درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۳۰۱): از دنیای «ژوزه»ها تا دنیای «کلوپ»ها

یورگن کلوپ را آقای معمولی می‌نامند؛ در مقابل مورینیو که آقای خاص لقب گرفت: «واقعاً هیچ چیز خاصی در من وجود ندارد. تنها روش من در زندگی این است که کاری که دوست دارید را با ۱۰۰ درصد عشق و علاقه انجام دهید و از انسان‌های استثنایی در اطراف‌تان استفاده کنید و در مورد من، این انسان‌های استثنایی دستیاران‌م، بازیکنان و همه اعضای باشگاه هستند. هر کسی در لیورپول کار خودش را انجام می‌دهد و این در نهایت نتیجه خوبی خواهد داشت. این‌جا هیچ چیز خاصی وجود ندارد و همه چیز طبیعی پیش می‌رود.» (یورگن کلوپ؛ این‌جا)

ژوزه مورینیو نزدیک دو دهه است که با سر و صدای فراوان در سطح اول فوتبال دنیا حضور پررنگی دارد. در مورد او شاید مهم‌ترین موضوع، همین لقب «آقای خاص» باشد که حتی پس از سال‌ها نتیجه نگرفتن نیز هم‌چنان با آن شناخته می‌شود و خودش هم البته به‌گمان‌م بیش از همه باورش کرده است! مورینیو (من او را به طنزْ گاهی ژوزه خان می‌نام‌م!)، او اگر چه ممکن است مربی بزرگی باشد و نتایج درخشان و جام‌های فراوانی را در کارنامه‌اش ثبت کرده باشد؛ اما بی‌شک در اخلاق حرفه‌ای، نمره‌ی قبولی نمی‌گیرد. در دنیای «ژوزه»ها، مربی در مرکز جهان قرار دارد و همه باید برای خدمت به او به صف بشوند تا او به بالاترین درجه‌ی افتخار برسد (در این دنیا حتی بازیکنان هم اهمیتی فراتر از ابزار بازی برای مربی ندارند. نگاه کنید به حرف‌های استاد ژوزه در مورد بازیکنان رم در پی نتایج ضعیف اخیر باشگاه فعلی او، آ.اس رم در این‌جا.) همین است که وقتی چندین و چند سال پیاپی، استاد ژوزه نتیجه‌ی مناسبی نمی‌گیرند، تمام عالَم امکان در این زمینه مسئولیت دارند؛ جز خود استاد مورینیو.

شاید اولین تفاوت او با گروه دیگری از مربیان از جمله مربی بزرگی به‌نام یورگن کلوپ همین باشد که در دنیای «کلوپ»ها، مربی هم یکی از اجزای یک سیستم بزرگ‌تر است و شخص مربی از هیچ فردی در تیم برتر نیست. مربی هم یکی از افرادی است که قرار است با هم‌کاری یکدیگر، مجموعه‌ای از نتایج درخشان و جام‌ها را به‌دست بیاورند. همین است که در این دنیا مربی هم همانند دیگران، لازم است تمام شور و علاقه و عشق خود را نثار آدم‌های دور و اطراف‌ش کند و به‌دنبال این باشد که هر کسی وظیفه‌ی خود را به‌درستی بداند و به‌صورتی اثربخش، آن‌ را به انجام برساند. در این دنیا تک‌تک افراد سازمان مهم‌اند؛ از پایین‌ترین تا بالاترین رده و نکته‌ی بسیار مهم این است که این مهم بودن را حس می‌کنند. در این دنیا کسی به‌دنبال اثبات برتری خودش نیست: همه با هم می‌برند و همه با هم می‌بازند. و همین است که باعث شده تا یورگن کلوپ همانند اسلافی چون: سر الکس فرگوسن، آرسن ونگر، اوتمار هیتزفلد، یوپ هاینکس، ویسنته دل‌بوسکه، مارچلو لیپی و مانند آن‌ها محبوب قلوب تمامی عاشقان فوتبال باشد؛ اما آقای مورینیو … 🙂

