“گواردیولا مربی متفاوتی درمقایسه با سایر مربیان است. این هم به خاطر دیدگاهی است که او دارد. زمانی که من به اینجا آمدم، ایدهی من نسبت به فوتبال کاملا متفاوت با ایدهی امروزیام بود. گواردیولا به من یاد داد تا چطور به نحو دیگری به فوتبال بنگرم. من چیزهای زیادی از او یاد گرفتم تا چطور یک بازیکن حرفهای بهتری باشم و چطور به فوتبال فراتر از نتایج بنگرم.” (خاویر ماسکرانو در توصیف پپ گوآردیولا؛ اینجا)
یکی از اجزای ـ یعنی تفکر سیستمی است ـ مدیریت نگرشها یا مدلهای ذهنی است. پیتر سنگه در صفحات ابتدایی این کتاب استثنایی نوشته است: “ﻣﺪﻝﻫﺎﻱ ﺫﻫﻨﻲ ﺍﻧﮕﺎﺷﺖﻫﺎﻱ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻋﻤﻴﻖ ﻭ ﻳﺎ ﺣﺘﻲ ﺗﺼﺎﻭﻳﺮ ﻭ ﺍﺷﻜﺎﻟﻲ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮ ﻓﻬﻢ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﻭ ﻧﺤـﻮﻩی ﻋﻤﻞ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺁﻥ ﺍﺛﺮ ﻣﻲﮔﺬﺍﺭﻧﺪ. ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ ﺍﺯ ﻣﻮﺍﻗﻊ ﻣﺎ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﻣﺪﻝﻫﺎﻱ ﺫﻫﻨﻲ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺍﺛﺮﻱ ﻛـﻪ ﺁنهـﺎ ﺑﺮ ﻋﻤﻠﻜﺮﺩ ﻣﺎ ﻣﻲﮔﺬﺍﺭﻧﺪ، ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻛﺎﻣﻞ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ.”
اگر چه هر کسی باید از محدودیتهای نگرش و مدل ذهنی خودش باخبر باشد؛ اما در زندگی با دیگران بهویژه در سازمانها یکی از وظایف مهم مدیران و رهبران سازمانی، تغییر نگرشها یا مدلهای ذهنی نادرست همکارانشان است (و این میتواند در رابطهی ما با بالادستیها و همکارانمان هم معنادار باشد.) خوب است همهی ما ـ اعم از مدیر و کارشناس ـ به این فکر کنیم که آیا در کار و زندگی کردن با دیگران، چقدر توانستهایم نگرشها و مدلهای ذهنی نادرست آنها را اصلاح کنیم؟ آیا عادت نکردهایم به شکایتهای خصوصی و لبخندهای ظاهری؟ بهنظرتان کدام یک بهتر است؟
“مربیان در حال حاضر به ۱۱ نفری میاندیشند که در تیم برترند، اما هیچگاه نتوانستهاند از تمامی ۲۵ بازیکن به نحو احسن و بهموقع بازی بگیرند. اما فرگی این چنین نمیاندیشد، او ۱۱ بازیکن را در زمین قرار میدهد؛ اما از سایرین غافل نمیشود و به نوعی با آنها رفتار میکند که آنها در خدمت تیم میمانند و تمام تلاش خود را بهکار می گیرند تا در صورت لزوم برای تیم مؤثر واقع شوند و این خود یکی از نکته هایی است که از ایجاد تنش و حاشیه در اردوی تیم به شدت کم میکند.” (پارک جی سونگ در ستایش سر الکس فرگوسن؛ اینجا)
عموما مدیران ـ مخصوصا وقتی حیطهی نظارتشان (Span of Control) از عدد طلایی ۹ نفر بیشتر میشود، دیگر نه وقتی برای رهبری و هدایت و مربیگری همهی نفرات دارند و نه اصلا حال و حوصلهی این کار را. پارک به نکتهی شگفتانگیزی در مورد پیرمرد تمامنشدنی و دوستداشتنی فوتبال جزیره اشاره میکند. سر الکس هیچ وقت تمرکزش را به بازیکنان اصلی محدود نمیکند. او همیشه برای تکتک اعضای تیماش ـ چه ستاره باشند و چه جوان جویایی نامی مثل تام کلورلی کشف جدید این فصلش ـ وقت میگذارد، آموزششان میدهد، هدایتشان میکند و بهوقتاش از آنها استفاده میکند. به همین دلیل است که من در تمامی سالهایی که فوتبال را از نزدیک دنبال میکنم به یاد ندارم که هیچ بازیکن نیمکتنشینی در منچستر یونایتد لب بهاعتراض باز کرده باشد!
روش فرگوسن بهعنوان یک رهبر، الهامبخش است: تکتک اعضای تیم میدانند که برای رهبر تیم دارای اهمیت هستند. این همان جادوی مربیگری فرگی است.
