باز میخواهم تو را پیدا کنم
با تو شاید خویش را معنا کنم
من کیام؟ گر خودشناسی داشتم
کی ز خود بودن هراسی داشتم؟
های … ای آیینه معنا کن مرا
گم شدم در خویش پیدا کن مرا …
محمدعلی بهمنی
باز میخواهم تو را پیدا کنم
با تو شاید خویش را معنا کنم
من کیام؟ گر خودشناسی داشتم
کی ز خود بودن هراسی داشتم؟
های … ای آیینه معنا کن مرا
گم شدم در خویش پیدا کن مرا …
محمدعلی بهمنی
هدف از هستی ما، داشتن یک زندگیِ با هدف است.
رابرت بیرنه
دورهگردی مفهوم خاصی در ذهنمان دارد. اگر یادتان باشد در دوران کودکی ما بسیاری از مایحتاج عمومی خانوادهها (حتی چیزهایی مثل پوشاک!) توسط فروشندگان دورهگرد تأمین میشد. کالاهایی که در بساط دورهگردها وجود داشت، اغلب اوقات در مغازهها یافت نمیشد و یا اینکه قیمت بالاتری داشتند. دورهگردها با وجود اینکه هر از گاهی به هر محله پا میگذاشتند؛ اما با رفتار صمیمانه و فروش حرفهایشان مردم را به خود جلب میکردند (اینکه چطور یک فروشندهی خردهپای دورهگرد در محلهی کوچک و نسبتا کارگرنشین ما که بسیاری از خانوارهای ساکن آن اجارهنشین بودند، کالایش را بهصورت قسطی بهفروش میرساند و در برابرش هیچگونه تضمینی جز “اعتماد به درستی خریدار” دریافت نمیکرد، این روزها در دنیای امروزی که حتی روابط شخصی ما هم کالازده و اقتصادیاند، برایم نوستالژیک و رازآلود است …) بهنظرم سه ویژگی کلیدی دورهگردها را از فروشندگان دارای محل ثابت (مثل مغازهها) متمایز میکرد:
وقتی وارد بازار کار شدم، چیزی که برایم عجیب بود دیدن دورهگردی در زندگی نسبتا باثبات کارمندی بود. افراد مختلفی را در طول این ده سال دیدهام که مدام در حال تغییر شغل و رفتن از این سازمان به سازمان دیگر هستند. چنین رویکردی البته متأسفانه در اغلب موارد بدون هدف و استراتژی مشخصی است و نتیجهی آن، پایین آمدن قابلیت اعتمادپذیری آن فرد در زندگی حرفهایاش میشود. همهی ما داستان افرادی که بهدلیل همین رفتارهای غیرحرفهایشان، فرصتهای کاری بزرگی را از دست دادهاند، شنیدهایم. به این ترتیب من همیشه یک مخالفِ جدی “دورهگردی” در زندگی شغلی بوده و هستم.
اما در چند وقت اخیر در صحبت با چند نفر از دوستان در مورد آیندهی شغلیشان متوجه شدم که “دورهگردی” بههمان مفهوم کلاسیکش هنوز هم میتواند یک استراتژی جذاب شغلی باشد. اما برای اجرای آن در عمل لازم است به چند نکته توجه شود:
دورهگردی شغلی میتواند یک تجربهی جذابِ مقعطی برای افزایش تجربه و توسعهی ارتباطات حرفهای باشد. اما بهعنوان فردی که خودش هم در برههای از دوران شغلیاش در کنار کار ثابت کمی هم دورهگردی را تجربه کرده، پیشنهاد میکنم که دور جذابیتهای دورهگردی شغلی را در بلندمدت خط بکشید و برای پیشرفت، بهدنبال راهکار بلندمدتتری باشید. 🙂
“فوتبال به من همه چیز داده؛ وقتی ۱۶ ساله بودم به عنوان یک جوان روستایی، به مادرید آمدم تا رؤیای فوتبالیست شدنم را محقق کنم و الان با ۶۱ سال سن میتوانم بگویم که همهی آرزوهایم برآورده شده. بهعلاوه باید به خوششانسیام هم اشاره کنم که مرا در دو تیم بزرگ مثل رئال مادرید و فدراسیون فوتبال اسپانیا یاری کرد.”
