استدلال‌های منطقی ایرانی (۹): این دگر من نیستم!

دارم کاریکاتور بانمک خبر‌آن‌لاین‌ را در مورد خبری با این مضمون نگاه می‌کنم: “براساس گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی کار مفید کارمندان ایرانی (به خصوص در بخش دولتی) ۲۲ دقیقه در روز است” که چشم‌م می‌خورد به نظرات پایین این خبر. نظراتی که وجه مشترک همه‌شان یک چیز است: “چقدر بد است که این‌جوری است؛ اما من این‌جوری نیستم!” نکته‌ی جالب ماجرا این است که کارکنان بخش دولتی‌ کار می‌کنند، به‌دلیل حقوق و مزایای پایین‌شان به خودشان حق می‌دهند که چنین عمل‌کرد فاجعه‌باری داشته باشند و از آن سو، نظرات کارکنان بخش خصوصی هم پر است از غر و گوشه و کنایه به کارفرماهای‌شان و همان دولتی‌های حاضر در صحنه‌ که ببینید ما چقدر خوب کار می‌کنیم و چقدر مفیدیم و چقدر داریم هرز می‌رویم! و همین‌جا به یاد یکی از دغدغه‌های اصلی سال‌های اخیرم می‌افتم.

*****

این دیگر به یک تم ثابت رفتاری ما ایرانی‌ها تبدیل شده است که در هر زمینه‌ای متخصص باشیم و قضاوت و اظهارنظر کنیم. خوش‌بختانه زندگی هم هر روز موقعیت‌های فراوانی را برای این تحلیل‌های کارشناسی در اختیار ما قرار می‌دهد؛ از جمله در زمان حضور در تاکسی‌، اتوبوس، صف نانوایی و مکان‌های عمومی شبیه این‌ها! خوبی قضیه هم این است که همیشه می‌شود دیگران را نقد کرد و خود را پشت سپرِ غیرقابلِ نفوذِ حضور در جمعی شبیه خود پنهان نمود. تا این‌جای‌‌ش را که همه می‌دانیم!

اما متأسفانه بارها و بارها با موقعیتی مواجه شده‌ام که در این پست می‌خواهم در موردش حرف بزنم: این‌که اتفاقی در برابر نتایج منفی عمل دیگری قرار می‌گیریم و احساس وظیفه می‌کنیم که باید در مقام نقدش قرار بگیریم. اما بخش فاجعه‌بار ماجرا از نظر من این‌گونه رخ می‌دهد: جایی که ناگهان متوجه می‌شویم عادت‌های‌مان، رفتارهای‌مان و عمل‌کردمان آنی نبوده که باید باشد؛ اما در عین حال میدان برای نقد دیگری تا بخواهی فراخ است. نمونه‌‌ی حاضر و آماده‌اش همان کاریکاتور خبر آن‌لاین و نمونه‌ی معروف‌‌ترش نقد شدید تماشاگران “اعدام”ها. در موقعیت‌های این چنینی، اغلب ما پس از این‌که عرق شرم ناشی از ارتکاب ناآگاهانه‌ی عمل نادرست را از چهره‌ی مبارک‌مان پاک کردیم، دست به کار نقد دیگران می‌شویم تا آن “شرم درونی” را فرافکنی کنیم و از احساس گناه رهایی یابیم. ما جزئی از یک جمع بزرگ‌تر هستیم که همه مرتکب این گناه شده‌اند. حالا این وسط یکی بدشانسی آورده و رسوا شده است! اما من که خوش‌شانس هستم باید از خودم دفاع کنم. و به‌همین دلیل است که تیر نقدم به خطا می‌رود: در ماجرای کاریکاتور، نکته‌ی اصلی منِ کارمند نیستم. نکته‌ی اصلی ماجرا تنبلی ما ایرانی‌ها است که یکی از نمودهای‌اش در محیط کار نمایان شده است. در ماجرای تماشای اعدام‌ها هم مشکل اصلی ابتذال فرهنگی است‌؛ اما نه به آن معنایی که ما فکر می‌کنیم: این کار در واقع یک تفریح بی‌هوده و پوچ است! (و چه کسی است که تفریحات پوچ خاص خودش را نداشته باشد؟)

البته یک عامل دیگر هم در چنین موقعیت‌هایی همراه شدن با موج عمومی ایجاد شده است. افراد بسیار دیگری هم هستند که بدون احساس گناه، صرفا برای اثبات این‌که “آن دیگری‌ها فلان هستند” و البته “من جزو این دیگری‌ها هستم!” شروع می‌کنند به نقدهای پر سر و صدا. گویی اگر این کار را نکنند، همه فکر می‌کنند که این افراد هم جزئی از “آن‌ جماعت گناه‌کار” هستند (تأسف‌بارتر قضاوت در مورد پدیده‌های منفی اجتماعی مثل همان ماجرای تماشاچیان اعدام‌ها است که اغلب از زاویه‌ی تحمیق و تحقیر دیگران و ابراز برائت از آن حماقت و حقارت صورت می‌پذیرد.)

الان حضور ذهن ندارم؛ اما به‌احتمال زیاد خودم هم از این رفتارها کم نداشته‌ام (البته در چند سال اخیر که این استدلال منطقی و جذاب را کشف کرده‌ام، سعی کردم آگاهانه دیگر از آن استفاده نکنم!) با این حال هر چقدر که فکر کردم، واقعا علت این رفتارها را نفهمیدم. شاید یک علت‌اش “زیبایی اقلیت بودن”  در چنین موقعیت‌هایی باشد. شاید هم این فرافکنی، راه‌حلی باشد برای فرار از بار سنگین یک خلأ بزرگ در زندگی: این‌که بفهمی بخشی از زندگی‌ات به هر دلیلی به‌خطا رفته است!

