دارم تظاهر میکنم که: بردبارم هرچند تاب روزگارم را ندارم شاید لجاجت با خودم باشد، غمی نیست من هم یکی از جرمهای روزگارم من هم بهمصداق «بنیآدم…» ـ ببخشید… گاهی خودم را از شمایان میشمارم حس میکنم وقتی که غمگیناید، باید با ابر شعرم بغضهاتان را ببارم حتا خودم وقتی که از خود خسته هستم، […]
دریا هم این چنین که منم بردبار نیست!
دریا که صدا میزندم وقت کار نیست دیگر مرا به مشغلهای اختیار نیست پر میکشم به جانب همبغض هر شبم آیینهای که هیچ زمانش غبار نیست دریا و من چقدر شبیهایم گر چه باز من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست با او چه خوب میشود از حال خویش گفت دریا که از اهالی این […]
سهمِ سنگ از تو
پژواک کسیست در سنگ که تو را میفهمد و با من همصدا است! محمد علی بهمنی
معنای گمشده …
باز میخواهم تو را پیدا کنم با تو شاید خویش را معنا کنم من کیام؟ گر خودشناسی داشتم کی ز خود بودن هراسی داشتم؟ های … ای آیینه معنا کن مرا گم شدم در خویش پیدا کن مرا … محمدعلی بهمنی
نپسندید که در لحظهشماری باشم …
۲۹ آذر ماه هر سال را بها حترام روح بزرگ مردی آغاز میکنم که با تکتک ملودیهایهایش و با صدای حزین، زیبا و خشدارش زیستهام. “ناصریا” که هنوز و تا همیشه ترانههای آلبوم “عشق است …” او وصف زندگی من است. امروز هفتمین سالی است که دیگر ناصریا برایمان از “زندگی” نمیخواند. صدایی از […]
این تکرار لعنتی …
تکرار تکرار تکرار شوق را چه بیرنگ میکنی … محمد علی بهمنی
پایان
اینگونه است پایان او را به خودش میرسانی و خودت سرگردان خودت میمانی … محمد علی بهمنی
با من بگو: آری …
در طول سالهای زندگیم هیچ آلبومی را بهاندازهی آلبوم “عشق است …” ناصر عبداللهی گوش نکردهام. موسیقی حزین و صدای زیبای ناصر بهجای خود؛ اما آنچه مرا شیفتهی این آلبوم موسیقی کرده ترانههای شگفتآور و دلنشین یک پیرمرد نازنین است: محمد علی بهمنی. ترانههایی که تکتک واژههایشان وصف روزهای زندگی این سالهای من بوده است. […]
تنهای تنها …
گاه آدمی تنهاتر از آن است که سکوتش میگوید *** گاه تنهایی تنهاتر از آن است که دیده شود … *** تنها تنهایی به یادم مانده است … محمد علی بهمنی
ها کردن دستهای تهی …
مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست! چه گونه با جنون خود مدارا میکنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بیکسی «ها» میکنم هر شب … محمد علی بهمنی
