه می‌شود. در این استراتژی شرکت ضمن ادای دین به مردم کشور و جامعه‌ای که در آن فعالیت اقتصادی دارد، به جلب علاقه‌ی مشتریان و ذی‌نفعان با تحریک اخلاقی عواطف آن‌ها می‌پردازد.)

سؤالات مطرح شده توسط خانم بادل در حکم یک ابزار کمکی و میان‌بر برای کشف و خلق مزیت رقابتی هستند. شایستگی‌های اصلی همواره باید از دل یک محصول / خدمت / کسب‌وکار واقعی کشف شوند. فقط فراموش نکنید که شایستگی و مزیت رقابتی باید در راستای ایجاد توانمندی در رقابت باشد!

دوست داشتم!
۶

تک‌واژه‌ی کلیدی کسب و کار شما

هفته‌ی پیش در اخبار داشتیم که گوگل یک شرکت سازنده‌ی ترموستات‌های هوشمند به نام “نست” را خرید. در پی این خبر تحلیل‌های متفاوتی در مورد رویکردهای آینده‌ی گوگل و علت ورود این شرکت به بازار جدیدی که ظاهرا به کسب و کار اصلی آن ربطی ندارد، ارائه شد. اما این تحلیل منتشر شده روی سایت اکونومیست، برای من بسیار جذاب و الهام‌بخش بود. این تحلیل یک نکته‌ی بسیار کلیدی دارد:

سال‌ها پیش شرکت جنرال الکتریک، واژه‌ی کلیدی به‌نام “الکتریسیته” را به‌عنوان واژه‌ی کلیدی کسب و کارش برگزید و با آن به هر حوزه‌ای که ربطی به الکتریسیته داشت وارد شد. جی‌ای هم‌چنان به موفقیتی کم‌نظیرش ادامه می‌دهد. گوگل هم همین کار را دارد با واژه‌ی کلیدی “داده” انجام می‌دهد! (ترموستات هوشمند، داده‌های زیادی از منزل شما جمع می‌کند و … بقیه‌اش را خودتان حدس بزنید!) می‌شود مثال‌هایی را هم به بحث نویسنده افزود: مثلا فیس‌بوک را با “ارتباط”، توییتر را با “لحظه”، لینکدین را با “حرفه”، استارباکس را با “کافه” و … توصیف کرد. ماجرا وقتی جالب‌تر می‌شود که به سراغ شرکت‌های مشکل‌دار دنیای امروز برویم: به‌نظرتان واژه‌ی کلیدی “یاهو” چیست؟ (این سؤال را به‌گمانم خانم مریسا میر هم نمی‌تواند پاسخ بدهد!)

ایده‌ی نویسنده‌ی این مقاله، ایده‌ی بسیار جالبی است و من را به یاد بحث “تخصص” انداخت. خیلی لازم نیست ماجرا پیچیده کنیم: شما چه کسب و کاری داشته باشید و چه بخواهید خودتان به‌عنوان یک فرد مستقل در دنیای کسب و کار موفق شوید، چاره‌ای ندارید جز این‌که روی یک حوزه‌ی مشخص “تمرکز” کنید. این نقطه‌ی تمرکز، همان “تخصص” شما است که چون یک نخ تسبیح، مهره‌های عمر و دانش و تجربه‌تان را به هم پیوند می‌دهد و به شما کمک می‌کند تا در مسیر زندگی و چرخه‌ی عمر کسب و کار / مسیر شغلی‌تان به اهداف‌تان آن‌گونه که باید و دوست دارید دست پیدا کنید.

بحث “تخصص” بیش‌تر برای آدم‌ها مطرح می‌شود تا سازمان‌ها؛ اما فرقی ندارد: همان‌طور که قبلا گفتیم، شما همیشه باید برای موفقیت شایستگی‌های متمایزی داشته باشید. گفتیم که باید این شایستگی‌ها را کشف کرد و توسعه داد. این سؤال قطعا در ادامه‌ی این جمله پیش می‌آید که از کجا باید شروع کنیم؟ پاسخ، همین بحثی است که در این پست در مورد آن صحبت کردیم: شما باید شایستگی‌های‌ کسب و کار و خودتان را در حول و حوش “تخصص”تان کشف کنید! (به بحث کشف “تخصص” بعدها در گزاره‌ها مفصل خواهیم پرداخت.)

به‌نظرم چالشی بسیار جذاب است که خودمان را در دنیای بی‌رحم کسب و کار حرفه‌ای تنها با یک واژه‌ی کلیدی ـ که همان تخصص ماست ـ تعریف کنیم. واژه‌ی کلیدی من “مسئله” است (یعنی تخصص من حل مسئله است!). شما کسب و کارتان را در چه واژه‌ای خلاصه می‌کنید؟ 🙂

دوست داشتم!
۸
خروج از نسخه موبایل