۲۹ آذر ماه هر سال را بها حترام روح بزرگ مردی آغاز میکنم که با تکتک ملودیهایهایش و با صدای حزین، زیبا و خشدارش زیستهام. “ناصریا” که هنوز و تا همیشه ترانههای آلبوم “عشق است …” او وصف زندگی من است. امروز هفتمین سالی است که دیگر ناصریا برایمان از “زندگی” نمیخواند.
صدایی از صدای عشق خوشتر نیست، حافظ گفت اگر چه بر صدایش زخمها زد تیغ تاتاری …
۲۴ بهمن ۱۳۹۰، ویرایش اول کتاب راهنمای سادهی کاریابی در گزارهها منتشر شد. در طی این مدت، واکنشهای جالبی را به این کتاب شاهد بودم و دلگرمیهای فراوانی را از دوستان مختلف دریافت کردم. تا جایی که خودم خبر دارم، این کتاب بیش از ۱۰۰۰ بار دانلود شده که برای یک کتاب اینترنتی ـ که برای آن تبلیغی هم انجام نشد ـ بهنظرم آمار خوبی است.
در “راهنمای سادهی کاریابی” ـ بهعنوان اولین کتاب الکترونیک وبلاگ گزارهها ـ سعی کرده بودم تا با جمعآوری و نظمبخشی به مطالب پراکندهای که در مورد موضوع “فرایند کار پیدا کردن” نوشته و ترجمه کردهام، راهنمایی ساده و جمع و جور برای کاریابی تدوین کنم. امیدوارم که این راهنما چه برای جوانان تازهکار و چه برای افراد با تجربهای که قصد دارند به هر دلیلی شغلشان را تغییر بدهند، مفید باشد. در ویرایش دوم کتاب “راهنمای سادهی کاریابی” نیز سعی کردهام محتوای کتاب را با افزودن برخی مطالب مفیدی که بعد از انتشار این کتاب نوشته یا ترجمه کردهام، بهروز بکنم. مشخصا فصل جدیدی با نام “مدیریت عوض کردن شغل” به کتاب اضافه شده که در آن نشان دادهام وقتی بهعنوان یک شاغل قصد داریم شغلمان را عوض کنیم باید به چه چیزهایی توجه داشته باشیم.
با افتخار این کتاب را بهمناسبت عید نیمهی شعبان، بهعنوان چهارمین کتاب الکترونیکی وبلاگ گزارهها به همهی دوستان گرامی مخاطبان محترم گزارهها تقدیم میکنم. اگر این کتاب حتا باعث تغییر اندکی در زندگی شغلی تنها یک نفر شود، من اجر خودم را بهدست آوردهام. در هر حال چه کتاب برایتان مفید بود و چه نه، لطفا نظراتتان را در مورد این کتاب با من از طریق آدرس ایمیلم gozareha@gmail.com در میان بگذارید.
این روزها که امید به زندگی جمعی ما و به آیندهی کشورمان بازگشته، امیدوارم بهجای نشستن در گوشهای و انتظار برای افتادن یک شغل ایدهآل و پردرآمد از آسمان، آستین بالا بزنیم و با امید به آینده تلاش کنیم. ذرهذره پیش رفتن تا رسیدن به نقطهای که زندگی شغلیتان از این رو به آن رو خواهد شد. من تجربه کردم و امیدوارم شما هم تجربه کنید. 🙂
ویرایش دوم کتاب “راهنمای سادهی کاریابی” را از اینجا بهصورت مستقیم دانلود کنید (اگر موفق به دانلود نشدید، به من ایمیل بزنید تا برایتان فایل را ارسال کنم: gozareha@gmail.com)
عید نیمهی شعبان را تبریک عرض میکنم و برایتان پیشاپیش رزومهای پربار و البته شغلی دوستداشتنی و با درآمد دلخواه را آرزو دارم!
پ.ن. دو تا وعده هم بدهم: شمارهی هفتم ماهنامهی مدیریتی گزارهها امشب منتشر خواهد شد. منتظر انتشار کتاب “راهنمای سادهی راهاندازی کسب کار کوچک خودتان” در آیندهای نزدیک باشید. 🙂
ـ “یادم هست یک بار در تئاتر شهر بود که یک خانم ویولونیست اجرای برنامه داشت. همان موقع خودم را به جای او روی سن تصور میکردم و فکر میکردم من روی سن دارم برنامه اجرا میکنم. آن زمان این بزرگترین آرزوی من بود که به مرور سعی کردم به آن برسم و موفق هم شدم. این تنها آرزو و تنها هدف من بود. میخواستم با نوازندههای حرفهای دنیا در این زمینه رقابت مثبت داشته باشم. تحصیلاتم را در این زمینه کامل کردم. تصمیم داشتم در این مقوله به جایگاه خوب و مناسبی برسم، “
ـ “تمام هدفم نیز این بود که در حد و اندازه بینالمللی ساز بزنم، ضمن اینکه دوست نداشتم از این شاخه به آن شاخه بپرم و از هر چیز در حد کم بدانم. میخواستم اگر قرار است در نوازندگی گیتار کلاسیک فعالیت میکنم، همین شاخه را ادامه بدهم و به هدفم که جهانی شدن است برسم. دوست داشتم همه انرژی و تمرکزم را روی نوازندگی گیتار کلاسیک بگذارم.”
