گزاره‌ها (۱۵۴)

وقتی بیش از حد در گوشه‌ی خیابان منتظر کسی بایستی، ممکن است دیگر به‌خاطر نیاوری که قرار است چه کسی بیاید، و اصلا برای چه باید بیاید!

ماسیمو بون‌تمپلی

دوست داشتم!
۷

رفتن در نرسیدن …

هرگز

دلم نخواست بگویم

هرگز

مرگ از طنین هرگز

می‌زاید

اما همیشه

از ریشه‌ی همیشه می‌آید

رفتن

همیشه رفتن

حتی همیشه در نرسیدن

رفتن!

پ.ن. به‌احترام دوم اردیبهشت و ۵۵ سالگی قیصر امین‌پور.

دوست داشتم!
۱۳

منِ خود، گم‌کرده …

این‌گونه دوست دارم دنبال دوست گشتن
نه هیچ جایگاهی نه هیچ جایِ پایی

من لحظه‌لحظه خود را گم کرده‌ام در این راه
آیینه‌ام کجایی؟ آیینه‌ام کجایی؟

محمد علی بهمنی 

دوست داشتم!
۳

دست‌های دور تو …

حالا سال‌هاست که مرا

به جای خالی تو عادت داده‌اند … لیالی!

باز هم بگویم میان من و این بغضِ بی‌قرار

جای تو خالی؟

سید علی صالحی

دوست داشتم!
۳

باغِ بی‌برگی …

بی‌برگ بودم
درختان از بهار باز آمدند
گفتم:
ای دل
راهی نیست
باید خویش را
بر دستان و آسمان
آویخت.
از صدای تو
از خواب برخاستم
گفتم:
چه کسی است
که آینه را به میل خویش
صیقل می‌دهد
که من صورتم را در آینه‌ی
صورت تو ببینم …

احمد رضا احمدی

دوست داشتم!
۰

همیشه‌های نبودن …

همیشه راه دل از تن جداست در سفر جان
دل‌ات مراست ـ تو خود گفته‌ای ـ اگر بدن‌ات نیست

چه غم! نداشته باشم تو را که در نظر من
سعادتی به جهان مثل دوست‌داشتن‌ات نیست

من و تو هر دو جدا از همیم و هر دو بر آنیم
که یار غیر توام نه؛ که یار غیر من‌ات نیست

همیشه‌های مشام‌ام شمیم زلف تو دارد
تو با منی و نیازی به بوی پیرهن‌ات نیست …

حسین منزوی

دوست داشتم!
۰

سهم من: نیستی تو …

من به جستجوی تو

و در آستانه‌ی باغ و

پنجره و

زمستان و

آینه و

دیدار و

کوچه و

اقیانوس و

رود …

اما تو نبودی

ای کاش سهم من این نبود …

سهیل محمودی

دوست داشتم!
۰
خروج از نسخه موبایل