انسانهای شاد دو ویژگی مشترک دارند: دقیقن میدانند که چه چیزی میخواهند و احساس میکنند که در مسیر رسیدن به آن هستند. این همان چیزی است که زندگی را دلپذیر میسازد: اینکه مقصدی داشته باشی و بدانی که در راه رسیدن به آن هستی!
باربارا شر
انسانهای شاد دو ویژگی مشترک دارند: دقیقن میدانند که چه چیزی میخواهند و احساس میکنند که در مسیر رسیدن به آن هستند. این همان چیزی است که زندگی را دلپذیر میسازد: اینکه مقصدی داشته باشی و بدانی که در راه رسیدن به آن هستی!
باربارا شر
انسانهای شاد دو ویژگی مشترک دارند: دقیقن میدانند که چه چیزی میخواهند و احساس میکنند که در مسیر رسیدن به آن هستند. این همان چیزی است که زندگی را دلپذیر میسازد: اینکه مقصدی داشته باشی و بدانی که در راه رسیدن به آن هستی! باربارا شر دوست داشتم!۹
متأسفانه یا خوشبختانه در ایران “هنر” یکی از حوزههایی است که با “پول” یکجا جمع نمیشوند؛ مگر اینکه پای محصولی عامهپسند و بازاری وسط ماجرا باشد. همین سینمایمان را ببینید و پرفروشترین فیلمهای سالهای اخیرش. اما هر از گاهی استثناهایی هم مثل “جدایی نادر از سیمین” پیش میآید که البته برای آنها هم بهانههایی تراشیده میشود. بهانههایی مثل تأثیر مسائل سیاسی، مثل فصل اکران، مثل داشتن یک “فیلم رقیب” با آن کارگردان مشهورش و هزار نکتهی باریکتر از موی دیگر. در این میان اما همهی ما فراموش میکنیم که “هنر” هم پیش از هر چیز “شغل” هنرمند است: هنر با وجود تمام ارزشهای روحانی و معنویش، دارای ارزش مادی نیز هست. این نکتهای است که متأسفانه در کشور ما فراموش شده و نتیجهش هم شده این بازار آشفتهی هنری که در آن هر محصول هنری مزخرفی به اسم “هنر برای هنر” به خورد مخاطبین داده میشود و از آن سو، همیشه هم در حال شنیدن گلایههای هنرمندان کشور ـ اعم از بزرگ و کوچک و پیر و جوان ـ از “عدم توجه مسئولین” هستیم.
در تمامی این سالها بهعنوان یک بیزینسخواندهی علاقهمند هنر برای من این علامت سؤال وجود داشته که چرا هنرمندان خوب کشور ما با این همه استعداد و ذوق و قریحهی عالی ـ که من اعتراف میکنم حسرت نداشتنشان را میخورم ـ به سادهترین اصول کسب و کار هم در تولید و ارائهی آثارشان فکر نمیکنند. البته وضع هنرهای پرمخاطبی مثل سینما و موسیقی در این میان بهتر است و عمق فاجعه را باید در هنرهای اصیلی مثل تئاتر و هنرهای تجسمی دید. همین است که بسیار خوشحال و در عین حال شگفتزده میشوم وقتی میبینم هنرمند بزرگی مثل اصغر فرهادی عزیز، در عین داشتن استعداد هنری والا، چقدر خوب به رعایت اصول “کسب و کار” در ساخت فیلمهایش توجه میکند (فقط و فقط به کارهای آقای فرهادی روی “برندینگ” خودش و فیلمهایش توجه کنید!)
رضا بهرامی دوست بسیار نازنین من، هنرمند و فیلمساز است. یکی از ویژگیهای دوستداشتنی رضا برای من این است که در عین هنرمند بودن، اهمیت جملهی معروف “بیزینس ایز بیزینس” را در حوزهی هنر کاملا درک کرده است. 😉 بر همین اساس رضا مجموعه کارگاههایی را با عنوان “کارگاه هنر حرفهای” برای هنرمندان طراحی کرده است تا به آنها یاد بدهد هنر حرفهای و کسب و کار هنری چگونه است (یاد کارهای زمینماندهی کارگاه “کار حرفهای” خودم افتام!) رضا در کارگاهش مورد موضوع بسیار مهمی با نام “تفکر طراحی (Design Thinking)” صحبت میکند. حوزهای از مطالعات هنری که در دنیا هم عمر چندانی ندارد و جذابیتش اینجاست که در تمامی مشاغل و برای همهی متخصصین کاربردی است و حرفهای جدیدی برای گفتن دارد (اینجا هم قبلا در مورد تفکر طراحی توضیح دادهام.) من در دو کارگاه مقدماتی این دوره شرکت داشتهام و با وجود اینکه رشتهام و تخصصم چیز دیگری است از کارگاه رضا نکات بسیار زیادی یاد گرفتم (اینجا در مورد آموختههایم از کارگاه اول رضا نوشتم.)