هر وقت که با چنین واکنش‌ها و رفتارهایی مواجه می‌شوم ناخودآگاه به‌یاد این مصرع از شعرهای فروغ فرخ‌زاد عزیز می‌افتم که هفته‌ی گذشته چهل و شش سال از پروازش گذشت: “این دگر من نیستم، من نیستم”! مشکل اصلی اما نکته‌ای است که فروغ در مصرع دوم همین بیت شعر سروده است: “حیف از عمری که با من زیستم …”

شخصا سال‌هاست که نقد خودآگاه رفتارهای اجتماعی دیگران را ترک کرده‌ام. پیشنهاد می‌کنم شما هم به این گزینه فکر کنید. حداقل‌ش این است که کم‌تر حرص می‌خورید!

دوست داشتم!
۴

رزومه گذشته‌نگری است نه آینده‌‌نگاری!

یکی از مشکلات همیشگی ما در زندگی کاری‌مان این است که کاری که می‌کنیم یا کارهایی که انجام داده‌ایم با آن چیزی که دوست داشته‌ایم متفاوت بوده است. حالا بخشی از این مسئله برمی‌گردد به شانس و پیدا کردن فرصت؛ اما بخش اعظم‌ش به‌نظرم برمی‌گردد به انتخاب‌های نادرست شغلی یا چسبیدن به شغلی که فایده‌ای ندارد! اما بحث امشب من این نیست. شاید زمانی دیگر به‌سراغ این بحث آمدم.

یک راه‌حل مشکل بالا عوض کردن شغل یا سازمان برای کار کردن در حوزه‌ی مورد علاقه است. و هر دوی این‌ها (مخصوصا دومی) نیازمند رزومه نوشتن هستند.  ما باید درخواست‌مان را برای سازمان جدید بفرستیم و به آن‌ها ثابت کنیم که مناسب شغل مورد علاقه‌مان هستیم. اما خوب وقتی که تجربه‌ای در آن شغل ندارم چطور باید این کار را انجام بدهم؟ یا اگر یک فارغ‌التحصیل جوان هستم که سابقه‌ی کاری ندارم، چطور باید وارد حوزه‌ی کاری مورد علاقه‌ام شوم؟ بنابراین اولین راه‌کاری که در این شرایط به ذهن ما می‌رسد در به‌ترین حالت اغراق در رزومه نوشتن است و در بدترین حالت، دروغ گفتن. یادم هست دوست محترمی با چندین سال سابقه‌ی کار برای تغییر حوزه‌ی کاری‌اش از من دقیقا همین را پرسید که اگر کمی دروغ بگویم که اشکالی ندارد!؟ و البته از آن‌جایی که تصمیم‌ش را گرفته بود، هر چقدر من برای‌ش توضیح دادم دروغ‌گویی کار درستی نیست و اگر فردا دستت‌ رو شود چه می‌کنی و … گوش‌ش بده‌کار نبود و ضررش را هم کرد.

اما همین ماجرای ساده زمانی بسیار وحشتناک‌تر می‌شود که فرد قصد دارد از رزومه به‌عنوان ابزاری برای پرسنال برندینگ خود استفاده کند. در این‌جا فرد می‌خواهد خود را طوری معرفی کند که مخاطبین‌اش او را یک “متخصص حرفه‌ای” فرض کنند. حالا مخاطبین این فرد، ممکن است بخواهند سر کلاس درس او در حوزه‌ی آن تخصص بنشینند یا این‌که از او به‌عنوان مشاور استفاده کنند. و همین‌جا است که بسیاری از افراد ظاهر‌الصلاح برای رسیدن به هدف‌های‌شان سراغ دروغ‌گویی می‌روند …

شیوه‌های اغراق و دروغ‌گویی عامی که در هر دو مورد دیده‌ام، این‌ها بوده‌اند:

۱- نوشتن تجربیات کاری بی‌ربط یا بسیار کم‌رنگ به‌عنوان تجربیات کاری فوق‌العاده ارزش‌مند و مرتبط: مثلا دوست من که بالاتر اشاره کردم کارش مدیریت تولید بود و می‌خواست وارد حوزه‌ی مدیریت منابع انسانی شود. بنابراین در رزومه‌اش تمام تجربیات مدیریت تولید را با توجیه این‌که “خب تو کارم مدیریت نیروها هم با من بود” در نرم‌افزار محترم ورد Replace All کرد و بعد البته در مصاحبه‌ با یک شرکت معظم گیر افتاد!

۲- رزومه‌سازی: در همین محیط وب فارسی، فردی را می‌شناسم که بدون داشتن تجربه‌ی یک ثانیه کار در یک سازمان واقعی، مدعی است به‌ترین مشاور مدیریت دنیا است! و البته شما در رزومه‌ی این فرد، نه نشانی از تحصیلات ایشان می‌بینید و نه نشانه‌ای از تجربیات کاری‌شان. چیزی که وجود دارد، صرفا مجموعه‌ای است از ویژگی‌های یک مشاور خوب و باتجربه! حالا این‌که این ویژگی‌ها چگونه به‌دست آمد‌ه‌اند، ظاهرا اهمیتی ندارد!

۳- اغراق در قسمت آموزش‌ها: بارها در همین وبلاگ گفته‌ام که در قسمت آموزش‌‌ها در رزومه‌تان، به‌تر است صرفا دوره‌هایی را بنویسید که برای‌شان مدرک معتبر دارید و تازه آن هم نه همه‌ی دوره‌ها. به‌تر است دوره‌های مهم‌تر را بنویسید: دوره‌هایی که واقعا شما را در یک حوزه‌ی خاص متخصص کرده‌اند! مثلا کسی با گذراندن دوره‌ی مبانی برنامه‌ریزی استراتژیک، استراتژیست حرفه‌ای نمی‌شود. علم تخصصی (که تازه در عمق آن هم حرف بسیار است) یک چیز است و تخصص چیز دیگر.

