برند شخصی تصویری است که از شنیدن نام و نشان ما به ذهن اطرافیان و همکاران و دوستانمان میرسد. برند شخصی یعنی دیگران مرا به چه میشناسند و چه انتظاری از من دارند. کیفیت تعاملات و بدهبستانهای من از همین برند شخصی ناشی میشود: اینکه ارزش من در تعامل دو طرفه برای دیگران چقدر است، اساس تصمیمگیری افراد برای برقراری ارتباط کسب و کاری با من است و مهمترین نمود این ارزش، در برند شخصی من است.
بارها دیدهام که یکی از پیشفرضهای نادرست بسیاری از افراد در مورد برند شخصی این است که “من، همانی هستم که خودم فکر میکنم هستم.” بنابراین اگر من خودم را یک “متخصص حرفهای” میدانم که در حوزههای خاصی دارای تخصص است و مهارتهای کار حرفهای (نظیر مدیریت زمان و وظایف، مهارت حل مسئله و تفکر سیستمی، خودنظمبخشی و سازماندهی کارها، مدیریت زندگی دیجیتال و …) را بلد است و تعامل و ارتباط را هم خوب میداند، دیگران هم حتما همین تصور را نسبت به من دارند.
اما تجربه نشان میدهد که متأسفانه اغلب میان تصویر ذهنی من با دیگران اختلاف زیادی وجود دارد. بههمین علت است که برند شخصی را “رزومهی پنهان” هم مینامند. رزومه یک ابزار بازاریابی برای یافتن شغل یا موقعیتهای همکاری کسب و کاری جدید است. ضمنا رزومه، داستان گذشتهی زندگی شغلی من است و نه قصهی آرزوهای من! + حالا اگر معنای پنهان را هم به این دو اضافه کنیم متوجه میشویم که منظور از برند شخصی چیست: “تصویر کارها، عملکرد، رفتار و گفتار گذشته و امروز من در ذهن دیگران. تصویری که البته لزوما من از آن خبری ندارم!”
شاید بشود گفت که من تصویر خودم در ذهن دیگران را در آینهای شکسته میبینم: بخشی شفاف است و بخش بسیار بزرگتری غیرقابل تشخیص و هنر من در ابتدای راه، ساختن یک آینهی کامل است!
امیر مهرانی عزیز من را دعوت کرده تا کولهپشتیام را از آنچه میخواهم از سال ۹۲ با خودم بههمراه ببرم پر کنم و راه بیفتم. مقدمهای ندارم و سریع میروم اصل حرفهایم. 🙂 به قول فرهاد مهراد عزیز “با اینها زندگیم را سر میکنم”:
آنکه در آیینه میبیند مرا، من نیستم! سال ۹۲ بعد از آرامش ۹۱ باز سالی توفانی بود. بخش عمدهای از سال را درگیر یافتن پاسخ پرسشهای اساسی زندگیم بودم. اینکه من چه کسی هستم و قرار است باشم. اینکه من چه شایستگیهایی دارم و در چه چیزهایی خوب نیستم. اینکه میخواهم به کجا برسم و چگونه. و حتی اینکه آرزوهایم کداماند و رؤیاهایم کدام. اینکه کجاها توانستهام و کجاها نتوانستهام. خوشحالم حالا که سال در روزهای پایانیاش است، توانستهام حداقل خودم را به این آرامش برسانم که جواب پرسشهایم را یافتهام. نمیدانم؛ شاید بخشی از سختی امسال وابسته به این بود که گرفتار بحران آستانهی ۳۰ سالگی بودم!
از هر جایی که آغاز کنی، زودتر است: من زیاد اشتباه کردهام و میکنم. اما یک باور مرا در این مسیر یاری داده است: “عملکرد ضعیف، بیش از آنکه از ضعفهای من نشأت بگیرد، نتیجهی اشتباه بودن فرایندها است. پس هم روشهای کاریت را عوض کن و هم خودت را!” حالا وقت دوباره آغاز کردن است … 🙂
ماجراهای یک مشاهدهگر: قبلا عادت داشتم که از بیرون و از زاویهی دید یک مشاور و تحلیلگر به دنیا نگاه کنم. اما امسال تصمیم گرفتم، تمرین کردم و یاد گرفتم که “مشاهدهگر” باشم. مشاهدهگر نه به آن تعریفی که برخی آن را گوشهی عزلتنشینی و نظریه صادر کردن برای هستی میدانند. بلکه “مشاهدهگر” بهتعبیر یکی از بزرگترین الگوهای زندگیام پیتر دراکر بزرگ. کسی که در بطن ماجرا است؛ اما از بیرون به آن نگاه میکند. کسی که بهجای نظریه صادر کردن و تحویل دادن بدیهیات در قالب یک بستهی زیبا اما بیاثر، در میانهی میدان و در کنار دیگران درگیر تغییر دادن خودش و این دنیا است. کسی که بهدنبال تجربه کردن تمام زندگی است. کسی که معتقد است تمام هدف زندگی ساختن “یادگاری است که در این گنبد دوار بماند …”
رفتن، همچنان رسیدن است: سال ۹۲ برایم پر بود از چرخهی امید و ناامیدی. گاهی آینده، برایم بزرگترین و زیباترین و باشکوهترین تصویر دنیا بود و گاهی هم تصویری تلخ و تاریک … اما در این یک سال چیزی که هنوز نمیدانم چیست در درونم به من میگفت که شاید “یک یا علی دیگر” تا رسیدن باقی مانده باشد. 🙂 بنابراین “میروم در آرزوی کیمیا هنوز!”
گاهی به آسمان نگاه کن: بهعنوان یک فرد عمیقا مذهبی، سالها بود که کلید درهای آسمان را فراموش کرده بودم. امسال، سال آشتی با معنویت بود …
کولهپشتی نگاهی به گذشته بود برای ساختن آینده. اما خود آینده هم مهم است. اگر دوست داشتید در وبلاگتان یا با هشتگ #هدف۹۳ در شبکههای اجتماعی از اهداف سال آیندهتان بگویید. 🙂
این روزها خوشبختانه بسیاری از مدیران با مفهوم و اهمیت استراتژی آشنا شدهاند. در واقع شواهد متعددی نشان میدهند که این روزها استراتژی به یک اصل اساسی برای موفقیت در دنیای کسب و کار بدل شده است. استراتژی، قطبنمای حرکت سازمان بهسوی آیندهی مطلوب خود است. استراتژی الگوهای اصلی رفتاری و عملکردی سازمان را برای تحقق اهداف آن مشخص میکند. استراتژی به ما میگوید چه کاری را چرا و به چه شکل و در چه زمانی باید انجام دهیم. اگر خیلی خلاصه بخواهم بگویم استراتژی، قطبنمای حرکت سازمان بهسوی آیندهی مطلوب خود است.
اما در طول این سالها با مشکل بسیار اساسی مواجه شدهام: اینکه همه ـ اعم از مدیر و کارشناس و مشاور و … ـ فراموش میکنیم استراتژی موضوعی است کاملا وابسته به شرایط محیطی و در نتیجه تغییرپذیر! استراتژی براساس تعدادی پیشفرض (Assumption) و پیشران (Driver) و محدودیت (Barrier) کسب و کاری طراحی میشود و در نتیجه اعتبار استراتژی، وابستگی تامی به اعتبار آن پیشفرضها و پیشرانها و محدودیتها دارد. هر تغییر کوچکی بنا بر اصل “اثر پروانهای” میتواند باعث ایجاد یک تغییر کلان در کسب و کار ما شود و ماهیت استراتژیهای آن را زیر و رو کند. بنابراین سازمان باید در هر لحظه برای تغییر جهتگیریهای استراتژیک خود مطابق با تغییر شرایط کلان محیطی آمادگی داشته باشد. این تغییر البته هم میتواند کنشی و برای بهرهگیری از فرصتها باشد و هم واکنشی و برای فرار از آثار منفی تغییرات بر کسب و کار ما. این تغییر جهت را میتوان نوعی “چرخش استراتژیک” (Strategic Pivot) نامید. این در حالی است که هنوز چرخشهای استراتژیک برای بقا و رشد و توسعهی کسب و کار هنوز چندان شناخته نشده است.
