ـ اینجا دفترچهی یادداشت آنلاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشتهی مهندسی، پاسخ سؤالهای بی پایانش در زمینهی بنیادهای زندگی را در علمی بهنام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم میداند و میخواهد علاقهی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
از امام حسن علیهالسلام سؤال شد: کرم چیست؟ فرمود: خویشتنبانى در سختى و خوشى. (تحفالعقول، ص۲۲۶)
***
روز ۱۵ ماه مبارک رمضان، عید میلاد کریم اهلبیت (ع)، امام مظلوم و عزیزمان بر شیعیان و دوستدارانش تبریک و تهنیت باد! طاعات و عبادات قبول باشند انشالله. التماس دعا.
کمکم کسبوکارها و سازمانها در حال باز شدن هستند؛ اما همچنان خواهش برادرانهی من از شما مخاطبین عزیز گزارهها این است که جز در حالتی که اجباری در کار باشد، لطفا در خانه بمانید و اگر مجبورید از خانه خارج شوید هم دستورات بهداشتی را کاملا رعایت کنید!
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
لینکهای منتخب لزوما مربوط به هفتهای که گذشت، نیستند. ممکن است بعضی هفتهها تعداد مطالب جذاب بیشتر از ظرفیت انتشار در پست لینکهای هفته باشند. این لینکها بهتدریج در پستهای بعدی منتشر میشوند.
میتوانید همچنین نکات و اخبار جالبی که در طول هفته آنها را مطالعه میکنم در کانال تلگرام وبلاگ گزارهها دنبال کنید. ضمنا پستهای گزارهها بهمحض انتشار، در کانال وبلاگ هم منتشر میشوند.
میتوانید گزیدهی بهترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه شدهی من را در تمام روزهای هفته در صفحهی پاکت من دنبال کنید!
مطالب ویژه:
هر هفته سه مطلب را بهصورت ویژه برای مطالعه پیشنهاد میدهم. این مطالب شامل موضوعات متنوعی علاوه بر کسبوکار، مدیریت، اقتصاد، رسانه و فناوری و … هستند و ممکن است فارسی یا انگلیسی باشند:
و بگو ماهیها حوضشان بیآب است (دعا و مفهوم استجابت آن در دنیای فرا مادیِ امروز در گفتگو با دکتر سروش دباغ) (روزنامهی اعتماد)
عشقت آموخت به من رمز پریشانی را
چون نسیم از غمِ تو، بی سر و سامانی را
بوی پیراهنی ای باد بیاور، ور نه غم یوسف بکشد، عاشق کنعانی را
دور از چاک گریبان تو آموخت به من
گل من، غنچهصفت، سر بهگریبانی را
آه از این درد که زندان قفس خواهد کشت
مرغ خو کرده به پرواز گلستانی را …
همه، باغ دلم آثار خزان دارد، کو؟ آن که سامان بدهد این همه ویرانی را …
***
روزی که گذشت ـ ۱۶ اردیبهشت ماه ـ ۱۶ سال از آسمانی شدن غزلسرای مهربان روزگار نامهربان ما، حسین منزوی گذشت (همو که میگفت نام من عشق است آیا میشناسیدم؟ …). برای من که عمری را با غزلهای او زیستهام، این روز سرشار از حسرت و دریغی بزرگ است. روح وسیع دریاییش، غریق اقیانوس بیپایان رحمت الهی.
