که تو رفتی و دل‌م، ثانیه‌ای بند نشد …

این‌جا برای از تو نوشتن هوا کم است  
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

“اکسیر” من، نه این که مرا شعر تازه نیست   
من از “تو” می‌نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غرل شبیه غزل‌های من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی تو را کنار خود احساس می‌کنم
اما چقدر دل خوشی خواب‌ها کم است … 

*****

یک سال قبل در همین لحظاتِ ۲۲ آذر ماه، تازه به خانه رسیده بودم. متعجب بودم از این‌که این غزل شاه‌کار استاد محمد علی بهمنی بی‌دلیل در مغزم چرخ می‌خورد (با دکلمه‌ی عالی پرویز پرستویی از آلبوم عشق است ناصریا از این‌جا بشنوید.) چند دقیقه بعدش بود که “اکسیر زندگی” خانواده‌ی ما، آقاجان، پدربزرگ‌ عزیز و مهربان‌م، همان لحظات ـ یعنی در ساعت ۲۱:۳۵ ـ بعد از تحمل یک دوره‌ بیماری سخت، ما را با این دنیای پردرد تنها گذاشت و رفت …

حالا دقیقا یک سال گذاشته و حال من، هنوز همان مصرع فاضل نظری است که در عنوان این پست نوشته‌ام …

دوست داشتم!
۴
ـ این‌جا دفترچه‌ی یادداشت‌ آن‌لاین یک جوان (!؟) سابقِ حالا ۴۰ ساله است که بعد از خواندن یک رشته‌ی مهندسی، پاسخ سؤال‌های بی پایان‌ش در زمینه‌ی بنیادهای زندگی را در علمی به‌نام «مدیریت» کشف کرد! جوانی که مدیریت را علم می‌داند و می‌خواهد علاقه‌ی شدیدش به این علم را با دیگران هم تقسیم کند!
علی نعمتی شهاب
Latest posts by علی نعمتی شهاب (see all)
علی نعمتی شهاب

12 دیدگاه برای «که تو رفتی و دل‌م، ثانیه‌ای بند نشد …»

  1. مرگ حقیقت تلخی است که زندگی با آن معنی پیدا می کند. متاسفانه کسانی که مرگ را فراموش می کنند، در واقعیت زندگی را فراموش کرده اند. آقاجان و همه آن ها که می روند، با رفتنشان ترجمه جدیدی از زندگی برای ما به یادگار می گذارند. باشد که بفهمیم.
    خداوند رحتمشان کند.

  2. بله. همین‌طور است.
    غم را باید فراموش کرد و به‌پیش رفت. هدف از نوشتن این پست، یادبود آن عزیز از دست رفته بود.
    سپاس از لطف شما. 🙂

  3. سلام
    وقتی عزیزی از دستمان میرود، جایی از قلبمان سیاه میشود. سیاه به نشانه خالی بودن. کم کم به اقتضای طبیعت، او از ما دور میشود، و آن جای خالی هر روز پر تر میشود.
    نمیتوانی و نمیخواهی فراموشش کنی، با او هستی و او با تست و این را دوست داری.
    جای خالی او در طی زمان، زمانی که انگار بر عکس حرکت میکند و میگذرد، پر میشود، با خاطرات خوبش و لحظه های به یاد ماندنی از او و زمان باز میگذرد.
    اینجا، جائی است که دیگر نیست که بگوید چه دوست دارد و تو را چطور میخواهد، حالا باید خودت بدانی که او تو را همیشه شاد و موفق و بالا میخواسته، نه غمناک و خموده و مانده در گذشته…
    حالا باید فکر کنی، آن عزیز از این حالت تو، از این غم زدگی، از این تلاش در ماندن در گذشته، از این یادآوری تلخی جدائی، بیشتر لذت میبرد، یا از اینکه میداند همیشه در قلبت هست، و خواهد بود؟

    زندگی جای گذر است، رفتن هم بخشی از این بازی است، افسوس بر رفتنها، شاید گاهی ناشکری باشد در برابر اینکه نماند که حرمتش برود، نماند که آن قدر محبوب نباشد، شاید گاهی رفتن در عین تلخی، نیازمند شکر باشد، سخت است، اما شاید اینطور باشد که لازم باشد شکر کنیم، نگاهش داریم در عمق وجودمان و با نیرویش بجنگیم با هر چه دوست نداشت، و با یاد گرامی اش، دلخوش باشیم…
    او هست، نگاه میکند، و مبادا که آزرده شود، از غم تو…
    خدایش رحمت کند
    سربلند باشید

  4. نه متأسفانه امین جان. درخواست رفع قیلترینگ را ثبت کردم؛ اما هنوز جوابی نداشتم.

  5. آقای نعمتی دلیلش مشخص نشد واستون؟ به نظر نمیاد خیلی مطالب خلاف واقع یا اونور خط قرمزی منتشر کرده باشین!!

  6. سلام
    خدا رحمتشون کنه و به شما صبر بده

    همیشه دعاتون می کنیم نه فقط تو این روزها! انشاءالله در همه مراحل زندگیتون موفق و سربلند باشید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *