مدت زیادی این مثنوی تأخیر شد! از این هفته دوباره یکشنبه شب‌ها مقاله‌ی هفته را با هم مروری تحلیلی می‌کنیم. 🙂

مقاله‌ای که برای این هفته انتخاب کردم، مقاله‌ای است از بیزینس‌ویک (+) در تحلیل مدل کسب و کار اسپوتیفای و در حالت کلی، کسب و کارهای پخش آن‌لاین موسیقی. بهانه‌ی این مقاله رسیدن تعداد مشترکین پولی اسپوتیفای به مرز ده میلیون نفر است: “زمانی تحلیل‌گری به‌نام راجر انتنر گفته بود که کسب و کارهای پخش آن‌لاین موسیقی زمانی به پایداری می‌رسند که به ده میلیون نفر مشترک پولی برسند.”

حال اسپوتیفای به ده میلیون مشترک پولی در ماه رسیده است؛ اما وضعیت کسب و کار اسپوتیفای در چه حال است؟ ابتدا چند نکته‌ی جالب در مورد اسپوتیفای:

۱- اسپوتیفای از زمان بنیان‌گذاری در سال ۲۰۰۶ تا به‌امروز بیش از ۲۰۰ میلیون دلار ضرر داده است!

۲- ایالات متحده و بریتانیا بزرگ‌ترین بازارهای اسپوتیفای هستند. اسپوتیفای هم‌اینک در ۵۶ کشور فعال است و به‌زودی برزیل ۵۷مین کشور محل فعالیت رسمی این شرکت خواهد بود.

۳- درآمد این شرکت در سال ۲۰۱۱ برابر ۲۴۵ میلیون دلار بوده (همراه با ۲۴ درصد ضرر) و این عدد در سال ۲۰۱۲ به ۵۵۸ میلیون دلار (همراه با ۱۳ درصد ضرر) رسیده است. نرخ رشد درآمد اسپوتیفای از نرخ رشد ضرردهی این شرکت بیش‌تر است.

به‌نظر می‌رسد اسپوتیفای کم‌کم در حال رسیدن به نقطه‌ی سربه‌سر است؛ اما آیا کسب و کار اسپوتیفای در بلندمدت هم پایدار خواهد بود؟ پاسخ در تحلیل استراتژیک مدل کسب و کار اسپوتیفای نهفته است. در مقاله به چند نکته‌ی کلیدی اشاره شده  است:

۱- اسپوتیفای حدود ۷۰% درآمدش را بابت حقوق معنوی موسیقی‌ها به صاحبان آن‌ها پرداخت می‌کند. بنابراین باید با ۳۰% باقی‌مانده کل هزینه‌های‌ش را پوشش دهد و علاوه بر آن سود هم کسب کند. بنابراین برای پایداری مدل کسب و کار اسپوتیفای این شرکت باید بتواند هزینه‌های‌اش را هر چه بیش‌تر کاهش دهد. کلیدی‌ترین نکته در ماندگاری تمام کسب و کارهایی است که پلت‌فرمی برای فروش محتوای دیگران ایجاد می‌کنند‌، همین است: کنترل هزینه‌ها. اما تمام ماجرا این نیست.

۲- به‌نظر می‌رسد علاقه‌ی اپل به خرید شرکت بیتس، بیش‌تر برای خرید سرویس آن‌لاین موسیقی آن است! در این صورت اسپوتیفای به‌ناگاه با رقیبی به غول‌آسایی اپل مواجه می‌شود. بیتس می‌تواند با دسترسی به خزانه‌ی غنی آی‌تونز و شبکه‌ی بسیار بزرگ مشتریان اپل، بدون هیچ هزینه یا تلاش خاصی، برای خودش بازاری بسازد که چندین برابر بازار مشتریان اسپوتیفای است. این‌جا یک نقطه‌ی ضعف کلیدی اسپوتیفای و دیگر پلت‌فرم‌های عرضه‌ی محتوا مشخص می‌شود: عدم کنترل روی اکوسیستم مصرف محتوا! اسپوتیفای و کسب و کارهای مشابه آن (از جمله پاندورا) در گوشه‌ای از اکوسیستم سیستم‌عامل‌های موبایل در حال فعالیت‌اند که به یک دلیل کاملا بدیهی بسیار آسیب‌پذیر است: مانع خاصی برای ورود یک رقیب بزرگ‌تر وجود ندارد یا به‌عبارت به‌تر، این کسب و کارها مزیت رقابتی آن‌چنانی در برابر صاحب سیستم‌عاملی که روی آن کار می‌کنند، ندارند.

بیایید کمی دقیق‌تر به ماجرا نگاه کنیم: مایکروسافت سال‌ها پیش با راه‌اندازی شبکه‌ی MSN تلاش کرد تا از انحصار خود در زمینه‌ی سیستم‌عامل برای ایجاد انحصار در عرصه‌‌ی محتوا و سرگرمی استفاده کند؛ اما به‌دلیل پایین بودن سرعت اینترنت و محدودیت پهنای باند (و البته دلایل دیگری از جمله عدم دسترسی به مخزنی گسترده از محتوای ارزش‌مند و همین‌طور قرار نداشتن MSN در فهرست اولویت‌های استراتژیک شرکت) موفق نشد. اما حالا در بستر سیستم‌عامل‌های عصر جدید ـ و به‌عبارت به‌تر بستر موبایل ـ علاوه بر حل شدن مشکل پهنای باند ـ در اختیار داشتن انحصاری اکوسیستم عرضه‌ی محتوا توسط مالک سیستم‌عامل یک مزیت رقابتی جدی برای این شرکت‌ها است. به‌همین دلیل است که گوگل، اندروید را مجانی در اختیار تولیدکننده‌ها قرار می‌دهد و اپل با آی‌اواس و مایکروسافت با ویندوز فون هم مدتی است همین استراتژی را برگزیده‌اند. حالا چه اتفاقی می‌افتد؟ این شرکت‌ها ساختار عرضه‌ی محتوای انحصاری خودشان را در قالب اپ‌استور خود ایجاد می‌کنند و به اپلیکیشن‌های پلت‌فرمی عرضه‌ی محتوا مثل اسپوتیفای اجازه می‌دهند تا کسب و کار جدیدی راه بیاندازند. مدت زمانی طول می‌کشد تا این مدل کسب و کار عرضه‌ی محتوا شکل بگیرد و مشکلات آن حل شوند و در نهایت، کسب و کار سودآور شود. حالا اپل / گوگل (و در آینده احتمالا مایکروسافت) وارد بازی می‌شوند و پلت‌فرم خودشان را در آن حوزه‌ (مثلا در حوزه‌ی پخش آن‌لاین موسیقی) به‌راه می‌اندازند و یا حداقل با اعلام ورود به این بخش از بازار، شرکت‌های کوچک‌تر حاضر در این حوزه را به‌ تکاپو برای بقا وا می‌دارند. نتیجه؟ هنوز نمی‌توان در این زمینه اظهارنظر دقیقی کرد؛ اما بسیار بعید می‌رسد کسب و کارهایی مثل اسپوتیفای یا بیتس بتوانند در برابر غول‌هایی مثل اپل و گوگل باقی بمانند. در به‌ترین حالت این شرکت‌ها توسط همان غول‌ها خریداری می‌شوند! حالا می‌شود با همین تحلیل، درک کرد که چرا آمازون به‌عنوان یک عرضه‌کننده‌ی محتوا در یک لایه بالاتر از اپلیکیشن یعنی اپ‌استور وارد بازار عرضه‌ی محتوای آن‌لاین شده است.

۳- اما حداقل در کوتاه‌مدت اسپوتیفای و کسب و کارهای اپلیکیشنی از این دست چگونه می‌توانند سرعت رسیدن به نقطه‌ی سر به سر را افزایش دهند؟ یک استراتژی جالب در این زمینه عقد قراردادهای همکاری با اپراتورهای موبایل است. در این حالت اشتراک پولی اپلیکیشن به‌عنوان یکی از سرویس‌های پیشنهادی اپراتور به مشترکین عرضه می‌شود و هزینه‌های آن هم در قالب صورت‌حساب یا شارژ مشترک از او دریافت می‌شود. اسپوتیفای با ورایزون در آمریکا چنین قراردادی منعقد کرده است (و قبل از آن هم اورنوت با تی‌موبایل چنین همکاری را کلید زده بود.) چنین همکاری برای طرفین منفعت به‌همراه دارد: اپراتور مزیتی رقابتی (هر چند کوچک اما تأثیرگذار) نسبت به رقبای‌ش به‌دست می‌آورد و کسب و کار اپلیکشنی هم راهی نسبتا پایدار برای کسب درآمد در یک بازار با مشتریان مشخص! هر چند هنوز در مورد احتمال موفقیت این اتحادهای استراتژیک هم نمی‌شود اظهارنظر دقیقی داشت.