چرخشهای استراتژیک بخش مهمی از تاریخ دنیای کسب و کار را بهخود اختصاص میدهند. در این داستان شگرف و طولانی، هم میتوان نمونههایی از چرخش درست استراتژیک و نجات شرکتهایی همچون: اپل، آیبیام و … را یافت و هم میتوان مثالهایی از شکستهایی بسیار بزرگ نظیر حضور مایکروسافت و نوکیا در بازار فناوری همراه را یافت. نکتهی کلیدی کشف زمان درست برای تغییر جهت استراتژیک است و همین دقیقا آن چیزی است که برندهها را از بازندهها متمایز میکند.
بازنگری استراتژی شبیه فرایند تدوین استراتژی است؛ اما در اینجا سازمان با سؤالات متفاوتی مواجه است؛ چرا که سازمان نسبت به زمانی که دارای استراتژی نبوده، حداقل به دانش و تجربهی تدوین و اجرای (چه کامل و چه ناقص) یک برنامهی کلان و استراتژیک دست یافته است. بنابراین این تجربیات سازمان، باید در فرایند بازنگری استراتژی در نظر گرفته شوند تا برنامهی بازنگری شده با واقعیات و مقتضیات سازمان همخوانی بیشتری داشته باشد.
در این زمینه چند سؤال زیر میتوانند به شما در ارزیابی بهتر استراتژی موجود کسب و کارتان کمک کنند:
آیا برنامه دارای توجیه و واقعگرا است؟
آیا پیوستگی و هماهنگی درونی دارد؟
آیا با موضوعات حیاتی و فرضیات اساسی سازمان برای آینده همخوانی دارد؟
آیا کارکنان نسبت به انجام این برنامه متعهدند؟
هر یک از واحدهای سازمانی نسبت به موضوع محوری استراتژی ـ یعنی رقابت ـ تا چه حد آگاهی دارند؟
توانایی واحدهای سازمانی برای اجرای استراتژی تا چه اندازه است؟
آیا برنامه باید گسترده باشد و همهی سازمان درگیر اجرای آن شوند یا در یک یا چند واحد محدود متمرکز باشد؟
آیا ایدههای محوری برنامه درست هستند؟
آیا نیازمندیهای برنامه با وضعیت منابع سازمانی (نیروی انسانی، مالی، ابزارها و تجهیزات و مانند آنها) متناسب هستند؟
توجه کنید که این سؤالات را میتوان بهعنوان یک ابزار پایش دائمی استراتژیها در قالب یک یا چند معیار کلیدی موفقیت (KSF) تعریف کرد و از آنها برای کشف زمان نزدیک شدن به زمان ایجاد یک تغییر جهت استراتژیک نیز بهره برد.
با ارزیابی و پایش دائمی معتبر بودن استراتژی کسب و کارتان میتوانید هم از جهتگیری درست حرکت خود برای بقا و توسعهی کسب و کارتان مطمئن شوید و هم عملکرد اثربخش کسب و کارتان ـ بهویژه در حوزهی بسیار مهم تخصیص منابع ـ را تضمین کنید.