۴- اغراق در قسمت مهارت‌ها: یادم هست هم‌کار محترمی داشتیم که مطابق رزومه‌اش تمام زبان‌های برنامه‌نویسی دنیا را به‌صورت حرفه‌ای بلد بود. حالا این‌که سهل است؛ ایشان در تمامی حوزه‌های علم مدیریت هم دانش و تخصص داشتند. اما در عمل … بگذریم. معمولا فاجعه‌ترین بخش رزومه‌های ما همین بخش است. جایی که فکر می‌کنیم مهم‌ترین بخش رزومه است و بنابراین به هر شکلی که شده، تلاش می‌کنیم خودمان را این‌قدر آدم خفنی (!) جا بزنیم که کارفرما چاره‌ای جز استخدام ما نداشته باشد. چه کسی به‌دنبال یک آدم چند تخصصی نیست که از استراتژی، منابع انسانی، مدیریت تولید، مدیریت کیفیت، آی‌تی و هزار تا مهارت دیگر هم‌زمان سر در می‌آورد!؟

خوب متأسفانه باید به عرض‌تان برسانم که برای کارفرماهای حرفه‌ای، مثل روز مشخص است که چنین فردی در هیچ حوزه‌ای متخصص نیست. این‌جور کارفرماها به‌جای نگاه کردن بخش مهارت‌های رزومه‌ی شما، به سایر بخش‌های رزومه‌ی شما (به‌خصوص بخش تجربیات کاری‌تان) توچه بیش‌تری می‌کنند. این را مخصوصا به دوستان جوان‌ترم توصیه می‌کنم که تازه قصد دارند وارد بازار کار شوند. نوشتن ده‌ها مهارت مختلف و متناقض، به استخدام شدن هیچ کمکی نمی‌کند. به‌تر است به‌جای این کار، روی چند مهارت خاص متمرکز شوید و حتی اگر تجربه‌ی کاری مشخصی در آن حوزه ندارید، سعی کنید از راه‌های دیگری که می‌شود، به کارفرما نشان دهید که در راه کسب یک تخصص، دانش‌جو هستید! مثلا برای یک فارغ‌التحصیل جوان، نوشتن پروژه‌های درسی دانشگاهی مهم‌اش یا تجربیات دوران کارآموزی‌اش مهم است. یا اگر مقاله‌ی تخصصی را در جای معتبری چاپ کرده‌اید، خوب است که در رزومه‌تان به آن اشاره کنید. ضمنا فراموش نکنید که برخی مهارت‌ها در دل مهارت‌های دیگر مستتر هستند؛ مثلا یک تحلیل‌گر کسب و کار خوب، طبیعتا باید مصاحبه‌کننده‌ی خوبی باشد یا در مستندسازی عالی باشد!

بنابراین برای هزارمین بار: در رزومه نوشتن خالی‌بندی و اغراق نکنید. حواس‌تان باشد که آرزوها و رؤیاها در رزومه جایی ندارند. رزومه، چیزی نیست جز خلاصه‌ای از آن کارهایی که تا به‌امروز به‌شکل موفق انجام داده‌اید و دستاوردهایی که به آن‌ها رسیده‌اید. 

(منبع عکس)

دوست داشتم!
۲

لینک‌های هفته (۱۲۷)

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

خاطرات آزاردهنده فقر (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) (عالی عالی عالی! به‌ترین نوشته‌ی هفته …)

انسان بودن … (مجید آواژ؛ روزنوشت‌های بهساد)

چگونه تمرکز خود را درکلاس درس، کنفرانس‌ها و .. افزایش دهید؟ (فارنت)

سلامت‌نیوز: لبخند را اضافه کنید

سلامت نیوز:من چقدر خوشبختم!

سلامت نیوز: ۸ دلیل برای اینکه نباید منتظر تایید دیگران باشیم

سلامت نیوز: درباره‌ نوشیدنی‌ها بیشتر بدانیم

سلامت نیوز: خشم‌های‌مان از کدام دسته‌اند؟

مدیریت و کارآفرینی:

شرکت خود را با چک لیست دراکر مقایسه کنید (اسد صفری؛ دنیای چابک) (عااالی!)

فریادنامه – چرا کشتی از المپیک حذف شد؟ (امیر علی‌زاده؛ فریادنامه) (حتما این تحلیل را بخوایند تا ببینید چرا این‌جا آمده!)

اقتصاد آنلاین – کتاب‌های تاثیرگذار مدیران به انتخاب هاروارد

خطاهای کاربردی در تبلیغات (کافه‌ی بازاریابی) (کشف جدید این هفته)

سکه‌های آمازون: سیستم جدید پولی برای رونق بخشیدن به اکو سیستم کیندل فایر (احمد شریف‌پور؛ یک پزشک)

سازمان با فرهنگ! (بهروز صمدی)

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

من بیل گیتس، اینجا ردیت، هر چه می خواهید بپرسید | نارنجی

چگونه ایمیل‌های ارسالی را ردیابی کنیم و خودمان ردیابی نشویم؟ (علی ارغوان؛ یک پزشک)

نگاه کارشناسان فناوری جهان به نحوه استفاده از ابزارهای پردازش ابری

گوگل برای پیش فرض بودن موتور جستجویش در iOS چه مبلغی به اپل می پردازد؟

تلویزیون اینترنتی اینتل به همراه ست-تاپ باکس و دوربین خاص، امسال راه اندازی می‌شود – زومیت

هدف اپل از ساخت ساعت مچی iWatch چیست؟ – زومیت

ذخیره یک میلیارد فایل در اسکای درایو مایکروسافت

کروم عقب ماند

یاهو و گوگل در زمینه تبلیغات همکاری می‌کنند

خبرآنلاین – مایکروسافت آفیس روی لینوکس؟

فناوری همراه:

تولید گرافین، تجربه جدید نوکیا (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک)

زمان عرضه سیستم‌عامل فایر فاکس!

MediaNews.ir | عبور کاربران بانکداری همراه از مرز یک میلیارد تا سال ۲۰۱۷

گارتنر: امسال ۱٫۹ میلیارد دستگاه تلفن‌همراه فروخته می‌شود

افزایش دستگاه‌های الکترونیکی همراه بیش از تعداد انسان‌ها

رسانه‌های اجتماعی:

MediaNews.ir | سواد خبری چیست؟

۵ دلیل برای دوست نداشتن رسانه‌های اجتماعی (احمد شریف‌پور؛ یک پزشک)

تغییر در نتایج جستجوی توییتر (عباس ملک حسینی؛ رسانه‌های اجتماعی)

خبرآنلاین – کاربران فیس‌بوک اینک می‌توانند به هر کجای دنیا پول بفرستند

اقتصاد آنلاین – پس از مرگ چه کسی وارث فیس‌بوک است؟

صنعت فاوا در ایران:

سرتیپ نامی کیست؟‌کارنامه علمی و تخصصی سرپرست وزارت ICT

اجرای طرح هر دانش آموز یک تبلت از سال آینده در ایران

کندی اینترنت ربطی به شرکت زیرساخت ندارد

اخوان از کاهش تعرفه برق و پهنای باند دیتاسنترهای داخلی خبر داد

اقتصاد:

چه کسانی جهان را اداره می‌کنند؟! یک تصویرسازی جالب از اقتصاد جهان (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) (عاااااااالی!)