(از گفتگوی خانم لیلی افشار ـ گیتاریست برجستهی ایرانی ـ با روزنامهی دنیای اقتصاد؛ اینجا)
ـ “زن عوض کردن! این قراره چی رو عوض کنه؟ فکر میکنی چیزی رو حل میکنه؛ چیزی رو عوض میکنه؟”
ـ مرد میگوید: “من نمیدونم.”
(داستان کولینگا؛ نیمهی راه ـ مجموعه داستان خوبی خدا؛ نوشتهی سام شپارد و ترجمهی امیر مهدی حقیقت)
*****
رؤیاهای بزرگ و دوری داشته باش … (شعار کارتون بالا)
*****
رؤیای شما چگونه است؟ آیا به این فکر کردهاید خیلی وقتها بهعلت کوچک بودن و نزدیک بودن رؤیایتان اتفاقات مثبتی که دوستشان دارید برایتان نمیافتد؟ این، یکی از کشفهای بزرگ زندگی من بوده که رؤیا هر چه در ظاهر نشدنیتر و دورتر باشد، دست یافتن به آن شدنیتر و لذتبخش خواهد بود. رؤیای بزرگ مارتین لوترکینگ را در وبلاگ یک پزشک بخوانید!
خلاصه کنم: لذت بردن از تلاش برای رسیدن به یک رؤیای بزرگ، انرژی بیپایانی به آدم میدهد. امتحانش کنید!
آقای جعفری ما شما را بیشتر به عنوان یک بازیگر طنز میشناسیم. این بار شما بازیگر نقش پدر شهرزاد در «قاعده تصادف» بودید که خصوصیات آن را به شکل باورپذیری ایفا کردید. شما به ریسکش فکر نکردید؟
ـ این را باید بگویم که من در «نفوذی» هم این نقش را داشتم، اما در آن فیلم پدر ماجرا مظلوم واقع شده بود. اینجا ماجرا فرق میکرد و شاید دو نقش متفاوت باشد. اما بهطور کلی نه تنها بازیگری که زندگی هم سرشار از ریسک است. بازیگری که ریسک نکند چطور میتواند درست حرکت کند؟ من متوجه نمیشوم مثلا بازیگری میگوید من نقش قهرمان داشتهام همیشه و نمیخواهم ضد قهرمان بازی کنم تا مبادا محبوبیتم خدشهدار نشود. زندگی کلا ریسک است، نباید همه چیز یکنواخت شود. این لذتی ندارد و برایت عادی میشود. اتفاقا فیلمهایی مثل «قاعده تصادف» است که باعث میشود تو شبها بنشینی، تفکر کنی و تدبیر کنی که حالا چه کنم. من خودم به آقای بهزادی گفتم نقش را به من بده و کاری هم نداشته باش تا من درش بیاورم، خود آقای بهزادی کمی دو به شک بود، اما من چون کلا نقشهایی که فرد را به چالش میکشند را دوست دارم، ولی کمتر پیش میآید چون فیلمهای خوب کمتر ساخته میشود. اما این اتفاق در تئاتر بیشتر میافتد. من دنبال این هستم که آزار ببینم و از این آزار دیدن به این معنا که ذهنم مشغول شود لذت میبرم.
بهمن فرمانآرا از آن آدمهایی است که در هر مصاحبهاش باید منتظر کلی غافلگیری باشی. یکی از ویژگیهای مهم آقای فرمانآرا، توجهاش به دنیای حرفهایگری و فروش هنر و رد گزارههایی شبیه “هنر برای هنر” است. فرمانآرا برای سالها فروش را در سینمای حرفهای جهان تجربه کرده و بههمین دلیل، حرفهایاش در اینباره شنیدنی است.