بهترین زمان برای ارزیابی استراتژی کسب و کار شما همین امروز است. شاید فردا دیر باشد! توصیه میکنم کار را از کشف پیشفرضهای ذهنی و واقعی و آشکار و پنهان خود، شرکا، مدیران و کارکنان سازمان در مورد آیندهی مطلوب، وضعیت امروز و ماهیت کسب و کارتان شروع کنید و سپس با بررسی پیشرانها و موانع موجود کسب و کار در محیط رقابتی و با کمک گرفتن از سؤالات مطرح شده در این پست، اقدام به ارزیابی عمیقتر و در صورت لزوم تغییر و اصلاح استراتژیهای خود بپردازید. شاید زمان چرخش استراتژیک شما برای رسیدن به موفقیت بزرگی که همیشه منتظرش بودهاید، فرا رسیده باشد. 🙂
“گواردیولا تاثیر خیلی خوبی روی من گذاشت. ما تغییراتی داشتیم؛ زیرا او ایدهها و فلسفهی خودش را دارد. این کاملا طبیعی است و باعث قویتر شدن ما میشود. معتقدم که ایجاد تغییر اتفاق خوبی است. گواردیولا طراوت تیم را حفظ کرده است. اگر او دقیقا همان مسیر قبل را ادامه میداد، ممکن بود دچار غرور شویم. بعضیها فکر می کردند که همه چیز فصل گذشته بینقص پیش رفت، پس باید همان مسیر را ادامه بدهیم. گواردیولا کاری کرد که ما گوش بهزنگ باشیم و آماده مبارزه. ما در حال یادگیری هستیم و این همیشه اتفاق خوبی است.” (آرین روبن؛ اینجا)
راستش این جملات درخشان از روبن بعید است؛ اما واقعی است! روبن به نکتهی بسیار مهمی اشاره کرده است: همه فکر میکنند یک تیم برنده، چون برنده شده نیازی به تغییر و بهتر شدن ندارد؛ اما دقیقن همیشه دلیل بهپایان رسیدن عصر یک تیم بزرگ همین بوده است. دور نیست روزهایی که بسیاری نقش پپ عزیز را در موفقیتهای رؤیایی بارسلونا نادیده میگرفتند و معتقد بودند که آن تیم، بدون مربی هم به همهی آن موفقیتها میرسید. شاید بد نباشد حال و روز امروز بارسا را با آن زمان مقایسه کنیم و نگاهی هم بیاندازیم به “توتال تیمی” که توسط یوپ هاینکس بزرگ به پپ گواردیولا تحویل داده شد و هیچکس فکرش را هم نمیکرد بشود آن را بهتر کرد.
روبن از تغییر ذهنیتی که پپ در تیم بایرن ایجاد کرده سخن گفته است. کاری که پپ کرده این بوده که بازیکنان در ابتدا باور کنند که لازم است تغییر کنند و در مرحلهی بعد چرایی و چگونگی این تغییر را درک کنند و البته بدانند که چه چیزهایی باید تغییر کند و چه چیزهایی نه. مدیریت تغییر بهسادگی یعنی همین!
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.
آیا تا بهحال در مورد رزومهی نامرئیتان فکر کردهاید؟ وقتی کسی “من” را میبیند یا وقتی اسم “من” شنیده یا خوانده میشود، آن کسی که در ذهن دیگران میآید، “منِ” واقعی نیست. این “من” تنها تصویری است از وجود واقعی من که در ذهن دیگران ایجاد شده است. همان “هر کسی از ظن خود شد یار من” مولانا. این، تصویری است که من از خودم ساختهام. به این تصویر یا رزومهی پنهان من، در ادبیات حرفهایها “برند شخصی” گفته میشود.
بسیاری از ما زمان زیادی را برای شکلدهی به رزومه مکتوبمان صرف میکنیم؛ چه با کسب تجربه باشد و چه با آموزش و اهمیت چندانی تأثیر برند شخصیمان روی موفقیتمان در زندگی و کارمان نمیدهیم. اما اصل ماجرا اینجاست که برند شخصی، تأثیرگذاری و اهمیت بیشتری دارد تا رزومهی مکتوب و سوابقی از من که بیشتر به چشم خودم میآید تا دیگران!