یارانه‌های نقدی برابری را چگونه تغییر داده است؟ (حسین عباسی؛ IRPD ONLINE)

آینده اقتصاد ایران چگونه خواهد بود؟ (حجت قندی؛ اقتصادانه)

زندان یا مراقبت الکترونیکی؟ (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)

آیا ماشین نوآوری متوقف شده است؟ (بخش سوم) (نیام یراقی؛ یادداشت‌های مدیریت ریسک) (لینک قسمت اول و دوم‌ش را در پست لینک‌های هفته‌ی قبل ببینید!)

اقتصاد آنلاین – چین به بزرگ‌ترین قدرت تجاری جهان تبدیل شد

اقتصاد آنلاین – مأموریت جدید بانک مرکزی به بانک‌ها

اقتصاد آنلاین – ۲۵ درصد فرار مالیاتی داریم

دوست داشتم!
۱

معیار احساس موفقیت چیست یا چگونه یاد گرفتم خودم را موفق ندانم!

در این وبلاگ بارها و بارها درباره‌ی راه و روش موفق شدن حرف زده‌ایم. جدا از این در دنیای مجازی و غیرمجازی، منابع بسیاری درباره‌ی راه‌های رسیدن  به موفقیت وجود دارند. هر روز هزاران کلاس درباره‌ی موفقیت این طرف و آن طرف برگزار می‌شوند. و از همه مهم‌تر، هر روز میلیون‌ها نفر در سراسر جهان از موفقیت‌های‌شان سرمست می‌شوند و بسیاری دیگر هم که اساسا موفق آفریده‌ شده‌اند. 🙂

همه‌ی ما بارها با افرادی برخورد کرده‌ایم که خودشان را موفق می‌دانسته‌اند؛ اما از نظر ما کوچک‌ترین موفقیتی نداشته‌اند. من همیشه در مواجهه با چنین آدم‌هایی به این فکر می‌کنم که چرا و چطور و طی چه فرایندی طرف مقابل به این نتیجه رسیده که احساس کند آدم موفقی است؟

متأسفانه در بسیاری موارد، آن فرد دچار بیماری توهم بوده است؛ یعنی خودِ مطلوب‌ش را با خودِ موجودش اشتباه گرفته است! اما با فرض این‌که فرد چنین مشکلی ندارد، می‌شود منطقی‌تر به ماجرا نگاه کرد. مدت‌هاست که برای تعریفِ موفقیت و احساس موفقیت، سؤالات زیر به‌صورت جدی برای من مطرح‌اند:

۱- موفقیت مطلق است یا نسبی؟ یعنی موفقیت در چارچوب زندگی شخصی من تعریف می‌شود یا در زندگی اجتماعی من با دیگران؟ به‌عبارت دیگر من در مقایسه با خودم باید احساس موفقیت بکنم یا در مقایسه با دیگران؟

۲- اگر منِ امروز، در قیاس با خودِ دیروزم خودم را موفق بدانم، آیا فاصله‌ی طی شده و تفاوت نقطه‌ی امروز با دیروز در تعریف این موفقیت مهم است؟

۳- آیا رسیدن به هدفی که از گذشته برای خودم تعریف کرده بودم، رسیده باشم، موفقیت است؛ آن هم وقتی که امروز می‌دانم می‌توانسته‌ام بسیار فراتر از آن هدف بروم؟ به‌عبارت دیگر: آیا مقایسه‌ی این‌که “چقدر می‌توانسته‌ام موفق باشم” با “جای‌گاه امروزم”، در احساس موفقیت مؤثر است؟

۴- اگر قرار شد موفقیت را در مقایسه با دیگران تعریف بکنم، آیا انتخاب مناسب افرادی که با آن‌ها خودم را می‌سنجم، در ایجادِ احساسِ‌ درست موفقیت و فرار از بیماری توهم مؤثرند؟

در پاسخ به سؤالات فوق، من به گزاره‌های زیر رسیدم:

۱- موفقیت هم مطلق است هم نسبی. من هم به‌نسبت خودم می‌توانم “موفق” باشم و هم در مقایسه با دیگران.

۲ و ۳- نقطه‌ی امروز قطعا مهم است. موفقیت خیلی ساده می‌تواند این‌جوری تعریف شود: “رضایت از بودن!” یعنی همین که من از بودنِ امروزم راضی باشم، خودش بزرگ‌ترین موفقیت است؛ چرا که جای‌گاه امروز من نتیجه‌ی زنجیره‌ای از انتخاب‌ها و اقدامات من در زندگی‌ام است. طبیعی است که در این مسیر اشتباهات بسیاری داشته‌ام؛ اما همین که بدانم سکان کشتی زندگی‌ام در دست خودم بوده و در نتیجه می‌توانم دوباره شروع کنم و این‌بار حداقل اشتباهات قبلی‌ام را مرتکب نشوم و در این مسیرِ جدید، می‌توانم از لذت کشف کردن و پیش رفتن لذت ببرم، می‌تواند خودش بزرگ‌ترین لذت و در عین حال، بزرگ‌ترین انگیزه‌ برای رسیدن به موفقیت‌های بزرگ باشد. البته این‌که می‌توانسته‌ام کجا باشم هم مهم است؛ اما نه برای شکنجه‌ی خود که برای راه یافتن و طی نکردن دوباره‌ی هزار راهِ رفته!