با این اوصاف دیگر حرفی باقی نمیماند جز اینکه قابل توجه دوستان هنرمند، پزشک، مهندس و دارای سایر تخصصها:
“این کارگاه در بیست ساعت (پنج جلسه ی چهار ساعته) برگزار میشود و برای برگزاری بهتر و انجام تمرینهای متمرکز، ظرفیت آن پنج نفر است. لطفا برای کسب اطلاعات در زمینه نحوهی برگزاری و ثبتنام و دریافت کاتالوگ کارگاه به این آدرس ایمیل بزنید:
workshop@rezabahrami.com”
برای رضا بهرامی عزیز در راه جدیدی که آغاز کرده آرزوی موفقیت روزافزون را دارم.
متأسفانه یا خوشبختانه در ایران “هنر” یکی از حوزههایی است که با “پول” یکجا جمع نمیشوند؛ مگر اینکه پای محصولی عامهپسند و بازاری وسط ماجرا باشد. همین سینمایمان را ببینید و پرفروشترین فیلمهای سالهای اخیرش. اما هر از گاهی استثناهایی هم مثل “جدایی نادر از سیمین” پیش میآید که البته برای آنها هم بهانههایی تراشیده میشود. بهانههایی مثل تأثیر مسائل سیاسی،
فرگوسن در گفتگو با خبرنگاران گفت:” فکر میکنم نمایشها و آمادگی بارسلونا در ۳-۲ سال اخیر آنها را به بهترین تیم جهان تبدیل کرده است. در حال حاضر، همه آنها را بهترین تیم دنیا میدانند. من هم از اینکه در حال حاضر در جای دوم قرار داریم، خوشحال هستم؛ اما هدف اصلی ما دست یافتن به جایگاه آنهاست.” (اینجا)
سر الکس بزرگ درس عالی به ما داده که درسهای خود بارسا را بهیاد میآورد: همانجایی که الان هستید خوب است؛ چون خودتان با امکانات و قابلیتها و توانمندیهایتان آن را ساختهاید. بنابراین لازم است که از جایگاه امروزیتان لذت ببرید؛ اما در عین حال هم همیشه هدفتان جلو رفتن و پیشرفت و رسیدن به جایگاه بالاتر باشد.
فرگوسن در گفتگو با خبرنگاران گفت:” فکر میکنم نمایشها و آمادگی بارسلونا در ۳-۲ سال اخیر آنها را به بهترین تیم جهان تبدیل کرده است. در حال حاضر، همه آنها را بهترین تیم دنیا میدانند. من هم از اینکه در حال حاضر در جای دوم قرار داریم، خوشحال هستم؛ اما هدف اصلی ما دست یافتن به جایگاه آنهاست.” (اینجا) سر الکس
ـ هر چه مهارتت بیشتر شود، حس مسئولیتت افزایش مییابد.
ـ همینگوی معتقد بود باید کارت را جایی رها کنی که فردا میدانی دنبالهش چیست!
ـ حتی دلخواهترین نوع خلاقیت هم قوانین خودش را دارد. تو میتوانی برای واقعگرایی پشیزی ارزش قائل نشوی مشروط به آنکه در دام اغتشاش و بیمنطقی نیفتی.
ـ الهام از نظر من بهمعنای رحمت یا نسیم بهشت نیست؛ بلکه لحظهای است که نویسنده با پایداری و تسلط بر موضوع مورد نظرش سوار است و با آن یکی میشود. وقتی میخواهی بنویسی نوعی تنش میان تو و موضوع پدیدار میشود و برای همین دائم تو و سوژه به هم لگد میزنید. اما لحظهای فرا میرسد که تضادها از بین میرود و چیزهایی که حتا به خواب هم ندیدهای، رخ میدهد. آن لحظه چیزی بهتر از نوشتن در دنیا وجود ندارد. من به این میگویم الهام.
