- و اینک چهل سالگی: ای خضر پیخجسته، مدد کن به همتم … - ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
- لینکهای هفته (۶۳۶) - ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
- حکمتها (۸۵) - ۱۳ فروردین ۱۴۰۳
وقتی همه با من موافقاند، اغلب احساس میکنم در اشتباهام!
اسکار وایلد
وقتی همه با من موافقاند، اغلب احساس میکنم در اشتباهام!
اسکار وایلد
لایبری دات نو (Library.nu) یا همان گیگاپدیای خودمان، یکی از مهمترین و بهترین سایتهای اینترنتی برای من بود. جایی که میشد بیخیال از قیمتهای سرسامآور کتابهای دوستداشتنی زبان اصلی، بین قفسههای جذاب کتابها قدم بزنی و لذت “کتاببینی” را تجربه کنی. میتوانستی کتابها را داغ داغ بگیری و ورق بزنی و لذت ببری. میشد که بفهمی موضوعات مهم روز و موضوعات جدید در حوزهی تخصصات چیستند. میتوانستی بهعنوان یک دانشجوی ایرانی جهان سومی، لذت پیدا کردن و استفاده از یک تکستبوک روز دنیا را تجربه کنی …
انگار اینها همه دیگر خاطرهاند. نقض کپیرایت یک گناه نابخشودنی است و باید حتمن جلوی آن گرفته شود. این بود که پیگیریهای اطلاعاتی در حد جیمز باند (!) صورت گرفت تا بالاخره سایت توقیف شد (جزئیاتش اینجا) حرفی نیست و قطعا حق با ناشران است. اما کاش میشد از این حضرات ناشر غربی سؤال کرد که آیا این سایت تنها سایت فعال در این زمینه بود؟ آیا رقم واقعن خندهدار جریمهی ۲۵۰ هزار دلاری و شش سال زندان برای صاحب سایت (آن هم در حالی که فقط یک قفسهی بیزینس سایت صدها هزار دلار میارزید)، راضیتان میکند؟ با این انبوه سایتهای بینام و نشان دیگر چه میکنید؟
از روزی که خبر بسته شدن سایت را شنیدم، یکی از نگرانیهای اصلیام این بود که حالا از کجا باید دنبال کتابهای روز دنیا گشت؟ اما تا اینترنت را ازمان نگرفتهاند غمی نیست! کمی جستوجو کردم و حاصل این گشتوگذارها شد همین پست. چند سایت پیدا کردم که البته بهخوبی گیگاپدیای مرحوم نیستند؛ اما خوب برای خودشان منابع بسیار عالی محسوب میشوند. آمادهاید؟ آقایان و خانمها ۵ سایت جایگزین برای گیگاپدیای محبوب همهی ما:
۱- Ebookee: این سایت از گیگاپدیا هم قدیمیتر است و یک جورهایی موتور جستوجوی کتابهای الکترونیک محسوب میشود. مثل گیگاپدیا قفسهبندیهای مرتبی دارد؛ اما مهمترین اشکالش این است که دیتابیسش در واقع همان سایت آمازون است و در نتیجه خیلی وقتها ممکن است خوشحالی ناشی از پیدا کردن یک کتاب خیلی ضروری، با دیدن صفحهی کتاب در سایت کوفتتان شود! 🙂 اشکال بعدی هم اینکه بسیاری از لینکهای کتابها، قدیمی و شکسته هستند و کار نمیکنند. در هر حال مرجع مفیدی است؛ ولی نه خارقالعاده.
۲- سافتآرشیو: این سایت یکی از مراجع اصلی دانلود همه چیز ـ از جمله کتاب ـ در اینترنت است و قفسهی کتابهای خوبی دارد؛ مخصوصا همین قفسهی بیزینسش که بهش لینک دادم. شاید مشکلش این باشد که کتابهایش بیش از حد کتابهای بازاری بیزینس هستند.
۳- مدیافایربوکز: این یکی هم بسیار سایت خوبی است و کتابهایش را هم روی مدیافایر آپلود میکند. متأسفانه موتور سرچ قدرتمندی ندارد و بیشتر به این درد میخورد که هر از گاهی داخلش بگردید و قفسههایش را دید بزنید!
۴- Veryebooks: این سایت از نظر حرفهای بودن کتابها بسیار بهتر از قبلیهاست. موتور سرچ فوقالعادهای هم دارد. بدیاش این است که تعداد کتابهایش خیلی زیاد نیست.
۵- ebookmeme: این سایت فوقالعاده است!!! مهمترین جنبهی این فوقالعادگی این است که تمرکز زیادی روی ارائهی تکستبوک دارد. من خودم هنوز باورم نشده که ویرایش ۲۰۱۲ خیلی از تکستبوکهای مدیریتی معروف را ـ که حتا یکیشان را سه سال بود دنبالش بودم ـ از این سایت گرفتم! این سایت برای آپلود کتابها هم سرور اختصاصی خودش را دارد و در مجموع بهترین جایگزین گیگاپدیا در حوزهی کتابهای تخصصی است.
حالا که دارم پیشنهاد میدهم قفسهی همیشه غنی و جذاب avaxhome و سایت عجیب و غریب downocean را هم از دست ندهید!
اوقات خوشی را برایتان آرزو میکنم … 🙂
در راستای پست قبل یعنی طول و عرض شادی، بد ندیدم یک کتاب طنز را برای افزایش بسامد شیرینکامیتان معرفی کنم!
“یکی بود یکی نبود” ترجیعبند قصهها و افسانههای قدیمی است. داستانهایی که با تمام سختیها و نامرادیها سرانجام به خوشبختی و خوشی میانجامیدند. داستانهای جنها و پریها و آدمیزادهایی که در جدال در ظاهر، بیپایان با همدیگر، قصه و افسانه را پیش میبردند و دست آخر، خیلی زود جل و پلاسشان را جمع میکردند و میرفتند سر خانه زندگیشان. این وسط تنها کلاغ پیر و تنها و خستهی قصه بود که نصیباش نرسیدن به خانه بود! در تاریخ قدیم ما کلیله و دمنه شاید منبع خوبی باشد از این قصهها و در تاریخ غربیها، هم قصههای هانس کریستین اندرسن.
در دورهی مدرن تاریخ هم قالب داستانهای کهن بارها برای روایت مضامین جدید بهکار گرفته شد تا چیزهایی را که مردم نمیفهمیدند یا بدتر از آن نمیخواستند بفهمند را به زور یادشان بدهند! و وای به روزی که سر و کلهی سیاستمداران در عرصهی قصهگویی پیدا شد. سیاستمدارانی که مدام مثل قصهگوهای قدیمی دربارهی دیروز و امروز و فردا قصه میبافتند تا مردم را به آن باوری که باید، برسانند. البته وقتی همان سیاستمداران به قدرت میرسیدند دیگر کارهای مهمتری برای انجام دادن داشتند و درنتیجه قصهپردازانی استخدام میکردند تا وظیفهی خطیر شیره مالیدن سر مردم را برعهده بگیرند. در این قصهها برعکس قصههای قدیمی، معلوم است که از اول یکی بوده است و جز او کسی نبوده است. کلاغ قصه هم غلط کرده است بدون اجازه برای خودش در حال گشت و گذار است. اصلا تمام تقصیرها گردن همین آقا کلاغه است که پایان خوش قصه را با نرسیدن به خانه و کاشانهاش همیشه خراب کرده است. این است که قصههای دنیای مدرن سیاست، همیشه قهرمانی دارند که از همان دوران قدیم ـ اینقدر قدیمی که هیچ کس یادش نمیآید ـ با تکیه بر دانش و دوراندیشی و تواناییهای افسانهایاش دستاش در کار خیر برای مردم بوده است و هر آنچه خوشی و شادی که در زندگی امروز مردم است، حاصل دسترنج اوست. همهی بدبختیها و مشکلات هم گردن همان زاغ روسیاه است که از اول قصه، قهرمان ما دنبالاش دویده تا بالاخره امروز در قفساش گذاشته است تا دیگر نتواند دست به کارهای بد بد بزند. از آنجایی که فهم قصه همیشه بسیار آسان است، مردم قدرشانس و همیشه در صحنه هم همیشه شکرگذار وجود نعمت سیاستمداران بودهاند و نمکگیر سفرهی گستردهی آنها.
