تجربههای انسانی انتقالناپذیرند و این است علت تنهایی انسان …
ویرجینیا ولف
تجربههای انسانی انتقالناپذیرند و این است علت تنهایی انسان …
ویرجینیا ولف
نمیشود که بخواهم هر آنچه میخواهید
درون حسرت من، قدرت تقاضا نیست
چه زیرکانه بلند است این سکوت عمیق
صدای من به کسی میرسد که اینجا نیست …
مریم جعفری
آدم باید کارش را جدی بگیرد نه خودش را!
زندهیاد شاهرخ مسکوب
از موجهای بیقراری
از نعرههای سخت توفان
از خاطرات باد و باران
از لحظههای سرکش دیروزِ او، با او مگویید
زیرا که امروز
دریا خودش از آن همه بیتابی بیهوده خسته است …
سهیل محمودی
خیلی بد است پشت سر آدم حرف بزنند. بدتر این است که پشت سر آدم هیچ حرفی نزنند!
اسکار وایلد
“آردا توران خارقالعاده است. او قلب بزرگی دارد و همیشه میخواهد همه توانش را در زمین بگذارد. وقتی به تیم آمدم به من گفته شد که آردا نمیدود و برای دفاع کردن به عقب برنمیگردد؛ اما من فکر میکنم او باهوشترین بازیکنی است که ما داریم. گاهی او ترجیح میدهد جایش را حفظ کند و آرام بازی کند بنابراین خیلی خودش را خسته نمیکند. وقتی به زمین میرود، بسیار خلاق و تأثیر گذار است.” (دیهگو سیمئونه؛ اینجا)
اتسان موجودی اجتماعی است. همهی ما تقریبا در تکتک لحظات زندگیمان عضو گروهی از اجتماع هستیم: خانواده، گروه کاری، کلاس دانشگاه، کلاس آموزش هنری، تیم فعالیت خیریه یا داوطلبانه و … در تمامی این لحظات عضویت در کار تیمی، ما حقوقی داریم و انتظاراتی و در مقابل، تیم نیز در برابر ما حقوق و انتظاراتی دارد! مشکل اصلی آنجایی پیش میآید که ما بخش اول جملهی قبل را همیشه بهیاد میآوریم و بخش دوم را بهصورت موردی ـ اگر کلا آن را فراموش نکنیم!
جملهی سیمئونه به بخشی از داستان عضویت در یک تیم اشاره دارد. هدف ما از عضویت در تیمهای مختلف دوران زندگیمان خلق نتیجهای بزرگ است که بهتنهایی نمیتوانیم آن را محقق کنیم. برای این کار، لازم است در تیمی که در آن عضویت داریم حضوری اثربخش داشته باشیم. بهصورت کلاسیک، “کار تیمی” یک مهارت کلیدی ارزشمند ارتباطی و حرفهای است که لازم است حتما آموخته شود؛ اما پیشفرض جدی همهی ما این است که این مهارت را ذاتا خداوند متعال در وجود ما تعبیه کرده است!
دیهگو سیمئونه بهعنوان مربی تیمی که شاید بیش از هر تیم دیگری در دنیای امروز فوتبال بتوان آن را “تیم واقعی” نامید، به چند ویژگی بسیار مهم یک بازیگر اثربخش اشاره کرده است:
۱- قلب بزرگی داشتن، بخشودن و بخشیدن و اولویت دادن به موفقیت تیم نه موفقیت شخصی؛
۲- صرف تمام توانمندی برای موفقیت تیم؛
۳- حفظ تعادل در پررنگی و کمرنگی نقش در تیم و بودن و نبودن برای جلوگیری از فرسودگی روحی و ذهنی و جسمی و استمرار جضور.
این روزها در حال مطالعهی یک کتاب مدیریتی فوتبالی هستم. “محرمانهی پپ” روایتی است شورانگیز و دلانگیز از فرایندی که منجر به حضور پپ گواردیولا در بایرن مونیخ شد. در بخشی از این کتاب، با مانوئل استیارته ـ دستیار پپ در بارسا و بایرن و گوش شنوا و محرم راز او در این سالها ـ آشنا میشویم. استیارته اسطورهی واترپلوی بارسا و تیم ملی اسپانیا است. استیارته گلزنی بینظیر و جادویی در دنیای واترپلو بوده است؛ اما او نقصی بزرگ در رزومهی حرفهایش داشت: در تمامی رقابتهای بزرگ جهان نظیر مسابقات جهانی و المپیک او همیشه با فاصلهی زیاد، بهترین بازیکن رقابتها بود؛ اما تیم ملی اسپانیا نهایتا به مدالی ارزشمندتر از برنز نمیرسید. استیارته در سالهای آخر بازیگریش با پپ ـ جوان اول آن سالهای بارسای لوئی فنخال ـ آشنا میشود و از پپ توصیهای را میگیرد که مبنای فلسفی تیمهای جادویی پپ در طول این سالها بوده است: مشارکت در کار گروهی، حمایت دیگران و فراتر رفتن از خود! استیارته با پذیرش توصیهی پپ، سال ۱۹۹۶ در المپیک بارسلون و سال ۱۹۹۸ در مسابقات جهانی، تیم ملی اسپانیا را برای رسیدن به مدال طلا رهبری کرد. جالب است بدانید آقای استیارته اینبار خودش بهترین بازیکن و گلزن مسابقات هم نشد!
جملهی درخشان لوئیزا می آلکات نویسندهی برجستهی رمان معروف “زنان کوچک” حسن ختام این پست است: “برای افروختن آتش، به دو سنگ چخماق نیاز است!”
چنان بیکرانهای
که هر ستایشی
محدودت میکند …
عمران صلاحی
خاموشی گُل خواهد داد
فراموشی هم؛
نمیبینی!؟
هیوا مسیح
برای لذت بردن از خاک، بسا مشتی از آن و برای آرمیدن در زیر آن، چیزی حتی کمتر از یک مشت کفایت میکند.
یوهان ولفگانگ فون گوته
اینجا، ولی هنوز از انبوهِ وهمِ خویش
چشم مرا به حیرت میکاوی
و در کویرِ دورِ نگاهم
طرحی بهجز گریز نمییابی …
زندهیاد منوچهر آتشی