“سلمان” آژانس شیشهای حالا با گذر سالها امروز برای خودش یک کارگردان و بازیگر حرفهای است. حرفهای خواندنی بهروز شعیبی در مصاحبه با روزنامهی اعتماد ایدههای جذابی در زمینهی کار حرفهای دارد:
“من خودم تلاشم این بوده است که اینها هیچوقت شبیه هم نباشند اما هرکدام از این فیلمها را بگویید یا کارگردانش، کارگردان خوبی است یا تهیهکنندهاش، تهیهکننده خوبی است یا فیلمنامه خوبش است در نتیجه من بعد از این مرحله خیلی به این فکر نکردم که حالا من دارم تکرار میشوم یا نمیشوم به این فکر کردم که فرصت کار کردن با یک مجموعه خوب را از دست ندهم.”
“بازیگر کسی است که پشت بازیهایش قایم میشود، دیده نمیشود اما کارگردان نمیتواند خودش را پنهان کند. یعنی خودش هرکاری کند از فیلمش بیرون میزند. یعنی به هر حال آن تفکر اصلی که دارد، اعتقاداتی که دارد آن فکر اصلی که دارد عیان میشود. یک بخشی تکنیکی است و یک بخشی محتوایی، اما مرتب نقد میکنند که مثلا چرا این را در فیلمت قرار دادی؟ متاسفانه این مساله در ماجرای نقد ما بسیار زیاد شده است.”
“واقعیتش این است هیچوقت مسئلهی سینما برای من تفریح نبوده است. یعنی حتی به عنوان بازیگر سر یک فیلمی نرفتم که مثلا حالا از فضایش لذت ببرم و یک آرامشی داشته باشم. چون نمیتوانم. به هر حال بازیگری کارش کمتر است به نسبت کارگردانی. در کارگردانی قبل و بعد از همه با گروه درگیر هستی و تا زمان نمایش فیلم به لحاظ ذهنی هم درگیر هستی. بهخاطر همین بازیگری هم هیچوقت تفریح برایم نشده است.”
“من فکر میکنم مهمترین مشکل ما برای حرفهای محتواییمان نشناختن ابزار است. اگر ابزارمان را با تمام ابعاد و مختصاتش بشناسیم دیگر میدانیم حرفمان را در فیلمنامه باید چگونه تغییر دهیم، با چه جنسی و با چه ریتمی اجرا شود، آن اجرا با چه بازیگرانی و در چه نوع ساختاری در چگونه سینمایی باید باشد و …”
کامبیز درمبخش یکی از جذابترین هنرمندان این سرزمین است. “داستانهای دیدنی” را حتما در همشهری داستان دو سال اخیر دیدهاید. تعریف کردن یک قصهی کوتاهِ جذاب، مهربان و پرمعنا با چند خط ساده از هر کسی برنمیآید! ایدههای استاد در زمینهی کار حرفهای در مصاحبه با روزنامهی شرق مثل آثار هنریاش جذاباند:
“ریشه اصلی تمام هنرها در خلاقیت است. در فیلم کوتاه، انیمیشن و داستان کوتاه هم کار کردهام …”
“هنرمند امروزی مثل معمار است که یک کار گروهی را رهبری میکند. این روزها نقاشی بهتنهایی جذابیتی ندارد.”
“خیلیها میگویند این همه کار را چگونه انجام میدهی؟ برای خودم هم عجیب است. در واقع حرفهایبودنم به من کمک میکند؛ اینکه سالها یک مطبوعاتی بودم و به آن افتخار میکنم. من از ۱۴ سالگی در مطبوعات بودم و موفقیتم در استمرار، خلاقیت و پژوهش است. نکته دیگر اینکه معروفبودن هنرمند بهمعنای پولدار بودنش نیست. دغدغه زندگی و احتیاج داشتن، وسیلهای برای کارکردن میشود تا خرج اجاره خانهات را در بیاوری و بتوانی فعالیتهای دیگری انجام دهی.“
“اگر امروزه بخواهید در خارج از ایران کار جذابی انجام دهید باید یک کار خارقالعاده ارائه دهید. خوب و عالی دیگر آنجا مفهومی ندارد. شما باید کاری نشان دهید که انقلابی در آن باشد.”
شتاب پیش از توانایی بر کار و سستی پس از بهدست آوردن فرصت از بیخردی است.