در هر حال به‌صورت خلاصه می‌توان گفت که این مقاله به‌دنبال تأکید روی یک نکته‌ی کلیدی است: وقتی می‌خواهید یک مدل کسب و کار جدید و تحول‌ساز ایجاد کنید (و البته در حالت کلی برای طراحی هر مدل کسب و کاری!) حتمن برای سه سؤال زیر پاسخ دقیقی داشته باشید:

۱- از کجا می‌خواهید به پول برسید؟

۲- چگونه این درآمد را پایدار می‌سازید؟

۳- مزیت رقابتی کلیدی شما که هیچ رقیب دیگری نمی‌تواند آن را عرضه کند چیست؟

موکول کردن پاسخ این سؤالات به زمانی که کسب و کار راه افتاده و به‌ بلوغ رسیده است، تهدید بزرگی برای موجودیت کسب و کار شما خواهد بود؛ چرا که در این حالت، شما با تلاش و تحمل سختی‌ها مسیر را برای ورود رقبایی بزرگ‌تر که دارای قدرت مالی و بازاریابی بسیار بیش‌تری از شما هستند هم‌وار کرده‌اید!

مقاله نکات بسیار جالب دیگری هم دارد که اگر دوست داشتید در خود سایت بیزینس‌ویک این‌جا آن را مطالعه کنید.

پ.ن. من از داده‌ها و اطلاعات مطرح شده در مقاله‌ی بیزینس‌ویک برای نوشتن این پست استفاده کردم. بخش عمده‌ای از تحلیل‌ها از آن خود من است و در نتیجه مسئولیت خطاهای احتمالی این تحلیل نیز برعهده‌ی خودم است نه نویسنده‌ی مقاله‌ی اصلی. 🙂

دوست داشتم!
۲

مدت زیادی این مثنوی تأخیر شد! از این هفته دوباره یکشنبه شب‌ها مقاله‌ی هفته را با هم مروری تحلیلی می‌کنیم. 🙂 مقاله‌ای که برای این هفته انتخاب کردم، مقاله‌ای است از بیزینس‌ویک (+) در تحلیل مدل کسب و کار اسپوتیفای و در حالت کلی، کسب و کارهای پخش آن‌لاین موسیقی. بهانه‌ی این مقاله رسیدن تعداد مشترکین پولی اسپوتیفای به مرز

این فصل از فوتبال اروپا شاید دردناک‌ترین فصلی بود که من به‌یاد می‌آورم! جدا از نتیجه نگرفتن تقریبا تمامی تیم‌های مورد علاقه‌ام، سه اسطوره‌ی بزرگ فوتبالی زندگی‌ام از فوتبال خداحافظی کردند. هفته‌ی پیش در مورد پویول نوشتم، این هفته برای کاپیتان زانتی می‌نویسم و هفته‌ی آینده به‌یاد رایان گیگز بزرگ.

خاویر زانتی را در این نزدیک به بیست سال در اینتر همیشه به‌عنوان جنگ‌جویی بزرگ و نمادی بی‌نظیر به‌یاد داشتیم. هیچ وقت آن گل‌ش را در فینال جام یوفای سال ۹۸ فراموش نمی‌کنم و اشک‌های‌ش پس از از دست دادن قهرمانی سری آ در فصل منتهی به جام جهانی ۲۰۰۲ …

خاویر زانتی را با همیشه در اوج بودن‌ش به‌یاد می‌آوریم: کاپیتانی که با وجود همه‌ی رفتن‌ها و آمدن‌های بسیار این سال‌های اینتر، همیشه در اوج بود.

تصویر جاودانگی او را با روحیه‌ی مقاوم‌ و تسلیم نشدن‌ش به‌خاطر می‌سپاریم: سال گذشته که در سن ۴۰ سالگی رباط صلیبی پاره کرد، جایی گفت: “دوران فوتبالی من به‌عنوان یک بازیکن به پایان نرسیده. پس از یک مدت طولانی فعالیت، نیاز به یک دوره بازسازی داشتم!

او برگشت و مثل عادت‌ش در اوج خداحافظی کرد! و ما امروز خاطره‌ی کاپیتان زانتی را با حرف‌های‌ش برای خداحافظی در قلب‌مان حک می‌کنیم:

“احساس می‌کنم اکنون زمان خداحافظی فرا رسیده است. از فوتبال چیزهای زیادی به دست آوردم و از تک تک لحظات لذت بردم.

“ترسی از زندگی پس از بازنشستگی ندارم. درست است دلتنگ بسیاری از چیزها خواهم شد: از زمانی که بازیکنی معمولی بودم تا تک تک لحظات حضور در رختکن در تمامی رقابت‌ها. به هر حال روال عادی زندگی همین است.

“می‌توانی ببری یا ببازی. می‌توانی جام‌های بسیاری داشته باشی. اما زمانی که فوتبال به‌پایان برسد، آن‌چه باقی می‌ماند تنها شخصیت تو است.

چرا این‌قدر در اوج دوام آوردم؟ من فقط تلاش کردم تا حد امکان در شرایطی نزدیک به شرایط یک مسابقه‌ی واقعی تمرین کنم.

“من آینده‌ی خودم را به‌عنوان مربی تصور نمی‌کنم. دوست دارم به‌عنوان یکی از مدیران باشگاه اینتر مشغول به‌کار شوم تا از نزدیک با تیم در ارتباط باشم. عشق‌م به این پیراهن با رنگ‌های آبی و مشکی هنوز همانند روز اولین بازی‌م مقابل ویچنتزا تر و تازه است …

و سخن آخر کاپیتان که درسی بزرگ است برای تمامی مدیران ارشد کسب و کارها که قصد دارند کسب و کاری پایدار و ماندنی بنا کنند: “لازم است در پست‌های باشگاه از افرادی استفاده کنید که نماد تاریخ آن هستند؛ کسانی که می‌توانند چیزی به ارزش این پیراهن مقدس بیافزایند و خود را به آن متعلق بدانند.”

همیشه در اوج بودن، خوش‌بینی و جنگیدن با ناملایمات، لذت بردن از تک‌تک لحظات، داشتن کاراکتر شخصیتی ثابت و دوست‌داشتنی، واقع‌بینی و تمرین در شرایط واقعی و عشق همیشه تر و تازه. یک بازیکن مگر می‌شود این همه ویژگی را داشته باشد و جاودانه نباشد؟

خداحافظ کاپیتان!

منابع: این‌جا و این‌جا و این‌جا

دوست داشتم!
۳

این فصل از فوتبال اروپا شاید دردناک‌ترین فصلی بود که من به‌یاد می‌آورم! جدا از نتیجه نگرفتن تقریبا تمامی تیم‌های مورد علاقه‌ام، سه اسطوره‌ی بزرگ فوتبالی زندگی‌ام از فوتبال خداحافظی کردند. هفته‌ی پیش در مورد پویول نوشتم، این هفته برای کاپیتان زانتی می‌نویسم و هفته‌ی آینده به‌یاد رایان گیگز بزرگ. خاویر زانتی را در این نزدیک به بیست سال در

پیش از شروع: 

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و کار و کار حرفه‌ای را به هر دو زبان فارسی و انگلیسی در مجله‌های فلیپ‌بوردی گزاره‌ها هر روز مطالعه کنید: فارسی: کسب و کار رقابت‌پذیر: شایستگی‌های بردن! / متخصص حرفه‌ای و انگلیسی: Competitive Business: Winning Competencies! / Professional Expert
  4. وبلاگ‌ها و سایت‌های‌ خودتان یا مورد علاقه‌تان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنی‌های من (و البته خود شما!) کامل‌تر شود. :)
  5. من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

ایسنا – چگونه چهره‌ای جذاب و قابل اعتماد داشته باشیم +تصویر

چقدر ثروت برای شاد بودن کفایت می کند؟/ هر چقدر بیشتر پول در بیاورید، خوشحال تر خواهید بود

اقتصاد آنلاین – ۲۰ شغل پردرآمد دنیا کدامند؟

مدیریت کسب و کار:

روش‌های سنتی (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)

اقتصاد آنلاین – استقبال شرکت‌ها از تحلیلگران کسب‌وکار

ایسنا – روباتی که حق رأی دارد! (روبات عضو هیأت مدیره!)