اما ماجرا همینجا تمام نشد. بعد از مدتی بعضی از قصهپردازان منحرف از آنجایی که کلهشان بوی قرمهسبزی میداد، به بهانهی غلظت بالای شیرهی استفاده شده در پختن قصهها و برای اینکه شیرینی زیادی دل مردم را نزند، دست به کار نوشتن قصههایی شدند که در آنها، جای آن کلاغ سیاه مظلوم با سیاستمدار محبوب و زحمتکش ما عوض میشد. از همه بامزهتر اینکه در اینجا آخر قصه مردم همراه با کلاغ سیاه به خانهشان میرسیدند و آن سیاستمدارِ جان بود که جا میماند و به منزل نمیرسید.
و تاریخ ادبیات سیاسی با کشمکش این دو صنف قصهگو پیش رفت و پیش رفت تا سرانجام معلوم شد که انگار از اول حق با قصهگوهای دستهی دوم بوده است.
و اما کتابی که اینبار قصد دارم معرفی کنم. نویسندهی این کتاب ولادیمیر واینوویچ یکی از قصهگوهای گروه دوم است. البته واینوویچ آن اوایل داشت زندگیاش را میکرد و دعاگوی رفقای کمونیستاش بود. اما یک روز ناغافل چند نفر رفیق ناباب پایاش نشستند و آقای نویسندهی ما را از راه بهدر کردند. ولادیمیر خان ما هم که چند سالی بود حمام سیاسی نکرده بود و حسابی تناش میخارید، دست بهکار نوشتن قصههایی در مدح کلاغ سیاهه شد. و اینگونه شد که کتاب قصههایی برای بزرگسالان پدید آمد.
واینوویچ در قصههایاش روایتی مدرن و بسیار جذاب از قصههای قدیمی ـ همچون قصهی معروف پادشاه لخت هانس کریستین اندرسن ـ ارائه میدهد. ترجیعبند کتاب هم قصهی کشتی است که در جستجوی سرزمین لیموستان، سالهای سال است در دریا سرگردان است. قصهای که کتاب با آن آغاز میشود و در ادامهی کتاب، یک قصه در میان میتوانیم ادامهاش را بخوانیم. قصهی مردمی که در جستجوی سرزمین آرزوهای دروغین ـ یا همان لیموستان ـ در دریایی پرتلاطم سفری بیپایان را آغاز کردند (و این استعارهی عجیب اصلا ربطی به شوروی سابق و بعضی کشورهای امروزی ندارد!)
روایت کتاب، ساده و شیرین و دلکش است و همین باعث میشود تا اشارات و نیش و کنایههای سیاسی گلدرشت کتاب، خواننده را شگفتزده کند. در این میان از ترجمهی واقعا عالی آبتین گلکار هم نباید گذاشت که انصافا بخش عمدهای از شیرینی کتاب را باید در قلم روان و ملیح او جستجو کرد.
“قصههایی برای بزرگسالان” را بخوانید تا بفهمید سرانجام مسافران کشتی جستجوگر سرزمین لیموستان ـ که نمادی درخشاناند از تمامی فریفتگان و دلسپردگان ایدئولوژی ـ به کجا میرسد.
این کتاب با قیمت واقعا ناقابل ۸۰۰ تومان توسط انتشارات مؤسسهی فرهنگی هنری گلآقا چاپ شده است.
شادی از آن احساسات خوب انسانی است که بودناش آرزوی همیشگی بشر است. همهی ما شادی را دوست داریم و از نبودناش رنج میکشیم. اما خوب اصولا شادی در زندگیهای ما محبوبی نایاب است! برای همین است که “تجارت شادی” همیشه یکی از پرسودترین و تضمینیترین راههای کسب درآمد بوده است. طنز هم یک واکنش ادبی ـ هنری به همین احساس نیاز است: شاد بودن با شاد شدن! قبلا هم نوشتهام که “شاد ماندن” مهم است و نه “شاد بودن”!
