همیشه راه دل از تن جداست در سفر جان دلات مراست ـ تو خود گفتهای ـ اگر بدنات نیست چه غم! نداشته باشم تو را که در نظر من سعادتی به جهان مثل دوستداشتنات نیست من و تو هر دو جدا از همیم و هر دو بر آنیم که یار غیر توام نه؛ که یار […]
بودنِ ما …
سهم من: نیستی تو …
من به جستجوی تو و در آستانهی باغ و پنجره و زمستان و آینه و دیدار و کوچه و اقیانوس و رود … اما تو نبودی ای کاش سهم من این نبود … سهیل محمودی
توی چمدان ماه!
پایان شب سیه …
وقتی که صبح، پنجره را باز میکنم و رو به آفتاب ـ با همهی خستگی ـ میایستم و مثل خاک و مثل یک درخت گرمای زندگی را میبلعم و سستی رطوبت شب را از پیکر درختی خود آرام میتکانم و آنگاه با اولین پرنده که از نخل پرگشاید میخوانم … زندهیاد منوچهر آتشی
از مشیری (۱)
زندگی ذره ذره میکاهد / خشک و پژمرده میکند چون برگ مرگ ناگاه میبرد چون باد / زندگی کرده دشمنی یا مرگ!؟ فریدون مشیری از آن شاعرانی است که خواندن شعرهایاش همیشه مرا از لذتی سرشار، سرمست میکند. چه بسیار وقتهای دلتنگی که با خواندن قطعه شعری از او امید به دلم برگشته و چه […]
عشق است …
یادم هست که تا حدود سال ۷۹ بود که هر وقت آهنگی از ناصر عبداللهی خدا بیامرز میشنیدم میگفتم: “کی به این گفته خواننده بشه؟” اما با شنیدن آلبوم «عشق است» بود که تازه ناصریا را با صدا و موسیقی خاصاش و البته شعرهای بینظیر استاد محمد علی بهمنی کشف کردم. از آن زمان تا […]
تو هم به کاری دس بزن
همین الان این شعر عمو شلبی مرحوم را خواندم و آنقدر زیبا بود که گفتم باید سریع بگذارماش توی وبلاگام: یه شکل تازهای بکش که نو باشه؛ اگه اونقداـ م خوب نباشه! یه شعر تازهای بگو که نو باشه؛ اگه اونقداـ م خوب نباشه! یه چیز تازهای بخون که نو باشه؛ اگه اونقداـ م خوب […]
پوریای ولی
شعر زیر از سالهایی که زیاد رادیو ورزش گوش میکردم به یادم مانده و یادم هست چهقدر هم از آن لذت میبردم. شعر منصوب به پوریای ولی است و ظاهرا همان موقعی که از پهلوان هندی شکست میخورد در جواب کسانی که علت را جویا میشوند، میگوید: پوریای ولی گفت که صیدم به کمند است […]