“جامهای بزرگی که فتح کردهام همیشه خیلی مهم بودهاند؛ ولی از نظر من جذابترین دورهی سنیام، همان ۱۶ سالگیام بود که در تیم پایهای رئال مادرید سپری شد. میتوانم بگویم که روزهای فوقالعاده و فراموشنشدنی بود. ما گروهی بودیم که بدون درنظر داشتن پول و یا شهرت بازی میکردیم. ما فقط دوست داشتیم تا انسانها و بازیکنان بزرگی باشیم.”
“اساتید فوتبال و اساتید زندگی به من یاد دادند که بیشتر از همه احترام است که مسیر موفقیت است. آنها با ما نهتنها مثل یک فرد عادی و بلند پایه، بلکه مثل یک اشرافزاده برخورد میکردند: اینکه به تو احترام میگذارند، مهمترین نکتهی موجود است. در شهرک ورزشی، کارگری به نام آنتونیو مسکیتا بود که همه او را مسکی صدا می کردند و همه به او لطف و محبت ویژهای داشتند و به او توجه میکردند. مهمترین نکته برای یک سرمربی و کلید همه مسائل در این است که بتوانی کاری کنی که بازیکنانت به این باور برسند که این آنها هستند که فرمان میدهند ولی در نهایت این مربی است که تصمیمات مهم را میگیرد و همه از او پیروی میکنند.” (ویسنته دلبوسکه؛ اینجا)
پایان تلخ یورو ۲۰۱۶ برای اسپانیا، نقطهی پایانی بر مسیر پرافتخار یک مربی بزرگ بود: ویسنته دلبوسکه، مربی که همیشه در سایهی ستارههای درخشان تیمش قرار داشت؛ اما هیچ کس نمیتواند انکار کند با فتح یک یورو و یک جام جهانی و دو لیگ قهرمانان اروپا، یکی از بزرگترین و پرافتخارترین مربیان تاریخ است. چیزی که بیش از هر چیزی در مورد دلبوسکه آن را تحسین میکردم، فروتنی همیشگی و ادبیات محترمانه و دوستداشتنی او در هر شرایطی ـ چه پیروزی و چه شکست ـ بود. این حرفهای استاد اگر چه چند سال پیش از این بیان شده؛ اما میتواند خلاصهای باشد از اندیشه، تفکر و رفتار ـ و یا بهعبارت بهتر، سلوک ـ یک مربی و یک برندهی بزرگ. به کلیدواژههای پررنگ شده و جملهی آخر دقت کنید. آرزو میکنم که ما هم یاد بگیریم که گفتار و رفتار ما دو عامل مهم هموارکننده در طی مسیر طولانی موفقیت هستند.
بهاحترام ویسنته دلبوسکه دوستداشتنی کلاه از سر برمیدارم. 🙂
این هفته عباس کیارستمی سینماگر برجستهی ایرانی از میان ما برای همیشه پر کشید. چند گزینهگویهی الهامبخش از استاد را اینجا بخوانید. روح بزرگش شاد.
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
اصالت؛ شاخصی برای تبیین کیفیت درونی رفتارها | سید بابک علوی (عاااالی!)
تلقین مثبت، عادت سادهای که موجب افزایش ضریب موفقیت میشود (زومیت)
چگونه مغز خود را از حالت معمول «عملکرد خودکار» خارج کنیم؟ (دیجیاتو)
۵ تیپ از افرادی که تعلل میکنند: آیا شما هم جزو آنها هستید؟ (بیزینسترند)
۸ شخصیت سمی زندگیتان را حذف کنید و این ۱۵ نوع آدم را حتما باید در زندگیتان داشته باشید (بازده) (این دو مطلب را با هم بخوانید!)
مدیریت کسبوکار:
چطور یک مشاور بازاریابی را انتخاب کنیم؟ (وببرندینگ)
مدیریت کار تیمی بر اساس اصول هنری (هزار و یک بوم)
ادوبی چگونه با حذف ارزشیابی سالانه کارکنان خود، عملکردشان را بهبود بخشید؟ (دیجیاتو)
آیا برای راهبری و مدیریت آمادهاید؟
بدون افزایش حقوق به کارمندان انگیزه دهید!