چند روز پیش این مصاحبهی جذاب با دانیل گیلبرت روانشناس شادی را در وبلاگهای مدرسهی مدیریت هاروارد خواندم. این مصاحبه نکات بسیار جالبی در مورد شادی و تأثیر آن بر زندگی انسانها داشت که بد ندیدم خلاصهای از آن را اینجا بنویسم:
ـ آدمها معمولا تأثیرات مثبت اتفاقات خوب و تأثیرات منفی اتفاقات بد را بر احساس شادیشان بیش از حد برآورد میکنند و البته این را هم در مواجهه با اتفاقات خوب و بد واقعا احساس میکنند. آنها حتا دورهی زمانی تأثیر اتفاقات خوب / بد را اشتباه ارزیابی میکنند. این در حالی است که در تحقیقات مشخص شده بهندرت اتفاق خوب یا بدی در زندگی ما رخ میدهد که تأثیرات احساسیشان روی شادی، بیش از سه ماه طول بکشد.
ـ این نگاه ما به اتفاقات خوب یا بد است که باعث ایجاد احساس شادی یا غم نسبت به آنها میشود. یک مثال خیلی جالب که در مصاحبه به آن اشاره شده در مورد پیت بست طبلزنی بود که در سال ۱۹۶۲ از گروه بیتلها جدا شد. او این روزها یک طبلزن نهچندان معروف است. یک بار از او که شانس عضویت در بزرگترین گروه موسیقی قرن بیستم را از دست داده بود پرسیدند در این مورد چه احساسی دارد. فکر میکنید پاسخ پیت چه بود؟ او گفت: “من الان بسیار شادترم نسبت به زمانی که شاید عضو بیتلها میبودم.”
ـ اغلب آدمها در برابر نامرادیها و غمها از آنچه فکر و احساس میکنند، محکمتر هستند.
ـ شادی مصنوعی (مثلا دیدن یک فیلم طنز) مشخصا یک شادی طبیعی (ناشی از یک اتفاق خوب در زندگی) نیست؛ اما این احساس شادی، واقعی است و از نظر تأثیر تفاوتی با شادی طبیعی ندارد!
ـ خیلی وقتها ما بعد از یک اتفاق بد، دیگر نمیخواهیم دنبال چیزهای نو و خوب و شادیآفرین بگردیم. تجربه نشان داده که همیشه در پی اتفاقات بد، اتفاقاتی شادیآفرین رخ میدهند؛ اما مشکل اینجا است که ما به دنبال آنها نیستیم!
ـ نوابغ غمگینی مثل بتهوون و ونگوگ و همینگوی استثنا بودهاند! هیچ رابطهی مستقیمی میان غمگین بودن و خلاقیت وجود ندارد.
ـ مهمترین منبع شادی “زندگی اجتماعی” است. “شبکهی اجتماعی” شما است که شادیهای زندگیتان را میسازد.
ـ مهمترین مسئله در مورد شادی “بسامد” آن است؛ نه “شدت” آن! در واقع تحقیقات ثابت کردهاند که آنچه باعث حفظ شادی انسان میشود، تعداد اتفاقات خوب در یک بازهی زمانی است؛ نه میزان خوب بودن و شادیآفرینی آن اتفاقات. بهعبارت دیگر طول شادی مهم است نه عرض آن! همین مسئله نشاندهندهی اهمیت بسیار زیاد اتفاقات کوچکِ شادیآفرین در زندگی روزمرهی ماست. “شاد ماندن” ـ و نه “شاد بودن” ـ مثل کم کردن وزن است. هیچ نسخهی شفابخشی وجود ندارد. باید با تمرین و در طول زمان این مهارت را کسب کرد. بنابراین به شادیهای کوچک زندگی روزمره هر چقدر میتوانید اهمیت بدهید!
ـ چه چیزهایی باعث ایجاد شادی در زندگی روزمره میشوند؟ پیشنهادهای آقای گیلبرت اینهاست: مدیتیشن، ورزش، خواب کافی و نوعدوستی. کمک به دیگران اثر شگفتانگیزی بر احساس شادی دارد. آقای گیلبرت ضمنا پیشنهاد میدهد که هفتهای دو بار سه چیزی را که بهخاطر آنها به خودتان مباهات میکنید، جایی بنویسید و برای کس دیگری هم تعریف کنید چرا اینها افتخارات شما هستند!