حکمت ۳۶۳ ـ نهجالبلاغه
میلاد “ماه غریبستانِ” این “فریبستانِ” خاکی، امیر مؤمنان علی (ع) مبارک. روز پدر و مرد مبارک. و البته یک تبریک ویژه هم تقدیم به همهی معلمها و اساتید عزیز برای روز معلم. 🙂
کلاهقرمزی امسال هم مثل سالهای اخیر مهمان عید خانههای ما بود. کنار هم کلاهقرمزی را دیدیم و خندیدیم و لذت بردیم (و البته طبق معمول بغض هم کردیم بهیاد روزهای دور کودکی …) مجموعهی کلاهقرمزی ۹۳ برای من جذابیت دیگری هم داشت. امسال سعی کردم از زاویهی دید برندسازی شخصی به این برنامه و عروسکهایاش دوستداشتنیاش نگاه کنم. بیایید با هم نگاهی بیاندازیم به ۵ اصل کلیدی ساخت برند شخصی بهروایت کلاهقرمزی:
۱- آقای کلاه قرمزی! (تعیین هویت متمایز): تکتک شخصیتهای کلاهقرمزی دارای هویت متمایزیاند که آنها را حتی در حضور دیگران، به چشم میآورد. هویت هر یک از شخصیتها را میتوان در یک واژهی کلیدی خلاصه کرد. دیگر فامیل دور را نمیتوان از “در” جدا تصور کرد. خود کلاهقرمزی را با “بیآلایشی”ش بهیاد میآوریم و پسرعمه زا را با “شیطنت”هایش. گابی همیشه “گرسنه” است. و مهمتر از همه پسرخالهی “بامرام”است!
اگر بهدنبال ساختن یک برند شخصی موفق و متمایز هستیم، نقطهی شروع ما انتخاب هویتی متمایز برای خودمان است. این هویت باید بیهمتا باشد، بهسادگی در ذهنها بماند و بهیاد آورده شود و مهمتر از همه با شخصیت و ویژگیهای فردی و شخصی ما همخوانی داشته باشد. البته کلاهقرمزی به ما نشان میدهد لازم هم نیست که این هویت / نام برند حتما بازتابندهی ویژگیهای کلیدی آن هویت / برند باشد.
مثال: برای من در این چند سال که از عمر “گزارهها” میگذرد، خطاب قرار گرفتن با نام “آقای گزارهها” تجربهی جالبی بوده است!
۲- که با این “در” اگر در بند در مانند! (تثبیت هویت متمایز برند): این مصرع فامیل دور احتمالا معروفترین دیالوگ کلاهقرمزی است. اگر تصور کنیم که تخصص فامیل دور “در” است، آنوقت این شعر معنادارتر میشود. فامیل دور هویت خود را بهخوبی شکل داده و در این چند سال شکل داده است. حالا همهی ما با شنیدن نام او بهیاد یک موجود واقعی یکتا میافتیم! تکتک شخصیتهای کلاهقرمزی دارای این هویت تثبیت شده هستند. اما چطور میشود این کار را برای برند شخصی خود انجام بدهیم؟ سؤالات زیر را از خودتان بپرسید:
الف ـ عناصر اصلی برند شخصی من کداماند؟ (فامیل دور: علاقه به در، بیحوصلگی، توان بالا در مربیگری و هدایت دیگران و …)
ب ـ عنصر کلیدی برند شخصی من چیست؟ (برای فامیل دور قطعا این عنصر “در” است!)
ج ـ داستان من چیست؟ (عناصر اصلی برند شخصی من در بستر یک داستان مشخص کنار هم در بستر زمان / مکان قرار میگیرند و برای من تاریخچهای از زندگی، تصویری از آنچه امروز هستم و آنچه میخواهم باشم میسازند!)
در طراحی برند شخصیتان فراموش نکنید که داستان برند شما نباید فقط شامل ویژگیها و فعالیتها و دستاوردهای زندگی حرفهایتان باشد. همینطور نباید داستان شما فقط موفقیتهایتان را به دیگران نشان دهد. یک داستان جذاب برند شخصی، تصویری کامل را از یک انسان واقعی خاکستری با تمام نقاط قوت و ضعفاش و تمامی علاقههایاش تصویر میکند! (ذوقزده شدن ببعی از دیدن سوپراستاری مثل شهاب حسینی را مقایسه کنید با تلاش برخی از ما برای بیتفاوت نشان دادن خودمان در موقعیتهای مشابه.) باز هم نباید فراموش کنید که برند شخصی باید بهصورت مثبت تعریف و طراحی شود و نه با نفی و انکار و ساز مخالفزنی!
۳- اوری بادی لیسن اند ریپیت (فریاد زدن داستان برند): وقتی داستان برند شخصی ساخته شد، وقت این است که برند شخصیمان را فریاد بزنیم. بزرگترین و بهترین طراحی برند شخصی دنیا هم بدون مخاطب کوچکترین ارزشی ندارد. بنابراین باید
الف ـ کشف کنید مخاطبان برند شخصی شما چه کسانی هستند. (درس از کلاهقرمزی امسال: اغلب مخاطبان مجموعه بچههای دههی شصت و قبل از آن هستند!)