از گفتگو با گابریل گارسیا مارکز؛ داستان همشهری؛ مرداد ۱۳۹۰
(عکس استاد از اینجا)
پ.ن. هفتهی پیش خبرهای بدی در مورد پیرمرد دوستداشتنی رئالیسم جادویی منتشر شد. کاش واقعیت نداشت …
ـ هر چه مهارتت بیشتر شود، حس مسئولیتت افزایش مییابد. ـ همینگوی معتقد بود باید کارت را جایی رها کنی که فردا میدانی دنبالهش چیست! ـ حتی دلخواهترین نوع خلاقیت هم قوانین خودش را دارد. تو میتوانی برای واقعگرایی پشیزی ارزش قائل نشوی مشروط به آنکه در دام اغتشاش و بیمنطقی نیفتی. ـ الهام از نظر من بهمعنای رحمت یا
نویسنده: برنت شلندر / ترجمه: علی نعمتی شهاب
تغییرات پیکسار همزمان شدند با تحولی بزرگ در زندگی شخصی جابز: عشق او نسبت به لورن پاول. در سال ۱۹۹۱ دو سال پس از اولین ملاقات آنها در پایان سخنرانی غیررسمی جابز در مدرسهی تحصیلات عالی مدیریت دانشگاه استنفورد، لورن در هتل آوانهی پارک ملی یوسمیت همسر راهب بودایی داستان ما شد.
جابز بههیچ عنوان مرد خانواده بهنظر نمیرسید و هیچگونه مسئولیتپذیری در مورد لیسا ـ اولین دخترش که در سال ۱۹۷۸ بهدنیا آمد ـ نشان نداده بود. او ابتدا رابطهی پدری با او را منکر شد؛ حتی با وجود اینکه جابز نام او را روی یکی از رایانههای اپل گذاشت. جابز که از بچگی فردی خودپسند، خودمحور و تأثیرگذار بود، اغلب اوقات شبیه یک بچهی لوس و ننر رفتار میکرد که به رفتن راه خودش عادت کرده بود.
شخصیت او پس از ملاقات با لورن یک شبه تغییر نکرد؛ اما اعتماد به نفس بیش از حدش ـ بهویژه پس از ورود فرزندانش رید، ارین و آیو به خانواده در سالهای ۱۹۹۱، ۱۹۹۵ و ۱۹۹۸ ـ کمکم شروع به کاهش کرد. اگر چه این برای همهی والدین تازه بچهدار شده رخ میدهد؛ اما جابز طوری رفتار میکرد که انگار اولین انسان دنیا است که لذت زندگی خانوادگی را کشف کرده و قدر آن را میداند. او خودش را به منزلش نزدیکتر کرد: ساختمان نمای چوبی فروشگاه متعلق به شرکت هول فودز پالوآلتو را که آن طرف میدان قرار داشت، تبدیل به یک دفتر مجهز به تجهیزات ماهوارهای کرد تا بدین ترتیب رفت و آمدش بین منزل و محل کار تنها شامل چند دقیقه دوچرخهسواری باشد (او از این دفتر پس از بازگشتش به اپل خیلی استفاده نکرد.)
دفتر کار من چند ساختمان آن طرفتر بود و هر از گاهی او را که برای گردش با کسی بیرون آمده بود میدیدم. او اغلب میگفت که در زمان قدم زدن بهتر میتواند فکر کند. در این سالها شهرت او کمتر شده بود و در نتیجه دیدن او مثل ملاقات با یکی از اعضای گروه بیتلها در سوپرمارکت محل نبود. مردم خوشبختانه او را تنها میگذاشتند.
یکی از این ملاقاتها زمانی بود که اتفاقی به او برخورد کردم. جابز تنها بیرون آمده بود تا برای لورن که تولدش نزدیک بود دوچرخهی جدیدی بخرد. این خیلی قبلتر از زمانی بود که شما میتوانستید تکالیفتان را بهکمک اینترنت انجام دهید؛ اما او در آن زمان تحقیقاتش را کامل کرده بود و در نتیجه خرید کردنش خیلی طول نکشید. ده دقیقه بعد ما بیرون دوچرخهفروشی پالوآلتو بودیم. او به من گفت: “من هرگز نمیخواهم آندریا این کار را انجام دهد.” منظورش دستیارش بود که برای مدت مدیدی با او همکاری داشت. “من دوست دارم هدیههایم را خودم برای خانوادهام بخرم.”
جابز حتی پس از بازگشتش به اپل هم هیچ کاری را بیشتر از وقتگذرانی در منزل دوست نداشت. البته این بدان معنا نبود که او به کار اعتیاد نداشت. ما سالها با هم از طریق پیامرسان آیچت با هم در ارتباط بودیم؛ بنابراین نام او هر وقت که در رایانهی شخصیش در منزل مشغول بهکار بود برای من نمایش داده میشد. او بهصورت ثابت تا پاسی از شب روبروی رایانهی مکش مینشست. ما گهگاه با هم گفتگوی تصویری میکردیم و اگر این گفتگو در ساعات اولیهی عصر اتفاق میافتاد من اغلب یکی از کودکانش را در پسزمینهی تصویر خود او میدیدم.