ــ “احساس خوب” با “احساس شادی” متفاوتاند. لزوما هر احساس خوبی شادیآفرین نیست!
ـ و آخرین نکته اینکه هر کسی برحسب شرایط زندگی خودش شیوهی خاصی برای “شادی” دارد. روش “شاد ماندنتان” را پیدا کنید.
خلاصه کنم: ببینید کی و با چه چیزی احساس شادی میکنید. شادیهای کوچک زندگیتان را کشف کنید و تعداد آنها را در زندگیتان تا میتوانید بالا ببرید. حواستان باشد که باید “شاد باشید” نه اینکه “شاد بشوید!”
یار
هی یار، یار!
اینجا اگر چه گاه
گُل به مستانِ خسته … خار میشود،
اینجا اگر چه روز
گاه چون شبِ تار میشود،
اما بهار میشود.
من دیدهام که میگویم!
سید علی صالحی
ـ در زمانهی پرهیاهوی ما، اعتراف به کاستی ـ لااقل اگر خوب بستهبندی شده باشد ـ خیلی آسانتر از تأیید شایستگیهایی است که پنهان هستند، عمیقاند و خود شخص هم هرگز بهتمامی باورشان ندارد.
ـ «دریافت و الهام» امتیاز انحصاری شاعران و هنرمندان نیست؛ گروهی همواره بودهاند، هستند و خواهند بود که فرشتهی «دریافت» ملاقاتشان میکند، همانهایی که شغلشان را آگاهانه انتخاب کردهاند و با شیفتگی انجام میدهند. آنها ـ پزشک، معلم، باغبان یا هر شغل دیگر ـ مادام که از شیفتگی برای کشف چالشهای تازه تهی نشوند، کارشان ماجراجویی پرفراز و نشیب و پیوستهای خواهد بود. دشواریها و شکستها هرگز کنجکاویشان را سرپوش نمیگذارد. پشتهای سؤال تازه از پی پرسشی که پاسخ میدهند، پدیدار میشود. «الهام» هر چه باشد، زاییدهی «نمیدانم»های پیوسته است.
پ.ن. نقلقولهای بالا برگرفتهاند از خطابهی نوبل خانم ویسلاوا شیمبورسکا شاعر سرشناس لهستانی و برندهی نوبل ادبی ۱۹۹۶ که هفتهی پیش درگذشت. این جملات را چند سال قبل از یک شمارهی قدیمی همشهری جوان (بخش مهمان هفته) ـ که متأسفانه ننوشتهام چه شمارهای بوده ـ یادداشت کردهام. جملاتی درخشان در ستایش خود، بودن و شور و شیفتگی.
پیشنهاد میکنم در مورد خانم شیمبورسکا این نوشتهها را هم بخوانید:
متن کامل خطابهی نوبل خانم شیمبورسکا (که با ترجمهای که من از آن نقل قول کردم، فرق دارد.)
گفتوگوی اختصاصی با «ویسواوا شیمبورسکا»؛ شاعر لهستانی برندهی نوبل ادبیات ۱۹۹۶ (سعید کمالی دهقان)
عاشق آدمها نیستم (ترجمهی مصاحبهای از شیمبورسکا؛ مجتبی پورمحسن)
درگذشت ویسلاوا شیمبورسکا (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)
(منبع عکس بالا اینجا)
بدون توضیح اضافی؛ بخشی از مقدمهی کتاب:
روزهای سرد آخر سال است و احتمالا خیلی از ما بهدنبال عوض کردن شغلمان هستیم. ممکن است در محل کار فعلیمان دچار مشکل باشیم و ممکن هم هست که به هیجان ناشی از ایجاد یک تغییر در زندگی شغلیمان نیاز داشته باشیم. ممکن است تا بهامروز بهصورت تفننی کار کرده باشیم و حالا قصد داشته باشیم بهصورت جدی وارد بازار کار شویم. ممکن است کاری که این روزها به آن اشتغال داریم با تخصص و علائق ما همخوانی نداشته باشد و در نتیجه، بخواهیم بهدنبال کار مناسب بگردیم. شاید هم یک جوان تازه فارغالتحصیل یا تازهکار باشیم که قصد دارد تازه وارد بازار کار شود.
