“برای موفقیتهای ناپولی حد و مرزی وجود ندارد. ما تمام تلاشمان را در سری آ، لیگ قهرمانان اروپا و کوپا ایتالیا انجام خواهیم داد.” (ادینسون کاوانی؛ اینجا)
وقتی راهِ رفتن مشخص است؛ موفقیت یعنی هر چقدر بیشتر جلو رفتن در مسیرِ پیش رو!
“برای موفقیتهای ناپولی حد و مرزی وجود ندارد. ما تمام تلاشمان را در سری آ، لیگ قهرمانان اروپا و کوپا ایتالیا انجام خواهیم داد.” (ادینسون کاوانی؛ اینجا)
وقتی راهِ رفتن مشخص است؛ موفقیت یعنی هر چقدر بیشتر جلو رفتن در مسیرِ پیش رو!
“از کاری که در حال حاضر انجام میدهم لذت میبرم و به کسی که قرار است پس از کاپلو هدایت تیم ملی انگستان را بر عهده بگیرد، کمک خواهم کرد. میتوانم به وی کمک کنم تا بهترین توان خود را برای موفقیت به کار گیرد. من احساسات بعضیها را درک میکنم که بر این باورند باید جایگزین کاپلو شوم؛ اما فکر میکنم الان زمان مناسبی برای انجام این کار نیست. اغلب خیلی از مردم را میبینم که یک دفعه بالا میروند و یک دفعه هم بهزیر کشیده میشوند. من قصد کسب تجربه دارم و برای سالهای آینده نامزد بهتری خواهم بود.” (استوآرت پیرس؛ کمکمربی تیم ملی انگلیس در مورد آیندهی خودش؛ اینجا)
خیلی وقتها به ما پیشنهادهای شغلی میشود که خودمان میدانیم هنوز برای پذیرش آنها آمادگی نداریم؛ اما جاهطلبی، ریسک کردن، نیاز به درآمد بیشتر، پرستیژ و کلاس بالای شغلی (!) و بهانهها و تفسیرهایی مثل اینها باعث میشوند تا این پیشنهادها را بپذیریم. زمانی با مدیری کار میکردم که بدون داشتن تجربهی کارشناسی، از روز اول کاریاش مدیر شده بود! این آقای مدیر بههمین دلیل از ماهیت و الزامات کار کارشناسی سر در نمیآورد. نمیدانست که فلان کار خاص چقدر طول میکشد. درک نمیکرد که کارشناس علامهی دهر نیست و باید یک جاهایی راهنمایی شود. متوجه این نکته نبود که باید خودش اول انتظاراتاش را از کارشناساش بداند و بعد این را به کارشناس منتقل کند؛ نه اینکه بعد از دو ماه همکاری به کارشناس بگوید که تو انتظارات من را برآورده نکردی!
در مورد ایشان و خیلی دیگر از مدیران، مشکل اینجاست که زودتر از آن زمانی که باید به سطح بالاتر میرسند. در واقع بدون دستیافتن به بلوغ کاری در سطح پایینتر، به ناگاه خود را در سطح بالاتری مییابند که مستلزم نظارت بر افراد سطح پایینتر است. اما چون از ماهیت کار آنها سررشتهای ندارند؛ عملا در مدیریت آنها بهمشکل برمیخورند.
چند سال پیش که خیلی هم سابقهی کار زیادی نداشتم، مدتی بهصورت همزمان در دو جای مختلف کار میکردم. سرانجام به نقطهای رسیدم که باید یکی از آنها را انتخاب میکردم: یکی کار کارشناسی سخت و پرحجم و تمامنشدنی در یک شرکت مشاوره و دیگری کار بهعنوان کارشناس استراتژی در یک مؤسسهی حقوقی تازه تأسیس که شاید نهایت کارم ماهی یک بار تهیهی یک گزارش بود. ضمن اینکه این دومی حقوقاش تقریبا دو برابر حقوق من در کار شرکت مشاوره بود. من آن زمان کار در شرکت مشاوره را بهرقم سختی بیشتر و درآمد کمتر انتخاب کردم. و خوب نتیجهاش هم تجربیات بسیار خوب و مفیدی بود که در آن شرکت داشتم. در این چند سال درآمدم متناسب با افزایش تجربه و دانش و بلوغ کاریام افزایش پیدا کرد (و بهصورت ناگهانی بالا نرفت.) بعد از چند سال کار در سطح کارشناسی در این شرکت مشاوره به سطح مدیریت هم رسیدم؛ چیزی که در آن مؤسسهی حقوقی ممکن نبود. در این چند سال حتا در بدترین شرایط کاری هم از انتخابام پشیمان نشدم. چون مطمئن بودم که انتخابام براساس سطح تجربه و بلوغام و همچنین نوع تجربیاتی که باید برای بالا رفتن از نردبان شغلیام به آنها نیاز داشتم، درستترین انتخاب ممکن بوده است. ضمن اینکه بعدا متوجه شدم که اگر آن پیشنهاد را میپذیرفتم، خودم را با یک درآمد غیرواقعی میسنجیدم و در نتیجه همیشه انتظار حقوق و دستمزدی بیشتر از سطح رشد علمی و کاریام را داشتم. چیزی که یکی از بزرگترین موانع رشد حرفهای آدم است.
بنابراین همیشه بدانید سطح بلوغ خودتان و تواناییهایتان دقیقا کجاست. پیشنهاداتی را که میدانید از مرز خودِ امروزتان بالاترند، نپذیرید. مطمئن باشید در آینده زمانی که به بلوغ لازم برسید، فرصتهای بسیار بهتری را بهدست خواهید آورد.
“فکر میکنم که راز موفقیت ما در سادگیای است که بازیکنان در درک شیوهی بازی دارند. هر چقدر کارها آسانتر باشد، اوضاع بهتر است. این همان چیزی است که گواردیولا به ما آموخته و در نهایت همهی دنیا سبک کاری بارسلونا را تحسین میکنند.” (دنی آلوز؛ اینجا)
دنی آلوز میگوید: راز موفقیت = ساده انجام دادن کارها! و بارسا همینطوری رئال را شنبه در الکلاسیکو شکست داد … اما همهش هم این نیست! پیروزی بارسا از زاویهی دید رهبری سازمانی، دلیل مهمتری هم داشت. دلیلی که باعث شد متوجه شوم ایدههای رهبری پپ عزیز را با استیو جابز بزرگ چقدر نزدیکاند. شنبه برایتان مینویسمش.
پ.ن. این هفته از نظر کاری بهشکل غیرقابل باوری شلوغ بودم. این شد که گزارهها چند روزی بهروزرسانی نشد. امیدوارم دیگر از این مشکلات پیش نیاید.
“آیا من در فکر تغییرات تاکتیکی در تیم هستم؟ بله. ولی در مورد مدل بازی بارسلونا و مقایسه بین تیم ما و بارسلونا اغراق شده است و من هیچ وقت چنین مقایسهای نکردهام. بعضی بازیها به تو کمک میکند تا حد و مرزها را بشناسی و در نهایت این شما خبرنگاران هستید که درک میکنید که ما مثل بارسلونا نیستیم.” (چزاره پراندلی سرمربی تیم ملی ایتالیا؛ اینجا)
خودتان را گول نزنید و گول حرف دیگران را هم نخورید. حتا اگر بقیه هم نمیدانند، خودتان میدانید در چه سطحی از پیشرفت حرفهای و علمی قرار دارید. بعضی وقتها شکستها برای این در زندگی ما رخ میدهند که بفهمیم حد و مرز واقعیمان کجاست؛ مخصوصا زمانی که خودمان این را فراموش کردهایم … شاید از این نگاه، شکست هم موهبتی باشد!
وقتی اینطوری به ماجرای پیشرفت در کارراهه (و حتا زندگی) نگاه کنیم، همیشه انگیزه برای جلو رفتن و دلیلی برای یاد گرفتن داریم.
“در مورد هر چیزی محدودیتهایی وجود دارد. هر بازیکن تنها دنیای محدود خود را میبیند و احساس میکند همه چیز باید همانطور که خودش میخواهد پیش برود.” (یورگن کلینزمن در جواب اتهام فیلیپ لام به او در زمینهی ضعف تاکتیکی؛ اینجا)
خطابام به مدیران است: این طبیعت کارشناسان زیر دست شماست که دنیا را محدود ببینند. دو سؤال:
۱- آیا خود شما بهعنوان مدیر همین اشکال را ندارید؟ آیا آن دید جامعنگر سیستماتیکی را که لازمهی کار یک مدیر است، دارید؟
۲- برای مدیریت این نوع نگاه کارشناسانتان چه برنامهای دارید؟ حواستان هست که بیتوجهی به این موضوع باعث میشود تا در بلندمدت چه نارضایتی در میان کارکنانتان ایجاد شود؟
“مذاکرات نقل و انتقال مانند قمار است. در حالت ایدهآل، هیچ چیز نباید به رسانهها درز پیدا کند؛ اما بهنظر میرسد این مسئله غیرممکن است زیرا چند طرف در این مسئله دخیلاند. این حقیقت که ما در ابتدای تابستان اعلام کردیم تنها ۴۵ میلیون یورو هزینه خواهیم کرد، به نفع ما تمام شد. باشگاهها میدانستند که ما چه مبلغی برای هزینه کردن داریم.” (نایب رئیس بارسلونا در مورد نقل و انتقالات تابستان ۲۰۱۱؛ اینجا)
پیش از آغاز مذاکره، محدودیتها و خطقرمزهایتان را خیلی شفاف اعلام کنید!