امروز بهصورت کاملا اتفاقی یادم افتاد که روز ۱۳ اردیبهشت سال ۱۳۸۵ وارد دنیای کاری حرفهای شدم؛ یعنی شنبهی همین هفته وارد پانزدهمین سال دوران کاری حرفهایام شدم. اولین نکته پس از یادآوری این سالگرد، تعجب از این بود که چه زود گذشت و البته چقدر غواصی دشوار و پرعمقی در اقیانوس دنیای کاری حرفهای بود! بعد با مرور سریع این ۱۴ سال و دو روز، دیدم که زندگی کاری هم مثل هر جنبهی دیگری از زندگی انسان، سرشار است از غم و شادی، موفقیت و شکست، سرگردانی و راهیابی، رسیدن و نرسیدن، اضطراب و آرامش و دو گانههای بسیار دیگری از این دست. چیزی که شاید در این میان بیشتر از هر چیز دیگری مهم این باشد که در این مسیر پر و پیچ و خم، مجموع برآیند حرکتت، مثبت باشد و در طول زمان، حتی شده بهاندازهی یک قدم، پیش رفته باشی. خوشحالم اگر در مورد زندگی شخصیام نمیتوانم با قاطعیت بگویم همیشه رو بهجلو بوده؛ اما در مورد شغلم بهعنوان یک تحلیلگر کسبوکار و مشاور مدیریت، قاطعانه میتوان بگویم که اگر نه هر سال، ولی در مجموع در طول سالیانِ که مشغولیتم به کار حرفهای، توانستهام پیشرفت خوبی داشته باشم. این رضایت درونی ـ با وجود تمام زمین خوردنها و حسهای متناقض در مورد انتخابهایم ـ بیش از هر چیز دیگری به من برای ادامهی مسیرم در تاریکترین روزهای زندگی شغلی انرژی و انگیزه داده است. خوشحالم که در مسیر رؤیایهای خودم گام برداشتم و حتی اگر هم جایی باختم، نتیجهی انتخاب خودم بود و حتی همین باختهای بزرگ و کوچک هم سه دستاورد داشتند:
۱- کشف کردم چه چیزهایی را بلد نیستم و چه ضعفهایی دارم: من آنقدرها که خودم تصور میکنم آدم همهفنحریف و یک متخصص حرفهای درجه اول نیستم!
۲- فهمیدم که بار بعدی چه کارهایی را نباید انجام بدم!
۳- یاد گرفتم که کورسوی نورِ امید در دوردستها را باید خیلی بیش از آن چیزی که فکر میکنی، جدی بگیری!
شاید تنها حسرت من در این دورانِ نسبتا طولانی این باشد که چرا پول درآوردن را آنقدر که باید جدی نگرفتم! 🙂 هر چند که این روزها متوجه شدهام که روزهای بیپولی و بدهکاری سنگین هم تجربهای بود که باید آن را بهدست میآوردم تا بهقول بازیهای رایانهای به «مرحلهی بعدی» بروم.
حالا در این روزهای ابتدایی ۱۵مین سال زندگیام در دنیای کاری حرفهای میخواهم ۱۵ گزارهای را که براساس تجربه و مطالعاتم فکر میکنم در مورد دنیای کاری حرفهای میتوانند درست باشند را بنویسم. پس این خلاصهی روایتِ من از دنیای کاری حرفهای بدون هیچ ترتیبی:
۱- در دنیای کاری، پویاییِ مسیر، از سرعتِ طی مسیر، مهمتر است: ممکن است گاهی در جا بزنی، ولی در واقع داری خودت را برای مسابقهی دو صد متر بعدی گرم میکنی!
۲- کارِ واقعی آن است که خود ببوید، نه آنکه بیشنمایی (همان شوآفِ خودمان!) بگوید.
۳- پول، اگر چه نباید اولویت اصلی در کار باشد؛ اما اولویت آخر هم نیست!
۴- روابط کاری ممکن است دوستانه نباشد؛ اما باید برای هر دو طرف، ارزشآفرین باشد. در شکستن رابطههای کاری با اطمینان حاصل کردن از نگاهِ ابزارگرایانهی طرف مقابل به من یا گذر از مرزهای اخلاقی، نباید هیچگونه تردیدی داشت.
۵- ادامه دادن به کارهای پرهزینه و بینتیجه، در هر جایی که متوقف شود، نهتنها هزینهی از دست رفته را در آینده جبران خواهد کرد بلکه سود هم خواهد داشت (تبصره: هزینه و سود در اینحا لزوما از جنس مالی نیست)؛ چرا که دوباره شروع کردن، هم ترسناک و هم دردناک؛ اما خیلی وقتها هم تنها چارهی کار است.