اقتصاد:

اقتصاد آنلاین – تحلیل مسعود نیلی از تحریم‌ اقتصاد ایران (حتمن بخوانید!)

اقتصاد آنلاین – معمای حبس پول در اقتصاد ایران به‌روایت دکتر عبده تبریزی

اقتصاد آنلاین – گره‌های آزادی اقتصادی در ایران

مشکل سیستم بانکی نرخ بهره منفی است، مابقی حاشیه است (آی‌آر‌پی‌دی آنلاین IRPD ONLINE)

بررسی دو فرضیه در مورد جمعیت شاغل و فعال با داده‌های ایران (کافه اقتصاد)

آمار و اطلاعات کسب و کار و اقتصاد:

اقتصاد آنلاین – درآمد ایرانیان پس از پرداخت یارانه‌ها

نگرانی فعالان اقتصادی از کاهش امید به زندگی در کارگران/ هشدار جدی برای بازار کار ایران

اقتصاد آنلاین – رشد یک‌ درصدی ساخت و ساز در ایران (گزارش بیزینس مانیتور از ایران)

اقتصاد آنلاین – درآمد ۱۰۰۰میلیاردی بانک‌ها از شتاب +سند

اقتصاد آنلاین – کاهش شاخص کل بهره‌وری

فاوا در جهان:

اقتصاد آنلاین – “بیل گیتس” جهان امروز را چگونه می‌بیند؟ (عااااااالی! چقدر این بشر آدم بزرگیه …)

آینده پرداخت: چشم انداز تا سال ۲۰۲۰

گوگل با ۱۵۸ میلیارد دلار ارزش، با ارزش ترین شرکت دنیا در سال ۲۰۱۴ (دیجی‌تائو)

ایتنا – گزارش گارتنر از تفاوت نگرش زنان و مردان در دنیای آی.تی

آدم‌های مشهور و ثروتمند چگونه از شهرت آنلاین خود حفاظت می‌کنند؟ (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

فاوا در ایران:

ایسنا – ماهواره و اینترنت آمد ولی هویت جوان ما از دست نرفت/بلوک فارسی شبکه‌های اجتماعی تقویت شود (سخنرانی مهم رئیس‌جمهور محترم)

سمینارآشنایی با سیستم جدید رتبه‌بندی شرکت‌های انفورماتیکی

رونمایی رییس گمرک از سامانه‌ی اظهار از راه دور صادرات / کرباسیان: اظهار گمرکی از خانه امکان‌پذیر شد

فناوری همراه:

کاهش سهم مرورگرهای دسکتاپ و افزایش سهم مرورگرهای ابزار‌های قابل حمل، نتیجه‌ی آخرین آمار میزان استفاده از مرورگرها است – زومیت

چگونه در ۵ دقیقه اپلیکیشن بازی بسازیم – دیجیاتو

ایسنا – تجربه زندگی از چشم دیگران، با برنامه جدید

اتکای کوکاکولا به نرم‌‏افزار «کتاب سیاه» برای تولید آب‏میوه

آمار و اطلاعات فاوا در ایران و جهان:

اقتصاد آنلاین – پیش‌بینی آینده بازار تلفن همراه در ایران

تصمیم مردم برای دانلود قانونی (آمار بیپ‌تونز. جالب!)

ایتنا – رشد ۶. ۵ درصدی بازار میان‏‌افزار‌ها و زیرساخت‏‌های نرم‏‌افزای در سال ۲۰۱۳

دوست داشتم!
۳

پیش از شروع:  برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و

هفته‌ی پیش از بزرگ‌ترین شکست‌های دوران کاری‌ام برای‌تان نوشتم. گفتم که این شکست‌ها، زمینه‌ساز تغییرات بسیار بزرگی در مسیر شغلی من شدند. این شکست‌ها تنها شکست‌های زندگی من نبودند. من در زندگی‌ام بارها و بارها شکست‌ خورده‌ام؛ چه در زندگی شخصی‌ام و چه در دوران تحصیل‌م. فرقی ندارد چه شکستی بخوری و تفاوتی نمی‌کند این شکست بزرگ یا کوچک باشد، در نهایت آن‌چه بعد از شکست برای انسان باقی می‌ماند، حس بد در هم‌شکستگی و نگرانی ناشی از نشدن است. حسی که شاید در شکست‌ عاطفی قابل تحمل‌تر باشد: در آن‌جا حسرت از دست رفتن لحظات خوب و آدمی خوب‌تر برای همیشه بر دل آدمی می‌نشیند؛ اما در شکست‌های شغلی و تحصیلی این حس شکست همراه می‌شود با حس از دست رفتن همه‌ی رؤیاهای شیرین زندگی! اگر چه در عمل معمولا تحمل شکست‌های عاطفی برای آدم‌ها به‌دلیل درگیر بودن احساسات، سخت‌تر از سایر شکست‌ها است.

من هم مثل همه‌ی آدم‌های دنیا بعد از شکست‌های زندگی‌ام، با سؤالاتی بی‌پایان مواجه شده و می‌شوم: “چرا نشد؟” / “چرا من باختم؟ آن دیگری چه برتری داشت که برنده شد؟” / “چرا این چرخ کج‌مدار نه بر آرزو رود؟” و سؤالات بسیاری از این دست. شکست با این سؤالات و این چراهای بی‌پاسخ، تلخ‌تر می‌شود؛ به‌ویژه زمانی که شکست، تکراری است. در این وقت است که پرسش‌های بسیار دیگری نیز به آن قبلی‌ها اضافه می‌شود: “چرا من همیشه بدشانسم؟” / “واقعا قرار نیست من به آرزوی‌م برسم؟” / “چرا آن یکی همیشه می‌رسد و من در راهم؟” و سؤالاتی شبیه این‌ها. حس لحظات و روزهای ابتدایی بعد از شکست، بدترین حس دنیا است؛ حسی که حس کردنی است نه وصف کردنی! حس بدی که ترکیبی است از چندین و چند احساس دوست‌نداشتنی و بدترین نمود آن “ناامیدی” است …

چند روز پیش که من باز درگیر حس بد ناشی از یک شکست بودم، دوستی پیام جالبی به من داد: “نگران نباش. زود خوب می‌شی. دست خودت نیست؛ عادت داری همیشه خوب باشی!” و دیدم که راست می‌گوید! بعد نشستم و به این فکر کردم که چرا نمی‌توانم ناامید باشم و چند نکته به ذهنم رسید که این‌جا می‌نویسم‌شان:

۱- وقتی حتا یک بار توانسته‌ای موفق شوی، باز هم می‌توانی! چند روز پیش دوستی از من خواست آرزوهای بزرگ زندگی‌ام را بنویسم. کلی فکر کردم و دست آخر به این نتیجه رسیدم که تقریبا به اغلب بزرگ‌ترین رؤیاهای زندگی‌ام رسیده‌ام (جاه‌طلب نیستم؛ اما رؤیاهای بزرگ هم برای خودم کم نداشتم!) بسیاری از تجربیاتی که می‌خواستم را در زندگی به‌دست آورده‌ام و خیلی از کارهایی که دوست داشته‌ام انجام داده‌ام. وقتی در مورد رؤیاهای به‌ظاهر دست‌نیافتنی‌تر موفق شده‌ام؛ چرا در مورد رؤیاهای دیگرم نتوانم؟ نگویید که این زندگی تو است و در زندگی‌تان تجربه‌ای از یک رؤیای محقق شده ندارید! مشکل اغلب ما این است که وزن بیش‌تری به “نشدنی”ها می‌دهیم تا “شدنی”ها.