“ما نمیخواهیم هیچ چیز را به هیچ کس ثابت کنیم. ما فقط به این باور داریم که میتوانیم بهتر از این باشیم و کارهای بیشتری انجام بدهیم.” (سسک فابرگاس؛ در مورد موفقیتش در کسب ۳ جام در ۴ ماه با بارسا؛ اینجا)
سسک بهزیبایی هر چه تمامتر این نکته را به همهی ما یادآوری کرده: برای بهترین بودن هیچ سقفی وجود ندارد! کسی جلوی بهترین را نگرفته. بهترین میتواند حتا از خودش هم سبقت بگیرد.
“موضوعی که در زمان فوتبالم خیلی مرا آزار میداد این بود که هر از گاهی توپ را به من میدادند و نمیدانستم با آن چه کنم و بدین ترتیب حریفان به سمت من آمده و توپ را می گرفتند و من باعث بیآبرویی میشدم. بهعنوان یک مربی به خودم قول دادهام که هیچگاه نباید بگذارم بازیکنانم درچنین شرایطی قرار گیرند. برای همین وقتی توپ به آنها میرسد، میدانند که باید آن را کجا بفرستند و اگر آنجا هیچکس نیست، تقصیر بازیکنی نیست که توپ را شوت کرده، بلکه تقصیر شخصی است که در جای مناسب برای دریافت آن نبوده است.” (آنتونیو کونته مربی موفق این فصل یوونتوس در مورد فلسفهی مربیگریاش؛ اینجا)
بدون شرح: بهترین تعریف برای نقش مدیران و رهبران در سازمانها!
پ.ن. از مشکلات پیشبینی نشدهای که در دو روز اخیر بابت تعویض میزبان سایت پیش آمد از خوانندگان گزارهها پوزش میطلبم. خوشبختانه مشکلات سایت برطرف شده و دوباره در خدمت شما خواهم بود.
“چه امیدهایی برای ۲۰۱۲ دارید ؟
این که سال بعد در همین زمان در همینجا باشم. این یک رؤیای خوب شخصی برای سال ۲۰۱۲ است. از نظر حرفهای میخواهم به بیشترین رضایت ممکن برسم، هر چند که شاید گاهی همه چیز مربوط به ما نباشد.” (ایکر کاسیاس؛ اینجا)
هدفِ حرفهای شما چیست؟ کاسیاس چقدر قشنگ گفته باید این هدف چه باشد: کسب بیشترین رضایت ممکن از خود و کارهایمان.
“من دوست دارم به تیمهای بزرگ دنیا گل بزنم؛ اما مهمتر از گل زدن این است که مقابل تیمهای بزرگ خوب بازی کنم. من تا بهحال کارهای بزرگی انجام دادهام و در مقاطع حساس گلهای حساس زیادی به تیمهای بزرگ زدهام. هنوز هم زمان دارم و امیدوارم بتوانم به بارسلونا هم گل بزنم. رؤیاهای من هیچ وقت تمام شدنی نیست.” (جواد نکونام در مورد بازی خودش مقابل بارسلونا؛ اینجا)
جملهی آخر را درشت بنویسید بگذارید جلوی چشمتان! 🙂
“مربیان و بازیکنان تلاش میکنند تغییراتی در بازی ایجاد کنند تا بتوانیم بهتر بازی کنیم و گلهای بیشتری بهثمر برسانیم؛ این مهمترین مسئله در فوتبال است. نمیدانم چه اندازه از کارهایی که انجام میدهیم خلاقانه است. این مسئله را آنهایی که تاریخ فوتبال را دنبال میکنند باید بگویند که ما در سطح متفاوتی بازی میکنیم یا نه.” (سرخیو بوسکتس؛ اینجا در مورد بارسلونا!)
بوسکتس به نکتهی خوبی اشاره کرده: همیشه باید در کار خلاقیت داشت. باید روشهای انجام کار را تغییر داد. اما بخش بعدی حرف بوسکتس درست نیست که نمیداند آیا این خلاقیت، سابقه داشته یا نه؟ بنابراین خوب است آدم در کار و زندگی خلاقیت داشته باشد؛ ولی بهشرط اینکه بدانید این خلاقیت، آیا واقعا خلاقیت جدیدی است یا نه؟
“سولسشر بازیکن بزرگی بوده و من به هیچ عنوان در حد و اندازههای او نیستم. وقتی مردم این مقایسه را انجام میدهند به این فکر میکنم که من حتی ۱۰ درصد اوله هم نیستم. او فوقالعاده بود. راستش را بخواهید چندان از مقایسه شدن خوشم نمیآید. وقتی در مکزیک بودم همیشه مرا با پدرم مقایسه میکردند که از این موضوع اصلا راضی نبودم. به نظر من هر کس باید با عملکرد خودش مقایسه شود.” (خاویر هرناندز مهاجم جوان منچستر یونایتد در مورد مقایسهاش با اولهگونار سولسشر؛ اینجا)
جملهی آخر را چه مدیر هستید و چه کارشناس، بزرگ پرینت بگیرید و جلوی چشمتان بچسبانید! 🙂
“حجازی را تا آنجا که میشناسم و از سایرین شنیدهام عاشق حرفهاش بود و زندگی وی در حرفهی او خلاصه میشد. بسیاری از افراد در حرفه و ورزش فوتبال حضور دارند اما در کنار آن به کارها و حرفههای دیگر فکر میکنند که حجازی اینچنین نبود. حجازی فوتبالیست آمد و فوتبالیست رفت و همین باعث شد تا شخصیت ممتاز گردد.” (اکبر زنجانپور در مورد ناصر حجازی؛ اینجا)
امشب یک مرد بزرگ باز هم با شایستگی هر چه تمامتر جایزهی بهترین مربی سال دنیا را جلوتر از بزرگمرد دیگری به نام سر الکس فرگوسن دریافت کرد. + مرد بزرگ قصهی ما سال ۲۰۰۸ که مربی بارسا شد، همه هر هفته منتظر اخراج شدن او بودند. بازی هفتهی اول را هم که در نیوکمپ به یک رقیب تازهوارد و ضعیف باخت، دیگر بهانهها جور شده بود. اما هفتهها گذشت و اخراج که نشد هیچ، کاری انجام داد که هیچ تیمی نتوانسته بود تا قبل از او آن را انجام بدهد: فتح سه گانهی لالیگا، جام حذفی اسپانیا و مهمتر از همه لیگ قهرمانان اروپا. داریم از پپ گوآردیولا صحبت میکنیم: بهترین مربی جهان!