برند شخصی یعنی عقاید و نظرات دیگران در مورد شما بهعنوان دوست، همکار، رهبر و هر نقش دیگری که در زندگی شخصی و شغلیتان ایفا میکنید. برند شخصی، تصویری است که از عملکرد واقعی و تعامل و ارتباط احساسی که در این نقشها از خود بروز میدهید، بهتدریج و در طول زمان در ذهن و قلب دیگران شکل میگیرد.
برند شخصی شما واجد تمامی ویژگیهایی است که یک برند کسب و کاری آنها را دارد. فعلا به این ویژگیها در مورد خودتان فکر کنید:
۱- هویت برند شما: تخصص شما و ویژگیهای شخصیتی شما. همان هویت کاری که دوست دارید آن را بشناسند.
۲- نام برند شما: میتواند نام شما باشد یا یک نام که بازتابندهی هویت برند شما باشد.
۳- ارزش برند شما: دیگران ـ اعم از همکاران، دوستان و … و البته مشتریان، سازمانهای همکار و … ـ از در ارتباط بودن با شما چه چیزی بهدست میآورند؟ تخصص شما؟ شبکهی ارتباطیتان؟ شاید هم یک احساس خوب؟ یا چیز دیگر؟ خوب است که خودتان بدانید چه ارزشی برای دیگران دارید!
برند شخصی یعنی یک عکس فوری. وقتی نام شما برده میشود، این “عکس” اولین چیزی است که به ذهن آدمها میرسد. چه خوب است که این عکس برای اغلب آدمها همان چیزی باشد که دوست دارید باشید. رسیدن به چنین نقطهای شدنی است. لازم است اصول برندسازی شخصی را بیاموزید.
منظور از بازاریابی مبتنی بر رسانههای اجتماعی، فرایند جلب توجه جامعه به یک فرد، موضوع یا برند خاص با استفاده از سایتهای رسانههای اجتماعی است. برنامههای بازاریابی مبتنی بر رسانههای اجتماعی معمولا بر ایجاد محتوایی که بتواند ضمن جلب توجه کاربران سایتهای اجتماعی، آنها را به اشتراکگذاری محتوای مورد نظر در رسانههای اجتماعی ترغیب کند، متمرکزند. بدین ترتیب پیام شرکت / سازمان / فرد مورد نظر، در قالب یک زنجیره از کاربری به کاربر دیگر منتقل میشود. ویژگی اصلی این زنجیرهی انتقال پیام، “اعتمادی” است که افراد قرار گرفته در آن نسبت به هم دارند و در نتیجه، تأثیرگذاری پیام مورد نظر بر جامعهی هدف بهشکل قابل توجهی افزایش مییابد. این شیوهی پیامرسانی و تبلیغاتی غیرمستقیم در برابر تبلیغات سنتی قرار دارد که در آن سازمانها و افراد سعی میکنند تا پیام خود را بهصورت مستقیم به افراد جامعهی هدف بقبولانند. بنابراین میتوان گفت این شیوهی بازاریابی بر تبلیغات دهان به دهان و ویروسی مبتنی است.
رسانههای اجتماعی امروزه تبدیل به پلتفرمهایی شدهاند که بهسادگی در دسترس افراد دارای دسترسی به اینترنت قرار دارند. رشد شگفتانگیز ظرفیتهای اطلاعرسانی اینترنت، باعث شده تا آگاهی افراد نسبت به سازمانها / برندها / افراد مشهور نسبت به دهههای گذشته بهشکل قابل توجهی افزایش یابد و در این میان، برنده کسی است که بتواند از ابزارهای دنیای مجازی ـکه غالبا نیازمند هزینههای هنگفت رسانههای سنتی مانند تلویزیون و مطبوعات هم نیستند ـ برای بهبود تصویر و شناختهتر ساختن خود و برنامهها و اهدافاش در میان مخاطبان بالقوه و بالفعل مورد نظر خود بهرهبرداری کند.