۶- اگر چه فروتنی حتما یک ارزشِ اخلاقی است؛ اما نه همیشه و نه در برابر همهی انسانها نمیتواند معنادار باشد. گاهی باید طرف مقابلت را متوجه کنی که کیستی و کیست، جایگاهت کجا است و جایگاهش کجا.
۷- معمولا کسی از حرف زدن با دیگران دربارهی اختلاف نظرها ضرر نمیکند؛ مگر در مورد افرادی که اساسا بهدنبال اختلاف نظر باشند تا از آن استفادههای لازم را بهنفع خود ببرند!
۸- اینکه برای رعایت اصول اخلاقی که به آنها معتقدی، از منفعتهای بزرگِ بالقوه (اعم از مالی و غیر مالی) چشم بپوشی، اسمش هر چه باشد باخت و عقبماندن از دیگران نیست.
۹- راهِ خودت را کشف کن و پیش برو نه آن چیزی که دیگران میخواهند: «جوینده یابنده است» و «آن چیز که در جستن آنی، آنی» شعار نیستند، اصولِ زندگیاند. 🙂
۱۰- سرگردانی در مسیر کاری طبیعی است و نشانهی اینکه زمانِ یک تغییرِ بزرگ فرا رسیده: انتخاب با من است که «بهقدر وسع» بهجستجوی «رازِ سیب» بروم یا اینکه بترسم و عمری حسرت بخورم!
۱۱- اینکه در چه دانشگاهی و در چه رشتهای درس خواندی یا از چه شغلی وارد دنیای حرفهای شدی اهمیتی ندارد. در بلندمدت مهم این است که چه چیزی را عمیقا بلدی و در انجامِ چه کاری بهترینِ خودت هستی. اگر از ترکیب این دو کنار هم لذت ببری و پولِ خوبی دربیاری دیگر عالی است!
۱۲- شبکهسازیِ واقعی زمانی واقعا اتفاق افتاده که برای بازاریابی شخصیات کاری نکنی و دیگران برایت بازاریابی کنند. فرقی هم ندارد که مسیر زندگی کاریات را کارمندی انتخاب کرده باشی یا آزادکاری (فریلنسینگ).
۱۳- هیچ روزی و هیچ زمانی نمیرسد که از یاد گرفتن و تجربه کردن بینیاز باشی. دانشآموز همیشگی ماندن، از حسِ خوبِ استاد و منتور و مشاور و مربی خوانده شدن ـ بهویژه در زمانهای که از این عناوین پرطمراق، پول خوبی هم میشود درآورد ـ هزاران بار بهتر است.
۱۴- خودت را بشناس و خودت بمان: جواهرِ اصلی همیشه بهتر از جواهرِ بدلی است، حتی وقتی که جواهر بدلی قیمت بالاتری دارد!
۱۵- در پایان همیشه خودت میمانی و خودت، میتوانی زندگی برای حرف و تشویق دیگران را انتخاب کنی (و عمری رنج ببری) و میتوانی راهِ خودت را انتخاب کنی، تمسخر و تحقیر را بهجان بخری (و حتی به آرزوهایت نرسی)؛ اما حسِ خوبِ گام برداشتن در مسیر رؤیاها (= زندگی کردن رؤیاها) را در اعماق وجودت بههمراه داشته باشی. 🙂
لازم است تأکید کنم ۱۵ گزارهی فوق، گزارهاند: اصول کاری و ارزشها و اعتقاداتی هستند که در این ۱۴ سال و دو روز بهمدد تجربه به آنها رسیدهام و لزوما جهانشمول نیستند. روایتشان کردم به این امید که برای شما هم مفید و الهامبخش باشند. خوشحال خواهم شد تا نقدهایتان را هم بر این گزارهها با من درمیان بگذارید.