۴- اما تجربه‌ی شخصی من در زندگی این بوده که اگر چه تعریف موفقیت در چارچوب زندگیِ خودم برای ایجاد احساس رضایت مهم است؛ اما نگاه کردن به دنیای اطراف و آدم‌هایی که دور و برم هستند، بسیار مهم‌تر است. به‌ویژه من درمانی به‌تر از این مقایسه‌ی بی‌رحمانه، برای بیماری “توهم” نمی‌شناسم. از آن مهم‌تر، یک راهِ‌خوب این‌که من می‌توانسته‌ام کجا باشم و می‌توانم به کجا برسم، همین مقایسه با دیگران است. البته وقتی از مقایسه با دیگران حرف می‌زنم، طبیعتا منظورم مقایسه با آدم‌های پایین‌تر از خودم نیست؛ بلکه دقیقن منظورم مقایسه با کسانی است که از من هزار پله جلوترند. همین مقایسه در عین حال، بزرگ‌ترین انگیزه می‌تواند باشد برای رفتن و رسیدن …

بارها گفته‌ام که اگر بشود اسم جای‌گاه امروزی من را در زندگی‌ام موفقیت گذاشت، مهم‌ترین علت‌اش این بوده که همیشه دور و برم پر بوده از آدم‌های بزرگ. کسانی که همیشه با فاصله‌ی بسیار زیادی از من جلوتر بوده‌اند. کسانی که به من آموخته‌اند که تا کجا می‌توان پیش رفت و حد تصور من را از تعریف موفقیت، بسیار بالاتر برده‌اند. آن‌ها به من یاد داده‌اند که: “موفقیت اصلا یعنی چی!” (تصویر بالایی را که دیدید!) بودن در کنار آن‌ها من را از خوابِ خوش‌ِ خیال، بیدار کرده و یک اضطراب همیشگی اما بسیار لذت‌بخش را در من ایجاد کرده است: “این‌جا، جای من نیست!” از همه‌ مهم‌تر این‌که آن‌ها به من یاد داده‌اند که برای رسیدن به جای‌گاه‌های بالاتر باید چه کنم و چه ویژگی‌هایی داشته باشم و حتی فراتر از آن، دست من را هم گرفته‌اند و در مسیر جلو رفتن راه‌نمایی‌ام کرده‌اند. من همیشه خودم را وام‌دار راه‌نمایی‌ها و دوستی‌های شهرام، علی، نیما، احسان، حامد، وفا و دوستان بزرگ‌وار دیگری که در دنیای مجازی اثری از آن‌ها نیست، می‌دانم.

 شاید بد نباشد همین امروز و همین لحظه، نگاهی دوباره داشته باشیم به این‌که آیا احساس موفقیت‌ می‌کنیم و پاسخ‌اش چه مثبت باشد و چه منفی، با حداقل کردن نقش احساسات و پررنگ‌ کردن نقش عقل، بفهمیم چرا این‌گونه است و چه باید کرد؟ اصلا تعریف موفقیت برای من چیست؟ آیا دیگران هم مرا موفق می‌دانند؟ و سؤالاتی شبیه این‌ها. خلاصه این‌که: چقدر و چرا من موفق‌ام!؟

من بارها این بازنگری را در زندگی‌ام انجام داده‌ام و نتایج خوبی گرفته‌ام. پیشنهاد می‌کنم شما هم یک بار امتحان‌ش کنید! 

(منبع عکس‌ها: + و + و +)

دوست داشتم!
۴

لینک‌های هفته (۱۲۶)

یک هفته‌ی بسیار پر و پیمان با مطالب بسیار ارزش‌مند!

پیش از شروع:

  1. برای دیدن مطالبی که این پست برگزیده‌ی آن‌هاست، می‌توانید فید لینک‌دونی گزاره‌ها را در فیدخوان یا گودرتان دنبال کنید.
  2. لینک‌ مطالبی که توصیه می‌کنم حتما بخوانید، با رنگ قرمز نمایش داده می‌شوند.
  3. برای مرور سریع‌تر مطالب، لینک‌هایی را که از نظر من تنها خواندن عنوان‌شان کفایت می‌کند، با پس‌زمینه‌ی زرد رنگ نمایش می‌دهم.

جامعه‌شناسی، سلامت و روان‌شناسی و کار حرفه‌ای:

کولی‌های سازمان (وفا کمالیان؛ رفتار سازمانی و کاربردهای آن در مدیریت) (این نکته‌ای که استاد نوشتند، بسیار بسیار مهم است و سابقه‌ی کار و رزومه‌تان را حسابی خراب می‌کند. نکنید این کارها را جوانان!)

علوم اجتماعی ایران؛ آسیب‌شناسی یا گلایه‌گذاری (عالی!)

انجام چندکار همزمان، دیگر افتخار نیست! 

هوش بهر مثبت (PQ) (استاد پرویز درگی)

زنجیره‌ی تاثیرگذاری (امیر مهرانی؛ The Coach)

متداول‌ترین شغل زنان همچنان منشی‌گری است

خبرآنلاین – مهارت در اس کیو ال، پرتقاضاترین حرفه در دنیای آی‌تی

روش‌هایی برای کنترل احساسات منفی در محیط کار

روش درست تخصیص زمان و کار

علائم افسردگی در مردان

مدیریت و کارآفرینی:

فراتر از هایپ؛ ۵ شیوه‌ای که شرکت‌های بزرگ از «بازی‌ کردن کار» سود می‌برند (احمد شریف‌پور؛ یک پزشک) و نظریه بازی‌نمایی (Gamification) در سازمان‎ (استاد پرویز درگی) (این بازی‌نمایی بحث بسیار مهمی است. جدی بگیریدش!)

فرهنگ‌های سه‌گانه در کسب‌و‌کار (عالی!)

کارا بودن در مقابل زیبایی (اسما کروبی؛ ۵۲ هفته با UX)

تکنیک اسکمپر: روشی برای خلاقیت در فروش (استاد پرویز درگی) (عاااالی!)