اینطور بهنظر میرسد که خانوادهدار شدن جابز بهترین اتفاقی است که میتوانست برای پیکسار بیافتد. او وقتی خود را مشتری اصلی محصولات فرض میکرد، یک بازاریاب و یک رهبر کسب و کار عالی بود. او از یک انیمیشن رایانهای برای خودش و کودکانش چه میخواست؟ این تنها پرسش بازارشناسی است که او تا تا آخر عمرش پرسید. او همواره بهدنبال ارزشهای بلندمرتبهی تولیدی و طراحی محصول عالی برای رایانههای خودش بود. او از محصولات پیکسار هم همین را طلب میکرد. لستر و کاتمول نمیتوانستند حتی تصور یک ولینعمت همدلتر از جابز را داشته باشند.
ادامه دارد …
نویسنده: برنت شلندر / ترجمه: علی نعمتی شهاب تغییرات پیکسار همزمان شدند با تحولی بزرگ در زندگی شخصی جابز: عشق او نسبت به لورن پاول. در سال ۱۹۹۱ دو سال پس از اولین ملاقات آنها در پایان سخنرانی غیررسمی جابز در مدرسهی تحصیلات عالی مدیریت دانشگاه استنفورد، لورن در هتل آوانهی پارک ملی یوسمیت همسر راهب بودایی داستان ما شد.
لینکهای خوب علی م. را هم از این هفته میتوانید در وبلاگ این دوست خوب بخوانید!
چه هفتهی پرمحتوایی! بههمین دلیل دیرکرد داشتیم. 🙂
پیش از شروع:
جامعهشناسی، سلامت و روانشناسی و کار حرفهای:
ده روش ساده برای رسیدن به یک روز فوقالعاده – بخش اول (میلاد اسلامیزاد؛ افاضات و اضافات) (عاااالی!)
استرس عجب چیز مزخرفیه… (حمید رضا گائینی؛ Baseline) (انواع استرسش جالب بود!)
چرا باید به ایدهآلها فکر کرد؟ (امیر مهرانی؛ The Coach)
داستان غرور (۶) (زهرا جم؛ تراوشهای ذهن یک مشاور) (عالی! نکاتی که خانم جم مینویسند دقیقن مشکلی که یکی از دوستان نزدیکم بهشدت این روزها به آن مبتلا است و من باید درستش کنم!)
نقش عادت در رفتار (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (عااالی!)
جدی نگیریم (محسن صحراگرد؛ وبلاگ تجربه)
در دورههای مختلف سنی چه ویژگیهایی داریم (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی) (عاااالی!)
نقشه راه – قوی باش مرد قوی (محمد رضا حقپرست)
بازاریابی خود (استاد پرویز درگی)
غم احساس درد را تقویت میکند (هعییی …)
مدیریت و کارآفرینی:
کسب و کار اجتماعی: کسب و کار + اجتماع + تکنولوژِی (جواد افتاده؛ رسانههای اجتماعی) (معرفی یک مدل جدید کسب و کار در جهان عصر شبکههای اجتملعی! عاااااااالی! بهترین پست هفته.)
بفرمایید “مشتری مداری” با طعم روغن حیوانی! (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) (خیلی عااااااااااالی!)
پروژه استقرار (علی واحد؛ وبلاگ رادمان) (جزئیات پروژهی استقرار نرمافزار. کلی چیز یاد گرفتم از این پست!)
آموزههای مدیریتی از ادبیات جهان (۱) (پریا فرهادی؛ همینا)
تشویق اثربخش کارکنان (شهرام کریمی؛ یادداشتهای صنایعی)
جشن تولد تعالی سازمانی (افشین دبیری؛ مدیریت منابع انسانی)
شرح وظائف شغلی را بدرستی تنظیم کنیم (محمد سالاری)
بازاریابی ویروسی (استاد پرویز درگی)
نورومارکتینگ؛ آینده بازاریابی جهان (استاد پرویز درگی)
نانومارکتینگ (استاد پرویز درگی)
چرا کسب و کار اینترنتی من شکست میخورد؟ (سید رضا علوی؛ فارسیبیز)
۸ گام برای رسیدن به ۱۰۰۰۰۰۰ کاربر (مصطفی لامعی؛ iClub)
دنیای نوین کسب و کار – درسهای مدیریتی به روایت گوگل (در مورد استراتژیهای منابع انسانی گوگل!)
دلایل غلط موفقیت اپل (جالب!)
فناوری اطلاعات و ارتباطات:
وضعیت اسفناک سایتهای روزنامهها و مجلات ما (دکتر علی رضا؛ مجیدی؛ یک پزشک)
گوگل امکان حذف از راه دور برنامههای اندروید را فراهم کرد (وبلاگینا) (جلالخالق!)