در تمامی سالهایی که هوادار فوتبال بودهام، فاصلهی عذابآور دو ماهه بین دو فصل فوتبال، از سختترین روزهای زندگیام بوده است. روزهایی بدون هیجان فوتبال، بدون انتظار رسیدن روز مسابقه، بدون لذت ناب و بیمانند ۹۰ دقیقه تماشای خود فوتبال. و حالا در روزگار کرونا، ۲ ماه است که فوتبال نداریم؛ آن هم در زمانی که هر سال هیجانانگیزترین و زیباترین مقطع فصل بود. و بدتر اینکه نمیدانیم فوتبال عزیزمان کِی قرار است بازگردد!
وضعیت این روزهای فوتبال بهعنوان یکی از بزرگترین زیربخشهای صنعت سرگرمی، نکات عجیبی را به ما نشان میدهد که درسهایی را برای روزگار پسا کرونا نهفقط برای سازمانها و کسبوکارها بلکه حتی تکتک ما خواهند داشت. در ادامه به ۳ چالشی اشاره میکنم که فوتبال این روزها با آن مواجه است و کوتاه میگویم چه درسی از این چالشها میتوان گرفت:
۱- وقوع شرایط اضطراری، غیرممکن نیست، پس باید توان تصمیمگیریِ سریع در ابهام را بالا برد: البته برای ما ایرانیها این موضوع تبدیل به یکی از موضوعات طبیعی زندگی شده؛ ولی شاید هیچ کسی در دنیا فکر نمیکرد که بند «فورس ماژور» قراردادها روزی واقعا بهجریان بیافتد! فوتبال دو ماه است متوقف شده و با چالشهای مختلف مالی و اقتصادی، حقوقی و قانونی و حتی زمانبندی مواجه است. باشگاههای شاید یکی از بهترین مثالهای زندگی در لحظه باشند؛ مخصوصا در سالهای اخیر که پول قابل توجهی از طریق حقوق پخش تلویزیونی به فوتبال تزریق شد. باشگاهها دغدغهی پول نداشتند پس همواره روی امروزشان تمرکز میکردند. کرونا نشان داد که عصر استراتژی، اگر چه هنوز سرنیامده ولی ماهیت استراتژی بیش از هر زمان دیگری در طول تاریخ، پویا (دینامیک) شده و در نتیجه برای پاسخگویی سریعِ استراتژیک به چالشهای پیشآمده توسط شرایط اضطراری، نیاز به داشتن «توان تصمیمگیری چابک و متناسب با شرایط» داریم. در واقع شاید بیش از هر زمان دیگری ـ حداقل در دوران بعد از جنگ جهانی دوم ـ نقش رهبران قدرتمند در سازمانها از فرایندها و الگوهای استراتژیکی پراهمیتتر شده باشد. چقدر «توان تصمیمگیری سریع و در ابهام» را داریم؟ این دقیقا همان چیزی است که نداشتنش «صنعت فوتبال» را فلج کرده است.
۲- مدیریت هزینهها همیشه مهم است، حتی وقتی سطح درآمدها و سود، مناسب است: بحران کرونا نشان داد که بسیاری از باشگاههای بزرگِ اروپا چقدر گرانْ اداره میشوند! بهترین مثالش هم باشگاه بارسلونا که مدیریت آن در سالهای اخیر، به پردرآمدترین باشگاه جهان بودن مفتخر بود و میخواست اولین تیم با درآمد میلیارد دلاری باشد (و با همین رویکردِ صرفا تجاری، روحِ فوتبال را در بارسا کشت!) طبیعتا در زمانی که درآمدها سر جای خودشان هستند، این گرانْ اداره شدن به چشم نمیآید و وقتی با بحرانی مثل کرونا مواجه میشویم که درآمدها را به پایینترین سطح ممکن میرساند، آنوقت است که تازه این مشکل، خود را بهخوبی نمایان میکند. حدس میزنم در دنیای پسا کرونا، دوباره مثل دهههای ابتدایی بعد از جنگ جهانی دوم، روشها و ابزارهای مدیریت و کاهش هزینه و افزایش بهرهوری، دوباره بسیار پرطرفدار خواهند شد. بهعبارت بهتر، علم بهینهسازی که در دوران جنگ جهانی دوم ابداع شد و بسیاری از ما آن را با نام «تحقیق در عملیات» میشناسیم، احتمالا بازگشت شکوهمندانهای به دنیا مدیریت و کسبوکار خواهد داشت.