زندگی چابک : چگونه باید چابک زیست؟ (اسد صفری؛ دنیای چابک)

سامسونگ چگونه دنیا را تسخیر کرد؟ (علی ارغوان؛ یک پزشک)

چرا احساس گناه، می‌تواند نشانه پتانسیل مدیریت در افراد باشد؟

همچون یک کارمند فکر می‌کنید یا همچون یک کارآفرین؟

چرا مایکروسافت از دل حمایت می‌کند؟ – زومیت

استراتژی نوآوری خود را در عمل بیازمایید

چگونه کارآفرینی را در خود تربیت کنیم

کمک به کارمندانی که تحت فشار هستند

چگونه ریسک‌های استراتژیک را شناسایی کنیم؟

مصاحبه با فیل لبین ، مدیرعامل Evernote – بیست و یکم

فناوری اطلاعات و ارتباطات:

چرا باید وبلاگ‌های کوچکتان را دوست داشته باشید؟! (دکتر علی رضا مجیدی؛ یک پزشک) (عاااااااااااالی!)

دل به یک شرکت خصوصی تبدیل شد

خبرآنلاین – پایان عصر وب؛ استریمینگ یا “فراوب” جایگزین وب می‌شود

مرد اسطوره‌ای اپل هم بی‌نقص نبود: بزرگترین اشتباهات استیو جابز

همه چیز در مورد علامت @ | یک پزشک (نویسنده‌ی مهمان)

امکان میزبانی وب بر روی گوگل درایو اضافه شد (وبلاگینا)

شایعه‌های مایکروسافتی: عرضه «آفیس» برای لینوکس – زومیت

اقتصاد آنلاین – «یوتیوب» پولی می‌شود

JPEG محبوب‌ترین فرمت تصویری در پایگاه‌های اینترنتی

واتسون آی‌بی‌ام در خدمت سرورهای تجاری!‏

مایکروسافت: گوگل تمام ایمیل‌های شما در جیمیل را اسکن می‌کند! (فارنت)

ویندوز بلو سیکل به‌روزرسانی یک ساله را برای تمام محصولات مایکروسافت به همراه خواهد داشت – زومیت

فناوری همراه:

خبرآنلاین – بازدید از ۳ میلیارد صفحه ویکی پدیا توسط کاربران موبایل در یک ماه

به زودی امکان اجرای نرم افزارهای ویندوز در اندروید میسر می‌شود – زومیت

رسانه‌های اجتماعی:

نهمین نشست پژوهشگران رسانه‌های اجتماعی برگزار شد (وحید ابوالحسن‌نژاد؛ رسانه‌های اجتماعی)

استراتژی در رسانه‌های اجتماعی و پرسش‌هایی که باید پاسخ داد (مهران نصر؛ رسانه‌های امروز)

جنایت کامل: چگونه فیس‌بوک، تلفنی که می‌شناسیم را نابود خواهد کرد (احمد شریف‌پور؛ یک پزشک) و تعداد کاربران موبایلی فیس‌بوک از کاربران ثابت آن فراتر رفت

فعالیت دوسوم رهبران جهان در شبکه اجتماعی

صنعت فاوا در ایران:

سرمایه‌گذاری‌های پراکنده سازمان‌های مختلف آینده ICT را تهدید می‌کند (عااالی! کاملا موافقم.)

محاسبه اینترنت با شیوه جدید از هفته آینده

سرتیپ محمد حسن نامی سرپرست وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات شد

رأی انحلال مؤسسه ICT هنوز اعلام نشده است

مردم اینترنت ارزان نخواهند، متقاضی کیفیت بالا باشند

اجرای طرح پایلوت امضا الکترونیکی

تعرفه پیامک‌های تبلیغاتی برای مشترکان/ پیامک‌هایی که نیاز به مجوز دارند

ارائه محتوا روی باندپهن تا ۵ سال در انحصار ایرانیان‌نت است!

پهنای باند بین الملل کشور به ۷۲ گیگابیت برثانیه رسید

درآمد ۵۳۰ میلیارد تومانی دولت از بی‌نظمی نامبرینگ کشور

اقتصاد:

آیا ماشین نوآوری متوقف شده است؟ (بخش اول) و آیا ماشین نوآوری متوقف شده است؟ (بخش دوم) (یادداشت‌های مدیریت ریسک؛ نیام یراقی) (عاااااااااالی!)

داروخانه‌ها برابرترین محیط کاری برای زن و مرد (حامد قدوسی؛ یک لیوان چای داغ)

یارانه‌ها چه سهمی از درآمد را تشکیل می‌دهند؟ (حسین عباسی؛ IRPD ONLINE)

حد ادعای مدل‌های اقتصادی را بشناسیم! | لذت یادگیری اقتصاد

واکاوی اولین تجربه ناکام برنامه‌ریزی در ایران عصر مشروطه

چگونه تورم انتظاری کاهش می‌یابد؟ (پویا جبل عاملی)

اقتصاد شادی (بسیار بحث جالبیه!)

خبرآنلاین – شاخص و سهم هزینه یک خانوار ۴ نفره برای تعیین دستمزد ۹۲ و خبرآنلاین – نگاهی به حداقل دستمزد طی ۳۴ سال گذشته /فاصله حداقل دستمزد و نرخ تورم چقدر است؟

بنگاه‌ها برای انبارهای خود باید شناسه بگیرند

خبرآنلاین – صادرات قطعی در ده ماهه نخست سال جاری / سهم ارزشی هر دسته از گروه کالا های صادراتی

اقتصاد آنلاین – موافقت دولت با اخذ کارمزد پایانه‌های فروشگاهی

خبرآنلاین – کسری تراز تجاری ایران ۴.۵میلیارد دلار کاهش یافت

اقتصاد آنلاین – ۱۰.۲ میلیارد دلار هزینه؛ هر روز تحریم ایران

اقتصاد آنلاین – رشد ۱۷درصدی درآمد مالیاتی در سال جاری

خبرآنلاین – آمار تجارت خارجی ایران چه می گوید؟ /نگاهی به تراز بازرگانی خارجی

دوست داشتم!
۱

درس‌هایی از فوتبال برای کسب و کار (۹۵)