جالب این است که تعریف مدیریت هم در طول یک سده‌ی گذشته از تعریف «ژوزه‌»ای به‌سوی تعریف «کلوپ»ی تحول یافته است: اگر مدیریت را در روزهای ابتدایی تعریف علمی آن، هنر انجام کارها به‌وسیله‌ی دیگران تعریف می‌کرده‌اند (توجه کنید که در این‌جا انجام کار به هر قیمتی و بدون توجه به عامل انسانی مد نظر است و انسان، یک ابزار تولید است)؛ اما با گذشت زمان، مشخص شد که جوهره‌ی واقعی مدیریت، تعریف درست کارها برای افراد و انگیزش آن‌ها برای انجام امور در یک چارچوب سیستماتیک در جهت تحقق اهداف کلان سازمانی است.

 یک نکته‌ی جالب جمله‌ی آخر استاد کلوپ است: «این‌جا هیچ چیز خاصی وجود ندارد و همه چیز طبیعی پیش می‌رود.» ساده به‌نظر می‌رسد؛ اما واقعیت همین است. دنیای امروز، دنیای «کلوپی» است و طبیعتا به نتیجه خواهد رسید و سال‌ها از مرگ دنیای «ژوزه»‌ای می‌گذرد. ماجرا به‌سادگی، این‌ است که چه زمانی این حقیقت را می‌پذیریم که دوران «مربی سلبریتی» گذشته است (جایی که همه تمام و کمال در خدمت مربی‌‌اند) و امروز، به دورانی رسیدیم که در آن، کاپیتان هم یک فرد عادی روی عرشه‌ی کشتی سازمان است!

دوست داشتم!
۱

درس‌هایی از فوتبال برای کسب‌و‌کار (۲۹۳): هنرِ ادامه دادن یا «تو دیگر هرگز تنها قدم نخواهی زد …»

«راستش بعید می‌دانم که حکم‌رانی بلامنازع بر فوتبال انگلیس دیگر ممکن باشد. یونایتد ترکیب خیلی خوبی داشت، با یک مربی استثنایی که شمّ بالایی در شناخت و انتخاب بازیکن‌ها داشت و می‌توانست تشخیص دهد که در تیم‌ش به هر بازیکن چه مدتی نیاز دارد. بازیکنانی که او به جای بازیکنان قبلی‌اش به خدمت می‌گرفت همیشه استثنایی بودند. مسئله‌ی پول را هم باید به این‌ها اضافه کرد. خلاصه اینکه ترکیب همه فاکتورها برای یونایتد عالی بود. ما هم به نوبه خود برای موفقیت هر کاری لازم باشد خواهیم کرد ولی باور کنید دیگران هم در جا نخواهند زد. یونایتد در حال بازگشت است و چلسی هم در بازار نقل و انتقالات تهاجمی‌تر از همیشه وارد شده. وقتی بازی منچسترسیتی و آرسنال را دیدم به خودم گفتم چطور ممکن است ما از این تیم ۲۲ امتیاز بیشتر داشته باشیم؟» (این‌جا)

«من قول می‌دهم که ما پیش‌رفت خواهیم کرد. ولی معنای این حرفم این نیست که ما همه چیز را خواهیم برد. وعده من این است که بهتر می‌شویم و پیشرفت می‌کنیم. سیتی یک تیم استثنایی است و به‌همین خاطر است که نمی‌توانم وعده بدهم که همه‌ی جام‌ها را خواهیم برد. اگر از تیم من در ماینتس بپرسید می‌بینید آن‌ها چقدر تلاش می‌کردند. در دورتموند هم همینطور. ولی ما در لیورپول گروه متفاوتی داریم. گروهی متشکل از تعداد زیادی بازیکن در کلاس جهانی. ولی باشگاه‌های دیگر هم چنین ستاره‌هایی دارند.» (این‌جا)

«من همه چیز را در مورد بازیکنان‌م می‌دانم، نیازی نیست که آن‌ها را در یک بازی خاص تماشا کنم تا بتوانم برای تیم، برنامه‌ریزی کنم. تصمیماتی مانند این در طول درازمدت گرفته می‌شوند و در دو یا سه بازی تفاوت فاحشی نخواهند داشت.» (این‌جا)