۲- شکست معمولا نتیجه‌ی فرایند غلط است! باید اعتراف کنم وقتی کمی زمان می‌گذرد، در تمامی شکست‌های بزرگ زندگی‌ام رد بی‌تجربگی، ناپختگی و روش‌ها و استدلال‌های نادرست خودم را بسیار پررنگ می‌بینم. اما کشف و پذیرش این‌که ۸۰% ماجرا مربوط بود به این‌که من نتوانستم، سخت‌ترین کار ممکن است. اصلا خود “مسئولیت‌پذیری” سخت‌ترین کار دنیا است. نه؟ 🙂 اما وقتی مسولیت زندگی‌ت را بپذیری، شکست برای‌ت نقطه‌ی شروع دوباره است: این بار می‌دانی که کجاها خوب بوده‌ای و کجاها ضعیف.  می‌دانی چه چیزهایی احتمال شکست را بالا می‌برند و چه چیزهایی موفقیت را شدنی‌تر می‌کنند؟

۳- شکست‌ها به غربال رؤیاها کمک می‌کنند! بیایید بپذیریم که هر رؤیایی هم شدنی نیست. این به‌معنی این نیست که رؤیاهای بزرگ‌مان را کنار بگذاریم؛ بلکه معنی‌ش اولویت‌بندی درست‌تر است. من عمری کوتاه و محدود در اختیار دارم که حتی زمان‌ش هم مشخص نیست. بنابراین برای این‌که در لحظه‌ی آخر زندگی حسرت نخورم، باید چه رؤیاهایی را انتخاب کنم؟ شاید یک جای رؤیای‌م مشکلی دارد و باید به‌شکلی اصلاح شود تا رؤیای‌م شدنی شود. شاید … 🙂

همیشه وقتی شکست می‌خورم، این سه دلیل را به‌یاد می‌آورم. مدتی نمی‌گذرد که امید و حس آرام‌ش برمی‌گردند و دوباره شروع می‌کنم. کسی چه می‌داند؛ شاید این بار نوبت موفقیت من باشد!

دوست داشتم!
۲۶

هفته‌ی پیش از بزرگ‌ترین شکست‌های دوران کاری‌ام برای‌تان نوشتم. گفتم که این شکست‌ها، زمینه‌ساز تغییرات بسیار بزرگی در مسیر شغلی من شدند. این شکست‌ها تنها شکست‌های زندگی من نبودند. من در زندگی‌ام بارها و بارها شکست‌ خورده‌ام؛ چه در زندگی شخصی‌ام و چه در دوران تحصیل‌م. فرقی ندارد چه شکستی بخوری و تفاوتی نمی‌کند این شکست بزرگ یا کوچک باشد،

تا این‌جا دو مدل کسب و کار تولید محتوا یعنی تبلیغات و کپی‌رایتنیگ را بررسی کردیم. گفتیم که در فضای کسب درآمد از تولید محتوای دیجیتال، معمولا اولین و آخرین گزینه‌ی بسیاری از افراد  جذب تبلیغات برای وب‌سایت است. این در حالی است که در عمل روش‌های گوناگونی برای کسب درآمد از تولید محتوای تخصصی وجود دارد و در واقع در این سلسله یادداشت‌ها به‌دنبال آشنایی با همین مدل‌ها هستیم.

مدل کسب و کاری که این هفته بررسی می‌کنیم، مدل اشتراک است. بسیاری از ما این مدل را در حوزه‌های مختلف تجربه کرده‌ایم. سابقه‌ی این مدل بسیار قدیمی‌ است و به نسل کلاسیک‌های اینترنت تعلق دارد. احتمالن منظورم را از مدل اشتراک متوجه شده‌اید نه؟ بیایید با یک مثال بحث‌مان را ادامه دهیم.

دوازده سال پیش که من تازه وارد دانشگاه شده بودم، اینترنت هم تازه در ایران در حال جا افتادن بود. آن زمان یک تفریح جدی بسیاری از ما ـ و شاید یک ابزار به‌اشتراک‌گذاری چیزی شبیه فیس‌بوک امروزی ـ ای‌میل بود. آن زمان هنوز جی‌میل ابداع نشده بود و دنیا به‌نوعی وابسته به غول آن روزهای اینترنت یعنی یاهو بود و شاید از خود ای‌میل یاهو مهم‌تر، گروه‌های یاهو بودند. گروه‌هایی که شما می‌توانستید در آن‌ها عضو شوید، ای‌میل‌های دیگران را دریافت کنید، به تبادل انواع فایل بپردازید و در اتاق گفتگوی گروه با دیگران گفتگو کنید. ما مشترک یاهو بودیم و یاهو پلت‌فرمی برای به‌اشتراک‌گذاری مطالب بود. امروزه انواع و اقسام شبکه‌های اجتماعی ـ از فیس‌بوک و توییتر گرفته تا اینستاگرام و فوراسکوئر ـ به‌عنوان پلت‌فرم‌های اشتراک محتوا ما را به دیگران وصل می‌کنند. اما آیا منظور از مدل کسب و کار اشتراک همین است؟

هم بلی و هم نه. بلی از این جهت که اشتراک محتوا در شبکه‌های اجتماعی می‌تواند به کسب درآمد منجر شود؛ اما نه مستقیم. درباره‌ی مدل‌های کسب و کار شبکه‌های اجتماعی در پست جداگانه‌ای توضیح خواهم داد. فقط این نکته را داشته باشید که مدل‌های کسب و کار شبکه‌های اجتماعی، مدل‌هایی ترکیبی هستند و نمی‌شود برای آن‌ها مدل واحدی در نظر گرفت.

اما منظور من از اشتراک در این‌جا، مشترک شدن افراد برای دریافت محتوای محتوایی است که به‌صورت عادی در اینترنت یا فضای آف‌لاین در دسترس افراد نیست و بدین ترتیب افراد برای دستیابی به آن حاضرند پول بدهند. پیشنهاد ارزش این مدل کسب و کار دقیقن همین محتوای باکیفیت است. در این حالت افراد با پرداخت مبلغی می‌توانند به مجموعه‌ای از مقالات، نوشته‌ها، فایل‌های محتوایی (کتاب الکترونیک، پاورپوینت، صوتی، ویدئو و …) دست یابند. این مبلغ معمولا موردی نیست و برای یک دوره‌ی زمانی مشخص یا برای دسترسی به مجموعه‌ای از اطلاعات معین پرداخت می‌شود (پرداخت مبلغ برای خرید یک محتوای مشخص، مدل فروش مستقیم محتوا است که بعدا بررسی خواهیم کرد.)

بیایید یک مثال را بررسی کنیم تا بیش‌تر در فضای ماجرا قرار بگیریم. شاید یکی از اولین پیش‌گامان این مدل کسب و کار در اینترنت استفن کینگ بزرگ باشد (توضیح: استیون کینگ نویسنده‌ی آمریکایی خالق بیش از ۲۰۰ اثر ادبی در گونه‌های وحشت و خیال‌پردازی است که از بسیاری از آثارش هم اقتباس‌های سینمایی شده است.) کینگ سال ۲۰۰۰ میلادی اعلام کرد برای امتحان یک رمان به‌صورت اینترنتی منتشر می‌کند. کینگ هر فصل رمان‌ش را یک دلار قیمت‌گذاری کرد و با فروش شش فصل از رمان (که دست آخر به‌دلایلی ناتمام ماند)، بیش از ۵۰۰ هزار دلار پول به‌دست آورد! (جزئیات ماجرا را این‌جا بخوانید.)

این مثال نشان می‌دهد که مدل کسب و کار تولید محتوا با فروش اشتراک چقدر قدیمی است. امروزه انواع مختلفی از این مدل در جهان وجود دارد؛ هر چند اغلب این نمونه‌ها بیش‌تر به‌صورت پلت‌فرم عرضه‌ی محتوا به‌صورت اشتراکی عمل می‌کنند و فردی نیستند. نت‌فلیکس و اسپوتیفای نمونه‌های چندرسانه‌ای و کاملا کسب و کاری این نوع پلت‌فرم‌ها هستند که زیرساخت فروش اشتراکی به مشتری دارند؛ اما برای من تولیدکننده‌ی محتوای فردی مناسب نیستند. دسترسی به این پلت‌فرم‌ها برای تولید و فروش محتوا به‌سادگی برای همه‌ی افراد در دسترس نیست.

در مقابل پلت‌فرم‌هایی هم‌چون: یوتیوب، وردپرس، تامبلر، فلیکر و … دنیای تولید و عرضه‌ی محتوا را دموکراتیزه‌ کرده‌اند و این امکان را برای همه‌ی افراد برای مشارکت در فضای تولید محتوا فراهم آورده‌اند (این‌که شما می‌توانید در این پلت‌فرم‌ها برای دسترسی به محتوا کاربر را مجبور به ثبت‌نام کنید یا برای مطلب پسورد بگذارید، خودش یک راه‌کار فروش محتوا است!) در داخل کشور هم حداقل پلت‌فرم‌های وبلاگ‌نویسی مثل بلاگفا و پرشین‌بلاگ و سایت‌هایی مثل آپارات این امکان را فراهم آورده‌اند. شاید خیلی از ما فکر کنیم این مدل، خیلی در کشور ما جواب ندهد؛ اما کیس‌های موفق بسیاری در این زمینه وجود دارد که با کمی جستجو خودتان آن‌ها را می‌یابید.