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
۵ دلیل که کسب و کار شما حتما به رقیب نیاز دارد (بازده)
۱۰ رمز موفقیت کارآفرینان از زبان بیل گیتس، ثروتمندترین مرد دنیا (شبکه)
مشارکت با کارآفرینان فرصت رشد شرکتهای بزرگ
آنالیز رفتار مصرف کننده با ۷ پرسش ساده
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
صعود ایران در شاخص عملکرد لجستیک
۱۱ رتبه بهبود جایگاه ایران در شاخص کارایی بازار کالا
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
اقتصاد آنلاین – وضعیت رسانههای خبری در سال ۲۰۱۶
۱۰ قانون بازاریابی در شبکههای اجتماعی (بازده)
۶ اشتباه رسانههای اجتماعی و راهکارهایی برای مقابله با آنها (بازده)
اپلیکیشنهای موبایلی در حال تحول هستند (زومیت)
آیا واقعا شبکههای اجتماعی برای آدمهای خوششیفته جذاب هستند؟ – یک پزشک
“گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود.” این روزها در مواجهه با “آرزوهای بزرگ” و “رؤیاها” یکی از گزینههای اصلی موجود همین است! 🙂 آیندهای محتوم اما نامعلومِ در پیش ما، وقتی کنار تجربیات گذشتهی زندگیمان قرار میگیرد، ما را به این نتیجه میرساند که هر چقدر هم که تلاش کنیم، باز هم خبری از موفقیتهای مورد انتظار نخواهد بود. زندگی سرِ سازگاری با ما را ندارد و قرار نیست آنی بشود که ما میخواهیم. همین است که ناامیدی بر ما غلبه میکند و در بسیاری از اوقات حتی حرکت در مسیر رؤیاهای بزرگمان را اصلا آغاز نمیکنیم. هر از گاهی هم که به هر دلیل و با هر انگیزهای حرکت را کلید میزنیم، پس از گذشت مدتی و با برخورد با اولین شکستها کار را ناتمام باقی میگذاریم و دوباره زانوی غم بغل میگیریم (نگارنده خودش یکی از اساتید چیرهدست این ناتمام گذاشتن است!) واقعیت البته این است که گذشته، رابطهی ارگانیکی با آینده ندارد و اتفاقا تفاوت بزرگی هم دارد: امروزی که میتوان با آن آینده را ساخت.
اما فارغ از این چرخهی معیوب تکرارشوندهی امید تا ناامیدی، ما در عمقِ درونمان با مشکلات دیگری هم مواجه هستیم که به این حسِ درون بیانگیزگی دامن میزنند. چند روز پیش دوباره گرفتار حس ناامیدی شده بودم. در فکر این بودم که من تمامی تلاشم را کردهام و نشده و کجای کارم دچار مشکل بوده است. کمی بعدتر به این فکر افتادم که نقش من در تحقق این رؤیاها چیست و تا چه حد شرایط محیطی روی آنها تأثیرگذارند. در آن لحظات خودم را خلع سلاح حس میکردم: من که تمام تلاشم را کردهام، پس چرا نشد و نمیشود؟ در این فکرها غوطهور بودم که ناگهان متوجه موضوع عجیبی شدم. میدانستم بخشی از داستان، اشتباهات من در تصمیمگیری و جهت حرکت و اقداماتم بوده است؛ اما یک نکتهی بسیار مهمتر این بود که متوجه شدم نمیتوانم در ذهنم خودم را در روزی تصور کنم که رؤیاهای بزرگم محقق شدهاند! ترسناک بود: اینکه قرار نیست رؤیایی محقق بشود یا نشود بهجای خود، اینکه در اعماق ذهنم بهصورت ناخودآگاه نمیتوانستم تحقق رؤیایم را تصور کنم، مسئلهی مهمی بود که نمیتوانستم از آن بگذرم. نقش شکستهای گذشتهی زندگی در ترس از عدم تحقق رؤیاها بهجای خود، من در زندگیم رؤیاهای بزرگی هم داشتهام که عینا و حتی بالاتر از آنی که تصور میکردم محقق شدهاند! کمی که بیشتر فکر کردم متوجه شدم که داستان از جای دیگری نشأت میگیرد: “من خودم را شایستهی تحقق آرزویم نمیدانم!” اوه! چه دردناک!
بارها خواندهایم و شنیدهایم که یکی از عوامل موفقیت در مسیر تحقق رؤیاهای بزرگ، داشتن تصویر ذهنی مشخصی در مورد آن رؤیا و کیفیت تحقق آن است. اگر از ادعاهایی چون قانون جذب که بگذریم، واقعیت این است که این تصویر مشخص دارای کارکرد بسیار مهمی است: اینکه من بدانم برای تحقق رؤیاهایم باید واجد چه ویژگیها و توانمندیهایم باشم و چگونه لازم است دنیای سرشار از نامرادیها را تغییر بدهم (یا حتی با آن کنار بیایم!) تا رؤیاهایم محقق شوند. این تصویر مشخص، البته انگیزهبخش و الهامبخش هم خواهد بود: هر زمانی که دچار ناامیدی شدی، با یادآوری آن میتوانی انگیزه و شور درونیات را بیدار کنی! اما چرا این تصاویر ذهنی از آینده و رؤیاهای محقق شده برای ما کار نمیکنند؟
اگر کمی با صداقت به درون خودمان نگاه کنیم میبینیم که یکی از مهمترین علتهای ناامیدی ما بعید انگاشتن فاصلهی میان امروزِ من با زندگی ایدهآل است. من فکر میکنم همین “منِ امروزی” باید آن رؤیای بزرگ را زندگی کند و وقتی با این مسئله مواجه میشوم که منِ امروزی نقصها و ضعفهایی دارد که متناسب با آن رؤیای بزرگ نیست، ناخودآگاهم بدون یادآوری اینکه “خب میتوانی تغییر کنی!”، تصمیم میگیرد که ناامید شود. 🙂 در عین حال نکتهی مهم دیگر این است که خیلی وقتها این “منِ امروزی” هم در دنیای واقعی لازم نیست تغییری کند تا شایستهی آن رؤیای بزرگ باشد: من دارم خودم، زندگیم و رؤیایم را دستِ کم میگیرم! (بگذریم از اینکه بهعنوان یک فرد باورمند به وجود خدای بزرگ و مهربان، اساسا ناامیدی را نباید جزو گزینههای زندگی بهحساب بیاورم!) حرفِ مردم ـ همانهایی که اغلبشان در تحقق رؤیایشان شکست خوردهاند ـ عامل مهم دیگری در دامن زدن به این حسِ ناخوشایند درونی است.
این تفکرات من را به این نتیجه رساند که ناامیدیِ درونی ما میتواند در واقع از جنس حسهای دیگری باشد. اما شاید مهمترین نکته در گذر از ناامیدیهای بزرگ زندگی، مقابله با این حسِ عذابِ وجدان (!) از نداشتن ویژگیها و شایستگیهای لازم برای زیستن رؤیاهایمان باشد. در مسیر رؤیاسازی سختترین کار این است که در درونمان بپذیریم که شایستهی داشتن و تحقق رؤیاها و آرزوهای بزرگ زندگیمان هستیم. آنوقت است که حتی میتوانیم ظرفیتهای بزرگتری را در خودمان کشف کنیم و متوجه شویم که شایستهی چه رؤیاهای بزرگی هستیم که تا بهامروز کمتر در اندیشهی آنها بودهایم. مولوی بزرگ در همین باب گفته است:
دلا چون طالب بیشی عشقی
تو کم اندیش در دل، بیش و کم را!