بنابر گزارشی که اخیرا توسط مؤسسهی افکارسنجی نیسلن منتشر شده، امروزه بیش از ۷۰ درصد از شرکتهای بزرگ دنیا از رسانههای اجتماعی برای تأثیرگذاری بر جامعهی مخاطب خود استفاده میکنند. این شرکتها با روشهای خلاقانه به دامن زدن به شایعات، ایجاد روابط با جامعهی مخاطبین، پرورش و بهبود روابط، بهبود محصولات و خدمات و ترویج آگاهی نسبت به برند خود در میان مردم در بازهی زمانی بلندمدت استفاده میکنند.
در سالهای اخیر ضریب نفوذ رسانههای اجتماعی در ایران نیز افزایش قابل توجهی یافته است. جدا از رسانههای اجتماعی خارجی، سایتها و شبکههای اجتماعی داخلی مختلف نیز مورد اقبال کاربران ایرانی قرار گرفتهاند و این فرصتی بسیار بزرگ برای بازاریابان است. بازاریابان میتوانند با حضور در این فضا و تعامل با مشتریان بالقوهی خود، هم به انجام تحقیقات بازار و کسب اطلاعات مورد نیاز از سلایق و نیازهای مشتریان بپردازند و هم به اهداف تبلیغی و ترویجی خود دست پیدا کنند.
کاربرد رسانههای اجتماعی در ایران حتی تا آنجا گسترده شده که برخی هنرمندان هنرهای دستی از طریق این رسانهها ـ بهویژه اینستاگرام ـ به معرفی و فروش محصولات هنری خود میپردازند. هر چند آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد؛ اما با توجه به میزان طرفداران صفحات این هنرمندان میتوان حداقل این نتیجه را گرفت که حضور در رسانههای اجتماعی حداقل از نظر برندسازی برای این هنرمندان مفید بوده است.
چندین کمپین تبلیغاتی موفق نیز در این شبکههای اجتماعی صورت پذیرفته است. شاید کمپین حمایت یک شرکت محصولات غذایی از یک مؤسسهی خیریهی مشهور را دیده باشید و چه بسا خودتان هم در آن مشارکت داشتهاید. قدرت نفوذ رسانههای اجتماعی اینجا نمود مییابد! جدا از مباحثی که در مورد اخلاقی بودن یا نبودن این کمپین مطرح شد، این کمپین نمونهی موفقی از کاربرد رسانههای اجتماعی برای اهداف بازاریابی است. بهصورت کلی باید توجه کنید که راهکارهای مرتبط با حوزهی ترفیع (Promotion) از مدل کلاسیک ۴P بازاریابی و همینطور ابزارها و روشهای قابل استفاده در قالب دو بخش کانالهای دسترسی / ارتباط با مشتری در بوم مدل کسب و کار، توسط رسانههای اجتماعی بهخوبی تقویت شده و توسعه یافتهاند. شما در اینجا علاوه بر اینکه مثل روشهای سنتی خودتان را جلوی دید مشتریان بالقوه قرار میدهید، با او ارتباطی دو طرفه دارید و از آن مهمتر دربارهی او و علاقههایاش و البته رفتارهایاش در حالت طبیعی و متن زندگی روزمرهاش دادههای بسیاری دارید (تحقیقات بازار از این واقعیتر سراغ دارید؟)
اغلب وقتی از بازاریابی رسانههای اجتماعی بحث بهمیان میآید تنها رسانههای اجتماعی خارجی به ذهن افراد میرسد؛ اما رسانههای اجتماعی داخلی هم از نظر تعداد کاربر در جایگاه نسبتا مناسبی قرار گرفتهاند (آمار بازدید روزانهی این وبسایتها / رتبهبندی الکسای آنها را بررسی کنید!) هر چند تعداد کاربران حرفهای بهنسبت شبکههای خارجی در این شبکهها کمتر است. اما نکتهی اصلی در نوع نگاه کسب و کارها به این رسانهها بوده است که اولا چندان جدی گرفته نشدهاند (چند برند مشهور ایرانی در رسانههای اجتماعی خارجی حضور دارند و در ایرانیها خیر!) و ثانیا نگاه به کاربردهای این شبکهها صرفا از نوع تبلیغات بوده است. این در حالی است که استراتژیهای بازاریابی در رسانههای اجتماعی از جنسی دیگرند (که در مطالب آینده به آنها خواهم پرداخت.)