۳- تنوع درآمدی خوب است؛ اما اینکه توزیع درآمدها بین منابع درآمدی مختلف چگونه است حتی از تنوع درآمدی هم مهمتر است: مهمترین مشکلِ فوتبال در این روزها توقف، عدم دسترسی به درآمد حقوق پخش تلویزیونی است؛ یعنی همان بلای خانمانسوزی که در سالهای اخیر، به جان فوتبالِ زیبای ما افتاده و آن را تا سطح یک فیلمِ سینمایی که صرفا برای فروش ساخته میشود، پایین آورده است. جالب است که وضعیت در لیگهایی که حقوق پخش تلویزیونی، درصد کمتری از درآمدهای کلی باشگاه است، نسبتا بهتر از سایر لیگها است (مثال: بوندسلیگای آلمان) در مقابل لیگهایی که وابستگی زیادی به حقوق پخش تلویزیونی دارند (مانند: سری آ ایتالیا). بنابراین در دنیای پسا کرونا، قاعدتا مدیران باشگاهها ـ و همهی کسبوکارها ـ باید بخشی از توان خود را روی تنوعبخشی بیشتر به منابع درآمدی موجود و متعادلسازی نسبت آنها در سبد درآمدی کسبوکار متمرکز کنند و از آن مهمتر، روی نوآوری برای خلق منابع درآمدی جدید، وقت و انرژی بگذارند (بهعنوان مثال، شاید در دوران پسا کرونا شاهد اقبال بیشتر باشگاهها به تیمهای بازیهای ورزشی الکترونیکی باشیم.)
شیوع کرونا از آن اتفاقات عجیبی است که شاید هر یک از ما در دوران زندگیمان تنها یک بار با آنها مواجه شویم. این روزها شاید ما انسانهای عادی ـ و نه بندگان زر و زور ـ بیش از هر زمان دیگری به محدودیتهای توانِ بشرِ مغرورِ مدعیِ فتح و مسکونیسازی سایر سیارات جهان هستی پی برده باشیم. بنابراین انتظار بسیاری از متفکران این است که در کنار تحولات عمیقِ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، دنیای پسا کرونا دنیایی انسانیتر از دنیای تلخِ این سالهای اخیر باشد. در مسیرِ رسیدن به آن دنیای انسانیتر، فوتبال ـ این پرطرفدارترین ورزش دنیا ـ میتواند و باید تأثیرگذار باشد. منتظر بازگشتش میمانیم!
پ.ن. اگر علاقهمند تخصصیتر فوتبال هستید، چندی پیش در گفتگو با پادکست «فوتیمو» در مورد تأثیرات اقتصادی کرونا با فوتبال صحبت کردهام که میتوانید از اینجا گوش بدهید.
کمکم کسبوکارها و سازمانها در حال باز شدن هستند؛ اما همچنان خواهش برادرانهی من از شما مخاطبین عزیز گزارهها این است که جز در حالتی که اجباری در کار باشد، لطفا در خانه بمانید و اگر مجبورید از خانه خارج شوید هم دستورات بهداشتی را کاملا رعایت کنید!
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
لینکهای منتخب لزوما مربوط به هفتهای که گذشت، نیستند. ممکن است بعضی هفتهها تعداد مطالب جذاب بیشتر از ظرفیت انتشار در پست لینکهای هفته باشند. این لینکها بهتدریج در پستهای بعدی منتشر میشوند.