ب ـ روش تعریف داستانتان را برای این مخاطبان طراحی کنید (استفاده از واژهها، تصاویر، خاطرهها و … مشترک و بهیادماندنی و تحریک احساس آدمها کلیدیترین روش این کار است که ببعی و نوستالژیها و عشق و علاقههایش بهترین نماد آن است!)
ج ـ دادزن شوید! حالا وقتش رسیده که بیرون بروید و با صدای بلند به همه بگویید که هستید. فراموش نکنید که برای موفقیت در اجرا و نیازمند تأکید مداوم بر عناصر کلیدی برند شخصیتان، پشتکار و مأیوس نشدن و ادامه دادن و البته صبر کافی هستید.
۴- مهمه؟ مهمه؟ مهمه؟ (توجه به جزئیات): این دیالوگ جیگر هم باید بهیاد ما بیاورد که جزئیات همیشه مهماند اما نادیده گرفته میشوند. بارها اتفاق افتاده است که یک اشتباه بسیار کوچک باعث نابودی یک برند شخصی بسیار بزرگ شده است (ماجرای نابودی برند لانس آرمسترانگ افسانهای یادتان هست؟) بنابراین از جزئیات در طراحی و اجرای برند شخصی هیچوقت غافل نشوید!
۵- من الان چطوریام؟ (خودارزیابی): هیچکس از اشتباه در امان نیست. هیچکس نمیتواند برنامهها و نقشههایش را کامل و دقیق پیاده کند. و البته همیشه هم تعریفی که من از خودم و عناصر برند شخصیام و حواشی این برند دارم درست نیست. بنابراین هر از گاهی لازم است با “خودارزیابی” کشف کنم که من کجا هستم، کجا باید باشم و چرا آنجا هستم / نیستم؟ حالا وقت شروع دوباره است! فراموش نکنید که در برندسازی شخصی “هر کجا هستم باشم” هیچ معنایی ندارد.
پ.ن. از آقای طهماسب و آقای جبلی برای ساختن مجموعهی دوستداشتنی و همیشه جذاب و لذتبخش کلاهقرمزی از صمیم قلبم سپاسگزارم و به تمام عوامل خلاق این برنامه خسته نباشید میگویم. شمارش معکوس برای ما دیدن قسمتهای بعدی “آقای قرمزکلاه” در قلب ما آغاز شده است!
“هوشنگ کاوه (۱۳۰۵ بابل – ۱۳۹۲ سان فرانسیسکو) تهیهکننده، مدیر دوبله و مالک سینما عصر جدید در تهران، و از مردانی که در پایهریزی صنعت سینمای ایران نقش مهمی داشت. هوشنگ کاوه اواخر دهه ۳۰ بهعنوان مدیر برنامه سینما «دنیا» با هزار صندلی که از بهترین سینماهای تهران محسوب میشد مشغول به کار شد و در سالهای ۱۳۴۰ – ۱۳۴۵ مدیریت گروه سینماهای «مولن روژ» را به عهده داشت.” (ویکیپدیا)
شمارهی دی ماه ۹۲ مجلهی فیلم بهمناسبت درگذشت هوشنگ کاوه، مروری داشته است بر زندگی و فعالیتهای او در عرصهی سینما. در مطالعهی یادداشتهایی که در مورد زندگی استاد نوشته شده بود، چند درس از مهارتهای “متخصصان حرفهای” را هم دیدم که با هم اینجا مرورشان میکنیم:
۱- تجربه کنید تا کشف کنید! هوشنگ کاوه، در بسیاری از حوزههای سینما جزو اولینها بود و تقریبا بسیاری از فعالیتهای حرفهای را در عمل تجربه کرد: دوبله، بازاریابی، مدیریت سینما و بسیاری حوزههای دیگر.
۲- متخصص باشید! استاد کاوه سرانجام از میان تجربیاتشان، یک حوزه را بهعنوان تخصصشان انتخاب کردند. امروز هوشنگ کاوه بهعنوان “مدیر حرفهای سینماداری” شناخته شده است. بنیانگذاری سینما “عصر جدید” و قبل از آن، به اوج رساندن مجموعهای از گروههای سینمایی، همه براساس تخصص ایشان در این زمینه بهانجام رسیدند.
۳- برندسازی شخصی کنید! در سالهای دههی ۴۰ و ۵۰ شمسی، حتی مفهوم “برند شخصی” هم هنوز اختراع نشده بود؛ اما آقای کاوه در آن زمان، تخصصشان را بهعنوان برند شخصیشان تثبیت کرده بودند.