اما برای حضور در رسانههای اجتماعی و بهرهگیری از پتانسیلهای بالقوهی آنها باید پیش از هر چیزی “استراتژی رسانههای اجتماعی” سازمان را تدوین کرد. اینکه ماهیت این استراتژی چیست و چگونه باید آن را تدوین کرد، موضوع نوشتههای بعدی گزارهها در این زمینه است که بهتدریج منتظر انتشار آنها باشید! تا آن زمان، شاید بد نباشد کمی به نوع نگاهتان به رسانههای اجتماعی و علت نیاز کسب و کارتان به حضور در آنها فکر کنید.
شکست. واژهی آشنای زندگی ما. سرنوشتی که بسیاری از ما برای همیشهی زندگیمان آن را تصور میکنیم. نقطهی پایان زندگی! خلاصهی ادلهی اثبات شعار “نمیشود و نمیتوانیم!”
نگاه انسانها به ماهیت شکست و پیروزی و ارتباط میان آنها با یکدیگر همیشه برای من جالب بوده است. نوشتههای بسیاری در گزارهها در این رابطه نوشتهام و در هر جایی که حضور داشتهام، تمام تلاشم این بوده که آدمها را متوجه این تنها واقعیت موجود این دنیا بکنم که: “شکست یک نقطه است نه یک مسیر!” وقتی به این باور برسیم، آنوقت یک گام دیگر برای حرکت به سوی دنیای زیبای مطلوب و رؤیاییمان برداشتهایم. شکست میتواند نقطهی پایان تصور شود و میتواند نقطهی آغازی دوباره باشد. یکی از جملات بسیار دوستداشتنی زندگی من این است که: “زمین خوردن کاری نداره. همه زمین میخورند. بلند شدنه که هنره.” و این دقیقا همان جایی است که اغلب آدمها در آن درمیمانند …
بازگشتن از شکست آنچنان که فکر میکنیم کار سخت و عجیبی نیست. به قول پپ عزیز، هر مشکلی راهحلی دارد! یکی از لذتبخشترین کارهای زندگی برای من جستجوی راهحلهای بحران شکست است. بخشی را خودم تجربه و کشف میکنم و بخش مهمتری را از تجربیات دیگران میآمورم. برایم نشستن پای سخن آدمهای دردمند اما موفق، یکی از سالمترین تفریحات موجود در این دنیا است!
حالا فرصت مجددی برای این همنشینی فراهم شده است. این هفته پنجشنبه ۱۵ اسفند، کنفرانس فردای شکست بههمت دوستان عزیز من در نوینافزار برگزار میشود. در این کنفرانس، ۵ کارآفرین برجسته و نامآشنا قرار است برای من تعریف کنند که در فردای روزی که بزرگترین شکست زندگیشان را خوردند، چه فکری کردند و چه کاری.
خوشحالم افتخار دوستی و آشنایی و همکاری نزدیک با دو نفر از این پنج نفر را دارم: رضا بهرامینژاد دوست نازنین من که افتخار همکاری در پروژهی کلاس پرنده را با او داشته و دارم و شاهین طبری عزیز بنیانگذار شرکت چارگون که این اواخر افتخار همکاری با ایشان را در پروژهی “فردای بهتر” خیریهی همگام داشتم.