مدل کسب و کار “اشتراک” در فضای حرفه‌ای و تخصصی بسیار جذاب است. در حوزه‌ی تخصص من یعنی کسب و کار و مهارت‌های شغلی، بسیاری از سایت‌های مرجع از همین مدل به‌عنوان مدل کسب و کار اصلی‌شان استفاده می‌کنند. اینک، اینترپرنر و سایت هاروارد بیزینس ریویو نمونه‌های بسیار مشهور و موفقی در این زمینه هستند. این سایت‌ها البته بیش‌تر از جنس رسانه‌اند؛ اما تجربه‌ی سایت‌های مشهور فناوری مثل مشبل و تک‌کرانچ و یک نمونه‌ی بسیار موفق داخلی یعنی اقتصاد‌آنلاین نشان می‌دهند که می‌شود رسانه‌ را هم فردی بنا کرد. در عین حال نمونه‌های فردی غیررسانه‌ای و تخصصی فراوانی هم از الگوی اشتراک وجود دارند. داستان مشهور نوشتن کتاب خلق مدل کسب و کار ـ که اوستروالدر در خود کتاب به آن اشاره می‌کند ـ و پس از آن، سایت بسیار جذاب استراتجایزر خود اوستروالدر نمونه‌هایی در این زمینه هستند. نمونه‌های موفق داخلی هم در این زمینه داریم که پیدا کردن‌شان را به‌عنوان تمرین برعهده‌ی شما می‌گذارم.

دو نکته‌ی مهم دیگر در زمینه‌ی مدل کسب و کار “اشتراک” باقی می‌ماند:

اول ـ استراتژی‌های جذب مشتری: در این زمینه دو نوع مدل اصلی داریم: مدل‌ فریمیوم که در آن شما بخشی از مطالب را رایگان به افراد ارائه می‌کنید و بابت مطالب پیش‌رفته‌تر یا تکمیلی پول دریافت می‌کنید. در حالت دوم که خیلی به مشتری‌ داشتن محتوای‌تان مطمئن باشید، دسترسی به همه‌ی مطالب پولی خواهد بود. 🙂

دوم ـ مدیوم‌های عرضه‌ی محتوا: عموما سه مدیوم اصلی وجود دارد: وب / اپلیکیشن موبایل / بستر شبکه‌های تلفن همراه و ثابت (SMS / MMS و …) درباره‌ی مدیوم‌ها در پست جداگانه‌ای با هم گفتگو خواهیم کرد.

مدل کسب و کار “اشتراک” خیلی هنوز در ایران در حوزه‌ی محتوای تخصصی عملا به‌کار گرفته نشده است؛ اما آینده ی درخشانی دارد! اگر فکر می‌کنید تخصصی دارید که در قالب محتوا قابل فروش است، این مدل کسب و کار انتخاب مناسبی برای شما است.

دوست داشتم!
۱۷

تا این‌جا دو مدل کسب و کار تولید محتوا یعنی تبلیغات و کپی‌رایتنیگ را بررسی کردیم. گفتیم که در فضای کسب درآمد از تولید محتوای دیجیتال، معمولا اولین و آخرین گزینه‌ی بسیاری از افراد  جذب تبلیغات برای وب‌سایت است. این در حالی است که در عمل روش‌های گوناگونی برای کسب درآمد از تولید محتوای تخصصی وجود دارد و در واقع

“قانون زندگی همین است. بازیکنی می‌آیند و بازیکنانی می‌روند …”

“به دخترم توضیح داده‌ام که من این شانس را داشتم تا از حضور در این باشگاه که رؤیای میلیون‌ها فوتبالیست است لذت ببرم. اعتبار و ارزشی که در این تیم پیدا کردم غیر قابل وصف است.

من در بارسا افتخارات فراوانی به‌دست آوردم؛ اما مهم‌ترین چیز گرمای احساس انسانی بود که از این باشگاه به‌دست آوردم. من به‌عنوان پسربچه‌ی کوچکی وارد این باشگاه شدم و امروز به‌عنوان یک عضو خانواده‌ای بزرگ این‌جا را ترک می‌کنم.”

“یکی از به‌ترین خاطرات دوران فوتبالم بوسیدن بازوبند کاپیتانی در برنابئو بود. برای من این مساله یک رؤیا بود که به حقیقت پیوست.

“نه فقط من که همه‌ی تیم بارسلونا در این چند سال اخیر وارد تاریخ بارسا شده‌ایم. در حال حاضر آن‌چه که در خاطرم مانده و خواهد ماند اعتباری است که از این باشگاه گرفته‌ام. ارزش و حس بی‌نظیری که این باشگاه به من داده است را هرگز فراموش نخواهم کرد.

این پایانی است بر یک دوره‌ از زندگی. اما هنوز چیزهای بیش‌تری در این دنیا باقی مانده است و من امیدوارم که از آن‌ها هم مثل این دوره لذت ببرم …” (این‌جا و این‌جا و این‌جا)

این فصل طولانی منتهی به جام جهانی، فصل خداحافظی و دل‌تنگی است. پرواز اوزه‌بیو، لوئیس آراگونس و تیتو از این جهان خاکی و خداحافظی دو کاپیتان بسیار بزرگ بود: خاویر زانتی و کارلس پویول. درباره‌ی اولی هفته‌ی بعد خواهم نوشت‌؛ اما پست امشب تقدیم می‌شود به مرد بزرگی که در این سال‌ها نماد شور و هیجان برای تمامی هواداران بارسا بود … کاپیتان جاودانی که ره‌بر بزرگ عصر پرافتخار بارسا بود.

حرف‌های کاپیتان بزرگ بارسا نکات ارزش‌مند فراوانی برای حرکت به‌سوی داشتن یک کارراهه‌ی شغلی را به ما نشان می‌دهند:

۱- رؤیا داشته باش و تلاش کن تا محقق‌ش کنی!

۲- جایی کار کن که به تو حس و شور و هیجان و اعتبار بدهد؛ نه جایی که برعکس این رابطه برقرار باشد!

۳- هر دوره‌ی زندگی، آغازی دارد و پایانی. مهم این است که از آن همان‌طوری که هست لذت ببری!

و چند جمله‌ی احساسی برای خداحافظی: خداحافظ کاپیتان جاودانی بارسا. از تو ممنونیم برای خاطرات خوب این سال‌ها، برای شور و هیجان و امیدی که در سخت‌ترین لحظات به همه‌ی ما دادی، برای اشک‌ها و لبخند‌ها، برای آن لحظه‌ی تاریخی که بازوبند کاپیتانی را به آبیدال سپردی و برای همیشه ماندگار شدی. بدرود کاپیتان همیشگی بارسا  …

دوست داشتم!
۵

“قانون زندگی همین است. بازیکنی می‌آیند و بازیکنانی می‌روند …” “به دخترم توضیح داده‌ام که من این شانس را داشتم تا از حضور در این باشگاه که رؤیای میلیون‌ها فوتبالیست است لذت ببرم. اعتبار و ارزشی که در این تیم پیدا کردم غیر قابل وصف است.“ “من در بارسا افتخارات فراوانی به‌دست آوردم؛ اما مهم‌ترین چیز گرمای احساس انسانی بود

پیش از شروع: 

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.
  3. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و کار و کار حرفه‌ای را به هر دو زبان فارسی و انگلیسی در مجله‌های فلیپ‌بوردی گزاره‌ها هر روز مطالعه کنید: فارسی: کسب و کار رقابت‌پذیر: شایستگی‌های بردن! / متخصص حرفه‌ای و انگلیسی: Competitive Business: Winning Competencies! / Professional Expert
  4. وبلاگ‌ها و سایت‌های‌ خودتان یا مورد علاقه‌تان را به من معرفی کنید تا فهرست خواندنی‌های من (و البته خود شما!) کامل‌تر شود. :)
  5. من مسئولیتی در مورد دزدی محتوا در سایت‌های مورد مطالعه‌ام ندارم. اگر چنین اشتباهی صورت بپذیرد، مسئولیت با نویسنده‌ی سایت مورد نظر است. اما لطفا اعتراض‌تان را برای‌م بنویسید تا مطلب مورد نظر را از این فهرست منتخب حذف‌ش کنم.

زندگی، سلامت و کار حرفه‌ای:

آن‌هایی که از نظر احساسی قوی هستند این ۱۵ کار را انجام نمی‌دهند (عاااااااااااالی! به‌ترین مطلب هفته.)