بعد از طی این مرحلهی دشوار است که تازه کار سخت دیگری را باید کلید بزنیم: مشخص کردن روشِ حرکت در مسیر تحقق رؤیایمان (استراتژی رؤیاسازی!) و آغازِ حرکت بهسوی تحقق رؤیاها. 🙂
حالا دیگر من خودم را شایستهی تحقق رؤیاهای بزرگ زندگیم میدانم و به خودم اعتماد دارم که میتوانم رؤیایم را زندگی کنم. شما چطور؟
“در شرایط خوبی هستم. تجربیات زیادی دارم و رقابت را دوست دارم. میخواهم ادامه دهم … با آزادی و مسئولیت بازی میکنم و احساس میکنم مفید هستم … عملکرد دروازهبانها با تعداد بازیهایی که انجام دادهاند، شناخته نمیشود؛ بلکه براساس مهارتهایشان سنجیده میشود. این سؤال که چه کسی بهترین دروازهبان دنیا است، پاسخی ندارد. برای ایتالیاییها این دروازهبان من هستم؛ برای اسپانیاییها ایکر است و برای بقیه شاید چک یا نویر باشد. زمانهایی وجود دارد که یک دروازهبان بهتر بازی میکند و زمانی هم دیگری. ثبات کلید موفقیت است.” (جیجی بوفون؛ اینجا)
بلاتردید یکی از سه دروازهبان اول تاریخ و یکی از دوستداشتنیترین ستارههای دو دههی اخیر فوتبال است. یک ایتالیا است و یک یوونتوس و یک جیجی بوفون که حالا با کنار رفتن پیرلو، تکستارهی درخشان و تنها نماد تیم ملی و باشگاهش است؛ آن هم در روزهایی که هیچ نشانی از ایتالیای پرستارهی دههی ۹۰ و ۲۰۰۰ را نمیبینیم!
این روزها در اوج هیجان یورو و در میان ستارههای ریز و درشت فوتبال اروپا، همچنان جان لوئیجی بوفون شمارهی یک افسانهای ایتالیا یک قدم در ستارگی از دیگران پیش است. بوفون محور و نقطهی ثقل تیم لاجوردیپوش ایتالیا و رهبر برجستهی این تیم و روحی است که با هیجان و انگیزه و عملکرد درخشانش تمام بار مسئولیت تیم را در زمین یک تنه بهدوش میکشد. شادیهای کودکانهی او بعد از بردهای ایتالیا بیش از هر زمانی دیدنی است.
در گذر بیش از ۲۰ سال درخشش در سطح اول فوتبال حرفهای جهان، شاید هیچ کسی نباشد که بهاندازهی بوفون بتواند دربارهی پایداری موفقیت سخن بگوید. مصاحبهی نسبتا قدیمی جیجی که در ابتدای این نوشته نقل شد، راز بر پا کردن “امپراتوری خورشید” را توسط “آبیترین چشم” ایتالیا ارائه کرده است. ۵ اصل کلیدی موفقیت پایدار بهروایت جیجی بوفون عبارتند از:
بهامید یک پیروزی جذاب دیگر برابر آلمان در بازی امشب. فورزا ایتالیا! ویوا بوفون. 🙂
پیش از شروع:
زندگی، سلامت و کار حرفهای:
عزت نفس چیست و چه کسانی عزت نفس سالم دارند؟
۸ سؤال که قبل از پذیرفتن شغل جدید باید از خود بپرسید (بازده)
با این ۷ روش به خشونت کلامی آدمها پاسخ دهید (بازده)
درسهایی که میتوان از تفکر خلاق داوینچی آموخت (۱۰۰۱ بوم)
برای آنکه ۱۰ سال دیگر هنوز در بازار کار به شما نیاز باشد، این ۵ مهارت را در خود پرورش دهید (دیجیاتو)
مدیریت کسبوکار:
رویکردهای نوین توسعه رهبری در سازمانها (ایوب اسماعیلی؛ منابع انسانی)
چگونه از برگزاری جلسات مخرب جلوگیری کنم؟
اخلاقیات کاری مجموعهای از تصمیمات کوچک
مدیر باید به دنبال چه خصوصیاتی در افراد باشد؟
۱۰ رمز موفقیت کارآفرینان از زبان بنیانگذار لینکدین (شبکه)
نوآوری، تجاریسازی و تحلیل و توسعهی کسبوکار:
هشت قاعده الزام آور برای تحقق نوآور
افراد غیرمنطقی ارزشمندترین داراییهای شما
چگونه سایتهای عظیم برای شما طراحی شدهاند!
اقتصاد، تأمین مالی و سرمایهگذاری:
چرا سود سپرده شکست اما تسهیلات نه!؟
کدام کشورها میزبان ابرشرکتها میشوند؟
پنجاه شرکت برتر و هوشمند جهان از نگاه MIT (دیجیاتو)
فناوری، رسانههای اجتماعی و بازاریابی دیجیتال:
چگونه ۵G زندگی ما را هیجانانگیز میکند؟ (شبکه)
سوپرسل چگونه با کمطاقتی کاربران موبایل به درآمد چند میلیارد دلاری رسیده است؟ (زومجی)
رایانش ابری گزینه پیش فرض نرمافزارها میشود
بهترین ادب آن است که از خود آغاز کنى.