و البته محمدرضا شعبانعلی را هم که همهی ما میشناسیم و نشستن پای حرفهای او تجربهی لذتبخشی میتواند باشد.
پیشنهاد من، حضور در این کنفرانس برای آموختن از تجارب شکست چند نفر از بزرگترین آدمهای این کشور است. آدمهایی که بهجای اینکه “بگذارند و بروند”، ماندن و جنگیدن برای ساختن دنیایی بهتر برای خودشان و دیگران را انتخاب کردند. فراموش هم نکنید که شرکت در چنین نشستهایی که با حضور حرفهایها برگزار میشوند، بهجز یاد گرفتن منفعت بسیار بزرگتری هم دارد: شبکهسازی!
“با توجه به بازیکنانی که در اختیار داریم و شروعی که در این فصل داشتیم، شانس زیادی برای قرار گرفتن در جمع چهار تیم اول جدول خواهیم داشت. بههمین خاطر اگر این فرصت را از دست بدهیم، بسیار ناامیدکننده خواهد بود. مسئلهی اصلی این است که در جمع چهار تیم اول قرار بگیریم. این به باشگاه از نظر مالی کمک خواهد کرد تا بتواند بازیکنان بهتری به خدمت بگیرد. فکر میکنم زمانی میتوانیم بگوییم مدعی قهرمانی هستیم که تا ۱۰ بازی پایانی همچنان در این جایگاه قرار داشته باشیم. اما تنها به خاطر یک شروع خوب، هدف اصلیمان را فراموش نمیکنیم.” (اسیتون جرارد؛ اینجا)
جرارد یکی از دوستداشتنیترین بازیکنان دههی اخیر فوتبال جهان برای من است. بهعنوان یک طرفدار چند آتشهی منچستر یونایتد، شاید اینکه جرارد در فهرست دوستداشتنیهای من بالاتر از مثلا وین رونی باشد، عجیب است؛ اما خوب خودم هم پاسخی برای این سؤال ندارم. 🙂
جرارد در گفتههایاش بهخوبی به سطوح مختلف هدفگذاری اشاره کرده است:
۱- هدف بلندپروازانه (بیهاگ): هدفی که دست یافتن به آن با امکانات فعلی نشدنی است؛ اما میشود رؤیایاش را داشت. شاید شد! (قهرمانی در لیگ برتر.)
۲- چشمانداز: هدف واقعبینانهای که در عین حال بهاندازهی کافی انگیزشبخش باشد (قرار گرفتن در جمع ۴ تیم برتر.)
۳-هدف بلندمدت: هدف واقعبینانهی کمّی که قابل متر کردن باشد (قرار داشتن در بین ۴ تیم اول در ۱۰ بازی آخر.)
۴- هدف میانمدت و کوتاهمدت: هدف واقعبینانهی شدنی که همین الان تحققاش در دستان من است (بردن بازی بعدی!)
در هدفگذاری، این چهار سطح هدفگذاری را فراموش نکنید. از بیهاگ شروع کنید و هدفهایتان را بهشکل مداوم به اهداف کوچکتر بشکنید تا به اهدافی برسید که شرح وظایف (To Do List) امروز و فردایتان را مشخص میکنند.
فرقی هم ندارد برای چه برنامهریزی میکنید: کسب و کارتان، مسیر شغلی حرفهایتان یا زندگی شخصیتان. برنامهریزی و هدفگذاری درست، کلید اصلی موفقیت شما هستند.
برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوانتان (اینوریدر بهیاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. ضمنا لینکهایی را که از نظر من تنها خواندن عنوانشان کفایت میکند، با پسزمینهی زرد رنگ نمایش میدهم.
وبلاگها و سایتهای خودتان یا مورد علاقهتان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنیهای من (و البته خود شما!) کاملتر شود.
من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایتهای مورد مطالعهام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسندهی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراضتان را برایم بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذفش کنم.