۱٫ نظم، زیربنای فرصتسازی است: هنگام تحصیل هم در دانشگاه به این دلیل که کنار هالیوود بودیم، اول از همه انضباط را یاد میدادند. به این خاطر که میگفتند شما اگر بهترین فیلمنامه جهان را نوشتید ولی اگر چهار روز بعد از تاریخ مقرر تحویل دهید باز هم نمره مردودی میگیرید، چون دیگر فایدهای ندارد. برای اینکه میگفتند اگر انضباط نداشته باشید کسی در سینمای آمریکا شما را نمیپذیرد. چون اینجا همهچیز حرفهای است، بنابراین در دانشگاه نظم و انضباط در عالم سینما را یاد گرفتم و پدرم هم به ما قانون را یاد داد. ما در خانه همیشه قانون داشتیم؛ یعنی باید فلان ساعت و پیش از پدرم در خانه میبودیم.
۲٫ شما ایدهی محصول / خدمتتان را میفروشید و نه خودش را: فروش اگر از ابتدا فکر بازگشت سود و سرمایه نباشید و از سرمایهی بانک ملی هم در فیلمتان استفاده کنید باز هم تمام میشود. به هر جهت من از ابتدا به سینما به عنوان یک حرفه نگاه میکردم … من در فیلمهایم سرمایهگذاری نمیکنم. دلیلش هم این است، اگر شما موضوع فیلمتان را نتوانید به دو نفر بفروشید، خود فیلم را هم نمیتوانید به بقیه بفروشید.
توصیه میکنم بقیهی بخشهای این مصاحبهی جذاب و بانمک را هم از دست ندهید!
ـ برای من فیلمسازی و نویسندگی مثل رانندگی کردن است. شما برای اینکه رانندگی کنید، باید حتما قوانین را بدانید. مثلا باید بدانید که در سربالایی با چه دنده ای حرکت کنید. ولی وقتی دارید با خانواده به سفر می روید و در ماشین نشسته اید، دیگر به آن قواعد فکر نمیکنید و دست خودتان ناخودآگاه آنها را انجام میدهد. این قوانین تا قبل از نوشتن به درد میخورند. من وقتی شروع به نوشتن میکنم، سعی میکنم بهشان فکر نکنم. در حالی که آنها مثل یک فیلتر در ذهن من وجود دارند. شاید لحظهای که سکانسی را که نوشتهام پاره میکنم، آگاه نباشم که دلیلاش زیر پا گذاشتن یک قانون است. ولی اگر بعد بهاش فکر کنم، میفهمم که این به خاطر مغایرت با یک قانون بوده.
ـ [نوشتن فیلمنامه] اگر دست خودم باشد و تعهدی نداشته باشم خیلی طول میکشد. احتمالا آنقدر که مثلا خودم دیگر از صرافت ساخت فیلم میافتم. برای اینکه این اتفاق نیفتد، قبل از آماده شدن فیلمنامه به کسی که قرار است با هم کار کنیم مثلا تهیه کننده، قول یک تاریخ را میدهم. و این مجبورم میکند که شروع به نوشتن فیلمنامه کنم. اگر این قول را ندهم، نوشتنام طول میکشد. نوشتن این کار آخرم حداقل یک سال طول کشید. و برای «جدایی» فکر میکنم ۶-۵ ماه.
ـ من به اینکه قرار است در آینده به چه نقطه ای برسم اصلا فکر نکردم و نمی دانم آن نقطه کجاست. فیلم ساختن برایم پلکان نیست. من یک زندگی دارم و چیزی که برایم خیلی لذتبخش است، بودن سر صحنهی فیلمبرداری است. رؤیایی که دارم این است که زمان بیشتری از باقیماندهی زندگیام را سر صحنهی فیلمبرداری باشم. ولی از الآن نمیدانم که در آینده چه فیلمی را اگر بسازم خیلی خوشحال خواهم بود.