گواردیولا در مورد دوران موفقیت‌آمیز حضورش در نوکمپ گفت:” من بسیار خوش‌شانس بودم که مربی یک تیم فوق‌العاده شدم؛ با فلسفه‌ای که همه به آن اعتقاد داشتند و بازیکنانی بااستعداد فراوان که می‌خواستند هر روز بهتر از روز قبل کار کنند. این راز همه‌ی موفقیت‌های ما بود.” (پپ؛ این‌جا)

گاهی واقعا فکر می‌کنم پپ عزیز، باید حتما درس مدیریت خوانده باشد! او این‌جا هم در یک جمله‌ی کوتاه به‌زیبایی هر چه تمام‌تر، کل مدیریت استراتژیک را در یک جمله خلاصه کرده است. پپ به‌درستی می‌گوید که در هر سازمانی لازم است:

  1. فلسفه‌ی وجودی یا همان Mission سازمان همان چیزی باشد که همه‌ی اعضای سازمان آن را می‌دانند و به آن اعتقاد دارند و به‌دنبال پیاده کردن آن در عمل هستند.
  2. منابع و امکانات مناسبی داشته باشید (از همه نظر: کیفیت مدیریت ارشد، امکانات و زیرساخت‌های نرم‌افزاری و سخت‌افزاری و هر چیز دیگر)؛
  3. نیروی انسانی مستعد و توان‌مند و مهم‌تر از همه علاقه‌مند به رشد و پیش‌رفت و جلو رفتن و جلو زدن! (این‌جا)

اولی روح برنامه‌ی استراتژیک است و دومی و سومی هم مهم‌ترین ابزارهای اجرای استراتژی‌ها در عمل. و البته نباید فراموش کرد که همه‌ی این‌ها تنها در کنار داشتن یک ره‌بر بزرگ مثل پپ هستند که موفقیتی شگفت‌انگیز را تضمین می‌کنند …

پ.ن. برای حضورش در فوتبال دل‌مان تنگ شده بود. بسیار خوش‌حال‌م که تا چند ماه دیگر او را روی نیمکت یک تیم بزرگ، اصیل و دوست‌داشتنی دیگر دوباره خواهیم دید!

دوست داشتم!
۲

لطفا بی‌خیال واژه‌های تخصصی شوید!

زمانی هم‌کاری داشتیم که همیشه در حین صحبت کردن از واژه‌های عجیب و غریب انگلیسی استفاده می‌کرد. یادم هست افراط‌کاری‌های این دوست گرامی چه ماجراهای بانمکی را در شرکت پیش آورد و چقدر ما از دست او و حرف‌های‌اش می‌خندیدیم (و البته این خندیدن، مصداق همان مثل معروف “کارم از گریه گذشته است …” بود!)

از آن زمان تا به‌امروز بارها و بارها با آدم‌هایی مواجه شده‌ام که فکر می‌کردند به‌کار بردن افراطی واژه‌های انگلیسی و تخصصی، نشانه‌ی سطح هوش و سواد و کلاس است و چقدر هم همیشه تأسف خورده‌ام . متأسفانه هر از گاهی خودم هم به‌همین مشکل دچار می‌شوم و همیشه دنبال راه درمان‌ش بوده‌ام! البته کاملا می‌پذیرم که در هر شغلی، برخی واژه‌های ترجمه‌ناشدنی یا دارای ترجمه‌ی دشوار یا نچسب وجود دارند که گریزی از کاربردشان نیست. اما این دلیل نمی‌شود که برای ساده‌ترین و مصطلح‌ترین واژه‌ها هم از معادل غیرفارسی‌شان استفاده کنیم. متأسفانه بارها دیده‌ام که استفاده از واژه‌های پیچیده و تخصصی، تبدیل به یکی از استراتژی‌های پرسنال برندینگ و از آن بدتر، استراتژی‌های کلاه‌برداری از مشتریان خدمات مشاوره شده است: مشاور محترم چیزی می‌گوید و طرف مقابل چون نمی‌فهمد فکر می‌کند چقدر چیز باکلاسی است و … همین‌طور بارها ـ به‌ویژه در پروژه‌های مشاوره‌ی بزرگ دولتی ـ دیده‌ام که از کاربرد واژه‌های نامأنوس تخصصی، برای گیج کردن طرف مقابل (اعم از کارفرما یا ناظر) برای منحرف کردن ذهن آن‌ها از یک موضوع اصلی استفاده شده است. واژه‌پراکنی برای پوشش بی‌سوادی و البته استفاده‌ی اشتباه از واژه‌ها هم که دیگر بماند. سرانجام این‌که بیان زیبا و فصیح زبان دوست‌داشتنی فارسی با بیان این واژه‌های نامأنوس به هم می‌ریزد، هم مسئله‌ی دیگری است.

جدا از موقعیت‌های تراژیکی که نوشتم (و البته وقتی اصل ماجرا لو می‌رفت مشاور محترم می‌ماند و یک مشتری عصبانی!)، مایک واکر این‌جا دو دلیل دیگر برای اجتناب از واژه‌های تخصصی (Buzzword) ذکر می‌کند:

  • مخاطب شما ممکن است از شنیدن یک واژه‌ی نامفهوم و ناآشنا، شوکه شود و آن‌قدر به فکر فرو برود که ادامه‌ی حرف‌های شما را نشنود!
  • به‌دلیل تجربیات بدی که همه داشته‌اند، معمولا فرض می‌شود واژه‌های تخصصی برای پنهان کردن جزئیات و گیج کردن مخاطب به‌کار می‌روند. بنابراین با استفاده‌ی افراطی از این واژه‌ها، اعتبار تخصصی شما و پیامی که می‌خواهید به مخاطب منتقل کنید، زیر سؤال می‌رود.

و اما راه‌حل: مایک می‌گوید که برای حل این مشکل، فهرستی از واژه‌های تخصصی نامناسب تهیه کرده است. قبل از هر جلسه‌، نگاهی به این فهرست می‌اندازد تا یک وقت اشتباهی از این واژه‌ها استفاده نکند! 🙂

دوست داشتم!
۹

مقاله‌ی هفته (۲۵): استراتژیِ تکرار استراتژی موفق رقیب!