۵ استراتژی برقراری ارتباط برای زمان‌هایی که اصلاً حتی دوست ندارید حرف بزنید – بیزینس ترند

ایسنا – مشاجره مداوم، خطر مرگ زودرس را افزایش می‌دهد

هدف داشته باشید تا عمر طولانی کنید

مدیریت کسب و کار و سرمایه‌گذاری:

عرضه و تقاضای نیروی انسانی (شهرام کریمی؛ یادداشت‌های صنایعی) (شهرام درباره‌ی یک پارادوکس جدی و عجیب این روزهای بازار نیروی انسانی در ایران نوشته!)

هیچ رویداد اول هفته و آخر هفته مربوط به کارآفرینی مفید نیست! (رضا قربانی؛ مدیر رسانه)

گرفتن برآوردهای درست از کارشناس‌ها (نادر خرمی‌راد)

قانون در کار تیمی : ساده اما کارآمد (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت)

تجارت، بازرگانی، مدیریت  (هادی نیلی)

اقتصاد:

گری بکر (آی‌آر‌پی‌دی آنلاین IRPD ONLINE)

اقتصاد آنلاین – معمای‌زندانی انصراف از یارانه!

اقتصاد آنلاین – فرق بازار سرمایه و بازار پول چیست؟

اقتصاد آنلاین – ۷۰ درصد مردم نمی‌توانند به این‌ سؤالات پاسخ‌‍ دهند

اقتصاد آنلاین – شرایط صدور مجوزهای کسب‌وکار تسهیل شد

آمار کسب و کار و اقتصاد:

برآورد بیزنس مونیتور از اقتصاد ایران/ نرخ رشد اقتصادی و تورم امسال چقدر می شود؟

اقتصاد آنلاین – آخرین پاییز رکود صنعتی

اقتصاد آنلاین – کدام صنایع درآستانه خطر قرار گرفته‌اند؟

اقتصاد آنلاین – کاهش اشتغال و ارزش افزوده در صنایع بزرگ

اقتصاد آنلاین – دفن روزانه یک میلیاردتومان ثروت تهرانی‌ها!

فاوا در جهان:

ایتنا – نیمی از مدیران آی‌تی به‌دنبال سازگاری با استراتژی‌های سازمانی هستند

کلیک کنید/ سایت جدید مایکروسافت برای یادگیری زبان برنامه‌نویسی به‌زبان ساده

شکایت از گوگل برای انحصارطلبی در جست‌وجوهای اینترنتی موبایلی – ایستنا

فاوا در ایران:

چرا بزرگان ما از محیط آنلاین گریزان هستند؟ (دکتر علی‌رضا مجیدی؛ یک پزشک)

اظهارات دبیر شورای عالی فضای مجازی در خصوص مهم‌ترین چالش‌های کشور در فضای مجازی

پروانه جدید PAPها محدودیت فناوری دارد

فناوری همراه:

چرا اپلیکیشن‌ها در اندروید ظاهر مناسبی ندارند؟ | گاه‌نوشت مهدی بهرامی

تمرکز اپل بر روی سرویس Beats Music است – زومیت

آمار فاوا در ایران و جهان:

اقتصاد آنلاین – چشم‌انداز مثبت صنعت موبایل در ایران

اقتصاد آنلاین – ارزش بازار موبایل ایران چقدر است؟ 

دوست داشتم!
۵

پیش از شروع:  برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان‌تان (اینوریدر به‌یاد مرحوم گودر!) دنبال کنید. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند. ضمنا لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم. می‌توانید گزیده‌ی به‌ترین مطالب در حوزه‌ی شایستگی‌های کسب و

من معمولا داستان سه تغییر بزرگ کارراهه‌ی شغلی‌ام که ریشه در سه شکست بزرگ داشتند را در گپ‌های دوستان و کلاس‌ها و سخنرانی‌‌های‌ام زیاد توضیح می‌دهم. بد ندیدم این تجربه را در گزاره‌ها هم مستند کنم:

تصویر اول ـ ابتدای سال ۱۳۸۸: سه سال است که در یک شرکت مشاوره‌ی معتبر به‌عنوان کارشناس کار می‌کنم. حس‌م این است که در این شرکت دیگر جایی برای پیش‌رفت ندارم. هر کاری که می‌شده در این شرکت یاد گرفته‌ام و هر تجربه‌ای که لازم بوده، کسب کرده‌ام. من کارشناس بالغی شده‌ام که در این شرکت در حال هرز رفتن هستم! چون به‌اندازه‌ی توان‌م مسئولیت به من نمی‌دهند. چون به‌اندازه‌ی دانش‌م کار تخصصی انجام نمی‌دهم. و ده‌ها چون دیگر! پس حالا وقت یک تغییر بزرگ است! با این تصور، کارم را عوض کردم. یک ماه در یک شرکت مشاوره‌ی معتبر و مشهور دیگر کار کردم. اما شکست خوردم و به شرکت قبلی برگشتم! تجربه‌ی این تغییر به من آموخت که برای رسیدن زمان تغییر بزرگ باید به‌اندازه‌ی کافی صبور باشی و به نشانه‌ها توجه کنی. فهمیدم که تغییر شغل با هدف ترک محیط کاری غیرجذاب و ظاهرا غیرقابل تحمل ـ و نه با هدف رفتن به یک محیط کاری جذاب ـ انتخاب درستی نیست!

تصویر دوم ـ انتهای سال ۱۳۹۰: سه سال از آن تغییر قبلی گذشته است. در این سه سالی که از ادامه دادن به کار در شرکت اول گذشته، تجربیات بسیار ارزشمندی کسب کرده‌ام: تجربه‌ی تولید محتوا (خبرنامه‌ی آموزشی شرکت که هنوز از محتوای آن گاهی وقت‌ها در یادداشت‌های مطبوعاتی‌ام استفاده می‌کنم!)، تجربه‌ی نوشتن انواع و اقسام پروپوزال و تهیه‌ی پیشنهاد پروژه و شرکت در مناقصات، تجربه‌ی مذاکره در سطوح مختلف مدیریتی و فنی، تجربه‌ی مدیریت پروژه‌، تجربه‌ی فضای ارتباطی از سالم تا مسموم و … مدرک کارشناسی ارشدم را هم همان سال گرفته بودم. از سوی دیگر این‌بار به‌دلایل مختلف برای‌م روشن بود که عمر حضور من در آن سازمان به‌پایان رسیده است (تصمیم به تغییر البته از میانه‌های سال ۹۰ شروع شد که شاید بعدها در مورد اتفاقات آن دوره بنویسم.) چهار ماه پایانی سال ۹۰ هم برای من چه از نظر شخصی (با مرگ دو نفر از عزیزترین آدم‌های زندگی‌ام و ماجراهای دردناک پیامد آن‌ها …) و چه از نظر شغلی دردناک و غیرقابل تحمل بود. (و هنوز نمی‌دانم که چطور تاب آوردم …)

در روزهای پایانی سال کم‌کم به نتیجه رسیدم که شکست‌های پی در پی من در زندگی شخصی و شغلی نشانه‌های رسیدن زمان تغییر هستند. دیگر اطمینان داشتم که زمان تغییر فرا رسیده است. یک مرحله‌ی زندگی به‌پایان رسیده بود و من با اصرار به باقی ماندن در آن مرحله، روز به‌روز در هم شکسته‌تر می‌شدم. اما خوبی ماجرا این بود که می‌شد مرحله‌ی بعد را شروع کرد (هر چند نمی‌دانستم چگونه؟) بدین ترتیب بود که سال ۹۱ را با بی‌کاری خودساخته شروع کردم. یک ماهی لذت بی‌دغدغه‌گی بی‌کاری را تجربه کردم، مسئولیت‌های قبلی‌ام را به‌پایان رساندم و بعد از چند سال کار شبانه‌روزی کمی استراحت کردم. خیلی زود مرحله‌ی جدید زندگی شغلی‌ام با شروع به‌کار در شرکتی تازه‌تأسیس با موضوع فعالیت جذاب آغاز شد. این مرحله‌ی جدید با تجربیات بسیار جذاب‌تری ادامه یافت. تلاش‌های‌م در طول سال‌های قبل در همین گزاره‌ها بی‌اجر نماند و من از طریق مخاطبان و دوستان بزرگ‌وارم موفق شدم همکاری با شرکت‌ها و سازمان‌های مختلفی را در حوزه‌ی مورد علاقه‌ام ـ تدوین استراتژی ـ تجربه کنم. تجربه‌ی این بار تغییر به من آموخت که کارمندی برای دیگران، تنها مسیر شغلی پیش روی آدم‌ها نیست و می‌شود کارمند هم نبود!