کلاهقرمزی ۹۲ جمعه شب مثل نوروز تمام سالهای اخیر خداحافظی باشکوهی داشت. ایرج طهماسب و حمید جبلی عزیز باز هم لحظات شاد، زیبا و فراموشنشدنی را برای ما رقم زدند. نشاندن لبخند بر لبان مردم خستهدل این روزهای ایران با یک ابزار تکراری ـ هر چقدر هم که این ابزار یعنی عروسکهای این مجموعه نماد نوستالژی روزهای خوش گذشته باشند ـ هنری است که هر کسی ندارد. همین است که زبان، در ستایش کاری که این دو مرد بزرگ سالهاست دارند بهخوبی از عهدهاش برمیآیند، در میماند …
امسال کلاهقرمزی را که میدیدم، علاوه بر سرخوشی ناشی از دیدن خود این مجموعه، از طراحی بینظیر کلاهقرمزی بهعنوان یک محصول هنری لذت بردم. کلاهقرمزی امسال تفاوتهای بسیاری با مجموعههای نوروز سالهای اخیر داشت و از نظر من، نقطهی اوج کار طهماسب و جبلی در مجموعهی کلاهقرمزی بود. مثل همیشه که وقتی یک محصول فوقالعاده را میبینم، بهدنبال علت موفقیت آن هستم، برایام جالب بود تا بفهمم کلاهقرمزی ۹۲ چرا تا به این حد موفق شده است. در نهایت به پنج اصل سادهی زیر رسیدم که برای طراحی هر محصول موفقی مورد نیاز است:
۱- خودتان باشید؛ اما متفاوت: کلاهقرمزی امسال در ظاهر با سالهای گذشته هیچ تفاوتی نداشت. دکور که همان بود. شخصیتها هم تقریبا همانها بودند. تم برنامه هم هنوز همان ماجرای شیطنتهای بچهگانه و آموزشهای پدرانهی آقای مجری است. اما … در تکتک شخصیتها امسال تحولات ظریفی ایجاد شده بود که با کمی دقت، مخاطب را شگفتزده میکردند. به چند مورد زیر توجه کنید:
ایرج طهماسب امسال بههیچ عنوان عصبانی نشد! 🙂
ببعی از یک شخصیت حاشیهای به متن آمد و بر جنبههای روشنفکرانهی او تأکید بیشتری شد. ببعی همان چیزهایی را دوست داشت که علاقهمندیهای نسل جوان امروزند: فیلمهای نوستالژیک و رومانتیک کلاسیک (کازابلانکایاش را که یادتان هست!؟) و ترانهها و موسیقیهای مجبوب این روزها (ترانههای سلن دیون و بهویژه ترانهی معروف تایتانیک فقط یک نمونهاش بود!)
فامیل دور شخصیت محوری امسال بود با دغدغههای یک مرد جوان امروزی. 🙂
پسر عمه زا با دیدن دختر همسایه عاقلتر شد! 🙂
حضور پسرخاله بسیار محدود شد؛ اما بسیار تأثیرگذار (مثلا خانهی سالمندان رفتن پسرخاله را بهیاد بیاورید!)
ایدهها و داستانهای درخشان طهماسب و جبلی برای هر یک از عروسکها نشان دادند که تکراریترین محصول هم میتواند چنان نو ساخته شود که هیجان و لذتی بیمانند را به مشتریان ارائه کند.
۲- منبع خلق ایده برای دیگران باشید: محصولی موفق است که بتواند علاوه بر فروش مستقیم خودش، منبعی باشد برای خلق ایدههای جذاب و بترکان (!) توسط دیگران. اگر کمی دقت کنید در دنیای فناوری امروز نمونهاش را بسیار میبینید (مثلا آیفون را که پدر تلفنهای هوشمند امروزی است ببینید!) کلاهقرمزی هم همین ویژگی را دارد. فقط بهعنوان نمونه لطیفههای ساخته شده از روی شخصیت “آقوی همساده” را به یاد بیاورید! 🙂 این هم نوعی بازاریابی ویروسی است دیگر!
۳- مشتریتان را درست انتخاب کنید؛ سایر مشتریان خودشان بهسراغ شما میآیند: کلاهقرمزی ۹۲ یک ویژگی بسیار مهم دیگر هم داشت. بالاخره بعد از چند سال، این برنامه فقط و فقط روی بچههای دههی ۶۰ متمرکز بود. ایدهی محوری کلاهقرمزی امسال “ارائهی لذتها و علاقهمندیهای نسل متولد دههی ۶۰ در قالبی جدید” به آنها بود: تمهای آشنا برای این بچهها، گنجاندن علاقهمندیهای این نسل (از ترانهها و فیلمهای مورد علاقه گرفته تا تئاترهای کلاسیک و شوخی با برنامهی محبوب ۹۰!) و البته داشتن مابهازاهای شخصیتی برای این نسل مثل “ببعی” باعث شده بود تا بچههای دههی ۶۰، شیفتهتر از هر سال بهتماشای کلاهقرمزی بنشینند (در این زمینه فقط و فقط ارجاعتان میدهم به وضعیت تایملاین توییتر در زمان پخش کلاهقرمزی!) اما این همهی ماجرا نبود. پدربزرگها و مادربزرگها، پدرها و مادرها و فرزندان بچههای دههی ۶۰ هم کلاهقرمزی را دیدند و لذت بردند.