“من در مورد پایان دوران بازیام زیاد فکر نکردهام. هنوز به این فکر نکردهام که این آخرین سال بازی من در یوونتوس است یا نه. این فکر که این فصل آخرین فصل بازی ام باعث میشود که انگیزهی زیادی پیدا کنم و دو برابر تلاش کنم. میخواهم در اوج خداحافظی کنم. وقتی من به دوران حرفهای ۲۰ سالهام نگاه میکنم، احساس رضایت میکنم.” (الکس دلپیرو؛ اینجا)
آیا در جایی کار میکنید یا کاری را انجام میدهید که از آن راضی باشید و برای آن انگیزه داشته باشید؟ آیا کارراههی شغلیتان را طوری مدیریت میکنید که اگر روزی به مسیر طی شدهتان تا آن روز نگاه کردید، مثل الکس دلپیرو احساس رضایت کنید!؟
“غیرممکن است که با بازی در فلامنگو احساس نارضایتی کنی. چون همه چیز در این باشگاه فوق العاده است. من اولین جام قهرمانیام را در اینجا کسب کردهام و به دنبال موفقیتهای بیشتری هستیم.” (رونالدینیو؛ اینجا در مورد انتقالاش از میلان به فلامنگو)
این، یک کلیشهی همیشه فراموش شده در میان مدیران سازمانها و رهبران و سرپرستان گروهها است: آیا آدمها از بودن در سازمان / گروه شما احساس رضایت میکنند!؟
“گواردیولا مربی نیست که لب خط بایستد و بگوید: شوت کن،شوت کن،شوت کن. شاگردان گواردیولا کارهای سختتری را انجام میدهند. بازی بارسا نتیجهی تمرین و ایدههای روشن مربیاش است. گواردیولا از شاگرداناش میخواهد تا این ایدهها را درک کرده و اینها را پیدا کنند. مشخص شده که گواردیولا خیلی مهم تر از شاگرداناش است. البته خود او برعکس این را میگوید، مشخص است، چه بگوید! بگوید که من بهترین هستم؟؟ من هم چنین باوری ندارم. باید بررسی کنیم که پیکه قبل از روی کار آمدن گواردیولا چه بود؟ پدرو قبل از کارکردن با گواردیولا کجا بود و یا بوسکتس! حتی اینیستا هم بازیکن ثابت تیم نبود.” (اینجا)
“یک چیزی بود که او (پپ گواردیولا) را متفاوت میکرد: او با ایدهای کاملا شفاف روی کار آمد و مثل بقیه نبود که تازه شروع به جستجو کند. به گواردیولا گفتم که اگر میخواهد مثل مسیح باشد، باید در چه مسیری قراربگیرد: او با ایدهی شفافی آمد و با ایدهی شفافی هم رفت … ” (اینجا)
دو پاراگراف بالا توصیف سزار لوئیس منوتی مربی تیم قهرمان جهان سال ۱۹۷۸ آرژانتین و مربی سابق بارسلونا از پپ گواردیولای عزیز ما است! جملاتی شورانگیز و بسیار جالب. منوتی میگوید که یک رهبر پیش از هر چیز باید برای رهبریاش یک ایدهی مشخص داشته باشد و سعی کند تا این ایده را افرادش هم دقیقا بفهمند. چیزی که قبلتر خودم هم کشفاش کرده بودم: تعریف دقیق نقش رهبری در سازمان بهروایت پپ گواردیولا.
“من تازه در دوران فوتبالام ۱۰ ساله شدهام و میدانم فوتبال چطور است. ناامید نمیشوم. یک روز از من تعریف میکردند و حالا بد میگویند. در فوتبال نظرات متفاوتی وجود دارد؛ اما من یاد گرفتهام که متعادل باشم و ارزشهای خود را میدانم. برای من، مهمترین چالش بازگشت به سطحام در میلان است. میخواهم به همه نشان دهم که چه تواناییهایی دارم.” (کاکا در مورد خودش؛ اینجا)
هیچ وقت از خودتان ناامید نشوید. ارزش خودتان را برای دنیای اطرافتان (خانواده، دوستان، محیط کار و …) کشف کنید. در روزهای سخت، با تکیه بر همین ارزشمندیها است که میتوانید خودتان را به تلاش برای رسیدن روزهای بهتر قانع کنید …