یکی از به‌ترین مثال‌ها برای درس استراتژی در این روزها، صنعت تلفن‌ همراه است. مثال‌های متعدد از استراتژی‌های کلاسیک را به‌راحتی می‌توان در این صنعت پیدا کرد. توصیه‌ی اکید می‌کنم به یافتن و بررسی این کیس‌ها در عمل بپردازید تا تسلط خوبی روی استراتژی‌ها بیابید (مثلا ببینید هر یک از دو تولیدکننده‌ی اصلی اسمارت‌فون‌ها یعنی اپل و سامسونگ، کدام یک از استراتژی‌های عام پورتر را به‌عنوان استراتژی اصلی خودشان انتخاب کرده‌اند.)

جدا از این توصیه، یک نکته‌ی جالب دیگر که قصد دارم در مقاله‌ی این هفته به آن بپردازم، بررسی برخی تحلیل‌های استراتژیک است که در مورد این صنعت ارائه می‌شود و از میان آن‌ها می‌شود نکات بسیار جالبی را بیرون کشید که به‌درد تمامی سازمان‌ها می‌خورند. از جمله این مقاله‌ی جالب پی‌سی‌ ورلد و این مقاله‌ی جالب تک‌کرانچ که هر دو استراتژی مایکروسافت را در بازار تلفن‌های همراه به چالش کشیده‌اند. در این پست خیلی قصد ندارم به جزئیات این دو مقاله اشاره کنم و توصیه می‌کنم حتما بخوانیدشان؛ اما این دو مقاله به چهار نکته‌ی استراتژیک جالب اشاره کرده‌اند که این‌جا آن‌ها را با هم مرور می‌کنیم:

۱- محصول استراتژیک مایکروسافت در بازار تلفن‌های همراه که می‌تواند باعث موفقیت این شرکت در برابر گوگل و اپل شود، سیستم‌عامل ویندوز فون نیست! بلکه آفیس است. مشکل این‌جاست که با وجود تمامی نرم‌افزارهای جای‌گزینی که برای آفیس روی پلت‌فرم‌های موبایل ارائه شده‌اند، هنوز هیچ اپلیکیشنی نتوانسته کاربران را کاملا با تجربه‌ای شبیه آفیس مایکروسافت راضی کند! (خب همین جا یک تمرین برای علاقه‌مندان استراتژی: با چه مدل‌هایی می‌شود این نیاز موجود در بازار را برای تعیین محصول استراتژیک تحلیل کرد!؟)

۲- مایکروسافت این نیاز را متوجه شده؛ اما دارد به‌اشتباه اصرار می‌کند تا با عرضه‌ی انحصاری آفیس روی ویندوز ۸، کاربران را به‌سمت این سیستم‌عامل بکشاند! این‌ در حالی است که استراتژی گوگل برای موفقیت در بازار موبایل، حضور در تمامی پلت‌فرم‌ها است. گوگل نه‌تنها اندرویید را یک سیستم‌عامل متن‌باز رایگان نگه‌ داشته است که در مورد اپلیکیشن‌های اختصاصی خودش هم در اصلی‌ترین پلت‌فرم‌ رقیب‌ش (iOS) حضور فعالی دارد. ماجرای فاجعه‌آمیز حذف “گوگل مپز” و عرضه‌ی نقشه‌های اختصاصی اپل را به‌یاد بیاورید تا ببینید گوگل چطور دارد در زمین بازی حریف با او بازی می‌کند! مایکروسافت هم می‌تواند با استفاده از نرم‌افزارهای مجموعه‌ی آفیس، همین کار را بکند. به‌یاد بیاورید که هدف استراتژیک هر شرکتی، صرفا به‌دست آوردن سهم بازار نیست؛ بلکه سهم بازار را برای برای افزایش درآمد می‌خواهد. مایکروسافت به‌اشتباه افزایش درآمدها را از روی سیستم‌عامل هدف گرفته؛ در حالی که محصول استراتژیک‌ش “آفیس” می‌تواند خیلی راحت‌تر هدف افزایش درآمدها را برای مایکروسافت محقق کند (تحلیل استراتژیک مبتنی بر سبد محصولات یا پورتفولیو یعنی این!)

۳- مایکروسافت البته به‌نوعی با عرضه‌ی آفیس ۳۶۵ (یعنی آفیس آن‌لاین و تحت وب) از استراتژی “حضور در چند پلت‌فرم” گوگل دارد بهره‌برداری می‌کند؛ اما مسئله این‌جاست که آفیس ۳۶۵، برتری استراتژیکی نسبت به گوگل‌داکز ندارد! هنوز بسیاری از افراد ترجیح می‌دهند روی اسنادشان به‌صورت آف‌لاین کار کنند و از آن مهم‌تر، هنوز ضریب نفوذ اینترنت در سطح جهان بسیار پایین است. ضمنا اپلیکیشن‌های آن‌لاین نسبت به اپلیکیشن‌های خاص پلت‌فرم‌ها هنوز از نظر کارایی در سطح پایین‌تری قرار دارند و همین، باعث نارضایتی کاربران شده است (فیس‌بوک هم همین چند وقت پیش اعلام کرد به‌جای اپلیکیشن‌های مبتنی بر HTML5 قصد دارد اپلیکیشن‌های بومی برای پلت‌فرم‌های مختلف تولید خواهد کرد.)

۴- مایکروسافت با عرضه‌ی تبلت اختصاصی سرفیس اما به‌خوبی از استراتژی موفقِ اپل الگوبرداری کرده است: عرضه‌ی یک مجموعه‌ی عالی از سخت‌افزار و نرم‌افزار “یکپارچه”. موفقیت سرفیس می‌تواند باعث به‌بود جایگاه برند ویندوز ۸ در بازار و در میان مصرف‌کنندگان شود. 

حرف این دو مقاله این است که این هم یک نوع استراتژی رقابتی است: تکرار استراتژی موفق رقیب همراه با تشخیص درست محصول استراتژیک برای بازی در زمینه حریف!

دوست داشتم!
۴

مشاهده‌گر (۳۰)

 

روایت‌تان را برای من بنویسید.

منبع‌ کاریکاتور

دوست داشتم!
۳
خروج از نسخه موبایل