۴- تنوع اجزای محصول را کم کنید و خلاقیت را زیاد: آشنا نیست؟ استراتژی استیو جابز در اپل همین بود! در کلاهقرمزی امسال بهدرستی از تنوع موقعیتهای نمایشی کم شده بود و در عین حال، خلاقیت موقعیتهای نمایشی بسیار بالا رفته بود. مثلا یک تم اصلی حضور جمعی بچهها در یک موقعیت تخیلی بود که در سینما، پشت چراغ راهنمایی و … تکرار شد. اما بیتردید، شاهکارترین تم کلاهقرمزی امسال، تئاترهای کلاسیکی بود که با روایت عروسکها به درخشانترین شکل ممکن اجرا شدند: از اتلو گرفته تا رومئو و ژولیت. فکر میکنم فقط و فقط به دلیل همین یک ایده میتوان به کلاهقرمزی ۹۲ نمرهی ۲۰ داد!
۵- دوستداشتنی و جذاب، غافلگیر کنید: از همان قسمت اول، من شخصا منتظر حضور گیگیلی بودم. ورود گیگیلی در برنامهی آخر و رسیدناش به خداحافظی ـ که کنایه از کند بودن ذاتی گیگیلی و خانواده بود ـ غافلگیری بینظیری بود! خداحافظی تکتک عروسکها با آن جملات بینظیرشان (مثلا شعر جیگر را یادتان هست؟) آنقدر لذتبخش بود که هنوز طعم خوش لحظههایاش را در اعماق قلبام احساس میکنم …
سال گذشته نقدی نوشته بودم بر کلاهقرمزی ۹۱ که امسال به بهترین شکل ممکن تمامی نقدهای من توسط آقایان طهماسب و جبلی برطرف شدند. به سهم خودم و با تمام وجود، سپاسگزارم از این دو مرد نازنین برای تمامی لحظات زیبا و خوشی که برای ما در زندگیمان بهیادگار گذاشتند. حالا دیگر وقت لحظهشماری است تا نوروز ۹۳ و کلاهقرمزی بعدی. بهامید آن روز. 🙂
مدتها در این فکر بودم عیدی گزارهها چه باشد تا اینکه این ایده به ذهنم رسید که از مجموعه مقالاتی که در زمینهی بهداشت کار برای هفتهنامهی همشهری تندرستی نوشتهام، یک کتاب الکترونیک تهیه کنم. بنابراین این شما و این هم عیدی گزارهها. چند خطی از مقدمهی این کتاب:
“ما انسانها در طول زندگیمان چیزی نزدیک به یک سوم از زمان عمرمان را در محل کارمان میگذرانیم. کار کردن اگر برای لذت باشد و همراه با خوشی، میتواند یکی از عوامل اصلی افزایش کیفیت زندگی باشد. اما اگر کار کردن، بار خاطری باشد که سنگینی آن تنها برای کسب درآمد یا گذراندن وقت تحمل میشود، آن وقت است که دیگر کار کردن بیشتر از آنکه مفید باشد، بدل میشود به بزرگترین خطر برای سلامتی افراد و سوهانی بر روح و جسم خستهی آنها.
عجیب است اما واقعی! بسیاری از مشکلات روحی و جسمی ما، از فشارها و استرسهای کاری نشأت میگیرند. نکتهی مهم در این میان این است که بسیاری از این فشارها و استرسها بهدلیل نوع نگاه ما به داستان کاری و شغلیمان و تفسیرهایی که از این داستان داریم و البته رفتار و عملکرد خود ما، ایجاد میشوند و در نتیجه قابل پیشگیری و کنترل هستند. در واقع یکی از زیربخشهای اصلی حوزهی سلامت در دنیای امروز، بهداشت شغلی است که صرفا شامل مباحث ایمنی و بهداشت کاری نیست و روشهای “درست کار کردن” هم جزو مباحث این حوزه محسوب میشوند.
کتابی که در دست دارید مجموعهی منتخبی است از مقالات من در این نشریه همراه با برخی نوشتههایام در گزارهها که به آنها در قالب یک مقالهی واحد نظم بخشیدهام. در این نوشتهها تلاش کردهام روشهای بسیار ساده و در عین حال کاربردی برای “بهتر کار کردن”، شیوهی نگاه درست به ماهیت کار و مشکلات شغلی و سازمانی و روش حل آنها را برای همه ـ اعم از مدیر و کارشناس و کارمند ـ ارائه کنم.”
کتاب الکترونیکی “شغل سالم برای همه” را از اینجا با لینک مستقیم دانلود کنید. امیدوارم بخوانید و بپسندید و برایتان مفید باشد! سال نو پیشاپیش مبارک!