مایکروسافت، آفیس ۲۰۱۳ را در روز دوشنبه معرفی میکند؟ (زومیت)
کنسول بازی ۹۹ دلاری Ouya قصد دارد معادلات جاری صنعت بازی را بر هم زند (زومیت)
کارمندان سابق نوکیا، MeeGoo را به بازار بر میگردانند (زومیت)
شما قادر به حمل ویندوز ۸ خود بر روی یک فلش یو.اس.بی خواهید بود و عرضه نسخه نهایی ویندوز ۸ در مهرماه (فارنت)
تاثیر بحران اقتصادی اروپا بر بازار IT
گزارش IDC از بازار بدون تغییر PCها در فصل دوم ۲۰۱۲
شبکههای اجتماعی:
همه محتوای همایش روز رسانه های اجتماعی (جواد افتاده؛ رسانههای اجتماعی) (یک خسته نباشید و دستمریزاد حسابی به جواد عزیز)
صرف زمان بیشتر یا کمتر، کدام مهمتر است؟ (مهران نصر؛ رسانههای امروز)
فیسبوک، چت خصوصی کاربران را تحت نظر دارد (زومیت)
صنعت فاوا در ایران:
ایران رتبه یک ضریب کاربران اینترنت در منطقه را به خود اختصاص داد (واقعن همت آقای وزیر در ادامه دادن به انتشار آماری که همه میدانیم چقدر واقعی است ستودنی است!)
مرکز تحقیقات از وزارت ارتباطات جدا شد
تحریمهای آمریکا علیه برخی شرکتها و فعالان آی تی (دکتر ربیعی شریف! احتمالن دل خیلیها خنک میشه! :))
سرمایهگذاری ۸۰۰ میلیارد تومانی بانکها در حوزه IT
اقتصاد:
تورم انباشته چیست و اثرش بر نرخ ارز چگونه است؟ (مجلۀ اقتصادی IRPD ONLINE JOURNAL)
لینکهای خوب علی م. را هم از این هفته میتوانید در وبلاگ این دوست خوب بخوانید! چه هفتهی پرمحتوایی! بههمین دلیل دیرکرد داشتیم. 🙂 پیش از شروع: برای دیدن مطالبی که این پست برگزیدهی آنهاست، میتوانید فید لینکدونی گزارهها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید. لینکهای توصیه شده توسط من با رنگ قرمز نمایش داده میشوند. برای مرور سریعتر مطالب، لینکهایی
من نیستم اینکه اینجاست، این «من» که تنهاست
من بی تو هیچم، تو هر جا که باشی «من» آنجاست
اینجا سراغ تو را، از که باید بگیرم؟
اینجا که بیگانگی، عادت آشناهاست …
روزی که «ما» میشویم از تفاهم «من» و «تو»
آن روز زیباترین روز روزان دنیاست!
حسین منزوی
من نیستم اینکه اینجاست، این «من» که تنهاست من بی تو هیچم، تو هر جا که باشی «من» آنجاست اینجا سراغ تو را، از که باید بگیرم؟ اینجا که بیگانگی، عادت آشناهاست … روزی که «ما» میشویم از تفاهم «من» و «تو» آن روز زیباترین روز روزان دنیاست! حسین منزوی دوست داشتم!۵
“هر سال برای ما دشوارتر است که بهتر از دیگران باشیم. ما باید همیشه بهتر از قبل شویم و برای تیم مهم است که این را بهعنوان چالش در نظر بگیرد. اگر تلاشی که پارسال انجام دادیم را تکرار کنیم نمیتوانیم مطمئن باشیم که این بار هم موفق میشویم. تیم نباید هرگز دست از یادگیری و پیشرفت بردارد. سایر تیمها مقابل ما بازی متفاوتی انجام میدهند. پس چالش دوم این است که به دنبال روشهای متفاوتی از بازی باشیم تا بتوانیم تاکتیکهای رقیبان را خنثی کنیم.” (آندرس اینیستای عزیز؛ اینجا)
چقدر عالی! اینیستا به ما میگوید که در رقابت حواسمان به این باشد که رقبایمان هم هر روز بهتر از دیروز میشوند. خیلی وقتها در رقابت شکست میخوریم چون این نکتهی بدیهی یادمان میرود! بنابراین برای باقی ماندن در کورس رقابت و برای پیروز شدن دوباره یادمان نرود:
۱- ما باید بهتر شویم؛ چون رقبایمان هم هر روز بهتر میشوند.
۲- بهتر شدن یعنی بتوانیم با روش متفاوتی با رقبایمان مواجه شویم و در نتیجه آنها نتوانند با شناخت کافی از استراتژیها، تاکتیکها و روشهای اجرایی ما شکستمان دهند!
پ.ن. مدیران و رهبران سازمانی هم توجه کنند که با داشتن چنین بازیکنان روشنبین و هوشمندی است که تیمی بینظیری مثل بارسای عصر پپ خلق میشود.