«دیگر تاریخ روی دوش ما سنگینی نمی‌کند. اکنون تاریخ، پیشینه‌ی شگفت‌انگیز ما بر اساس آنچه انجام داده‌ایم است. وقتی وارد لیورپول شدم، ما باید می‌گفتیم دیگر ما را با کسی مقایسه نکنید،با آن افراد شگفت‌انگیز و فوق‌العاده که برای این باشگاه بازی می‌کردند و در گذشته همه چیز را برای لیورپول کسب می‌کردند. ما نمی‌توانیم چنین کاری بکنیم و جهان تغییر کرده است. هواداران باید ما این فرصت را به ما می‌دادند تا راه‌مان را پیدا کنیم. این تنها در این شرایطی ممکن بود، زیرا هیچ کس صبر و شکیبایی در کنار ما را از دست نداد. مربی‌گری در فوتبال یک شغل خوب اما دشوار است، زیرا ما واقعا نمی‌توانیم زمان بخواهیم. 

ما باید سریعاً به موفقیت برسیم، مردم باید مراحلی را که ما طی می‌کنیم را ببینند، این اتفاق رخ داد زیرا آن‌ها چنین تصمیمی گرفتند. بنابراین رقم خوردن این داستان ممکن شد. ما در شرایط خوبی هستیم، تیمی جوان داریم و هنوز هم به دنبال اهداف جدیدی هستیم. این مقصد نهایی نیست. شرایط مثل فینال لیگ قهرمانان سال گذشته است.  شما باید ادامه دهید و این همان کاری است که ما حالا انجام خواهیم داد.» (این‌جا)

سریع‌ترین قطعی کردن قهرمانی لیگ برتر جزیره در عجیب‌ترین فصل تاریخ که بلای کرونا برای فوتبال رقم زد، همراه شد: لیورپول یورگن کلوپ در هفته‌ی ۳۱م لیگ برتر، قهرمان شد. در پررنگ کردن ترکیب «لیورپول یورگن کلوپ» تعمد دارم. این تیم، همانند هر تیم رؤیایی دیگری در تاریخ، امضای مربی بزرگ‌ش را پای نتایج درخشان‌ش دارد. اما این «قصه‌ی پریان» یک جنبه‌ی نادیده هم دارد: هواداران لیورپول که خود کلوپ هم در جملات منتخب بالا در مورد آن‌ها سخن گفته است. همین‌جا من به‌عنوان یک هوادار قدیمی منچستر یونایتد، به تمامی دوستان لیورپولی‌ام این قهرمانی زیبا را تبریک می‌گم. و اگر چه عادل فردوسی‌پور عزیز احتمالا این‌جا را نخواهد دید؛ اما یک تبریک اختصاص یرا هم برای او این‌جا ثبت می‌کنم. 🙂

اما لیورپول یورگن کلوپ چه دارد که آن را تبدیل به نماد فوتبال دنیا در دو سال اخیر تبدیل کرده است؟ بیایید براساس گفته‌های استاد کلوپ، نگاهی بیاندازیم به ۳ عاملی که این تیم را به یکی دیگر از تیم‌های رؤیایی فوتبال تبدیل کرده است:

اول ـ فروتنی واقع‌بینانه در کنار روحیه‌ی جنگ‌جوی ادامه‌دهنده: یورگن کلوپ هیچ‌وقت مانند خیلی از مدعیانِ پر سر و صدای این دو دهه‌ی اخیر فوتبال، ادعایی در مورد خودش نداشته است. او با وجود شخصیتِ بسیار جذاب‌ش، همیشه تیم‌ش را معرف خودش می‌داند و نه خودش. و جالب‌تر این‌که حتی تیم‌ش را هم هیچ‌وقت به‌ترین تیم دنیا نمی‌داند. او تیمی رقابتی می‌سازد که بتواند با دیگر مدعیان پا به‌پا بجنگد و تا آخرِ ماجرا بجنگد. چه کسی فکر می‌کرد بعد از باخت در فینالِ ۲۰۱۸ لیگ قهرمانان ـ که بیش‌تر، نتیجه‌ی مصدومیت محمد صلاح با خطای ناجوانمردانه‌ی سرخیو راموس و دروازه‌بان فاجعه‌ای به‌نام لوریس کاریوس بود تا این‌که هنرِ رئالِ زیدان باشد یا از دست دادن قهرمانی لیگ برتر در آخرین گام فقط با اختلاف یک امتیاز، لیورپول نای ادامه دادن مسیر را داشته باشد، چه برسد به این‌که جامی که از دست داد را دقیقا سال بعدش به‌دست بیاورد؟ چه کسی فکر می‌کرد باخت ۳-۰ در نیوکمپ در نیمه‌نهایی لیگ قهرمان پارسال را لیورپول در بازی برگشت با برد ۴-۰ بارسای مسی جبران کند؟ این، معجزه‌ی اصلی یورگن کلوپ است. او تیمی ساخت که از باخت نمی‌ترسد، تیمی که فشار روانیِ خردکننده‌ی دهه‌ها جام نبردن را به‌هیچ انگاشت و تیمی که روحیه‌ی تبدیل باخت به برد را به‌خوبی پیدا کرد. لیورپول یورگن کلوپ همیشه حتی بعد از بزرگ‌ترین ضربه‌ها هم سرحال و نیرومند دوباره به‌پا می‌خیزد. به‌گمانم از نظر خود استاد کلوپ، این در لیورپول این روزها جذاب‌ترین نکته باشد. باقی داستان هم نتایج درخشان تیم او است که در تاریخ ثبت خواهند شد! حالا چالش اصلی برای لیورپول استاد کلوپ همان‌طور که گفته ادامه دادن است. آن‌ها توانستند باخت را به بُرد تبدیل کنند؛ اما آیا می‌توانند به بُردن عادت کنند؟

دوم ـ راه درست با ابزارهای درست همراه با پیش‌رفت پله به پله اما مستمر و دائمی: لیورپول در زمانی که کلوپ به آن آمد، در مرحله‌ی تغییر نسل بود. دوران بازیکنان بزرگی چون استیون جرارد و جیمی کرگر به‌سر آمده بود و بازیکنان بزرگ دیگری مانند لوئیس سوآرز هم مانند تمام این سال‌ها در سودای بردن جام‌های بزرگ، تیم را به مقصد تیم‌های دیگر ترک کرده بودند. اولین کار کلوپ طبیعتا ساختن تیمی جدید با نسلی جدید بود و این، احتمالا بزرگ‌ترین موفقیت‌ او در ساختن «تیم رؤیایی‌»ش بود. یادم هست اولین بازی که الکساندر آرنولد را در ترکیب اصلی لیورپول گذاشت، بازی با یونایتد بود. آرنولدِ نوجوان در آن بازی این‌قدر بد بازی کرد که برای من عجیب بود چرا باید در ترکیب باشد و بماند؟ حالا آرنولد، به‌ترین دفاع راست دنیا است. 🙂 مثال‌های دیگری از این دست در تیم فعلی لیورپول زیادند: محمد صلاح، اندی رابرتسون و ویرجیل فن‌دایک همگی تا پیش از بازی در لیورپول کلوپ، بازیکنانی معمولی بودند؛ اما حالا از جمله بزرگ‌ترین ستاره‌‌های فوتبال دنیا هستند. کلوپ می‌دانست از تیم‌ش چه فوتبالی را می‌خواهد: «گگن پرسینگ» که فوتبالی مبتنی بر پرس شدید حریف از جلو برای بازپاس‌گیری هر چه سریع‌تر توپ و تبدیل موقعیت دفاع به حمله برای فشار پیاپی روی حریف است؛ آن‌قدر که حریف از شدت فشار، گیج شود و اشتباه کند! حملات لیورپول، برق‌آسا و کشنده است و دفاع‌ش، متراکم و پرفشار. برای چنین تاکتیکی، کلوپ باید ابزار درست را از ابتدا می‌ساخت: شکل دادن به ترکیبی مناسبی از بازیکنان که متناسب با تاکتیک‌ گگن پرسینگ باشند؛ یعنی ترکیبی از بازیکنان فیزیکی و قدرت‌مند در مرکز (در تمامی خطوط!) و بازیکنان تکنیکی و سریع اما با قدرت بدنی بالا در کناره‌های زمین (مدافعین کناری و وینگرها.) این‌که استاد کلوپ توانست این ترکیب درخشان از بازیکنان را بسازد، هنر بزرگی است که تنها از مربیان بزرگ تاریخ برمی‌آید. به حرف‌های‌ش در بالا در مورد منچسترِ سر الکس فرگوسن دقت کنید. (یکی از بزرگ‌ترین مشکلات منچسترِ پسا ـ فرگی این بود که نتوانست تغییر نسل را به‌خوبی رقم بزند. و شاید حتی اگر اوله‌گونار سوشائر جامی هم نبرد، بزرگ‌ترین خدمت‌ش همین تغییر نسل بازیکنان منچستر باشد.)