تصویر سوم ـ میانه‌های سال ۱۳۹۲: دو سال بعد از تغییر بزرگ قبلی را به کار در همان شرکت گذراندم. تجربیات جالبی در این کار کسب کردم. با حوزه‌ی کسب و کاری جذابی آشنا شدم که بعدها در موردش در همین گزاره‌ها خواهید خواند و با تخصص من هم در ارتباط بود. درگیر چند پروژه‌ی تحلیل و طراحی کسب و  کار شدم. شبکه‌ی ارتباطی حرفه‌ای‌ام گسترش بیش‌تری یافت. در همین دوران دچار چند بحران هویتی بزرگ شدم: من کی‌ام؟ تخصص‌م چیست؟ در چه حوزه‌ای می‌توانم کار کنم؟ اصلا چشم‌انداز شغلی‌ام چیست؟ دوباره در کارم دچار تردید و مشکل شدم و به‌دلیل همین بحران‌های هویتی، چندین و چند موقعیت شغلی و پروژه‌ی جذاب را از دست دادم. خودم می‌دانستم مشکل کجاست: درد تغییر بزرگ داشت باز هم مرا آزار می‌داد … شروع به فکر کردن و تحقیق کردم. در عین حال به پیشنهاد یکی از دوستان، سه ماه پایانی سال ۹۲ هم تجربه‌ی کار کردن در یک سازمان بزرگ را (که همیشه می‌دانستم یکی از ضعف‌های جدی من است) به‌دست آوردم. این تجربه‌ی آخری اما مرا به پاسخ درست پرسش‌ام بزرگ‌ام “کی‌ام من؟” نزدیک‌تر کرد. و سرانجام از مجموع این تجربه‌ها، تغییر بزرگ بعدی خودش را به من نشان داد: نمی‌شود کارمند بود؛ من برای کارمندی ساخته نشدم! (درباره‌ی این راه‌یافتگی و رهایی از سردرگمی هم بعدها خواهم نوشت.)

امروز که به این تجربه‌ها نگاه می‌کنم (و در نگاهی گسترده‌تر به کل زندگی‌ام در این ۳۰ سال) می‌بینم که چه درسی عمیق در پس روزهای سخت و سهل زندگی نهفته است:

  1. هر تغییر بزرگی زمان خاص خودش را دارد و گذشتن به‌سلامت از این گردنه، پاداش کسانی است که به‌اندازه‌ی کافی صبورند.
  2. هر تغییر بزرگی با دردی بسیار بزرگ آغاز می‌شود؛ دردی که به جان آدم می‌افتد و زندگی را به پایین‌ترین نقطه‌ی نمودار سینوسی زندگی می‌کشاند؛ اما … إن مع العسر یسرا! در پی هر سختی، گشایشی بزرگ در راه است.
  3. هر تغییر بزرگی نشانه‌های درخشانی دارد که دیدن‌شان کار سختی نیست؛ تنها کافی است به‌اندازه‌ی کافی به شور درون باور و ایمان داشته باشی و هیچ‌وقت و هرگز دست از تلاش برای رسیدن برنداری!

نگاه به آینده. تلاش برای تغییر. شور درون. اعتقاد و اعتماد به “مقصد خود راه می‌تواند باشد.” بلند شدن بعد از بزرگ‌ترین شکست‌ها. وقتی به این سه تصویر و سه تغییر در پی آن‌ها فکر می‌کنم، لبخندی از رضایت بر لبان‌ام می‌نشیند و به‌یاد می‌آورم زیبایی داستان زندگی‌ام در این است که هنوز برای تلاش و انتظار رسیدن، زمانی هر چند اندک‌تر از قبل باقی است. 🙂

دوست داشتم!
۲۶

من معمولا داستان سه تغییر بزرگ کارراهه‌ی شغلی‌ام که ریشه در سه شکست بزرگ داشتند را در گپ‌های دوستان و کلاس‌ها و سخنرانی‌‌های‌ام زیاد توضیح می‌دهم. بد ندیدم این تجربه را در گزاره‌ها هم مستند کنم: تصویر اول ـ ابتدای سال ۱۳۸۸: سه سال است که در یک شرکت مشاوره‌ی معتبر به‌عنوان کارشناس کار می‌کنم. حس‌م این است که در

هفته‌ی پیش در مورد اولین و مشهورترین مدل کسب و کار تولید محتوا یعنی تبلیغات با هم صحبت کردیم. گفتیم که اگر صرفا با هدف کسب درآمد از تبلیغات وارد بازار تولید محتوا می‌شوید، هدف‌گذاری‌تان چندان واقع‌بینانه نیست و به‌تر است به فکر راه‌کارهای دیگری باشید. امشب می‌خواهیم در مورد راه‌کاری صحبت کنیم که می‌تواند گونه‌ای از تبلیغات محسوب شود؛ اما مفهوم آن هنوز خیلی در بازار تولید محتوای ایران (به‌ویژه در فضای آن‌لاین) جا نیفتاده است. از کپی‌رایتینگ صحبت می‌کنم.

کپی‌رایتینگ چیست؟ تعریف ویکی‌پدیا را با هم مرور کنیم: کپی‌رایتینگ عبارت است از نوشتن یک متن (Copy = متن مکتوب قابل انتشار در مدیوم‌های مختلف از جمله کتاب، مجله، وب و …) به‌منظور استفاده از آن برای اهداف تبلیغاتی و بازاریابی. متن (Copy) در این‌جا لزوما باید بتواند فردی را برای خرید  محصولی قانع کند یا روی باورهای وی تأثیرگذار باشد.” (ترجمه با کمی ویرایش) بنابراین می‌توان گفت کپی‌رایتینگ هنر نوشتن تأثیرگذار بر مخاطب است.

مدل کسب و کار تبلیغات، معمولا به‌دنبال کسب درآمد از نمایش آگهی در کنار محتوا است (حتما بنرهای تبلیغاتی بالا و پایین و سمت راست و چپ سایت‌های پربیننده‌ی ایرانی را دیده‌اید.) افراد حرفه‌ای‌تر از تبلیغات در فید وب‌سایت و خبرنامه‌های الکترونیکی‌شان استفاده می‌کنند. اما در نهایت تبلیغات، تبلیغات است: رساندن مستقیم این پیام به مخاطب که محصول / خدمت ما برای نیاز شما به‌ترین انتخاب است! (چه واقعا نیازی دارید و چه نه!) یکی از نقاط ضعف تبلیغات همین پیام‌رسانی مستقیم است و همین مسئله، از جایی به‌بعد زمانی که شما به تعداد مخاطب قابل قبولی رسیده‌اید و وقت درآمدزایی‌تان است، باعث نارضایتی شدید مخاطبان‌تان می‌شود (یادآوری مجدد: وب‌سایت‌های عمومی و پربیننده را فراموش کنید؛ درباره‌ی وب‌سایت‌های نیمه‌تخصصی تا تخصصی صحبت می‌کنیم.)

کپی‌رایتینگ اما به‌دنبال تأثیرگذاری مستقیم روی مخاطب نیست. کپی‌رایتینگ هنر چیدن کلمات در کنار هم برای رساندن مخاطب به نتیجه‌ای است که کپی‌رایتر / نویسنده در ذهن دارد. به‌عبارت دیگر، کپی‌رایتر مخاطب متن را به‌گونه‌ای پیش می‌برد که خود او بدون هیچ اجبار بیرونی به این نتیجه برسد که محصول / خدمت مورد نظر را لازم دارد، به‌ترین است و باید آن را بخرد / باورهای نادرستی دارد و باید این باورها را تغییر دهد! این هنر، البته هنر کمی نیست و نیازمند تسلط بسیار زیاد بر نوشتن، واژه‌ها، زبان و ادبیات، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی، هنر و مبانی کسب و کار است. کپی‌رایتر باید بتواند بسته به موقعیت و نیاز، از انواع استدلال‌ها و شرح و بیان‌ها برای قانع کردن مخاطب‌ش بهره بگیرد. کپی‌رایتر در عین حال باید داستان‌گوی خوبی باشد. تفکر خلاق و سیستمی (و البته مفهوم جذاب این روزها یعنی تفکر دیزاین / طراحی) یکی از شایستگی‌های اصلی است که هر کپی‌رایتری باید داشته باشد.