میتوانید همچنین نکات و اخبار جالبی که در طول هفته آنها را مطالعه میکنم در کانال تلگرام وبلاگ گزارهها دنبال کنید. ضمنا پستهای گزارهها بهمحض انتشار، در کانال وبلاگ هم منتشر میشوند.
میتوانید گزیدهی بهترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه شدهی من را در تمام روزهای هفته در صفحهی پاکت من دنبال کنید!
مطالب ویژه:
هر هفته سه مطلب را بهصورت ویژه برای مطالعه پیشنهاد میدهم. این مطالب شامل موضوعات متنوعی علاوه بر کسبوکار، مدیریت، اقتصاد، رسانه و فناوری و … هستند و ممکن است فارسی یا انگلیسی باشند:
کمکم کسبوکارها و سازمانها در حال باز شدن هستند؛ اما همچنان خواهش برادرانهی من از شما مخاطبین عزیز گزارهها این است که جز در حالتی که اجباری در کار باشد، لطفا در خانه بمانید و اگر مجبورید از خانه خارج شوید هم دستورات بهداشتی را کاملا رعایت کنید!
با این مقدمات و با تأخیر زیاد، بهسراغ این شمارهی لینکهای هفته برویم.
لینک مطالبی که توصیه میکنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده میشوند.
لینکهای منتخب لزوما مربوط به هفتهای که گذشت، نیستند. ممکن است بعضی هفتهها تعداد مطالب جذاب بیشتر از ظرفیت انتشار در پست لینکهای هفته باشند. این لینکها بهتدریج در پستهای بعدی منتشر میشوند.
تلاش میکنم تا حد امکان لینک برخی مطالب بهزبان انگلیسی را هم در دستهبندیهای مطالب ارائه کنم.
میتوانید گزیدهی بهترین مطالب فارسی و انگلیسی مطالعه شدهی من را در تمام روزهای هفته در صفحهی پاکت من دنبال کنید!
مطالب ویژه:
هر هفته سه مطلب را بهصورت ویژه برای مطالعه پیشنهاد میدهم. این مطالب شامل موضوعات متنوعی علاوه بر کسبوکار، مدیریت، اقتصاد، رسانه و فناوری و … هستند و ممکن است فارسی یا انگلیسی باشند:
دوباره گردش روزگار به سالگرد شروع داستان زندگی من در این دنیا ـ یعنی ۶ اردیبهشت ـ رسید. ورود به ۳۶ سالگی یعنی ۱۸ سال از ۱۸ سالگی ـ پایان نوجوانی ـ گذشته و حالا دو برابر روزهای «پایان کودکی» در این دنیا زیستهام. دورانی که در یک نگاه، بهسرعت نور گذشته و در نگاهی دیگر، آنچنان طولانی و پر از اتفاقات خوب و بد بوده که حس میکنم بهاندازهی چند قرن، زندگی کردهام. و حالا در روزهایی که نیمهی راه زندگی، از همیشه نزدیکتر است، بهسنت هر سال میخواهم نگاهی بیاندازم به آنچه گذشت و آنچه در پیش خواهد بود.
۳۵ سالگی در سالی پرحادثه برای ایران و جهان گذشت. سالی که با سیل شروع شد و با کرونا بهاتمام رسید. و امان از پاییز و زمستانش … با این حال ۳۵ سالگی برای من شخصا سالی خوب بود. سالی که بعد از پایان روزهای سخت مالی، موفق شدم تا زندگی را از سر بگیرم و به برخی از آرزوهایم برسم و ضمنا نتیجهی چندین سال زحمت و مرارت و سختی را تا حدودی بهدست بیاورم و تا حدودی تکلیفِ ادامهی زندگی کاریام را با خودم روشن کنم.