مولا علی (ع)
شب سالگرد شهادت “تنهاترین مردِ خدا” است و شبِ قدر. زمانی برای نگریستن به درونِ خود و نقطهی آغازی دیگر برای اصلاحِ خویشتن. در اوجهای معنوی امشبتان، ما پابستگان این دنیای خاکی را فراموش نفرمایید.
التماس دعا. یا علی.
خوشحالم که نقشی در فرماندهی تیم در زمین و کسب نتیجه داشتم. از طرفی خرسندم که تیم به من چنین اعتمادی کرده که بخشی از مسئولیت پیش بردن تیم در زمین به من واگذار شده است. قبلا در زمانی که بازیکن آ.ثمیلان بودم، فرماندهی تیم به بازیکنانی مثل گاتوزو، پیرلو و نستا داده میشد. فرمانده تیم در زمین در حقیقت کسی است که ارتباط مثبتی با بازیکنان در زمین ایجاد میکند و باعث ارتقا همدلیها در تیم میشود.” +
“من فکر میکنم پیر شدن تاثیری در فوتبالم نداشته است و در واقع برعکس هم بوده. من اصلا فکر نمیکنم که در حال پیر شدن هستم. هنوز از لحاظ ذهنی و قلبی انگیزه زیادی دارم تا گلهایم را روز به روز بیشتر کنم.” +
“میگویند من مغرورم و شخصیت بدی دارم. این چیزی است که از جوانی شنیدهام. اما وقتی همانهایی که این چیزها را نوشتهاند، من را میبینند، میگویند که اصلا شبیه تصویری که در ذهن داشتند، نیستم … من در هر باشگاهی که بازی کردهام، به قهرمانی رسیدهام؛ اما تنها زمانی احساس خوبی پیدا میکنم که همتیمیها، هواداران و همه اعضای باشگاه راضی باشند. من قلب بزرگی دارم.” +
“اگر نتوانم گل بزنم، خوشحال خواهم شد که دیگر بازیکنان را در موقعیت گل قرار دهم. برای یک بازیکن خوب، پست معنا ندارد. من در هر پستی که سرمربی تشخیص دهد بازی میکنم.” +
“هر بازیکن با بازی کردن در هر کشوری و در هر مسابقه تجربیات جدیدی کسب میکند. من معتقدم هر سال که میگذرد عملکردم بهتر میشود. من به شیوهای بازی میکنم که به آن علاقه دارم … روزی که احساس کنم پیشرفتم متوقف شده است روز خداحافظی من از فوتبال خواهد بود.” +
زلاتان شاید یکی از آخرینهای نسلی از بازیکنان درخشان باشد که بهمعنی واقعی کلمه میتوان آنها را ستاره خواند. ستارههایی که درخششان هر روز پرسوتر از قبل بود. آنهایی که در هر تیمی بودند، آن تیم را در اطراف خود و بهنام خود تعریف میکردند (احتمالا دلیل شکست زلاتان در بارسا هم همین بود که آنجا ستارههای بزرگتری بودند که هویت تیم را بهنام خود زده بودند!)
زلاتان در پایان حضور ناامیدکنندهی سوئد در یورو ۲۰۱۶ از فوتبال ملی خداحافظی کرد؛ هر چند سفر او بهعنوان یک بازیکن بزرگ هنوز به پایان نرسیده است. اما این خداحافظی دلیل خوبی بود برای پرداختن به مهمترین جنبههای نگاه زلاتان به هویت حرفهای: همان ویژگیهایی که تعیینکنندهی تصویری هستند که از ما در ذهن دیگران ثبت شدهاند. تلاش کردهام با انتخاب بهترین نقل قولهای ممکن از زلاتان، اجزای مهم هویت حرفهای یک ستاره را مشخص کنم (و فراموش نکنید که ستارهها نهفقط در فوتبال، که در تمامی حوزههای زندگی بشر قابل شناسایی هستند.)