اما در عمل در بازار تولید محتوای ایران کپی‌رایتینگ تنها به رپورتاژ آگهی‌هایی که متن آن هم توسط خود فرد صاحب آگهی نوشته می‌شود، تقلیل یافته است. شاید به‌ترین نمونه‌های کپی‌رایتینگ، معرفی گجت‌های جدید در سایت‌های فناوری است که البته قضاوت در مورد کیفیت و تأثیرگذاری آن‌ها بحث دیگری است (علی‌الحساب به‌نظر می‌رسد بسیاری‌ از این مطالب یا ترجمه‌ی مستقیم محتوای انگلیسی هستند یا با گرته‌برداری از ساختار محتوای سایت‌های فناوری خارجی نوشته می‌شوند و اصلا مطابق سلایق مخاطبین داخلی سفارشی نمی‌شوند.) این البته تنها بخشی از مشکلات فضای کپی‌رایتینگ در ایران از سوی تولیدکنندگان است. به‌ویژگی‌هایی یک کپی‌رایتر در بند قبل کمی دقت کنید و در ذهن‌تان متن‌های تبلیغاتی را که احتمالا به‌صورت روزمره می‌بینید و می‌خوانید مرور کنید تا دریابید مشکلات ما تا چه اندازه جدی است.

یکی از مشکلات دیگری که همیشه مرا رنج داده و می‌دهد، ضعف شدید ادبیات فارسی است. استفاده از انواع و اقسام واژه‌های انگلیسی (که بسیاری از آن‌ها معادل‌های جاافتاده‌ی زیبایی در زبان فارسی دارند)، ضعف شدید در دستور فارسی و بدتر از آن داشتن اغلاط املایی بسیار، دایره‌ی محدود واژگان، استفاده‌ی ضعیف از علائم سجاوندی و … همگی از عواملی هستند که متن‌های کپی‌رایتینگ ما را غیرپاکیزه و سخت‌خوان می‌کنند.

نکته‌ی مهم ماجرا این‌جاست که وفور آگهی‌های رپورتاژی (در قالب همین رپورتاژهای مطبوعاتی و آن‌لاین) حکایت از آن دارد که کپی‌رایتینگ از بازار نسبتا مناسبی (به‌صورت حداقلی) برخوردار است و احتمالا مشکل این‌جاست که مفهوم کپی‌رایتینگ هنوز به‌معنای واقعی آن (بیش‌تر از سوی تولیدکنندگان محتوا) شکل نگرفته است. البته تجربیات موفقی در زمینه‌ی کپی‌رایتینگ در داخل کشور داشته‌ایم و کپی‌رایترهای بسیار توان‌مندی را نیز داریم؛ اما مثل بسیاری از حوزه‌های تخصصی دیگر، مشکل ورود افراد غیرمتخصص در زمینه‌ی تولید محتوا (که حتی توانایی درست‌نویسی فارسی را هم ندارند؛ چه برسد به تولید محتوای تأثیرگذار!) ممکن است روی شکل‌گیری این مفهوم تأثیر منفی بگذارد.

نکته‌ی دیگری که باید به آن بپردازیم این است که برای کپی رایتر بودن شما لزومی ندارد حتما یک وب‌سایت پربیننده داشته باشید؛ بلکه با داشتن “هنر نوشتن تأثیرگذار” و البته داشتن مهارت “شبکه‌سازی حرفه‌ای” می‌توانید از این مدل کسب و کار کسب درآمد کنید. کپی‌رایتینگ صرفا در محیط وب هم معنادار نیست و شما می‌توانید به‌صورت بالقوه در زمینه‌های زیر از کپی‌رایتینگ درآمد به‌دست آورید:

  • متن خبرنامه‌های ایمیلی کسب و کارها؛
  • متن وب‌سایت‌ها / محتوای وب‌لاگ‌های سازمانی کسب و کارها / سازمان‌ها / مؤسسات (نظرتان در مورد همکاری با یک طراح وب‌سایت حرفه‌ای چیست؟)
  • خبرنویسی و تولید محتوای روابط‌عمومی کسب و کارها؛
  • متن رپورتاژ آگهی‌های آن‌لاین و‌ آف‌‌لاین؛
  • متن و سناریوی آگهی‌های چندرسانه‌ای آن‌لاین / آف‌لاین، پادکست، تبلیغات تلویزیونی، رادیویی و …؛
  • محتوای پست‌های رسانه‌های اجتماعی کسب و کارها؛
  • متن اقلام تبلیغاتی مکتوب کسب و کارها / سازمان‌ها / مؤسسات (اعم از بروشور، کاتالوگ، بیل‌بورد و …)؛
  • و هر جای دیگری که به متن تأثیرگذار بر مخاطب نیاز باشد و بابت آن به شما پول بدهند!

بازار کپی‌رایتینگ در ایران هنوز بازار بکری است. اگر توانایی تولید محتوای تأثیرگذار دارید، توصیه‌ می‌کنم به این مدل کسب و کار (چه در قالب فردی و در چه قالب کسب و کاری) فکر کنید. اما لطفا قبل از ورود به این حوزه‌ی کاری از داشتن حداقل شایستگی‌های لازم برای “کپی‌رایتر” شدن، اطمینان حاصل کنید!

دوست داشتم!
۱۵

هفته‌ی پیش در مورد اولین و مشهورترین مدل کسب و کار تولید محتوا یعنی تبلیغات با هم صحبت کردیم. گفتیم که اگر صرفا با هدف کسب درآمد از تبلیغات وارد بازار تولید محتوا می‌شوید، هدف‌گذاری‌تان چندان واقع‌بینانه نیست و به‌تر است به فکر راه‌کارهای دیگری باشید. امشب می‌خواهیم در مورد راه‌کاری صحبت کنیم که می‌تواند گونه‌ای از تبلیغات محسوب شود؛

“ژاوی یک روز به من گفت که اگر رئیس باشگاه بارسا بود و مسی از او ده بلیط درخواست می‌کرد، به او ۲۰ بلیط می‌دادم تا نرود؛ اما مسی فقط یک بلیط خواست. ژاوی می‌خواست که من این واقعیت را درک کنم که عملکرد خارق‌العاده‌ی مسی ناشی از خصلت درجه اول بودن او است. همه‌ی بازیکنان طراز اول ـ مثل فا‌ن‌باستن، مالدینی و بارسی این ویژگی را داشتند. این ویژگی همان چیزی است که بالوتلی هم باید یاد بگیرد: مهارت، حق و حقوق انسان را مشخص نمی‌کند؛ مسئولیت‌ها این کار را می‌کنند. ماریو برای خودش بازی می‌کند. اگر خودش بخواهد، می‌تواند فوتبالیست شماره یک دنیا شود.” (دیمیتریو آلبرتینی؛ این‌جا و با تشکر از خبر اصلی)

همه‌ی ما بارها و بارها با آدم‌های بامهارتی مواجه شده‌ایم که در زندگی‌شان به آن‌چه می‌خواسته‌اند نرسیده‌اند (شاید هم خودمان از این دسته آدم‌ها باشیم.) آدم‌هایی که همیشه از چیزی آن بیرون شاکی هستند: “نگذاشتند و نشد! من به حق‌م نرسیدم!” اما اگر به واقعیت زندگی‌شان بنگریم؛ ماجرا این‌قدرها هم آسان نیست. خیلی قصد توضیح مفصل ندارم. دیمیتریو آلبرتینی ـ که یکی از اسطوره‌های فوتبالی من است! ـ در همان جمله‌ای که پررنگ کرده‌ام به‌خوبی به‌ترین پاسخ را به همه‌ی این آدم‌ها و همه‌ی ما می‌دهد: برای موفق شدن، غیر از مهارت باید مسئولیت‌پذیری داشت. پذیرش مسئولیت‌ زندگی خودمان در درجه‌ی اول و پذیرش مسئولیت در دنیای حرفه‌‌ای‌ها، کلید موفقیت ما در زندگی شخصی و شغلی‌مان است.

دوست داشتم!
۱۰

“ژاوی یک روز به من گفت که اگر رئیس باشگاه بارسا بود و مسی از او ده بلیط درخواست می‌کرد، به او ۲۰ بلیط می‌دادم تا نرود؛ اما مسی فقط یک بلیط خواست. ژاوی می‌خواست که من این واقعیت را درک کنم که عملکرد خارق‌العاده‌ی مسی ناشی از خصلت درجه اول بودن او است. همه‌ی بازیکنان طراز اول ـ مثل