سوم ـ صبر استراتژیک تمامی ارکان باشگاه: لیورپول کلوپ تا زمانی که به اولین جام رسید، ۴ سال صبر کرد: از ۲۰۱۵ تا ۲۰۱۹. در این بازه‌ی زمانی دو فینال بزرگ را به‌شکل بدی باخت (لیگ اروپا ۲۰۱۶ و لیگ قهرمانان ۲۰۱۸) و در لیگ هم قهرمانی فصل قبل را فقط با اختلاف یک امتیاز به منچستر سیتیِ پپ گوآردیولا واگذار کرد. اما کسی ـ چه مدیران و چه هواداران ـ در این‌که استاد کلوپ باید هم‌چنان مربی تیم بماند، تردیدی نداشت. همه‌ی ارکان باشگاه لیورپول، با صبر استراتژیک‌شان به استاد کلوپ اجازه دادند آن‌قدر بازنده شود تا راه برنده شدن را یاد بگیرد. و دو قهرمانی بزرگِ سال‌های اخیر، نوش جان‌شان!

این روزها که آسمان لیگ جزیره بعد از چند سال، دوباره قرمز رنگ شده است (و برای من، متأسفانه، این قرمز، منچستری نیست!)؛ به سرود رسمی و جذاب باشگاه لیورپول فکر می‌کنم و در خوش‌حالی لیورپولی‌ها از این جهت شریک هستم که فوتبال ـ این ورزشی که خودِ زندگی است ـ باز هم به ما نشان داد که پاداش بزرگی برای سخت‌کوشانِ همیشه امیدوار کنار گذاشته و با این داستانِ رؤیایی، همه‌ی ما می‌توانیم در این روزهای سختِ زندگی، برای ادامه دادن در مسیر رفتنْ تا رسیدن، نفسی تازه کنیم:

زمانی که از طوفان گذر می‌کنی

سرت را بالا بگیر

و از سیاهی نترس

در پایان این طوفان

آسمانی طلایی است و

چکاوکی به زیبایی می‌خواند

در باد به راه‌ت ادامه بده

زیز باران به راه‌ت ادامه بده

اگر خسته شدی و رؤیاهای‌ت در آستانه نابودی قرار گرفت

ادامه بده، ادامه بده

با امیدی در قلب‌ت

و تو هیچ‌گاه تنها قدم نخواهی زد

تو هیچ‌گاه قدم نخواهی زد

ادامه بده، ادامه بده

با امیدی در قلب‌ت

و تو هیچ‌گاه تنها قدم نخواهی زد

تو هیچ‌گاه قدم نخواهی زد …

از لیورپول و هواداران‌ش و استاد یورگن کلوپ برای یاد دادنِ‌ «هنرِ ادامه دادن» متشکرم. قهرمانی زیبای‌تان، مبارک‌تان باشد!

(منبع ترجمه‌ی شعر)

دوست داشتم!
۰
خروج از نسخه موبایل