۳۵ سالگی در ادامهی دوران پسا سی سالگی، سرشار از سرگردانی هم بود: اینکه بهکجا میروم و قرار است چگونه بروم؟ اینکه چرا نشد و نمیشود؟ اینکه آیا واقعا روزی خواهد شد؟ و سؤالاتی همیشگی مثل اینها. به این «حیرتِ مدام» اگر کمی حسرتِ روزگارِ سپریشده و نگرانی از آینده و یک حسِ غمناک سبک را هم که چاشنیاش کنید، تصویری گویا از زندگی من بهدست میآید. 🙂 با این حال، مثل هر سال، به پاسخ برخی سؤالها رسیدم و بهتر از سالهای گذشته، تکلیفِ برخی از مهمترین تعلیقهای زندگیام در ۳۵ سالگی روشن شد و از این بابت حسابی شکرگزار هستم.
شاید مهمترین درس و تجربهی ۳۵ سالگی برای من، پذیرفتنِ این بود که چارهای جز «ادامه دادن» ندارم. ادامه دادن به چه؟ سالها است که چارچوبی مشخص را برای زندگی شخصی و کاریام تعیین کردهام، چارچوبی که آرزوها و رؤیاهای بزرگم را از یک سو و مأموریت و ارزشهایم در جهانِ هستی و زندگی روزمره کاملا روشن کرده است. طبیعی است که برخی از اجزای این چارچوب، در طول زمان، نیاز به حک و اصلاح داشته و دارند؛ اما اگر با قانون پارتو بنگریم، ۲۰ درصد از اجزای آن، ۸۰ درصد ارزشآفرینی زندگی را با خود بههمراه دارند. بنابراین تمرکز روی آن ۲۰ درصدِ حیاتی و استراتژیک و ادامه دادن به زندگی براساس آنها، همان چیزی است که در لحظهی آخرِ زندگی در کنار تمام غمها و ترسهایش، شیرینی را بهکام انسان خواهد آورد. خوشحالم اگر به بسیاری از آرزوها و رؤیاهایم دست نیافتهام؛ اما برای بهدست آوردنشانشان با تمامِ وجودم تلاش کردهام و هزینههایش را هم دادهام. این بخش از غزلی از «میلاد عرفانپور» شاید خلاصهای باشد از همین چیزی که دارم در موردش صحبت میکنم:
سفر بسیار کردم تا رسیدن را بیاموزم زمین خوردم که روزی پر کشیدن را بیاموزم
از این شبهای دوری رو به صبح روشنی دارم که جای خواب دیدن، خوب دیدن را بیاموزم …
من و این روح ناآرام و این از خود رمیدنها
مگر در خاک، باری، آرمیدن را بیاموزم …
گوستاو فلوبر جایی گفته بود: «من به این معتقدم که اگر کسی همیشه به آسمانها چشم داشته باشد، روزی بالاخره بال در خواهد آورد.» در روزگارِ کرونا، امید به نشدنیها شاید بیش از هر زمانی دیگری، عجیب بهنظر برسد؛ اما در خیلی از قصهها و افسانهها هم پایان قصه را «امیدواران» مینویسند. 🙂
بنابراین همچنان با اعتقاد به اینکه «مقصد، خودِ راه میتواند باشد»، «میروم در آرزوی کیمیا، هنوز» و با پافشاری بر آنچه تمامِ زندگی میدانم، به مسیرم مصممتر از قبل ادامه خواهم داد. اینکه چه پیش میآید، به چه چیزی میرسم و چه چیزی را از دست میدهم، دیگر تجربهای تکراری است که فقط در بالا و پایینش تفاوت دارد. باید از اتفاقات مثبت و نتایج خوب لذت برد؛ اما به آنها دل نبست و با نشدنها و نرسیدنها هم کنار آمد. 🙂 و پایانِ این زندگی حتما شگفتانگیز خواهد بود!
مثل هر سال، از تمام وجودم، شکرگزار داشتن بهترین خانوادهی دنیا و دوستانی بهتر از برگِ گل هستم. در این روزگار کرونایی که دلتنگی دیدار، بیش از هر زمانی رخ مینماید، برای همهی عزیزانم و برای شما دوستان دیده و نادیدهی مخاطب گزارهها، سالی سرشار از سلامتی و شادی و رسیدن و البته کمدستانداز (!) آرزو دارم.