۴- شایستگی متمایز کسب کنید و بیافرینید! در سالهای دور، “سینما دنیا” واقع در یکی از کوچههای فرعی لالهزار با ظرفیتی برابر ۲۲۰۰ نفر (!) یکی از سینماهای شناخته شدهی تهران بوده است. این سینما، همواره سالنی مملو از تماشاگر و فروشی بینظیر داشته است. نکتهی جالب ماجرا اینجاست که در همان کوچه، سینمای دیگری هم وجود داشته که مشتری خاصی نداشته است و در نتیجه میبینیم که هوشنگ کاوه برای سینمای تحت مدیریتش، مزیت رقابتی خلق کرده است.
۵- تخصصتان را واقعی کنید! مالک سینما دنیا، به گمان اینکه سینمای او دیگر به حدی از اعتباری رسیده که لازم نیست حقوق کلانی به کاوه پرداخت کند (و البته سینمایش هم به نام کاوه شناخته شود)، کاوه را برکنار میکند. نتیجه؟ کاوه سینما عصر جدید را تأسیس میکند و موفق میشود؛ اما سینما دنیا در مدت کوتاهی از صحنهی سینمای ایران حذف میشود.
یاد هوشنگ کاوه و تمام درگذشتگان سینمای دوستداشتنی ایران گرامی و روحشان غریق دریای رحمت حق باد.
پ.ن. نکتهی مهمی که هرگز نباید فراموش کنید: افراد موفق دنیای حرفهایها، “متخصص حرفهای” زاده نمیشوند؛ بلکه با یادگیری و تلاش در عمل، ساخته میشوند. دوست دارید مهارتهای متخصص حرفهای را بهدست بیاورید؟ برای شرکت در کارگاه متخصص حرفهای دورهی بعد ثبتنام کنید.
این روزها MBA یکی از پرطرفدارترین و داغترین رشتههای مقطع کارشناسی ارشد در ایران است. جذابیتهای ذاتی این رشته درکنار وضعیت نسبتا مناسب و رو به رشد بازار کار این رشته در کشور موجب علاقهی بسیار زیاد نسل جوان و تازه فارغالتحصیل کشور به این رشته شده است. بسیاری از فارغالتحصیلان مقطع کارشناسی در کشور (بهویژه در رشتههای مهندسی و علوم پایه) MBA را کلید ورود به بازار کار، ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر و موفقیت در این زمینه میدانند. از سوی دیگر بسیاری از مدیران کشور ـ که اغلب مهندسانی برجسته هستند ـ هم راهحل مشکلات خود را در ادارهی سازمان تحت مدیریتشان را در MBA میجویند. این روزها به غیر از دورههای MBA دانشگاهی و آکادمیک، حجم انبوه تبلیغات دورههای آزاد MBA نیز بهشدت جلب توجه میکند. در میان این همه علاقه و هیاهو چیزی که چندان مورد توجه قرار نمیگیرد، ماهیت وجودی رشتهی MBA و البته این نکتهی کلیدی است که MBA راهحل مشکلات زندگی شغلی و شخصی ما نیست و قبل از انتخاب تحصیل در این رشته، باید به نکات متعددی توجه کرد. ضمنا در عمل بسیاری از دانشجویان MBA، در تحصیل در این رشته هدفگذاری مناسبی ندارند و در نتیجه، در پایان دوران تحصیلشان به دستاوردهای چندان زیادی در این زمینه نمیرسند.
بر این اساس در کتاب الکترونیکی جدید گزارهها با عنوان “MBA بهزبان خودمانی” تلاش کردهام تا به همهی مباحث و موضوعاتی که برای انتخاب تحصیل در دورهی MBA و سپس تحصیل در این رشته نیاز دارید، بهزبانی ساده و مختصر و مفید بپردازم. در این نوشتهها تلاش کردهام نگاهی جامعنگرانه و کاربردی به موضوع تحصیل در MBA داشته باشم، به تحلیل و تصحیح پیشنیازها و پیشفرضهای درست و نادرستی که در ذهن افراد در این زمینه وجود دارد (و در ایمیلها و مشاورههای حضوری و تلفنی بارها با آنها مواجه شدم) بپردازم و البته راهحلهای پیشنهادیام برای حل مشکلات معمول در تصمیمگیری در زمینهی ادامه تحصیل در مورد MBA را نیز ارائه کنم.
این کتاب بهعنوان عیدی گزارهها بهمناسبت ۱۷ ربیعالاول سالروز میلاد رسول گرامی اسلام (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اختیار شماست! “MBA بهزبان خودمانی” را میتوانید از اینجا بهصورت مستقیم دانلود کنید.