در این سه سال خیلیها موفقیتهای او را با بارسا به حساب نسل جادویی بازیکنان بارسا گذاشتهاند؛ اما اگر به فهرست بازیکنان تیمهایی مثل رئال و بایرن و میلان و اینتر نگاه کنید، میبینید که خیلی هم حق با این گروه نیست. هیچ کس نمیتواند نقش پپ را در پدید آمدن سبک بازی منحصر بهفرد بارسا انکار کند. اما عوامل موفقیت پپ چه بوده است؟ امشب زمان خوبی است تا بهمناسبت این موفقیت پپ، نگاهی بیاندازیم به اصولی که پپ عزیز را موفق کرده است:
وقتی هیچ کس جدیتان نمیگیرد، خودتان خودتان را جدی بگیرید!اگر پپ میخواست به حرف منتقدان گوش کند، همان روزهای اول حضورش در بارسا باید این تیم را ترک میکرد.
و من این همه نیستم! هیچ وقت بیخودی مغرور نباشید. از خوبیهای و تواناییهایتان لذت ببرید؛ اما لازم هم نیست بهترین بودنتان را به زبان بیاورید. خودتان بدانید کافی است!
من میتوانم تأثیر بگذارم، پس هستم! گواردیولا همیشه با تأثیری که بر سبک بازی بارسا گذاشته شناخته میشود. فوتبال تکضرب و حفظ توپ بینظیر بارسای او حسرت تمام مربیان دنیا است.
همیشه هم هدفهای کوتاهمدت داشته باشید و هم هدفهای بلند مدت. پپ همیشه پیروزی در هر بازی را هدف اصلی خود قرار میدهد؛ اما هرگز از هدف اصلی و نهاییاش ـ قهرمانی ـ هم غافل نمیشود.
برای موفقیت لازم نیست از روشهای غیراخلاقی استفاده کنید! پپ همیشه و تحت هر شرایطی به مربی و بازیکنان حریف و داوران احترام میگذارد.
برای کارهایتان ایده داشته باشید. حداقل خودتان بدانید که قرار است در چه کاری موفق شوید و چطور میخواهید موفق شوید.
حواستان به ریسکهای احتمالی باشد و برایشان برنامه داشته باشید. گواردیولا حتی وقتی تیماش در بازی رفت مرحلهی حذفی مسابقات تیم حریف را با نتیجهای عجیب در هم میکوبد، باز هم برای بازی برگشت نگران پیروزی حریف است. بنابراین هیچ وقت حتی نامحتملترین خطرات ممکن برای مسیرتان به سوی تحقق اهدافتان را هم نادیده نگیرید.
و در نهایت اینکه انجام درست کارهای بزرگ، استثنایی است نه شکست خوردن! همیشه ساختن و خوب بودن و خوب ماندن، از تخریب و شکست خوردن، سختتر است! بنابراین وقتی کاری را خوب انجام میدهید، از اینکه موفق شدهاید لذت ببرید. وقتی هم شکست خوردید، بدانید که طبیعت زندگی بیشتر بودن شکستها نسبت به موفقیتهاست.
این بند آخر را در جملات پپ در هنگام دریافت جایزهاش میتوان بهخوبی دید: او جایزهاش را متعلق به تمام کسانی دانسته است که در طول بیش از صد سال حیات باشگاه بارسلونا برای تبدیل شدن این باشگاه به یکی از بهترین باشگاههای جهان تلاش کردهاند. “برای من مایهی مباهات و افتخار است که عضوی از این باشگاه بینظیر و جذاب بودهام.”+
پ.ن. این مطلب چند هفته قبل در صفحات سبک زندگی شمارهی ۳۴۰ هفتهنامهی همشهری جوان چاپ شده است.