“هر سال برای ما دشوارتر است که بهتر از دیگران باشیم. ما باید همیشه بهتر از قبل شویم و برای تیم مهم است که این را بهعنوان چالش در نظر بگیرد. اگر تلاشی که پارسال انجام دادیم را تکرار کنیم نمیتوانیم مطمئن باشیم که این بار هم موفق میشویم. تیم نباید هرگز دست از یادگیری و پیشرفت بردارد. سایر تیمها مقابل ما
مدتی این مثنوی تأخیر شد! 🙂 کمی بهدلیل تنبلی من و کمی هم بهدلیل درگیریهای پیشبینی نشدهی شغلی و غیرشغلی. از امشب درسهای توسعهی یک کسب و کار کوچک را پی میگیریم.
درس این شماره در مورد روشهای مالکیت کسب و کار است. خیلی خودمانی اگر بخواهم بگویم منظور انواع شکلهای حقوقی شرکت است. شما در هر حال چه امروز و چه در آینده برای فعالیت اقتصادیتان مجبورید شرکتی را ثبت کنید. بنابراین لازم است تا با انواع شرکتها آشنا باشید. این پست براساس کتاب عالی عبور از طوفان: راهنمای کاربردی شرکتهای نوپا در ایران تهیه شده است.
شرکتهای تجاری در ایران طبق قانون تجارت به هفت نوع تقسیم میشوند که عبارتند از:
۱- سهامی
۲- با مسئولیت محدود
۳- تضامنی
۴- نسبی
۵- مختلط سهامی
۶- مختلط غیرسهامی
۷- تعاونی تولید و مصرف.
شکل غالب شرکتها در ایران از نوع سهامی و با مسئولیت محدود است و شرکتهای تضامنی و نسبی هم کم نیستند. بنابراین تنها به بررسی کلی این چهار نوع شرکت میپردازیم:
۱- شرکت سهامی: مهمترین و رایجترین نوع شرکتهای تجاری. در آنها سرمایهی شرکت به تعدادی سهام باارزش مساوی تقسیم میشود. شرکتهای سهامی دو نوعاند: سهامی عام (که همه میتوانند سهامشان را بخرند؛ مثل شرکتهای داخل تالار بورسی) و شرکتهای سهامی خاص که تمام سرمایهی آنها در موقع تأسیس توسط مؤسسین تأمین میشود. در این شرکتها در صورت ورشکستگی، هر سهامدار فقط بهاندازهی مبلغ اسمی سهامش به طلبکاران تعهد دارد.
۲- شرکت با مسئولیت محدود: در اینجا هم چند شریک داریم؛ اما با دو فرق: اولا اینکه هر کس بهاندازهی مبلغ سرمایهای که میآورد و در اساسنامه نوشته میشود تعهد دارد (مثلا اگر پنجاه هزار تومان سرمایه بیاورید همینقدر تعهد دارید)؛ ثانیا اینکه در برابر آوردن سرمایه به کسی برگهی سهام داده نمیشود. یک نکتهی دیگر هم اینکه اگر شرکت سهامی ورشکست بشود، طلبکاران میتوانند برای دریافت طلبشان از طریق دادگاه روی اموال شخصی شما (مثلا منزلتان) ادعا کنند؛ ولی در شرکت با مسئولیت محدود این امکان وجود ندارد!
۳- شرکت تضامنی: در این نوع شرکتها هر یک از شرکا بهتنهایی در برابر تمامی دیون و بدهیهای شرکت مسئول است. بنابراین اگر شرکت مثلا ده میلیون بدهکار است، هر کدام از شرکا که یافت شود باید تمامی این ده میلیون را تنهایی بدهد و خودش برود سراغ شریکش!
۴- شرکت نسبی: در این شرکتها هر یک از شرکا در برابر دیون و بدهیهای شرکت بهاندازهی درصد سرمایهی خود مسئول است. بنابراین اگر شرکت صد میلیون بدهی دارد و سی درصد سرمایهاش به اسم من است، من باید سی میلیون را بهتنهایی بدهم (خوبیاش این است که هفتاد میلیون باقیمانده به من مربوط نیست! ;))
در شکل زیر انواع شرکتها و الزامات آنها را ملاحظه میکنید:
اما چند نکته در مورد شیوهی مالکیت کسب و کار را با هم مرور کنیم:
۱- به این نگاه نکنید امروز که کارتان را تازه شروع کردهاید، روابطتان با دوستان و اعضای تیمتان بسیار صمیمی و دوستانه است. تجربه نشان داده که علت اصلی ماجرا این است که خبری از پول و درآمد یا بدهی و ورشکستگی نیست. بنابراین منتظر موفقیتها یا شکستهای آینده نشوید: همین امروز سنگهایتان را با هم باز کنید و تکلیف و سهمتان را در مورد سود بزرگ آینده یا بدهیهای ناشی از شکست مشخص کنید.
