امیر مهرانی عزیز من را دعوت کرده تا کولهپشتیام را از آنچه میخواهم از سال ۹۲ با خودم بههمراه ببرم پر کنم و راه بیفتم. مقدمهای ندارم و سریع میروم اصل حرفهایم. 🙂 به قول فرهاد مهراد عزیز “با اینها زندگیم را سر میکنم”:
آنکه در آیینه میبیند مرا، من نیستم! سال ۹۲ بعد از آرامش ۹۱ باز سالی توفانی بود. بخش عمدهای از سال را درگیر یافتن پاسخ پرسشهای اساسی زندگیم بودم. اینکه من چه کسی هستم و قرار است باشم. اینکه من چه شایستگیهایی دارم و در چه چیزهایی خوب نیستم. اینکه میخواهم به کجا برسم و چگونه. و حتی اینکه آرزوهایم کداماند و رؤیاهایم کدام. اینکه کجاها توانستهام و کجاها نتوانستهام. خوشحالم حالا که سال در روزهای پایانیاش است، توانستهام حداقل خودم را به این آرامش برسانم که جواب پرسشهایم را یافتهام. نمیدانم؛ شاید بخشی از سختی امسال وابسته به این بود که گرفتار بحران آستانهی ۳۰ سالگی بودم!
از هر جایی که آغاز کنی، زودتر است: من زیاد اشتباه کردهام و میکنم. اما یک باور مرا در این مسیر یاری داده است: “عملکرد ضعیف، بیش از آنکه از ضعفهای من نشأت بگیرد، نتیجهی اشتباه بودن فرایندها است. پس هم روشهای کاریت را عوض کن و هم خودت را!” حالا وقت دوباره آغاز کردن است … 🙂
ماجراهای یک مشاهدهگر: قبلا عادت داشتم که از بیرون و از زاویهی دید یک مشاور و تحلیلگر به دنیا نگاه کنم. اما امسال تصمیم گرفتم، تمرین کردم و یاد گرفتم که “مشاهدهگر” باشم. مشاهدهگر نه به آن تعریفی که برخی آن را گوشهی عزلتنشینی و نظریه صادر کردن برای هستی میدانند. بلکه “مشاهدهگر” بهتعبیر یکی از بزرگترین الگوهای زندگیام پیتر دراکر بزرگ. کسی که در بطن ماجرا است؛ اما از بیرون به آن نگاه میکند. کسی که بهجای نظریه صادر کردن و تحویل دادن بدیهیات در قالب یک بستهی زیبا اما بیاثر، در میانهی میدان و در کنار دیگران درگیر تغییر دادن خودش و این دنیا است. کسی که بهدنبال تجربه کردن تمام زندگی است. کسی که معتقد است تمام هدف زندگی ساختن “یادگاری است که در این گنبد دوار بماند …”
رفتن، همچنان رسیدن است: سال ۹۲ برایم پر بود از چرخهی امید و ناامیدی. گاهی آینده، برایم بزرگترین و زیباترین و باشکوهترین تصویر دنیا بود و گاهی هم تصویری تلخ و تاریک … اما در این یک سال چیزی که هنوز نمیدانم چیست در درونم به من میگفت که شاید “یک یا علی دیگر” تا رسیدن باقی مانده باشد. 🙂 بنابراین “میروم در آرزوی کیمیا هنوز!”
گاهی به آسمان نگاه کن: بهعنوان یک فرد عمیقا مذهبی، سالها بود که کلید درهای آسمان را فراموش کرده بودم. امسال، سال آشتی با معنویت بود …
کولهپشتی نگاهی به گذشته بود برای ساختن آینده. اما خود آینده هم مهم است. اگر دوست داشتید در وبلاگتان یا با هشتگ #هدف۹۳ در شبکههای اجتماعی از اهداف سال آیندهتان بگویید. 🙂
سلام ولی جات. سال نو مبارک. ممنونم از محبتت رفیق. من با وجود دوستان خوبی مثل شما است که انگیزهی نوشتن دارم 🙂
🙂
ممنونم ابراهیم جان 🙂 بههمچنین
سلامت باشی 🙂 من به این جمله اعتقاد راسخ دارم 😉
خیلی جالب بود علی جان
کوتاه ولی مفید
به خصوص :
عملکرد ضعیف، بیش از آنکه از ضعفهای من نشأت بگیرد، نتیجهی اشتباه بودن فرایندها است. پس هم روشهای کاریت را عوض کن و هم خودت را!” حالا وقت دوباره آغاز کردن است
برات آرزوی آن چه لایقش هستی رو دارم ، علی شهاب عزیز
رفتن همچنان رسیدن است، عالی
سلام علی جان
خوبی رفیق!
نمی دونم چرا با خوندم این مطلبت یهو خستگیم در رفت! یه چیزی مثل یک لیوان چای بعد از نیم ساعت بیل زدن باغ پدر زن!
خوشحالم می شناسمت.
میدونم یه کمی زوده ولی عیدت پیشاپیش مبارک