در “راهنمای سادهی کاریابی” بهعنوان اولین کتاب الکترونیک وبلاگ گزارهها دات کام سعی کردهام تا با جمعآوری و نظمبخشی به مطالب پراکندهای که در مورد موضوع “فرایند کار پیدا کردن” نوشته و ترجمه کردهام، راهنمایی ساده و جمع و جور برای کاریابی تدوین کنم. امیدوارم که این راهنما چه برای جوانان تازهکار و چه برای افراد با تجربهای که قصد دارند به هر دلیلی شغلشان را تغییر بدهند، مفید باشد.
لطفا نظراتتان را در مورد این کتاب با من از طریق آدرس ایمیل من gozareha@gmail.com در میان بگذارید. این کتاب بهتدریج و در صورت انتشار مطالب دیگری در زمینهی “فرایند کار پیدا کردن” بهروز خواهد شد. این کتاب آغاز راه انتشار کتابهای الکترونیک در وبلاگ گزارهها است. ایدههایی دیگری را هم دارم که بهتدریج شاهد آنها خواهید بود.
این کتاب بهصورت رایگان بهعنوان یک کتاب الکترونیک روی سایت https://gozareha.com منتشر شده است. هر گونه انتشار آن روی سایتهای اینترنتی یا رسانههای چاپی و همچنین هر گونه استفادهی تجاری از محتوای کتاب بدون اطلاع من ممنوع است. بیایید با احترام به حقوق مؤلفین در دنیای مجازی، باعث تقویت فرهنگ انتشار کتابهای الکترونیک در فضای وب فارسی شویم؛ آن هم در این روزها که متأسفانه نشر کتاب در کشور با مسائل و مشکلات عدیده و کاملا جدی روبرو است.
کتاب الکترونیک “راهنمای سادهی کاریابی” را از اینجا بهصورت مستقیم دانلود کنید.
باید از داروی تلخ خواب
عاقبت بر زخم بیداری نهم مرهم
میفشارم پلکهای خسته را بر هم …
فروغ
دوستی از من خواستند تا چند کتاب کلاسیک در رشتهی مدیریت را به ایشان معرفی کنم. بهتر از من میدانید که این کار عملا غیرممکن است و همیشه نقش علاقه و سلیقه غیرقابل انکار؛ با این حال من سعی کردم چند کتاب مهم را که فکر میکنم لازم است همه (اعم از دانشجو و مدیر و کارشناس و مشاور در حوزهی مدیریت) آنها را بخوانند، به ایشان معرفی کنم. بد ندیدم فهرست این کتابها را اینجا هم بگذارم تا شاید سایر دوستان هم از آنها استفاده کنند:
برنامهریزی: برنامهریزی تعاملی؛ راسل ایکاف
تصمیمگیری: مدیران و چالشهای تصمیمگیری؛ ماکس بیزرمن
استراتژی و ارزیابی عملکرد: سازمان استراتژی محور؛ رابرت کاپلان و دیوید نورتون
سازماندهی: سازماندهی: پنج الگوی کارساز؛ هنری مینتزبرگ
سازماندهی: بازآفرینی سازمان؛ راسل ایکاف
تفکر سیستمی: پنجمین فرمان؛ پیتر سنگه
مهندسی مجدد: طرحریزی دوبارهی شرکت: منشور انقلاب سازمانی؛ مایکل همر و جیمز شامپی
تاریخ علم مدیریت در قرن بیستم: ماجراهای یک مشاهدهگر؛ زندگینامهی خودنوشت پیتر دراکر بزرگ
مسائل کلیدی مدیریت: چالشهای مدیریت در سده ۲۱؛ پیتر دراکر
تجربیات مدیران: رقص فیلها: معجزهی تحول آیبیام؛ لوئیس گشنر
همین الان عنوان بعضی از این کتابها که یادم آمد، کلی هیجانزده شدم از بس که عالیاند! سعی میکنم از این به بعد معرفی کتاب را جدیتر بگیرم.
خدایا با قدرت و توان من، نشدنی است؛ نه برای تو!