۲- متأسفانه یکی از مشکلات اصلی قانون تجارت در ایران برای کسب و کارهای کوچک این است که یک فرد بهتنهایی نمیتواند شرکت خودش را تأسیس کند و باید حتمن حداقل یک شریک داشته باشد! این شریک میتواند سرمایهگذارتان باشد یا یک یا چند نفر از اعضای تیمتان و یا حتی اعضای خانوادهتان. اما فراموش نکنید که با توجه به شکل حقوقی شرکت، هر فردی هم از سود سهمی میبرد و هم در برابر بدهیها مسئول است. بنابراین اگر شریک یا شرکای صوری دارید، حواستان باشد که خودتان و طرف را حسابی در این مورد توجیه کنید که سهم واقعی او از سود چقدر است و در برابر بدهیها چطور مسئولیت دارد.
۳- قانون تجارت (فایل PDF با لینک مستقیم) ستون فقرات هر کسب و کاری را در ایران مشخص کرده است. شما برای هر کاری ـ از ثبت شرکت تا ادارهی شرکت و خدای نکرده انحلال شرکت ـ باید براساس مفاد این قانون عمل کنید. بنابراین توصیه میکنم هزار بار از اول تا آخر (و برعکسش!) را بخوانید تا واژه واژهاش را حفظ شوید و بعد هزار بار دیگر دورهاش کنید تا کاملن بفهمید دربارهی چه چیزی حرف میزند! در نهایت برای اینکه از رعایت قانون و تسلط بر آن مطمئن شوید، از اینجا میتوانید چکلیستهای تهیه شده توسط کانون حسابداران رسمی ایران در این زمینه را در قالب فایل PDF دانلود کنید.
۴- قانون تجارت ایران هیچ محدودیتی از نظر میزان تحصیلات برای مدیران و مالکین شرکتها در نظر نگرفته است. بنابراین اگر دانشگاه نرفتهاید نگران نباشید و شرکتتان را با خیال راحت ثبت کنید!
۵- برای ثبت شرکت و نوشتن اساسنامه و … اصلن نگران نداشتن دانش حقوقی نباشید. تمامی اطلاعات مورد نیاز (از جمله اطلاعات کامل در مورد انواع شرکتها که در این پست در موردشان مختصر توضیح دادیم) را از اینجا (سایت ادارهی ثبت شرکتها و مالکیت حقوقی) دریافت کنید (مثلا صفحهی مربوط به شرکت با مسئولیت محدود را اینجا ببینید.) برای اساسنامه هم فرمت مشخصی در ادارهی ثبت شرکتها وجود دارد که میتوانید از همان استفاده کنید.
خوب بهسلامتی “شرکت”دار هم شدیم! 😉 حالا وقتش رسیده تا شروع کنیم به ساختن شرکتمان. هفتهی آینده دربارهی اولین قدم در ساختن یک شرکت ـ یعنی تدوین استراتژی ـ صحبت خواهیم کرد.
مدتی این مثنوی تأخیر شد! 🙂 کمی بهدلیل تنبلی من و کمی هم بهدلیل درگیریهای پیشبینی نشدهی شغلی و غیرشغلی. از امشب درسهای توسعهی یک کسب و کار کوچک را پی میگیریم. درس این شماره در مورد روشهای مالکیت کسب و کار است. خیلی خودمانی اگر بخواهم بگویم منظور انواع شکلهای حقوقی شرکت است. شما در هر حال چه امروز و
بارها و بارها در زندگی به این فکر کردهام که گویی روحیهی ما آدمها حالتی شبیه موج سینوسی دارد: از یک نقطهی صفر شروع شده و مدام در زندگی بالا و پایین میشود. به نقطهی صفر بازمیگردد و از آن میگذرد. منفی میشود و باز به بالای محور مختصات زندگی میرود. طول موجهای بالای محور در برابر موجهای پایین محور بسیار کوچک است! شادی گوهر کمیابی است … همین است که طول شادی در زندگی آدمی مهم میشود و نه طول آن! +
اما مدتی است متوجه نکتهی دیگری هم شدهام. اینکه آن طول موج درونی وابسته است به متغیر دیگری بهنام “انتروپی” درونی. تعریف انتروپی را خیلی از ما در فیزیک دبیرستان خواندهایم و خیلیتر (!) از ما هم در دانشگاه. انتروپی را در نظریهی عمومی سیستمها هم داریم.
اما مراد من از “انتروپی درونی” چیست؟ انتروپی یعنی تمایل اجزای درونی یک سیستم به حرکت بهسوی بینظمی که ناشی از آزاد شدن یک حجم عظیم انرژی است. زندگی ما هم همین است. هر کدام از ما با میزان مشخصی انرژی درونی پا به این جهان خاکی گذاشتهایم و بالا و پایین بردن این انرژی به خودمان سپرده شده است. آزاد شدن این انرژی باعث افزایش انتروپی ذرات درونی انسان میشود. آنوقت است که نمیتوانی لحظهای بنشینی و توقف کنی. آنوقت است که بیقراریِ نماندن، تبدیل به تنها وضعیت پایدار زندگی میشود.
اما ماجرا اینقدرها هم ساده نیست. همهی ما از همان ابتداییترین روزهایی که قدرت درک دنیا را پیدا میکنیم با دو گزینهی اصلی مواجه میشویم: میتوانیم این انرژی را آزاد کنیم و از حرارتش بهره ببریم و میتوانیم بههدرش بدهیم. میتوانیم از این انرژی برای ساختن و ماندن و جاودان شدن استفاده کنیم و میتوانیم آن را بدون هیچ اثربخشی تنها و تنها مصرف کنیم تا تمام شود.
****
در طی مسیر زندگی، ایستگاههای سوختگیری وجود دارند که با آنها میشود سطح انرژی درونی را بالاتر ببری. موفقیتها و احساس رضایت ناشی از کارهای خوب سادهترین و آشکارترین نمونههای آن هستند. و همینطور است نشست و برخاست با آدمهای بزرگ و پر”شور”، تجربهی بزرگ و زیبای “عشق”، لذت همراهی و همنشینی با دوستان پرانرژی و البته بهرهگیری از انرژی بیپایان دنیای هنر و ادبیات و فرهنگ.
****
بهتجربه متوجه شدهام که هر چقدر انرژی درونیت را هدفمندتر آزاد کنی و هر چه آن را سخاوتمندانهتر به دیگران ببخشی، سطح آن در ظرف درونیت هم بالاتر میرود. حتی بدون آن هم، اگر انرژی درونیت را صرف رسیدن به هدفهای شخصی زندگی خودت هم بکنی، موفقیت در انتظار تو است. اما در واقع مشکل در این است که در هر لحظه سطح این انرژی ثابت است. هر چقدر به محیط پیرامونیت انرژی ببخشی، انرژی درونی خودت کم میشود و خودت به توقف نزدیک … مکانیزم عمل یخ در سرد کردن آب را یادتان میآید؟ دقیقن همانطور.
مدتی است احساس میکنم انرژی درونیام به پایان رسیده و در درونم به یک نقطهی توقف و بیعملی رسیدهام. این روزها بخش مهمی از دغدغههای درونیام روشن کردن دوبارهی شعلهی “شور درون” در خودم است. شعلهای که نور و حرارتش من را به این نقطهای که الان در آن هستم رسانده است ـ نقطهای که نمیدانم آیا میتوان حتا بهصورت نسبی موفقیت نامیدش یا نه.
این روزها درسهایی که اینجا نوشته یا تجربه کردهام را مدام برای خودم تکرار میکنم. از درسهای پپ گرفته تا پیتر برگمان. از تجربیات زندگی خودم تا دیگران. اما دست آخر، نتیجه باز هم احساسِ سکونِ درونی است …
****
ماجرا احتمالن از یک شکست عاطفی و خیلی مهمتر از آن از دلتنگیهای مربوط به دوری طولانیمدت خواهران عزیزم کلید خورده است. با این حال جالب است که احساس افسردگی و ناراحتی چندانی ندارم و اتفاقن آرامترین روزهای چند سال اخیرم را میگذرانم. برای زندگیام دهها برنامه دارم و برای بهتر کردن دنیای اطرافم و زندگی دیگران هم همینطور. هنوز کارهای نکردهی بسیاری باقی مانده است! مشکل، بیعملی است. میدانم که این بیعملی ریشه در هر چیزی داشته باشد، علتش “تنبلی” نیست! تنها شعلهی درونیام یا خاموش شده یا شدیدن به پتپت افتادن افتاده است.
دارم سعی میکنم قوی باشم و قوی بمانم. امیدوارم بتوانم …
بارها و بارها در زندگی به این فکر کردهام که گویی روحیهی ما آدمها حالتی شبیه موج سینوسی دارد: از یک نقطهی صفر شروع شده و مدام در زندگی بالا و پایین میشود. به نقطهی صفر بازمیگردد و از آن میگذرد. منفی میشود و باز به بالای محور مختصات زندگی میرود. طول موجهای بالای محور در برابر موجهای پایین محور